سبک یادگیری جذب کننده[۴۸] : از ترکیب مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده تأملی بدست می آید. افراد دارای این سبک یادگیری در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیل آن به صورتی خلاصه، دقیق و منطقی توانا هستند. این افراد به طور عمده بر اندیشه ها و مفاهیم انتزاعی تأکید می ورزند. از دیدگاه این افراد، نظریه هایی که از لحاظ منطقی درست هستند بر نظریه هایی که قابلیت کاربرد عملی دارند ترجیح داده میشوند. علت نامیده شدن این سبک یادگیری به جذب کننده آن است که افراد دارای این سبک قادر به دریافت داده های گوناگون و سازمان دادن به آنها هستند. افراد دارای این سبک یادگیری در مشاغل علمی و اطلاعاتی موفق اند.
سبک یادگیری انطباق یابنده[۴۹] : از اجتماع دو شیوه یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری فعال بدست میآید. افراد دارای این سبک یادگیری از تجارب دست اول می آموزند و از اجرای نقشه و درگیر شدن با اعمال چالش انگیز لذت می برند. بیشتر از آن که به تحلیل های منطقی بپردازند امور محسوس را ترجیح میدهند. همچنین این افراد در حل مسائل به اطلاعاتی که از دیگران بدست می آورند وابسته اند تا به اطلاعاتی که خودشان از راه تحلیل های تخصصی کسب می کنند. این افراد در انطباق یافتن با موقعیت های جدید توانا هستند. افراد دارای این سبک یادگیری در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفق تر از دیگران اند.
سبک یادگیری واگرا[۵۰] : این سبک یادگیری از ترکیب تجربه عینی و مشاهده تأملی حاصل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری، موقعیت های عینی را از زوایای مختلف می بینند. رویکرد آنها نسبت به موقعیتها مشاهده کردن است تا عمل کردن. این افراد موقعیت هایی را که نیاز به ابراز اندیشه های متنوع دارند میپسندند و به جاذبه های متنوع فرهنگی و جمع آوری اطلاعات علاقه نشان می دهند. از آنجا که این افراد قادر به تولید اندیشه های گوناگون هستند سبک آنها را واگرا می نامند. افراد دارای سبک یادگیری واگرا از قدرت تخیل و احساس برخوردارند و این ویژگی های برای موفقیت در فعالیت های هنری و امور تفریحی مفید اند.
۲- تعریف عملیاتی: قبل از تعریف عملیاتی سبک های یادگیری، لازم است توضیحاتی در مورد سیاهه یادگیری مورد استفاده در این تحقیق و بخش های مختلف آن آورده شود. در این تحقیق منظور از سبک یادگیری، مجموع نمراتی است که فرد از پرسشنامه سبک های یادگیری کلب[۵۱] (LSI) بدست می آورد. این پرسشنامه توسط دیوید کلب در سال ۱۹۸۵ برای سنجش سبک های یادگیری طراحی و ساخته شد.
این آزمون دارای ۱۲ سؤال است که هر کدام شامل چهار عبارت بوده و فرد آزمودنی پس از خواندن هر سؤال و چهار قسمت آن، باید آنها را با توجه به نحوه یادگیری خود، با نمره های ۴ تا ۱ اولویت بندی نماید، به این شکل که عبارتی که بیشترین مطابقت را با یادگیری او دارد با نمره ۴ و عبارتی که کمترین مطابقت را دارد با نمره ۱ مشخص می شود.
بخش های مختلف این آزمون عبارتند از : تجربه عینی، مشاهده تأملی، آزمایشگری فعال و مفهوم سازی انتزاعی، که تعاریف عملیاتی مورد نظر برای هر یک به این صورت است:
تجربه عینی: منظور از این عبارت، مجموع نمراتی است که آزمودنی برای گزینه های (الف) سؤالات دوازده گانه پرسشنامه سبک یادگیری در نظر گرفته است.
