۱٫در درون هر فرهنگی توافقی بر سر اینکه چه چیز را زیبا و چه چیز را غیر زیبا بدانند وجود دارد.
۲٫انتظارات فرهنگی در ارتباط با زیبا بودن در هر فرهنگی وجود دارد و در درون فرهنگ های مختلف متفاوت است.
۳٫مردم در ارتباط با افراد جذاب و غیر جذاب رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند.
درمجموع کش به یاری تئوری اجتماعی – فرهنگی، پایگاه های بیرونی و در نهایت دیدگاه انتظارات اجتماعی دیدگاه خاص خود در ارتباط با تصور از بدن را می پروراند و نتیجه می گیرد که مردم تمایل بیشتری به ارتباط برقرار کردن با آنهایی که در بستر فرهنگی شان به عنوان زیبا و جذاب تعریف می شوند، دارند. به همین دلیل داشتن تصویر بدنی مثبت از خود در موقعیت های اجتماعی و فردی برای افراد حائز اهمیت است.
کش در فصول بعدی کتاب خود به این اشاره می کند هر چند که هر فرهنگی ایده آل های مربوط به زیبایی فیزیکی مختص به خود را دارد و این ایده آل ها با ایده آل های جوامع و فرهنگ های مختلف متفاوت است. اما ایده آل های فرهنگ غرب که تأکید روزافزون بر لاغری و باریک بودن دارد، امروزه تا حد زیادی از طریق رسانه های جمعی جهانی شده است.
به اعتقاد او تصور از بدن که با تجربیات اولیه ی فرد شکل می گیرد، مفهومی باز است یعنی در ارتباط با فرهنگ و تجربیات بعدی فرد تغییر می کند و شکل می پذیرد.
علاوه بر این کش در تعریف دیگری تصور از بدن را مجموعه ای از تصاویر، خیالات و معناها درباره ی بدن، اجزا و کارکردهای آن می داند. او معتقد است که مراحل مختلفی در شکل گیری تصور از بدن وجود دارد. تجربیات اولیه در ارتباط با تصور از بدن در دوره ی کودکی شکل می گیرد. این تصورات اولیه چندان واضح نیستند، چون فرد نمی تواند خود را جدا از دیگران در نظر بگیرد به همین دلیل فرد یک تصویر مبهم از خود دارد. در مراحل بعدی فرد قادر به تمایز مرزهای تصویر بدنی خود با دیگران می شود. مرزهای بین خود و دنیای بیرون باعث می شود که فرد قادر به تمایز من از غیر می شود. در مراحل بعدی فرد به خودآگاهی می رسد و این خودآگاهی با خود بدنی بیرونی و ظاهری فرد پیوستگی جدایی ناپذیری دارد در این مرحله تصویر بدنی از خود، به صورت واضح تر و شفاف تری برای فرد شکل می گیرد.
بُعد شناختی: تفکرات و باورهایی که فرد دربهره بدنش دارد؛ احساسی که ما درباره بدنمان داریم غالباً با باورها و افکار خاصی همراه است. ما وقتی وقتی درباره بدن خودمان ناراضی هستیم که فکر می کنیم شکل، رنگ یا سایز خوب و متوازن وزیبایی ندارد. یعنی تعریف و باور خاصی نسبت به درست، خوب، زیبا، متناسب و جذاب بودن بدن یک دختر یا پسر یا یک زن و یا در سن خودمان داریم.
بُعد ذهنی: آنگونه که فرد خود را می بیند؛ به عبارتی تصویر ما از بدنمان همیشه آن طوری نیست که واقعاً بدنمان هست. برای مثال بسیاری بدن خود را چاق تر یا لاغرتر یا بزرگتر از آنکه هست، می بینند.
بُعد رفتاری: شامل عملکردهایی است که فرد برای تغییر و مدیریت بدن خود در پیش می گیرد کارهایی که فرد به دلیل تصور بدنی ای که از خود دارد انجام می دهد یا نمی دهد. غالباً احساسات منفی و نارضایتی نسبت به بدنمان می تواند باعث شود که ما از برخی کارها و فعالیت ها کناره بگیریم مثل ورزش کردن یا شنا کردن با دیگران یا حتی انجام کارها و فعالیت هایی که در آنه خوبیم چون ما را در مرکز نگاه و توجه دیگران قرار می دهد.
در مجموع به اعتقاد کش تصور از بدن از عوامل مختلفی همچون اجتماعی شدن فرهنگی، تجربیات بین فردی، ویژگی های بدنی، خصیصه های شخصیتی، فعالیت های بدنی، گفتگوهای درونی، احساسات فرد نسبت به بدن، استراتژی های رفتاری و رویه های انضباطی در ارتباط با بدن، تأثیر می پذیرد (کش،۲۰۰۲).
برای اندازه گیری تصور از بدن کش به طراحی مقیاسی می پردازد که به نُه خرده مقیاس تقسیم می شود که هر کدام ابعادی از تصور از بدن را مورد سنجش قرار می دهند که عبارتند از:
۱٫ارزیابی ظاهر: احساسات فرد در ارتباط با جذابیت ظاهری و فیزیکی خود می باشد. بعبارتی این مقیاس بیانگر میزان رضایت و نارضایتی از ظاهر است که امتیاز بالا در آن نشان دهنده ی تصویر مثبت بدنی و بالعکس است.
۲٫جهت گیری نسبت به ظاهر: میزان سرمایه گذاری های فرد در ارتباط با تغییر، مدیریت، کنترل و انضباط بخشی به ظاهر فیزیکی است و امتیاز بالا در آن نشان دهنده توجه زیاد فرد به آراستگی و زیبایی و درجه ی اهمیت آن برای فرد است.
