نهادی شده
تجسدی
سرمایه فرهنگی
اشیاء مادی، کالاهای فرهنگی و رسانهای مانند نوشتهها، کتاب ها، نقاشی ها، ابزارهای موسیقی
عینیت بخشیدن به سرمایه فرهنگی از طریق مدارک دانشگاهی و تحصیلی فنی، حرفه ای، فرهنگی و هنری
توانایی ها و دانایی های ذهنی و مهارت های عملی و تجربی و رفتاری در باورها، ارزش هاونگرش ها
رابطه هبیتاس و سرمایه
بوردیو ازابزار هبیتاس برای تبیین تشابه و تجانس میان مردم بهره برد. او درتمایز به روشنی با بهره گیری ازمفاهیم سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی و استفاده ازواژه میانجی هبیتاس که ازآن به مثابه الگوهای اندیشه درک، مصرف و سبک زندگی تعبیر می کرد، به تبیین مدلی جهت ساختار طبقاتی و بازتولید طبقه دست زد. او معتقد بود که مردم، موقعیت طبقاتی خود را درونی می کنند و آن را از طریق انتخاب های فرهنگی خویش بیان می دارند (خادمیان، ۱۳۸۸: ۱۰۱-۱۰۰). این انتخاب های فرهنگی همان تفاوتی است که ازداوری زیبایی شناختی ناشی می شود که همانا به منزله نوعی توانایی و مهارت اجتماعی است که ازتربیت و پرورش طبقاتی نشأت می گیرد؛ بدان معنا که درک ارزش یک نقاشی، یک قطعه شعر یا یک موسیقی دلپذیر به یقین مبین این نکته است که فرد دارای مهارت های خاصی است یا به گفته واکوانت برکد نمادین خاصی چیرگی دارد که خود نیازمند دراختیارداشتن نوع مناسبی ازسرمایه فرهنگی است (استونز، ۱۳۸۱: ۳۳۸)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
رابطه میدان و سرمایه:
درواقع سرمایه به میدان معنا می بخشد؛ به گونه ای که حجم و ترکیب انواع سرمایه ها نزد فرد، جایگاه وی را درسلسله مراتب میدان تعیین می کند؛ به عبارتی، می توان هرمیدان را ازطریق نوع ومیزان سرمایه موجود درآن شناسایی نمود. مفهوم ساختار نیز با توجه به دومفهوم میدان و سرمایه تعریف می گردد؛ بدین ترتیب، ساختار عبارت است ازمجموعه پایگاه هایی که با توجه به حجم و ترکیب سرمایه موجود درآن ها قابل مقایسه با یکدیگرند. منازعه درون هرمیدان برای دست یابی به میزان بیش تری ازسرمایه صورت می گیرد (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۸).
چگونگی ارتباط سرمایه با میدان و هبیتاس
بوردیو درخصوص چگونگی تأثیرات سرمایه های اقتصادی و فرهنگی با الهام گرفتن ازنقش بردارها درعلم فیزیک، معتقد بود، میدان را هم می توان برآیند تأثیرنیروهای مخالف با یکدیگر تصور کرد که این همان مفهوم متقاطع بودن است و فرض وی این بود که سرمایه اقتصادی و فرهنگی مانند دوقطب رودررو درمیدان اجتماعی عمل می کنند؛ بنابراین، می توان میدان را به صورتی نمادین مانند مربعی شامل دومحور متقاطع توصیف نمود که یک محور آن سرمایه اقتصادی (ازمثبت به منفی) و محور دیگر نیز سرمایه فرهنگی (ازمثبت به منفی) می باشد. بدین ترتیب، بوردیو استدلال می کرد که میدان ها می توانند به صورتی ترسیم شوند (مانند شکل زیر) که دریک قطب، جایگاه غالب اقتصادی و جایگاه مغلوب فرهنگی و درقطب دیگر، جایگاه غالب فرهنگی و جایگاه مغلوب اقتصادی قرارگیرد.