مشاهده تأملی: منظور از این عبارت، مجموع نمراتی است که آزمودنی برای گزینه های (ب) سؤالات دوازده گانه پرسشنامه سبک یادگیری در نظر گرفته است.
آزمایشگری فعال: منظور از این عبارت، مجموع نمراتی است که آزمودنی برای گزینه های (ج) سؤالات دوازده گانه پرسشنامه سبک یادگیری کلب در نظر گرفته است.
مفهوم سازی انتزاعی: منظور از این عبارت، مجموع نمراتی است که آزمودنی برای گزینه های (د) سؤالات دوازده گانه پرسشنامه سبک یادگیری در نظر گرفته است.
از تفریق دو به دوی این مراحل، یعنی تفریق مرحله تجربه عینی از مفهوم سازی انتزاعی (AC – CE) و همچنین تفریق آزمایشگری فعال از مشاهده تأملی (AE – RO) دو نمره برای هر فرد بدست می آید. حال با توجه به این دو نمره، تعاریف عملیاتی سبک یادگیری به این ترتیب خواهد بود:
سبک یادگیری همگرا: اگر نمره فرد در AC – CE مثبت و در AE – RO نیز مثبت باشد، سبک یادگیری او همگرا است.
سبک یادگیری واگرا: اگر نمره فرد در AC – CE منفی و در AE – RO نیز منفی باشد، سبک یادگیری او واگرا است.
سبک یادگیری جذب کننده: اگر نمره فرد در AC – CE مثبت ولی در AE – RO منفی باشد، سبک یادگیری او جذب کننده است.
سبک یادگیری انطباق یابنده : اگر نمره فرد در AC – CE منفی و در AE – RO مثبت باشد، سبک یادگیری او انطباق یابنده است.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیقاتی
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیقاتی
۲-۱ مقدمه
بسیاری از روانشناسان و نظریه پردازان اشخاص را به صورت های مختلف و متفاوت از هم در نظر میگیرند و بنابراین برای هر انسانی ویژگی های متفاوتی از نظر شخصیت[۵۲] و سبک یادگیری[۵۳] قائل هستند، و از سوی دیگر، ویژگی هایی مانند سبک یادگیری و شخصیت به طور عینی قابل لمس و مشاهده نبوده و بسیار پیچیده هستند و به همین دلیل نظریه های متفاوتی در این زمینهها بوجود آمده و تعاریف مختلفی از هر کدام ارائه شده است.
در این فصل سعی شده است که ضمن تعریف جامع و کامل هر یک از متغیر های ویژگی های شخصیتی و سبک های یادگیری، انواع مهم هر یک از آنها از منظر دانشمندان و نظریه پردازان مختلف مورد بررسی قرار گیرد. سپس به پیشینه تحقیقاتی موضوع مورد بحث در داخل وخارج از کشور پرداخته و پس از جمع بندی موضوع، مدل مفهومی تحقیق نیز ارائه می شود.
۲-۲ بررسی نظریه های پیرامون موضوع تحقیق
۲-۲-۱ مبانی نظری سبک های یادگیری
مفهوم سبک یادگیری
مطالعه تأثیر تفاوت های فردی در یادگیری از دیرباز مورد توجه پژوهشگران و نظریه پردازان یادگیری و متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. تلاش برای درک چگونگی یادگیری بشر در سال ۴۲۷ قبل از میلاد آغاز شد، هنگامی که سقراط و افلاطون سرچشمه دانش را با نظریه های فیلسوفانه خود مورد بحث قرار دادند. فرضیه سازی رسمی در مورد تفاوت های یادگیری هنگامی آغاز شد که هرب تلان[۵۴] در سال ۱۹۵۴ اصطلاح «سبک یادگیری» را مطرح کرد. پیش از آنکه پژوهشی در مورد سبک های یادگیری صورت گیرد، متخصصان تعلیم و تربیت، یادگیری را به عنوان کیفیتی انباشته شده در ذهن معلم که آماده انتشار است در نظر می گرفتند، وظیفه و مسؤلیت معلم انتشار آن و مسؤلیت دانش آموزان بهرمند شدن از آن بود. بر اساس این دیدگاه اگر دانش آموزی یاد نمی گرفت، مقصر محسوب می شد. در نتیجه آزمون های هوش و آزمون های استاندارد برای غربال کردن دانش آموزانی که تصور می شد برای دریافت و بهره مند شدن از نوع خاصی از آموزش شایستگی ندارند گسترش یافتند (فام[۵۵]،۲۰۰۰؛نقل از شمس اسفندآباد،۱۳۸۴).
