البته مرحوم مظفر معنای کلمه جدل و مناظره را به یک معنا گرفته است و میگوید: «کما استعملت کلمه «المناظره» فی هذه الصناعه ایضاً، فقیل «آداب المناظره» و الفت بعض المتون به هذا الاسم».[۳۰]افرادی مانند بوعلیسینا و علامه حلی نیز مجادله را به معنای مناظره گرفتهاند.[۳۱]
گفتوگوی جدل به صورت پرسش و پاسخ میان دو نفر، درباره ادعایی درمیگیرد که «وضع» نامیده میشود و یک طرف درصدد اثبات و دفاع از آن است و طرف دیگر درصدد نقض یا ابطال آن. کسی که از وضع دفاع میکند، «حافظ وضع» یا «مجیب» و کسی که در پی نقض یا ابطال آن است «ناقض وضع» یا «سائل» خوانده میشود.[۳۲]
بنابراین؛ «جدل صناعتی است علمی که انسان، به وسیله آن توانا باشد بر اینکه از مقدمات «مسلمه» بر هر مطلوبی که بخواهد برای حفظ اعتقاد یا التزامی، اقامه حجت کند به طوری که حتیالامکان حجت وی منتقض نگردد.»[۳۳]
۳- محاجه
واژه «احتجاج» یا «محاجه» از ماده «حجّ» به معنی قصد کردن و مواجه شدن با دیگران همراه با دلیل و برهان است.[۳۴]
فرد احتجاج کنند خود را پیرو دلیل میداند و دنبال آن است، که سخن خود را مستند به دلیل و برهان نماید.
علامه شعرانی در تعریف محاجه میگوید: «گفتاری که بدان مخالف خود را مغلوب و رأی خود را ثابت کنند»[۳۵]
۴- منازعه
منازعه از ریشه نزاع به معنای درگیری و خصومت[۳۶]، آن است که طرفین بدون هرگونه دلیل بر سر اثبات ادعای خویش به نتیجه نرسیده و کار بالا گرفته و به نزاع و درگیری لفظی رسیده است. که قرآن کریم از آن نفی کرده است و میفرماید: «ولا تنازعوا فتفشلوا» نزاع و کشمکش نکنید تا سست نشوید.[۳۷]
علامه شعرانی هم در معنای منازعه میگوید: با هم کشمکش و ستیز کردن و به مخالفت یکدیگر برخاستن.[۳۸]
آنچه که از مطالب گفته شده استنباط میشود این است که اگرچه اشتراکاتی ممکن است در معانی مناظره، مجادله، محاجه و منازعه وجود داشته باشد، امّا مجادله میان دو نفر درمیگیرد که با یکدیگر اختلافی دارند و هر کدام از طرفین تلاش می کنند طرف مقابل را از مذهب و عقیده خویش بازدارند، در محاجه مقصود، آشکار شدن حجّت احتجاج کننده است، و منازعه در جایی است که اختلاف شدید شده است، و مناظره میان کسانی است که نظیر هماند؛[۳۹] و گفتاری است که براساس قواعد مشهور و مسلم و مورد قبول طرف مقابل واقع میشود.
پیشینه، جایگاه و اهمیت مناظره
بشر از دیرباز ارتباط با دیگران را از طریق گفتو گو سامان میداده است، و به این واسطه به اندیشههای یکدیگر پی برده و عقاید متفاوت خود را با هم در میان میگذاشتند. این خصیصه عمومی و فطری در ادیان توحیدی، مورد توجه قرار گرفته و پیامبران بزرگ الهی، چه در مقام دعوت و تبلیغ و چه در موقعیتهای متعدد علمی از این ابزار به خوبی بهره برده و از آن استفاده نمودهاند.
مروری اجمالی قرآن این ادعا را تصدیق می کند که شیوه اصلی هدایت در قرآن کریم گفتوگو است. و بنیادیترین ابزار مقابله نیز همان است و این به معنای کنار گذاردن ابزار دیگر نیست. خداوند پیامبرانش را با کلام مبعوث کرد و زبانشان را به حق گویا ساخت.
نوح با کافران قوم خویش احتجاج میکند، و به آنان اجازه سخن گفتن میدهد و سپس دلائل خود را ارائه میدهد تا آنجا که مخالفانش، آن را بیش از حد نیاز میخوانند[۴۰] و پیشنهاد قطع گفتوگو را می دهند.
