بچهیی با شعور و با فرهنگ بود با بخت خود همیشه به جنگ
که چرا من بزرگتر نشدم مثل این مردم دگر نشدم
ننهام متصل کتک زندم پدرم بام و عمه چک زندم (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، صص ۱۴۴- ۱۴۵)
در اینجا شاعر شکایت طفلی را بیان میکند که زیر دست بزرگان است او نعمتهای بزرگان را یادآوری میکند و آرزو میکند که چون آنان باشد یعنی آنکه بزرگتر شود و نان از زحمت بازوی خود را بخورد و برده و بنده دیگران نباشد.
در اینجا مادر و زن در مقام یک مربی است که کار او تربیت است اما روش او روشی خشن است که اثری از ملاطفت زنانه در آن هویدا نیست پس زن همان شخصیت خود و جنس مؤنث را داراست که در او خشونت و تحکم مردانه موج میزند پس زن در همه امور هم دوش مرد به فعالیت میپردازد از جمله تربیت فرزندان که در اینجا ذکر شده است از نظر ایرج زن موجودی تأثیرگذار و موثر است که میتواند جامعه را متحول کند.
۱۲- شاعر این بیتها را گرداگرد تصویر خویش نوشته است
من آن ساعت که از مادر بزادم به دام مهر و چنگ مَه فُتادم
مرا گشتند مهر و مَه دوخادم به نوبت روز و شب بر من ملازم
یکی ماما یکی لالای من شد سر زانوی این دو جای من شد (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، صص ۱۴۶- ۱۴۷)
شاعر ضمن بیان سرگذشت خود از عزت و جلال خود سخن میگوید که کم کم رو به نقصان رفته است و بر جوانیاش که چگونه به سرعت گذشته است افسوس میخورد و به جوانان وطن سفارش میکند که از سرگذشت او و دیدن عکسش از مکر زمانه خود را در امان ندانند و عمر را به غفلت نگذرانند.
در اینجا مادر به عنوان یک زن با تقدیم فرزند به اجتماع باعث رونق هستی و جامعه میشود و از منظر دیگر مهر و ماه را چون زن مامایی در نظر دارند که سرنوشت فرزند را رقم میزنند و او را تیمار و پرستاری میکنند موجودی خدمتگزار که وظیفهای سنگین تر از مرد در خانواده به عهده دارد.
و در جای دیگر زن به عنوان نفسی است که در پی اغفال مرد است و ممکن است عقل و روح او را به غارت ببرد پس زن اغوا کننده است که هر که اسیر دام او شود تمام هستیاش را از دست میدهد و شاعر بر این که در راه زندگی فریب خورده است غمگین است.
۱۴- هدیه عاشق
عاشقی محنت بسیار کشید تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به آب
دید در روی شط آید به شتاب نوگلی چون گل رویش شاداب
حیف از این گل که برد آب او را کند از منظره نایاب او را
ز این سخن عاشق معشوقه پرست جست در آب چو ماهی از شست
باری آن عاشق بیچاره چو بط دل به دریا زد و افتاد به شط
دست و پایی زد و گل را بربود سوی دل دارش پرتاب نمود
بکُنش زیب سر، ای دلبر من یاد آبی که گذشت از سر من
خود ندانست مگر عاشق ما که زخوبان نتوان خواست وفا
عاشقان را همه گر آب برد خوب رویان همه را خواب برد (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۴۹)
در این شعر که ترجمه شعر شیللر است شاعر از جانفشانی عاشق در راه معشوق سخن میگوید از دید عاشق زن پرستیدنی و ستودنی است که لیاقت هر چیز زیبا را دارد و توقع عاشق از معشوق و زن وفاداری است او میخواهد که زن او را فراموش نکند و خاطراتش را در گنجینهی سینه نگه دارد ولی زن بی وفا و فراموشکار است و این بی مهری جز از خوب رویان از شخص دیگری متصور نیست.
۱۶- جواب به خرده گیر
شنیدم یاوه گویی هرزه پویی گدایی، سفلهیی، بی آب رویی
چو اشعار حجابم را شنیده حجاب شرم و عفت را دریده
ترا هم شد حجاب اسباب این ظن که خواندی مادرت را خواهر من
اگر آن زن به سر معجر نمیزد یقین این شبهه از تو سر نمیزد
نفهمیده نمیگفتی و اکنون نمیافتاد راز از پرده بیرون
حجاب دست و صورت هم یقین است که ضد نصّ قرآن مبین است (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، صص ۱۵۰- ۱۵۱)
در این شعر که شاعر در جواب خرده گیران از شعر حجاب میسراید باز هم در دفاع از خود از حجاب انتقاد میکند و تمام بدبختی و عقب ماندگی بانوان را از حجاب میداند ایرج معتقد است حجاب نه تنها مصونیت نیست بلکه باعث اشتباهاتی میشود که گاهی قابل جبران نیست شاعر طرفدار تجدد و به اجتماع آمدن بانوان است او آرزو دارد نقاب غفلت از دیدگان زنان کنار رود تا حقایق را ببینند و به آنچه استحقاق آنها است برسند از نظر شاعر زن در این شعر به وسیله رسوم غلط در جهل و نادانی نگه داشته شده است این رسوم حتی از دید قرآن هم قابل تأیید نیست. او اوضاع نابسامان کشور و ظلم به بانوان را مطرح میسازد و این که حجاب مانع پیشرفت زن است.
شاعر دوست دارد با حذف موانع به زن تشخص و آزادی و اراده بدهد تا مشکلات خود را به تنهایی مرتفع سازد.