این عقیده که تفاوت های موجود در یادگیری افراد صرفا ناشی از تفاوتهای هوش و توانایی آنهاست، تا مدت ها بر دنیای تعلیم و تربیت سایه افکنده بود. امروزه این دیدگاه تغییر یافته و کاملا مشخص شده است که تفاوت های یادگیری افراد تا حدی بستگی به هوش و توانایی های آنها دارد و عوامل دیگری نظیر ویژگیهای شخصیتی و دشواری تکلیف نیز در این امر دخیل هستند. «سبک» یکی دیگر از عواملی است که در تفاوت های یادگیری افراد نقش مهمی دارد. سبک، سطح هوش یا یک صفت شخصیتی نیست بلکه تعامل هوش و شخصیت است. علاقه به مطالعه سبک های شناختی را می توان در کارهای یونگ[۵۶] (۱۹۲۳) با ارائه نظریه تیپهای شخصیتی جستجو کرد. این نظریه امروزه نقش مهمی در برخی مدلها و نظریه های سبک های شناختی دارد (استرنبرگ و گریگورنکو[۵۷]،۱۹۹۷).
آلپورت در سال ۱۹۳۷ با معرفی «سبک های زندگی»[۵۸] اصطلاح سبک شناختی را وارد روانشناسی نمود. از نظر وی سبک های زندگی ابزار یا وسیله ای برای تشخیص انواع متمایز شخصیت یا رفتار بود. با ورود اصطلاح سبک به جهان تعلیم و تربیت، اصطلاحاتی نظیر سبک های یادگیری، سبک های شناختی و سبکهای آموزشی به طور وسیعی به کار گرفته شدند. مطالعات مربوط به سبک های یادگیری و شناختی در طول دهه ۶۰ مورد توجه بسیار قرار گرفت و این توجه تا اوایل دهه ۷۰ ادامه یافت و سپس از میزان تحقیقات در این زمینه کاسته شد. با وجود کاهش توجه نسبت به موضوع سبک های یادگیری و شناختی در دو دهه اخیر، امروزه علاقه به مطالعه سبک های مجددا اهمیت یافته است (رایدینگ و چیما[۵۹]، ۱۹۹۷).
سبک به روشی اشاره دارد که فرد برای استفاده از توانمندی خود ترجیح می دهد. سبک های یادگیری و تفکر به توانمندی یک فرد اشاره نمی کند، بلکه به ترجیحاتی اشاره دارد که افراد در چگونگی استفاده از توانمندی های خود بکار می گیرند. ما هرگز از یک سبک منفرد تفکر و یادگیری استفاده نمی کنیم، بلکه همه افراد به مجموعه ای از نیمرخ های مربوط به سبک یادگیری و تفکر نیاز دارند (سنتراک[۶۰]، ۱۳۸۵، ص۲۱۰).
نظریه های سبک های یادگیری
امروزه اصطلاح سبک به الگوهایی از رفتار اشاره دارد که در مدت زمان طولانی و در بسیاری از حوزه های فعالیت ثبات دارند. به طور کلی اصطلاح سبک با توجه به نظریه ها و رویکردهای متفاوت به الگوی عادتی یا غالب فرد در انجام کارها اشاره دارد. نظریه ها و مدلهای بسیاری برای توصیف سبکهای یادگیری / شناختی مطرح شده است. اگرچه از نظر اصطلاح شناسی بین نظریه پردازان تفاوت وجود دارد، اما همه آنها بر این نکته تأکید دارند که روش ثابت و متمایزی برای رمزگردانی، ذخیره و اجرا وجود دارد که به طور اساسی از هوش مستقل است(اتکینسون،۱۹۹۸؛ نقل از شمس اسفندآباد،۱۳۸۴).
