۱-۷-۴- واژۀمرکب[۵]: کلمۀ مرکب از دو یا چند تکواژ آزاد ساخته شدهاست(همان: ۳۵).
۱-۷-۱- واژۀ درون مرکز[۶]: کلمۀ مرکبی است که معنای کل آن در شمول یکی از کلمات سازندهاش قرار گیرد(طباطبایی۱۳۸۲: ۲۴).
۱-۷-۲- واژۀ برون مرکز[۷]: واژۀ مرکبی است که معنای کل آن در شمول هیچ یک از عناصر سازندهاش قرار ندارد(همان: ۲۵).
۱-۷-۵- وندافزایی[۸] : اتصال یا الحاق وند (اعم از پیشوند، پسوند، بیناوند و…) به پایه، برای ساختن واژۀ جدید است(شقاقی۱۳۸۶: ۱۴۴).
۱-۷-۶- پسوند[۹] : تکواژ وابستۀ دستوری که به انتهای کلمۀ پایه متصل میشود و واژه یا صورت کلمه میسازد(همان: ۱۳۷).
۱-۸- روش تحقیق
تحقیق حاضر با عنوان توصیفی- تحلیلی معرفی میگردد. شیوه گردآوری دادهها بهصورت اسنادی و کتابخانهای است. این پژوهش با هدف بررسی ساخت صرفی و معنایی، در چارچوب نظریۀ خاصی مطرح نبوده و تنها به عنوان یک الگوی اساسی با تکیه بر کتابها و مقالات زیر، مورد تجزیه و تحلیل قرارمیگیرد: « فعل بسیط فارسی و واژهسازی» (طباطبایی۱۳۷۶)، « اسم و صفت مرکب در زبان فارسی» (طباطبایی ۱۳۸۲)، «مبانی صرف» (شقاقی ۱۳۸۶)، «جایگاه هسته در کلمات غیر فعلی فارسی» (خباز ۱۳۸۶)، «اصول و ضوابط واژهگزینی از گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی» (۱۳۸۸)، و « مقایسۀ ردهشناختی اسم مرکب در فارسی و انگلیسی» (طباطبایی۱۳۹۱).
در مرحلۀ اول هزار واژۀ علوم نظامی مصوب فرهنگستان در« فرهنگ هزار واژۀ علوم نظامی» انتخاب شد،
پس از بررسی و تجزیه و تحلیل ساختار صرفی واژهها، نگارنده به این نتیجه رسید که بیش از نیمی از این واژگان را، گروههای اسمی و اسامی بسیط تشکیل دادهاند و از آنجائیکه موضوع مورد بحث این پایاننامه، بررسی ساخت صرفی اسامی مشتق، مشتق – مرکب و مرکب از نظر صرفی و معنایی است؛ آوردن آن واژهها در بخش تجزیه و تحلیل دادهها صرفا به منظور روشن شدن ذهن خوانندهاست. بنابراین در مرحلۀ بعد تنها بخشی از واژهها از نظر ساخت صرفی (مرکب، مشتق، مشتق- مرکب)، از نظر معناشناسی (درون مرکز، برون مرکز، متوازن)، از نظر ترتیب اجزای سازندۀ ترکیب (هسته آغاز یا هسته پایان)، و اشتقاقیها نیز از منظر پایگانی یا ناپایگانی بودن، و همینطور میزان بسامد پیشوندها و پسوندهای به کار رفته مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
۱-۹ ساختار تحقیق
پژوهش حاضر در پنج فصل تنظیم شدهاست:
فصل اول تحت عنوان کلیات تحقیق، به بررسی مسائل مربوط به تحقیق، موضوع و هدف، پرسشهاییکه تحقیق برآن ها استوار است و فرضیههای مربوطه، تعریف کلید واژهها، روشی که تحقیق بر پایهی آن انجام شده و محدودیتهاییکه بر سر راه پژوهشگر وجود داشته، میپردازد.
فصل دوم که با عنوان مطالعات نظری ارائه میشود، در دو بخش تنظیم شدهاست. دربخش اول، تحت عنوان مبانی نظری، پس از پرداختن به تاریخچۀ مختصر صرف، تعاریف مفاهیم مورد نظر این تحقیق شدهاست. در بخش دوم نیز تحت عنوان مبانی عملی، ابتدا نگاهی کوتاه به تاریخچۀ مطالعات صرفی افکنده، درادامه مطالعات پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی در زمینهی مورد تحلیل قرارگرفتهاست.