هود و صالح نیز با قوم خویش به گفتوگو نشستند و استدلالهای روشن خود را بیان میکردند.[۴۱] ابراهیم خلیل با خویشان[۴۲] و نیز گمراهان طبیعتپرست[۴۳] و حتی سرکرده نمرودیان بتپرست به بحث مینشستند و با استدلال، مبهوتشان میکند.[۴۴]
مناظره لوط و شعیب با اقوام خود[۴۵]، موسی با فرعون[۴۶]، عیسی با متعصبان یهود از نمونههای بارز گفتوگوی دینیاند و احتجاجات پیامبر بزرگ اسلام با مشرکان عربستان و مسیحیان نجران و یهودیان و مادهپرستان و منکران معاد،در بسیاری از کتابهای حدیث، انعکاس یافته است.[۴۷] و به تعبیر امام هادی ۷ بارها و بارها صورت گرفته است.[۴۸]
به نمونههایی از این گفتوگوها که در قرآن کریم آمده است، توجه فرمایید:
۱- حجتهای مناظرهگونه در کلام خداوند:
خداوند متعال در موارد بسیاری که انسان و یا ابلیس، دچار انحراف شده و از حقیقت بازماندهاند؛ به روش بحثهای جدلی پرسشهایی را مطرح میکند، که اگر آنان بخواهند به آن پرسشها درست پاسخ دهند، کافی است به آنچه خود پذیرفتهاند توجه کنند و سپس با تکیه بر آن ها از موضع باطل خود دست بردارند و حق را بپذیرند وگرنه باید از مسلّمات و مقبولات خویش چشم بپوشند، به چند نمونه از این حجتها اشاره میکنیم:
الف) گفتوگو با منکران توحید:
خداوند در آیات سوره نمل[۴۹] از انواع مخلوقات خویش (آسمانها، زمین، انسانها و حیوانات) یاد میکند و از انحای تصرفات خود در موجودات (فرو فرستادن باران، رویاندن گیاهان و میوهها، مسخر ساختن شب و روز و خورشید و ماه ودیگر اجرام آسمانی برای انسان، بهرهمند ساختن انسانها ازنعمتهایی چون دریاها، کشتیها، راهها و نهرها) سخن میگوید و آگاه میفرماید: آیا کسی که همه چیز را آفریده و انواع نعمتهای شمارشناپذیر را به شما ارزانی داشته و به ظاهر و باطن همه چیز آگاه است، مانند بتانی است که هیچ یک از این اوصاف را ندارند؟ قطعاً چنین نیست، پس چگونه و چرا شما بتان را انباز خدا دانسته، در برابرشان کرنش میکنید؟آیا به خود نمیآیید و حق را در نمییابید؟[۵۰]
«أَفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لَا یَخْلُقُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ، وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ، وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ، وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ، أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ».[۵۱]
این بیان به روشنی کافران را محکوم میکند و شرک و عبادتهای مشرکانه آنان را باطل میسازد، و کافران برای پذیرش به چیزی نیازمند نیستند، جز بازگشت به اموری که پیشتر آن ها را میدانسته و از آن ها غافل شدهاند.[۵۲]
نظیر این بیان در سوره اعراف[۵۳] نیز آمده است: آیا این مشرکان موجوداتی را که مخلوقاند و چیزی را نمیآفرینند، شریک خدا میانگارند؟ «أَیُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ» همان موجوداتی که نه توان یاری خود را دارند ونه یاری پرستندگان خویش را. «وَلَایَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ» و اگر آنان را به راه هدایت فرا خوانید، از شما پیروی نمیکنند، چه آنان را بخوانید و چه ساکت شوید، برای شما یکسان است. «وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ لَا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ» آگاه باشید! کسانی را که به جای خدا میخوانید، بندگانی هستند مانند شما. آن ها را بخوانید که اگر گفتههای شما راست باشد، باید خواسته شما را اجابت کنند. «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» آیا آنها پا دارند تا با آن براه بروند؟ یا دست دارند که با آن کاری کنند؟ آیا چشم دارند تا با آن ببینند؟ یا گوش دارند که با آن بشنوند؟ «أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ». بتان حتی به اقرار و اعتراف خود شما، از اینها بیبهرهاند، و از آن رو که شما دارای دست، پا، چشم و گوش هستید، و هم راه میروید و هم کاری انجام میدهید و هم میبینید و هم میشنوید، از آن ها برترید و بدین روی اگر آن ها را بپرستید که از شما فروترند، شایسته سرزنش و نکوهش هستید،[۵۴] پرستش چیز فروتر توسط موجود برتر نهایت نادانی و حماقت است.[۵۵]
