جواد حدیدی با تألیف کتاب از سعدی تا آراگون مطالب ارزندهای در زمینه ادبیات تطبیقی فارسی و اروپایی به نگارش در آورده است. او بزرگترین چهرههای ادبیات تطبیقی ایران و نماینده راستین مکتب تطبیقی فرانسه بود.
حسن هنرمندی، مؤلف کتاب از جامی تا آراگون در زمینه ادبیات تطبیقی ایران و غرب گامی بزرگ برداشت.
استادان دیگر همچون عبدالحسین زرینکوب با کتاب نقش بر آب؛ نه شرقی نه غربی، انسانی؛ سید جعفر سجادی با کتاب تاریخ تطبیقی ایران و عرب؛ کوکب صفاری با کتاب داستانها و افسانههای ایرانی در ادبیات انگلیسی؛ صالح حسینی با بررسی تطبیقی خشم و هیاهو و شازده احتجاب؛ محمد اسلامی ندوشن با مقالاتی چون «جام جهانبین»، «آواها و ایماها» و «نوشتههای بیسرنوشت»، هر یک به نوبه خود نقشی برجسته در معرفی و تبیین و گسترش ادبیات تطبیقی داشتهاند. مجتبی مینوی نیز نخستین منتقد ایرانی است که از طریق نقد تطبیقی به بررسی تأثیر ادبیات شرق بهویژه ادبیات فارسی بر ادبیات انگلیسی پرداخت.
۲-۳ چهارچوب نظری
همچنان که در بخش مبانی نظری ذکر گردید، از زمان پیدایش دانش ادبیات تطبیقی، دو مکتب عمده فرانسوی و امریکایی در این عرصه شکل گرفته است؛ از این رو هر پژوهشی که بر مبنای ادبیات تطبیقی صورت میگیرد، با توجه به اهداف آن، بر پایه اصول و تعاریف نظری یکی از این مکتبها بنا نهاده میشود؛ از این رو با شناخت دقیق این مکاتب، میتوان مبانی و چهارچوب نظری متناسب با هر تحقیقی که در مقوله ادبیات تطبیقی میگنجد را برگزید.
در بخش پیشین درباره دو مکتب فرانسوی و امریکایی در ادبیات تطبیقی به تفصیل سخن گفته شد. در اینجا برای تعیین چهارچوب نظری پژوهش، مجدداً به آن بخش از اصول و مبانی این دو مکتب که ارتباط مستقیمی با علت انتخاب یکی از این دو حوزه (مکتب فرانسوی و امریکایی) به عنوان مبنای پژوهش حاضر دارد، اشاره میشود.
بر اساس مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی، وظیفه پژوهشگر ادبیات تطبیقی مطالعه روابط و مبادلات ادبی بین ملتهاست. به عبارت دیگر ادبیات تطبیقی به چگونگی و ماهیت اثرگذاری و اثرپذیری بین نویسندگان و آثار ادبی ملتها و زبانهای مختلف توجه دارد. لازمه سنجش ادبیات ملتهای مختلف هم اثبات نوعی رابطه تاریخی میان آنهاست. تنها پس از کشف این رابطه میتوان از اثرگذاری و اثرپذیری سخن به میان آورد. به سخن دیگر از دیدگاه این مکتب اثبات روابط تاریخی بین آثار ادبی که به زبانهای مختلف نگاشته شدهاند، شرط مسلم و قطعی ورود به عرصه پژوهشهای ادبیات تطبیقی است.
بدین سان روشن میشود که در این حوزه هدف تطبیق یا مقایسه نیست؛ بلکه در این مکتب تطبیق صرفاً وسیلهای است برای رسیدن به هدف که همانا تبیین تعاملات و مبادلات ادبی بین ملتهای مختلف است. بنابراین بر اساس مکتب فرانسوی وجود مناسبت تاریخی مستقیم یا غیر مستقیم میان دو اثر برای مقایسه از نوع ادبیات ضروری است و همین دیدگاه سبب شده است که برخی مقایسهها ذیل این مکتب میسر نباشد.
