۲-۳-۶- اصل تشویق و تنبیه:
از دیگر شیوه های تربیت در دین مبین اسلام روش تشویق و تنبیه است.
اصل تنبیه و تشویق به عنوان امری مسلم در تربیت اسلامی شناخته و پذیرفته شده است. اصولاً وجود بهشت و جهنم، انذار و تبشیر پیامبران، آیه های مربوط به پاداش و کیفر و وعده وعیدهای شوق انگیز و خوفناک، همه جلوه هایی از تشویق و تنبیه هستند. بدیهی است که وجود انذار و تبشیر برای هر تربیت متعادلی ضروری است، زیرا اگر نیکو کار و بد کار از نظر جزا یکسان باشند زمینه بی رغبتی نیکوکاران به کارهای نیک و جرأت یافتن بدکاران در ادامه تبهکاری ها فراهم میشود. از این رو توصیه میشود که مربی میان فرد کوشا و تن آسا تفاوت بگذارد وهمه را به یک چشم نگاه نکند . در تربیت اسلامی بیشتر بر تشویق تکیه شده است تا تنبیه، زیرا اصل حیات بر محبت و تفاهم استوار است. این خطاست که تصور کنیم کودکان چون بزرگ شده و مسائل را میفهمند دیگر احتیاج به تشویق ندارند، بلکه اثر تشویق به حدی است که پس از تمایلات فطری تا پایان عمر در وجود آدمی باقی میماند و هیچ فردی نیست که از این امر بی نیاز باشد. در روایات تاکید شده که انسانهای خوب و بد نباید نزد شما یکسان باشند.
اگر با نیکو کار و بد کار، عالم و جاهل، مطیع و عاصی یکسان رفتار شود، نظام تربیت مختل میشود و انگیزه نیکی و دانایی و بندگی زایل می گردد و میل به بدی و نادانی و نافرمانی افزون میشود، چنانکه امیر مومنان علی در عهد نامه مالک اشتر بدو چنین گوشزد کرده است:
وَلَا یَکُونَنَّ المُحسِنُ وَالمُسیِءُ عِندَکَ بِمنزِلَهٍ سَوَاءٍ، فَاِنَّ فِی ذَلِکَ تَزهیِداً لِاَهلِ الاِحسَانِ فِی الاِحسَانِ، وَتَدریِباً لِاَهلِ الاِسَاءَهِعَلَی الاِسَاءَهِ و اَلزِم کُلّاً مِنهُم مَا اَلزَمَ نَفسَهُ
(نهج البلاغه،نامه۵۳)
هرگز نباید نیکو کار و بد کار در نزد تو یکسان باشند، که آن، رغبت نیکو کار را در نیکی کم کند و بد کار را به بدی وا میدارد و هر یک از ایشان را مطابق کارش جزا بده.
روش تشویق و تنبیه به کار گرفتن آدابی است برای تحقق این معنا در آدمی؛ یعنی آدابی برای برانگیختگی و باز دارندگی، برای شکوفا شدن استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق، چنانکه امیر مومنان علی در باره نقش پاداش و کیفر الهی در تربیت آدمی فرموده است:
اِنَّ الله سُبحَانَهُ وَضَعَ الثَوابَ عَلَی طَاَعَتِهِ، وَالعِقَابَ عَلَی مَعصِیَتِهِ، زِیَادَهً لِعِبَادِهِ عَن نِقمَتِهِ و حِیَا شَهً لَهُم اِلَی جَنَّتِهِ (نهج البلاغه،حکمت۳۶۸)
همانا خدای سبحان پاداش را بر طاعت و کیفر را بر معصیت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خویش باز دارد و به سوی بهشت روانه سازد.
تشویق و قدردانی، میل به کمال بیشتر را در انسان بر میانگیزد و او را به انجام عمل نیک ترغیب میکند و به او نیرو و قدرت میبخشد تا بیشتر تلاش کند.
شوق به آخرت و لقای حق بهترین مشوق در تربیت است و اگر به درستی مطرح گردد، زمینه سعادت این جهان و آن جهان را فراهم میکند و از امیر مومنان علی نقل شده که فرمود:
اِنَّمَا السَّعیِدُ مَن خَافَ العِقَابَ فَاَمِنَ وَ رَجَا الثَّوَابَ فَاَحسَنَ وَاستَاقَ اِلَی الجَنَّهِ (خوانساری،۱۳۶۰،ج۵،ص۴۵۷)
به راستی نیک بخت کسی است که از عذاب بیم داشته باشد و خود را ایمن سازد و به ثواب امید داشته باشد و نیکویی کند و مشتاق بهشت باشد و اوّل راه افتد.
در تشویق، مربی باید نکاتی را مراعات نماید. از جمله میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
تشویق نباید صورت رشوه به خود بگیرد، زیرا در این صورت عامل پرتوقعی و طلبکار شدن متربی خواهد بود.
مربی، متربی را مستحق تشویق بداند، نه اینکه وسیله ای برای دلخوشی وی باشد.
