۳-انگیزه اصلی را بایستی در مذهب ستاره پرستی جست. اگر بابلیان برای پدیده های زهره قائل به اهمیت بودند، بدان سبب بود که سیاره ی زهره را نمایشگر شکوه و جلال ایزدبانوی بزرگ ایشتار میدانستند. همانگونه که ایزدان نیرومند سین ( ماه ) و شمش ( خورشید ) رب و مسئول جریان منظم روز و ماه و سال بودند و از این راه بر همه ی زندگی تاثیر می گذاردند چنان می انگاشتند که ایزدبانوی ایشتار هم به وسیله پدیداری و ناپدیدی زهره آدمی را از مشیت و خواسته خویش آگاه می سازد. پس واجب می آمد مراحل زهره با دقت رصد و ضبط شده و با رویدادهای زندگی روزمره پیوند داده شود.
این سه امکان یکدیگر را نفی نمی کنند بلکه یکدیگر را یاری داده، تایید می نمایند. نخستین امکان پرسشی را مطرح می سازد که دومین امکان پاسخ قانع کننده بدان است. این پاسخ به نوبه خویش پرسشی را پیش می آورد که پاسخ بدان توجه به مذهب ستاره پرستی را ناگزیر می سازد. تنها ماه و خورشید و زهره به عنوان ایزد، رب، خدا مورد احترام و پرستش نبودند، بلکه دیگر ستارگان هم مقدس شمرده میشدند. (واندروردن، ۱۳۷۲، ص۷۹)
د)ظهور و غروب مشتری
در بین سیارات دورتر یا بیرونی(زمین در مابین آنها با خورشید)، مشتری درخشان ترین آنهاست و پس از آن مریخ روشنتر از بقیه است. زحل با وجود کمترین درخشش، نسبت به عطارد نورانی تر است. گاه ممکن است یکی از سیارات بیرونی در قسمتی از مدارشان که از خورشید دورتر است، با خورشید در یک خط قرار بگیرند. مشتری همچون ناهید در تلفیق طولانی مدتش با خورشید تقریبا نامریی است و در سپیدهدم درآسمان ظاهر میشود اما به جای حرکت در مسیری که به خورشید میرسد، در مدارش تا جایی پیش میرود که در جهت مخالف خورشید قرار میگیرد، در این زمان وقتی خورشید پایین میرود، طلوع میکند و وقتی خورشید بالا میآید، غروب میکند و در تمام طول شب در آسمان است. این فرایند را در سیارات درونی نمیبینیم. مشتری(یا زحل، یا مریخ) پس از عبور از میان ستارگان سرانجام در شرق بهخورشید میرسند. حالا مشتری، ستاره شامگاهی است که با پهلو گرفتن کنار خورشید، دگرباره ناپدید میشود.
ه)حرکت معکوس سیارات
سیارات بیرونی نیز در رفتاری متمایز مشترک هستند: گاه به نظر میرسد آنها به عقب باز میگردند. اختر شناسان این فرایند را«حرکت معکوس» مینامند. وقتی سیاره ما به دور خورشید میگردد، حرکت آن از مریخ، مشتری وزحل سریعتر است. گاه زمین از آنها پیشی میگیرد و برای مدتی به نظر میرسد که آنها هر شب بر خلاف جهت حرکت طبیعیشان که از شرق به غرب است، از غرب به شرق حرکت میکنند. با وجودی که مدار گردش سیارات همانند خورشید مستقیم نیست و گهگاه گره هایی که از حرکت معکوس سیارات در آنها وجود دارد، اما مدار آنها نیز از منطقهالبروج میگذرد.دوره کامل مشتری که از درون این ستارگان میگذرد ١٢ سال و دوره زحل۵/۲۹ سال طول میکشد. مریخ پس از ۶٨٧ روز یا تقریبا ٢ سال به نقطه آغازین خود در منطقهالبروج باز میگردد.
