مادر حضرت مهدی
در خصوص نام مادر حضرت روایات گوناگونی در دست است. در روایتی از شیخ طوسی، از مادر آن بزرگوار به نام ریحانه نام برده شده، ولی بلافاصله افزوده شده که به او نرجس، صیقل و سوسن نیز میگفتند.به نظر عدهای مادر آن حضرت مریم بنت زیدالعلویه بوده است. در روایت حکیمه خاتون که مشهورترین و مستندترین روایت درباره تولد حضرت بقیه الله میباشد، همان نام نرجس آمده است.
به نظر برخی از محققان، امکان دارد نام اصلی او همان نرجس بوده و دیگر اسامی به جز صقیل را بانوی او حکیمه به او داده باشد ایشان در روایات، مورد مدح قرار گرفتند که به ذکر حدیثی از آقا امام صادق در این خصوص میپردازیم:
ابوبصیر میگوید به امام صادق گفتم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بیت چه کسی است؟
در پاسخ فرمود: «ای ابوبصیر! اوپنجمین فرزند از فرزندم موسیاست. اوفرزند سید کنیزان و بزرگترین زنان است. به غیبتی غائب میشود که اهل باطل در او شک میکنند، سپس خداوند عزوجل او را ظاهر میکند وشرق و غرب زمین را به دست توانای او فتح میکند.[۲]
ولیمه عمومی
حضرت امام حسن عسگری بعد از ولادت فرزندش دستور دادند که مقدار زیادی نان و گوشت بخرند و بین فقرای شهر سامرا تقسیم کردند همچنین برای او هفتاد قوچ عقیقه کرد که چهار تا از آنها را برای رفیقش ابراهیم فرستاد و نامهای هم به او نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم این گوسفندها را از فرزندم محمد مهدی است. خودت آن هار ا بخور و هرکس از شیعیان مارا دیدی به او بخوران.
مخفی بودن تولد حضرت
با توجه به مسأله امامت و اخباری که دربارهی حضرت صاحب وجود داشت خیلی طبیعی به نظر میرسد که عباسیان حاکم بر سامرا و بغداد دنبال قتل وی باشند زین رو حضرت عسکری تحت کنترل شدید امنیتی بودند.
شیخ مفید در آغاز شرح حال امام زمانمی نویسد:
به دلیل مشکلات آن دوران و جستجوی شدید سلطان وقت و کوشش بی امان برای یافتن آخرین حجت خدا، ولادت آن حضرت برهمگان مخفی ماند.[۳]
در همین رابطه احمد بن عبیدالله بن خاقان که کار خراج قم را بر عهده داشت، درباره موضوع کاوش خانه امام حسن عسکری گزارش داده که متن آن چنین است:
وقتی خبر بیماری امام حسن عسکریشایع شد، خلیفه به دنبال پدرم فرستاد. او به دارالخلافه رفت و همراه پنج تن از کارمندان نزدیک خلیفه که از معتمدان او بودند بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام را در کنترل گرفته و لحظه به لحظه از اخبار و آمار وی اطلاع داشته باشند، آنگاه برخی از طبیبان را فراخوانده و دستور داد شبانه روز بر بالین امام حضور داشته باشند.
