دکتر قاسم غنی و دکتر منوچهری مرتضوی و علّامه قزوینی و دیگر محققان نیز نظری مشابه با خرّمشاهی دارند. هم چنین خرّمشاهی معتقد است که: « حافظی که با شیخ ابواسحاق و شاه شجاع و جانشینانش حشر و نشر داشته و در بزم های آنان و مجالس عشرت کسانی چون حاجی قوام شرکت میکرده و از بیت بیت اشعارش حدیث مِی و مطرب بلند است، آیا عقلاً یا عرفاً خیلی مستبعد است که مِی نوشیده باشد؟ سنایی با آن همه آبرو و اعتبار عرفانی به میخواری اقرار دارد تا چه رسد به حافظ که رند عافیت سوزی است ». (همان: سیزده)
نتیجه این که حافظ به علت این که شاه شجاع و دیگران شراب می نوشیده اند و حافـظ در مجـالس
آن ها رفت و آمد می کرد و باز به دلیل این که سنایی شراب خورده و توبه کرده است، شراب خوار است؟!
ادعا به شراب خواری و تعریف از آن، تنها چیزی است که در دیوان حافظ موج می زند و صد البتّه می دانیم که از ادعا تا عمل فرسنگ ها فاصله است. در بیتی از دیوان می خوانیم که:
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
(دیوان حافظ،۱۳۸۹ : ۱۹۵)
معنای ظاهری بیت این می شود که اگر شراب نوشیدی قطره ای هم به خاک ببخش زیرا از گناهی که به دیگران نفعی برسد، باکی نیست. مصرع دوّم بیت یک نظر کلّی است مبنی بر این که گناهی که مرتکب شدی هر چند تو ضرر کرده ای امّا وقتی دیگرانی از قِبَل گناهت نفعی می برند، ایرادی ندارد و علناً در این بیت حافظ اعلام می دارد که شراب نوشی « گناه » است. پس به چه دلایلی گاه امر به خوردن شراب می کند، گاه تعریف و تمجید از شراب دارد و گاهی… .
حافظ گاه از سر لجبازی با اشخاصی چون صوفی از شراب تعریف می کند:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذا را
(همان: ۸)
آن شراب تلخی که صوفی آن را مادر پلیدی ها می داند، من می گویم که از بوسه ی دوشیزگان شیرین تر و گواراتر است.
آیا به راستی حافظ قرآن شناس و دین شناس نمی داند که این حدیث از پیامبر است که: « الخمر امّ الخبائث و من شربها لم یقبل الله منه صلاهً اربعین یوماً و ان مات و هی فی بطنه مات متیه جاهلیه … .
یعنی خمر امّ الخبائث است و هر که بنوشدش خداوند چهل روز نماز او را نخواهد پذیرفت و اگر مست بمیرد همانا به مرگ جاهلیت در گذشته است ». (حافظ نامه، ۱۳۷۱: ۱۳۰)
پس چرا نمی گوید، نبی می گوید؟ اگر هدف حافظ مصرع دوّم بیت بود باید می گفت نظر من این است و نظر نبی چیز دیگری. حال آن که هدف حافظ دشمنی با صوفی است. او از سر لجبازی با صوفی شراب خوارِ ظاهر فریب این گونه ادعایی دارد. صوفی که:
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد ور نه اندیشه ی این کار فراموشش باد
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۷۲)
صوفی سرخوش از این دست که کج کرده کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش
(همان: ۱۸۱)
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
(همان: ۱۸۶)
صوفی شراب می خورد و می گوید شراب مادر پلیدی ها است. حافظ شراب نمی خورد و به شراب خوار می گوید، شراب شیرین است. آیا این چیزی غیر از لجبازی یا تمسخر می تواند باشد؟ حافظ از بی عملی ملول است و زبان به لجبازی گشوده است:
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملامت علما هم ز علم بی عمل است
(همان: ۳۳)
حافظ صوفی را حیوان می داند:
صوفی شهر بین که چون لقمه ی شبهه می خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
(همان: ۱۹۳)
زیرا شراب می خورد، حرام می خورد و ادعا می کند که شراب بد است. چنین حیوانی با داشتن چنین خصائلی اگر شراب هم نمی خورد، باز از بدی هایش کم نمی شد:
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حیوانی که ننوشد مِی و انسان نشود
(همان: ۱۴۹)
چیزی که واضح و مبرهن است این که، حافظ شراب خوار نیست. خود می گوید:
عمری ست پادشاها کز مِی تهی ست جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی
(همان: ۳۱۷)
« امیر مبارز الدین محمّد بن مظفّر (۷۰۰ ـ ۷۶۵ ق) سلسله ی آل مظفّر (۷۱۸ ـ ۷۹۵ ق) را تأسیس کرد. شادروان معین می نویسد: « … میخانه ها را بست و میخوارگان را سخت تأدیب کرد. ظرفای شیراز او را « پادشاه محتسب » می خواندند ». (خرمشاهی، ۱۳۷۲: ۲۶۸ـ۲۶۹)
حافظ چنین شخصی را که کار او مجازات شراب خواران بوده است شاهد شراب خوار نبودن خود معرفی کرده است. بنابراین حرف حافظ را باید قبول کرد که:
در شأن من به دردکشی ظن بد مبر کالوده گشت خرقه ولی پاک دامنم
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۲۲)
یا دلیل محکم تر این که حافظ شراب نوشی را کار عاقلان می داند و او که عاشق است، خود به خود مست است:
ساقیا دیوانه ای چون من کجا در بر کشد دختر زر را که نقد عقل کابین کرده اند
(همان: ۴۵۵)
کابینِ شراب، عقل است و منِ عاشق که خود به خود مستم، شراب به چه کارم می آید. حافظ در جای دیگر هم مستی خود را از عشق می داند:
مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مستِ آبِ انگوری
(همان: ۲۹۲)
او مست آبِ انگوری را رد می کند و به همین خاطر از قاضی و محتسب ترسی ندارد چرا که مستی عاشقانه ایرادی ندارد:
عاشق از قاضی نترسد مِی بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
(همان: ۲۳۵)
محتسب داند که حافظ عاشق است (همان: ۲۳۵)
هم چنین حافظ ادعا می کند که :
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که مِی حرام ولی بِه ز مال اوقاف است
پژوهش های انجام شده در رابطه با تضاد دین و عرفان در دیوان حافظ- فایل ۴