۳٫ارزیابی از تناسب: احساس فرد نسبت به تناسب اندام یا عدم تناسب اندام خود است که امتیاز بالا در آن نشان دهنده ی احساس خوش اندام بودن و تناسب اندام ر فرد است.
۴٫جهت گیری نسبت به تناسب: این مقیاس بیانگر میزان تلاش ها و سرمایه گذاری هایی ست که فرد در ارتباط با تناسب اندام خود انجام می دهد. که امتیاز بالا در آن نشان دهنده ی اهمیت تناسب، ورزش و فعالیت های بدنی برای فرد است.
۵٫جهت گیری نسبت به سلامت: بیانگر سرمایه گذاری است که فرد برای داشتن سبک زندگی سالم انجام می دهد. امتیاز بالا نشانگر آگاهی از سلامت و تلاش فرد برای حرکت به سمت سبک زندگی سالم است.
۶٫جهت گیری به بیماری: تمایل به ماندن یا نگه داشتن بیماری در خود؛ بعبارتی عدم تلاش و اقدام فرد نسبت به درمان خود.
۷٫میزان رضایت و نارضایتی از بخش های مختلف بدن: این مقیاس با پرسش از میزان رضایت از بخش های مختلف بدن با ذکر اجزای مختلف به سنجش میزان رضایت از اجزای اندام فرد می پردازد. که نمره ی بالا نشانگر رضایت از بدن و بالعکس می باشد.
۸٫مشغولیت با وزن: این مقیاس ساختار انعکاسی نگرانی از چاقی، مراقبت از وزن، رژیم و محدودیت های غذایی را ارزیابی می کند.
۹٫نگرش طبقه بندی افراد از وزن: نشان می دهد که افراد چه کسانی را در ردیف کم وزن و سنگین وزن می شناسند و با چه ظاهر فیزیکی آنها را با این برچسب طبقه بندی می کنند (کش، ۲۰۰۲).
۲-۱۶-۳ نظریه ی مقیاس اجتماعی:
گرچه این نظریه ابتدا برای ارزیابی افکار و توانایی ها ابداع گرددید، اما برای مطالعه اثرات مقایسه ی اجتماعی بر عزت نفس و ظاهر جسمانی نیز به کار گرفته شده است (کیم و لتون، ۲۰۰۷). بر اساس نظریه ی کلاسیک لئون فستینگر در زمینه ی مقایسه ی اجتماعی، افراد یا انگیزه ی درونی برای ارزیابی خود (توانایی، نگرش و موقعیت) دارند. در جایی که ابزار عینی برای ارزیابی وجود ندارد، افراد سعی می کنند خود را با دیگران مشابه مقایسه کنند (اویرین و همکاران، ۲۰۰۹). چگونگی مقایسه افراد با دیگران برای ارزیابی شان از خود تأثیر می گذارد. به عقیده فستینگر افراد تنها زمانی به مقایسه ی خود با دیگران می پردازند که اطلاعات عینی درباره ی معیارها و استانداردها وجود نداشته باشد و هدف این مقایسه تصحیح و تدفین ارزیابی شخصی از خود است (کیم و لنون، ۲۰۰۹). فرض اصلی اکثر پژوهشگران در زمینه ی تصور از بدن این است که افراد بیشتر تمایل دارند که ظاهر و بدن خود را بیشتر با افراد زیباتر و جذاب تر نظیر مدل های مُد لباس، ستاره های سینما و تلویزیون و ورزشکاران مقایسه کنند«مقایسه ی اجتماعی صعودی» و نه با افراد زشت و غیر جذاب «مقایسه ی اجتماعی نزولی» که نتیجه ی این مقایسه می تواند ایجاد تشدید نارضایتی از بدن و بدنبال آن اتخاذ رفتارهای جبران کننده ی مخاطره آمیز «نظیر اختلالات خوردن، بُرنزه کردن، جراحی زیبایی، مصرف قرص های لاغری و نیروزا» باشد (اویرین و همکاران، ۲۰۰۹).
۲-۱٧ دیدگاه های مُدرنیستی درباره ی بدن:
این دیدگاه علاقه به خلاق بودن، کامل بودن، میل به کنترل بر بدن خویش، ایدئولوژی فرهنگ مصرفی برای کسب لذت، خود ابرازی را مسئول توجه ی فزاینده به پروژه ی بدن در جامعه معاصر، می داند (ذکایی، ۱۳۸۶). در نتیجه در دیدگاه های مُدرنیستی نوعی تمایل به عاملیت و خلاقیت کنش گر فردی در حفظ تمامیت بدنی خود وجود دارد. بعبارتی در این دیدگاه ها، بدن به نوعی مایملک شخصی تبدیل می شود. که فرد با اختیار خود در آن به دخل و تصرف می پردازد و اهمیت بدن در این دیدگاه ها بیشتر به خاطر خودابرازی، ارائه ی هویت مستقل، ابراز تفاوت با محیط بیرون، تمایل به تعریف خود به شیوه ای دلخواه و کسب لذت محسوب می شود.
۲-۱٨ اروینگ گافمن[۱۰۰]:
گافمن با طرح اصطلاح “نمایش دادن خود” و بررسی کنش متقابل اجتماعی بر حسب “پشت صحنه”، “روی صحنه”، “فضاهای خصوصی” و “فضاهای عمومی” متناظر با آنها، به کندوکاو در “جسمانیت” می پردازد.از نگاه وی، عاملان بدنی با توسل به روش های علامت دهی اجتماعی، سعی در جلب نظر دیگران به خود دارند. این عاملان بدنی معرف های “تجسد یافته” منش و منزلت اند که توسط کنش گران دیگر تفسیر می گردد (لوپز و اسکات، ۱۳۸۵).