استرنبرگ و گریگورنکو (۱۹۹۷) سبک های یادگیری را به صورتی بسیار جامع طبقه بندی کرده اند. آنها سبک های مختلف ارائه شده به وسیله نظریه پردازان را تحت سه رویکرد کلی سبکهای شناخت محور، شخصیت محور، و فعالیت محور طبقه بندی نموده اند. در ادامه مهم ترین نظریههای مربوط به سه رویکرد شناخت محور، شخصیت محور و فعالیت محور مورد بحث قرار می گیرند.
الف) رویکرد سبک های شناخت محور
سبک های شناخت محور در دهه ۵۰ و اوایل ۶۰ ایجاد شدند، بنا به این اعتقاد که سبک ها می توانند پلی بین مطالعه شناخت (ادراک، یادگیری، تفکر) و شخصیت فراهم آورند. سبک های مختلفی که مطرح شده اند بیشتر به مفهوم شناخت نزدیک هستند تا شخصیت. برخی از مهم ترین این سبک ها عبارتند از:
۱- سبک وابسته – نابسته به زمینه[۶۱] : ممکن است با افرادی مواجه شده باشید که به راحتی قادرند اشیا را در جایی که کاملا بهم ریخته است پیدا کنند. در حالی که دیگران قادر به چنین کاری نیستند. برای مثال، یک فرد به راحتی می تواند گوشواره ای را که روی میز با وسایل دیگر مخلوط شده است بلافاصله پیدا کند در حالی دیگران ممکن است این کار را در مدت زمان بیشتری انجام دهند. مسلما این دو فرد در یک مورد کاملا با هم متفاوت هستند.
ویتکین[۶۲] (۱۹۶۲) سبک وابسته- نابسته به زمینه را برای نشان دادن چنین تفاوت هایی معرفی کرد. به عقیده ویتکین افراد را می توان برحسب میزان وابسته بودن یا نابسته بودن به ساختارهای موجود در حوزه دیداری طبقه بندی کرد. یادگیرنده وابسته به زمینه فردی است که اطلاعات را به طور کلی و یکپارچه پردازش می کند، کمتر به طور تحلیلی عمل می کند، به جزئیات توجهی ندارد و زمینه ادراک را به صورت کلی در نظر می گیرد. کلی بودن از تحلیلی بودن و تجزیه کردن جلوگیری می کند. یادگیرنده نابسته به زمینه فردی است که به سادگی زمینه را به اجزای آن تجزیه می کند. او معمولا تحت تأثیر ساختار موجود قرار نمی گیرد و می تواند به طور مستقل از زمینه ادراکی انتخاب کند. افراد وابسته به زمینه جهت گیری اجتماعیتری دارند و از این رو به پاداش و تنبیه بیشتر پاسخ می دهند. آنها وقتی که مواد آموزشی سازمان یافته نباشد، نیاز بیشتری به دستورالعمل صریح دارند و کمتر قادر به تجزیه و تحلیل هستند. بنا به نظر ویتکین، یادگیرندگان وابسته به زمینه نسبت به یادگیرندگان نابسته به زمینه به نشانه های اجتماعی توجه بیشتری نشان میدهند. آنها دوست دارند با دیگران باشند و در جستجوی موقعیت های آموزشی یا شغلی ای هستند که با افراد دیگر در تماس و تعامل باشند (نقل از شمس اسفند آباد، ۱۳۸۴).
