۲۲-۱۹
بریهد۴٫۵٫۶
اولویت قابل توجه برای چاندوگیه این ایده را به دست میدهد که اثر ابتدایی براساس این مکتب اوپهنیشدها از پیش در متون بادریانه بوده ، که خود او یا یکی از پیشینیان او ۱۶ قطعه مهم آن را از دیگر مکاتب وده یی گرفته و بیشتر بر این نظر بوده اند که باید نظم بنیادی این مجموعه در نظر گرفته شود و با توجه به برخی شواهد میتوانیم بگوییم که بادریانه علاوه بر اوپهنیشدها از شوتاشوتره، آیترین و جاباله استفاده کرده است. با در نظر گرفتن این نکته، این دستور العمل لعن آمیز که در سوتره ۳٫۳۲۵ نقل شده، طبق نظر شنکره باید جایگاهش در ابتدای اوپهنیشد «اتهروه نیکاها»یی باشد؛ که از وجود آن درجای دیگر هیچ اطلاعی نداریم؛ من پیشنهاد میدهم که این دستور العمل مشکوک ممکن است که در ابتدای یکی از این دو اوپهنیشد و احتمالا از موندکه اوپهنیشد بوده باشد؛ (از آنجا که با توجه به آثار بادریانه و شنکره در می یابیم که آنها فقط از اوپهنیشد موندکه و پرشنه از اتهروه اوپهنیشد استفاده کرده اند؛ در نتیجه از چیزی بیشتر از این اطلاع نداشته اند و به همین دلیل به نظر میرسد که آنها تأثیر این اوپهنیشد را [بر این موضوع] دیده بودند که این تأثیر در پی این دستور العمل آمده بود)؛ این فرمول شنتی از قبل در برخی از دستنوشتههای اوپهنیشد بوده و در برخی به صورت ناقص ذکر شده است. به برهمه سوترههای بادریانه تفسیر برجسته و مهم شنکره(حدود ۸۰۰ میلادی) اضافه شده است؛ علاوه بر تألیفات دیگر، تفاسیر بریهد آرنیکه، چاندوگیه، تیتریه، ایتریه، شوتاشوتره، ایشه، کنه، کته، پرشنه، موندکه و ماندوکیه، که زیر نظر کتابخانه هند در جلدهای دو، سه، هفت و هشت چاپ شده اند، نیز به او نسبت داده شده اند. بنابراین تفاسیر شنکره بر کوشیتکی، که نخستین بار توسط شنکراننده شرح داده شده بود( مطابق با گزارش هال[۳۷۸]، فهرست، صفحه ۹۸ و ۱۲۳معلم مدهوه، که مکتبش در ۱۳۵۰ میلادی شکوفا شده بود) و میترانیه، که رامتیرته[۳۷۹] شرح کرده بود، مفقود شده اند.
هر چند، تفاسیر یازده اوپهنیشد که به شنکره نسبت داده شده است احتمالاً برای خود او نمی باشد، اما صرفاً در مکتب شنکره، هنگامی که نظراتی در تفاسیر اوپهنیشد داده میشد اغلب با تفاسیر سوترههای آنها موافقت داشت. تفسیر بر ماندوکیه که به اسم رسالههای شنکرهای وجود دارد که ماندوکیه و گوده پاده کاریکا[۳۸۰] را به عنوان یکی مطرح می کند، و به نظر میرسد این کل را در مفهومی اوپه نیشدی بررسی نمی کند.[۳۸۱]
و با این حقیقت موافق خواهد بود که ماندوکیه در هیچ کدام از برهمنه سوترهها یا تفاسیر شنکره از آنها ذکر نشده است، در حالی که دو سرود از کاریکا از گوده پاده توسط شنکره با این لغات، atra uktam vedânta-artha-sampradâyavidbhir âćâryaih. ذکر شده است. در تفسیر او بر برهمه سوترهها فقط اسامی ۴۰ اوپهنیشدی را میتوان دید که بواسطه شنکره ذکر شده است(ضمیمه هایی که اشاره بر این نقل قولها دارد)- چاندوگیه۸٫۹؛ بریهد آرینکه ۵٫۶٫۵ تیتریه ۱٫۴٫۲ موندکه ۱٫۲٫۹ کته ۱٫۳ کوشیتکی ۸٫۸ شوتاشوتره ۵٫۳ پرشنه ۳٫۸ آیتریه ۲٫۲ جاباله ۱٫۳ مهاناراینه ۹؛ ایشه ۸؛ پَیْنْگی ۶ ؛ کنه ۵. هر چند شنکره متون ودانته را به عنوان متون حقیقی منسجم و هماهنگ میپذیرد؛ اما در عین حال نیز به نظر میرسد که مجموعه اوپهنیشد دیگری در دسترس او نبوده؛ همان طور که برای جمع آوری برهمنه های مورد نظر اینگونه بود. در نتیجه عادت او این بود که به مقدمه شرح اوپهنیشدها ارجاع میداده است. بدین ترتیب در مقدمه تفسیر او از کنه اوپهنیشد در آغاز بیان می کند که «آغاز نهمین ادهیایه است؛ که پیش از این کارها را به طور کامل بررسی کرده است؛ و بنابراین آنها نیز با سامنهایی(نغمهها)که بخشهای این تالیفات را شکل دادهاند مرتبطند. و بعدی هم به دنبال بررسی