مشرکان که برای این دلیلهای حسّی وجدلی پاسخی نداشتند، از شدت عناد با گمان خود پیامبر را ترساندند و گفتند: خدایان ما را سرزنش مکن، مبادا که از آن ها به تو آفتی برسد. خداوند فرمود: ای پیامبر! به آن ها بگو: خدایان خود را بخوانید و هر مکری را که میتوانید به کار گیرد و مهلتم ندهید، که مرا از این بابت باکی نیست، زیرا ولی من خداست.[۵۶]«قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ، إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ…»[۵۷]
ب) گفت وگو با کسانی که فرشتگان را دختران خدا میدانستند:
مشرکان فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند.[۵۸] خدای متعال از آنان میپرسد: آیا میپندارید شما را فرزند پسر است و خدا را فرزند دختر؟ این، قسمت کردنی نادرست و ظالمانه است. «أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثَىٰ، تِلْکَ إِذًا قِسْمَهٌ ضِیزَى»
در این صورت، حال شما که فرزند پسر را از فرزند دختر بهتر میدانید، باید از حال خدا بهتر باشد.[۵۹] در حالی که بیتردید چنین نیست و کسی این فرض را نمیپذیرد. بدیهی است خداوند در این آیه و آیات مشابه، هرگز نمیخواهد اعتقاد اعراب جاهلی را درباره تفاوت فرزند دختر و پسر بپذیرد، بلکه میخواهد با مسلّمات و مقبولات آنان، به صورت دلیلی جدلی، عقیده آنان را رد کند. در نظرگاه الهی نه فرزند پسر، به لحاظ انسانی ارزشمندتر است، و نه فرشتگان دختر یا پسر میباشند، و نه خداوند فرزندی دارد.[۶۰]
ج) گفتوگو با منکران معاد:
برخی انسانها هرچند خدا را آفریدگار عالم میدانند، ولی معاد را ناممکن یا بعید پنداشته، گمان میکنند انسان موجودی بیهوده و یا رهاشده است. در سوره قیامت میفرماید:[۶۱] «أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى» خدای متعال به اینان پاسخ میدهد که انسان پیشتر نطفه ای بیش نبود. سپس به خونی بسته مبدّل گشت؛ آنگاه خدا او را شکل داد و مرتب ساخت و از آن، دو جنس نر و ماده را مقرر کرد: «أَلَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَىٰ، ثُمَّ کَانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ،فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَی»
آنگاه میفرماید: آیا آن خدایی که این کارها از او ساخته است، نمیتواند مردگان را زنده کند. «أَلَیْسَ ذَٰلِکَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَىٰ» همچنین در آیات سوره طارق[۶۲] تأکید میکند: انسان باید بنگرد که وی از چه آفریده شده، از آبی جهنده که از میان استخوان پشت و استخوان سینه بیرون میآید و طبعاً آن کسی که سبب این امر غریب ولی ممکن و مسلّم است، میتواند او را بازگرداند: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ، یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ، إِنَّهُ عَلَىٰ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ».
در سوره یس افزون بر آفرینش نخستین انسان[۶۳]، به بیرون آوردن آتش از دل درخت سبز و تازه و آفرینش آسمانها و زمین اشاره میکند و آنگاه میپرسد: آیا آن کسی که آسمانها و زمین را آفرید نمیتواند مانند آن ها را که مرده و پوسیدهاند، بیافریند: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ، أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَىٰ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ»
در سوره حج[۶۴] به همه انسانها گوشزد میکند که اگر در روز رستاخیز تردید دارند، به گذشته خود بنگرند و به یاد آورند که چه بودهاند و چه مراحلی را تاکنون پیموده و همچنین ببیند که چگونه وقتی بر این زمین خشکیده و بیحرکت آب فرو میریزد، به جنبش درآمده نمو میکند و از هر نوع رستنی نیکو میرویاند. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ… ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ… وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ». این بدان سبب است که خداوند حق است و اوست که مردگان را زنده میکند و بر هر چیزی تواناست. «ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