فصل سوم با عنوان روششناسی تحقیق به بررسی چارچوب عملی تحقیق اختصاص دارد.
فصل چهارم با عنوان تجزیه و تحلیل دادهها، به تحلیل و بررسی ساخت صرفی واژگانی از فرهنگ هزار واژۀ علوم نظامی پرداختهاست.
فصل پنجم این تحقیق نیز شامل نتایج حاصل از بررسی دادهها و تأیید یا رد فرضیهها و پاسخ به سؤالات تحقیق و پیشنهادهاست.
در انتها نیز فهرست منابع، واژهنامۀ فارسی- انگلیسی و نیز اصطلاحات انگلیسی- فارسی آمدهاست.
۱-۱۰- محدودیتهای تحقیق
محدودیتی در جمع آوری دادهها دیدهنشد، اما چون تحقیق مورد نظر، برای پایاننامۀ کارشناسی ارشد بوده و باید در محدودۀ زمانی معینی ارائه میشد، نگارنده نیاز به زمان بیشتری برای مطالعه و تحقیق داشتهاست. همچنین امید آن میرود فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای افرادی که در این زمینه مایل به پژوهش هستند تسهیلاتی قائل شود.
فصل دوم:
مطالعات نظری
۲-۱- مقدمه
این فصل که مروری بر پیشینۀ تحقیق دارد، دردو بخش ارائه میگردد. در بخش اول تحت عنوان مبانی نظری، پس از بررسی تاریخچۀ مختصر صرف، به گزیدهای از تعاریف مفاهیم اساسیِ صرف اشاره میشود. مطالب این بخش مبانی چارچوب نظری لازم برای بررسی ساخت صرفی واژههای علوم نظامی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
در بخش دوم این فصل نیز تحت عنوان مبانی عملی، پس از اشارۀ مختصری به تاریخچۀ مطالعات صرفی در ایران، مطالعات پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی در این زمینه ارائه شدهاست.
۲-۲- مبانی نظری تحقیق
۲-۲-۱- تاریخچۀ مختصر صرف
شقاقی(۱۳۸۶: ۹) معتقد است:”صرف[۱۰] شاخهای از زبانشناسی است که به مطالعۀ ساختمان درونی واژهها و روابط حاکم بر آن میپردازد. هدف نهایی مطالعات صرفی، دست یافتن به نظریهای است که دو منظور را برآوردهسازد. نخست اینکه بتوان به کمک این نظریه، ساختمان واژه در زبان را توصیف کرد و ابزاری برای شناسایی انواع واژۀ غیربسیط و همچنین قواعد ساخت واژه را فراهم آورد. علاوه بر این، چنین نظریهای باید بتواند موارد استثنایی و شرایط حاکم بر ساختها را نیز توصیف کند. به عبارتی دیگر ساختمان درونی واژه در زبان مورد نظر را بتواند با صراحت و دقتی منطبق بر شم زبانی گویشور بومی توصیف و تبیینکرده و قدرت شناسایی ناواژهها و همچنین واژههای بیگانهای را داشتهباشد که از قواعد و هنجارهای رایج در زبان مورد مطالعه تبعیت نمیکنند. دیگر اینکه هدف صرفیون یا کسانیکه به طور اخص به مطالعۀ صرف میپردازند دست یافتن به نظریهای است که قدرت توصیف و تبیین حوزۀ صرف دستور هستهای یا جهانی را داشتهباشد. یعنی بتوان بر مبنای آن ساختارهای صرفی زبانها و وجوه اشتراک و افتراق آن ها و انواع گوناگونیهای صرفی را بیان کرد. مطالعات صرفی زبانهای مختلف دنیا منجر به درک این واقعیت گشتهکه زبانها در حوزۀ صرفی از تنوع وگوناگونی بینظیری برخوردارند”.
