از موارد تقیّه سیاسی، میتوان سرّی بودن دعوت آن حضرت را در سه سال اول بعثت برشمرد هم چنین تبدیل کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» به عبارت «باسمک اللهم» و حذف عنوان رسول الله بعد از نام محمد در جریان صلح حدیبیه را که به درخواست سهیل بن عمرو نماینده مشرکان انجام گرفت، میتوان از موارد این نوع تقیّه دانست.[۶۴]
۲- تقیّه ابوطالب
از موارد تقیّه اصحاب حضرت محمد تقیّه ابوطالب است که به جهت حفظ موقعیّت اجتماعی خود در نزد قریش و به منظور حمایت از جان پیامبر اکرم ایمان خود را اظهار نمیکرد، به گونهای که حتّی برای بسیاری از مورخان و محدثان سنّی کفر او امری قطعی به شمار آمده است.[۶۵]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
۳- عمّار یاسر
در ذیل آیه « إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَان» [۶۶] مفسران شیعه و سنی نقل کردهاند. این آیه درباره عدهای از مسلمانان مثل عمّار و پدرش یاسر و مادرش سمیّه و بلال و خباب نازل شده است.
اینها مورد شکنجه کفار واقع شدهاند. پدر و مادر عمار به قتل رسیدند وأعطا هم عمّار و بلسانه ما ارادوا منه…. و عمار هرچه میخواستند به زبان آورد و نجات یافت.
اما یاران پیامبر او را متهم به ارتداد نمودند به رسول خدا گفتند: عمّار کافر شده است، و رسول خدا فرمود: هرگز! وجود عمّار از سر تا پا، پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او در آمیخته است. پس از آن، عمّار سرافکنده به حضور پیامبر رسید و با گریه گفت: یا رسول الله، کفّار قریش، باعث شدند از تو تبرّی جویم و خدایان آن ها را به نیکی یاد کنم. پیامبر اشکهای او را پاک کرد و در تایید عملکرد عمار فرمودند:
اگر باز هم گرفتار شدی، و از تو چنین خواستند، سخن گذشته را تکرار کن «ان عادو فعد»[۶۷]
۴- تقیّه سیاسی حضرت علی ☻
مهمترین مورد تقیّه سیاسی آن حضرت، سکوت عملی بیست و پنج ساله او بعد از جریان سقیفه، نسبت به مسئله جانشینی پیامبر اکرم میباشد. که در این باره خود حضرت در خطبه سوم معروف به «شقشقیه» میفرماید:
من ردای خلافت رها کردم و از آن کنارهگیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها، برای گرفتن حقوق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا که به وجود آوردند صبر پیشه سازم؟
… پس از ارزیابی درست صبر و بردباری را خردمندانه دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود…[۶۸]
و مهمترین مصلحتی که شاید باعث شد که حضرت سکوت کند و راه تقیّه را در پیش گیرد حفظ اساس اسلام و حفظ وحدت میان مسلمانان بود و شاهد بر این مدّعی خطاب آن حضرت به بریده اسلمی است که میفرماید: یا بریده ادخل فیها دخل فیه الناس…[۶۹]
در آنچه مردم وارد شدند تو هم داخل شو، زیرا امروز اجتماع آن ها در نزد من از اختلاف آن ها پسندیدهتر است.
و به طور صریح حضرت درباره تقیّه خود میفرماید: انا نبشر فی وجوه قوم و ان قلوبنا تقلیهم…[۷۰]
ما با بعضی از مردم با بشاشت ملاقات میکنیم. در حالیکه دلهای ما آن ها را دشمن میدارد. برای آنکه آن ها دشمن خدا هستند. [ و برخورد ما با آن ها از باب تقیّه] به خاطر صیانت از برادران ما هست نه [به خاطر دفاع] از جان خودمان.
و نسبت به تقیّه سیاسی سایر ائمه ♣ به تناسب به صورت اختصار در برخی از مباحث آتی به آن اشاره میشود.
مبانی مشروعیّت تقیّه
مشروعیّت تقیّه سیاسی در قرآن
در رابطه با مشروعیّت تقیّه سیاسی به آیاتی از قرآن کریم استناد میشود که دال بر بهره گرفتن از راهبرد تقیّه است. که محتوی و مضمون این آیات به عنوان یک تکلیف سیاسی برای مسلمانان اشاره دارد.
لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شىَْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَئهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِیر[۷۱]
مؤمنان نباید کافران را- به جاى مؤمنان- به دوستى بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستىِ] خدا [بهرهاى] نیست، مگر اینکه از آنان به نوعى تقیّه کنید و خداوند، شما را از [عقوبت] خود مىترساند، و بازگشتِ [همه] به سوى خداست.
آیهی شریفه ابتدا بحث ولایت را مطرح میکند. و ضمن هشدار نسبت به پیوند ولایت با کافران به بحث تقیّه میپردازد. خطاب آیه چنین است که نباید هیچ کس از مؤمنان، کافران را حاکم، سرپرست و دوست و همراز و پشتوانه خود بگیرد، که اگر چنین کنند، رابطهای با خداوند ندارند مگر اینکه تقیّهای در بین باشد. مورد تقیّه در این جا استثنا شده است، چرا که در تقیّه ظاهرا ولایت و دوستی هست ولی در واقع ولایت و دوستی نیست.
دلالت این آیه بر مشروعیّت تقیّه به صورت فی الجمله مورد قبول شیعه و اهل سنّت می باشد.[۷۲]
و در تفاسیر در رابطه با آیه فوق به نکاتی اشاره شده است که خلاصه آن چنین است.
۱- علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه می فرمایند: « و فی الایه دلاله ظاهره علی الرخصه فی التقیّه، علی ما روی عن ائمه اهل البیت ♣ …
آیه شریفه دلالت روشن بر تجویز «تقیّه» ( به آن نحو که از ائمه اهل بیت ♣ رسیده) می نماید.[۷۳]
۲- در تفسیر صافی ذیل جمله «الا ان تتقوا منهم تقاه» از کتاب «احتجاج» از امیر المؤمنین نقل کرده که در حدیثی چنین فرمود: خدا تو را دستور به تقیّه داد تا در دین خود تقیّه نمایی، خدای متعال میفرماید:
مبادا بواسطه ترک نمودن تقیّه ایکه بتو دستور دادم خود را به هلاکت اندازی، که در ترک آن ریختن خون خود و خونهای برادرانت میباشد، نعمت خودت را زایل و نعمتهای آنان را هم از بین می بری و با ترک نمودن تقیّه برادرانت را در دست دشمنان دین خدا ذلیل میکنی، با اینکه مامور به عزیز داشتن آن ها هستی.[۷۴]
اهل سنّت در مقابل استفاده امامیّه از این آیه برای اثبات مشروعیّت تقیّه چند اشکال را مطرح می کند.
۱- در این آیه سخن از تقیّه مسلمانان ازکفّار به میان آمده است، نه مسلمانان از مسلمانان. لذا بعضی طبق ظاهر آیه، تقیّه را به خوف و ترس از کفّار منحصر نمودهاند.[۷۵]
۲- فخر رازی از مجاهد نقل میکند:” جواز تقیّه مربوط به، صدر اسلام و زمان ضعف مسلمانان است و بعد از نیرومندی اسلام جائز نیست”.[۷۶]
۳- بعضی از آنان از ظاهر آیه استفاده میکنند که تقیّه منحصر به تقیّه گفتاری است و شامل تقیّه در عمل نمیشود.[۷۷]
در مقابل مطلب اول، از بین اهل سنّت نظر شافعی نظیر رأی امامیّه است. که تقیّه را منحصر به کفّار نمی دانند. بلکه اگر حالت بین طوایف مسلمانان مانند حالت بین کفّار و مسلمانان شد. تقیّه به جهت حفظ نفس نیز جائز می باشد.[۷۸]
و در مقابل مطلب دوم، قول حسن بصری است که تقیّه را منحصر به صدر اسلام ندانسته بلکه آن را تا روز قیامت جائز شمرده، به دلیل این که دفع ضرر از خود واجب است. و فخر رازی این نظر را از قول مقابل، بهتر تلقی میکند.[۷۹]
و در مقابل مطلب سوم نیز مراغی، شمول تقیّه در این آیه نسبت به گفتار و عمل را به استنباط علما مستند میکند.[۸۰] و از اطلاق آن می توان به راحتی شمول آن را استفاده کرد.