در برخی آیات بازآفرینی آفریدگار، و از جمله انسانها آسانتر از خلق نخستین آن ها شمرده شده است، در سوره روم[۶۵] میفرماید: «وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» و در سوره غافر[۶۶] میفرماید: آفریدن آسمانها و زمین، کاری بزرگتر از آفرینش مردم قلمداد شده است: «لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ» اما هم آن آسانتری و هم این بزرگتری به لحاظ دید انسانها محدود و منکر است، که در امر معاد و آفرینش مجادله میکنند وگرنه به لحاظ قدرت نامحدود خدا همه آن ها برابرند.[۶۷]
د) گفت وگو با منکران قرآن:
کفار قریش، پیامبر ۶را کاهن، شاعر و مجنون میخواندند، و قرآن را ساخته و پرداخته او میدانستند، که به دروغ آن را به خدا نسبت میدهد.[۶۸] خداوند در این باره میفرماید: اگر اینان در ادعای خویش صادقاند، خودنیز که بشرند باید بتوانند سخنی مانند قرآن بیاورند: «فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ».[۶۹]
آیا آنان از چیزی آفریده شدهاند جز آنچه دیگران از آن خلق شدهاند، که دیگران را به راهنمایی و امر و نهی و تکلیف محتاج میدانند و خود را بی نیاز؟ یا آنان خود آفریدگار خویشاند که نیازی به تربیت و تدبیر از ناحیه خداوند ندارند؟: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ»
آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند، و خود پروردگار عالماند و شأنشان برتر از این است که کسی را عبادت کنند و تکلیفی داشته باشند؟: « أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا یُوقِنُونَ»
آیا اختیار خزائن پروردگار در دست آن هاست، که نبوت را به هر کس بخواهند بدهند، و از تو دریغ بدارند یا آن قدر قدرت دارند که آنچه را خداوند روزیت کرده است، از تو سلب کنند؟: «أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا یُوقِنُونَ»
آیا کافران را نردبانی است که با آن به آسمان میروند و خود وحی را بیواسطه از خدا میشنوند، و غیر آن را رد میکنند، یا به این پایه از فهم سقوط کردهاند، که معتقدند خدا را فرزندانی از جنس دختر و آنان را فرزندانی از جنس پسر است؟ «أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ…، أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ»
آیا تو برای رسالت خویش از آنان مزدی گران خواستهای، که از پرداخت آن به حرج افتادهاند یا لوح محفوظ، که مشتمل بر غیب است نزد آنان است و از آن چیزهایی بر میگیرند و به مردم میرسانند؟«أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ، أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ»؟
آیا کافران با طرح اتهام جنون و شاعری و کهانت میخواهند از راه نیرنگ دعوت تو را باطل سازند؟ یا اینکه آنان به خدایی جز خدای یکتا معتقدند و میخواهند از زیر بار عبادت و اطاعت او شانه خالی کنند[۷۰]. «أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا… أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ…».
خداوند در این آیات، ۱۱ پرسش را پیاپی و به صورت استفهامی انکاری مطرح میکند و همه راههای فرار را از هر سو بر مخالفان میبندد، و آنان را در این عبارات کوتاه و پرنفوذ در تنگنایی سخت میاندازد.[۷۱]
هـ) گفتوگو خداوند با ابلیس:
خداوند متعال در آیاتی از قرآن با ابلیس گفتوگو نموده و در قالب پرسشهای جدلی مناظره کرده است. در سوره اعراف[۷۲] میفرماید:
«ما شما را آفریدیم، سپس صورتبندی کردیم» «وَلَقَدْخَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ»،که از لحاظ منطقی جزء مسلمات است، و همه موجودات عالم به آن معترف میباشند. سپس به فرشتگان فرمود: برای آدم خضوع کنید و سجده نمایید. «ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» آنها همه سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود، «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» خداوند پرسش فرمود: چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ «قَالَ مَامَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ»براساس مسلم اوّل، که خداوند همه ما را آفرید، اطاعت او واجب میشود، اما ابلیس از اطاعت خداوند سرباز میزند و با تکبر میگوید: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل. «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».