اما در مکتب امریکایی ادبیات تطبیقی تعریف و دامنه گستردهتری دارد در این مکتب انواع اشتراکات آثار، فارغ از ارتباط تاریخی و روشن میان آثار مورد توجه قرار میگیرد.
این مکتب نه تنها مطالعه روابط میان ادبیات ملتها را ترویج میکند، بلکه به مطالعه ادبیات با سایر دانشها از قبیل هنر، فلسفه، تاریخ، روانشناسی و … نیز توجه دارد.
«بر اساس مکتب امریکایی همانندیهای آثار چه بسا معلول وجود زمینههای مشترک فکری، ذوقی و عاطفی میان پدیدآورندگان آنهاست. و یا حاصل اندیشههای مشترک برآمده از تجربههای مشترک زندگی دو یا چند شاعر و نویسنده است و از همین نظر است که طبق تعاریف مکتب امریکایی ادبیات میتواند عامل مهم ارتباطهای فرهنگی و اجتماعی باشد. (تقوی، ۱۳۸۹: ۴)
پژوهشگران ادبیات تطبیقی مکتب امریکایی جهت تبیین و شفافتر شدن مفهوم ادبیات تطبیقی به تفکیک آن از ادبیات جهان و ادبیات همگانی پرداختهاند.
«گوته اولین متفکر و شاعر آلمانی بود که از ایده ادبیات جهانی (Weltliteratur/ Weltpoesie) سخن گفت و در راه پیوند فرهنگ و ادب شرق در ادبیات آلمان نقشی اساسی ایفا کرد» (حدادی، ۱۳۸۹: ۴۹).
مراد او از ادبیات جهان نوعی جهانوطنی ادبی بود. با طرح این موضوع گوته میخواست توجه اروپاییان را به یکدیگر و به کشورهای شرقی جلب کند.
ترجمه آثار شرق یکی از بهترین راههای آشنایی غرب با فرهنگ و ادب شرق بود. با ترجمه آثار مشرق زمین موجی جدید از علم ترجمه در اروپا به راه افتاد و یادگیری زبانهای شرقی برای کسانی که مشتاقانه در پی دسترسی به ادبیات شرق بودند، شدت بیشتری گرفت.
گوته از جمله شخصیتهای برجسته آلمانی بود که فرهنگ و ادب شرق در آلمان با نام او عجین شده است. گوته این نکته را خوب دریافته بود که شناخت ملتهای دیگر و احترام به ارزشها و آرمانهای آنها نه تنها بسترساز تفاهم و دوستیهاست، که امکان شناخت عمیقتر و ریشهایتر ملتها را نیز فراهم میکند؛ از این رو بسیاری از صاحبنظران ترجمه را یکی از راههای انتقال عناصر فرهنگی و زمینهساز ادبیات تطبیقی میدانند. تحقیقات نیز نشان میدهد که برخی شاعران و نویسندگانی که آثارشان از مرزهای کشور و زبان خود فراتر رفته مهمترین زمینههای ادبیات تطبیقی را فراهم آوردهاند.
به هر حال آنچه مسلم است ادبیات تطبیقی از منظر مکتب امریکایی بهترین روش برای تعیین مشترکات فرهنگی و اجتماعی، میان اقوام و ملل و نزدیکی فکری و فرهنگی آنها به یکدیگر است. این مکتب با مورد توجه قرار دادن انواع اشتراکات آثار، فارغ از زمینه تاریخی آنها، بر زمینههای مشترک موجود میان فرهنگها در خلق آثار تأکید میکند و از همین رو ادبیات را عاملی اساسی در ارتباطات فرهنگی و اجتماعی میداند.