« و روی عوف عن الحسن: انّه قال: التقیّه جائزه للمؤمنین الی یوم القیامه، و هذا القول اولی لانَّ دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الامکان»[۸۱] این استدلال حسن در مورد ابدیت مشروعیّت تقیّه، استدلال به یک حکم عقلی است. و نشان میدهد که ادلّه مشروعیّت تقیّه تنها ادلّه نقلی نیست و بعضی از بزرگان عامه نیز با نظریه مشهور امامیّه در این جهت هم عقیدهاند.
لازم به ذکر است که قرآن کریم اگرچه بر مشروعیّت تقیّه مهر تایید زده است ولی مورد آیه شریفه تقیّه نسبت به کفّار است و شامل تقیّه نسبت به مسلمانان نمیشود، مگر اینکه از راه تنقیح مناط « به این صورت استفاده میشود که صدور چنین حکمی قطعا برای حفظ نیروهای مسلمانان و جلوگیری از هدر رفتن بیهوده آنان در مقابل کفّار میباشد. و این علت ممکن است در بعضی از حالات بین دو گروه اکثریت و اقلیت مسلمانان نیز پیش آید که در این مورد نیز علت موجود شده و تقیّه مشروعیّت پیدا میکند.
در قرآن کریم دهها آیه دیگر نیز در رابطه با مشروعیّت تقیّه سیاسی وجود دارد که بصورت تضمنی و به کمک روایات در مورد تقیّه بحث شده است از جمله:
۱- مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم[۸۲]
هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده [ولى] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود
این آیه طبق نقل اکثر قریب به اتفاق مفسران شیعه و اهل سنّت اوایل اسلام در مورد عمار یاسر در مکه نازل شده است. که کفّار با شکنجه او را به بیزاری جستن از پیامبر اکرم و به نیکویی یاد کردن از بتهایشان مجبور کردند و او بعد از رهایی از دست آن ها چنین تصور کرد که واقعا کافر شده است. و هنگامی که گریهکنان نزد پیامبر شتافت و از گفتار خود نزد پیامبر خبر داد. پیامبر اکرم او را دلداری داد و فرمود: اگر باز مورد شکنجه واقع شدی، همان کاری را بکن که این بار انجام دادی.[۸۳]
بر اساس مفاد آیه، کسانی که پس از ایمان کافر میشوند و به اصطلاح راه ارتداد را پیش میگیرند، مورد غضب الهی قرار میگیرند، مگر کسانی که از روی اکراه و اجبار، به ظاهر، کفر را بر زبان جاری میکنند. ولی حریم قلب آن ها مملو از ایمان و اطمینان نسبت به پروردگار است. روشن است که این استثناء « إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ » مفادی جز تقیّه ندارد.
روایت بکر بن محمد، عن ابی عبدالله ☻ قال: إِنَّ التَّقِیَّهَ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ قَالَ وَ هَلِ التَّقِیَّهُ إِلَّا هَذَا[۸۴]
با توجه به توضیحات بالا و حدیث امام صادق ☻ این آیه به خوبی دلالت بر مشروعیّت و مجاز بودن تقیّه میکند. اگرچه اباحه مطرح شده در آیه، اباحه به معنا الاعمّ است و منافاتی با این ندارد که در مواردی تقیّه واجب و یا مستحب و … باشد.
۲- وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبىَِّ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَتِ مِن رَّبِّکُمْ وَ إِن یَکُ کَذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب [۸۵]
در این میان مردی با ایمان که از خاندان فرعون بود و ایمانش را از آنان پوشیده میداشت، گفت: آیا مردی را به خاطر اینکه میگوید: فقط خدا پروردگار من است، میکشید؟ در حالی که او برای شما از جانب پروردگارتان دلایلی روشن بر مدعای خویش آورده است؟ اگر او دروغگو باشد دروغش به زیان او خواهد بود، و اگر راستگو باشد، دستکم برخی از آنچه به شما وعده میدهد به شما خواهد رسید. قطعا خدا کسی را که تجاوزکار و دروغپرداز باشد، هدایت نمیکند.