گایتری سامن و در نهایت لیست معلمان میآید. همه آنچه که در بالا است کماکان به این تالیفات متعلق است». در چاندوگیه بخش ۲: «کل مناسک آموزش داده شده اند؛ همچون شناخت پرانه – آگنی و غیره به عنوان الوهیت». در تیتریه بخش۲: «اعمال ذکر شدهای که به گناهی را جبران میکرد که مرتکب شده بودند، و همچنین اعمال مطلوب برای کسانی که در آرزوی پاداشی مسلم و قطعی بودند در بخشهای پیشین این کتاب آموزش داده شده بود[۳۸۲]. در بریهد آرنیکه بخش ۴: «رابطه این(اوپهنیشدی) با گستره اعمال به شرح زیر است» و غیره. در ایشه بخش ۱:«منترهای ایشه واسیه[۳۸۳] و غیره ارتباطی به اعمال ندارند، (همانگونه که گمان میکنیم) بلکه ماهیت آتمنی که مستقل از اعمال است را آشکار می کند» در ایتریه صفحه ۱۴۳: «اعمال همراه با شناخت ارتباط دارند به برهمن مادونی که» و غیره. همان طور که ممکن است از تفاسیر نقل شده این موضوع نتیجه گرفته می شود که همه این اوپهنیشدها به نظر کماکان توسط شنکره به عنوان بخشهای پایانی براهمنههای مورد ارجاع تلقی شده بودند. از دیگر سو ارتباط مشابهی با آن بخش از یک متن پیشینی در موضوع شرحهای بر کته و شوتاشوتره و همچنین با موندکه و پرشنه که شنکره آنها را به عنوان یک متن در نظر گرفته است، در دسترس نیست. در مقدمهای بر پرشنه p.160.2 شنکره خاطر نشان می کند که: «به منظور بررسی بیشتر موضوعات آموزش داده شده در منترهها (ی موندکیه اوپهنیشد به درستی که شرح داده شده اند) این براهمنه(پرشنه اوپهنیشد) پذیرفته شده است». هر چند که دیگر موندکیه و پرشنه هیچ ارتباطی با آنها را نشان ندادند، چونکه آنها نیز به مکاتب مختلف اتهروه وده (به ترتیب به شونکه و پیپلاد) ضمیمه شدند. این اتحاد میان آنها که شنکره مطرح کرده است، احتمالاً این امر را توضیح میدهد که صرفاً پیش از زمان او میان آنها به عنوان نخستین منشأ و اساس مجموعه اتهروه اوپهنیشدها پیوندی برقرار بود. احتمالاً در آن هنگام این مجموعه صرفاً از این دو تشکیل شده بود به این دلیل که بعید است که دیگر اوپهنیشدها توسط شنکره نادیده گرفته شده باشد، این نکته درست است که شارح آننده جنانه[۳۸۴] به آغاز تفسیر شنکره بر ماندوکیه توجه کرده است: «وانگهی شروع با برهما اوپهنیشد(او احتمالاً برهماویدیا اوپهنیشد را در نظرداشته است) وگربهه اوپهنیشد در بسیاری از اوپهنیشدهای اتهروه وده وجود دارد». هرچند، از آنجایی که آنها در برهمه سوتره بادریانه[۳۸۵] مورد استفاده قرار نگرفته اند، شنکره هم آنها را توضیح نداده است». اما شاید این دلیل قانع کننده نباشد، چون این اوپهنیشدها در برهمه سوتره بادریانه یافته شده اند و اینکه نمیتوان صرفاً با سنت یا از طریق خود شنکره آن را معین کرد. بنابراین باید سنتی داشته باشیم، یا اینکه خود شنکره اوپهنیشدهای دیگر این متون را نادیه گرفته باشد، یا اینکه این اوپهنیشد ناشناخته بوده یا به عنوان اوپهنیشد شناخته شده نشده بودند و اینگونه در حقیقت شنکره ماندوکیه را همراه با گوده پاده کاریکا شرح کرده است، همچنین گوده پاده کاریکا خود شرحی بر اوپهنیشد ندارد بلکه تألیفی به عنوان «اثری ادبی که شامل مفاهیم ودانته می شود» دارد.[۳۸۶]
مهمترین مجموعه های اوپهنیشدها
همچنین تاریخ سنت اوپهنیشدی برای مدتی در هاله ای از ابهام پوشیده شده است و فقط به طور حدسی میتوانیم از مجموعه اوپهنیشدهای موجود، درباره خاستگاه و منشاء آنها به نتایجی دست یابیم. این مجموعهها یا فهرستها از آغاز در دو دسته قرار میگرفتند، تا آنجا که هر یک از آنها شامل تمامی اوپهنیشدها یا تعداد محدودی از اوپهنیشدهای اتهروه وده میشوند (به طرح اصلیشان مربوط می شود). نسخههای موکتیکا[۳۸۷] و اوپنکهت[۳۸۸] جز دسته اول و نسخههای کلوبروک[۳۸۹] و ناراینه[۳۹۰] جز دسته دوم میباشند.
