مقدمه
در این فصل ابتدا به بررسی اختلال افسردگی و اضطراب فراگیر خواهیم پرداخت. سپس به توصیف متغیرهای وابسته مورد استفاده در این پژوهش یعنی طرحواره های ناسازگار اولیه و شخصیت خودشیفته میپردازیم.
افسردگی
افرادی که خلق پایین دارند (افسردگی) با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص میشوند (سایر علایم و نشانه ها عبارتاند از تغییر در سطح فعالیت، توانایی های شناختی، تکلم و اعمال نباتی- ایمنی مانند خواب، اشتها، فعالیتهای جنسی و سایر ریتمهای بیولوژیک). این اختلالات معمولاً همیشه منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی میگردند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
تاریخچه افسردگی
مردم موارد افسردگی را از زمان های قدیم ثبت کردهاند. توصیفهایی از آنچه امروزه اختلالات خلقی میخوانیم در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دارد. داستان عهد عتیق شاه سائول و داستان خودکشی آژاکس درایلیاد هومر، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کردهاند. حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد. در حدود سال ۳۰ میلادی، سلسوس[۲۶] پزشک رومی در کتابش، ملانکولی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود (از ریشه یونانی Melan (سیاه) و Chole (صفرا). همچنین آرتیوس[۲۷]پزشک یونانی در ابتدای قرن اول میلادی دریافت که مانی و افسردگی که بعضی اوقات در یک فرد رخ میدهند به نظر می رسد که از یک اختلال واحد ریشه میگیرند. در اوایل قرن نوزدهم فلیپ پینل[۲۸](۱۸۰۱)، گزارش جالبی از افسردگی به رشته تحریر در آورد که نام امپراطور و پادشاه فرانسه در آن منعکس گردیده بود. همچنین افسردگی از طریق ارائه بعضی از قربانیان مشهورتر به طور آشکار توصیف شده است. آبراهام لینکن در یکی از حمله های عودکننده افسردگی چنین نوشت اگر آنچه من احساس میکنم به طور مساویبین تمام انسانهای دنیا توزیع میشد، هیچ چهره شادی روی زمین وجود نداشت. چرچیل نیز درباره جدالهایش با آنچه وی “سگهای دیوانه افسردگی” نامیده، صحبت کرده است (آزاد، ۱۳۸۴).
اگرچه قرنهاست این اختلالات توسط محققان مختلف، مورد توجه دقیق و امعان نظر واقع شده، ولی هنوز این افراطهای ناتوان کننده خلقی به صورت یک راز باقیمانده است (آزاد، ۱۳۸۴).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
اختلال افسردگی اساسی
در دوره افسردگی منحنی خلق نسبت به دوره مانی، به سمت پایین افت میکند. اگر چه در بعضی موارد، یک ضایعه روانشناختی شدید ممکن است فرد را در خلال یک شب، دچار افسردگی سازد ولی ظهور افسردگی شدید همواره تدریجی است و طی دوره چند هفته یا چند ماه به وقوع میپیوندد. دوره حمله افسردگی نوعاً طولانی تر از حمله مانی است و پس از پایان مانی، بتدریج و به آهستگی ظاهر میشود. شخصی که وارد دوره افسردگی میشود مانند حمله مانی احساس میکند که تغییرات عمیقی در اکثر جنبههای عملکردی وی رخ داده است و آن نه فقط در خلق، بلکه درانگیزه، تفکر و کنشهای بدنی و حرکتی وی آشکار است (آزاد، ۱۳۸۴).
ویژگیهای حمله افسردگی اساسی عبارت اند از:
۱- خلق افسرده: تقریباً همه افراد افسرده، درجاتی از غمگینی شدید یا ناشادی را که دامنه آن از یک مالیخولیای (اندوهگینی) متوسط تا ناامیدی شدید درنوسان است گزارش کردهاند. این نوع غمزدگی، ممکن است توسط فرد به صورت ناامیدی شدید، تنهایی یا دلگیری ساده توصیف شود. کسانی که افسردگی ملایم یا متوسط دارند ممکن است همواره گریه کنند. ولی افرادی که به افسردگی شدید دچارند، اغلب اظهار میدارند که دوست دارند گریه کنند ولی نمیتوانند. افراد مبتلا به افسردگی عمیق، غالباً اوضاع و احوال خود را برگشتناپذیر پنداشته و معتقدند که نه خود میتوانند کمکی به خویش بنمایند و نه دیگران قادرند کمکی به آنها بکنند. این نوع طرز تفکر، به عنوان سندرم ناامیدی – بی پناهی[۲۹] نام گرفته است (آزاد، ۱۳۸۴).