دمبو[۶۳](۱۹۹۴) معتقد است که یادگیرندگان وابسته یا نابسته به زمینه با محیط خود به طور متفاوت برخورد میکنند. اشخاصی که وابسته به زمینه اند جذب دیگران می شوند، شغل هایی مانند معلمی را که مستلزم ایجاد رابطه با دیگران است بر می گزینند و موضوعات درسی نظیر علوم اجتماعی را که بیشتر با مردم سروکار دارند انتخاب می کنند. از سوی دیگر، افراد نابسته به زمینه مشاغلی را که نیاز چندانی به تعامل اجتماعی ندارند ( مانند مهندسی و اخترشناسی) ترجیح می دهند و موضوعات درسی مانند ریاضیات و علوم را که تأثیر چندانی بر امور انسانها ندارند انتخاب می کنند (سیف،۱۳۸۵،ص۱۷۳).
افراد نابسته به زمینه در سازماندهی اطلاعات ورودی از یک چهارچوب مرجع درونی استفاده می کنند و به طور کلی اطلاعات را به خود ربط می دهند. بنابراین، این سبک نشان دهنده یک شکل بسیار فعال از پردازش اطلاعات است. در مقابل، افراد وابسته به زمینه از یک چهارچوب مرجع بیرونی استفاده می کنند، با خویشتن خود کاری ندارند و رویکرد بسیار منفعل تری نسبت به پردازش اطلاعات دارند. یادگیرندگان وابسته-نابسته به زمینه از نظر عملکرد آموزشی با یکدیگر تفاوت دارند. لذا آنها باید راهبردهای آموزشی متفاوتی را بکار بگیرند. یادگیرندگان وابسته به زمینه در موقعیت هایی که متن یا زمینه مهم است، نظیر موقعیت های اجتماعی، ادبی و تاریخی عملکرد بهتری دارند. یادگیرندگان وابسته به زمینه در حوزه های علوم انسانی موفق تر هستند، چون آنها در این حوزه ها با مباحث کلی سروکار دارند نه با جزئیات. برعکس، یادگیرندگان نابسته به زمینه در حوزه های مربوط به علوم پایه نظیر ریاضیات، فیزیک و زیست شناسی موفق تر هستند. این افراد به سادگی هدف های عینی را تجزیه و تحلیل می کنند. آنها در علومی که با جزئیات سروکار دارند بهتر عمل می کنند. یادگیرندگان وابسته به زمینه در موقعیت های گروهی مثل بحثهای گروهی و مطالعات گروهی که با هم کلاسی ها در ارتباط متقابل هستند توانایی یادگیری بیشتری دارند، در حالی که یادگیرندگان نابسته به زمینه بیشتر مایل هستند به صورت انفرادی آموزش ببینند، یعنی آنها خود انگیخته و دارای انگیزه شخصی هستند و مایلند مطالب و مواد درسی را شخصا سازماندهی کنند و کمتر تقویت بیرونی را میپذیرند(شمس اسفندآباد،۱۳۸۴،ص۸۰).
جدول۲- ۱، مقایسه خصوصیات افراد وابسته – نابسته به زمینه(ساراکو[۶۴]،۱۹۹۸، نقل از عبادی،۱۳۸۴،ص۴۳)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
خصوصیات افراد وابسته به زمینه
خصوصیات افراد نابسته به زمینه
۱٫ به ادراک های محیطی حساس اند.
۲٫ همواره از یک روش نسبتا ثابت دست به تجربه محیط می زنند.
۳٫ به منابع قدرت وابسته اند.
۴٫ به کارهای گروهی تمایل بیشتری نشان می دهند.
۵٫ افرادی را جذاب می دانند، به آنها نزدیک میشوند.
۶٫ به اجتماع علاقمند و حساس هستند.
۷٫ برای کمک به دیگران و کسب مهارت های اجتماعی حساس هستند.
۸ . بیشتر به حرفه هایی که نیازمند ارتباط با دیگران باشد، علاقه نشان می دهند.
۱٫ هر شیء را جدا از محیط اطرافش ادراک می کنند.
۲٫ موضوعات را از زوایای مختلف می بینند و برای حل مسأله بکار می برند.