پس از دو یا سه روز به او اطلاع دادند که امام ضعیف تر شده است و او دستور داد طبیبان بر مراقبتهای خود بیفزایند، آنگاه پیش قاضی القضات رفت و از او خواست ده نفر از معتمدان خود را که از نظر دین و ورع کاملاً به آنان اطمینان دارد به منزل امام عسکری بفرستد که شبانه روز در آنجا باشند این وضع ادامه داشت تا آنکه امام وفات یافت. پس از این حادثه خانه امام بررسی دقیق شد و همه چیز مهر و موم گردید و پس از آن تلاشهای گستردهای برای یافتن فرزندی از آن حضرت آغاز شد حتی کنیزان امام نیز تحت نظر قرار گرفتند تا معلوم گردد کدام یک از آنها باردار است؛ یکی از آنها را که احتمال حمل دربارهاش میرفت در حجرهای تحت مراقبت قرار دادند تا وقتی باردار نبودن وی مسلم شد.آنگاه میراث امام میان مادر و برادرش تقسیم شد. در همین روایت به دنبال گزارش مزبور، اشارهای به فرصت طلبی جعفر به منظور جانشینی برادرش شده است؛ از جمله آنکه وی از عبیدالله بن خاقان خواست او را بعنوان جانشین امام عسکری اعلام و معرفی نماید و او تقاضای جعفر را رد کرد.[۴]
به طور مسلم چنین حساسیت شدیدی از طرف دستگاه خلافت بدین سبب بود که بتوانند اعلام کنند که امام حسن عسکری فرزندی نداشته است.احضار افراد موثق در منزل امام نیز برای این بود تا به ادعای خود در این باره رنگ حقیقت داده و شیعیان را دچار حیرت و سردرگمی نمایند به عنوان نکته آخر در این بحث باید به این نکته اشاره کرد که مطابق طرح دقیقی که از قبل ریخته شده بود مساله ولادت آن حضرت از چشم مردم و حتی بیشتر شیعیان دور مانده تا بتوانند به نقشههای شوم خود جامعه عمل بپوشانند اما علی رغم تمام این تلاشها هیچ قدمی نمیتوانستند در این راه بردارند.
آگاهی برخی از شیعیان از تولد امام
با مراجعه به کتب تاریخی متوجه این میشویم که علی رغم همه تلاشها برخی از شیعیان و وکلای امام عسکری و کسانی که در خانه امام عسکری مشغول به کار بودند از این موضوع باخبر شدند که از آن جمله میتوان به محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، حکیمه خاتون دختر امام جواد، ابوعلی بن مطهر، عمر و اهوازی و ابونصر طریف خدمتگزار خانه امام اشاره کرد.[۵]
یکی از مهم ترین روایاتی که در این بحث وجود دارد این است؛ زمانیکه محمد بن عثمان عمری از وکلای خاص امام زمان همراه با چهل نفر دیگر در خدمت امام عسکری بودند. آن حضرت فرزند خویش را به آنان نشان دادند وفرمودند: «هذا اماکم من بعدی و خلیفتی علیکم، اطیعوه و لا تتفرقوا من بعدی فی ادیانکم لتهلکوا، اما انکم لا ترونه بعد یومکم هذا» (این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از او فرمان برید و پس از من در دین خود اختلاف نکنید که در این صورت هلاک میشوید و پس از این هرگز او را نخواهید دهید.) در ادامه این روایت آمده است که: چند روز پس از آن امام عسکری رحلت کرد.[۶]
همین روایت را شیخ طوسی نیز نقل کرده و برخی رجال شیعه را که در جمع این چهل نفر حضور داشتند نامبرده که از آن جمله علی بن بلال، احمد بن هلال، ، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح بوده اند.[۷]
اختلاف پس از رحلت امام حسن عسکری
بعد از شهادت یازدهمین ستاره فروزان جهان تشیع با توجه به شرایط امنیتی و جو سیاسی آن روز شاید بتوان از آن دوران بعنوان مشوش ترین اوضاع سیاسی نام برد که عامل آن علاوه بر مخفی بودن ولادت حضرت صاحب شروع مساله غیبت و ارتباط جدید امام با شیعیان باشد.
که اشعری از پانزده فرقه، نوبختی از سیزده فرقه و شیخ مفید به نقل از نوبختی به چهارده فرقه اشاره میکند.
اگر بخواهیم در یک جمع بندی به تشریح فرقههای مزبور بپردازیم آنها را میتوان به پنج گروه تقسیم کرد:
۱-کسانی که رحلت امام عسکری را باور نداشتند واو را به عنوان (مهدی آل محمد)زنده میدانند و به نام واقفه یعنی کسانی که بر امام عسکری توقف کرده اند، شناخته میشوند.[۸]
۲-کسانی که پس از رحلت امام حسن عسکری به برادر آن حضرت جعفر بن علی الهادی گرویده و به دلیل آنکه فرزند امام عسکری را ندیده بودند به امامت جعفر ملقب به کذاب گردن نهادند که گروهی از آنان وی را جانشین امام یازدهم میدانستند به اینها جعفریه میگفتند.