گافمن نشان می دهد که کنترل شخص بر حرکات بدن خود در تمامی انواع کنش های اجتماعی تا چه حد باید دقیق، کامل و پایان ناپذیر باشد و باید از هرگونه اهمال و فراموشی در کنترل بدنی خود بپرهیزد (گافمن، ۱۹۷۱؛ به نقل از چاوشیان).
بنابراین بدن نه فقط موجودیتی ساده بلکه وسیله ی برای کنار آمدن با اوضاع و احوال بیرونی است و حالات چهره و حرکات بدن محتوای اساسی نشانه هایی است که ارتباطات روزمره ی ما منوط بر آنهاست و برای اینکه بتوانیم با دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی و هویت اجتماعی خود شریک شویم، باید بتوانیم نظارتی مدام و موفق بر چهره و بدن خود اعمال کنیم (گافمن، ۱۹۷۱؛ به نقل از چاوشیان).
از نظر گافمن، “صورت” انسان در تعامل چهره به چهره و نیز در عملکرهای اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است.”صورت اجتماعی”، بعنوان صورت عمومی، نیازمند تغییر دائمی نقاب موجود بر آن است. آرایش وسیله مفیدی برای بدست آوردن نقاب است که تنها در شرایط احساسی همچون تنهایی یا حضور دوستان کنار می رود و “صورت خصوصی” ظاهر می گردد (سینت، آنتونی، ۱۳۶۹؛ به نقل از فاتحی).
۲-۱٨-۱ برخی از مفاهیم نظری گافمن:
۲-۱٨-۲ داغ ننگ: در این مورد گافمن به شکاف بین آنچه یک شخص باید باشد و آنچه که واقعاً هست اشاره می کند بعبارتی شکافی که بین هویت بالقوه و هویت بالفعل فرد می تواند وجود داشته باشد. نمونه ی آن کسی که نقصی در ظاهر خود دارد مثلاً کسی که از پا فلج است (ریترز، ۱۳۹۰). به اعتقاد گافمن برای دسته بندی افراد به عنوان انسان های داغ دیده جامعه مجموعه ای از ابزارها را برای دسته بندی در اختیار ما قرار می دهد. بنابراین چیزی به خودی خوددر فرد امری عادی باشد، ممکن است در اجتماع برای فرد داغ محسوب شود، بنابراین می توان گفت که زمانی که برای معیارهای زیبایی ایده آل در تعریف جامعه شاخصه های خاصی ( مثل تناسب اندام، لاغری، آرایش صورت، مدل مو و صورت خاص) در نظر گرفته می شود. بنابراین داشتن یا کمبود این معیارها برای فرد نوعی داغ محسوب می شود.
۲-۱٨-۳ سندرُم سیندرلا:به این معنی است که فردی که احتمال بد نام شدنش می رود، نزدیک مکانی استقرار یابد که بتواند عمل نقاب زنی خود را مرمت کرده و دمی چند از چهره زدن آن فارغ باشد. او از ایستگاه ترمیم خود تا جایی دور می شود که بتواند بدون از دست دادن کنترل بر روی منابع مربوط ی تغییر، سریعاً به آنجا بازگردد. بنابراین پنهان سازی یکی از تکنیک های مهم حفظ کنترل در صحنه های نمایشی زندگی است (گافمن، ۱۳۸۶). مثل زنی که در عروسی گن می پوشد تا چربی های شکم خود را پنهان کند. یا دختری که برای پنهان کردن کوتاهی قد خود کفش پاشنه بلند می پوشد. یا دسترسی به اتاقی که مجهز به آینه باشد اولأ برای ترمیم خود، دوماً برای فارغ شدن از فشارهای پوشش سخت جلوی صحنه اهمیت زیادی برای فرد داغ خورده دارد. بنابراین با توجه به اهمیت معیارهای ایده آل بدنی در جامعه، افراد بسیاری که داغ فقدان این ویژگی ها را به دوش می کشند، می کوشند برای نزدیک کردن خود به الگوی بدنی ایده آل جامعه، به وسایل، ابزارها و راه هایی متوسل شوند تا با تکنیک پنهان سازی، تأثیرات دلخواه خود را در ارتباطات کوتاه و گذرا بر حضار بیننده بگذراند.
بنابراین با توجه به نظر گافمن می توان گفت با در نظر گرفتن روابط مقطعی و شکننده در دنیای مدرن، طبیعی است که بدن به عنوان منبع اصلی هویت افراد در کنش های اجتماعی روزمره، اهمیت می یابد. چرا که بدن از منابع تأثیرگذار در کنش متقابل اجتماعی محسوب می شود و به واسطه ی آن، احساس فرد نسبت به خود شکل می گیرد و هویت اجتماعی فرد در نزد دیگران تعریف می شود.
۲-۱٨-۴ مدیریت تأثیرگذاری: به شرایطی که افراد می کوشند در موقعیت های اجتماعی آنطوری رفتار کنند که داغ های بالقوه شان پنهان بماند، اشاره دارد. مدیریت تأثیرگذاری زمانی است که کُنشگران در صحنه های اجرا قرار میگیرند، بنابراین به صورت بدبینانه ای اجرای نقش خود با اثرگذاری های خود را دستکاری می کنند تا به هدف های خود دست یابند (ریترز، ۱۳۹۰). افراد در صحنه های اجتماعی می کوشند، آن جنبه هایی از خود را نشان دهند که مورد پذیرش دیگران باشد. بنابراین در زمینه بدن، مدیریت تأثیرگذاری تبدیل به مدیریت بدن می شود. یعنی افراد تصوری را از بدن خود ارائه می دهد که مورد قبول جامعه باشد (موحد، ۱۳۸۹). بنابراین فردی که حتی داغ بالقوه ی فاصله داشتن از معیارهای بدن ایده آل جامعه را دارد، می کوشد در جلوی صحنه های نمایشی جامعه خود را با روش های مختلف به این معیارهای ایده آلی نزدیک کند.