با توجه به مباحثی که مطرح گردید، تحلیل تطبیقی دو اثر بر اساس مکتب فرانسوی، در وهله اول نیازمند اثبات ارتباط تاریخی و یا اقتباس ادبی میان دو اثر است. در صورت اثبات چنین رابطهای است که میتوان تأثیر و تأثر دو اثر از یکدیگر را مورد بررسی قرار داد. در مورد داستان شیخ صنعان و فاوست گوته، اگرچه به دلیل آشنایی گوته با ادبیات شرق و بهویژه ادبیات ایران؛ این موضوع یعنی وجود ارتباط تاریخی منتفی نیست، در عین حال اثبات این ارتباط هم امری دشوار است. در میان شاعران ایرانی آشنایی گوته با سعدی و حافظ امری مسلم است؛ اما اینکه آیا گوته با ذهنیت و شعر عطار نیز آشنایی داشته است، مسألهای است که ثابت کردن آن نیاز به دلایلی متقن و معتبر دارد و صرف آشنایی گوته با سعدی و بهطور خاص با حافظ نمیتواند آشنایی او با عطار را تأیید نماید؛ تا به امروز نیز در هیچ منبع مکتوبی مطلبی یافت نشده است که مؤید این موضوع باشد. تنها یک احتمال ضعیف وجود دارد، آن هم اینکه گوته به واسطه آشنایی با سعدی و حافظ با اندیشه عطار آشنا شده باشد. بیگمان با تکیه بر این احتمال ضعیف نمیتوان وجود رابطهای تاریخی و یا اقتباس را بین داستان شیخ صنعان و فاوست گوته پذیرفت؛ از این رو تکیه این پژوهش در زمینه تحلیل تطبیقی بر مبانی مکتب امریکایی خواهد بود.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
فصل سوم:
روششناسی تحقیق
مقدمه
اساس هر تحقیقی بر روششناسی صحیح استوار است. به این معنا که بدون انتخاب روش درست و متناسب با موضوع پژوهش، تأیید فرضیهها و سؤالات پژوهش و نیز دستیابی به نتایج درست و کاربردی امکانپذیر نخواهد بود. از این رو در هر تحقیقی، پژوهشگر سعی میکند با برگزیدن روش تحقیقی متناسب با موضوع و ماهیت آن تحقیق، ضمن هموار کردن مسیر پژوهش، زمینه دستیابی به نتایج صحیح را فراهم آورد. در راستای تحقق چنین هدفی است که پژوهشگران به تعریف و تبیین روششناسی تحقیق پرداختهاند و اصول و قواعد صحیح آن را مشخص کردهاند. هر تحقیقی بسته به موضوع و محتوای آن دارای چهارچوب مطالعاتی ویژهای است و با توجه به این چهارچوب است که پژوهشگر روششناسی خاص هر پژوهش را برمیگزیند. در این پایاننامه نیز که هدف از تدوین و نگارش آن تحلیل تطبیقی داستان شیخ صنعان به روایت عطار و فاوست گوته است، پژوهشگر میکوشد با توجه به چهارچوب مطالعاتی پژوهش و نیز با تکیه بر روششناسی متناسب با موضوع تحقیق، مسائل مرتبط با پژوهش را بهدرستی مورد بررسی قرار دهد.