از هنگامی که اوپهنیشدهای وده های سهگانه کهن در سنت مکتبهای ودهیی باقی ماندند، مادامی که این مکاتب بودند، انتقال امن این اوپهنیشدهای مورد نظر، تضمین شده بود. اما این انتقال از جهت دیگری با اتهروه وده بود که البته در مراسم قربانی استفاده نمیشده و در نتیجه سنتی ریشهدار و محکم مکاتبی همانند متون ودههای سهگانه کهن که بتوان برای حفظشان به آنها اعتماد کرد را نداشت. این مسئله نه فقط توسط عدم تفاوتی که سمهیتاها از آن در رنج بود بلکه آزادی که با آن، این تألیفات جدیدش را پذیرفتند؛ نیز نشان داده شده است. مسئله دوم به طور حتم غیر ممکن است مادامی که این سنت تحت حراست مکاتب قانون مند وده ییای بود که خودشان را از نسلی به نسل دیگر مطابق با قوانین مکتبشان حفظ میکردند. در اینجا ورود گستردهای از اوپهنیشدهای تازه تألیف شده در اتهروه وده توضیح داده شده است. از دوره شنکره موندکه و پرشنه را یکپارچه با یکدیگر می یابیم(sup. P. 32) و به نظر میرسد که این دو به عنوان شالوده مجموعه اتهروه اوپهنیشدها بودند که به تدریج جمع آوری و سرانجام از ۳۴ قطعه و از موندکه تا نریسیمه تاپنیه تشکیل شدند؛ و نیز شامل برخی ادعاها در خصوص نام اوپهنیشدها میشدند که پیش از این هرگز شناخته شده نبوده است؛ به طوری که به تشخیص شنکره، کاریکا گودپاده در ماندوکیه اوپهنیشد و در واقع خود این رساله[۳۹۱] در مورد جایگاه اوپهنیشد ادعایی ندارند. این ۳۴ اوپهنیشدها اولیه لیست کلوبروک بعدها به ۵۲ اوپهنیشد با الحاق نه فقط تعدادی از تألیفات نو و تازه بلکه به نحو فوق العادهای در کنار و میان چندین مورد آنها متون شناخته شده ودههای کهن همچون بند ۳۵ و ۳۶ کته اوپهنیشد، بند ۳۷ کنه اوپهنیشد، بند ۳۹ و ۴۰ بریهن ارایانه[۳۹۲]،(=تیتریه اریانکه بند۱۰)، بند ۴۴ آنانده ولی[۳۹۳](=تیتریه اوپهنیشد بند۲) و بند۴۵ از بریگوولی[۳۹۴] (=تیتریه اوپه نیشد بند ۳) اضافه شدند. در این شیوه مجموعه ۵۲ اوپهنیشد نخست شناخته شده توسط کلوبروک، پدید آمده بودند؛ تلفیقی عجیب که درصددیم که آن را بر مبنای این فرضیه توضیح دهیم که در زمان و ناحیهای که این مجموعه در نهایت از سه ودای کهنی تدوین شده بودند که فقط در مکاتب ایترینها، تانینها (که چاندوگیه به آن اوپهنیشد تعلق دارد) و واج[۳۹۵] بسط و گسترش داده شده بودند. بنابراین این اوپهنیشدهای مکتبهای ودایی برجای مانده (به استثنای کوشیتکی، شوتاشوتره، میتراینیه که شاید پیش از این گم شده یا مورد شناسایی قرار نگرفته است) به منظور حفظ مطمئنشان در مجموعه اوپهنیشدهای موجود اتهروه وده اضافه شده اند. مجموعه ناراینه جدای از تعداد اندکی از رسالههای جدیدترش به طور کامل با مجموعه کلوبروک مطابق است.
