محمّدطاهرازقول لاهیجی شارح این ابیات میگوید: یعنی بدان که حسن وخوبی که درروی بت میبینی، غیرازخدا چه کسی آراست است واگر خدا نمیخواست بت پرستیده نمیشود.[۱۹۵]وقتی که خالق ومصوّرومزیّن بت، حق باشد و بت به اراده حق باشد، پس چه کسی اختیار دارد؟ وی ازقول لاهیجی درشرح بیت سوم میگوید که بت راحق آفریده است و اوگفته که بت پرست باشند ودرشرح بیت چهارم گفته که درنظرتو نباید غیراز حق ببینی، هرچه هست اوست.[۱۹۶]
به نظر میآید نگاه ناقدینی چون محمّدطاهرقمیبه این ابیات، نگاهی ظاهری است ونتوانسته اند به مقصود شاعر برسند.زیرا با توجه به آیه «ان من شیء الایسبح بحمده…»[۱۹۷]هم «بت» وهم «بت پرست » در تسبیح و تمجید خدایند.و به این اعتبار در لوای بت پرستی، ایمان مخفی است.[۱۹۸]
۷-۱-۱۰.مکانمند بودن خدا
صاحب مکان دانستن خدا، ازدیگر مواردی است که ملامحمّدطاهرقمی به عنوان بدعت نام میبرد، مکانمند دانستن خداست.وی به داستان موسی و شبان استناد میکند که درآن به صاحب مکان و محتاج بودن خدا اشاره شده است.وی این داستان را از ملای روم نقل کرده که میگوید:
دیدمـــوسی یـک شـبانی را براه کوهمی گفت ای خدا و ای اله
تــــو کجایی تا سـرت شانه کنم چارقــت را دوزم بخـیه کنـم[۱۹۹]
جامه ات دوزم شپش هایت کشم شـیر پیشت آورم ای محـتشم[۲۰۰]
ملامحمّدطاهرمیگوید: «شکی نیست که امر به معروف و نهی ازمنکر ازاعظم واجبات است وبدون تردیدکفر ازاکبر منکرات و این نوع داستان ها، بی شک ملحدین و زندیقان به قصد استخفاف حال انبیا و اوصیا و علما ساختهاند و برای ترجیح دادن جهل بر علم و معرفت».[۲۰۱]
۷-۱-۱۱. تناسخ
ملامحمّدطاهریکی دیگرازبدعتهای این طایفه راتناسخ دانسته ومیگوید: «این گمراهان به نحوی از تناسخ، قائل شدهاند و بیشبهه اهل تناسخ، کفره وزندقه وملاحدهاند.قاضی زاده لاهیجی که از جمله عمده این طایفه ضلال است درشرح این بیت گلشن راز
ولایــت شدبه خاتم جمــله ظاهر بـــراول نقـــطه خــتم آمـدآخر[۲۰۲]
گفته که روح اعظم که عبارت ازروح محمدی است مظاهرش درعالم بسیاراست.و روح آن حضرت در أبدان انبیا و اولیا وکاملان بروز وظهور نموده وهمچنین درأبدان کاملان همیشه بروز خواهد نمود، تا آنکه دربدن مهدی که خاتم اولیا است بروز وظهور نماید، وخاتم اولیا درحقیقت همان خاتم الانبیااست».[۲۰۳]محمّدطاهر میگوید: گمان ناقص این طایفه این است که روح مقدس محمدی درأبدان خبیثه کاملان اهل سنت است، وهمیشه بروز وظهور مینموده، وهمچنین بروز و ظهور خواهد نمود، تا آنکه مهدی خاتم الانبیا است، ظهور نماید.وهمچنین این بیت:
گــه بروز است و گــه تناسخ صرف آنــچه حق بـود گفــته شـد به شما[۲۰۴]
آنچه که محمّدطاهردراینجا به عنوان «نحوی ازتناسخ» یاد میکند، نمیتواند منظور شاعروشارح آن باشد؛ زیرا بحث درتناسخ نبوده وبعضی ازشارحین ومحققین میگویند: «اشاره به ظهورولایت مطلقه حضرت حق سبحانه است که به ظهور ولی الله مطلق صاحب الزمان(عجلاللهتعالی فرجه) تحقق پیدا خواهدکرد».[۲۰۵]
۷-۱-۱۲.سقوط شریعت