مطالعۀ صرف درغرب از سوفسطائیان قرن پنجم پیش از میلاد شروع شد و یکی از این جماعت پروتاگوراس[۱۱] بود. او مقولۀ جنس را که از مقولات اسم در زبان یونانی است طرح و بررسی کرد. افزون بر این، جمله را نیز به انواع مختلفی تقسیم نمود، و در این تقسیمبندی هر نقش معنائی عامی را با ساخت معینی ارتباط داد، و مراد او از نقش معناییِ عام، چیزهائی از شمار سؤال و بیان و امر و آرزو و جز اینهاست. بعد از پروتاگوراس، افلاطون و ارسطو هر دو به طور پراکنده از صرف و نحو، سخن به میان آوردند. افلاطون نخستین کسی بوده که هر جمله را به دو بخش تقسیم کرده، یکی بخش اسمی و دیگری بخش فعلی، وی بخش اسمی را اونوما[۱۲] و بخش فعلی را ریما[۱۳] نام نهاد، و این تقسیمبندی از آن زمان به بعد در تمام توصیفهای زبانشناختی به مثابۀ تمایزی بسیار بنیادین بر جای ماند و حکم یک زیر بنای اساسی برای تحلیل نحوی و همچنین برای طبقهبندی واژهها را پیدا کرد(روبینز[۱۴] ۱۳۷۰: ۶۷-۶۸). ارسطو این تمایز افلاطونی را نگاه داشت، اما طبقهای تازه نیز از عناصر نحوی را به آن اضافه کرد، و آن را سیندسموی[۱۵] نامید. طبقۀ سیندسموی همۀ عناصری را در خود جای میداد که قرار بود بعدها از هم باز شناخته و به نامهای حروف ربط و احتمالاً حروف اضافه، حروف تعریف و ضمائر خوانده شوند. علاوه بر این ارسطو، تعریفی صورت بنیاد نیز از واژه، به عنوان یک واحد زبانی، ارائه داد، که آن تعریف چنین بود: “واژه، هر جزء سازندۀ جمله است که معنائی از آنِ خود داشتهباشد ولی دیگر قابل تجزیه به واحدهای معنیدار کوچکتر نباشد”(همان: ۶۹).
ارسطو بخش فعلی جمله، یا همان ریما را به عنوان بخشی تعریف کرد که، علاوه بر آنچه گفته شد، (بر خلاف بخش اسمی جمله یا همان اونوما)، به زمان اشاره دارد، و نمایانندۀ خبر یا گزارۀ جمله هم هست و این بخش دومی از تعریف ارسطو به او اجازه داد تا همچون افلاطون، صفت را با فعل در یک طبقه قرار دهد و آن طبقه را بخشهای فعلی نام گذارد، و بخشهای فعلی را به یونانی ریماتا[۱۶] میخواندند(همان:۷۰).
فیلسوفان رواقی طی نسلهای متوالی باعث پیشرفتهای چشمگیری در زمینۀ دستور زبان شدند. رواقیان نظام ارسطوئی دستور زبان را مورد بررسی عمیقتر قرار دادند، و این بررسی در راستای دو خط متفاوت پیش رفت، و حاصل یکی آن شد که بر شمار انواع کلمه افزوده گردد، وحاصل دیگری آن شد که، از یک سو، برای مقولات دستوری موجود تعریفهای دقیقتری ارائه شود، و از سوی دیگر، مقولات دستوری بیشتری فراهم شود تا از طریق آن بتوان هم ساخت صرفی انواع کلمه و هم بخشی از مسائل نحوی را بهتر توصیف کرد. به نظر میرسد که رواقیان کار گسترش انواع کلمه را در سه مرحلۀ متمایز انجام دادهباشند، نخست اینکه، طبقۀ ارسطوئی سیندسموی را به دو طبقه تقسیم کردند، یکی آن طبقه که اعضای آن تصریف میشدند و بنابراین صورتهای آن ها تغییر میکردند، و دیگری آن طبقه که اعضای آن تصریف نمیشدند و در نتیجه صورتهای آن تغییر نمیکردند، رواقیان آن طبقۀ تصریفپذیر را آرثرا[۱۷] نامیدند و اصطلاح سیندسموی را فقط به طبقۀ تصریفناپذیر اختصاص دادند. دوم این که طبقۀ ارسطوئی اونوما را نیز به دو طبقۀ اسم خاص و اسم عام تقسیم کردند، و اصطلاح اونوما را فقط به طبقۀ اولی اختصاص دادند، و طبقۀ دومی را به نام پروسیگوریا[۱۸] نامیدند، و سوم اینکه از درون همین طبقۀ اسم عام، طبقۀ قیدها را استخراج کردند و آن را مهسوتیس[۱۹] نام نهادند(همان: ۷۲-۷۴).