هرچند شمار اوپهنیشد کلوبروک از ۵۲ به ۴۵ عدد کاهش داده شده است، هفت متن فرقه ای موجود که بعدها از شماره ۴۶ تا ۵۲ به آن اضافه شده اند و عبارتند از: دو گوپالتاپدیه[۳۹۶]، کریشنا[۳۹۷]، واسودو با گوپیچندنه[۳۹۸]، شوتاشوتره و دو وردتاپنیه[۳۹۹]. این ارتباط بر مبنای این نظریه توضیح داده شده که عدد ۵۲ پیش از این نوعی مشروعیت قانونی را در برابر این خواسته ای که هم اینک برای نخستین بار پدید آمد برای شناسایی این هفت متن اضافی حاصل کرد. در پایان، این متون به بخشهای یکپارچهای که در اصل به یکدیگر تعلق داشتند دست یافتند و از این رو ۵۲ عدد به ۴۵ عدد کاهش یافت. و بدین گونه جایی برای هفت متن جدید درون ۵۲ عدد یافته شد، و در نتیجه لیست کامل به عنوان لیستی مرسوم شناخته شد. به نظر میرسد که ۱۰۸ مجموعه اوپهنیشدی که خود مونتکا به عنوان اوپهنیشدهای متأخر تلقی می کند به ناحیهای کاملاً متفاوت یعنی احتمالاً جنوب هند و زمانی بسیار جدیدتر تعلق داشته باشند. این مجموعه شامل همه رسالههای کلوبروک به جز نیلَرودرَ، پیندا [۴۰۰]، مهاناراینه، آشرمه و رسالههای ناراینه به جز وَرَدَتاپَنیه[۴۰۱] می شود، اگرچه غالباً تحت نامهای متفاوت و گهگاه با الحاقات جدید به تعداد اصلی که سی یا چهل دفعه بسط داده شده است که به آنها ۱۱ اوپهنیشد از تمام ودههای کهن سهگانه اضافه شده اند، به استثنای مهاناراینه، و حدود هفتاد متن جدیدی که در هیچ جای دیگر یافت نمی شود. این شرایطی که در این مجموعه اوپهنیشدهای ودههای کهن سهگانه راه پیدا می کند و این شرایطی که در همان آغاز آن به زمان و مکان اشاره می کند که در آن یک سنت زنده و قابل اطمینان از مکاتب ودهیی دیگر وجود ندارد؛ در مورد این حقیقت که دلیل محکم تر و دیگری که بدون هیچ دلیلی ۱۰ عدد از این ۱۰۸ اوپهنیشدها به ریگ وده اختصاص داده شده اند، ۱۹ عدد به یجور ودهی سفید و ۳۲ عدد به یجور ودهی سیاه، ۱۶ عدد به سامه وده و ۳۱ عدد به اتهروه وده، با شیوهای که در تقابل با مکاتب ودهیی بوده و این مکاتب ودهیی کهن سرسختانه به آن اعتراض داشتند. در دیگر موارد، این مجموعه اهمیت فوق العادهای برای ودانته متأخر دارد(احتمالاً منحصراً و عمدتاً در میان براهمنها تلوگو یی[۴۰۲]) و اینک این مجموعه سزاوار بررسی دقیق و موشکافانهای میباشد که در چاپ دوناگری [۴۰۳] ۱۸۹۶ در دسترس قرار گرفته است. پیش از این فقط یک چاپ در حروف تلوگو وجود داشت. همچنین این نکته شایان ذکر است که قرائتهای شنکرانند[۴۰۴] اغلب موافق با ۱۰۸اوپهنیشدها و مخالف با ۵۲ اوپهنیشد و اوپهنیشد ناراینه میباشد. جایگاه متمایز هر دو از ۵۲ و ۱۰۸ اوپهنیشدهای که با مجموعه ای از ۵۰ اوپهنیشدی که با نام اوپنکهیت [۴۰۵] پر شده است؛ در سال ۱۶۵۶ توسط شاهزاده محمد دارالشکوه از سنسکریت به فارسی ترجمه شده است؛ و بعد از آن در سال ۱۸۰۱-۰۲ توسط انکتیل دوپرن[۴۰۶] از فارسی به لاتین ترجمه شدند. همچنین اوپنکهیت همچون مجموعه مونتیکا، اظهار می کند که مجموعه اصلی اوپهنیشد است. اوپنکهیت تحت تأثیر دوازده بخش اوپهنیشدهای وده های سه گانه کهن و۲۶ اتهروه اوپهنیشدی میباشد که از دیگر منابع شناخته شده اند. هم چنین آن از هشت رساله مخصوص به خود تشکیل شده است که پنج مورد از آنها تا زمان حاضر در جای دیگری وجودشان ثابت نشده است. از این رو فقط ترجمه ای از فارسی به لاتین توسط دوپرن وجود دارد. در نهایت؛ اوپنکهیت محتوی ۴ رساله از واج.سامه .۱۶.۳۱.۳۲.