۲- نبود علاقه یا لذت نسبت به فعالیتهای عادی زندگی: مهمترین ویژگی معمولی حمله افسردگی اساسی علاوه بر خلق افسرده، کاهش انگیزه است. وجود یکی از این دو ویژگی یعنی خلق افسرده یا فقدان انگیزه، برای تشخیص افسردگی اساسی لازم است. به نظر میرسد که در شخص افسرده کلیه فعالیتهای که صورت میگیرد از قبیل کار، مواظبت از فرزندان، صحبت کردن با دوستان و تماشای فیلم و غیره بی ارزش بوده و تمایلات جنسی آنان دستخوش کاهش شدید میشود. بیماران مبتلا به افسردگی اساسی ممکن است این تجربه را داشته باشند که دچار فلج شدگی کامل اراده شدهاند و به طور کلی در به حرکت در آوردن اعضای خود برای انجام هر کاری عاجز و ناتوانند (آزاد، ۱۳۸۴).
۳- اختلال در اشتها: اکثر افراد افسرده، اشتهای کمی داشته و وزنشان کاهش مییابد. هر چند بعضی از آنان به ویژه کسانی که قبلا رژیم غذایی داشته اند از طریق خوردن زیاد و افزایش وزن خود، واکنش نشان میدهند (آزاد، ۱۳۸۴).
۴- آشفتگی خواب: یکی از ویژگیهای مهم افراد افسرده، بیخوابی شدید است. آنها خیلی زود از خواب بیدار شده و قادر به ادامه خواب نیستند. اما ممکن است بعضی از آنان، در آغاز نیز برای خوابیدن دچار اشکال و نارحتی باشند یا آنکه در طول شب، مکرراً از خواب بیدار شوند. در بعضی از موارد ممکن است خواب هم مانند اشتها، افزایش یافته و حالت افرا طی به خود بگیرد به نحوی که شخص بیش از ۱۶- ۱۵ ساعت بخوابد و هنوز احساس کند که خسته است و نیاز به خواب دارد.
۵- کندی یا برانگیختگی روانی- حرکتی: معمولاً افسردگی را میتوان سریعاً از طریق رفتارهای حرکتی و بدنی شخص تشخیص داد. در متداولترین الگوی این اختلال که افسردگی کند شده[۳۰] نام گرفته است به نظر میرسد که بیمار بسیار مغلوب خستگی شدید شده و فعالیت ارادی کمی از خود نشان میدهد.
بدن آنها جمع و در هم بر هم شده و حرکات آنان آهسته و کند و در کمترین حد است. صحبتهای آنان آهسته و بیدوام و معمولاپیش از جواب دادن همراه با توقف است. ممکن است در موارد شدید، این حالت به بهت[۳۱]، گیجی و بیحرفی مبدل شود. در بعضی موارد نیز امکان دارد که نشانه های مرضی به صورتی متفاوت با آنچه ذکر شد، آشکار گردد. این حالت، افسردگی برانگیخته شده نام گرفته و نشانه های آن عبارت است از: بی قراری و فعالیت بی وقفه مانند فشار دادن و مالیدن دستها به یکدیگر، راه رفتن بی هدف، پرتنشی و ناآرامی، نالیدن و گله کردن دائمی.
۶- نبود انرژی: معمولاً در افراد افسرده، سطح انرژی به طور برجسته ای کاهش یافته و فرد بدون انجام هیچ کاری همواره احساس خستگی و فرسودگی میکند.