البته ازمنظر وی، محور اقتصادی عمودی است، زیرا سرمایه اقتصادی، توان مندی و قدرت بیش تری نسبت به سرمایه فرهنگی دارد؛ اگرچه برخورداری هم زمان ازهردوی آن ها درمیدان قدرت بسیار سودمند خواهند بود؛ با این حال، درمیدان فیزیکی، لزوماً مرزهای مشخصی وجود ندارد، بلکه بیش تر افت نیروها درحاشیه ها رخ می دهد؛ به طوری که میدان نیرو تنها وقتی وجود دارد که آثارش نیز وجود داشته باشد؛ ولیکن درمیدان اجتماعی برخلاف میدان فیزیکی، مرزها و ارزش سرمایه های حاکم برآن تا حد زیادی روشن می باشند (همان: ۱۳۲-۱۳۱)
عکس مرتبط با اقتصاد
سرمایه اقتصادی (+)
سرمایه فرهنگی (+)
سرمایه فرهنگی (-)
سرمایه اقتصادی(-)
بدین ترتیب، بوردیو معتقد است درهرمیدانی، توزیع سرمایه ها، قدرت متفاوتی را به عاملان اجتماعی می دهد که این تفاوت قدرت، روابط اجتماعی خاصی را نیز برقرار می سازدکه هدف شان تداوم حاکمیت و سلطه دردرون میدان است؛ بنابراین، اگر بخواهیم دراین فرایند، جایگاه هبیتاس را مشخص کنیم و چرخه هبیتاس و میدان را نیز نشان دهیم، باید بگوییم: توزیع سرمایه ها، ساختار میدان را ترسیم می کند؛ این ساختارها هبیتاس هایی را درافراد و گروه ها ایجاد می کند و آن ها را به سوی موضع گیری هایی برسردست یابی به سرمایه ها رهنمون می سازد که این موضع گیری ها، میان افراد و گروه ها تنش ایجاد می کند و این تنش ها نیز خود به تغییر ساختار ها می انجامد (بوردیو، ۱۳۸۱: ۹۶)
د) سبک زندگی
با توجه به این که درصفحات پیشین، برخی ازمفاهیم کلیدی بوردیو را بنا به مقتضیات این تحقیق، معنا نموده و نقش هریک را درشکل گیری سبک زندگی آشکار ساختیم، لاجرم دراین قسمت، ابتدا فرایند شکل گیری سبک زندگی را توضیح داده و سپس نقش سایرمفاهیم را درایجاد آن شرح خواهیم داد.
دسته بندیهای سبک زندگی که از طریق کاربست الگوهای بوردیویی به دست میآید، صرفاً توصیف مجموعهای از واقعیات نیست، بلکه از آن جهت که اجازه پیش بینی سایر اوصاف و خصایل را می دهد، نقش تبیین گر دارد و می تواند قدرت پیش بینی برخوردها، دوستی و امیال را ایجاد نماید (بوردیو، ۱۳۸۰: ۳۹ ) بدین ترتیب، تحلیل بوردیویی دارای دوجنبه تبیینی است: یکی، جنبه آشکارتر ارتباط جایگاه اجتماعی، منش و سبک زندگی است و دیگری، طبقه بندیهای سبک زندگی است که به سبب قدرت پیش بینیاش، دارای جنبه تبیینی می باشد؛ ازاین رو، تبیین و تحلیل بوردیو، از مناسبترین تحلیل سبک زندگی برخوردار است.