۳۴ میباشد، که به نخستین آنها [یعنی شماره ۱۶] به شکلی مختصرتر در دیگر مجموعهها از قبیل اوپهنیشدنیلَ رودرَ برمیخوریم و این در حالی است که سهتای دیگر در هیچ جای دیگری وارد نشده است. هر چند پذیرش این رسالهها از سمهیتاها درون مجموعه اوپهنیشدها، به گونه دیگری خطر به فراموشی سپردنشان را به وجود می آورد؛ اما مجموعه این اوپه نیشدها ما را بر آن می دارد که نتیجه بگیریم که در مقایسه با تاریخ متأخر خود مجموعه اوپنکهیت، اگرچه از همان ابتدا در سال ۱۶۵۶ مترجمان فارسی آن ادعا نداشتند که تدوین کننده اصلی اوپنکهیتاند اما این مجموعه جانشین مجموعه ای شد که پیش از این تکمیل شده بود. در واقع به نظر میرسد که آنها را به عنوان یک چیز تازه که در گذشتههای دور نشئت گرفته ، تلقی میکردند. دوپرن اوپنکهیت را کلمه به کلمه از روی ترجمه فارسی آن به لاتین برگرداند [ترجمه تحتالفظی] در حالیکه نحوه زبان نخستین [سنسکریت] آن را حفظ کرده است؛ این ترجمه کلمه به کلمه در تقابل شدید با ترجمه آزاد مترجمان فارسی زبانی است که با متن سنسکریت تعامل داشته اند. اوپنکهیت کتابی مشکل برای خواندن است و بصیرتی نافذ همچون بصیرت شوپنهاور برای اکتشاف در درون این پوسته مشمئز کننده لازم است تا هسته ارزشمند فلسفی و مهم آن را بیرون آورده و به منظور استفاده بهینه و مناسب برای مکتب خاص خودش آن را ترجمه کنند. بررسی مطالب اوپنکهیت بر مبنای متن سنسکریت، نخست توسط ا. وبر در کتاب مطالعات هندی در جلدهای اول، دوم و نهم، قبول شده بود. در طی این مدت متون اصلی تا حدودی با شرح و تفسیرهای مفصل و نیز در مجموعههای آننداشرمه[۴۰۷] زیر نظر کتابخانه هند[۴۰۸] منتشر شدند. مکس مولر هم دوازده اوپهنیشد کهن را در«کتاب متون مقدس شرق جلد های ۱ و ۱۵ »[۴۰۹] ترجمه کرد. دو رساله طولانی و برخی از رسالههای کوتاهتر هم توسط او. بوتلینگ[۴۱۰] به آلمانی متشر شده است. ترجمه من [پل دوییسن] از ۶۰ اوپهنیشد (لایپزگ[۴۱۱]،۱۸۹۷) شامل متون کاملی از این نوشتهها است که براساس استناد به یافت منظمشان در مجموعههای هندی و فهرست اوپهنیشدها انجام دادم، و میتوان تا حدودی ادعای رسمیت آن را داشت. مقدمههایی در بالا ذکر شد و نیز این نکات به طور مبسوطی این موضوع و تألیف چندین رساله را مطرح می کند و بنابراین ضروریتی برای وارد شدن دوباره در اینجا به این پرسشهای ادبی وجود ندارد.
III
مفاهیم اساسی اوپهنیشدها و اهمیت آنها
۱ـ اهمیت اساسی اوپهنیشدها
همه اندیشه های موجود در اوپهنیشدها حول دو ایده بنیادی میچرخد که این دو ایده عبارتند از:
۱. برهمن ۲٫ آتمن.
علی القاعده این دو اصطلاح به صورت مترادف هم به کار میروند. اما آنجا که تفاوت میخواهد خود را آشکار کند برهمن به مثابه اصل پیشین و تبیین کمتر قابل فهم و آتمن به مثابه اصل متأخر و چشمگیرتر میآید؛ برهمن به عنوان اصل ناشناختنی که ضروری است بیان شود و آتمن به عنوان اصل شناخته شدهای که از طریق آن ناشناختنیها خود را تبیین می کنند؛ برهمن به عنوان اصل آغازین که هستی را در برگرفته و آتمن تا به آنجا که شناختنی است در درون خود آدمی ظاهر می شود. میتوان به عنوان مثال عباراتی از شته پته برهمنه بند ۱۰.۶.۳ و چاندوگیه ۳.۱۴ را آورد که تنها اندیشه اساسی شان این است «که هستی همان برهمن است»[۴۱۲] و « برهمن نیز آتمن دورن ماست»[۴۱۳]. مثال دیگر توسط داستان گارگیه مطرح شده است (بریهد بند ۲.۱ و کوشیتکی بند ۴) کسی که بیهوده میکوشد تا برهمن را تعریف کند تا اینکه در نهایت او توسط پادشاه به آتمن ارجاع داده می شود.