از آن جایی که اطاعت دستور خداوند واجب است و ابلیس با تکبر و غرور حاضر به اطاعت دستور خداوند نشد، خداوند فرمود: از آن مقام و مرتبه فرود آی، که تو حق نداری در آن «مقام و مرتبه» تکبر کنی! بیرون رو که تو از افراد پست وکوچکی.«قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ»
ابلیس زمانی که به دستور خداوند از مقام و مرتبه خود اخراج گردید، یک درخواستی از خداوند نمود و «گفت مرا تا روزی که مردم، برانگیخته میشوند مهلت بده و زنده بدار». «قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
خداوند براساس مصلحت و حکمت خویش به او مهلت داد و فرمود: «تو از مهلت دادهشدگانی» «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»، ابلیس گفت: اکنون که مرا اغوا نمودی، بر سر راه مستقیم تو در برابر آنها کمین میکنم! «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» و از همه جوانب، از جلو و عقب و چپ و راست آنها به سراغشان میروم، و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت! «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»
خداوند متعال فرمود: از آن مقام «با ننگ و عار و خواری» بیرون رو! سوگند یاد میکنم، که هر کس از آن ها از تو پیروی کند، جهنم را از شما همگی پر میکنم. «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا، لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»
مانند این گفتوگوی خداوند با ابلیس در سورههای حجر[۷۳] و ص[۷۴] هم آمده است. دراین گفتوگو خداوند با ابلیس ابتدا با بیان یک اصل مسلم که خالق همه موجودات است، با بیان جنبه پرستش، خودستایی و تکبر و غرور ابلیس را مکشوف می کند، و عدم اطاعت ابلیس را که جزء وظایف واجب هر مخلوقی است را به اثبات میرساند و او را از مرتبه و مقامش اخراج می کند.
۲- حجتهای مناظره در سخن پیامبران:
قرآن کریم در موارد زیادی ضمن یادآوری وقایعی که میان پیامبران الهی و مردم رخ نموده، برخی از مناظرهها و گفتوگوهای آنان را با مخالفان که عمدتاً به دستور و تعلیم خداوند بوده گزارش کرده است؛ مانند:
الف) مناظره حضرت نوح ۷ با قوم خویش:
حضرت نوح ۷ نخستین پیامبری بود که برای ترویج توحید برپاخاست، و آشکارا در برابر بتپرستی موضع گرفت، و از آن رو که مردم آن روزگار سادهدل و از نظر فهم متوسط بودند، و توان درک و پذیرش برهان را نداشتند، بیشتر احتجاجات او به صورت جدال احسن است، گرچه او گاه از موعظه و درموارد کمتری از حکمت (برهان) نیز بهره برده است.[۷۵]
حضرت نوح ۷ در برابر بتپرستان که به سبب ترس از خشم بتان به عبادت آن ها روی آورده بودند، ترس از عذاب الهی را مطرح ساخت و بر این اساس آنان را به عبادت خالصانه خدای یکتا فراخواند:
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ، أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ».[۷۶]
این سخن که حجّتی برهانی و یقینی است، در مقایسه با فهم و تلقّی بتپرستان، حجت جدلی محسوب میشود[۷۷]، زیرا بر همان تکیه میکند که مقبول آنان نیز هست و آن لزوم ترس از خشم و عذاب قدرت برتر است؛ گویا حضرت نوح ۷ در این گفتوگو تأکید میکند، که اگر میباید از خشم و عذاب قدرت برتر پرهیز کرد و در برابر او کرنش وعبادت داشت، باید از عذاب پروردگار ترسید، که قدرتش فوق همه قدرتهاست و فقط او را باید پرستید. اشراف قوم نوح ۷ در برابر این دعوت، با تکیه بر سه امر مدعی شدند که دلیلی بر لزوم پیروی از او نیست؛ نخست آنکه؛ حضرت نوح ۷ بشری چون دیگران است:
«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا»[۷۸]
دوّم آنکه؛ پیروان او افرادی پست و فرومایه و ظاهربین و سطحینگرند:«وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ».[۷۹] سوم آنکه؛ او و پیروانش هیچ برتری و فضلی بر آنان ندارند: «وَمَا نَرَىٰ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ». و درنهایت پارا فراتر گذاشته، نوح ۷ و پیروانش را به دروغگویی متهم کردند: «بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ».[۸۰]
گویا آنان در آغاز میگفتند: پیروی از نوح بر ما لازم نیست، ولی سپس با وارد ساختن اتهامی جدید مدعی شدند که بر آن ها لازم است، از او پیروی نکنند.[۸۱]