۷- احساس گناه: افراد افسرده نه تنها نسبت به زندگی بلکه نسبت به خودشان نیز بی علاقهاند و اغلب کمبودها و نارسائیهای در زمینه هوش، جذابیتهای بدنی، سلامتی و مهارتهای اجتماعی، به خود نسبت میدهند. آنان شکایت بسیار درباره از دست دادن عشق و محبت، اشیاء مادی، پول و حیثیت دارند که ممکن است ناشی از احساس بیکفایتی و ناشایستگی باشد. احساس بیارزشی اغلب با احساس گناه عمیق همراه است. فرد افسرده شکستهای گذشته و حال را بزرگ مینماید و به نظر میرسد که محیط اطراف را برای شاهد ادعای خود مورد بررسی قرار داده و هر گونه نقص و نارسایی را به خود نسبت میدهد.
۸- مشکلات تفکر: در افراد افسرده جریانهای ذهنی نیز مانند جریانهای بدنی معمولاً کاهش مییابد و آنها غالباً مشکلاتی در تفکر، تمرکز و یادآوری دارند.
۹- افکار بازگشت ناپذیر درباره مرگ و خودکشی: بسیاری از افراد افسرده، افکار عود کننده درباره مرگ و خودکشی دارند. آنان اغلب حالات هیجانی خود را چنین ابراز میدارند که بهتر است بمیرند و بسیاری از آنان، اقدام به خود کشی میکنند.
ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی نیز ملاک هایی را برای تشخیص اختلال افسردگی مطرح کرده که تقریباً شبیه علایم و نشانه های بالا میباشند و این ملاکها در جدول زیر آمده است:
جدول ۲-۱ : ملاک های تشخیصی دوره افسردگی اساسی براساس DSM-IV-TR
A: پنج تا یا بیشتر از علایم زیر از یک دوره دو هفتهای وجود داشته و نشان دهنده تغییر در سطح عملکرد قبلی میباشند. حداقل یکی از علایم یا به صورت(۱) خلق افسرده و یا (۲) از دست دادن علاقه و احساس لذت.
توجه: علایمی که به وضوح نشانی از یک اختلال طبی عمومی هستند یا هذیانها و توهمات ناهماهنگ با خلق را به حساب نیاورید.
۱- خلق افسرده اکثر مواقع روز یا با گزارش ذهنی(مثل احساس غمگینی و پوچی) یا مشاهدات دیگران(مثلا غمگین و اشکبار بودن). توجه: درکودکان و نوجوانان ممکن است به صورت خلق تحریک پذیر باشد.
۲- کاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به تمام یا تقریباً تمام فعالیتها در قسمت عمده روز و تقریباً هر روز (به طوریکه شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران نشان می دهد).
۳- کاهش قابل ملاحظه وزن بدن بدون پرهیز یا رژیم غذایی یا افزایش وزن (مثلا بیش از ۵ در صد وزن بدن در یک ماه) یا کاهش و یا افزایش اشتها تقریباً هر روز.
توجه: در کودکان عدم بالا رفتن مورد انتظار وزن بدن را در نظر بگیرید.
۴- بدخوابی یا بی خوابی تقریباً هر روز.
۵- تحریک یا کندی روانی حرکتی تقریباً هر روز، قابل مشاهده برای دیگران (فقط مربوط به احساسهای ذهنی بیقراری یا کندی نمیگردد).
۶- خستگی یا فقدان انرژی تقریباً هر روز.
۷- احساس بیارزشی یا گناه بیجا (که ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (فقط شامل خود ملامتگری و احساس گناه درمورد بیمار بودن نمیگردد).
۸- کاهش توانایی تفکر، تمرکز و بلاتصمیمی تقریباً هر روز (به شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران).
۹- افکار تکرارشونده مرگ (نه به صورت ترس از مرگ).
افکار انتحاری تکراری بدون نقشه خاص، یا اقدام به خودکشی یا طرح خاصی برای خودکشی.
B- علایم، شامل ملاکهای یک دوره مخطط نمیگردند.
C- علایم، ناراحتی قابل ملاحظه بالینی یا تخریب در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینه های مهم به وجود میآورد.
