امام علی (ع) می فرماید: «هَلَکَ امرُءُ لَم یَعرِف قَدرَهُ » (نهج البلاغه، حکمت ۱۴۹).
« کسی که ارزش خود را نشناخت، تباه گشت».
حاصل کلام آنکه، خود را بشناسید تا کمتر گناه کنید و دیگران را به خودشان بشناسانید تا آنکه کمتر گناه کنند (علوی،۱۳۸۹، ص ۲۱۷).
موانع تربیت اخلاقی انسان در ارتباط با خودش
برای اینکه انسان کرامت ذاتی خود را حفظ کند لازم است به رذایل اخلاقی مثل عجب (که فرد صفاتش را بالاتر از آنچه هست می بیند و آن صفات در نظرش بصورت افراط گونه عالی جلوه می کنند) و یا کبر (که در آن فرد خود را با دیگری مقایسه می نماید و خود را بالاتر می بیند)؛ و یا تکبر (که در آن فرد نه تنها صفات و خصوصیاتش بسیار به نظرش جلوه می کند و به تنها در مقایسه خود با دیگران، خود را بالاتر ارزیابی می نماید، بلکه در رفتارش این بزرگ بینی پنداری اش را نشان می دهد) (علوی،۱۳۸۹، ص۲۲۱) توجه داشته باشد و آلوده به این گناهان نشود که می توان گفت عجب، کبر و تکبر از موانع تربیت اخلاقی هستند.
امام علی (ع) در مورد عجب چنین بیان می کند:
«عُجبُ المَرءِ بنَفسِهِ أحَدُ حُسّادِ عقلِهِ» (نهج البلاغه: حکمت ۲۱۲).
« خودپسندی یکی از حسودان عقل است».
عقل، انسان با کار و تلاش مفید در جهت رسیدن به اهداف والاتر است در حالیکه عجب در انسان ایجاد غرور می کند پس بزرگترین آفت و مانع در تربیت اخلاقی است که موجب رکود و در جا زدن آدمی می شود. همچنین در حکمت ۱۰۹ امام علی (ع) در نهج البلاغه در مورد عجب چنین می گوید:
« لَاوَحدَه أوحَشُ مِنَ العُجبِ»
«هیچ تنهایی وحشتناک تر از خود بینی و خودپسندی نیست».
در این جا نشان می دهد که عجب و خودپسندی موجب دشمنی می شود و حتی کار نیک را با عجب انجام دهیم بدتر از گناه است که حضرت علی (ع) در حکمت ۴۶ نهج البلاغه چنین بیان کرده است:
« سَیئَهٌ تَسُوءُیَ خَیرٌ عِندَاللهِ مِن حَسَنَهٍ تُعجِبُکَ»
« گناهی که تو را پشیمان کند، بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وا دارد».
پس با توجه به سخنان امام بزرگترین خطر در راه تربیت اخلاقی انسان عجب است.
پیامبر می فرماید: حتی اگر گناه هم نکنید، نگران بزرگتر از آن بر شما هستیم و آن عجب است(غررالحکم،۱۳۶۰، ص ۲۵۰).
کبر نیز از جمله رذایل اخلاقی است که انسان را به ارتکاب گناهان دیگر فرا می خواند؛ چنانکه حضرت علی (ع) چنین فرمودند: « الحِرصُ وَ الکِبرُ وَ الحَسَدُ دَواع إلی التَّقَحُّمِ فی الذُّنُوبِ» (نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱).
« حرص، کبر و حسد انسان را به فرو افتادن در گناهان بر می انگیزنند»
امام علی (ع) همچنین توجه به کبر می فرمایند: « فَاعتَبِرُوا بِما کانَ مِن فِعلِ اللهِ بِإبلیسَ إذا أحبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ وَ جَهدَهُ الجَهِیدَ… عَن کِبرِ ساعَهٍ واحِدَهٍ» (نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲).
« پس از کار خدا درباره ابلیس عبرت بگیرید، چرا که به علت کبریک ساعت، عمل طولانی و کوشش تمام عیار او تبار گردید»
پس یکی از شیوه های موثر در تربیت اخلاقی انسان در دوری انسان از تکبر عجب ، کبر و خود بزرگ بینی توجه کردن به نقاط ضعف و ناتوانی های قبل و بعد از تولد و پس از مرگ است. امام علی (ع) در این مورد می فرماید: «وَ عَجِبتُ لِلمُتَکَبَّرِ الذّی کانَ بِالأمسِ نُطفَهً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَهً» (نهج البلاغه: حکمت ۱۲۶).