اسکندریان با رواقیان فرق داشتند چرا که اینان به مطالعۀ زبان به عنوان بخشی از بررسیهای ادبی دل بسته بودند، اما به لحاظ نظری نیز به سامانگرایان پایبند بودند، بنیانگذار پژوهشهای علمی در زمینۀ آثار هومری یکی از بلند آوازهترین کسان از نحلۀ اسکندرانی بود، و این شخص اریستارخوس[۲۰] نام داشت. او معلم دیونیسیوس تراخس[۲۱] بود. اثر تراخس «فن دستور زبان» نام دارد، و بر پانزده صفحه بالغ میشود، و بیست و پنج باب دارد و حاوی شرحی فشرده از ساختار زبان یونانی است و تنها چیزی که کم دارد هر گونه اظهارنظری در باب نحو این زبان است. خود تراخس در این زمینه مینویسد که “دستور زبان دانش تجربی است و مقصود از آن این است که ببینیم استعمالهای عام شاعران و نثرنویسان در زمینۀ زبان کدام است. و دستور زبان شش بخش دارد، بخش نخست، قرائت درست آثار مکتوب، بخش دوم، توضیح عبارات ادبی پیشینیان، بخش سوم، تهیه و تدوین، بخش چهارم، کشف و شناخت ریشۀ لغات، بخش پنجم، بازشناسی نظم و آرایههای قیاسپذیر آثار است و بخش ششم، درک آثار ادبی و لذت بردن از آنهاست” (همان: ۸۱). نگرش تراخس، نگرش مشاهده بنیاد است. تراخس، برای کلمه به وجود هشت طبقه پی برد. آنچه پس از تراخس در زمینۀ دستور زبان یونانی اتفاق افتاد توسط آپولونیوس دیسکولوس[۲۲] در باب نحو بود، پریسکیانوس، قریب سه قرن بعد از او به عنوان بزرگترین صاحب نظر در عرصۀ دستور زبان نام برد. آپولونیوس، کار را را با بررسی مواردی دنبال کرد که در فن دستور فراهم آمدهبود، او نیز از همان مجموعۀ هشتگانۀ طبقات کلمه استفادهکرد که در فن دستور آمدهبود. اما برخی از آن طبقات را دوباره تعریف کرد، بهویژه بدان مقصود تا در تعاریف از اصطلاحات فلسفی استفادۀ بیشتری کند و برای هر طبقه از کلمات معنائی عام تدارک ببیند که بتواند معنای طبقاتی همان طبقه محسوب شود. در تعریف ضمیر، چنین آورده است:” که بس نیست که بگوئیم جانشین اسم میشود، و این تعریفی بود که تراخس بدان دست دادهبود. بخش عمدهای از مباحثی که آپولونیوس در باب مسائل دستوری مطرح میکند، متوجه این است که بکوشد تا تبیینهائی چند برای ویژگیهائی پیدا کند که مختص ساختارهای زبان یونانیند.
هردویانوس[۲۳] فرزند آپولونیوس بود، و آثار او بیشتر در باب تکیهپردازی و نقطهگذاری در زبان یونانی بود، و عمدۀ آوازهاش نیز به همین سبب بود، و کارهای او در این زمینه همۀ عناصری را در خود فرا میگرفت که دیونیسیوس تراخس از آن ها به نام عناصر هموندی یاد کردهبود. عناصر هموندی را مَدرَسیانِ ادوارِ بعدی به طرزی گستردهتر و مشروحتر توصیف کردند، و سرانجام عناصر فراوانی ذیل این مقوله قرار گرفت، و از جملۀ آن عناصر، یکی سطوح متفاوت و تمایزدهندۀ زیروبمی بود، و سطوح مزبور را در صورت مکتوب کلمات با علائم تکیه باز مینمودند، دیگری بلندی و کوتاهی در مورد واکهها بود همراه با عامل کمیت در مورد هجاها و همینطور دمیدگی و نادمیدگی آغازۀ کلماتی بود که با واکه آغاز میشدند و آن ها را تنفس نرم و تنفس خشن مینامیدند، و چهارم پدیدههای مربوط به درنگ بود، از نوع حذف واکه، و تغییرات در زیر و بمی که به هنگام ساختن کلمات مرکب پیش میآید و نشانههایی که مرز کلمات را باز مینمایانند(همان: ۹۹).