این آیه دلالت دارد بر این که یکی از درباریان فرعون ایمان خود را کتمان کرد و افشا نکرد، در ظاهر با آداب و رسوم و فرهنگ فرعونی، هماهنگ بود اما در باطن خداپرست بود. و از موسی ☻ حمایت میکرد و این امر تا زمانی که فرعون، تصمیم به قتل موسی گرفت ادامه داشت.
شیوه رفتاری مؤمن آل فرعون شیوهی تقیّهای بود که بوسیله آن، جان و ایمان خود را از تجاوز و تعدّی، فرعونیان نجات داد.[۸۶]
هر چند سیاق آیه در جهت تایید عمل مؤمن آل فرعون است. لکن دلالت آیه به تقیّهی کتمانی اختصاص دارد. و شامل سایر اشکال تقیّه نمیشود.
۳- أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَبَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کاَنُواْ مِنْ ءَایَاتِنَا عجَبًا
إِذْ أَوَى الْفِتْیَهُ إِلىَ الْکَهْفِ فَقَالُواْ رَبَّنَا ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً وَ هَیئِّْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا[۸۷]
آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!
زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!»
در روایات در مورد اصحاب کهف وارد شده است که امام صادق ☻ فرمودند:
مَا بَلَغَتْ تَقِیَّهُ أَحَدٍ تَقِیَّهَ أَصْحَابِ الْکَهْفِ إِنْ کَانُوا لَیَشْهَدُونَ الْأَعْیَادَ وَ یَشُدُّونَ الزَّنَانِیرَ فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْن[۸۸]
«تقیّه نمودن کسی به درجه تقیّه اصحاب کهف نرسد. آن ها در اعیاد (بتپرستها) حاضر میشدند و زنّار[۸۹] میبستند( با آنکه خدا شناس و موحد بودند) از این رو خدا پاداششان را دوبار داد.
و این نوع تقیّه نیز از نوع تقیّه سیاسی است. یعنی این که انسان ده سال یا بیشتر با یک قومی معاشرت کند و ایمان خود را کتمان کند تا روزی که حساسترین روزهاست بیاید و موضع خود را آشکار کند.
تقیّه سازنده
از تعبیرات آیات فوق استفاده میشود که اصحاب کهف اصرار داشتند که در آن محیط کسی از موقعیّت آن ها آگاه نشود. تا مبدا آن ها را مجبور به قبول آیین بتپرستی کنند. و یا به بدترین وضعی آن ها را به قتل برسانند. یعنی سنگسارشان کنند. آن ها میخواستند ناشناخته بمانند تا از این طریق بتوانند نیروی خود را برای مبارزات آینده و یا لااقل برای حفظ ایمان خویش نگهدارند.
این خود یکی از اقسام تقیّه سازنده است. زیرا حقیقت تقیّه این است که انسان از به هدر دادن نیروها جلوگیری کند و با پوشاندن عقیده خویش موجودیّت خود را حفظ کند. تا در موقع لزوم بتواند به مبارزات مؤثر خود ادامه دهد.[۹۰]
۴- … وَ لَا تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلىَ التهَّلُکَه…[۹۱]
با دست خویش، خود را به هلاکت نیفکنید.
این آیه گرچه در مورد تشویق به انفاق و تحذیر از افتادن به هلاکت جامعه در صورت عدم انفاق نازل شده است اما میتوان از حکم کلی آن مشروعیّت تقیّه را به اثبات رساند. زیرا با آن حکم کلی، یعنی نهی آیه از انداختن خود به هلاکت و نابودی می توان استفاده کرد که یکی از مصادیق افتادن به هلاکت، عدم کاربرد تقیّه است.[۹۲]
مبانی مشروعیّت تقیّه در روایات اهلبیت ♣
روایات منقول از اهل بیت ♣ پیرامون تقیّه دهها روایت است. و عمده این ادلّه روایی مربوط به تقیّه سیاسی است. بسیاری از این روایات در کتاب وسایل الشیعه در کتاب «الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر»، گرد آوری شده است و بسیاری از آن ها روایات صحیحه و معتبره هستند.