« در شگفتم از متکّبری که دیروز نطفه ای بی ارزش و فردا مردار گندیده خواهد بود».
حضرت علی (ع) در خطبه قاطعه در مورد تکبر که یکی از رذایل اخلاقی و مانع تربیت اخلاقی است چنین می فرماید:
بدلیل اینکه شیطان تکبر کرد و در مقابل انسان سجده نکرد و خدا بخاطر بزرگ بینی او را کوچک شمرد . حال در اینجا نکته تربیت اخلاقی که می توان در نظر گرفت که خداوند مخلوقات را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش می کند تا بد و خوب تمیز داده شود، و تکبّر و خود پسندی را از آنها بزداید و خود بزرگ بینی را از آنها دور کند. ابلیس با ساعتی تکبر همه عبادت ها شش هزار ساله خود را نابود کرد. لذا تکبر یکی از موانع تربیت اخلاقی است که باعث می شود عبادات انسان تباه شود. نقطه مقابل تکبر و خودپسندی، تواضع و فروتنی است خود را برتر ندانستن و خود بزرگ بین نبودن است که در تربیت اخلاقی انسان مورد توجه است. نکته تربیت اخلاقی مهم این است که کبر و خودپسندی باعث دشمنی، کینه، حسد می شود. توجه به سرگذشت ملت های متکبر گذشته و عبرت گرفتن از آنهاست که خود در تربیت اخلاقی نقش دارد. خداوند تکبّر ورزیدن را دوست ندارد بطوریکه خداوند برای پیامبران و امامان تکبر و خودپسندی را ناپسند و تواضع و فروتنی الگو تربیت یافته بتواند را برای آنان پسندید. خداوند بندگان متکبّر را با دوستان خود که در چشم آنها ناتوانند می آزماید. تکبر و خودپسندی از آن دام های شیطان است بترسید و می توان بیان کرد که تکبر یکی از موانع بزرگ در تربیت اخلاقی افراد است و حال در خطبه قاصعه امام علی(ع) اعمال و رفتاری که باعث می شود وجود انسان از تکبر پاک شود و تربیت اخلاقی صحیح انجام گیرد عبادت است، نماز و روزه و زکات باعث می شود که کبر و خودپسندی دور شود و بجای آن خشوع، فروتنی و متواضع بودن در جان و روان انسان بوجود آید پس عبادت درخت تکبر را می شکند و از روییدن کبر و خودپرستی جلوگیری می کند.
نکته قابل توجه این است که ما نباید متکبر باشیم و در برابر خدا، نهایت تواضع را داشته باشیم ولی در مقابل انسانهای متکبری که تواضع ما این تصور غلط در آنان ایجاد می شود که چه خصوصیات بالایی دارند و در نتیجه متکبرتر می شوند پس ما اجازه نداریم به گونه ای رفتار کنیم که افراد متکبر، متکبرتر شوند (علوی،۱۳۸۹، ص۲۲۲).
و در تربیت اخلاقی باید به این موضوع اهمیت دهیم که تواضعی که عامل فخرفروشی یا محبوبیت ها باشد یعنی تواضعمان عامل تکبر شود خوب نیست و تواضع کسانی دلنشین است که با توجه به نقاط قوتی دارند که متکبر باشند ولی با نیت صحیح تواضع را اختیار می کنند و از توانمندی های خودشان بعنوان عاملی برای نافرمانی خدا بکار نمی گیرند و خداوند انسانهای متکبر را دوست ندارد.
این نوع تواضع عاملی است در جهت عزب نفس و تکامل انسان است که امام علی(ع) می فرماید: «هرکس باید قدر و منزلت خود را بخوبی بشناسند و آن را پاس بدارد» و انسان مومن ضمن اینکه نهایت فروتنی را دارد؛ قدر و شخصیت خویش را می شناسد و با توجه به آن، به خویشتن اعتماد می کند. پس می توان گفت عزت نفس یکی از پیش نیازهای اساسی تربیت اخلاقی است.
حال این احساس عزت نفس که از این طریق در فرد بوجود آمده نباید آن را با گناهانی مثل عجب و کبر و تکبر اشتباه گرفت.
لذا فرد برای تربیت اخلاقی خویش باید با تعقل و بصیرت و اندیشه ورزی و داشتن اعتماد به نفس بالا توانایی های خود را بروز دهد و در ضمن تقوا را مد نظرش باشد تا خود را واقعاً محتاج خداوند بداند و مطمئن باشد که عزت و ذلت او بدست خداوند است و در این صورت این فرد احساس سرافکندگی و خردبینی ندارد.