۳-عدهای که پس از انکار امامت حضرت عسکری به امامت اولین فرزند امام هادیمحمد که در زمان حیات پدر فوت کرده بود گرویدند به اینان محمدیه میگفتند.
۴-شمار دیگری براین باور بودند همانطوری که پیامبر خاتم الانبیاء بودند حضرت امام عسکری خاتم ائمه هستند و بعد از ایشان دیگر امامی نخواهد بود.
۵-و اما گروهی که اکثریت شیعیان را شامل میشود به امامت حضرت مهدی اعتقاد داشتند.
از این فرق و بجز فرقه آخر تنها فرقهای که نسبتاً با اقبال رو به رو شد و برخی از چهرههای معروف از آن حمایت کردند قائلین به امامت جعفر بن علی هستند. به هر حال در میان همه این گروهها به گواه تاریخ شیعیان اصیل که قائل به امامت حضرت حجت بن الحسن بودند بیشترین اقبال را داشتند ولی مسأله غیبت از مسائلی بود که به راحتی برای شیعیان حل نشد و علمای بزرگی را واداشت به تألیف کتب گران سنگی هم چون الغیبه، کمال الدین و تمام النعمه، غیبه شیخ طوسی و… دست بزنند به همین سبب است که هر روز بر منحرفین از این مسیر افزوده میشود ان شاءالله به برکت ارواح قدسی حضرت بقیه الله بتوانیم در شناخت این مسیر پیشرو باشیم و در سربازی حضرت بقیه الله ثابت قدم باشیم.
دراینجا لازم دیدم به پاسخ شبهه متعارف ومشهور درخصوص طول عمر حضرت بپردازیم.
گفتار دوم: مسئله طول عمر حضرت
مرز نهایی عمر متعارف
شواهد موجود، نشان میدهد که در دهه های آخر سدهی چهارم ه.ق، دانشمندان و تودههای مردم، مرز نهایی عمر متعارف را صد و بیست سال میدانسته اند و عمر مبارک امام زمان در سال ۳۷۵ ه.ق از این حدّ گذشته و حالت غیرمتعارف پیدا کرده است. از این زمان به بعد، در میان بخشهایی از مردم، و حدّاقل در میان افراد بهانه جو، پرسشهایی در مورد طول عمر آن حضرت پدید آمده است.
در قرآن کریم – که محکم ترین سند اسلامی است – به افرادی بر میخوریم که از عُمری دراز و غیرطبیعی برخوردار بوده اند.
شماری از افراد که در قرآن، دارای عمری طولانی شمرده شده اند، عبارت اند از:
نوح
قرآن، در بارهی نوح میگوید: «ولقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فلبث فیهم ألف سنه إلّا خمسین عاماً» (و به راستی، نوح را به سوی قوم اش فرستادیم، پس در میان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ کرد.)
چنان که میبینید، قرآن، با صراحت، عُمر نهصد و پنجاه ساله را برای حضرت نوح مورد تأیید قرار میدهد[۹].
عیسی بن مریم
«وقولهم انّا قتلنا المسیح عسیی ابن مریم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبّه لهم و إنّ الذین اختلفوا فیه لفی شک منه مالهم به من علم إلّا اتباع الظن وما قتلوه یقیناً – بل رفعه الله إلیه وکان الله عزیزاً حکیما – و إن من أهل الکتاب إلّا لیومننَّ به قبل موته ویوم القیامه یکون علیهم شهیداً»[۱۰] (و گفتهی ایشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم»، و حال آن که آنان او را نکشتند و مصلوب اش نکردند، لکن امر، بر آنان مشتبه شد و کسانی که در بارهی او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروی میکنند، و یقیناً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود بالا بُرد، و خدا توانا و حکیم است. و از اهل کتاب، کسی نیست مگر آن که پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان میآورد، و روز قیامت [عیسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.)
آیات یاد شده صراحت دارد در این که اهل کتاب، عیسی را نکشته اند، بلکه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوی خود بالا برده است.