۲-١۹ آنتونی گیدنز:
وی معتقد است که بدن تنهاد موجودیت ساده نیست بلکه به عنوان وسیله ای عملی برای کنار آمدن با اوضاع و احوال و رویدادهای بیرونی مورد استفاده قرار می گیرد. او نیز مانند گافمن معتقد است که بیشتر مردم در پیکرهایشان جذب شده اند که خود و پیکر خویش را یکی می داند (مهدوی، ۱۳۸۹). از نظر گیدنز خودآرایی و تزئین خویشتن با پویایی شخصیت مرتبط است. در این معنا پوشاک علاوه بر اینکه وسیله ی مهمی برای پنهان سازی و آشکارسازی وجوه مختلف زندگی شخصی است، خود نوعی وسیله ی خودنمایی شخصی محسوب می شود چرا که لباس، آداب و رسوم رایج را با هویت شخصی پیوند می زند (گیدنز، ۱۳۸۵). به اعتقاد گیدنز حالات چهره و دیگر حرکات بدن، فراهم آورنده ی قرائن و نشانه هایی است که ارتباطات روزمره ی ما مشروط به آنهاست. بعبارتی دیگر برای اینکه بتوانیم به طور مساوی با دیگران در تولید و باز تولید روابط اجتماعی سهیم شویم، باید قادر باشیم نظارتی مداوم بر چهره و بدن خویش اعمال کنیم. همچنین به اعتقاد وی واقعیت این است که ما بیش از پیش مسئول طراحی بدن خویش می شویم و هر چه فعالیت های اجتماعی ما از جامعه ی سنتی بیشتر فاصله گرفته باشد، فشار این مسئولیت را بیشتر احساس می کنیم (گیدنز، ۱۳۸۵).
علاوه بر این او معتقد است در جامعه ی مُدرن زنان با توجه به ویژگی جسمی شان بیشتر مورد قضاوت قرار می گیرند و احساس شرمساری نسبت به بدنشان رابطه ی مستقیمی با انتظارات اجتماعی دارد. زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض اختلالات تغذیه ای قرار می گیرند که او آن را ناشی از چند دلیل عمده می داند:۱- هنجارهای جامعه در مورد زنان تأکید بیشتری بر زیبایی جسمانی دارد۲- آنچه به لحاظ اجتماعی تصویری مطلوب از بدن تعریف می شود، در مورد زنان لاغر اندام نه عضلانی است۳- هر چند امروزه زنان درعرصه های اجتماعی فعال تر شده اند، اما همچنان همانقدر بر حسب موفقیت ها و پیشرفت هایشان مورد ارزیابی قرار می گیرند که بر حسب ظاهرشان (احمدنیا، ۱۳۸۹).
۲-۱۹-١ برخی از مفاهیم نظری گیدنز:
۲-۱۹-۲ هویت: مفهوم هویت در این دیدگاه مفهومی چند بُعدی است او از دو نوع از هویت اجتماعی و فردی یاد می کند. هویت اجتماعی شامل آن دسته از ویژگی هایی می شود که به فرد نسبت داده می شود. یا عناصری که فرد از محیط های فرهنگی پیرامون برای خود بر می گزیند. هویت اجتماعی بیانگر شیوه های همسانی افراد با یکدیگر و هویت شخصی بیانگر شیوه های تمایز ما از دیگران است. به اعتقاد او ما با حرکت از جامعه ی سنتی به مُدرن شاهد دور شدن از منابع سنتی هویت خانواده و سنت و میراث هستیم و در نتیجه در دنیای امروز انسان مدرن با فرصت های بی سابقه ای برای ساختن هویت مختص خود مواجه می شود (گیدنز، ۱۳۸۵).
بنابراین می توان گفت که در دنیای مُدرن آنچه که بیش از پیش برای فرد اهمیت می یابد، هویت های بدنی شان می باشد. و افراد با عاملیت بیش از پیش برای ارائه ی فردیت و هویت مستقل خود، درگیر طراحی و ارائه ی هویت بدنی اجتماعی و آشتی دادن آن با هویت های بدنی فردی خود می باشند.
علاوه بر این گیدنز معتقد است که در جوامع فراسنتی هویت های ما و احساس ما از خویشتنمان، امری مشخص نیست. چنین هویت هایی نتیجه بازاندیشی انسان از خویشتن است. این بازاندیشی در همه ی ابعاد از جمله بدن فرا مُدرن صادق است. در چنین جامعه ای دیگر بدن امر از پیش داده نیست، بلکه امر قابل تغییر، برنامه ریزی و بازاندیشی است که شامل تغییرات زیادی در طول حیات خود می شود (اباذری،۱۳۸۷).
۲-۱۹-۳ جهانی شدن و مخاطره: به اعتقاد گیدنز جهانی شدن روی زندگی روزمره ی افراد تأثیر می گذارد. نه تنها این فرایند سیمای ظاهری جهان دگرگون می کند، بلکه نحوی نگریستن ما به جهان را نیز دگرگون می کند (گیدنز،۱۳۸۵). علاوه بر این از به ارتباط گریزناپزیری بین جهانی شدن و مخاطره قائل است (ریتزر، ۱۳۹۰). او ویژگی های دنیای مُدرن را مخاطره می داند و معتقد است که انسان مُدرن دیگر آن امنیت سابق را ندارد. رشد سریع و مداوم تکنولوژی و آثار و حاصل از آن، رویارویی با خطرهای واقعی را به بخشی از واقعیت زندگی روزمره تبدیل کرده است. رابطه ی این ویژگی با بدن جسمانی را می توان اینگونه تبیین کرد که از یکسو بدن برای انسان مُدرن به مهمترین مقر و جایگاه کسب هویت تبدیل شده است که با مدیریت آن، به گونه ای دلخواه می توان به هویت خود استمرار بخشید و بدین وسبیله احساس امنیت و قطعیت را تأمین کند و از سوی دیگر کسب هویت مستقل بدنی با روش های مختلف از رویه های لاغری گرفته تا انواع و اقسام جراحی های زیبایی و مصنوعات آرایشی با مخاطرات و ریسک هایی همراه است که انسان مُدرن با آگاهی از اینها با عاملیت بیش از چیش دست به انتخاب می زند و با انتخاب خود به باز تولید مجدد الگوهای جامعه ی مصرفی و بدنی می پردازد.