ملامحمّدطاهر دررجم الشیاطین درباب ساقط شدن شریعت درنزد این طایفه آورده که چون کسی با ریاضت دل خود را معالجه کند صحت یابد و به حقیقت رسیده وشریعت ساقط میشود.[۲۰۶]وی در ادامه به کلام ملای روم استناد کرده ومیگوید: بدانید وآگاه باشیدکه حقیقت همچو شمعی است که ره می کند تاآنکه شمعی بدست نیاوری، راه رفته نشود وکاری کرده نشود.چون درراه آمدی این رفتن طریقت، وچون رسیدی مقصوداین حقیقت است.لوظهرت الحقایق بطلت الشرایع.همچون مسی که زر شود و یا اینکه دراصل زر باشد، به علم کیمیاحاجت نیست.محمّدطاهر درادامه غرض ملای روم را اینطوربیان کرده: «کسی چون طی مسافت کندبه مقصد رسد، دیگرمحتاج به چراغ نیست، وچون مس طلاشود دیگر محتاج به علم کیمیا نباشد».[۲۰۷]همچنین ازعطار درجوهرذات مطلبی نقل میکندکه شاهد براین مطلب است که گفته:
خـدا را یافـتم دیــدم حقیـــقـت بـرون رفتم مـن از عیـن شریعـت
محمدطاهر از تذکره الاولیا نقل میکند که ذوالنون مصلایی برای بایزید فرستاد اما بایزید آن را پس فرستاد و گفت از برای من مسندی بفرست تا برآن تکیه کنم.باز از ابوالحسن خرقانی مطلبی که توسط عطار ذکر شده اضافه میکند: که گفته پنج تکبیرکردم یکی بردنیا، دوم خلق، سوم بر نفس، وچهارم برآخرت، وپنجم برطاعت، و به طور واضح ازشبستری درگلشن رازنقل میکند:
شریعت پوســت مغزآمـد حقیقت میان ایـن و آن بـاشـد طـریقـت[۲۰۸]
چو بر خیزد تو را این پرده از پیش نمـاند نیـزحـکم مـذهب و کیش
مـن و تـو چـون نـماند درمـیانـه چه کعبه چه کنش چه دیر و خانه
چون واصل شدند تکلیف ازآنها برداشته میشود و هیچ چیز ازشرایع دین واجب نیست هرچه انجام دهند آن نیکوست، ولوامور [خلاف شرع] باشد.[۲۰۹]
درادامه به ادعاهای صوفیه مبنی بر کرامات بزرگان خود که نُقل محافل آنها بوده ومحمّدطاهر در تمامی آثار با شدت این دعاوی را رد میکرده، آنها را مورد بررسی قرارمیدهیم.
۷-۲.دعاوی مبتدعه
ملامحمّدطاهربخش عمدهای ازهمت خود را به ذکر دعاوی این طایفه مصروف کرده است. ادعاهایی مثل؛ «مصاحبت وآشنایی باحضرت خضرعلیهالسلام»، «مصاحبت وآشنایی بارجال الغیب» که آنهارا قادر میدانستند بر رفع هر بلیه ومنافع دنیوی واخروی، «رؤیت ابلیس و تسلط براو و مددکار بودن او برای صوفیه وهمچنین ترس ابلیس ازصوفیه»، «خواب دیدن خدا،وپیغمبر»، «شنیدن وحی ازخدا بدون واسطه ملائکه» و«معجزات وکرامات عظیمه برای خود و زنان وکنیزان وحتی برای گربه وسگان».درادامه به چند مورد ازاین دعاوی اشاره میکنیم.
۷-۲-۱.مصاحبت باخضر
محمّدطاهرادعای مصاحبت باخضر را ازقول علاء الدوله سمنانی نقل میکندکه میگوید: «میان شتربانان درسال(۷۲۰ق) درمدینه جنگی درگرفت که دراین میان سنگی برسرخضرآمده وسرش شکست و تا سه ماه ورم داشته.همچنین ازتذکره الاولیاعطارنقل میکندکه بلال خواص گفت در تَیه بنی اسرائیل میرفتم مردی به من رسیدبه من الهام شدکه او خضراست.به اوگفتم به خداقسم بگو تو کیستی؟ گفت: برادرِ تو، خضرهستم.گفتم اندرشافعی چه گویی؟ گفت: او از اوتاد است.گفتم ابن حنبل چگونه است؟ گفت: او ازصدّیقان است.گفتم درمورد بُشرچه میگویی؟ گفت: مثل بشر بعد از او ولیی نبود».[۲۱۰]
۷-۲-۲.رؤیت ابلیس
شیخ الاسلام قم درباب رؤیت ابلیس از سوی بزرگان این طایفه نیزمواردی ازعطارذکرکرده از جمله؛ یکی ازاکابرطریقت گفت درروم بودم در جمعیت باطنی وحضوری، ناگاه ابلیس را دیدم که ازهوا درافتاد.گفتم ای لعین این چه حالتی است وتو راچه رسیده؟ گفت: درنیشابور بودم این ساعت محمدبن اسلم درمتوضّا تنحنحی بکرد من ازبیم، خود را اینجا انداختم، نزدیک بودکه ازپای درآیم.[۲۱۱]اینچنین نقل قولهای بدون سند نمیتواند مستمسک محکمی برای مخالفین تصوف به حساب آید.