کاتامبا[۲۴] (۳:۱۹۹۳) از صرف به قرار زیر سخن میگوید: مطالعۀ صرف تا قرن نوزدهم به منزلۀ شاخۀ مستقلی از مطالعات زبانی مطرح شدهبود. در اوایل قرن نوزدهم بازسازی زبان هندواروپایی در کانون توجه پژوهشگران قرارداشت و فرانتس پوپ[۲۵] در١٨١۶ نتایج تحقیق خود را دربارۀ مقایسۀ پایانههای دستوری واژهها در زبان سانسکریت، لاتین، ژرمانی، و فارسی منتشر و ادعای سر ویلیام جونز[۲۶] را در مورد جد مشترک این زبانها تأیید کرد. در قرن بیستم زبانشناسان ساختگرا صرف را روالی توصیفی و تحلیلی تلقی میکردند و میکوشیدند تا با مطالعۀ سطوح زبانی به صورت مجزا و بدون استفاده از اطلاعات سطوح دیگر به تحلیل زبان بپردازند ساختگرایان واژهها را به عناصری کوچکتر از واژه تجزیه کردند که دارای معنی و نقش دستوری بودند و تکواژ[۲۷] نامیده میشدند. به نظر آن ها «صرف» به مطالعۀ تکواژها و ترتیب کنار هم قرارگرفتن آنها برای ساختن واژه اختصاص داشت.
۲-۲-۲- واژه چیست؟
اینکه واژه چیست و حد و مرز آن را چگونه میتوان مشخصکرد پرسشی است که هنوز پاسخی دقیق به آن دادهنشدهاست. اصطلاح واژه در معانی مختلفی بهکار میرود. آیا منظور از واژه دقیقاً آن صورتی است که در زبان به کاررفته یا بایستی آن را واحدی انتزاعی در نظر گرفت که صورتهای به کاررفته در زبان، تظاهرهای آن است.
در نیمۀ قرن بیستم زبانشناسان ساختگرا به این حقیقت پی بردند که تعریفهای ارائه شده از واژه کمکی به شناخت آن از دیگر عناصر زبانی نمیکند. در تمام دستورهای سنتی واژه را واحد ساختاری جمله، و جمله را متشکل از واژه تعریف کردهاند، در حالیکه بعضی از جملات فقط از یک واژه تشکیل میشوند و بعضی از چند جمله. در مثالهای زیر جملۀ (۱) فقط از یک واژه تشکیل شده، اما جملۀ (۲) متشکل از سه جمله است وجملۀ سادۀ «چه کنم» در جملۀ (۳) نقش یک واژه را بر عهده دارد و در نقش صفت به همراه اسمِ کاسه به کار رفتهاست:
۱) بشین.
۲) رفتم دانشکده و به دوستانم شیرینی دادم، چون در امتحان ورودی کارشناسی ارشد قبول شدهبودم.
۳) حالا چرا کاسۀ چه کنم دستت گرفتی؟
از این رو ساختگرایان از توصیف واژه صرف نظرکردند و به جای آن به توصیف تکواژ پرداختند. درحوزۀ مطالعات، متیوس[۲۸] (۱۹۷۴: ۱۹۹۱) از جمله صاحب نظرانی است که کوشیده واژه را توصیف کند. او واژه را با سه دیدگاه متفاوت توصیف میکند:
الف) وی صورت انتزاعی را که در ذهن گویشوران هر زبان ذخیره شدهاست واژه مینامد. واژه واحدی انتزاعی است که در تولید اولیه و دستوری زبان به کار میرود و مبنای طبقهبندی نحوی و معنایی است. واژه واحدی واژگانی است که به منزلۀ عنصر اصلی واژگان زبان (یا مجموعه واژههای ذهنی) در فرهنگ لغت وارد میشود و از آوا و معنا تشکیل شدهاست.
ب) هر گاه گویشوری این مفهوم ذهنی را به زبان بیاورد یا بنویسد، در واقع با صورت کلمه مواجهیم وآن ها
را به ترتیب، صورت گفتاری یا نوشتاری مینامیم. صورت گفتاری کلمه از هجاها که از واجها ساختهشدهاند، تشکیل شدهاست. صورت نوشتاری کلمه از کنار هم گذاشتن حرفها ساختهمیشود. از طرف دیگر این واحدهایگفتاری و نوشتاری، حامل معنا یا نقش دستوری نیز هستند.