٢-٢-٣.سپهر ستارگان، قطبها، استوا
برای ناظری که روی زمین ایستاده است و به آسمان می نگرد، زمین ساکن است و خورشید وماه و ستارگان در حرکتند. این مطلب چنان در ذهن ما نقش بسته که به هنگام سخن گفتن، صحبت از طلوع و غروب خورشید میکنیم.
یونانیان چنان می پنداشتند که ستارگان ثابت بر سطحی کروی که آنرا فلک ثوابت مینامیدند قرار دارند و خورشید و ماه و سیارگان را چشم ما بر این کره سماوی میافکند و میبیند.
برای ناظری که رو به جنوب ایستاده است، گوی ستارگان ثابت به صورت یکنواخت به سمت راست یعنی از مشرق به مغرب، در دوران است، همچون حرکت روزانه خورشید بر آسمان. در این دوران دو نقطه ثابت میماند. یکی قطب جنوب و دیگری قطب شمال. ناظری که در نیمکرهی شمالی قرار دارد تنها قطب شمال را میتواند ببیند. دایرهی بزرگی که همه نقاط آن از قطب شمال و جنوب یک فاصله دارد را دایرهی استوا مینامند. فاصلهی زاویه ای هر ستاره با دایرهی استوا، میل آن ستاره است. میلهای جنوبی با علامت منها مشخص میشوند. قطب شمال در روزگار باستان یازده یا دوازده درجه از محل امروزی آن دورتر بوده است.(واندوردن،١٣٧٢.ص۶)
٢-٢-۴.دورهی نجومی
حرکت سیارگان بر روی منطقه البروج معمولاً مستقیم است. اما گاهی به نظر حالت قهقرائی یا معکوس دارد، یعنی به نظر میآید سیاره به طرف راست، حرکت میکند. نقاطی که حرکت قهقرائی در آن شروع یا ختم میشود را نقاط «توقف» یا«مکث» مینامند که در نجوم بابلی اهمیت بسیار دارد. مدت زمان لازم، تا آنکه، سیارهای تمام منطقهالبروج را بپیماید دورۀ نجومی آن سیاره میگویند. دوره نجومی کیوان (زحل) بیست و نه سال و نیم است. و از آن زاوش(مشتری) تقریباً دوازده سال و از آن بهرام (مریخ) تقریباً دو سال است. دو سیاره ناهید(زهره) و تیر(عطارد) هیچگاه از خورشید زیاد فاصله نمیگیرند و بنابراین دوره نجومی آنها از دیدگاه زمین مرکزی یک سال کامل است.
٢-٢-۵. طالع بینی و ستاره شناسی
به ضرس قاطع باید گفت، طالع بینی به مشاهدهی حرکات اجسام نجومی با دیدگاه پیشبینی آینده اشاره میکند و در نتیجه عکس ستاره شناسی(مشاهدهی علمی بیطرف) میباشد. بابلیها معتقد بودند که از حرکت ماه، ستارگان و سیارات، امکان پیشگویی وقایع آینده در جهان، بویژه در زمینه های نظامی و سیاسی، وجود دارد. «نشانه های آسمان درست مانند زمین برای ما حامل پیامهایی هستند». نظریه های بابلی این بود که فالهای بد دال بر_نشانه های_ قصد و غرض خدایان بودهاند. در عوض طالع بینی یونانی، خود سیارات را به عنوان عامل تأثیر گذار بر سرنوشت بشر در نظر میگرفت. صرفاً از قرن پنجم پیش از میلاد بود که طالع بینان بابلی شروع به رمالی برای پیشگویی بخت و اقبال افراد عادی کردند. شواهدی وجود دارند مبنی بر اینکه، امید به تسلط بر تقویم، دلیل عمدهی پیشرفت ستارهشناسی بوده، نه تفسیر طالع بینانهی وقایع آسمانی.(بلِک،گرین، ١٩٩٢/١٣٨۵،۶۶)
٢-۴.نشانه گذاری زمان از طریق مهتاب
ماه گونه ای دیگر از سیارات سماوی است. چرخه های ماه نیز مانند سیارات پیچیده است اما شگفت اینکه به عنوان عقربه تنظیم کننده زمان عمل میکند. ضرباهنگ پایای سیمای ماه یعنی از هلال به بدر رسیدن و از بدر تا به هیچ، به سادگی ٣۶۵ روز سال را به ١٢ بخش بسیار مفید یعنی ماه ها، تقسیم میکند. واژه ماه (ماهزمانی) خود از نام این سیاره گرفته شده و هر دو ریشه در کلمهای دارند که معنای آن «اندازه گرفتن» است. احتمالا ماه نخستین وسیله اندازه گیری روزها بوده است. ماه سیاره ایست برجسته، عظیم و درخشان که سریع حرکت میکند و به سرعت متحول میشود. تمام سالنامههای ما ریشه در اهله منظم و دورهای ماه دارند.