۲-۲٠ دیدگاه های ساختار گرایی درباره ی بدن:
این دیدگاه با تلقی بدن به مثابه ی یک متن فرهنگی آنرا رسانه ای می داند که روابط قدرت و سرکوب را در خود مستتر دارد و در تعامل مستقیم و مستتر با بدن اجتماعی قرار دارد (ذکایی، ۱۳۸۷).
۲-۲٠-۱ مری داگلاس [۱۰۱]: او بدن را به مثابه ی یک متن فرهنگی، اشتغالات و اضطرابات یک فرهنگ خاص، تجلی عینی نیز به آن می بخشد. داگلاس (۱۹۷۰) در اثر کلاسیک خود موسوم به “خطر و خلوص” به تشریح شیوه هایی می پردازد که بدن همچون نمادی از جامعه عمل می کند و چنین استدلال می کند که بدن همچون مُدلی است که می تواند بیانگر هر گونه نظام اجتماعی باشد. داگلاس نوعی مبادله ی مستمر در معانی بین بدن جسمانی و بدن اجتماعی تشخیص می دهد و معتقد است که هر یک دیگری را تقویت می کند. گاهی این دو بدن آنچنان به هم نزدیک می شوند که تقریباً یکی می شوند و گاهی نیز بسیار فاصله دارند. تنش بین این دو مکان امکان تشریح معانی را فراهم می سازد. بنابراین تأکید داگلاس بر این است که بدن در یک فرهنگ خاص چگونه بازنمایی می گردد و چگونه به مکانی برای شیوه های رفتاری و اعمال دلالت کننده ی جامعه تبدیل می شود (ذکایی، ۱۳۸۷).
۲-۲۰-۲ بوردیو[۱۰۲]: وی سرمایه ی بدنی را به عنوان یکی از انواع سرمایه ی فرهنگی می داند که در بدن سرمایه گذاری شده است (بوردیو، ۱۹۸۶، به نقل از ذکایی ۱۳۸۷). تولید سرمایه ی جسمانی به شکل دهی اجتماعی بدن ها توسط افراد از طریق ورزش، فراغت و دیگر فعالیت ها اشاره دارد که خود ریشه در عادت واره های افراد دارد. این شکل دهی به گونه ای است که منطق یا جایگاه طبقاتی افراد است و ارزش منزلتی ویژه ای به آن می بخشد (بوردیو، ۱۹۸۶، به نقل از ذکایی ۱۳۸۷).
به اعتقاد او مصرف انسان هویت طبقاتی انسان را تعیین می کند. نوع مصرف نه تنها اندازه، شکل و وزن بدن بلکه حالات، اشارات، نحوه ی راه رفتن، خوردن، آشامیدن و حتی میزان فضای اجتماعی را که به بدن خود اختصاص می دهد تعیین می کند (جواهری، ۱۳۸۷، به نقل از محمودآبادی). بعبارت دیگر بوردیو هدف مدیریت بدن را اکتساب منزلت، پایگاه و تمایز می داند. وی در تحلیل خود از بدن به کالایی شدن آن در جوامع مُدرن اشاره دارد که به صورت سرمایه ی فیزیکی ظاهر می گردد (محمودآبادی، ۱۳۹۰).
۲-۲٠ دیدگاه های پسا ساختار گرایی درباره بدن:
این دیدگاه بدن های فیزیکی را همچون بدن های اجتماعی می داند، اما زبان و دیگر صورت های بازنمایی را عامل فهم وتفسیر آن می انگارد. اعتقاد به نقش تعیین کننده ی گفتمان های مختلف در شکل دهی و فهم بدن، تناقضی روش شناختی به این رویکرد می دهد که به موجب آن تنها بدن را در گفتمان متبلور می بیند (ذکایی، ۱۳۸۷).
۲-۲٠-۱ ایده ی محوری میشل فوکو[۱۰۳]: فوکو ساختن اجتماعی بدن و عواطف را مطرح کرد. یعنی چگونه جامعه، بدن و عواطف را ساخته و پردازش می کند. فوکو بدن را به عنوان قدرت و دانش در مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد (آندال، ۱۹۹۸، نتلتون، ۱۹۹۵، بری، ۱۹۸۶، به نقل از احمدنیا، ۱۳۸۵). و بر شیوه هایی که آدمها بدن هایشان را تغییر می دهند، تزئین می کنند، مدیریت می کنند و از نظر اجتماعی مورد ارزیابی قرار می دهند تأکید دارد.