ج) دو اصطلاح «واژه» و «کلمه» هم معنی هستند.
در هر زبان تعداد معدودی واژه موسوم به «نام آوا[۲۹]» یافت میشوند، که تقلید صدای طبیعتاند. برای نمونه، فارسیزبانان کلمههای «قارقار» و «تقتق» را، برای صدای کلاغ و برخورد دو شیء غیرفلزی میشنوند. بعضی بر این عقیدهاند که میان آواهای به کاررفته در هر واژه و معنای آن نوعی ارتباط طبیعی وجود دارد و این دیدگاه را نمادگرایی و این قبیل واژهها را «نامآوا« مینامند. صرف با ساخت درونی واژههای مرکب سرو کار دارد(شقاقی ۱۳۸۶: ۱۹-۲۱).
مطابق اگرادی[۳۰](۱۳۸۰: ۱۵۰-۱۵۱) واژههای هر زبانی را میتوان به دو مقولۀ وسیعِ بسته و باز تقسیم کرد، که از این دو، فقط دومی به صرف مربوط میشود. مقولات بسته، واژههای نقشنما هستند: ضمایر مانند « تو و او»؛ حروف ربط مانند «و، اگر ، زیرا» معرفها مانند: «the و a ». واژههای قرضی و نوساخته را نمیتوان به این مقولات افزود و به همین دلیل است که این مقوله را مقولۀ بسته میخوانیم. مقولات واژههای باز، مقولات واژگان اصلی هستند، شامل اسم (N)، فعل (V)، صفت (Adj)، قید (Adv)، به این مقولات میتوان واژههای جدیدی را افزود. چون مسألۀ اصلی صرف این است که مردم چگونه واژههایی را میسازند و میفهمند که از قبل با آن مواجه نشدهاند، این بخش از دستور صرفاً با مقولات اصلی سروکار دارد. همچون هر حوزۀ دیگر از نظریۀ زبانی، باید میان نظریۀ صرفی عام که شامل همۀ زبانها میشود و صرف یک زبانِ خاص تمایز قائل باشیم. نظریۀ صرفی عام با تعیین دقیق حد و مرز انواع قواعد صرفی سرو کار دارد که میتوان در زبانهای طبیعی یافت. اما صرفِ یک زبان خاص، مجموعه قواعدی است با دو نقش جداگانه:
الف) این قواعد مسئول واژهسازی، یعنی ساختن کلمات جدیدند.
ب) این قواعد نشان میدهند گویشوران از ساخت درونی کلماتی که از قبل در زبانشان وجود دارد چه دانش ناهشیاری دارند(همان: ۳۷۷-۳۷۹).
واژه و تکواژ هر دو مقولات زبانی معتبر جهانیاند، اما طرق ترکیب تکواژها برای ساختن واژه، در زبانهای
منفرد با هم تفاوتهایی نظاممند دارند. چهار نوع نظام معمولاً از یکدیگر باز شناخته میشود، اگرچه هیچ زبانی نیست که به طور کامل با یکی از این انواع مطابقت کند:
۱- زبانهای گسسته: اگر تعداد زیادی از واژههای یک زبان فقط از یک تکواژ تشکیل شدهباشند، آن زبان از نوع گسسته یا تحلیلی است. زبانهایی که عمدتاً گسستهاند، عبارتند از: کانتونی[۳۱]، ویتنامی، لائوسی و کامبوجی.
۲- زبانهای پیوندی: در زبانهای پیوندی از واژههای دو یا چند تکواژی (یک ریشه و یک یا چند وند) به وفور استفاده میشود، مانند: زبان ترکی.
۳- زبانهای ترکیبی: در زبانهای ترکیبی یا صرفی نیز واژهها مرکبند. اما، برخلاف نظامهای پیوندی، وندهای ترکیبی، اغلب به طور همزمان نشاندهندۀ چندین مقولۀ دستوریاند، مانند زبان روسی.
۴- زبانهای چند ترکیبی: در یک زبان چند ترکیبی، زنجیرههای طولانی وندها یا صورتهای مقید در واژۀ واحدی جای میگیرند؛ چنین واژههایی را در انگلیسی میتوان به صورت یک جملۀ کامل ترجمه کرد. ساختارهای ترکیبی را میتوان در بسیاری از زبانهای بومی آمریکای شمالی؛ ازجمله»اینوکتیتوت[۳۲]»، «کریایی[۳۳]» و «سارسی[۳۴]» یافت.