بدون تردید روشنایی ماه از هیچ منبع درونی نیست بلکه انعکاسی از نور خورشید است. به این دلیل وقتی به دورزمین میگردد، شکل آن تغییر میکند.زمانی که ماه با خورشید در یک جهت قرار دارد، سمت تاریک آن رو به زمین است و ما اصلا آن را نمیبینیم؛ در این موقع «ماه نو» نامیده میشود. حدودا یک روز بعد، پس ازآنکه ماه در جهت شرق خورشید حرکت میکند، پس از غروب، هلال باریکی از آن در غرب نمایان میشود. هلالی که دیده میشود، لبه سمت راست ماه است که نور خورشید را منعکس میکند. ماه هر روز مسافتی طولانی را از میان ستارگان زمینه آسمان طی میکند و هنگام عبور این مسافت را پر میکند. حدود یک هفته پس از ماه نو، نیمی از ماه روشن میشود که آنرا«تربیع اول» مینامیم، زیرا یک چهارم کره ماه روشن میشود. حالا ماه تقریبا در نیمه روز بالا میآید و نیمه شب غروب میکند. پس از گذشت یک هفته دیگر، ماه در مقابل جهت خورشید قرار میگیرد و کاملا روشن میشود. با غروب خورشید، طلوع میکند و هنگام طلوع خورشید غروب میکند و در تمام طول شب در آسمان میدرخشد.
پس از این مرحله، ماه به تدریج رو به محاق میرود. بک هفته بعد از بدر(قرص کامل) دوباره به نیمه میرسد (تربیع دوم)و آنچه که ما از روی زمین میبینیم، نیمه چپ ماه است. در این زمان حدود نیمه شب طلوع میکند و حدود نیمه روز غروب میکند. یک هفته دیگر هلال باریک ماه در آسمان صبحگاهی دیده میشود. آخرین روزی که دیده میشود پیش از خورشید طلوع میکند و روز بعد ناپدید میگردد. حالا ماه نو پس از۵/۲۹ روز باز گشته است.الگوی ماه برای محاسبه بخشهای کوچکتر زمانی قابل اعتماد است اما سالنامه نویسی در دوره های طولانیتررا دشوار میکند.
گاهشماری به شکل مطلوب آن در دوره های خورشیدی و یا فصول، صورت میگیرد. یک سال ۲۵/۳۶۵ روزدارد، دقیقا با چند ماه یکسان که همان دوره های یکنواخت ماه هستند، برابر نیست.تلاش برای هماهنگ کردن زمان قمری با زمان شمسی اشتغال به کارتقویم نگاران چندین تمدن باستانی را تضمین کرده است.