۳٫ معمولا به صورت مستقل عمل می کنند.
۴٫ بیشتر تمایل به کوشش انفرادی و خودجوش دارند.
۵٫ سرد و گوشه گیر به نظر می رسند.
۶٫ به اجتماع بی تفاوت بوده اما در عوض، مهارت های تحصیلی خوبی دارند.
۷٫ به دیگران حساس نبوده و مهارت های اجتماعی ضعیفی دارند.
۸ . بیشتر به حرفه هایی که اجازه عملکرد انفرادی به آنها بدهد علاقه دارند.
۲- سبک های تکانشی و تأملی[۶۵]: کاگان (۱۹۶۴) سبک تکانشی- تأملی را معرفی کرد. به این نوع از سبکهای یادگیری «سرعت شناختی» نیز گفته می شود. منظور از سرعت شناختی این است که یادگیرندگان با چه سرعتی به تکالیف شناختی پاسخ می دهند. یادگیرندگان تکانشی سریع کار می کنند اما اشتباهات زیادی مرتکب می شوند. یادگیرندگان تأملی آهسته کار می کنند اما اشتباهات کمتری هم مرتکب می شوند. به عبارت دیگر افراد تکانشی به سؤالاتی که از آنان پرسیده می شود با اولین جوابی که به ذهنشان می رسد پاسخ می دهند و تنها چیز مهم برای آنان سریع جواب دادن است. در مقابل، یادگیرندگان تأملی پیش از حرف زدن فکر می کنند و به جای سریع جواب دادن، سعی می کنند تا آنجا که ممکن است فکر کرده و جواب درست بدهند. سبک های تکانشی و تأملی عمدتا در میحط خانه شکل می گیرند، اما پژوهش نشان داده که مدرسه نیز در آن مؤثر است (سیف،۱۳۸۵،ص۱۷۴).
افراد تأملی قبل از شروع یک تکلیف، تمایل به تفکر دارند و برای ارزیابی نظراتشان وقت صرف می کنند. بر عکس، افراد تکانشی بدون تفکر کافی و شتاب زده پاسخ میدهند. آنها به سرعت و بدون در نظر گرفتن دقیق راه حل ها، برای مشکلات راه حل های سریع و فوری پیشنهاد میکنند. به طور عملیاتی افراد تکانشی با زمان پاسخ دهی (نهفتگی) کمتر و خطاهای بیشتر و افراد تأملی با زمان پاسخ دهی (نهفتگی) بیشتر و خطاهای کمتر تعریف شده اند. دانش آموزان تأملی خطاهای کمتری دارند و احتمالا بیشتر تحلیلی عمل می کنند. دانش آموزان تأملی زمان زیادی را صرف تحلیل ساختار مسائل و جزئیات آن می کنند. معمولا این کار از میزان خطاهای آنها می کاهد. دانش آموزان تأملی معمولا در تکالیف درسی عملکرد بهتری دارند. دانش آموزان تکانشی تکالیف را به سرعت انجام می دهند اما معمولا میزان خطای بیشتری دارند، در حالی که دانش آموزان تأملی سرعت کمتر ولی دقت بیشتری دارند (شمس اسفندآباد،۱۳۸۴،ص۸۱).
دانش آموزان دارای سبک تکانشی بیشتر از دانش آموزان دارای سبک تأملی خطا می کنند. علاوه بر این، دانش آموزان دارای سبک تأملی بیشتر احتمال دارد که بتوانند اهداف خود را تحقق بخشیده و اطلاعات مربوطه را جذاب سازند و معمولا معیارهای بالاتری برای عملکرد دارند. در کل دانش آموزان تأملی بیشتر از دانش آموزان تکانشی در این موارد موفق هستند: ۱- به خاطر آوردن اطلاعات سازمان بندی شده ۲- درک مطلب و تفسیر متون ۳- حل مسأله تصمیم گیری(سنتراک،۱۳۸۵،ص۲۱۱).
ب) رویکرد سبک های شخصیت محور