بنابراین، سبک زندگی، محصولات سیستماتیک ریختار هستند که درروابط متقابل شان و به کمک شاکله های (طرح های) ریختار درک می شوند؛ و به نظام های نشانه ای تبدیل می شوند و به صورت اجتماعی مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرند (ممتاز، کوچه بازاری و…) دیالکتیک شرایط و ریختار، اکسیری است که توزیع سرمایه و طرازنامه رابطه قدرت را به نظام تفاوت ها و ویژگی های متمایز تبدیل می کند، یعنی به توزیع سرمایه نمادین و سرمایه مشروعی که حقیقت عینی اش به درستی شناخته نمی شود (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۴۱)
همان طور که درشکل ۱ نیز مشاهده می شود، بوردیو قصدداشته روابط میان شرایط وجودی، عادت واره و سبک زندگی را نشان دهد که به نظر می رسد، وی معتقد است، افراد وگروه ها دریک جامعه، دارای موقعیت های متفاوتی هستند (که همان فضای اجتماعی است)؛ که آنان با درونی کردن این موقعیت ها و نمادهای آن، یک نظام طبقه بندی اجتماعی را درذهن خود پدید می آورند؛ این نظام، مجموعه ای ازترجیحات و انتخاب ها (ازطریق سلیقه ها) را درذهن افراد تولید می کند که معنا و ارزش شان ازخلال روابط و تضادهایشان درک می شود؛ به عبارت دیگر، معنایشان ذاتی نیست، بلکه رابطه است. این ترجیحات و انتخاب ها وقتی درمحدوده توانایی ها یا ناتوانی های اقتصادی و نمادین (یعنی همان سرمایه ها) درقالب کنش ها و دارایی ها بروز یابد، سبک های زندگی متمایز را پدید می آورد؛ به دیگر سخن، نظام اجتماعی بازتولید می شود؛ درارتباط میان دوظرفیت که عادت واره را تعیین می کند، ظرفیت تولید فعالیت ها وکارهای قابل طبقه بندی و ظرفیت تفکیک و درک اهمیت این فعالیت ها و محصولات (یعنی همان سلیقه ها) آن چه جهان اجتماعی را به نمایش می گذ ارد، یعنی فضای سبک زندگی شکل می گیرد (Bourdieu,1984: 170 )
بنابراین، به طور خلاصه، براساس مدل تحلیلی بوردیو، شرایط عینی و وجودی زندگی و موقعیت فرد درساختار اجتماعی به تولید منش خاص منجر می شود، منش نیز مولد دودسته نظام است؛ یکی نظامی برای طبقه بندی اعمال و دیگری، نظامی برای ادراکات و شناخت ها یا همان سلیقه ها که به نظر می رسد نتیجه نهایی تعامل این دونظام، سبک های زندگی را ایجاد می کند؛ بنابراین، سبک زندگی، همان اعمال و کارهایی است که به شیوه ای خاص، طبقه بندی شده و حاصل ادراکات خاصی می باشد؛ بدین صورت، سبک زندگی تجسم یافته ترجیحات افراد است که به صورت عمل درآمده و قابل مشاهده می باشد؛ یعنی الگویی غیرتصادفی بوده و دارای ماهیت طبقاتی است (فاضلی، ۱۳۸۱: ۴۵)
با توجه به این که به فرایند شکل گیری سبک زندگی ازمنظر بوردیو اشاره گردید، می بایست برای درک صحیح و کامل نظرات وی درمورد سبک زندگی، نقش برخی ازمفاهیم اصلی اش دراین فرایند را مورد مداقه قراردهیم.
همان طور که قبلاً نیز اشاره شد، بوردیو درکتاب تمایزش، برای شکل گیری کنش یا عمل، به چگونگی ارتباط میان سه مفهوم عادت واره، سرمایه و میدان پرداخت که به نظر می رسد، آن چه که _اصطلاحاً_ به عنوان نخ تسبیح این سه مهره یا مفهوم ازاهمیت خاصی برخوردار است، مفهوم سلیقه درمنظر بوردیو می باشد که خود وی نیز درنمودار فرایند شکل گیری سبک زندگی به آن اشاره نموده و نقش کلیدی آن را یادآورشده است؛ ازطرفی، بوردیو براین باوراست که الگوهای مصرف اصلی ترین عوامل ایجاد کننده سبک های زندگیاند (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۹) براین اساس، اهمیت مفهوم سلیقه _که مهم ترین عامل انتخاب درچگونگی مصرف درابعاد گوناگون است_ دوچندان می شود؛ به گونه ای که بوردیو ذوق و سلیقه را فرمول مولد سبک زندگی معرفی کرده و معتقد است: ذایقه و ترجیحات زیباشناختی متفاوت، سبک های زندگی متفاوتی را ایجاد می کنند؛ به گونه ای که پیش تر نیز به آن اشاره شد، که سبک زندگی درواقع، عینیت یافته و تجسم یافته سلیقه و ترجیحات افراد می باشد (همان: ۹۶).
اگرچه کتاب تمایز، اساساً جامعه شناسی سلیقه بوده و بوردیو نیز به طور مبسوط این مفهوم را مورد مداقه و بررسی کامل قرارداده است؛ ولیکن ما دراین مجال، به طور مقتضی و گذرا آن را مرور نموده و سپس به چگونگی ارتباط این مفهوم با سایر مفاهیم اصلی و مهم ایشان ازجمله سبک زندگی خواهیم پرداخت.