طلوع ماه طی یک ماه همانند طلوع خورشید طی سال، بین دو حد در افق شرقی نوسان میکند. حدود طلوع ماه ممکن است درون حدود انقلابی و در همان جهت انقلاب ها و یا در بیرون آنها واقع شوند. عملکرد طبیعی این سیاره در هر ماه بخصوص بستگی به دورهای دارد که باعث تنوع آنها میشود. دوره کامل ماه ۶/۱۸ سال طول میکشد و با وجودی که بیشتر ما از این تغییر در حدود نهایی طلوع ماه بیخبر هستیم، صرفا مشاهده پیگیر ماه میتوتند از همه ما متخصص بسازد.
٢-۴-١.ماه قرانی و ماه اژدهایی
دوره یا فاصلهی میان این هلال ماه نو تا هلال ماه نوی بعدی را « ماه قرانی» میخوانند. مدت زمان لازم برای اینکه ماه از یک عقده گذشته و دوباره به همان عقده برسد را ماه اژدهایی مینامند، زیرا چنان تصور میکردند که عقدتین، منزلگاه اژدهائی است که به هنگام ماه گرفتگی یا خورشید گرفتگی آنها را میبلعد.(واندروردن، ۱۳۷۲، ص۸)
٢-۴-٢.بدون آسمان وضع ما چه خواهد شد؟
احتمالا اگر ما نظم و ترتیب و دوره های زمانی را در پدیده های دیگر همچون بلورهای سنگی و گلهای خاص جستجو می کردیم شاید قمری نامرئی را می یافتیم که مانند موجها (جزر و مد) محرک آنها باشد. به هر حال ما باید برای کشف گنجینه های دیگر نظم کیهانی، سخت کار کنیم. آسمان در مقابل پدیدههای دیگر، آشکار و هویداست. سودمندی آسمان برای تعقل انسان را میتوان از قدمت ستاره شناسی و رسوخ عملی اساطیر آسمانی در تمام شئون زندگی مردم باستان، دریافت. برای مثال اوزیریس خدای عالم اموات، برای مصریان باستان معانی مختلفی داشت. تار و پود آیین ها و اسطوره های او، ریسمانهای متفاوت برگرفته از آسمان هستند. این ریسمانهای آسمانی جنبه های مختلف اوزیریس را به یکدیگر پیوند می دهد. با شناخت نماد پردازی سماویِ اوزیریس به درک بهتری از او می رسیم.
٢-۴-٣.اوزیریس و ماه
نخست و مهمتر این که اوزیریس فرمانروای عالم مردگان بود.این اسطوره مرگ و رستاخیز خود او را نیز در بر دارد که درونمایه آن در دوره روزانه مرگ خورشید هنگام غروب و تولد دوباره آن در سپیده دم است. اوزیریس «نخستین غربی» در جایگاه فرمانروای مردگان بود. بر دیوارهای محلی به نام دندرا (Dendra) که در ۶٧٠ کیلومتری قاهره به طرف بالای رود نیل قرار دارد، یک جشن حاصلخیزی ثبت شده که در برگیرنده اوزیریس همراه با ٣۶۵ چراغ روشن است. بی شک این گوی های روشن اشاده به دوره سالیانه ۳۶۵/۲۵ روزه دارد و اوزیریس را با سال خورشیدی مرتبط می نماید. گفته می شود، به منظور بزرگداشت اوزیریس ٣۶۵ درخت در نیایشگاه های او در دورتادور آنها کاشته می شده است.
اوزیریس با ماه ارتباط نزدیکی دارد، اما برای فهمیدن آن باید اسطوره اش را بشناسیم. پلوتارک (Plutarch) مورخ و شرح حال نویس یونانی، اطلاعاتی از منابع مصری در قرن اول پس از میلاد جمع آوری کرده است و داستان اوزیریس را در رساله اش با نام «آیسیس و اوزیریس» بازنویسی کرده است. در مصر، قوانین، آیین و زندگی شهری موهبتهای اوزیریس بودند.گب(زمین) اوزیریس را خلق کرد و او از نوت(آسمان) متولد شد و او فرمانروای مصر گشت. او برای سرزمین و مردمش تمدن آورد در بین خدایان مصری اما، سِت نمونه ای مصیبت آفرین بود. او با ستارگان شمالی صورت فلکی دباکبر مربوط بود. مصری ها این صورت فلکی را (Meskhetiu) یعنی «پا و ران گاو نر» مینامیدند. در چرخه اوزیریس، سِت تجسم بی نظمی است. در ضیافتی، ست و همدستانش با حیله و نیرنگ، اوزیریس را درون جعبه ای محبوس و آنرا در رود نیل انداختند. اوزیریس در هفدهمین روز از ماه Athyr در اثر خفگی کشته شد همزمان با بیست و هشتمین سال سلطنتش و زمانی که خورشید در صورت فلکی عقرب قرار داشت.