۳-۱ روش تحقیق
در این پایاننامه، به منظور پیمودن مسیر درست تحقیق و برگزیدن روشی صحیح و علمی برای ارزیابی و تحلیل دادهها، پژوهشگر از روشی کیفی بهره گرفته است. همچنانکه از عنوان پایاننامه پیداست، در این پژوهش فاوست[۳۹] گوته و داستان شیخ صنعان به روایت عطار به روش تحلیل تطبیقی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
روش تحقیقی مورد استفاده در این پژوهش، روش اسنادی و کتابخانهای است؛ به این معنا که پژوهشگر اطلاعات مورد نیاز برای تحقیق را از طریق مطالعه کتابها جمع آوری نموده و در ادامه به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد. برای این منظور محقق ابتدا با مطالعه منابع مرتبط با ادبیات تطبیقی، مبانی نظری پژوهش را استخراج کرده و در ادامه با مبنا قرار دادن این اصول و مبانی و نیز با بهره گرفتن از مهمترین منابع مرتبط با موضوع فاوست گوته و شیخ صنعان، به جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل آنها میپردازد. در این تحقیق تلاش پژوهشگر بر این بوده است که کلیه اسناد چاپی مرتبط با پژوهش نظیر کتابها، دایرهالمعارفها، فرهنگنامهها، مجلات، لغتنامهها، پژوهشنامهها، منابع اینترنتی و به طور کلی هر منبعی را که به صورت چاپی قابل شناسایی و در دسترس بوده است، مورد توجه قرار دهد و در صورت مرتبط بودن محتوای این منابع با موضوع پژوهش، از مطالب آنها در گردآوری اطلاعات استفاده کند.
۳-۲ ابزار جمع آوری اطلاعات
در پژوهش حاضر به دلیل اینکه روش تحقیقی به کار گرفته شده، روش اسنادی و کتابخانهای است، تأکید پژوهشگر در جمع آوری دادهها بر برگهنویسی بوده و اطلاعات مورد استفاده در پژوهش عمدتاً از طریق مطالعه کتابها و گردآوری مطالب مرتبط با موضوع به دست آمده است. به این صورت که پژوهشگر ابتدا منابع مربوط به ادبیات تطبیقی را مطالعه کرده و با فیشبرداری از آنها مباحث و مفاهیم نظری مربوط به پژوهش را تدوین نموده است و در ادامه با اساس قرار دادن داستان شیخ صنعان به روایت عطار و فاوست گوته، به مطالعه این دو اثر پرداخته و با در نظر داشتن وجوه شباهت و تفارق آنها به تجزیه و تحلیل این دو اثر ارزشمند پرداخته است.
۳-۳ تعریف نظری مفاهیم (واژگان کلیدی)
واژههای کلیدی: ادبیات تطبیقی، ادبیات عرفانی، ادبیات رمانتیک، خداوند، عشق، گناه.
ادبیات تطبیقی: «ادبیات تطبیقی یکی از کهنترین حوزههای تحقیقات ادبی است و به طور سنتی به حوزهای از پژوهشهای ادبی نسبت داده میشود که در آن آثار ادبی یا ادبایی از دو زبان و ملیت متفاوت با یکدیگر مقایسه شوند و در نهایت شباهت میان دو اثر یا نویسنده مورد نظر به عنوان یافتههای اصلی پژوهش مطرح شود.» (نجومیان، ۱۳۹۱: ۱۱۶)
ادبیات عرفانی: «ادبیات عرفانی یا ادبیات صوفیانه، قسمتی از میراث منثور و منظوم ادبی است که شاعران عارف یا عارفان شاعر، تحت تأثیر مشرب تصوف به وجود آوردهاند و در برگیرنده قسمت عظیمی از ادبیات فارسی است.»