سلیقه، یعنی گرایش و توانایی تصرف (مادی و نمادین) مقوله معینی ازابژه ها یا اعمال طبقه بندی شده و طبقه بندی کننده، ضابطه زاینده سبک زندگی است. مجموعه متحدی ازترجیحات تمایزبخش که قصد ابرازگری واحدی را درمنطق خاص هرخرده فضای نمادینی مانند مبلمان، پوشاک، زبان یا حرکات وسکنات بدنی به نمایش می گذارد.
فرایند شکل گیری سبک زندگی
(بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۴۰)
شکل۱
نظام شاکله های زاینده کردوکارهای قابل طبقه بندی
سبک زندگی ۱ نظام کردوکارهای طبقه بنیدی شده و طبقه بندی کننده یانشانه های متمایز (سلیقه ها)
شرایط وجودی عیناً قابل طبقه بندی ۱ (طبقه شرطی کننده ها) و موقعیت درساختار شرایط وجودی (ساختار ساخت دهنده)
ریختار ۱ ساختار ساخت یافته و ساختار ساخت دهنده
کردوکارهای قابل طبقه بندی
نظام شاکله های ادراک و ارزیابی (سلیقه)
نظام شاکله ها و غیره…
سبک زندگی ۲ و غیره…
کردوکارها و غیره…
ریختار ۲ و غیره…
شرایط وجودی ۲ و غیره…
نظام شاکله ها و غیره…
و بقیه
شرایط وجودی n و غیره…
عمل ادارک و ارزیابی
شرطی کردن/شدن
هرسبک زندگی، به قول لایبنیتس، درسایرجنبه ها متجلی می شود و خود نیز سایرجنبه ها را متجلی می کند. جهان بینی کابینت سازپیر، شیوه سروسامان دادن او به دخل و خرج اش، اوقات اش یا بدنش، نحوه استفاده او اززبان و انتخاب لباس او، بی کم و کاست درخلقیات پیشه وَری پُروسواس و بی عیب و نقص او و نیز درزیباشناسی کار برای کار اودیده می شود که موجب می شود زیبایی ساخته های خود را براساس دقت و حوصله ای که درآن ها به خرج داده، بسنجد. سلیقه، نظام شاکله های طبقه بندی کننده ای است که شاید فقط بخش کوچکی ازآن آگاهانه باشد، هرچند که دررده های بالایی سلسله مراتب اجتماعی، سبک زندگی به صورت روزافزون به چیزی که وبر «سبک پردازی زندگی» می نامید، نزدیک تر می شود. سلیقه، شالوده سازگاری متقابل تمامی خصوصیات یک شخص است؛ اطلاعات بی شماری که هرشخص آگاهانه یا ناآگاهانه بروز می دهد، پیوسته بریکدیگر مهر تأیید و تناظر توزیع هم آهنگ جزییات می برند (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۴۳)
نتیجه و تأثیر شیوه اکتساب فرهنگی درانتخاب های عادی زندگی روزمره مانند لوازم منزل، پوشاک یا آشپزی به بارزترین صورت دیده می شود، چون این انتخاب ها عمیق ترین و پایدارترین طبع و قریحه ها را آشکار می کنند، که بیرون ازحیطه نظام آموزشی هستند و با تعلیمات مدرسه ای به دست نمی آیند و فقط با ذوق و سلیقه محض شخصی باید با آن ها مواجه شد، آن هم بدون هیچ راهنمایی یا توصیه و تجویز صریحی، جزازناحیه کارگزاران نیمه مشروع مشروعیت بخش مانند مجله های هفتگی زنان یا مجله های خانه ایده آل. هیچ چیز بیش ازطبع و قریحه و دانشی که درانتخاب پوشاک، اثاثیه منزل