D- علایم ناشی از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده (داروی نسخه شده یا مورد سوء مصرف) یا یک اختلال طبی عمومی (مثل کمکاری تیروئید) نمیباشد.
E- داغدیدگی توضیح بهتری برای علایم ارائه نمیکند. یعنی پس از فقدان فردی محبوب، علایم پیش از دو ماه دوام مییابد و با تخریب عملکردی بارز، اشتغال ذهنی بیمار گونه یا بی ارزشی، تفکر انتحاری، علایم یسیکوتیک یا کندی روانی حرکتی همراه میشود.
شیوع اختلال افسردگی اساسی
افرادی که دستخوش یک یا چند حمله افسردگی اساسی بدون وجود دوره های مانی میشوند، تحت عنوان افسردگی اساسی نام برده شدهاند. این اختلال عموماً با مسائل عمده بهداشتی همراه است. میزان شیوع این اختلال در ایالت متحده امریکا در حدود ۱ تا ۲ درصد برای مردان و ۳ الی ۶/۴ درصد برای زنان گزارش شده است (میر[۳۲]و دیگران، ۱۹۸۴؛ به نقل از آزاد، ۱۳۸۴). خطر این اختلال در طول زندگی یعنی درصد کسانی که در بعضی از مراحل زندگی خود افسردگی اساسی را تجربه نمودهاند، درمردان ۸-۲ درصد و در زنان ۲۶-۲۰ گزارش شده است (بوید[۳۳] و وسیمن[۳۴]، ۱۹۸۱؛ به نقل آزاد، ۱۳۸۴). در بین کسانی که در بیمارستانهای روانی بستری میشوند بیشترین فراوانی، مربوط به اسکیزوفرنی و پس از آن افسردگی است. اما در مراکز بالینی خارج از بیمارستان، بیماران افسرده بیشترین درصد را شامل میشوند به نحوی که تخیمن زده شده است یک سوم کل بیماران روانی را تشکیل دهند (وودروف و دیگران، ۱۹۷۵؛ به نقل از آزاد، ۱۳۸۴). برآوردهای جدید حاکی از آنست که ۱۶ درصد جمعیت، حداقل یک دوره افسردگی را در نقطهای از زندگی شان تجربه خواهند کرد (کسلر و همکاران، ۲۰۰۳). به علاوه افرادی که یک دوره افسردگی اساسی را تجربه میکنند درخطر بالایی برای دوره های افسردگی بعدی قرار میگیرند و با هر دوره، خطر دورهای بعدی به طور معنیداری افزایش مییاید (مولر و همکاران، ۱۹۹۹).
جنس: مطالعات بین المللی بدون ارتباط با کشور تحت مطالعه، افسردگی یک قطبی را در زنها دو برابر شایعتر از مردان نشان داده است. فرض شده است که علل این تفاوت ممکن است مربوط به تفاوتهای هورمونی، اثرات زایمان و عوامل استرس زای روانی- اجتماعی متفاوت برای زن و مرد و مدلهای رفتاری درماندگی آموخته شده باشد (سادوک و سادک، ۲۰۰۳ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
سن: سن متوسط شروع اختلال افسردگی حدود ۴۰ سالگی است. در تقریباً ۵۰ درصد بیماران، سن شروع بین ۵۰-۲۰ سالگی میباشد. اختلال ممکن است در کودکی یا سالمندی هم شروع شود هر چند ندرتاً چنین است. ولی بعضی از داده های همه گیر شناختی جدیدحاکی از آن است که میزان بروز این اختلال، احتمالاً در افراد زیر ۲۰ سال درحال افزایش است (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
وضعیت تاهل: افسردگی یک قطبی در افرادی که فاقد رابطه بین فردی نزدیک هستند یا از همسر خود طلاق گرفته و یا جدا شده اند بیشتر دیده میشود.
ملاحظات اجتماعی- فرهنگی: بین طبقه اجتماعی و افسردگی یک قطبی رابطه ای وجود ندارد. فقط اینکه افسردگی در مناطق روستایی بیشتر از مناطق شهری دیده میشود.