این اعداد معنا دار هستند. دوره تغییر حالات ماه در ٢٩/۵ روز کامل میشود. اما عدد ٢٨ به طور نمادین برای این فاصله به کار میرود. ماه و نیل از طریق عدد ٢٨ و با منطقی پیچیده و ظریف با هم پیوند میخورند. در محدوده سنتی مصر و در شهر آسوان (Aswan) اندازه گیری رود نیل نشان داده است که این رود در بالاترین حد ۲۸ کوبیت/اَرَش عمق دارد که در ماه Athyr پیش از آنکه آب آن تحلیل برود، داراست. اوزیریس در هفدهمین روز کشته شد. ماه کامل در پانزدهمین روز هر ماه اتفاق می افتد، اما در روز قبل و بعد از آن نیز کامل به نظر می رسد. روشن است که در روز هفدهم ماه رو به افول می رود. بنابراین مرگ اوزیریس با فروکش نیل از طغیان سالانه اش و افول ماه مقارن می گردد. اوزیریس، خدای نیل و حیات مصر، ایزد ماه نیز بوده است، به همین دلیل به همین علت، رود، سرزمین و ماه دوره به دوره افول و نزول می کند.
٢-۴-۴.ماه در بندهش
در بندهش اینگونه است که ماه را فره بخش جهان میداند که پانزده روز افزاید و پانزده روز باریک شود و به افزار گشنان همانند است که چون برافرازد، تخم به مادگان دهد. ماه نیز به همان گونه پانزده روز بیفزاید و نیکی به جهان بخشد، پانزده روز باریک شود که کار و کرفه از جهانیان پذیرد و به گنج ایزدان بسپارد. چنین گویند که « اندرماه، پُرماه و ویشَفتَس»؛ زیرا که آغاز تا پنجم را، که افزاید، اندر ماه خوانند؛ از دهم تا پانزدهم افزاید و پر ماه خوانده شود؛ از بیستم تا بیست و پنجم کاهد که ویشَفتَس خوانده شود. بدان سه پنجه فره بخشد، بدان سه پنجۀ دیگر کرفه پذیرد. از آنجا که آب به ماه پیوند دارد، بدان سه پنجه همهی آبها برافزایند، همانگونه که آشکارا پیداست. در ختان نیز بدان هنگام بهتر بررویند و میوه ها بیشتر رسند. (بهار،١٣٧۴.ص)
در ایران باستان ماه ایزدی است که با ماه و روان گاو و چهار پایان ارتباط دارد. بخشی از نطفهی گاو نخستین را نگه میدارد. در این اسطوره اینگونه میگویند که « ماه ایزد فره بخشندۀ اَبراومند( اَبردار)» زیرا ابر از او است که بیش آید. گرما بخش او است، زیرا در جهان از اوست که درختان گرمتر بُوند. رویشمند است، زیرا رمه گوسفندان را بیفزاید. سودمند است، زیرا هر چیز را تازه دارد. نیکویِ آبادیاومند است، زیرا همۀ آبادیها را او بهتر سازد. آیفت بخشنده( بخشنده حاجات) است، زیرا در زمان، آیفتی را که بحق بخواهند، بدهد.(آموزگار،١٣٨٧.ص٣۶)