۱۸- بر سنگ مزار
ای نکویان که در این دنیایید یا از این بعد به دنیا آیید
مدفن عشق جهان است این جا یک جهان عشق نهان است این جا
هر که را روی خوش و خوی نکوست مرده و زنده من عاشق اوست
گرچه امروز به حاکم ماواست چشم من باز به دنبال شماست
گاهی از من به سخن یاد کنید در دل خاک دلم شاد کنید (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۵۲)
در این شعر شاعر زنان زیبارویی را که اخلاق خوش دارند ستایش میکند و خود را عاشق و چشم به راه آنان میداند از آنها میخواهد که به دیدار او بیایند و باعث مسرت و شادی او شوند.
از نظر شاعر زن موجودی آرامش بخش و ستودنی است که هم در زمان زندگی و هم در مرگ مرهم دردهای شاعر بوده است پس زن معشوق زمینی است.
۲۱- شوق درس خواندن
حمد بر کردگار یکتا باد که مرا شوق درس خواندن داد
آشنا کرد چشم من به کتاب داد، توفیق خیرم از هر باب
پدرم را عطا نمود حیات تا کند صرف کار من اوقات
مادرم را تناوری بخشید مهر فرزند پروری بخشید
درس و مشقم چو ناتمام بود بازی از بهر من حرام بود
در سر کارهای بی مصرف نکنم هیچ وقت خویش تلف (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۵۴)
شاعر ضمن ستایش پروردگار که به او شوق درس خواندن داده است نعمت پدر و مادر که او را در راه علم آموزی پرورش دادهاند متذکر میشود از دید او زن و مادر موجودی مهربان است که هم دوش مرد در خانه برای پرورش فرزندان زحمت بسیار تحمل میکند زن چون بذر علم آموزی را در وجود فرزند بارور میسازد و تمام سعی خود را در جهت پیشبرد فرهنگ مینماید مظهر مهر و عطوفت نامیده شده است این مهر زن در واقع عشق به میهن در رُشد و تعالی آن را خواستار بودن است که عشقی بس والا و ارزشمند است.
۲۲- نوروز کودکان
عید نوروز و اول سال است روز عیش و نشاط اطفال است
همه آن روز رخت نو پوشند چای و شربت به خوش دلی نوشند
پسر خوب روز عید اندر رَوَد اول به خدمت مادر
بعد آید به دست بوس پدر بوسه بخشد پدر به روی پسر
پسر بد چو روز عید شود از همه چیز ناامید شود
نه پدر دوست داردش نه عمو نه کسی عیدی آورد بر او
عیدی آن روز حق آن پسر است که نجیب و شریف و باهنر است (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۵۴)
شاعر در این شعر ضمن بیان شور و نشاط عید نوروز که رسم دیرین ایرانیان است شخصیت و اهمیت مقام مادر را یادآوری میکند که در روز عید از جانب فرزند باید اول به مادر تهنیت و شادباش گفته شود و بعد از او به پدر باید تبریک گفت پس زن مقام ارزشمندی دارد که حتی از مرد هم والاتر است این چنین رفتاری شایسته فرزندان نیکو است و از فرزند بد چنین رفتاری سر نمیزند ایرج در اشعار زیادی شخصیت مادر را میستاید و او را فرشته نجات معرفی میکند در دستورات دینی نیز اهمیت مقام مادر بسیار است و میتوان گفت در این شعر به آن اشاره شده است.
۲۴- پسر بی هنر
داشت عباس قلی خان پسری پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان کلفت خانه زدستش به امان
هر چه میدادند میگفت کمست مادرش مات که این چه شکمست
نه پدر راضی از او نه مادر نه معلم نه للـه نه نوکر (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۵۵)
شاعر ضمن توصیف علی مردان خان زن را به عنوان خدمتگزاری معرفی میکند که ناچار است برای گذران زندگی مشقتها را تحمل کند و به این طریق اوضاع نابسامان زنان را به تصویر میکشد در جای دیگر زن را به عنوان مادر که در تربیت فرزند باید تمام سختیها را به جان بخرد معرفی میکند شاعر با ترسیم اینگونه زن قصد دارد حقوق پایمال شده زنان را به آنها باز گرداند.
۲۵- در هجو اعتماد التجار اصفهانی
ای بی خرد اعتماد تجار دست از حرکات زشت بردار
بودند شبی معاشران جمع با یک دو سه خوب روی چون شمع
از من بستد دو بیست تومان تا آرد فرستد از صفاهان
از من ستد و ضعیفه را داد هم بنده و هم ضعیفه را … (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۵۶)
در این شعر شاعر ضمن هجو اعتماد التجار به بیان اوضاع نابسامان کشور که بزرگان آن به جای عدالت به فکر خوشگذرانی و عیاشی هستند و به جای مملکت به فکر خانه و خانواده هستند میپردازد.
زن در اینجا به عنوان ضعیفه که یکی از القابی است که مردان به زنان میدادهاند ذکر شده است شاید به این دلیل که توانایی زن را نادیده میگرفتند او را موجودی ناتوان میدانند که هیچ ارادهای برای تغییر امور نداشته است و کاملاً مسخر و رام مرد است پس نگاه مرد سالارانه باعث شده است که اندیشه شاعر نیز تحت تأثیر قرار گیرد و با آنکه ایرج همیشه مدافع حقوق بانوان است و آنها را میستاید چنین سخن بگوید.
قطعهها
۱- ماده تاریخ وفات جعفر قلی میرزا عم شاعر
هر که آمد در این جهان ناچار رود از این جهان چه شَه چه گدا
سوی دار بقا رود هر کس که بیامد در این سرای فنا
پور ایرج نواده خاقان آن ملک زاده فرشته لقا
بهر تاریخ فوتش ایرج گفت رفت جعفر قلی از این دنیا (ایرج میرزا، ۱۳۵۰، ص ۱۶۳)