نظام هستیشناسی سهروردی ……….. …………………………………………………………………………………………۴۳ نور و ظلمت و رابطهی آن با جهان هستی ………………………………………………………………………………….۴۵ ارتباط نور عالی با سافل……………………………………………………………………………………………………………۴۶ نور و وجود…………………………………………………………………………………………………………………………….۴۶
تشکیک در انوار………………………………………………………………………………………………………………………۴۸ بررسی نظریهی عالم مثال ………………………………………………………………………………………………………..۴۹ پیشینهعالم مثال …………………………………………………………………………………………………………………..۴۹ تعریف عالم مثال در اصطلاح فلسفه…………………………………………………………………………………………..۵۰ تفاوت عالم مثال و مُثُل افلاطونی……………………………………………………………………………………………….۵۲
ویژگیهای عالم مثال……………………………………………………………………………………………………………….۵۳ اهمیت و نقش عالم مثال…………………………………………………………………………………………………………..۵۴
بررسی اجمالی ریشه عالم مثال در اصطلاح حکما ………………………………………………………………………۵۶
اقلیم هشتم ……………………………………………………………………………………………………………………………۵۸
جابلقا و جابلسا …………………………………………………………………………………………………………………….۶۱
هورقلیا در لغت………………………………………………………………………………………………………………………۶۱ هورقلیا در اصطلاح………………………………………………………………………………………………………………….۶۲
سابقهی اعتقاد به ربالنوع در میان حکمای قدیم…………………………………………………………………………۶۴
فرشتهشناسی سهروردی …………………………………………………………………………………………………………..۶۶ تطبیق مُثُل بر فرشتهشناسی در حکمت فارسی……………………………………………………………………………..۷۰
فصل سوم: بررسی نظریهی مخالفان مُثُل
مقدمه ……………………………………………………………………………………………………………………………………۷۳
تأویلهای مختلف حکیمان اسلامی از مُثُل افلاطونی: …………………………………………………………………۷۴
ارسطو و اعتراضات وی بر مُثُل افلاطون……………………………………………………………………………………..۷۵
انتقاد ارسطو از نظریهی مُثُل افلاطون…………………………………………………………………………………………۷۶
فارابی…………………………………………………………………………………………………………………………………….۷۸
سه نوع وجود برای صور………………………………………………………………………………………………………….۸۰
آشتی نظریات افلاطون و سهروردی……………………………………………………………………………………………۸۰ دفاع فارابی از مثل …………………………………………………………………………………………………………………..۸۱
بطلان نظر فارابی بر نظریهی مُثُل……………………………………………………………………………………………….۸۱
ابنسینا……………………………………………………………………………………………………………………………………۸۳
نظریه مُثُل در فلسفه ابنسینا………………………………………………………………………………………………………۸۴
ادلهی ابنسینا بر رد مُثُل افلاطون ………………………………………………………………………………………………۸۶ برهان اول ………………………………………………………………………………………………………………………………۸۷
برهان دوم …………………………………………………………………………………………………………………………………..۸۹
انکار مثل توسط ابنسینا و نقد دیدگاه وی توسط سهروردی………………………………………………………….۹۱ میرداماد و نظریهی مُثُل……………………………………………………………………………………………………………..۹۳
فصل چهارم: بررسی نظریهی موافقان مُثُل
مقدمه …………………………………………………………………………………………………………………………………۹۶ شیخاشراق و مُثُل افلاطون…………………………………………………………………………………………………………۹۷ بررسی نظریهی مُثُل در فلسفه سهروردی: ……………………………………………………………………………….۹۹ هستیشناسی سهروردی: ………………………………………………………………………………………………………….۹۹ براهین اثبات مُثُل از دیدگاه سهروردی: ……………………………………………………………………………………۱۰۱ دلیل اول: قاعدهی امکان اشرف……………………………………………………………………………………………….۱۰۵ دلیل دوم: دوام نوع و اتفاقی نبودن آنها ……………………………………………………………………………………۱۰۶
دلیل سوم: اثبات مُثُل از طریق عرض بودن قوای نفس ……………………………………………………………….۱۰۷
صدرالمتألهین و نظریه مُثُل افلاطون………………………………………………………………………………………….۱۰۹
دلایل ملاصدرا در اثبات مثل افلاطونی……………………………………………………………………………………..۱۱۱