۷-۲-۳.کرامات رابعه
عطار ازرابعه عدویه که شاگرد حسن بصری بوده وصومعه نشین شده، کراماتی بس عظیم نقل کرده است.ازجمله اینکه؛ «ابراهیم ادهم به مکه رفت درحالی که کعبه را ندید گمان کردکه قصوری در دیده اش واقع شده.پس ندا شنید که دیده ات قصور ندارد بلکه کعبه به استقبال ضعیفه رفته یعنی رابعه»[۲۱۲].همچنین عطار در تذکره نقل کرده که رابعه واستادش حسن بصری را درکنار فرات اتفاق واقع شد.حسن سجاده برآب انداخت ونمازگذارد و رابعه سجاده را برهوا انداخت و نمازگذارد و درعرض هفت سال غلطان غلطان به عرفات رفت.[۲۱۳]
همچنین داستانی که عطار از ابراهیم شیبانی که او از اکابر اولیای طریقت اهل سنت است، نقل میکند چهل سال در زیرهیچ سقفی نخوابیدم، مگردر زیرسقف بیت المعمور.یکبار درحمام آبی بر خود گذاشتم جوانی چون ماه از زاویه حمام آواز داد که تا چند آب برظاهر پیمایی، یکبارآب درباطن فرو گذار.گفتم با این زیبایی، ملکی یاجنّی یاانس؟گفت هیچکدام.من آن نقطه زیربای بسم الله هستم.[۲۱۴]
۷-۳.زهد ومحبت درنگاه ملامحمّدطاهرقمی
ملا محمّدطاهر در فصل سوم از باب اول اصول الفصول التوضیح اشاره به یکی از آثار خود به نام مقامات المحبین دارد.وی میگوید فقیردربیان شوق ومحبت ازطریق اهل بیت نبوی احادیث بسیار جمع نمودهام وآن رابه «مقامات المحبین»موسوم گردانیده ام.گرچه این اثر موجود نمیباشد اما از آنجا که عصّام شاگرد ملامحمّدطاهر قمی اکثر آثار استادش را درنصیحه الکرام جمع آوری کرده به همین دلیل در این رساله چند جملهای از این کتاب ونظر استادش را ذکرکرده است.وهمچنین از رساله رجم الشیاطین که در اینجا از آن استفاده میشود.
محمّدطاهر میگوید در رسیدن به مقام محبت و ولایت ازشیخ صفی مدد گرفته که به شیخ ورّام بنابیفراس(۶۰۵ق) وابنطاووس(۶۶۴ق) واحمدبنفهدحلی(م۸۴۱ق)وملااحمداردبیلی(م۹۹۳ ق)وغیر ایشان ازعارفان شیعه رحمه الله علیهم میرسد.[۲۱۵]
وی میگوید:
یارب به محبتــت گرفتـــارم سـاز در بـــوته اخــلاص تـــنم را بگداز
از بـال و پـرم رشته غــفلت بـگشا شاید کــه کنم بر اوج مـــهرت پرواز
یـارب بـه صحبتت گــرفتارم کــن از هرچــــه نه مهـر اوست بیزارم کن
از رحمت خویش بر رُخـم آبـی زن یــــک چشم زدن ز خوابم بیدارم کن
۷-۳-۱.مقام محبت
محمّدطاهرعشق رامرضی میداند که ازسودا عارض میشود وباعث خبط دماغ وضعف عقل شده وهرگز مؤمن از محبت خدا به این بیماری حاصل نمیشود.بلکه محبت خدا مستلزم کمال عقل است.[۲۱۶]اهل بیت پیغمبر که هادیان راه محبت هستند ازلفظ عشق درکلام ودعاهای خود استفاده نکرده وبه لفظ محبت و شوق اکتفا فرموده اند.