در اسطوره اوزیریس میگویند وقتی او کشته شد آیسیس، همسرش، جسد او را در سوریه یافت و به مصر آورد اما ست که خدای مصیبت آفرین بود ، جسدش را ١۴ قطعه کرد و در سرتاسر نیل پراکنده ساخت. این ١۴ قطعه همانند ١۴ روز محاق ماه به نظر میآید. این اسطوره با مشخصه سماوی دیگری که صورت فلکی شکارچی استف گره میخورد. همان گونه که پیکر بیجان اوزیریس به بیرون از مصر سرازیر گشت و آیسی به دنبال او رفت، شکارچی آسمان شب را ترک میکند و کمی بعد شباهنگ در پی او روان میشود.(بلک، گرین، ۱۳۸۵، ص۳۵))
٢-۵.اسطورههای ستارگان و سیارات
الف)شباهنگ
شباهنگ(تیر/تیشتر/شعرای یمانی) مدرج کلیدی سالنامه مصری است.حرکت دورانی زمین بالاخره باعث میشود که خورشید در همان راستایی قرار بگیرد که شباهنگ واقع میشود و این درخشانترین ستاره شب نیز در نور شدید روز محو میشود. با این وجود پس از ناپدید شدن شباهنگ، سرانجام در سپیدهدم و پیش از طلوع خورشید دوباره ظاهر میگردد. اولین باری که هر سال این اتفاق میافتد، تشریق نام دارد که شباهنگ فقط مدتی کوتاه، پیش از اینکه آسمان کاملا روشن شود، قابل رویت است. در مصر باستان، بازگشت سالانه شباهنگ، نزدیک به انقلاب تابستانی روی میداد و با طغیان نیل همزمان میشد. آیسیس بانوی پیامآور سال نو در جایگاه شباهنگ بود. برای مصریان این رویداد آغاز سال نو بود.
در مصر، صورت فلکی شکارچی همانند شباهنگ به مدت ٧٠ روز در آسمان دیده نمیشود این دوره برابر است با زمانی که اوزیریس در عالم ارواح انتقالی ارواح گذراند و برابر با زمانی که فرایند مومیایی شدن او انجام شد.
بنظر میرسد در زمان های بسیار دور یونانیان ورومیها سیارات را از یکدیگر متمایز نمیکردند. در قرن چهارم پیش از میلاد افلاطون فیلسوف یونانی در نوشته هایش پنج سیاره اولیه را با خصوصیات خدایان توصیف میکند و ذکر مینماید که این عادت ارتباط دادن سیارات با خدایان خاص کوه الیمپوس را خارجیان در یونان معمول کردهاند. احتمالاً این بیگانگان از مصر یا بینالنهرین آمده بودند.احتمال اینکه از بینالنهرین بودهاند، بیشتر است زیرا نمادها و خصوصیات خدایان سیارهای بابلیان با خدایان یونانی مطابقت دارند در حالی که مظاهرسیارات مصر باستان متفاوت هستند.
ب)مشتری
در بابل باستان، مردوک در جایگاه شاه خدایان مورد تکریم بوده و به شکلی خاص باسیاره مشتری پیوند داشت. در یونان زئوس در راًس دوازده خدای کوه الیمپوس بود که بر سیاره مشتری تسلط داشت. بدین ترتیب میتوان گفت رقیب مردوک بود. بر خلاف آنان، مصریان، مشتری و همینطور مریخ و زحل را به همراه هوروس، که سر قوش مانندی داشت، به تصویر میکشیدند. در بین عناوین مصری مشتری این عبارات«هوروس روشنگر دو عالم» و«ستاره جنوبی» به چشم میخورند.
