به خضر خواهد بخشید / مبین که صف بستند /
هزار خواجه نظام الملک / هزار خواجه ی اخته /
و بر لب هریک / هزار واژه ی اخته… ( همان: ۴۹۵)
“خواجه” در خواجه نظام الملک و خواجه ی اخته استعاره عنادیّه یا “تهکّم” است یعنی خواجه نظام الملک کجا؛ خواجگان اخته کجا؟
از گلها: گل سرخ، شقایق، لاله، آنیما دارند و کهن الگو محسوب می شوند:
– او می سراید / در حضور شب – به رنگ جویبار باغ.
خونبرگ گلها را / که می بالند فردا / از شهادتگاه عاشق ها او می سراید / در تمام روز، چون من / غربت یک قدس مهجور الاهی را / در روشنابرگ شقایقها (شفیعی کدکنی: ۲۱۷)
– او می ستاید لاله عبّاسی و / شبدر را شقایق را
با گونه شان پر شدم (همان: ۲۱۸)
“نجور” شیره ی درختان مانند : کُندر، آزوتا و ناروگ جنبه ی سحرآمیز کهن الگویی دارند:
– تبارنامه ی خونین این قبیله کجاست / که بر کرانه شهیدی دگر بیفزایند؟
کسی به کاهن این معبد شگفت نگفت:
نجور آتش و قربانیانِ پی در پی
هنوز خشم خدا را فرو نیاورده است. (همان: ۲۷۴)
در تورات، در سفر پیدایش از بودن گلهایی چون شقایق، ارغوان، گل سرخ و خیارک در کشتی نوح سخن رفته است: و پیش از آنکه نوح نبی کبوتر سپیدبال را برای اطمینان از برآمدن خشکی ها از آب، به پرباز [= پرواز] بسپارد، ارغوان و شقایق و خیارک بر کناره ی کشتی در خاک رسته بود. نوح رستن آنان را به فال نیک گرفت و یاران را گفت… (تورات، عهد عتیق: تصحیح سروش تلمی ۱۶۴)
معلوم می شود که ارغوان و شقایق نماد و کهن الگوی گلها بوده اند. هنوز هم مردم با “قاصدک” و پیچک هفت برگ و آلاله در دو بیتی ها سخن می گویند و آنها را آنیما می پندارند. قاصدک پیاده! ای پیچک سواره / آلاله ی بیابون / برین خبر بیارین / دشمنو سر بیارین. (خسروشاهی: ۱۰۹)
شفیعی کدکنی در شعری به نام “ایه های شنگرفی” از این کهن الگوها و آنیماها نام می برد.
– شوق عبور از پل توفان و / هرچه باد!
این پیغمبران کوچک را / تسخیر کرده است / آه / … این انبیای مرسل / با سحرشان سحرها/ … در واژه ها می دمند / (شفیعی کدکنی: ۴۵۴)
و ساقه های وحشی و ترد اقاقیا و سمن / و بوته های پر از گل پر از نسیم بهار / به دست تو ویران شدند/ به دست تو در دشت تفرقه افتاد / و قاصدک و پونه و پنیرک را / به باد دشت سپردی تو ای خزان، توای سرما/(دریابندری: ۸۸)
“خزان” مجاز به علاقه ی سببیت است یا به علاقه ی علت و معلول چرا که اصل نابودی گیاهان و گلها سرماست که بعد از خزان ذکر شده است. و شفیعی کدکنی تلویحاً در شعر خود، سحر و نیروهای نامرئی را با کهن الگوها نمادها پیوند می دهد.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
۴-۱۰ سمبل در شعر معاصر:
– خار دارد زیر خرمنهای شن در باد می روید
گرگ دارد گله ها را می چرد در باد
آخرین دم / آخرین تیر / آخرین فریاد
ترکشم خالی ست / کور سوی تابشی از دوردست بیشه ها پیداست . (شبیری: ۲۵۲)
“خار”، گرگ، کورسوی تابش (فانوس)، دوردستها بترتیب می توانند نماد: یاور ستم نه رستم، ساواکی ها و بازجوها، جرّقه های امید به آینده، آینده و سرنوشت انسانهای آزاده باشند.
– من اینجا سخت غمگینم
– من اینجا سخت دلتنگم
سپیدی با کبوترهای خونین بال برج تیره ی شب رفت
و مرز تیررس را باد پای هیچ آهویی به زیربال خود نگرفت
…دلم این باغ غم را از گزند بوته های حنظل و حشی تباهی هاست
دلم این بارگاه کهنه ی اندوه
سریرش پایه در خوناب فصل نامرادی هاست
کسی در وازه ها را بست / و بارانی ترین فصلی که می آید
به مظلومیّت از همواری صحرا به منزلگاه هجرت رفت
شبی می آمد از صحرا / که فریادش صفیر بادهای هرز غربت بود
و طوفانی ترین پاییز ریگستان / سراغ بیشه ها را در هجوم باد می پرسید . (شبیری: ۲۵۰)
قطعه ی بالا از شعر معروف “بربندید محملها” ست و در آن ستیز نیروهای انقلابی را با شب و طوفان، شرح داده و نمادها و سمبلهای آن آشکارست و امّا مهمترین آنها:
کبوترهای خونین بال؛ اعدام شش جوان مسجدی محلّه ی خانی آباد تهران و “بوته های خنظل وحشی” جاسوسهایی که بچه ها را لو دادند و بادهای هرز غربت، فضای مأیوس کننده و دل آزار آن روزگار است.