جمعی از دانشمندان اهل سنّت، در ذیل «ولکن شبّه لهم» از مجاهد[۱۱] نقل کرده اند که گفت: «صلبوا رجلاً غیر عیسی شبه بعیسی یحسبونه إیاه، ورفع الله إلیه عیسی حیاً»[۱۲] (مردی غیر از عیسی را که شباهت به عیسی داشت، به دار آویختند و گمان کردند که او عیسای مسیح است. و خداوند عیسی را زنده به سوی خود بالا برد.)
ابوسعید از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «منّا الذی یصلّی عیسی بن مریم خلفهُ»[۱۳] (از ما است آن کسی که عیسی بن مریم پشت سر او نماز میگذارد.)
ابن ابی شیبه، از ابن سیرین نقل میکند که گفت: «المهدی من هذه الامّه وهو الذی یؤمّ عیسی بن مریم»[۱۴] (مهدی، از این امّت است و او، کسی است که عیسی بن مریم پشت سر او نماز میگذارد.)
مرحوم محدث نوری مینویسد:
نظر مشهور میان دانشمندان خاصّه و عامّه، آن است که عیسی در آسمان باقی و زنده است به همان حیاتی که در زمین داشته است. زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشید و نخواهد چشید تا آن که در آخرالزمان فرود آید و پشت سر مهدی نماز، گزارد[۱۵].
حال اگر تاریخ میلادی، از صحّت و دقّت کافی برخوردار باشد، عُمر عیسای مسیح، اکنون، حدود دو هزار سال است. با این وجود، عُمر ۱۱۵۰ سال برای حضرت مهدی امر بعیدی نخواهد بود.
خضر
یکی از کسانی که عُمر طولانی دارد، حضرت «خضر» است. وی، یکی از پیامبران الهی است. معجزهی این پیامبر، این بود که روی هیچ چوب خشک یا زمین بی علفی نمینشست، مگر آن که سبز و خرم میشد. او را به همین جهت «خضر» نامیده اند.[۱۶] گرچه در قرآن، از وی، به صراحت یاد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهی موسای کلیم با این بندهی دانا و با تجربهی خداوند، در سورهی کهف آمده است. مفسران فریقین، در ذیل آیهی شصت و پنج کهف، یعنی «فوجدا عبداً من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علماً»، گفته اند، مقصود از «عبد خدا» «خضر» است.[۱۷] از روایات امامان اهل بیت چنین بر میآید که خضر، از دنیا نرفته و هنوز زنده است.[۱۸]
اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه در میان اهل سنّت نیز عقیدهای پذیرفته شده است.
دیار بکری، مورّخ معروف سنّی، مینویسد: «جمهور علما، بر این عقیده اند که خضر زنده است».[۱۹]
علاّمهی گنجی شافعی مینویسد: «حیات و بقای خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است».[۲۰]
شیخ مفید، در مورد حضرت خضر مینویسد: «و هو الخضر، موجود قبل زمان موسی إلی وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السیر و الأخبار، سائحاً فی الأرض، لایعرف له أحد مستقراً ولا یدعی له اصطحاباً، إلّا ما جاء فی القرءان به من قصّتهِ مع موسی.»[۲۱] (زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسی تا زمان ما، مورد اتّفاق سیره نویسان و مورّخان است. وی، در زمین سیر میکند و کسی محلّ زندگی او را نمیداند، و کسی ادعا نکرده که یار و همراه او باشد.)
مجموعهی روایات، مؤید آن است که خضر، طولانی ترین عُمر را در میان فرزند آدم دارد. شیعه و اصحاب حدیث، بلکه همهی امّت، به جز معتزله و خوارج، بر این باوراند که خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل کامل برخوردار است. در این عقیده، بیش تر اهل کتاب نیز با آنان هم رأی اند.
کراجکی در کنز الفوائد مینویسد: «و قد أجمع المسلمون علی بقاء خضر من قبل زمان موسی إلی الآن، و أنّ حیاته متّصله إلی آخر الزمان. وما أجمع علیه المسلمون فلا سبیل إلی دفعه بحالٍ من الأحوال.»[۲۲]
بقای خضر، از قبل از زمان موسی تا زمان حاضر، و ادامهی حیات اش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هیچ روی، نمیتوان آن را نادیده گرفت.