وضوح بیشتر تفاوت میان آتمن و برهمن آن جایی آشکار می شود که این دو اصطلاح در کنار یکدیگر و در عباراتی موجز آمدهاند. عبارت بریهد بند ۴.۴.۵ می تواند مثال خوبی از این مورد باشد: «راستی که برهمن همین آتمن است»[۴۱۴]. اگر برای منظور فعلی خود به این تمایز برهمن به عنوان اصل کیهانی هستی متوسل شویم؛ آتمن را به عنوان اندیشه اساسی و روانی کل فلسفه اوپهنیشد میتوان با این عبارت ساده بیان کرد: برهمن= آتمن ؛ به عبارت دیگر، برهمن، قدرتی که خود را در همه چیزهای موجود تجسد می بخشد، قدرتی که میآفریند، نگه میدارد، حفظ می کند و دوباره همه جهانها را به درون خود باز میگرداند، این قدرت الوهی و بیکران با آتمن یکی است. پس از کندن همه چیزهای بیرونی/ پوشش های خارجی، ما آن را در خودمان به عنوان اساسیترین وجود واقعی یعنی خود فردی مان که همان روح است، کشف میکنیم. این هویت برهمن و آتمن، خدا و روح، اندیشه اساسی همه آموزه های اوپهنیشدهاست. این ادعا به صورت مختصر با این «گفته بزرگ» که «تو او هستی»[۴۱۵] و «من برهما هستم»[۴۱۶] بیان شده است؛ و در جمله ترکیبی «وحدت و اتحاد برهمن و آتمن»[۴۱۷] عقیده مکتب ودانته توصیف شده است.
اگر ما این اندیشه بی نهایت رمزی و تا حدودی عاری از افراط و تفریط را از اشکال مختلفی که به خود می گیرد برهنه کنیم، اشکالی که برهمن در متون ودانته ای تحت آنها ظاهر میگردد، و توجه خود را صرفاً روی بساطت فلسفی آن به عنوان هویت خدا ور روح، برهمن و آتمن متمرکز کنیم، در مییابیم که این اهمیت بسیار بیشتر از آن چیزی است که اوپهنیشدهای زمان و کشور آنها بیان کرده اند؛ دارند، نه ما ادعا می کنیم که آن ارزش گرانبهایی برای همه نژادهای بشری دارد. ما از آینده خبر نداریم، نمیدانیم چه الهامها و کشفیاتی برای کوششهای خستگی ناپذیر روح آدمی در شرف وقوع است، اما یک چیز را با اطمینان میتوانیم تأکید کنیم که راه جدید و غیر منتظره فلسفه آینده را بتواند طی کند؛ این اصل محکم و تزلزل ناپذیر باقی خواهد بود و احتمالاً هیچگونه انحرافی از آن نمی تواند صورت گیرد. اگر روزی روزگاری جواب کلی و جامعی برای این معمای بزرگ به ذهن فیلسوفان در باب ماهیت همه چیزهایی که آشکارا دامنه شناختمان را گسترش میداد خطور کند؛ این کلید فقط می تواند در آنجایی یافت شود که صرفاً این ماهیت باطنی و نهفته از درون و مطابق گفته ها یعنی ژرف ترین خود؛ برایمان آشکار می شود. این “خود” برای نخستین بار توسط متفکران اصلی اوپهنیشدها، با شهرت جاودانهشان، هنگامی یافته شد که آتمنمان را یعنی ژرفترین وجود شخصیمان را به عنوان برهمن یعنی ژرفترین هستی کیهانی طبیعت و ژرفترین وجود همه پدیدارهایش را شناختند.
۲ـ مفهوم اوپهنیشدها و رابطه آن با فلسفه
کلیت موضوع ارتباط دین و فلسفه ریشه در این اندیشه دارد (اگر بخواهیم به زبان فلسفی کانت بگوییم) که کیهان صرفاً ظهور است و نه واقعیت(فی نفسه)[۴۱۸]؛ بهعبارت دیگر، کل کیهان با انشعابات بیشمارش در مکان و زمان، و هم چنین تمامی دریافتهای پیچیده و دشوار باطنیمان، همه شان صرفاً صورت ظاهری هستند که واقعیت نفس الامری در پوشش آن، خود را برای آگاهی ما آشکار می کند. ولی باید گفت که این واقعیت نفس الامری به شکلی خارج از آگاهی ما و مستقل از آن است، بهعبارت دیگر اینکه مجموع تجربیات بیرونی و درونی فقط و فقط به ما میگویند که امور عالم نزد ما و نزد قوای عقلانی ما چگونه شکل گرفتهاند و{این را نمیگویند} که امور عالم فی نفسه و جدای از عقولی مثل عقلهای ما چگونه هستند. به سادگی میتوان چگونگی شکل گیری این اندیشه را که نخستین بار در فلسفه کانت با آن روبه رو شدیم، نشان داد، زیرا هر فلسفهای از آنجا که در تقابل با علوم تجربی است، نه فقط به یادگیری شناخت موضوعات در موقعیت و محیط پیرامونیشان بسنده نکرده و به بررسی روابط علیشان می پردازد؛ بلکه ترجیح میدهد دامنه جستجو و کاوش را به فراتر از اینها گسترش داده و ماهیت چیزها را مشخص کند، تا آنجا که همه واقعیات تجربی با همه توجیهات و تعلیلات ارائه شده توسط علوم تجربی مادام چیزی که نیازمند توضیح درباره آنها باشد؛ را مورد بررسی قرار میدهد؛ و این راه حل در اصولی ارائه شده یافت می شود و از آن در جستجوی فهم ماهیت چیزها و روابطشان استفاده می شود. بنابراین این واقعیت که فلسفه از همان روزهای نخست در جستجوی مشخص کردن اصل آغازین هستی بوده ثابت می کند که فلسفه از آگاهی کم و بیش واضحی آغاز شده که کل واقعیت تجربی جوهر راستین چیزها نبوده و به زبان فلسفه کانت این یعنی اینکه فقط ظهور{نمود} و نه خود چیزها، فی نفسه است.