۲-۲٠-۲ فدرستون: به اعتقاد وی تصور از بدن یک تصویر ذهنی است که در ارتباط با دیگران شکل می گیرد. پذیرش اجتماعی و پایگاه های افراد در جوامع تا حد زیادی به ظاهر افراد بستگی دارد در این فرهنگ ها بدن و صورت معرف خود می باشند. در این جوامع ابزارهای زیباسازی مصنوعی از تکنولوژی جراحی گرفته تا دوره های رژیم درمانی به یاری افراد می آیند تا با کسب ظاهر زیبا، خودِزیبا یا بعبارتی هویت زیبا پیدا کنند. تصور از بدن در دوره های مختلف تاریخی و در فرهنگ های مختلف متفاوت است. چنانکه در آثار فرگوسن نیز اشاره شده که تعریف خاص، محدود و مشخص از بدن در طول قرن ۱۹ تغییر کرده و تعاریف مبهم و متنوع از بدن جایگزین آن شده است. تصور از بدن ممکن است با تصویر بصری از بدن اشتباه گرفته شود. اما در در این واقع این مفهوم تنها شامل طیفی از چیزهاست که تنها شامل حوزه ی بصری نمی باشد. بلکه ژست ها، اداها، رفتارها، منش، طرز راه رفتن، غذا خوردن و پوشیدن را در بر می گیرد. به اعتقاد او مصرف رسانه ای تنها شامل مصرف مجموعه ای از تصاویر بصری نیست، بلکه حواسی را درگیر خود می کند که ارتباط مستقیمی با امیال دارند. بعبارتی در این فرهنگ ها زیبایی را می توان در ردیف فضایل اخلاقی جای داد. بنابراین در این جامعه افراد برای داشتن بدن های زیبا تلاش می کنند. این تمایل نه فقط در میان اقلیت های جامعه بلکه در میان زنان و مردان معمولی نیز به چشم می خورد. در این فرهنگ ها بی توجهی به ظاهر به نوعی نقصان در شخصیت و هویت افراد تعریف می شود و افرادی که از ویژگی های بدنی مناسب برخوردارند، خودِ حقیقیشان نیز زیبا و سالم فرض می شود. بنابراین تکنیک های تغییر پذیری در جامعه ی معاصر مثل جراحی زیبایی منجر به تولید بدنی جدید که قادر به لذت بیشتر، برخورداری از فرصت های بیشتر و در نتیجه سبک زندگی بهتر می شود. و برای افراد جاذبه های زیادی پیدا می کند. به اعتقاد وی بدنِ پذیرا هیچ تصویر تعریف شده ای از زیبایی اش ندارد و این بدن در مقابل تصاویر رسانه ای تأثیر پذیر و گیرنده ی فعال است و همگام با تغییر تصاویر خود نیز تغییر می کند. اما در عین حال از فشارهایی که از بیرون به آن تحمیل می شود آگاهی دارد.
۲-۲١ دیدگاه های فمنیستی درباره ی بدن:
به اعتقاد فمنیست ها از ابتدای تاریخ تا کنون بدن زنان عرضه ی سیادت و کنترل بوده است. این کنترل اشکال متفاوتی به خود گرفته است. از بستن پای دختران چینی (برای جلوگیری از رشد پا به اندازه پای مردان)، تا پوشیدن لباس های با فنرهای برجسته کننه، همواره بدن زنان بسته به مد روز بیش از حد کوچک یا بزرگ دانسته شده است. هیچ بُعدی از بدن زنان هرگز همانطوری که هست، کاملاً مناسب تلقی نشده است (اودون، ۱۹۹۱؛ به نقل از اباذری).
فمنیست ها معتقدند که ویژگی های زیست شناختی بدن زنان آنان را مستعد سوءاستفاده شدن می کند. هراس از تجاوز جنسی، شیوه ی لباس پوشیدن، برنامه ریزی ساعات روزانه و مسیرهای آمد و شد فعالیت های زنان را محدود می سازد و زنان را همچنان در انقیاد مردان قرار می دهد (آبوت و والاس، ۱۳۸۴؛ به نقل از محمودآبادی).
در مجموع می توان گفت که رویکردهای فمنیستی به رغم تنوعی که دارند از وجه مشترک اساسی برخوردارند آن اینکه در این رویکردها، زمینه، تصویر و ارزیابی دختران از اندام خود، در متن مشکلات آنها در جامعه، فرهنگ و نظام معنایی و یا موقعیت زبانی دیده می شود. تقسیم بندی های کلاسیک این رویکرد به دیدگاه های لیبرال، سوسیال و محافظه کار، تحلیل های متفاوتی را از رابطه ی زنان با بدنشان ارائه می دهد که به قرار زیر می باشد:
۱٫فمنیست لیبرال: در این رویکرد زنان پایگاه اجتماعی و قدرت پایین تری دارند. نتیجه آن ارزش زدایی از خصوصیاتی است که با زن بودن همراه است و یا به آنان منتسب می شود، به این ترتیب یک نوع احساس نارضایتی به هرآنچه که زنانه است به وجود می آید.
۲٫فمنیست رادیکال: این رویکرد زنان را قربانیان روابط قدرت زن ستیزانه ی بین دو جنس می داند. که نتیجه ی آن ریشه دار شدن تنفر از بدن زنان است. برای مثال پرتوگرافی گفتمانی را در جامعه رواج می دهد که زنان را به عنوان موجوداتی کثیف و تهوع آور که مورد سوءاستفاده قرار می گیرند، مفهوم سازی می کند. این ذهنیت زن ستیزانه تأثیر خود را هم در ذهنیت زنان (در بیگانه ساختن آنان با بدن خود) هم در ذهنیت مردانی که اشاعه دهنده ی چنین اندیشه هایی هستند، برجای می گذارد.
۳٫فمنیست سوسیالست: این دیدگاه مقصر اصلی بیگانگی زنان از بدنشان را نظام سرمایه داری می داند که ترویج دهنده ی نارضایتی از بدن در میان زنان و در نتیجه صرف پول زیاد برای خرید کالا و خدماتی است که این نقیصه را جبران می سازند. البته این شرایط بالقوه متوجه مردان نیز می باشد. اما با این حال به واسطه ی فشار بیشتر بر زنان باید آن را جنسیتی دانست.