اگر تشویق ها غیر عادلانه و بر اساس حبّ و بغض صورت گرفته باشد، دانش پژوه، بی تفاوت و نسبت به مربی بی اعتماد خواهد شد.
تشویق یک نفر نباید عامل تنبیه دیگری باشد.
تشویق باید گاه به گاه باشد، نه دائم زیرا اثر خود را از دست میدهد.
تشویق نباید از حد تجاوز کند، چون ممکن است عامل غرور و خود بینی متربی گردد.
مربی بیشتر از تشویق کلامی استفاده نماید.
مربی، متربی را در جمع تشویق نماید.
عمل متربی تشویق شود، نه خودش.
گفتنی است که اسلام در برخی شرائط، تنبیه و مجازات را پذیرفته است، اما در عین حال، عامل مهر و محبت و رفق و مدارا با متربی و انسانهای خرد سال بلکه با بزرگسالان را عامل مهمی در تربیت میداند، چنانکه خداوند متعال نیز با ما مدارا میکند و از برخی از اعمال ما چشم پوشی مینماید و چون از حدود خود تجاوز نماید، اعمال ناستوده ما را کیفر میدهد.
آدمی پیوسته در معرض خطا و اشتباه، انحراف و گناه و شر و فساد است. نفس سرکش انسان مادام که مهار نشده است، انسان را به نافرمانی خدا میکشاند و در وادی هواها و هوس ها به انواع تباهی ها مبتلا میسازد.
اِنَّ النَفسَ لَاَ مَّارهٌ بالسُّوءِ (یوسف-۵۳)
به درستی که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر میکند.
اگر رحمت خداوند شامل حال انسان گردد، از سخت ترین امتحانات سربلند بیرون خواهد آمد، اما اگر انسان به خود نیاید و بیدار نشود و نیروی بازدارنده از شر وفساد را در خود برنینگیزد چنان در حیوانیت فرو میرود که هیچ موجودی با او قابل قیاس نیست. تنبیه و مجازات درست و طبق ضوابط نقش اساسی در اصلاح فرد و جامعه دارد و سبب پاکی و پاکیزگی جامعه میشود و در شرایط خاص بهترین وسیله نجات آدمی از هلاکت و مایه حیات بخش است.
امام علی میفرماید:
ضَادُّوا القَسوَهَ بِالرِّقَّهِ (دهقان،اکبر،۱۳۹۰،ص۵۲۳)
از راه نرمی و مدارا با سخت دلی بستیزید.
امام علی میفرماید:
ضَادُّوا الاِسَادَهَ بِاالاِحسَان (همان،ص۴۲۱)
بوسیله نیکی با بدی بستیزید.
از این رو تا جایی که امکان دارد باید مدارا کرد و از تنبیه پر هیز نمود و فقط زمانی که چاره ای جز آن نبود، از آن به عنوان آخرین روش بهره گرفت، فلذا آنان که با مدارا و ملایمت اصلاح نمیشوند، با تنبیه و مجازاتی نیکو و درست اصلاح میشوند، چنانکه امام علی میفرماید:
مَن لَم یَصلِحهُ حُسنُ المُدَارَاهِ یُصلِحهُ حُسنُ المُکَافَاهِ (همان،ج۲،ص۵۲۴)
کسی که با خوشرفتاری اصلاح نشود، با خوب کیفر دادن اصلاح میشود.
بر مربیان است با آشنایی هر چه بیشتر با آداب تعلیم و تربیت، جامعه را بسوی خوبی ها سوق دهند و بدی ها را سد نمایند، بدانند رسالت آنان رسالت اولیاء الله و ادامه راه انبیاء است و اجر و ثواب والایی دارد.
باری، نظام تنبیه و مجازات بدنی، مردود و غیر قابل توجه است از آن جهت که عاری از رحم و عاطفه بوده و احیاناً خطرناک و خطر آفرین است. به هر حال، تنبیه بدنی اگر چه در برخی از موارد جزئی و عاری از خطر به عنوان یک وسیله تربیتی بسیار موقتی، قابل قبول است ولی نمی توانیم آن را به صورت یک ضابطه تربیتی بپذیریم و آن را به تمام موارد و همه اوقات و فرصت ها تعمیم دهیم.
در تنبیه بدنی ضررهایی وجود دارد که یک مربی میبایست با آن آشنا بوده و کمتر از این اصل استفاده نماید.
۱-کسی که کتک میخورد با منطق زورگویی آشنا میگردد و در آینده خواسته های خود را بر دیگران تحمیل میکند.
۲-کسی که کتک میخورد، زود تسلیم زور گویان میگردد.
۳-کتک خورده نسبت به کسی که تنبیه کرده است عقده پیدا میکند.
۴-بر اثر کتک، تمام شخصیت متربی در هم میشکند و تعادل روحی او به هم میخورد.
۵-فرد بر اثر کتک خوردن به اختلالات رفتاری و روانی مانند پرخاشگری، ناخن جویدن، تیک روانی و … مبتلا میشود.