(اعظم بابایی،(http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=2946
ادبیات رمانتیک: «این نوع از ادبیات میان سالهای ۱۷۸۹- ۱۸۳۲م. در اروپا شکوفا شد. شیوه بیان آراسته و پرجلوه همراه با بهرهگیری از جریان پرشور احساسات به جای منطق، بازتاب اندوه و افسردگی درونی نویسنده، تصویر موقعیتهای اسرارامیز و بهرهگیری از مکانهای دورافتاده و ناشناخته از ویژگیهای رمانتیسم ادبی بود.» (رک. اسماعیلپور، ۱۳۸۱: ۶۶۲)
عشق: «لذتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است» (احمدی، ۱۳۸۶: ۷۸)؛ همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند. (رک. فروم، ۱۳۸۷؛ پانوشت مترجم)
خداوند: «نام اطلاق شده در فارسی به وجود آفریدگار جهان؛ اما متمایز از آن، در نظامهای ایمانی است، خواه این خدا به صورت یکتا در یکتاپرستی مطرح باشد، یا به صورت الههای در کنار دیگر خدایان که در چندخدایی طرح میشود. همچنین چه ارتباطش را با جهان حفظ نموده باشد و چه در امور آن دخالت نکند.» (Swinburne, R.G, 1995)
گناه: یکی از مقولههای اصلی در تمامی ادیان، «گناه» است که تمامی ادیان برای آن آثاری وضعی قائل هستند. متکلمان مسیحی کوشیدهاند ریشه بحث از گناه را در کتاب مقدس بجویند؛ در اسلام نیز به گناه و پیامدهای دنیوی و اخروی آن توجه ویژه شده است. تعبیرهای گوناگونی درباره گناه به کار رفته که قدر مشترک همه این تعبیرات آن است که «همه آنها کارهای ناشایست با پیامدهای ناشایست هستند که انسان با انجام آنها با دستورهای الهی به مخالفت برمیخیزد». (ملایوسفی و معماری،۱۳۹۰: ۱۰۲)
متغیرها: شیخ صنعان، فاوست، عطار، گوته، دختر ترسا، مفیستوفلس.
۳-۴ روش تجزیه تحلیل دادهها
روش پژوهشی به کار رفته در این پایاننامه، روش تحلیلی ـ تطبیقی است. در این روش پژوهشگر پس از گردآوری اطلاعات در قالب فیشها، آنها را بررسی نموده و پس از تألیف و تدوین اطلاعات آنها، به تحلیل و مقایسه آنها با یکدیگر پرداخته و در آخر به یک جمعبندی نهایی دست یافته است.
فصل چهارم:
تجزیه و تحلیل یافتههای تحقیق
مقدمه:
طبق آنچه در بخش مباحث نظری مطرح گردید، میتوان دو اثر ادبی را بر اساس اصول دو مکتب فرانسوی و امریکایی تطبیق کرد و مورد مقایسه قرار داد. همچنانکه پیش از این اشاره شد تحلیل تطبیقی دو اثر بر اساس مکتب فرانسوی، در وهله اول نیازمند اثبات ارتباط تاریخی و یا اقتباس ادبی میان دو اثر است. در صورت اثبات چنین رابطهای است که میتوان تأثیر و تأثر دو اثر را از یکدیگر مورد بررسی قرار داد. در مورد تحلیل تطبیقی داستان فاوست[۴۰] و شیخ صنعان بر اساس مکتب فرانسوی نیز ناگزیر به اثبات چنین تأثیر و تأثری هستیم و اثبات این قضیه مستلزم آن است که درباره آشنایی گوته با عطار و به تبع آن داستان شیخ صنعان بتوانیم با قطع و یقین سخن بگوییم.
چیزی که بر ما روشن است این است که گوته به علت علاقه شدیدی که به خاورزمین داشته، با ادبیات عربی و فارسی آشنا بوده است.
«نگرش گوته به ادبیات دیگر کشورها و از آن جمله ادبیات شرق، ناشی از دوره رمانتیک و نیز اندیشههای هردر[۴۱] است» (فیروزآبادی، ۱۳۸۸: ۹۵).
بنابراین گوته نیز همچون بسیاری از شاعران و نویسندگان عصر رمانتیسم، که از فرهنگ و ادب یونان و روم گسسته بودند، دیگر آثار کلاسیک را منبع الهام خود نمیدانست و از این رو به فرهنگ و ادبیات مشرق زمین، خاصه زبان و ادب فارسی روی آورد.
علاقه گوته به خاورزمین به دوران جوانی او بازمیگردد. نوشتن نمایشنامه محمد در سالهای نخست اقامت در وایمار نیز ناشی از همین علاقه بود. او قرآن و حکایات الف لیله و لیله را قبلاً خوانده بود و در میان همه آنها به اشعار فارسی بیشتر عشق میورزید.