– ابری بشارت داد / فتح تمام باغها با ماست
آمد سواری، پرس و جویی کرد /پشت نقاب شب / مردی سپیده های مشرق را نشان داد/ شب وزنه هایش را سبک می کرد/ آیینه ای در باد / غمناک گرد خویش می چرخید / نمرود می آمد / ارّابه ران پیر / مردان صادق را نشانش داد. (لنگرودی: ۲۳۶)
در قطعه شعر بالا از جلال سرفراز از نوپردازان مبارز پیش از انقلاب، “ابر”، “باغها”، “سوار”، “مشرق”، “شب” و “آینه” هریک ترتیب نماد و سمبل: دانشجوی مبارز، سرزمینهای در اسارت، چریک انقلابی، زمان آزادی، طاغوت و خویشاوند زندانی است. ارّابه ران پیر که در اشعار دیگر این شاعر با تعبیرات همانند: گزمه ی پیر، داروغه، جلّاد پرستیز و.. آرّایه نمودار یک ساواکی یا عنصر دولت طاغوت است.
شعر زیر، نیز نمادها و سمبلهای مناسبی را از آن روزگار تیره، به یاد دارد.
عنوان شعر “توطئه ی آب” است:
– انقراض سلسله کتابها / آغاز فاجعه ای ست /
که از حلول نصرت / رخوت تسلیم را / در شرائین کالبدی تهی /
تألیف می کند / حکومت باران / انقلابی است در باغ / که طینت خاک را / در اضطراب بلوغ/ به آوند یائسه ی چنارها / پیوند می زند / و این خود از بدعت فصلی ست / که تیمار خشک ترین برکه ها / به کرامت باد/ بخشوده است/ شب از پشت شیشه ها می دانست / که تاریکی اتاق / از اختگی آفتاب است / و لطافت مهتاب / بیان این حقیقت / که شب بی کرانه ای هم هست/ دل از فصول کتابها کوچیده است. (نصیری پور: ۲۴۱)
نمادها و سمبلهای چشمگیر قطعه شعر بالا عبارتند از: سلسله ی کتابها، باران، باغ، چنارها (دانشجویان مردّد و بی تفاوت و بی خاصیّت)، برکه ها، شب، آفتاب.
۴-۱۰-۱ پیوند دیرینۀ سمبل ها و کهن الگوها:
“ابر” که در زبانهای پیش اسلام “آب بر” (برنده ی آب) و باد که ایزد “وایو” Vayo بوده و آب را به هر سوی که دوست داشته است می برده در ذهنیّت “کردها” هنوز باد همچون فرشته ای تلقّی می شود و در ترانه های کردی “روژ” ruz یعنی “روز” بین ابر و باد پیمان ابدی بسته است. (باورهای کهن ساوجبلاغ: ۲۱۹)
“ابر” نماد آبادی و “باد” نماد پیام آبادی و آبادانی است. در ترانه های محلّی هم به دوستی ابر و باد و قداست آنها اشاره شده و هردو را نمادهای آسمانی دانسته اند:
باد که بیاد ابر میاد
از پشت کوهها می آد
همراه با باد می آد
می آد ابرو می آره
که تاورمو بباره (ملّاح، ترانه های محلّی: ۸۶)
– آن گاه از ستاره فراتر شدم
و از نسیم و نور رهاتر شدم
ویراف وار، دیده گشودم
وان مرغ ارغوانی آمد / چون دانه ای مرا خورد
وَ پر گشود و بُرد. (آیینه: ۳۹۷)
“ویراف” یا “ارداویراف” مقدّس که به برزخ رفته و جهان دیگر را دیده و خبر باز آورده و کتاب “ارداویرافنامه” یادگار همین سفر است. “مرغ ارغوانی” نماد مرغی است رهنمون و راهبر ویراف مقدّس، همچون سهره یا موسیچه ای که حضرت موسی را به کوه طور رهنمون شد. “مرغ ارغوانی” نماد پیک و قاصد نیز هست. نمادها مانند کهن الگوها ریشه در فردیّت و قومیّت گوینده دارند. نمادها اعم از سمبل هستند سمبلها نیزبه فردی و شخصی و عمومی تقسیم می شوند. چنانکه در شعر عرفانی ما آنگونه که گفتیم، “زندان” سمبل تن، دنیا و تعلّقات آن است و در غزلیات مولانات “خورشید”، سمبل اختصاصی شمس تبریزی است.
“آبی” نماد زیبایی و آسایش است. در مهریشت و آبان یشت، “آب” و فرشتۀ آن apo نماد آبادی و آرامش آمده است. “آبی” در ذهنیّت ایرانیها و حتّی در اندیشه ها و اسطوره های آریایی نمودارِ راحتی و آسایش است. بنابراین : «لحظه ی آبی صبح اسفند» لحظه ای آرامش بخش را تداعی می کند:
– لحظه ی آبی صبح اسفند
لحظه ی ابرهای شناور
لحظه ای روشن و / ژرف و جاری
حاصل معنی جمله ی آب (آیینه، ۳۱ – ۳۳۰)
– “گل سرخ” در شعر پیش از انقلاب نماد شهید است مانند “شقایق و لاله” امّا در شعر پس از انقلاب نماد پدیده های گوناگونی است از جمله نماد “شهید و زیبایی و طنّازی” است:
– از معجزه ی نور و نسیم و نم باران