میزرا حسین طبرسی نوری نیز مینویسد:
اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند که حضرت خضر (پیامبر خدا) باقی و زنده است و چند هزار سال از عُمر وی میگذرد.[۲۳]
اصحاب کهف
جمع دیگری که قرآن کریم به عُمر طولانی آنان تصریح کرده، اصحاب کهف اند. قرآن در مورد آنان میگوید: «ولبثوا فی کهفهم ثلاثمئه سنین وازدادوا تسعاً»[۲۴]؛ (و سیصد سال، در غارشان، درنگ کردند و نُه سال [نیز بر آن] افزودند.)
چنان که میبینید، قرآن، به حیات و بقای اصحاب کهف بیش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصریح میکند. به راستی، کدام یک شگفت انگیزتر است: کسی که سیصد سال بدون آب و غذا زنده مانده یا کسی که صدها سال باقی مانده، امّا غذا میخورد، آب میآشامد، راه میرود، میخوابد و بیدار میشود؟
از منظر عقل
افزون بر کتاب و سنّت، عقل سلیم نیز، طول عُمر را برای انسان، ناممکن نمیداند، بلکه آن را امری کاملاً ممکن میشمارد. حکما و فلاسفه گفته اند، بهترین دلیل بر امکان هر چیزی، واقع شده آن چیز است. همین که طول عُمر در میان پیشینیان روی داده و تاریخ، افراد زیادی را به ما نشان میدهد که عُمری دراز داشته اند، خود دلیل روشنی است بر این که طول عمر، از دیدگاه عقل امری ممکن است.
خواجه نصیر طوسی میگوید: «طول عمر، در غیر مهدی اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنین است، بعید شمردن طول عُمر در مورد مهدی جهل محض است.»[۲۵]
علاّمهی طباطبایی مینویسد: «هیچ قاعده و برهان عقلی ای وجود ندارد که بر محال بودن طول عُمر دلالت کند. به همین جهت، نمیتوانیم طول عمر را انکار کنیم.»[۲۶]
تجربهی تاریخی
واقعیت دیگری که در شناخت مسئلهی «طول عُمر» و امکان آن، باید مورد نظر باشد، تجربهی تاریخ طولانی بشریت است. اگر مسئلهی طول عمر، در تاریخ زندگی بشر اتّفاق افتاده باشد – اگر چه در مواردی نه چندان زیاد – تکرار موارد یا موردِ مُشابِهِ آن، امری طبیعی و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود.
این مطلب نیز روشن است که نقل تاریخی، بویژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب یقیین و باور میگردد. ما میبینیم که کتب تاریخی، افراد زیادی از «مُعَمّرین» را نام برده اند و احوال و زندگی آنان را ثبت کردهاند. این گونه افراد، هم در میان افراد عادی بوده اند و هم در میان مشاهیر تاریخ و پیامبران.
پس مسئلهی امکان عمر طولانی، و تحّقق یافتن آن در موارد متعدّد، امری است که از نظر وقوع خارجی و تحقّق عینی نیز مصداقهایی دارد، و از نظر نقل تارخی، قطعی و مسلّم است.
البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازهای معین و نوسانی محدود دارد، لکن آن چه از طرح مسئلهی «معمّرین» مقصود است، این است که نشان داده شود که مقدار عُمر دو جریان دارد:
۱- جریان معمولی و متعارف، که در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.
۲- جریان غیرمعمولی و استثنایی که در پارهای از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.
اکنون نظر خوانندگان گرامی را به نمونههایی از افرادی که در گذشتهی تاریخ، دارای عُمر طولانی بوده اند جلب میکنم:
۱-آدم؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سی تا هزار سال نوشته اند.[۲۷]
۲-شیث بن آدم وی نهصد ودوتزده سال عمر کرده است.[۲۸]
۳- انوش بن شیث؛ عمر وی را نهصد و پنجاه سال نوشته اند.[۲۹]
۴- قینان بن انوش، وی، نهصد و بیست سال عمر کرده است.[۳۰]