و آشپزی یا حتی به بیان دقیق تر، درنحوه خرید پوشاک، اثاثیه منزل و مواد غذایی نهفته است، رابطه مستقیم تری با یادگیری های اولیه خصوصاً یادگیری هایی که بدون قصد تعلیم رخ می دهند، نداشته باشند. بنابراین، منبع تهیه اثاثیه منزل (فروشگاه های زنجیره ای، عتیقه فروشی، مغازه یا بازار کهنه فروش ها) دست کم همان قدر که که به خاستگاه اجتماعی بستگی دارد، به تحصیلات نیز وابسته است. درسطوح تحصیلی هم طراز، آن دسته ازاعضای طبقه بالا که درهمین طبقه هم به دنیا آمده اند –که بیش ازدیگران بعضی ازلوازم منزل خود را به ارث برده اند- اثاثیه خود را ازعتیقه فروش ها تهیه می کنند (خصوصاً آن ها که درپاریس زندگی می کنند) یعنی بیش ازآن گروه ازاعضای طبقه بالا که درطبقه های دیگری به دنیا آمده اند و معمولاً ازفروشگاه زنجیره ای، مغازه های خاص یا حتی بازار کهنه فروش ها خرید می کنند(بوردیو، ۱۳۹۰: ۱۲۳-۱۲۲)
نقش سلیقه در سبک های زندگی
بوردیو درکتاب تمایزش وقتی درخصوص تفاوت رفتار، حالات، سکنات و ظواهرسه سبک متمایز کافرمایان صنعتی و تجاری، معلمان و اعضای گروه های متخصصان حرفه ای سخن می گوید _ که بیانگر نوع رابطه با دنیای اجتماعی هستند و تفاوت های صرفاً زیست شناختی را برجسته و به لحاظ نمادین پررنگ می کند_ ضمن اشاره به دونوع سلیقه، معتقد است: تضاد اساسی بین سلیقه های تجمل پسند و سلیقه های ضروری پسند درتضادهایی مشخص می شود که تعداد آن ها به اندازه تعداد روش های مختلف ادعای تمایز داشتن ازطبقه کارگر و نیازهای اساسی این طبقه است یا به تعداد قدرت های مختلفی که به کمک آن می توان ازجبر و ضرورت فاصله گرفت یا این فاصله را حفظ نمود؛ بنابراین، درطبقه بالا، برای رعایت سادگی و وضوح، می توان بین سه ساختار مصرف فرق گذاشت که تحت سه مقوله توزیع می شود: خوراک (غذای رستوران و سلف سرویس)، فرهنگ (کتاب، روزنامه و مجله، ورزش، موسیقی و…) و ظواهر (لباس و کفش، مراقبت های زیبایی، خدمتکاران خانگی…).
بوردیو، نقش سلیقه را درهریک ازسه مقوله یاد شده (خوراک، فرهنگ و ظواهر) مورد بررسی قرارداده و معتقد است: سلیقه های غذایی به ایده های هرطبقه ازبدن و تأثیر غذا بر آن اعم از: نیرو، سلامتی و زیبایی بدن نیز بستگی دارد؛ هم چنین، به مقوله هایی که هرطبقه برای ارزیابی این تأثیرات به کار می گیرد –که بعضی ازآن ها شاید برای یک طبقه هم و برای بقیه بی اهمیت باشد- و طبقه های مختلف ممکن است به شیوه های بسیار متفاوتی این مقوله ها را رتبه بندی کنند؛ بنابراین، درحالی که طبقات کارگر بیش تر به نیروی بدن (مرد) توجه دارند تا به فرم آن و معمولاً دنبال غذاهایی می روند که هم ارزان و هم مغذی باشد؛ متخصصان حرفه ای نیز غذاهایی را ترجیح می دهند که طعم و مزه خوبی داشته و سلامت زا، سبک و چاق کننده نباشد.
