«من بین دو جاهلیت بر انگیخته شدهام که آخرین آنها بدتر از اولین میباشد.[۲۳]»
مرحوم علامه شعرانی چنین گفته است:
«جاهلیت اولی به اصطلاح امروز آن دوره توحش انسان است که هنوز قواعد مدنیت را در نیافته خود را پای بند احکام نساخته بود. در آن عهد مردان و زنان بر حسب غریزه حیوانی با یکدیگر معاشرت داشتند، و پس از آنکه قومی متمدن شدند و محاسن آداب، مکارم اخلاق و احکام و شرایع را پذیرفتند، هرگاه باز به توحش بازگردند و شرم و حیامیان آنها ضعیف گردد و مراعات آداب نیکوفراموش شود، جاهلیت ثانی است. بی عفتی و لاقیدی زنان از لوازم توحش نوع بشر است آنگاه که زندگیشان نزدیک به روش حیوانات بود، خداوند زنان را از آن گونه رفتار منع کرد.[۲۴]»
اما درباره چیستی جاهلیت باید گفت که:
«کلمه جاهلیت از ریشه جهل گرفته شده است، اما این دلیل بر آن نیست که مفهوم آن به معنای جهلی است که در مقابل دانش و علم به کار میرود. برای شناختن این کلمه که خود یک اصطلاح است باید موارد استعمال آن را در همان دوران بررسی کنیم.[۲۵]
همانگونه که اشاره شد این کلمه برای نخستین بار در قرآن به کار رفته است، لذا ابتدا موارد استعمال آن را در قرآن مرور میکنیم. آیاتی که در آنها کلمه جاهلیت آمده از این قرار هستند:
«وَ قَرنَ فی بُیُوتکُنَّ وَ لا تَبَرّجنَ تَبَرُّجَ الجاهلیّه الاولی» و در خانههایتان بمانید و چنان که در زمان پیشین جاهلیت میکردند، زینتهای خود را آشکار مکنید.[۲۶]
و در آیه دیگر آمد است:
«یَظُنّونَ بالله غیرَ الحَقِّ ظَنَّ الجاهلیَّهِ» در مورد خداوندگمان غیر حق دارند یک گمان جاهلی.[۲۷]
و در ایه دیگری نیز چنین آمده است:
«اَفحُکمَ الجاهلیّه یبغُون وَ مَن اَحسَنُ من الله حکماً لِقَوم یوقنون»
آیا حکم جاهلیت را میجویند؟ برای آن مردمی که اهل یقین هستند چه حکمی از حکم خدا بهتر است.»[۲۸]
و در جای دیگر آمده است:
«اِذ جَعَلَ الّذین کفرُوا فی قُلُوبهم الحَمیّهُ الجاهلیّه؛»
آنگاه که کافران تصمیمی گرفتند که دل به تعصب، تعصب جاهلی بسپارند.[۲۹]
کاربرد کلمه جاهلیت در آیات فوق، نشان میدهد که قرآن برخی از کارهای دوره جاهلی را، که با معیارهای واقعی اسلام سازگار نیست جاهلی دانسته و محکوم میکند؛ قرآن زیور، عقاید و احکامی را محکوم میکند که جاهلی باشد، کما اینکه حمیّت و تعصب موجود در نظام قبیلهایی را تعصب جاهلی میداند.[۳۰]»
در نهج البلاغه نیز جاهلیت مورد انتقاد و توصیف قرار گرفته است از جمله حضرت علی علیه السلام میفرماید:
«همانا خدا محمد(ص) را بر انگیخت، تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنان که باید، رساند.
آن هنگام شما ای مردم عرب! بدترین آیین (علی شرّ دین) را برگزیده بودید، و در بدترین سرای خزیده (فی شرّ دار)، منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار،همنشینان گرزه مارهای زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلو آزار. خون یک دیگر را ریزان. از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همهجا برپا. پای تا سر آلوده به خطا.[۳۱]»
«همچنین در خطبه ۱۲۶ میفرماید:
همچون بدخویان جاهلیت میباشید که نه در دین فهم دارند و نه شناسای کردگارند.
نیز در خطبه ۹۵ میفرماید:
او را بر انگیخت، در حالی که مردم سرگردان بودند و بیراهه فتنه را میپیمودند، هوا و هوسشان سرگشته ساخته، بزرگی خواهیشان به فرو دستی انداخته، از نادانی جاهلیت خوار، سرگردان و در کار نا استوار، به بلای نادانی گرفتار. او که درود خدا بر او باد، خیر خواهی را به نهایت رساند، به راه راست رفت و از طریق حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا خواند.