۶-به استقلال و آزادی متربی لطمه وارد میشود.
۷-متربی احساس میکند دیگر کسی او را دوست ندارد و به او محبت نمی شود.
۲-۴- تعلیم و تربیت از دیدگاه صاحب نظران اسلامی:
۲-۴-۱- از دیدگاه فارابی:
از نظر فارابی هدف از تعلیم و تربیت اعتدال در قوای شهویه و غضبیه نسبت به عقل است؛ بنابراین هدف اخلاق و تعلیم و تربیت، ساختن شخصیت معتدلی است که قوه عاقله و ناطقه آن برقوای دیگر حاکمیت داشته باشد. وی در مورد شهوت و غضب میگوید: اینها ذاتاً خیر یا شر نیستند، بلکه خوبی و بدی آنها وابسته به این است که در خدمت عقل و سعادت حقیقی باشند یا نباشند. (نادری شاهرودی، ۱۳۸۹،ص۶۴)
اصول تعلیم و تربیت از نظر فارابی عبارتند از:
۱- اجتماعی بودن آموزش و پرورش: انسان طبیعتاً اجتماعی است و در تربیت او باید اهداف اجتماعی در نظر گرفته شود و دستیابی به مدینه فاضله هدفی است که در آموزش و پرورش باید مراعات شود.
۲- رعایت تفاوت های فردی لازم است.
۳- آماده کردن افراد برای حرفهها: براساس تفاوت های فردی، هرکس را باید برای مهارت و حرفهای خاص تربیت کرد و این امر باید از کودکی آغاز گردد.
۴- توجه به محیط جغرافیایی و کیفیت ساختمان ها: محیط طبیعی، وضعیت اقلیمی و حتی چگونگی معماری (همان، ص ۶۵)
۲-۴-۲- از دیدگاه امام محمد غزالی:
غزالی از دانشمندان متقدم است که پیرامون تعلیم و تربیت بویژه تربیت کودک سخن گفته است. وی در مورد کودک و تربیتش مینویسد: هر کودک با فطرت سالم و معتدل به دنیا میآید، اما پدر و مادرش او را به دین یهودیت یا مسیحیت یا مجوس در میآورند، یعنی با عادت و آموختن، رذایل را کسب میکند و همانگونه که بدن در ابتدا کامل آفریده نمیشود بلکه به وسیله غذا و تربیت کامل و نیرومند میشود، نفس نیز بطور ناقص ولی کمال پذیر آفریده میشود و با تربیت و تهذیب اخلاق و تغذیه علمی به کمال میرسد. (زارع،کمال،۱۳۸۹،ص۴۷)
معلم و مربی باید اخلاق و علت رذایل اخلاقی را بداند. حال، سن، مزاج و توان تحمل هر فرد را در نظر بگیرد و هر کس را با روش خاص و طی مراحل مختلف مورد تعلیم و تربیت قرار دهد و نیز نباید بدون تشخیص این امور به پرورش مربی بپردازد. (همان،ص۶۱)
غزالی برای تعلیم و تربیت، جنبه سلب و ایجابی قائل است و آن عبارت است از تهذیب دل از اخلاق مذموم و ارشاد به اخلاق نیکو و سعادت آفرین، که دل همانند زمین باید از علف هرزه خالی شود تا انواع گلها در آن بروید.(همان،ص۱۱۱)
او در جای دیگر دل را به ظرف تشبیه کرده و میگوید: تا وقتی لبریز از آب باشد، هوا داخل آن نمیشود. (همان ص۹)
او معتقد است که تعلیم و تربیت ماهیتی تدریجی و پیوسته و مستمر در طول عمر دارد که باید مراتب آن رعایت شود تا به نتیجه برسد و در مورد آن به نوعی فعالیت مشترک بین مربی و متربی قائل است. همچنین آن را وابسته به نقش الگویی مربی دانسته و عمل کردن به گفتار را برای معلم و مربی ضروری برشمرده است.
غزالی در ادامه شیوه های تعلیم و تربیت نکات مهمی را توصیه میکند از جمله:
۱- دور نگه داشتن کودک از همنشینان بد و کودکانی که به ناز پروردگی، خوشگذرانی و پوشیدن لباسهای فاخر عادت کرده اند.
۲- عادت دادن او به ساده زیستی در لباس، خوراک و وسایل خواب.
۳- بازداشتن او از خودآرایی و رفاه طلبی و نیز اشعار عاشقانه.
۴- در مکتب، قرآن، حدیث، داستانها و زندگینامه نیکان را به او بیاموزند تا محبت صالحان در جانش غرق شود.
۵- تاکید بر عمل به آنچه میآموزد (غزالی،۱۳۲۸،ص۱۱۲)
اصول تعلیم و تربیت از دیدگاه غزالی بر مسائل زیر تاکید دارد:
– نقش پذیری قلب کودک.
– تغییر پذیر بودن اخلاق.
– اصل تدریج در شکلگیری شخصیت.
– نقش عادت در تعلیم و تربیت.