درمجموع، سلیقه، یعنی فرهنگ طبقاتی که به طبع و سرشت مبدل شده، یعنی جسمیت یافته است، به شکل گیری بدن طبقاتی کمک می کند؛ درنتیجه بدن قطعی ترین تحقق مادی سلیقه طبقاتی است که به طرق گوناگون آن را عیان می سازد؛ این کار دروهله نخست، در _به ظاهر طبیعی ترین ویژگی های بدن، یعنی ابعاد و اندازه ها (حجم، قد، وزن) و شکل های رؤیت پذیر آن (گرد یا چهارگوش، خشک و بدعنق یا گرم و صمیمی، کشیده یا خمیده)_ انجام می گیرد که همه ارتباط با بدن را به شیوه های بی شمار می نمایاند، یعنی روش های رفتار با بدن، مراقبت ازبدن، تغذیه کردن بدن و نگه داری ازبدن که ژرف ترین طبایع ریختار را برملا می کند (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۶۳)
واضح است که سلیقه های غذایی را نمی توان کاملاً بریده و مستقل ازسایر ابعاد برخورد با جهان، با دیگران و با بدن خود فرد درنظر گرفت؛ زیرا فلسفه عملی هرطبقه ازمجرای همین ابعاد به اجرا گذاشته می شود. برای اثبات این مطلب باید مقایسه سیستماتیکی بین نحوه رفتار طبقه کارگر و طبقه بورژوا درزمینه غذا کشیدن و پذیرایی و سفره آرایی و عرضه غذا به عمل آید، چرا که این موارد بی نهایت گویاتر و آموزنده تر ازماهیت مواد غذایی مصرفی آن هاست. این تحلیل کار بغرنج و دشواری است؛ زیرا هرسبک زندگی را فقط نسبت به سبک زندگی دیگری می توان برساخت. سبک زندگی دیگری که نفی عینی و ذهنی آن است، به قسمی که معنای رفتارها بسته به دیدگاهی که اتخاذ می کنیم و بسته به این که واژه های عمومی مورد استفاده برای نام گذ اری رفتار ها (آداب و منش ها) دلالت های عامیانه داشته باشند یا دلالت های بورژوایی، کاملاً معکوس می شود (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۶۸-۲۶۷)
به این ترتیب، فضاهایی که با ترجیحات غذایی، پوشاکی یا آرایشی و زیبایی تعریف می شوند، براساس ساختار بنیادی واحد و مشابهی سازمان دهی می شوند، یعنی براساس فضایی اجتماعی که با حجم و ترکیب سرمایه تعیین می شوند. برای برساختن تام و تمام فضای سبک های زندگی که کردوکارهای فرهنگی درچارچوب آن ها تعریف می شود، نخست برای هرطبقه و هرپاره طبقه، یعنی برای هریک ازصورت های گوناگون سرمایه، دستورالعمل های زاینده ریختارهایی معلوم شود که ضرورت ها و امکانات مختص هرمجموعه شرایط ورودی (نسبتاً) همگون و متجانسی را به سبک زندگی خاصی بازتبدیل می کند، سپس باید معلوم شودکه طبع و قریحه های ریختار چگونه درهریک ازحوزه های عمده و مهم عمل، با کاربست یکی ازسبک های ممکن موجود درهرمیدان (میدان ورزش، موسیقی، غذا، دکوراسیون، سیاست، زبان و…) مشخص خواهد شد. با روی هم چیدن این فضاهای همگون بازنمود دقیقی ازفضای سبک های زندگی به دست می آید که امکان تعریف و توصیف هریک ازویژگی های تمایزبخش (مانند گذاشتن یک کلاه یا نواختن پیانو) را به دولحاظ فراهم می سازد، که تعریف عینی آن را رقم می زنند، یعنی ازیکسو با ارجاع به مجموع ویژگی های تشکیل دهنده حوزه مورد نظر (مثل مدل های مو) و ازسوی دیگر، با ارجاع به مجموع ویژگی های تشکیل دهنده سبک زندگی معین (مثل سبک زندگی طبقه کارگر) که معنا و اهمیت اجتماعی این ویژگی های متمایز درآن تعیین می شود (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۸۶-۲۸۵)
چگونگی ارتباط سلیقه با سایرمفاهیم بوردیو