سبب شناسی افسردگی
عوامل زیست شناختی
پیش فرض نظریه های زیستشناختی این است که علت افسردگییا در ژنها نهفته است که از طریق توارث از والدین به فرزندان منتقل میشود یا نارسایی عوامل فیزیولوژیائی که ممکن است پایه ارثی یا غیرارثی داشته باشد. یافته های مربوط به همزادان از ۱۹۳۰ به بعد بیانگر این است که عوامل ارثی موجب بروز نوعی افسردگی میشوند. بسیاری از پژوهشگران، عوامل ارثی همراه با آنچه در زندگی شخصی به وقوع میپیوند، یعنی ترکیب آمادگیهای ارثی و فشارهای روانی- محیطی را علت احتمالی افسردگی و رفتارهای ناشی از آن میدانند.
یک زمینه عمده پژوهش درباره علل زیست شناختی افسردگی به نقش انتقال دهندگان عصبی مربوط است. سالهاست که نظریه کاتکولامین[۳۵] در مورد افسردگی حاکم بوده است (شیلد کراوت[۳۶]، ۱۹۹۵؛ به نقل از آزاد، ۱۳۸۴). این نظریه بیانگر آن است که افسردگی مربوط است به کمبود کاتکولآمین ها به خصوص نوراپینفرین درمحل گیرنده های مخصوص در مغز. از طرف دیگر این تصور وجود دارد که علت مانی، فزونی نوراپینفرین در مراکز گیرنده عصبی است. نتایج پژوهشها بیانگر آن است که نوراپینفرین بر تغییر خلق و خو، احساسات شادی بخش و احساسات افسردگی موثر است (آزاد، ۱۳۸۴).
برای بسیاری از افراد، پایین بودن میزان دفع اپینفرین، در دوره هایی از افسردگی ملاحظه شده است در حالیکه بالا بودن سطوح آن، خصوصیات دوره مانییا هیپومانی را تشکیل میدهد.ارتباط کاتکولامین دیگری به نام دوپامین[۳۷] نیز با افسردگی شناخته شده است. دوپامین با گروه نورونهای مربوط به هماهنگی، تنظیم غذا و مایعات، اثرات هیپوتالاموس بر غده هیپوفیز، ظهورهیجان ارتباط دارد. سایر پژوهشگران نیز افسردگی را به انتقال دهنده عصبی دیگری به نام سروتونین[۳۸] مربوط دانستهاند (آزاد، ۱۳۸۴).
سایر عوامل نورو شیمیایی
هر چند در حال حاضر قرائن قطعی در دست نیست ولی ناقل های عصبی اسید آمینه (بخصوص گاما آمینو بوتیریک اسید[۳۹]) و پپتیدهای موثر بر اعصاب (بخصوص وازوپرسین[۴۰] و مواد افیونی درونزا[۴۱]) در فیزیویاتولوژی برخی اختلال های خلقی دخیل دانسته شدهاند. بعضی از پژوهشگران اشاره نمودهاند که سیستمهای پیامبرنده ردیف دوم[۴۲] نظیر آدنیلات سیکلاز[۴۳]، فسفاتیدیل اینوزیتول[۴۴]یا تنظیم کلسیم نیز ممکن است از نظر عصبی حائز اهمیت باشند. دو اسید آمینه گلوتامیت و گلیسین به نظر میرسد که نوروترانسمیترهای عمده در سلسله اعصاب مرکزی باشند. گلوتامین[۴۵] و گلیسین[۴۶] به مکانهای وابسته به گیرنده ان. متیلدی. اسپارتیت[۴۷] وابستگی پیدا کرده و زیادی آنها میتواند اثرات مهمی روی اعصاب داشته باشد. هیپوکامپ تراکم بالایی از این گیرنده ها را دارد بنابراین احتمال این وجود دارد که گلوتامیت در کنار کورتیزول بالای خون، واسطه اثرات عصبی- شناختی استرس مزمن باشد. تدریجاً شواهدی بدست میآید که داروهای آنتاگونوسیت گیرنده ان. متیلدی. اسپارتیت نیز اثرات ضد افسردگی دارند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