۲-۲-۳-تکواژ و انواع آن:
شقاقی(۱۳۸۶: ۹) آن شاخه از علم زبانشناسی را که به مطالعۀ اجزای سازندۀ واژهها و قواعد حاکم بر ساخت آنها میپردازد صرف مینامد. در این شاخه اجزای تشکیل دهندۀ واژه، تکواژ نام دارند.
وی تکواژ را، کوچکترین واحد انتزاعی زبان میداند که معنا یا نقش دستوری یا هر دو را دارد که بدون از دست دادن این معنا یا نقش، قابل تجزیه به عناصر کوچکتر نیست. برای مثال، در واژۀ نابینا « نا« یک تکواژ محسوب میشود، چون بدون آن هر چه باقی میماند دارای معنی است اما در واژهای مثل نابغه نمیتوان « نا- » را یک تکواژ دانست چون در زبان فارسی، « بغه» هیچ معنایی ندارد و در واژههای دیگری نیز به این صورت دیده نشدهاست(همان:۶۰).
کاتامبا (۱۹۹۳:۲۰) از جمله ویژگیهایی که برای تکواژ بر میشمارد، ویژگی تکرار[۳۵] است. به اعتقاد وی اغلب تکواژها از این ویژگی برخوردارند، هرچند، گاه دیدهمیشود که یک تکواژ تنها با چند واژه همراه میشود. در این مورد حتی ادعا شدهاست که یک تکواژ میتواند تنها در یک واژه نیز وجود داشتهباشد. البته این ادعا مورد قبول همۀ زبانشناسان نیست.
با توجه به این مطالب به نظر میرسد که در شناسایی تکواژها علاوه بر معیار معنی، باید به نقش دستوری نیز توجه شود(همان: ۲۳).
در ادامه، اشاره به دو اصطلاح مرتبط با تکواژ یعنی واژ[۳۶]و تکواژگونه[۳۷] ضروری به نظر میرسد. واژ تجلی فیزیکی تکواژ است. حال اگر چندین واژ تجلی یک تکواژ واحد باشند، با تکواژگونگی روبرو خواهیم بود (همان: ۲۶). به عبارت سادهتر اَشکال مختلف یک تکواژ «تکواژگونه« نامیده میشوند. به عنوان مثال گفته میشود که تکواژ جمع در زبان فارسی دارای تکواژگونههای»ان، ها، ات، ین» است.
۲-۲-۳-۱- تکواژهای آزاد و مقید(وابسته)
تکواژ را بر این اساس که آیا میتواند به تنهایی و مستقل به کار رود یا نه، به دو نوع تکواژآزاد[۳۸] و مقید[۳۹] تقسیم میکنند. برطبق این تعریف، تکواژهایی مانند، پسر و کتاب را تکواژهای آزاد مینامند. اما مواردی چون «مند» در واژۀ هنرمند و «کده« در دانشکده، تکواژهای مقید نام دارند.
۲-۲-۳-۲- تکواژهای دستوری و قاموسی
تکواژها چه آزاد، چه مقید، به دو نوع دستوری[۴۰] و قاموسی[۴۱] قابل تقسیماند. تکواژی را که حاوی اطلاعات دستوری است، تکواژ دستوری نام نهادهاند. در مقابل، تکواژ قاموسی به تکواژی گفته میشود که حامل بخش اعظم محتوی معنایی[۴۲] باشد(کاتامبا ۱۹۹۳: ۴۲).
تکواژ آزاد یا قاموسی، تکواژی است که میتوان از آن به تنهایی یعنی بدون اتصال به تکواژ دیگری استفاده کرد و تکواژ دستوری، تکواژی است که بخودی خود معنا ندارد و به مصداقی در جهان خارج دلالت نمیکند (شقاقی۱۳۸۶: ۶۵-۶۶).
۲-۲-۳-۲-۱- ویژگی تکواژهای دستوری
حضور تکواژ دستوری را، دستور زبان تعیین میکند. این ویژگی به عنوان اصلیترین ویژگی تکواژ دستوری، خود سه ویژگی زیر را به همراه دارد:
الف) انتزاعی بودن[۴۳] : تکواژ دستوری بیانگر معانی نسبتاً انتزاعی است که با دستور زبان در ارتباطاند. مانند: « اگر، اما ».