محمّدطاهردرمذمت عشق وعاشقی به جریان شیخ صنعان که از کاملان این طایفه است اشاره میکند، که دربلاد روم عاشق دختر بت پرستی شد.معشوقه او راتکلیف به شرب خمر و بت پرستی ومصحف سوختن وخوک چرانی کرد.شیخ صنعان نیز دعوت او را اجابت کرد.عطار به تفصیل این داستان را به نظم درآورده و میگوید:
شیــــخ صنعان پیرعهد خویش بود در کمالــــش هرچه گویم بیش بـــود
شیــخ بود اندر حـرم پنجـــاه سال بامــرید چار صد صــاحب کمـــال
هر مریدی کـــان اوبودی عجــب هم نیاســـود از ریاضت روز و شـب
هم عمل هم علم با هـم یار داشت هم عیان هم کشف و هم اسرار داشت
محمّدطاهرمیگوید: ببینیدکه این گمراهان بادیه ضلالت چه نوع پیروان و پیشوایانی دارند.پیران صاحب کمالی که چهارصد مریدصاحب کشف و بعدازپنجاه سال مجاورت مکه و پنجاه حج، چه نوع اعمال ازوی سرزده.محمدطاهر درتأیید کلام خودش وتأکید برمقام محبت و ردّ عشق به کلامی از زمخشری استناد کرده که درتفسیرآیه «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۲۱۷]گفته است: « فمن ادعی محبه الله و خالف سنه رسوله فهو کذاب و کتاب الله بکذبه شاهد و اذا رأیت من یذکر محبه الله و یصفق بیدیه و یطرب و ینعرو یصعق لا تشک انه لا یعرف الله و لایدری ما محبته الله و ماتصفیقه و طربه و نعرته و صعقته الا لانه تصور فی نفسه الخبیثه صوره مستحله معشقه سماها الله بجهله و دعا به ثم صفق و طرب نعر و صعق علی تصورها».[۲۱۸]
ملامحمّدطاهردررساله کشف الاسراربه بحث محبت واردشده ومیگوید، عدهای میخواهند باعقل ناقص خود وبه دور از محبت اهل بیت(علیهمالسلام) درطریق محبت سلوک نموده، درحالی که مخالفان وبیگانگان ازاهل بیت (علیهمالسلام) ازمعرفت الهی بی نصیب بوده.وی تاکید میکندکه «عارفان این طریق، دوستان وپیروان اهل بیت (علیهمالسلام) هستند وشرط رسیدن به مرحله ثبوت وصاحب یقین شدن آن است که دل را با ذکرموت معالجه کرده وبا مراقبه وذکرالهی و تفکردرآثار، رحمت الهی دردل ثابت میشود».[۲۱۹]
۷-۳-۲.زهد
محمّدطاهردراعتقادات و رفتار خود تابع ومطیع روایات بوده ودر باب زهد نیزاصول زهد را ازاخبار وارده ازائمه (علیهمالسلام)اخذکرده است.ازجمله این روایت ازامیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که میفرماید: «الزهد فی الدینا قصر الامل وشکرکل نعمه والورع عما حرم الله علیک».[۲۲۰]و همچنین ازرسول خدانقل میکندکه میفرماید: «لیس الزهد فی الدنیالبس الخشن واکل الجشب ولکنّ الزهد قصر الامل».[۲۲۱]
محمّدطاهرفضیلت زهد را درمخفی کردن آن دانسته واستنادکرده به حدیثی ازامیر المؤمنین که میفرماید: «الفضل الزهد اخفاءُ الزهد، یعنی بهترین زهد پنهان داشتن آن است.وی میگوید: با وجود اینمطلب دیگرجایی باقی نمیماند که گروهی با کسوتی خاص و کلاه و خرقه بپوشند درحالی که ائمه (علیهمالسلام)ازپوشیدن لباس شهرت منع میفرمودند.همچنین درحدیث ابوذرکه مشتمل بر مواعظ کاملهایاست میفرماید: یا اباذر درآخر الزمان قومی میآیدکه درتابستان وزمستان پشم میپوشند وگمان میکنندکه بااین کاربردیگران فضیلت حضرت رسول دارنددرحالی که ملائکه آسمان و زمین آنها را لعن میکنند.
بررسی آرا ملامحمّدطاهرقمی ومیرلوحی سبزواری درمخالفت باتصوف۹۱- فایل ۷