گفته امام علی (ع) «انسان های موفق کسانی هستند که بدون سر وصدا و آرام و با اعتماد به نفس کار خود را دنبال می کنند» (نهج البلاغه: خطبه۹).
در نتیجه هرکس حقیقت انسانی را بشناسد، ارزشها، خصوصیات و کمالات و نقصهای را خواهد شناخت. و چنین شناختی است که شخص به انسان و ارزشهای انسانی احترام می گذارد و نسبت به دیگران از خود گذشتگی و ایثار دارد و بر عکس در صورتی که شخص ارزش خود را نداند ارزش دیگران و انسانیت را نخواهد دانست و همه چیز در چشم او بی ارزش است (دلشاد تهرانی، ۱۳۹۰، ص۴۸). لذا انسان با شناخت حقیقت وجودی خود و داشتن الگوی مناسب انسانی به سمت کمال خود حرکت کند.
نهایت امام علی (ع) در دعای خودشان چنین می فرمایند: «… خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای. خدایا! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم، ولی با قلب آن را ترک کردم.خدایا، ببخشای نگاه های اشارت آمیز، و سخنان بی فایده، و خواسته های بی مورد دل، و لغزش های زبان را» (نهج البلاغه: خطبه۷۸).
۲- دو بعدی بودن انسان
این ویژگی انسان است که شامل دو بعد است که جسمی و روحی است. حال امام علی در مورد بعد جسمی انسان چنین می گوید:« … أَوَّلُهُ نُطفَهٌ، وَ آخِرُهُ جیفهٌ ولایَرزُقَ نفسَهُ وَ لا یَدفَعُ حَتفَهُ» (نهج البلاغه: حکمت ۴۵۴).
« … او در آغاز نطفه ای گندیده و در پایان مرداری بدبو است نه می تواند روزی خویشتن را فراهم کند و نه مرگ را از خود دور نماید».
بعد جسمی در قرآن چنین تعریف نموده اند: «خداوند بعد از آفرینش انسان از گل، نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی مقدار آفرید». (سجده: ۸)
در تفسیر نمونه چنین بیان شده است:
انسان اگرچه از نظر «بعد مادی» « از خاک تیره» و یا «آب بی مقداری است ولی از نظر بعد معنوی و روحانی» حامل «روح الهی» است (به نقل از علوی،۱۳۸۹، ص۱۹۱).
حضرت علی (ع) نیز در مورد بعد روحی انسان می فرمایند: «… إنَّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طینٍ، فَإذا سَوَّیتُهُ وَ نَفخَتُ فِیهِ مِن رُوحی فَقَعُولَهُ لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ المَلائِکَهُ کُلُّهُم أَجمَعُونَ، إلَّا إبلیسَ…» (نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲).
«… فرمود: من بشری را از گل و خاک می آفرینم، آنگاه که آفرینش او به اتمام رسید، و روح در او دمیدم، بر او سجده کنید. فرشتگان هم سجده کردند مگر ابلیس…».
در آیات قرآنی هم در مورد روح مطالب زیادی وجود دارد مانند: «… آفرینش انسان را از گل آغاز کرد … آن گاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید… » (سجده: ۳۲)
راغب اصفهانی در مفردات (ص۱۸۹) «روح را در معنای جان، روان، نفس ذکرمی کند و از روح انسان که حیات و حرکت وی به آن وابسته است نام برد. (به نقل از علوی،۱۳۸۹، ص۱۹۲).
«… پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم…» (حجر: ۲۹).
در سطح انسان شناسی، مفهوم «روح» از این حیث مطرح است که در پیکر پرداخته شده ی آدمی حیات انسانی ایجاد می کند. ظهور آثار حیاتی ویژه آدمی توسط روح، حیاتی را پدید می آورد، که میان انسان ها مشترک است. جلوه ی دیگری نیز برای انسان ممکن پیش آید این جلوه در گرو ایمان آدمی به خدا و نفوذ عمیق آن در دل است. با ظهور این جلوه از روح نیز، حیاتی تازه یا مرتبه ای تازه ای از حیات در انسان نمودار می شود که از آن به «حیات پاک» (حیات طیبه) تعبیر شده است. در حیات طیّبه دل آدمی از آلودگی شرک، خیالش از آلودگی و وسوسه و اندامش از آلودگی اشیاء پلید پیراسته است این مرتبه از حیات، اختصاص به گروه خاصی از انسان ها دارد و مرتبه والایی از حیات است (باقری، ۱۳۸۷، ص۱۷).