عمیقترین آشنایی گوته با ادبیات فارسی به سال ۱۸۱۴ بازمیگردد. او در این سال به ترجمهای از دیوان حافظ برخورد که دو سال پیش از آن تاریخ؛ یعنی در سال ۱۸۱۲، یوزف فن هامر پورگشتال[۴۲]، سیاستمدار و شرقشناس بزرگ اتریشی، آن را به آلمانی ترجمه کرده بود. گشتال قبل از آنکه به عنوان وزیرمختار اتریش قدم به پایتخت امپراتوری عثمانی بگذارد، با ادبیات شرق آشنا بود. او در آنجا با نام حافظ آشنا شد و بعد به ترجمه تعدادی از غزلهای او همت گمارد. بین سالهای ۱۸۱۲- ۱۸۱۳ کتاب او ذیل عنوان غزلهای شمسالدین محمد حافظ، شاعر ایرانی به چاپ رسید و نسخهای از آن به دست گوته افتاد و گوته با علاقه فراوان مطالعه آن را دنبال کرد. (برای آگاهی بیشتر رک. شهباز، ۱۳۶۳: ۱۹۹-۲۰۱)
از دیگر اتفاقاتی که موجب وقوف گوته به آثار شرقی شد، دست یافتن او به یک قطعه خطی از سوره آخر قرآن بود. وی بعد از دست یافتن به این نسخه رونوشتی از آن برداشت و بعد از آن دنباله تحقیقات خود را در این زمینه قطع نکرد. از دیگر عوامل آشنایی گوته با شرق، نمایش صحنهای از زندگانی واقعی یک قبیله آسیایی بود که در شهر وایمار به معرض نمایش درآمد. موضوع این نمایش رژه طایفه باشکرهای مسلمان[۴۳] بود که در بین دسته های روس در پرنسنشین وایمار دفیله[۴۴] میرفتند. گوته در این مراسم شخصاً حضور به هم رسانید و تلاوت آیات آسمانی قرآن را استماع نمود و سخت تحت تأثیر آن قرار گرفت. (برای آگاهی بیشتر رک. خواجهنوری، ۱۳۴۵: ۴۴-۴۵)
اما همچنانکه پیش از این اشاره کردیم، آنچه سبب آشنایی ژرف و عمیق گوته با روح ادب فارسی گشت، غزلهای حافظ بود.
هرچند بین این دو شاعر بزرگ، حدود پنج قرن فاصله وجود دارد ـ حافظ در انتهای قرن هشتم هجری که برابر با ۱۳۸۹م. است، از دنیا میرود و گوته حدود پنج قرن بعد، در ۱۷۴۹م. میلادی متولد میشود و تا سال ۱۸۳۲ زندگی میکند ـ با وجود این «حافظ با همه هنر شاعری و اندیشههای فلسفی و عرفانی و ایزدی خویش راه را برای گوته کوتاه کرد. گوته حافظ را شناخت، دلبسته حافظ شد و شیفتگی خود را در آثار متعددی بروز داد.» (صفری، ۱۳۹۰: ۴۱)
گوته در پی آشنایی با دیوان حافظ، شروع به سرودن اشعاری کرد که رنگ و بویی کاملاً شرقی داشت. بنابراین این آشنایی سبب نوعی الهام هنری شد و گوته را بر آن داشت که پای به مرحله آفرینش هنری نهد و دیوان غربی ـ شرقی را به وجود آورد. این دیوان شامل ۱۲ بخش با عناوین مغنینامه، حافظنامه، عشقنامه، اندیشهنامه، رنجنامه، حکمتنامه، تیمورنامه، زلیخانامه، ساقینامه، مثلنامه، پارسینامه و خلدنامه است.
بنابراین گوته، با حافظ، ایران و ادب پارسی را تجربه میکند. او دیوان خود را در دوازده فصل، با رویکردی عمیق به حافظ رنگ و لعابی شرقی میبخشد.