دلیل اول: اثبات از ناحیهی حرکت……………………………………………………………………………………………۱۱۱
دلیل دوم: از طریق ادراک………………………………………………………………………………………………………..۱۱۴ دلیل سوم: اثبات از ناحیهی وجود آثار آنها در اجسام………………………………………………………………….۱۱۶
محقق دوانی و نقد دیدگاه او…………………………………………………………………………………………………..۱۱۷
فصل پنجم: نتیجهگیری
نتیجهگیری:……………………………………………………………………………………………………………………………۱۲۰
منابع و مآخذ ………………………………………………………………………………………………………………………۱۲۵
کلیات تحقیق
بیان مسئله
یکی از مباحث فلسفی که بیشتر فلاسفه به آن نظر داشته و هر کدام در فلسفه خود جایگاه مهمی برای آن تعریف کردهاند، نظریهی مُثُل میباشد. مُثُل که به معنای ایده و تصور و صور کلی است، توجه انسان را از امور محسوس و دنیوی به حقایق آسمانی و ماوراء طبیعی معطوف میکند. شیخاشراق از جملهی این فلاسفه است که جایگاهی تعیینکننده به مُثُل در نظام هستیشناختی خود میدهد و میکوشد با ارائه ادلهای متقن وجود عالم مُثُل را اثبات کند. وی به رغم نقاط اشتراک بسیار با افلاطون، در مواردی نیز با وی اختلاف دارد؛ در نتیجه، عالم مُثُلی که او به تصویر میکشد متفاوت با تصویر افلاطونی این عالم است. شیخاشراق معتقد است علاوهبر عقول طولی که تعداد آنها برخلاف سخن مشائیان بیش از ده تاست، یک سلسله انوار مجرد عقلی در رتبهی عالم عقل وجود دارد که رابطهی طولی میانشان مطرح نیست و این انوار عقلی به عنوان مُثُل و انوار قاهرهی متکافئه، در کنار و در عرض یکدیگرند.
اگر به تاریخ فلسفه مراجع شود و بررسی دقیقی انجام گیرد روشن میشود که مسئلهی مُثُل منحصر به زمان افلاطون و مابعدش نیست بلکه در فلسفه قبل از افلاطون به نام دیگری وجود داشته و مورد نظر حکما بوده هر چند استفادههایی که از این مسئله شده از هر فلسفهای شاید فرق کند و هر فیلسوفی به جهت خاص و دیدگاه خاص به مُثل نگاه کند و با آن دیدگاه آن را باید توسعه بدهد.
بعد از ذکر نظریهی مُثُل از دید این دو فیلسوف یعنی (افلاطون و سهروردی) به بیان نظام نوری سهروردی میپردازیم با این توضیح که: جهانبینی سهروردی، جهانبینی نوری، میباشد، یعنی او هستی را نور و نور را هستی میداند و در دیدگاه او هر چه هست یا نور میباشد یا سایهی نور، این نور که هستی است واحد و مجرد محض و غیرمحسوس میباشد و آنچه محسوس و غیرمجرد است سایهی اوست. با توجه به این مطالب میتوان گفت که مفهوم نور، مفهومی است که به هیچ وجه مستحدث نیست و وابسته و یا در معیت چیز دیگری قرار ندارد و قدیم و بدون تعریف و بذاته موجود و قدیم است و چون در محدودهی زمان و مکان نمیگنجد، قابل تعریف نمیباشد و در صورتی که در مجاورت آن هر چیز برای تعریف قابلیت مییابد و میتوان گفت نور چیزی است که هستیدهنده و موجب شناسایی و وسیلهای برای شناخت میشود که همه چیز به آن ختم شده است به عبارت فلسفی، علت غایی هستی و وجود است.
یکی دیگر از مباحثی که سهروردی به بیان آن میپردازد مبحث عالم مثال، عالم خیال یا عالم صور معلقه است. عالم مثال که آن را برزخ نیز مینامند مرتبهای از هستی است که از ماده مجرد میباشد ولی از آثار آن برکنار نمیباشد. یک موجود برزخی یا مثالی موجودی است که در عین اینکه از کم، کیف، وضع و سایر اعراض برخوردار است از ماده مجرد میباشد.
نکتهی قابل توجه این است که شیخ اشراق بحث از مُثُل را از نوآوریهای فلسفی خویش میداند و اظهار می کند که برای ساماندهی و اثبات آن کوشش فراوانی کرده است. شیخاشراق بر آن است که هر آنچه مادون عقول طولیه است، حال چه عالم مثال منفصل ـ که سهروردی بدان تصریح نکرده ـ و چه عالم ماده غیر از برزخ محیط و برزخ ثوابت، دیگر افلاک هفتگانه و هر چه در عالم ماده روی میدهد، ریشهای در مُثُل دارند.