۲-۲١-۱ نظریه ی خود شی انگاری:
این نظریه ریشه در رویکرد فمنیستی دارد. بر حسب این دیدگاه زنان و دختران مایلند خود را پشت نقاب های جاذبه های جنسی شان پنهان کنند. زنان در درون فرهنگ جنسی که استانداردهای غیر واقعی از زیبایی می آفریند، جایگاه و ارزششان را با ظاهر فیزیکی شان ارزیابی می کنند. در نتیجه ی آموزه های فرهنگ جنسی شده رفتار و احساس خود شی انگاری در میان زنان به وجود می آید. بنابراین زنان خود را از منظر نقادانه ی بیرونی می بیند و به مقایسه ی خود با هنجاره و ایده آل های غیر واقعی فرهنگ جنسی می پردازد. مک کینلی (۲۰۰۲) مفهوم خود شی انگاری آگاهانه را برای اشاره به نظارت مداوم و تلاش آگاهانه ای زنان برای درونی سازی استاندارد های فرهنگی موجود درباره ی بدن و ظاهر، به کار گرفت. به این ترتیب که زنان با نظارت مداوم بر بدن خود برای رعایت استانداردها به باز تقلید و درونی سازی این فرهنگ کمک کرده و تغییر آن را دشوار می سازند (لیپتز، ۲۰۰۲).
بنابراین بر اساس این نظریه فرهنگ غرب دختران و زنان را چنان اجتماعی می کند که خودشان را به عنوان اشیایی می ببنند که باید به طور ویژه بر اساس ظاهر وقیافه و نه بر اساس شخصیتشان مورد ارزیابی قرار بگیرند. این امر موجب اشتغال ذهنی بیش از حد زنان به قیافه ظاهری و بدنشان می شود که خود شد انگاری نامیده می شود (دانیل، بریچ، ۲۰۱۰؛ به نقل از ریاحی).
۲-۲٢ پیشینه تحقیق:
پهلوان زاده و همکاران (۱۳۸۴)،در تحقیقی به بررسی “ارتباط رضایت از بدن و شاخص توده بدن” در ۴۰۰ نفر از دانش آموزان دختر و پسر اصفهانی پرداختند. یافته های این تحقیق بیانگر رابطه ی معنادار بین رضایت از بدن و شاخص توده ی بدنی بود و همچنین میانگین تصور ذهنی در دختران پائین تر از پسران بود.
عمیدی و همکارانش (۱۳۸۵)، در تحقیقی به بررسی “نارضایتی از تصویر ذهنی بدنی با شاخص توده ی بدنی” در میان ۳۸۴ نفر از دختران دبیرستانی در اصفهان پرداختند. یافته های تحقیق بیانگر این بود که با اینکه در مقایسه با سایر کشورها اضافه وزن و چاقی دختران مورد مطالعه کمتر بود ولی میزان رضایت از تصویر ذهنی بدن بسیار پائین بود.
قاسمی (۱۳۸۶)، در تحقیقی به بررسی “عوامل موثر بر گرایش افراد به جراحی زیبایی با تأکید بر جنسیت” در نمونه ۴۴ نفری و به روش کیفی پرداخت. نتایج تحقیق وی نشانگر این بود که احساس رضایت شخص از بدن و عاملیت رنان، نقش موثری در جراحی زیبایی شان داشت. علاوه بر این در زنان تعریف کلیشه ای از مفهوم زن و در مردان اهمیت تناسب اندام تبیین کننده ی انگیزه شان در جراحی زیبایی بود.
فاتحی و اخلاصی (۱۳۸۷)، در تحقیقی با عنوان ” مدیریت بدن و رابطه ی آن با پذیرش اجتماعی” به روش پیمایشی در بین ۴۰۰ نفر از زنان ۴۰-۱۸ ساله شیراز پرداخت. نتایج نشان دهنده ی میزان توجه بالای زنان به مدیریت بدن در همه ی وجوه اعم از آرایشی، مراقبتی و … است. همچنین نشان داد که بین متغیرهای مصرف رسانه ای، پذیرش اجتماعی، پایگاه اقتصادی و اجتماعی با بدن رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد.
طلایی و همکاران (۱۳۸۷)، در تحقیقی به “بررسی میزان شیوع اختلال بدشکلی در میان ۵۰۰ نفر ازدانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد” پرداختند. و در تعریف اختلال بد شکلی به اشتغال ذهنی به یک نقص خیالی یا تحریف مبالغه آمیز نقص جزئی در ظاهر جسمانی اشاره کردند. یافته های تحقیق بیانگر شیوع اختلال بد شکلی در میان دانشجویان بود چرا که میزان آن از آمارهای جمعیت عمومی بالاتر بود. البته الگوی نارضایتی از بدن در دانشجویان ایرانی با الگوهای کشورهای غربی متفاوت است و بیشتر به ناحیه ی صورت مربوط است.
ذکایی (۱۳۸۷)، در تحقیقی “میزان رضایت جوانان از بدنشان” پرداخت. یافته های تحقیق نشان داد هر چند آزمودنی ها در همه ی مؤلفه های شاخص رضایت از بدن نمره ی بهتر از متوسط را کسب کردند ولی به طور کلی تصور از بدن در حد متوسط است و از رضایت کامل بدنی فاصله دارد که این بیانگر دغدغه و توجه جوانان به تناسب اندامشان است.
عسکری و همکاران (۱۳۸۸)، در تحقیقی به بررسی “رابطه تصور از بدن با اختلالات تغذیه ای و توانایی کنترل هیجانی” در نمونه ۱۴۵ نفری از زنان اهوازی به روش پیمایشی پرداختند. یافته های تحقیق نشان دهنده ی رابطه ی معنادار بین تنظیم هیجانی و اختلالات تغذیه ای در زنان است. بنابراین توانایی فهم و مدیریت و تنظیم هیجانها، یکی از اصول موفقیت در زندگی محسوب می شود و عدم موفقیت در تنظیم هیجانی می تواند از پیامده ای منفی از جمله اختلالات خوردن را بهمراه داشته باشد علاوه بر این یافته ها بیانگر رابطه معنادار بین اختلالات خوردن و تصور از بدن بود.