سبک زندگی متأثر از سلیقه (یا ذایقه) و سلیقه پیامد منش (یا عادت واره) و منش نیز محصول جایگاه فرد در ساختارهای عینی اجتماعی است. جایگاه فرد در ساختار اجتماعی که مشخص کننده میزان بهره مندی وی از انواع سرمایه است، منش وی را شکل می دهد و منش نیز مولد دو نوع نظام است: یکی نظامی از رویه های ادراک و ارزیابی، یعنی همان ذایقه و دیگری نظامی از رویه های ایجادکننده اعمال قابل طبقه بندی که تعامل این دو نظام سبک زندگی را ایجاد می کند؛ ولیکن، این یک طرف رابطه است؛ سبک زندگی و فرایندهای مصرفی به منزله تجلی آن، هم نظامی از اعمال طبقه بندی شده است و هم نظامی از اعمال طبقه بندی کننده؛ از این رو است که فرایندهای مصرفی خود به منزله متغیری مستقل در ایجاد سلسله مراتب اجتماعی مطرح ا ند. نکته مهم تر آن که رابطه منش و ساختار اجتماعی یک سویه نیست، بلکه بوردیو از رابطه دیالکتیکی شرایط و منش سخن می گوید که سبب تغییر در توزیع سرمایه و توازن رابطه قدرت در جامعه می شود و سیستمی از تفاوت های ادراک شده و دارایی های متمایز ایجاد می کند. که در واقع همان توزیع سرمایه نمادین و سرمایه مشروعی است که حقیقت عینی را تحریف می کند. چنان که درسطورفوق اشاره شد، سرمایه نمادین محصول شناخته شدن و به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران است، بنابراین، نیازمند آن است که مقوله های فهم و ادراک دیگران این اعمال و رویه های مصرفی را به عنوان برتر شناسایی کنند. (شالچی، ۱۳۸۶: ۱۰۰)
بنابراین، فضای اجتماعی بر مبنای سرمایه ساخته می شود؛ به گونه ای که هر قدر سرمایه فرد بیش تر باشد، در فضای اجتماعی دارای موقعیت بالاتری قرار می گیرد. بوردیو استدلال می کند مردمی که به طورنزدیک در یک فضایی اجتماعی قرار دارند، دارای مشابهت هایی بسیار هستند؛ حتی اگر هرگز یکدیگر را ندیده باشند. به عبارت دیگر، مردمی که در فضای اجتماعی مشابهی قرار دارند، ذائقه های مشابه و سبک های زندگی مشابه دارند (گیبینز و ریمر، ۱۱۶:۱۳۸۱ ). در واقع به ازای هر سطحی از موقعیت ها، سطحی از سبک زندگی ها و ذائقه ها وجود دارد که بر اثر شرایط اجتماعی مناسب با آن به وجود می آیند و به وسیله این سلیقه ها و ظرفیت تکثیرکننده آن ها، مجموعه انتظام یافته ای از ثروت ها و خصلت ها به وجود می آید که در درون خود از نوعی وحدت روش ها برخوردارند (بوردیو،۱۳۸۰: ۳۵).
۵-۳) جمعبندی و علل انتخاب نظریهی بوردیو
با توجه به این که اساساً الگوی مصرف قابل مشاهدهترین و بهترین شاخص برای تعیین سبک زندگی است که بالطبع، جامعه شناسان و صاحب نظران هریک نظرات خاصی درخصوص جایگاه و چگونگی مصرف درسبک زندگی دارند؛ که اگر ازمنظر روش گفتمانی به این نظریات بنگریم، براساس روش لاکلا و موفه، میتوان گفت که مصرف مادی به عنوان دال مرکزی و اصلی این گفتمان به شمار میرود و دالهای فرعی این گفتمان، سایررفتارهای کنشگران ازجمله: فردی، خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فراغتی، انحرافی و دینی میباشد که چگونگی مفصلبندی این دالها درصفحه ی ۳۴ ترسیم شده است.
به هرحال، با توجه به این که مصرف مادی به عنوان دال مرکزی گفتمان سبک زندگی جامعه شناسان معرفی شده است، که به نظر میرسد، سبک زندگی ازمنظر اکثر جامعه شناسان –به ویژه صاحب نظران آمریکایی- برمبنای مصرف مادّی بوده و بالطبع شاخصهای آن متناسب با آن تعریف و شناخته شده است مانند: نظرات تورستین وبلن، گوردُن، چاپین، پارسونزودیگران؛ ولیکن برخی دیگر ازسایرجامعه شناسان، به ویژه پییر بوردیو ضمن این که نقش مصرف مادی را درسبک زندگی مؤثر دانسته، برمصرف فرهنگی نیز تأکید داشته است و بالطبع شاخصهای آن را نیز براساس محصولات و سرمایهی فرهنگی معرفی کرده است؛ ازطرفی، بوردیو یکی ازجامعه شناسانی است که ابعاد مختلف سبک زندگی را مورد بررسی قرارداده و نظراتش درمقایسه با سایر نظریه پردازان ازجامعیت بیشتری برخوردار است؛ به گونهای که حتی درکتاب معروف خود «تمایز» که جامعه شناسی سلیقه است، به خوبی سبک زندگی مردم فرانسه را گونهشناسی نموده و شاخصهای هریک ازاین گونهها را به خوبی برشمرده است؛ درنتیجه، ما نیز برای هرچه غنیتر کردن پژوهش حاضر، ازنظرات بوردیو استفاده کردهایم.
۴- مروری بررویکردهای تحلیل گفتمان