یکی از نظریاتی که به طور جدی، ابنسینا آن را به چالش کشیده است، نظریهی مُثُل افلاطونی است، یقیناً وقتی افلاطون به طراحی چنین نظریهای میپرداخت گمان جدیاش این بود که بدان وسیله میتواند پیدایی عالم محسوسات را با نظر به ناپایداری آن و قابل شناخت نبودن یقینی آن، توجیه کند. ابنسینا، از جمله حکیمانی است که نظریهی مُثُل افلاطونی را ارزیابی منفی کرده است و آشکارا آن را منسوب به دوران خامی و ناپختگی اندیشهی یونانی دانسته است و این در حالی است که ستایش خود را از فیلسوف دیگری که معاصر و شاگرد بزرگ افلاطون، یعنی ارسطو بوده، پوشیده نمیدارد. او به صراحت اعتقاد به مُثُل را ناشی از جهل، دانسته است. بنابراین، با توجه به روندی که شیخاشراق در تبیین نظام هستی دنبال میکند، معلوم میشود که نظام هستیشناسانهی او نظامی در هم تنیده از جواهر است و همهی ارتباطهایی که در این نظام هستیشناختی وجود دارد در میان جواهر صورت یافته است.
یکی دیگر از فیلسوفان که توجه اساسی به مبحث مُثُل نموده است صدرالمتألهین میباشد.وی سه دلیل برای وجود مُثُل اقامه میکند که در متن به ذکرآنها پرداخته شده است.
بنابراین، سهرودی میدانست که ابنسینا مخالف نظریهی مُثُل است وی معتقد است که که دلایل ابنسینا را به خوبی میداند، اما مدعی است که دلایل ابنسینا، دلایل درستی نیستند و ما میتوانیم بدون مُثُل نظام نوری را ارائه دهیم. نگاه افلاطون به مُثُل، نگاه جهانشناسانه است. سهروردی معتقد است واسطهای میان انوار قواهر اعلون و عالم جسمانی وجود ندارد بنابراین بیارباب میماند وی سعی میکند فهمی از مُثُل ارائه کند و میگوید که مُثُل همان عقول متکافئه و ارباب عرضی هستند بنابراین، برای تبیین و تکثر انواع، نظام نوری برای سهروردی خیلی مهم است. و با سهروردی است که بازگشت به مُثُل در فلسفه اسلامی شکل میگیرد.
هدف اصلی
بررسی آراء سهروردی و افلاطون دربارهی مُثُل و اربابانواع نشاندهندهی تفاوت دیدگاه این دو فیلسوف است.
آنچه ما در این رساله به دنبال پاسخی برای آنها هستیم این است که انگیزهی سهروردی از مطرح کردن نظریهی مُثُل افلاطون چیست؟ اینکه چرا افلاطون نظریهی مُثُل را مطرح کرد و آیا این نظریه مربوط به افلاطون است یا اینکه قبل از او نیز موجود بوده است؟ آیا عالم مثال با عالم مُثُل افلاطونی یکی است؟
سؤال اصلی
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
علل و انگیزهی دفاع سهروردی از مُثُل افلاطون با توجه به نظام هستیشناسی نور چیست؟
سؤالات فرعی
دلایل سهروردی در اثبات مُثُل افلاطونی چیست؟
آیا عالم مثال در نظام هستیشناسی سهروردی همان مُثُل افلاطون است؟
چه ارتباط یا تفاوتی میان مُثُل و عقول طولیه وجود دارد؟
با توجه به اینکه سهروردی مُثُل افلاطون را مطرح میکند دفاع سهروردی از مُثُل افلاطون آیا دفاع از حکمای باستان است یا افلاطون؟
فرضیهها
سهروردی نظریهی مُثُل را به منظور رسیدن به واقعیت و حقیقت در عالم هستی و در مبحث علم و معرفت مطرح میکند تا از این طریق بتواند به تبیین هستیشناسی و معرفتشناسی صحیحی دست یابد.
سهروردی سه دلیل برای اثبات مُثُل افلاطونی ذکر میکند که مهمترین آنها قاعدهی امکان اشرف است.
عالم مثال در نظام هستیشناسی سهروردی نمیتواند همان مُثُل افلاطون باشد چرا که این دو تفاوتهایی با هم دارند که درمتن به ذکر آنها خواهیم پرداخت.
عقول طولیه، ارتباط علی و معلولی با یکدیگر دارند اما در عالم مُثُل میتوان گفت که در عین نبودن رابطهی علی و معلولی میان آنها، ولی از شدت و ضعف برخوردارند.
افلاطون تحت تأثیر حکمای باستان مُثُل را که در یونان سابقه نداشت مطرح کرد و سهروردی با علم به این مُثُل را مطرح کرد.