حضرت نوح ۷ در برابر این احتجاجات که برای نفی و انکار رسالت صورت میگرفت[۸۲]، با عطوفت و مهربانی و به کارگیری عبارت «ای قوم من!» در پاسخ نخستین مدعای قوم خویش[۸۳]، آنان را به این داوری فراخواند که اگر من از سوی پروردگار خویش حجّتی روشن داشته باشم و او زحمتی به من بخشیده باشد که بر شما پوشیده مانده است، آیا باز هم برای اینکه مانند شما بشرم، پیروی مرا بر خود لازم نمیدانید:«قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَىٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ آتَانِی رَحْمَهً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ»[۸۴]،در این آیه مراد از «بیِّنه»معجزه و مقصود از «رحمهً»، کتاب و علم یا اطعام و دستوراتی است که احتیاجات مردم را برمیآورد.[۸۵]
پاسخ نوح ۷ به دومین گفته اشراف این است: من کسانی را که به خدای یکتا و روز جزا ایمان آوردهاند، و شما آنان را پست و سطحینگر میدانید، از خود دور نمیکنم. اینان با پروردگار خویش ملاقات میکنند و او خود اعمال نیک و بد آنان را جزا میدهد؛ ولی شما چون به این حقیقت جاهلید، توقع دارید من آنان را از خود دور کنم و شرافت و کرامت را از ایشان بازگیرم[۸۶]: «وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُوا رَبِّهِمْ وَلَٰکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»[۸۷]،ای قوم من! اگر من با این وصف آنان را از خویش برانم، ظلم کردهام و در برابر عذاب پروردگاری که حامی مظلوم و دشمن ظالم است، یاوری نخواهم داشت. چرا این حقیقت (روشن) را درنمییابید و پند نمیگیرید: «وَیَا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»[۸۸]
حضرت نوح ۷ در پاسخ به سومین گفته قوم خویش گفت: من هیچگاه ادّعا نکردهام که گنجینههای خدا نزد من است و از غیب باخبرم و از فرشتگانم، تا شما مرا تکذیب کنید، بلکه ادعا میکنم پیامبرم و شرط پیامبری، بیّنه و برخورداری از علم و کتاب است که من دارم نه آنچه شما توقع دارید و در من نمیبینید.[۸۹]
«وَلَاأَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَاأَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ…»[۹۰]،
کافران که از رویارویی با حضرت نوح ۷ و گفتههای او درماندند، سرانجام گفتند: ای نوح! با ما مجادله کردی و از حدّ آن هم تجاوز کرده، ما را خسته کردی. دیگر بس است! ما به تو ایمان نمیآوریم. اگر راست میگویی، آن عذاب را بیاور که به ما وعده دادهای[۹۱]. «قَالُوا یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ»[۹۲].
حضرت نوح ۷ گفت: نزول عذاب به مشیّت خدا بسته است؛ اگر او بخواهد، میآورد و از شما کاری ساخته نیست: «قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»[۹۳].
ب) مناظرههای حضرت ابراهیم ۷با اشخاص و اقوام مختلف:
حضرت ابراهیم ۷ پرچمدار دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی است، و در طول زندگی خویش مناظرهها و گفتوگوهای فراوانی با افراد و گروهها داشته است؛ از جمله:
۱- مناظره با آزر:
نخستین مجادله ابراهیم[۹۴]، گفتوگوی او با جد مادریش آزر[۹۵] است، که در آن بالاترین درجه رفق، مدارا و ادب به کار رفته و حضرت ابراهیم ۷ وی را با بهترین شیوه[۹۶]، از پرستش بتان و پیروی شیطان منع کرده است. او آزر را بارها با تعبیر «ای پدر من!» مخاطب ساخته است که در برانگیختن عواطف و احساسات[۹۷] تأثیر شگرفی دارد. از او پرسید: چرا چیزهایی را میپرستی که نه میشنوند و نه میبینند و نه ضرری را از تو دور میسازند:«یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا».[۹۸]
به راستی مرا از روی دانش، حقایقی به دست آمده است، که تو را از آن نصیبی نیست، پس از من پیروی کن تا تو را به راهی درست هدایت کنم:«یَاأَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا»[۹۹].
شیطان را پیروی مکن، که او را در برابر خدای بخشنده، عصیانگر است:«یَا أَبَتِ لَاتَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِیًّا»[۱۰۰].
میترسم از جانب خدای رحمن تو را عذابی در رسد و تو یار شیطان باشی:«یا اَبَتِ انی اخافَ ان یَمَسَّکَ عذابٌ مِن الرّحمنِ فتکونَ للشیطانِ ولیّا».[۱۰۱]
آزر در برابر، با لحنی تند ابراهیم را به بدترین شکنجهها تهدید کرد و وی را از خود راند:«قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا»[۱۰۲]. ابراهیم باز هم ادب را فرونگذاشت، و پاسخ را با «سلام» آغاز کرد و به او وعده استغفار داد و دوری گزیدن از او و دیگر بتپرستان را پذیرفت: «قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا، وَأَعْتَزِلُکُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ[۱۰۳]…»
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.