ضیغمی و مژده (۱۳۸۸)، در تحقیقی به بررسی “رابطه شاخص توده ی بدنی، تصور ذهنی از بدن و افسردگی” پرداختند. این تحقیق به صورت پیمایشی با نمونه گیری و انتخاب تصادفی ۲۰۰ زن مراجعه کننده به درمانگاه حضرت علی شهر کرج مورد آزمون قرار گرفت. یافته های این تحقیق نشان داد که شاخص توده ی بدنی با تصویر بدنی و افسردگی رابطه ی معنادار داشت. علاوه براین تصویر ذهنی بدنی با افسردگی نیز رابطه معنادار داشت. یافته ها نشان داد که تصویر ذهنی خوب از خود، نقش مهمی در ارتباطات اجتماعی و روابط بین فردی دارد و افرادی که اشتغال مداوم ذهنی درباره ی ظاهر خود دارند با وجود اینکه ظاهر طبیعی دارند، ترس مفرط و نگران کننده ای از زشت یا غیر جذاب بودن خود گزارش می دهند.
شمس الدین سعید و همکاران (۱۳۸۸)، در تحقیقی به بررسی “رابطه تصویر ذهنی از بدن و اختلالات خوردن (بی اشتهایی و پر اشتهایی) عصبی” در بین نمونه ی ۶۵۰ نفری دانش آموزان دختر پرداختند. یافته های تحقیق نشان داد، تصویر بدنی با اختلال پراشتهایی عصبی رابطه معنادارد دارد.
خواجه نوری و مقدس (۱۳۸۸)، در تحقیقی به دنبال “رابطه بین جهانی شدن و تصور از بدن” به روش پیمایشی در میان ۲۲۰۰ زن در شهرهای تهران، شیراز و استهبان پرداختند. یافته های تحقیق نشان داد که متغیرهای نوگرایی، آگاهی نسبت به جهانی شدن، شیوه ی زندگی، گفتگو در خانواده، سرمایه ی فرهنگی و وضعیت تأهل تا ۴۰ درصد از تغییرات تصور از بدن در زنان شهرهای ذکر شده را تبیین می کرد.
حسینی و همکاران (۱۳۸۹)، در تحقیقی به بررسی “رابطه بین استرس و تصور از بدن” در بین ۵۰ آزمودنی دارای سابقه جراحی زیبایی و ۵۰ آزمودنی فاقد سابقه ی جراحی زیبایی و به روش پیمایشی پرداختند. یافته های تحقیق حاکی از آن بود که رابطه ی معناداری بین استرس و تصور از بدن در بین افراد با سابقه جراحی زیبایی و افراد عادی وجود نداشت اما بین استرس و تصور از بدن در بین هر دو گروه رابطه ی معناداری وجود داشت. که این بیانگر این می باشد که فردی که نسبت به اندام و چهره ی خود تصور منفی داشته باشد ، نسبت به اکثر رویدادها استرس بیشتری را کسب خواهد کرد لذا هر چه تصور از بدن مثبت تر باشد، استرس فرد در مواجه با رویدادها کمتر خواهد بود.
عسگری و شباکی (۱۳۸۹)، در تحقیقی تحت عنوان ” نقش تصویر بدنی در رضایت زندگی” نگرش نقش جنسی و عزت نفس ۲۴۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد اهواز را مورد آزمون قرار دادند. نتایج تحقیق نشان داد که دانشجویانی که تصویر بدنی بالا و پائین داشتند از لحاظ کیفیت زندگی و مؤلفه های آن مانند: رضایت از زندگی، نگرش نقش جنسی و عزت نفس تفاوت معناداری با هم داشتند. بدین ترتیب که افراد با تصویر ذهنی بالا در نمره های عزت نفس و رضایت زندگی و رضایت از زندگی زناشویی و نقش های جنسیتی شان نیز نمره ی بالاتری کسب کردند.
رقیبی و میناخوانی (۱۳۹۰)، در تحقیقی به بررسی “ارتباط بین مدیریت بدن و تصور از بدن” به روش پیمایشی در میان همه دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان پرداختند. یافته های حاصل از این پژوهش نشان داد که بین مدیریت بدن با مؤلفه های تصویربدنی، ارزیابی وضع ظاهر، گرایش به ظاهر، ارزیابی تناسب ارتباط معنی دار منفی وجود دارد. بدین معنی که با کاهش رضایت و خرسندی از مؤلفه های ظاهری، گرایش به ظاهر و ارزیابی از تناسب، رفتارهای مدیریت بدن افزایش می یابد به این ترتیب افرادی که از تصویربدنی خود رضایت کافی ندارند، نسبت به کسانی که از تصویر بدنی خود رضایت دارند، بیشتر به رفتارهای مدیریت بدنی دست می زنند.
ارفعی و همکارانش (۱۳۹۰)، در تحقیقی به بررسی “ارتباط میان تصور از بدن و سازگاری و پیشرفت تحصیلی” دانش آموزان دبیرستانی دختر و پسر در نمونه ی ۴۰۰ نفری پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد که بین تصویر بدنی و سازگاری رابطه ی معناداری وجود دارد. حال آنکه بین تصویر بدنی و پیشرفت تحصیلی رابطه ی چندان معناداری مشاهده نشد. در مجموع یافته ها نشان داد که تصویر مثبت بدنی باعث سازگاری بیشتر و سازگاری بیشتر، عملکرد بهتر تحصیلی را بهمراه خواهد داشت. علاوه بر این یافته ها بیانگر این بود که بین تصویر بدنی دانش آموزان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود دارد و دانش آموزان پسر نمره ی بالاتری در تصویر ذهنی نسبت به بدن خود دریافت کرده اند.