البته آشنایی گوته با ادبیات فارسی به حافظ محدود نمیشود و در حقیقت حافظ پل ارتباط بین گوته با پیکره ادب فارسی و به تبع آن با سایر شعرای فارسزبان میگردد.
بر اساس شواهد موجود سعدی اولین شاعر ایرانی است که توجه نویسندگان و شاعران اروپایی را به خود جلب میکند. برای نمونه در سده هجدهم، فرانسوا ولتر[۴۵] با الهام از مقدمه بوستان، که در سفرنامه شاردن خوانده بود، قطعه شعری را به زبان فرانسوی سرود. دیدرو[۴۶]، از بزرگان عصر روشنگری و از نویسندگان دایرهالمعارف، چکیدهای از گلستان را به فرانسوی برگرداند. آپه بلانشه[۴۷]، نویسنده دیگر فرانسوی، در ۱۷۸۴ با الهام از سعدی، مجموعهای به نام حکایت اخلاقی و قصههای شرقی انتشار داد. فردوسی دومین شاعری ایرانی است که فرهنگدوستان اروپایی را مسحور خود ساخت. شاردن اولین اروپایی بود که شاهنامه و سراینده آن را میشناخت. گوته نیز در شمار شاعرانی است که به ادبیات فارسی توجه ویژه داشته است. مطالعه حکمتنامه گوته، نشانگر آشنایی عمیق و فراگیر این شاعر با ادبیات فارسی است .
«ویژگی بارز حکمتنامه در این است که قطعات آن بیشتر جمع آوری جملات قصار ادبیات ایرانی ـ اسلامی است. مجموعه گفتههای حکمتآمیزی که او بیش از همه از گلستان سعدی، پندنامه عطار، انوری . نیز شاهنامه فردوسی گرفته است.» (صفری، ۱۳۹۰: ۶۰)
به هر حال مخلص کلام اینکه این شاعر آلمانی در یک دوره ده ساله و به کمک همه زبانهایی که میدانست، یعنی به کمک فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی، عربی و لاتین به تحصیل ادبیات فارسی روی آورد، و در آثار او بهویژه دیوانش، سعدی، قابوس بن وشمگیر، فردوسی، و تا حدی مولوی، عطار و انوری و نیز لطایف ملانصرالدین به فراخور، جایگاه خود راه یافتهاند و گوته با این بزرگان ادب فارسی از ورای قرن و مکان به گفتوگو درآمده است.
اثرگذاری ادبیات فارسی، در فکر و اندیشه گوته تا به آنجاست که در دیوان خویش به تقلید از خمسهسرایان شعر فارسی، در برخی از منظومههایش از عدد ۵ بهره بره برده است؛ مانند منظومه پنج چیز و منظومه پنج چیز دیگر.
با توجه به مقدمهای که ذکر کردیم، در اینکه گوته با ادبیات مشرق زمین بهویژه ادبیات فارسی آشنایی داشته است، تردیدی باقی نمیماند؛ اما چنین آشنایی هرگز به معنای تأیید ارتباط تاریخی و یا اقتباس ادبی میان آثار گوته و آثار ادبی فارسی نیست؛ بهویژه در مورد فاوست و اقتباس ادبی آن از داستان شیخ صنعان، با وجود شباهتهایی که میان این دو اثر وجود دارد و خواننده را در مورد پذیرش ارتباط تاریخی این دو اثر به وسوسه میاندازد، هرگز نمیتوان به قطع و یقین سخن گفت.