تا آنجا که میدانیم سه ضرورت وجود داشته که بنابر آن فلسفه به یک فهم روشنتر از وظیفه متناوب و تکراریاش و راه حلهای مناسب رسیده است: نخست در هند با اوپهنیشدها، مرحله بعد در یونان و با فلسفه پارمندیس و افلاطون و در نهایت در همین زمانهای اخیر با فلسفه کانت و شوپنهاور. در این مرحله اخیر نشان خواهیم داد که چگونه فلسفه یونان با تعالیم فلسفی پارمندیس و افلاطون که کل این جهان در معرض تغییر و صیرورت، آنگونه که پارمندیس توصیف می کند صرفاً پدیداری بوده یا اینکه در آثار افلاطون جهان سایههاست، به اوج خود رسید؛ و این که چگونه این دو فیلسوف از طریق آن کوشیدند تا واقعیات اساسی را دریابند؛ که افلاطون در اصطلاحاتی که آموزه اوپهنیشدها نه کمتر از نحوه بیان کانت را یاد آوری می کند، که آن را به عنوان آتمن[۴۱۹] توصیف می کند.
سپس خواهیم دید که چگونه دوباره این اندیشه تحت الشعاع نفوذ ارسطو قرار گرفت و مسکوت ماند و طی قرون وسطی تا حدودی به شیوهای متفاوت مورد اقبال واقع شد و حتی بیش از پیش در فلسفه کانت برجستهتر شده و توسط جانشین برجستهاش شوپنهاور اقتباس و کامل شد. و این امر از طریق نشان دادن اینکه پایه های اساسی برداشتهای عمیق افلاطون و کانت ریشه در آموزههای اساسی اوپهنیشد دارد میسر است. و در اینجا سرو کار ما با اوپهنیشدها میباشد و اهمیت تاریخی و جهانی این اسناد از نظر ما نمی تواند به بهترین وجه ممکن مشخص شود مگر با نشان دادن اینکه چگونه مفهوم بنیادی فلسفه افلاطون و کانت دقیقاً همان چیزی بوده که اساس و پایه آموزش اوپهنیشد را شکل داده است.
موضوعاتی که در اطراف ما در فضای نامتناهی پراکندهاند و به خاطر ماهیت جسمیمان به آنها وابستهایم، مطابق با نظر کانت، «اشیا فی نفسه» نیستند بلکه فقط نمود و ظاهر میباشند. مطابق نظر افلاطون، آنها حقایق صحیح نیستند، بلکه صرفاً سایههایی از حقایق هستند و مطابق با آموزه اوپهنیشد، آنها آتمن یعنی «خود» واقعی اشیا نیستند، بلکه صرفاً مایا هستند، که در گفتهها فریبی یا توهمی بیش نیست. این درست است که واژه مایا برای اولین بار در شوتاشوتره بند ۴٫۱۰ یافت شده است؛ و از این رو برخی نویسندگان تأکید کرده اند که مفهوم مایا کماکان در اوپهنیشدهای کهنتر ناشناخته است، و از این رو حقیقتی را شناسایی کردند که با بیان متفاوت از آنچه که بیان کرده اند، پوشانده شده است. چگونه امکان درک این اوپهنیشدهای کهن در پرتو این تأکید برای آنان میسر شده است (بریهد و چاندوگیه) شاید آنها خودشان میدانند. این درست است که آنها از ابتدا تا به انتها با مفهومی که بعدها به گونه ای مناسب با کلمه مایا بیان شده بود، فهمیده شده اند. در بسیاری از درخواستهایی که آنها آتمن شخصی را ، آتمن کیهان، ترسیم می کنند، بایستی در پی این باشند که اشاره شده این بدن و این جهان که خودشان را برای ما آشکار کرده اند؛ بدون جستجو آتمن نیستند، خود نیستند، واقعیت حقیقی هم نیستند و اگر همچون دیو ویروچنه آنها را اینگونه تلقی کنیم، دچار فریب و توهم هستیم. همانگونه که یَجنَوَلکهیه در بریهد ۲٫۴٫۵ میگوید که “موضوعات دنیوی و روابطشان به خاطر خودشان دارای ارزش نیستند( اشیا فی نفسه) بلکه این ارزش به خاطر آتمن است، حتی نه، آنها صرفاً در آتمن موجود هستند و شخصی که آنها را “جزئی از خود”[۴۲۰] میداند به طور کلی آن را از میان برده و تباه کرده است. او میگوید، این آتمن، براهمن و کشتریه است، فضا است، خدایان و آفریدگاران است؛ “این آتمن کل جهان است”.