در خطبه اول نهج البلاغه حضرت علی (ع) درباره چگونگی آفرینش انسان این چنین می فرمایند: «ثُمَّ جَمَعَ (سُبْحَانَهُ) مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَهً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّهِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَهً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَکَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا …» (نهج البلاغه: خطبه ۱).
« سپس خداوند بزرگ، خاکی از قسمت های گوناگون زمین، از قسمت های سخت و نرم، شور و شیرین، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناک گردید، که از آن، اندامی شایسته، و عضوهایی جدا و به یکدیگر پیوسته آفرید. آن را خشکانید تا محکم شد. خشکاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانی معیّن و سرانجامی مشخّص، اندام انسان، کامل گردید. آنگاه از روحی که آفرید در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد… ». که با توجه به این خطبه آفرینش انسان بصورت دو بعد جسمی- روحی است.
«فارابی وجود انسان را دارای دو بعد جسمانی و روحانی می داند و برای پرورش هر بعد اهمیت خاصی قائل است و برنامه های مشخص دارد. به نظر فارابی باید تن آدمی پاس داشته شود و نیروی لازم در آن بوجود آید و بالقوه های آن شکوفا شود.
و همچنین به نظر صدر المتالهین نفس آدمی در همه اعمال بدنی حاضر و مدبر است و قوای بدنی و مزاج طبیعی همه به فرمان او هستند. نمونه ای را می آوریم. اگر اعتلای نفس به تعدیل مزاج و فقط اتصال آن نبود با اندک علتی که باعث تغییر مزاج می گردد،مثل گرما و سرما متالم نمی شد یعنی اگر نفس را جاری در جمیع اعضای بدن ندانیم چگونه میتوانیم تاثیرات نفس را از امور ترساننده و مژده دهنده و بازدارنده که امور نفسانی نیستند توجیه نماییم یعنی به نظر ملاصدرا نیاز نفس جهت شناخت امور جسمانی است و لازم است به تربیت جسم پرداخت» (به نقل از فرمهینی فراهانی، ۱۳۹۰، ص۷۶).
با توجه به مطالبی که بیان شد: در مباحث انسان شناسی نظریه ای است که انسان را دارای دو بعد مادی و غیر مادی می داند. براساس این نظریه، وجود انسان به جسم خاکی و مادی منحصر نمی شود، بلکه دارای بعد غیرمادی نیز هست که آنرا روح یا نفس می گویند (گرامی،۱۳۸۵، ص۶۵).
می توان گفت آنچه میان انسان ها مشترک است وجود روح در پیکر پرداخته شده آدمی حیات انسانی ایجاد می کند.
حضرت علی (ع) اثبات روح این چنین می گوید:
«… اَلمَوتُ اَلتِیاطاً بِهِ فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمعُهُ، وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِن جَسَدِهِ …» (نهج البلاغه: خطبه ۱۰۹).
«… چنگال مرگ تمام وجودش را فرا می گیرد و چشم او را نیز مانند گوشش از کار می افتد و روح از بدن او خارج می شود…».
لذا آدمی ذاتاً حالتی خدا گونه داشته و لذا بتواند در پرتو تربیت این حالت را به منصه ظهور برساند. (علوی، ۱۳۸۹، ص۲۴۰)
این چنین موجودی نیازمند است که استعدادهای نهفته اش بروز کند در حضرت علی (ع) در این مورد چنین می گوید: «أَمْ هَذَا اَلَّذِی أَنْشَأَهُ فِی ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ وَ شُغُفِ اَلْأَسْتَارِ نُطْفَهً دِهَاقاً وَ عَلَقَهً مِحَاقاً وَ جَنِیناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِیداً وَ یَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَ لِسَاناً لاَفِظاً وَ بَصَراً لاَحِظاً لِیَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ یُقَصِّرَ مُزْدَجِراً…» (نهج البلاغه: خطبه۸۳)
« مگر انسان همان نطفه و خون نیم بند نیست که خدا او را در تاریکی های رحم و غلاف های تو در تو پدید آورد. تا به صورت چنین درآمد، سپس کودکی شیرخوار شد، بزرگتر و بزرگتر شده تا نوجوانی، رسیده گردید. سپس او را در دلی فراگیر و زبانی گویا و چشمی بینا عطا فرمود تا عبرت ها را درک کند، و از بدی ها بپرهیزد…»
و در جایی دیگر می فرماید: «وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ اَلْأَذْوَاقِ وَ اَلْمَشَامِّ وَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَهِ اَلْأَلْوَانِ اَلْمُخْتَلِفَهِ وَ اَلْأَشْبَاهِ اَلْمُؤْتَلِفَهِ وَ اَلْأَضْدَادِ اَلْمُتَعَادِیَهِ وَ اَلْأَخْلاَطِ اَلْمُتَبَایِنَهِ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ اَلْبَلَّهِ وَ اَلْجُمُودِ… » (نهج البلاغه: خطبه۱).