صرف آشنایی گوته با سعدی و بهطور خاص با حافظ نمیتواند آشنایی او با عطار را تأیید نماید؛ تا به امروز نیز در هیچ منبع مکتوبی مطلبی یافت نشده است که مؤید این موضوع باشد. تنها یک احتمال ضعیف وجود دارد، آن هم اینکه گوته به واسطه آشنایی با سعدی و حافظ با اندیشه عطار آشنا شده باشد. بیگمان با تکیه بر این احتمال ضعیف نمیتوان وجود رابطهای تاریخی و یا اقتباس را بین داستان شیخ صنعان و فاوست گوته پذیرفت؛ از این رو با توجه به اینکه این دو اثر در دو زمینه تاریخی و فرهنگی کاملاً متفاوت خلق شدهاند، پذیرش وجود اقتباس ادبی میان آنها منتفی میشود.
بنابراین در این مطالعه تطبیقی رویکرد این پژوهش به مکتب امریکایی است که انواع اشتراکات موجود میان دو اثر را، فارغ از ارتباط تاریخی و روشن میان آنها، مورد بررسی قرار میدهد.
به هر حال آشنایی گوته با ادبیات مشرق زمین، بهویژه ادب فارسی، میتواند عاملی مهم برای اثبات اثرپذیری او از شاهکارهای ادبیات فارسی؛ از جمله داستان شیخ صنعان که موضوع پژوهش حاضر است، باشد. طبق چنین نگرشی، آشنایی گوته با ادب فارسی، میتوانسته موجب پیدایش زمینههای مشترک فکری، ذوقی و عاطفی میان او و آفرینشگران آثار ادبی فارسی؛ از جمله عطار باشد. اشتراکاتی که بیگمان حاصل اندیشههای مشترک برآمده از تجربههای مشترک زندگی است.
در تبیین لزوم انطباق فاوست گوته و داستان شیخ صنعان، همین بس که چنین پژوهشی ضمن اینکه میتواند زمینههای مشترک فکری، ذوقی و عاطفی میان گوته و عطار را بازنماید، در تعیین مشترکات فرهنگی و اجتماعی، میان دو ملتی که آثار مذکور متعلق به آنهاست و نیز نزدیکی فکری و فرهنگی آنها، میتواند نقشی مؤثر داشته باشد. بنابراین بررسی تطبیقی فاوست گوته و داستان شیخ صنعان به روایت عطار، فارغ از زمینه تاریخی آنها، بر زمینههای مشترک موجود میان فرهنگها در خلق آثار تأکید میکند و از همین منظر است که میتوان ادبیات را عاملی اساسی در ارتباطات فرهنگی و اجتماعی ملتها دانست.
۴-۱- گوته
۴-۱-۱- زندگینامه گوته
یوهان ولفگانگ ون گوته[۴۸] در سال ۱۷۴۹ در شهر فرانکفورت کنار ماین[۴۹] به دنیا آمد. پدر گوته، یوهان کاسپار[۵۰]، تبار و نسب والایی نداشت. پدر او خیاطی بود که بعد از ازدواج با دختری ثروتمند، شغل خیاطی را کنار گذاشت و صاحب مهمانخانهای، که به همسرش تعلق داشت، شد.
بنابراین هرچند گوته در آثارش راجع به اصل و نسب خانوادگیاش سکوت کرده است، اما مشخص است که او نیز چون بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان همنسلش از میان مردم عادی جوشیده است. (برای آگاهی بیشتر رک. هنری لوز، ۱۳۷۴: ۹)
یوهان کاسپار، از تحصیلات خوبی برخوردار بود. وی به ایتالیا سفر کرد و عضو انجمن سلطنتی در فرانکفورت شد. در سال ۱۷۴۸ با کاترینا الیزابت[۵۱]، دختر ولفگانگ تکستور[۵۲]، رئیس دادگاه بخش ازدواج کرد. او که به تبار روشنفکران شمال آلمان تعلق داشت، با ثروتی که به دست آورده بود، سالهای بازنشستگی را در مجامع هنر دوستان و ادبشناسان گذراند. مادر گوته نیز که با آداب و سنن و فرهنگ مردم جنوب آلمان پرورش یافته بود، علاقه داشت فرزندانی شایسته و دانا تربیت کند.