کوچک بودن قطعات گیجگاهی، بینظمی محورهای عصبی- غددی در هیپوتالاموس، ترشح بیش از حد کورتیزول، بینظمی محور تیروئید، بینظمی در آزاد شدن هومون رشد، پایین بودن سطح سوماتوستاتین، نابهنجاری درالکتروآنسفالوگرافی، نظم نابهنجار ریتمهای شبانه روزی، فروزش[۴۸]در قطعات گیجگاهی و نابهنجاریهای ایمنی شناختی از عوامل زیست شناختی دیگر دخیل در اختلال افسردگی اساسی میباشند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
عوامل روان پویشی
فهم روان پویشی افسردگی که توسط زیگموند فروید آغاز و توسط کارال آبراهام گسترش یافت، دیدگاه کلاسیک افسردگی شناخته میشود. این نظریه چهار نکته کلیدی دارد: (۱)- اختلال در روابط مادر– کودک در مرحله دهانی رشد (۱۸- ۱۰ ماه اول زندگی) موجب آسیب پذیری درمقابل افسردگی میگردد. (۲)- افسردگی میتواند مربوط به فقدان واقعییا خیالی شیء محبوب باشد. (۳)- درون فکنی شیء از دست رفته یک مکانسیم دفاعی درگیر در مقابله با ناراحتی مربوط به فقدان شئ است. (۴)- چون شئ از دست رفته ترکیبی از احساس عشق و نفرت در بازمانده ایجاد میکند، احساس خشم ممکن است به درون شخص معطوف گردد (سادوک و سادوک،۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
ملانی کلاین افسردگی را تظاهر پرخاشگری نسبت به افراد مورد علاقه تعبیر کرد چیزی که عمدتاً برداشت فروید بود. ادوارز بیبرینگ[۴۹]، افسردگی را تنش ناشی از خود ایگو، تلقی میکرد تا بین ایگو و سوپرایگو. او افسردگی را پدیدهای میدانست که وقتی شخص از تضاد بین آرمانهای بالای خود و واقعیت موقعیت خود آگاه میگردد، ظاهر میشود. ادیت یاکوسون حالت افسردگی را به حالت کودکی درمانده و فاقد نیرو که مقهور پدر و مادر دستور دهنده است، تشبیه کرد. سیلوانو آریتی[۵۰] مشاهده کرد که افراد افسرده زندگی خود را برای فردی دیگر گذراندهاند تا برای خود. او فردی را که بیماران افسرده برای او زیسته اند، دیگری غالب[۵۱] نامید که ممکن است یک اصل، آرمان، موسسه یا یک فرد باشد. وقتی بیمار درمییابد که شخص با آرمان مزبور، هرگز به گونه ای که انتظارات بیمار برآورد شود پاسخ نخواهد داد، افسردگی ظاهر میشود. تصور هینزکاهوت از افسردگی که از نظریه افسردگی خود ریشه گرفته است بر این فرض متکی است که خود در حال رشد، نیازهایی دارد که باید توسط والدین برآورده شده و احساس مثبت احترام به نفس و منسجم بودن به کودک بدهد. این نیازها مشتملند بر تحسین، اعتماد بخشیدن، تصدیق و آرمانیکردن. وقتی دیگران این اعمال را انجام نمیدهند، فقدان شدید احترام به نفس ظاهر شده و به صورت افسردگی خودنمائی میکند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵). جان بالبی متعقد است که آسیب دیدگی اولیه و جدائی تروماتیک در کودکی زمینه ساز افسردگی است. گفته میشود که فقدانهای بزرگسالی، تجربه فقدان در کودکی را احیا کرده و زمینه دوره های افسردگی را فراهم میکند (سادوک و ساروک، ۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
عوامل یادگیری
پیش فرض نظریه های یادگیری این است که افسردگی و فقدان تقویت به هم مربوطند. نبود تقویت ممکن است چند علت داشته باشد و پاسخها ممکن است به این علت تضعیف شوند که هیچ تقویتی دریافت نداشته یا حالتی ناخوشایند یا تنبیه کننده به دنبال داشته باشند.