«… به انسان اعضاء و جوارحی بخشید، که در خدمت او باشند، و ابزاری عطا فرمود، که آنها را در زندگی به کار گیرد. قدرت تشخیص به او داد تا حقّ و باطل را بشناسد و حواس چشایی و بویای و وسیله تشخیص رنگ ها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد. انسان را مخلوطی از رنگ های گوناگون و چیزهای همانند و سازوگار و نیروهای متضاد، و مزاج های گوناگون گرمی، سردی، تری، و خشکی قرار داد…»
پس تربیت باید طوری انجام گیرد که تمام خصوصیات و صفات مثبت که خداوند با توجه به آنها انسان را خلق کرده در وجود فرد متجلی شود این را تربیت اخلاقی موفق می گویند. این چنین فردی مورد ستایش و علاقمندی خدا و دیگران است.
پس انسان از نظر تربیت اخلاقی دارای دو بعد است که بر هم تاثیر متقابل می گذراند.
امام علی در این مورد می فرماید: «… وَ اِعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ وَ قَدْ قَالَ اَلرَّسُولُ اَلصَّادِقُ ص إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ اَلْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یُحِبُّ اَلْعَمَلَ وَ یُبْغِضُ بَدَنَهُ وَ اِعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً وَ کُلُّ نَبَاتٍ لاَ غِنَى بِهِ عَنِ اَلْمَاءِ وَ اَلْمِیَاهُ مُخْتَلِفَهٌ فَمَا طَابَ سَقْیُهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ وَ مَا خَبُثَ سَقْیُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ » (نهج البلاغه: خطبه ۱۵۴).
«… و بدان که هر ظاهری باطنی متناسب با خود دارد، آنچه ظاهرش پاکیزه، باطن آن نیز پاک و پاکیزه است، و آنچه ظاهرش پلید، باطن آن نیز پلید است، و پیامبر راستگو (ص) فرمود: «همانا خداوند بنده ای را دوست دارد، امّا کردار او را دشمن، و کردار بنده ای او را دوست می دارد امّا شخص او را ناخوش». آگاه باش! هر عملی رویشی دارد، و هر روینده ای از آب بی نیاز نیست، و آب ها نیز گوناگون می باشند. پس هر درختی که آبیاری اش به اندازه نیکو باشد شاخ و برگش نیکو و میوه اش شیرین است، و آنچه آبیاری اش پاکیزه نباشد درختش عیب دار و میوه اش تلخ است.
حال با توجه به تربیت اخلاقی تاثیر ظاهر بر باطن و تاثیر باطن بر ظاهر را مورد بررسی قرار می دهم.
جسم
برای این که فرد را تربیت اخلاقی صحیح کنیم باید در فرد تغییراتی ایجاد کنیم لذا هر وقت بخواهیم تغییر و تحولی در باطن کسی پدید آوریم باید در ظاهر او به رستگاری بپردازیم یا امکان این کار را برای خود وی فراهم آوریم به عبارت دیگر، اگر نگاه کردن، سخن گفتن، سکوت کردن، گوش کردن، راه رفتن، نشستن، غذا خوردن و… به گونه ای مطلوب تنظیم شوند، احساسات افکار و تصمیم گیریهای معین و مطلوبی را درون خواهند انگیخت (باقری،۱۳۸۷، ص۹۱).
پس توجه به ظاهر اعمال انسان باعث می شود که اعمال ظاهر به مرور بر باطن انسان تاثیر بگذارد که همین تربیت اخلاقی موفق است که مدنظر امام علی(ع) در نهج البلاغه است.
حضرت علی (ع) درباره تمرین صبر و بردباری چنین می فرماید: «إن لَم تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّم؛ فَإنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلّا أَوشَکَ أَن یَکُونَ مِنهُم» (نهج البلاغه: حکمت ۲۰۷).