روشن است که در گفتارهای مذکور، انحطاط فکری اعراب،در کنار خشونت طبیعی و انحطاط مادی و معنوی به تصویر کشیده است.[۳۲]»
با بررسی این موارد به این نتیجه میرسیم که: «افعال و افکاری که ناشی از جهالت و نادانی بوده و مخالفت با معیارهای قرآنی است، افعال و افکار جاهلی محسوب میشود.[۳۳]»
«به باور بلاشر، اسلام بر تمامی ویژگیهای روحی عرب مانند مزاج جنگی، حساسیت عربی، قساوت در انتقام، و مسایلی چون شرب خمر، قمار بازی و آنچه در ردیف آنهاست، صفت جاهلی را اطلاق کرده است.[۳۴]»
«به عقیده جواد علی جاهلیت به معنای سفاهت، حماقت، حقارت، و خشم و تسلیم ناپذیری در برابر اسلام و احکام آن میباشد.[۳۵]»
«بعضی از نویسندگان، کلمه جاهلیت را به لحاظ آن که از ریشه جهل گرفته شده، در مقابل علم و دانش قرارداده و بر این باورند که اسلام این کلمه را در مقابل علم و دانشی که پیامبر بدان وعده داده به کار برده است.[۳۶]»
اما در توضیح نهایی راجع به کلمه جاهلیت باید گفت:
«هر عمل خلاف و نادرست، چه نتیجه جهل باشد چه حاصل عدم حاکمیت عقل برقوای انسانی، به آن عمل جاهلی گفته میشود که در فارسی عوامانه کلمه «نفهمی» در برابر آن است؛ یعنی اگر علم نداشته باشد عملی را انجام دهد، این کلمه بر او صادق است.[۳۷]»
بنابراین میتوان «جاهلیت را مترادف با عقب ماندگی شدید دانست؛ اگر جامعه در ابعاد مادی و معنوی عقب مانده و به عبارت دیگر،نا به سامانی جدی داشته باشد، به تعبیر قرآن جامعه جاهلی است.[۳۸]»
۲-۱-۱-۱- اوضاع جغرافیایی عربستان
«تاریخ نویسان یونانی و رومی سرزمینهای عربی را به نام آربیا[۳۹] میشناسند. در حالی که مورخان و جغرافیدانان عرب این سرزمینها را جزیره العرب مینامند.
این نامگذاری در واقع جنبه مجاز دارد، زیرا سرزمین عرب در حقیقت جزیره نیست، بلکه شبه جزیره است؛ ولی عربها شبه جزیره را جزیره نام مینهند.
سرزمینهای عربی را از آن رو جزیره نام نهادهاند که پیرامون آن را دریاها و رودها فرا گرفته، و این سرزمینها را به صورت جزیرهای از جزایر دریا در آورده است.[۴۰]»
««شبه جزیره» عربی که برخی از جغرافیدانان عرب، آن را جزیره نامیدهاند، بزرگترین و پهناورترین شبه جزیره جهان است. این شبه جزیره در منتهی الیه جنوب غربی آسیا واقع است و قریب سه میلیون کیلومتر مربع مساحت دارد.[۴۱]»
این شبه جزیره، به طور مستطیل غیر متوازی الاضلاع است که از شمال به فلسطین و صحرای شام؛ از مشرق به حیره و دجله و فرات و خلیج فارس؛ از جنوب به اقیانوس هند و خلیج عمان؛ و از مغرب به بحر احمر محدود میشود. بنابراین،از طرف مغرب و جنوب به وسیله دریا،و از شمال و مشرق به وسیله صحرا و خلیج فارس محصور شده است.[۴۲]
در قدیم این شبه جزیره را به سه قسمت تقسیم کرده بودند:
۱- قسمت شمالی و غربی که حجاز نامیده میشد؛
۲- قسمت شرقی و مرکزی که صحرای عربی نامیده میشد.
۳- قسمت جنوبی که یمن نامیده میشد.[۴۳]
«طبیعت مناطق مختلف سرزمینهای عربی با یکدیگر متفاوت است، بخش بزرگی از آن را صحرا تشکیل میدهد که آبادیهای میان کویر، زمینهای پست، و گودالهایی را که آب باران در آن جمع میشود و یا بر روی زمین جریان مییابد، در بر میگیرد اما درّه در آنجا کم است و تنها در اطراف شبه جزیره دیده میشود. اختلاف آشکار در طبیعت جغرافیای سرزمینهای عربی سبب شده است که ساکنان آن به دو دسته تقسیم شوند: چادرنشینان که اعراب نیز نامیده میشوند، و در صحرا سکونت میگزینند، و ساکنین شهرها که به کشاورزی یا بازرگانی و پیشهوری اشتغال دارند، و اینها اهل مدر یا اهل حجر یعنی شهرنشینان هستند.[۴۴]»
به نظر گوستاولوبون، فرق اساسی و کلی میان اعراب همان فرقی است که به شیوه زندگی آنان بر میگردد و اعراب را به دو دسته بیابانی و شهری تقسیم میکند.[۴۵]
یونانیان و لاتینیان جزیره العرب را به سه بخش تقسیم کردهاند:
«عربستان خوش بخت و عربستان بیابانی و عربستان سنگی[۴۶]»
۱- عربستان خوش بخت که سرزمین یمن و همه منطقههایی را که در کتابهای عربی به آنها جزیره العرب گفته میشد، در بر میگیرد. حدود شمالی آن چندان روشن نیست. از نزدیکی شهر کنونی سوئز اغاز میشود و با عبور از منطقه های بیابانی و سنگی جنوبی به منطقه اهواز میرسد.