[۴۲۱] هر وقت که فرد به این دستاویز بچسبد، به طور هم زمان این نشانه را استنباط می کند، بنابراین هنگامی که آتمن را درک کند، همه موجودات را درک می کند: در بریهد ۲٫۴٫۵ آمده است: “به راستی کسی که خود را میبیند، می شنود، میفهمد و میشناسد، توسط آن تمامی کیهان را میشناسد”. به محض اینکه خود با این مفاهیم مرتبط شد، و حتی با این عبارت از بریهد آرنیکه که در چاندوگیه ۶٫۱٫۲ هم بیان شده است، جایی که جایگاه نخست نقطه اوج تحول فرض شده است و به موضوعی برای گفتگو تبدیل شده است: “آیا تو برای این تعلیم که بواسطه آنچه ناشنیدنی است، شنیده می شود و با آنچه نافهمیدنی است فهمیده می شود، با آنچه ناشناختنی است شناخته می شود؛ میپرسی؟”، “سرورم، این تعلیم چیست؟ عزیزم همانطور که با یک ذره خاک رس آنچه که از آن تشکیل شده باشد، شناخته می شود، این تغییر فقط و فقط یک کلمه است، یک نام صرف و در حقیقت فقط خاک رس است؛ بنابراین عزیزم این تعلیم است”. در اینجا تغییرات مختلف یک جوهر صرفاً توسط بازی با کلمات، نام صرف، بیان شده است درست همانگونه که پارمندیس این نکته را تأکید می کند که همه آنچه را که شخص به عنوان واقعیت تلقی می کند صرفاً نام است. عبارات بعدی زبانی را به کار برده است که بر مبنای این مفهوم قرار گرفته است: این چندگانگی یا تکثر نیست” و در این عبارات بندهایی از بریهد ۴٫۴٫۱۹ هم مطرح شده است:
در روح باید این را درک کرد
در اینجا تکثری در کار نیست
آنکه تصور می کند که تفاوتی میبیند،
کورکورانه از مرگی به مرگ دیگر با عجله می رود.
هم چنین این نکته اوپهنیشدها متأخر به جا و قابل توجه است که حتی نمیتوان دلیلی برای تکثر تعیین کرد، “دلیل موجهی هم برای ثنویت وجود ندارد و فقط آتمن جاودانه را میپذیرد” (یعنی ما از شناختن هر چیزی خارج از آگاهیمان ناتوان هستیم، که در هر شرایطی وحدتی را شکل میدهد). نتیجه صریح مطالب بالا چنین است: ۱- این نظر که بعدها به صراحت در آموزه مایا بیان شده بود تا بدین جا از ناشناخته بودن کهنترین اوپهنیشدهای در آن تلقی شده است و با آموزه بنیادینشان از یگانه حقیقت آتمن و مجموعه ضروریات آنها را شکل داده است؛ ۲- این که آموزه بنیادین اوپهنیشد در توافق کامل با فلسفه پارمندیس و افلاطون و کانت و شوپنهاور میباشد. بنابراین در واقع این کاملاً درست است که هر سه، از دوران و کشورهای متفاوت ظاهر شده اند اما با شیوه تفکر کاملاً مستقل متقابلاً حرفهای یکدیگر را توضیح، تأیید و تکمیل می کنند. اجازه دهید به همین مطالب درباره اهمیت فلسفی اوپهنیشدها بسنده کنیم.
مفهوم اوپهنیشدها و ارتباط آن با دین
این اندیشه مشترک برای فلسفه هند، افلاطون و کانت، اشاره می کند که همه جهان فقط نمود است و حقیقت ندارد، این اندیشه نه فقط مهمترین زمینه خاص فلسفهها را شکل میدهد بلکه فرضیه و شرط ضروری[۴۲۲] همه دینهاست. از این رو، معلمان بزرگ مذهبی در زمان های اولیه یا متأخر، و نه، حتی همه آنهایی که در حال حاضر به دین خود باقی ماندهاند، بی آنکه خود بدانند پیرو کانت هستند. برای ثابت کردن این موضوع این مطلب را به اجمال مطرح می کنیم:
فرضیه های مقدماتی همه ادیان را، کانت به دفعات توضیح داده است:
وجود خدا
جاودانگی روح
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.