۲- عربستان بیابانی؛ که به صحرای شام گفته میشد و همه بیابانها و منطقههای صحرایی که قبیلههای صحرا نشین عرب در سراسر شبه جزیره زندگی میکردند را در بر میگرفت. منطقههای صحرایی عرب، به سبب کثرت بیابانها در مرکز و شمال و جنوب، بخش بزرگ از شبه جزیره را تشکیل میداد.
۳- عربستان سنگی این سرزمین که در شمال سرزمینهای عرب و جنوب غربی صحرای شام واقع شده است. سومین بخش از سرزمینهای عربی در تقسیمات یونانیان و رومیان به شمار میآید. حدود این منطقه چندان روشن نیست اما گفته میشود که محل دولت نبطیان (انباط) در قرون نخستین میلادی بوده است.[۴۷]
بخشهای جزیره العرب:
عربهای شهرنشین سرزمین خود را به پنج بخش بزرگ تقسیم میکنند که عبارتند از:
«تهامه، نجد، حجاز، عروض و یمن.[۴۸]»
۱- تهامه
شامل منطقه باریک ساحلی میشود که به موازات دریای سرخ از یمن در جنوب،تا عقبه در شمال امتداد مییابد و سلسله جبال سراه به عنوان بزرگترین کوههای عرب، این منطقه را از شبه جزیره جدا میکند. تهامه از ریشه «تهم» به معنی «شدت گرما و سکون بار» است و به دلیل همین شدت حرارت و عدم تحرک هواست که «تهامه» نامیده شده است.[۴۹]
۲- نجد
نجد فلات میانی در شبه جزیره عرب است و بین «بادیه السماء» در شمال، دهناء در جنوب،و عراق در شرق،و حجاز در غرب واقع شده است.[۵۰]
۳- حجاز
حجاز میان نجد و تهامه واقع شده است؛ و آن کوهی است که از یمن آغاز میشود و به شام میپیوندد و چون میان نجد و تهامه و مقابل ساحل امتداد مییابد و بین آنها فاصله میافکند بدین نام خوانده شده است.[۵۱]
۴- یمن
این منطقه گستردهایی است که از تهامه تا عروض امتداد مییابد این سرزمین از آن رو یمن نامیده شده است که عربها در آنجا احساس امنیت میکردند و آن منطقه سرزمین امن به حساب میآمد.[۵۲]
از مناطق شبه جزیره، حجاز در تاریخ بیشتر از مناطق دیگر مورد ذکر و عنایت بوده است و این به خاطر وجود کعبه معظمه در این منطقه بوده است.
کعبه نزد امتهای مختلف، مقدس و معظّم بوده است: و هر امتی به نحوی به آن احترام میگذاشتند، به عنوان مثال: «هندوها آن را احترام میکردند و میگفتند: روح سیفا که همان اقنوم سوّم در عقاید آنها میباشد، در حجرالاسود حلول کرده است.
صابئین فارسی و کلدانیها آن را یکی از خانههای هفتگانه مقدس میدانستهاند و چه بسا گفته میشده است: کعبه، خانه زحل در اعتقاد آنها است، چون بسیار قدیمی و تاریخی است.
یهودیان هم بدان احترام میگذاشتند و خدا را بر اساس دین ابراهیم در آن جا پرستش میکردند و در کعبه تصویرها و مجسمههایی بود که از جمله آنها مجسمه ابراهیم و اسماعیل بوده است که در دستهایشان ازلام (چوبهای مخصوص قمار) و همچنین تصویر مسیح و مادرش قرار داشته است که همین دلیل بر این است که نصاری هم بدان احترام میگذاشتهاند.
عربها نیز احترام فوقالعادهایی برای آن قائل بودند و به عنوان این که خانهایی است که حضرت ابراهیم آن را بنا کرده است، به سوی آن بار سفر میبستند.
شهر مکه، یکی از مشهورترین شهرهای جهان به شمار میرود و یکی از پر جمعیتترین شهرهای حجاز است که ۳۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و جعیت آن در حال حاضر به حدود صد و پنجاه هزار نفر میرسد و خاک آن غیر قابل کشت و زرع است.
سرزمین حجاز دارای دو بندر در ساحل دریای سرخ میباشد که یکی از آنها جدّه است که بندر اهل مکه است و دیگری بندر ینبع است که بندر اهل مدینه منوره در سابق بوده است.
در حجاز شهرهای مهم دیگری غیر از مکه وجود دارد که عبارت است از مدینه و طائف.
مدینه منوره در ۴۵۰ کیلومتری شمال مکه قرار دارد. در اطراف آن باغها و نخلستانهای زیادی به خاطر مرغوبیت نسبی خاک آن وجود دارد. اسم این شهر قبل از اسلام یثرب بوده است و بعد از هجرت رسول اکرم (ص)مدینه الرسول نامیده شده است.[۵۳]»
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.