نقش مشتری- مردوک در بابل بسیار برجسته بود، زیرا او را با آفرینش جهان مربوط میدانستند که بینظمی آنرا سانان میبخشید. متون مربوط به اسطوره آفرینش بابلیان در لوحههای خط میخی محفوظ ماندهاند که برخی از آنها متعلق به کتابخانه آشور بانیپال پادشاه آشور در قرن هفتم پیش از میلاد است؛ اما خود داستان اسطوره بسیار قدیمیتر است که ظاهراً از امپراتوری کهن بابلی در حدود سال ١٨٠٠ پیش از میلاد سرچشمه میگیرد.
در این اسطوره مردوک با کشتن تیامت اژدهای بینظمی ازلی، نظم را برقرار میکند. مردوک از بدن این اژدها آسمان و دریا را بیرون کشید و به آنها شکل داد. سپس آماده بهره برداری از پیروزیاش شد.حق آفرینش کیهان منظم،بهای خدمت او بود.او ابتدا آسمان را سازماندهی کرد و بین خدایانی تقسیم کرد که در صورت های فلکی تجسم می یافتند.تصمیم بعدی او تعیین طول سال و تقسیم کردن آن به ماه های سال بود.گذر ماه ها با ستارگان انتخابی او تنظیم می شد. مراجع دیگر سماوی که مردوک معین کرد،به جهان نظم می بخشید.او همچنین افق،سمت الرأس و نقاط بیرون آمدن و فرورفتن خورشید را مشخص کرد، ماه را در بالای آسمان قرار داد و تکلیف کرد که شب ها بدرخشد و نیز روزهای ماه را محاسبه کرد. بدون تردید مردوک فرمانروای آسمان بود.
مسیری که مردوک برای عبور مشتری در آسمان در نظر گرفت، ستارگان و سیارات را هدایت میکرد، ممکن است این انتخاب عجیب به نظر برسد. شاید خورشید ثابت برای این انتخاب بهتر بود. اما مسیر مشتری در آسمان نزدیکتر ازدیگر سیارات شناخته در عهد باستان به دایرهالبروج یا مسیر سالیانه خورشید است. همچنین آرایش مشتری در میان هر گروه از ستارگان با دقت تقریبی هر ١٢ سال یکبار تکرار میشود. برای مثال تنها در فاصله زمانی ١٢ سال و ۵ روز، مشتری ۵ بار در تقابل(جهت مخالف خورشید در آسمان) قرار میگیرد و در آخرین تقابل در میان همان ستارگان ابتدایی این دوره قرار میگیرد.
احتمالاً این ابعاد حرکتی مشتری همراه با تعادل ۀن در بین ستارگان آسمان شب، اخترشناسان اولیه را تحت تاًثیر قرار داده که از این سیاره به عنوان مرجع استفاده کنند.
ج)زهره
سیارات دیگر نیز نقشهای مهم و اغلب مشابهی در مورد همه خدایان فرهنگهای باستانی ایفا میکنند. از جمله بابلیان، ایشتار الهه عشق و حاصلخیزی خود را با سیاره ناهید ارتباط میدادند، این همتایی دیگر و احتمالاً مرجع مستقیم برای سنت یونانیان و نهایتاً رومیان بوده است.
جدا از نورانی بودن این سیاره، برجستهترین خصوصیت ناهید چرخه آن به عنوان ستاره بامدادی و شامگاهی است. به همین دلیل مصریها زمانی آن را «دو سویه» مینامیدند که بعدها آن را با قوش دوسر نشان دادهاند. بیشتر اوقات ناهید را همچون بِنو پرندهای شبیه به حواصیل تجسم کردهاند که معمولاً با ققنوس یکسان تلقی میگردد. بنو متعلق به اوزیریس بود، احتمالا به این دلیل که مصریان مرگ و رستاخیز را با ظهور این سیاره شامگاهی و بامدادی یا احتمالا با مقارنه آن در پشت خورشید و دورههای مرئی شدن مرتبط میدانستند. ممکن است در ورای اسطوره بین النهرین یعنی نزول ایشتار در عالم ارواح نیز موردی مشابه باشد.
د)عطارد
نام های مصری عطارد به سِت، دشمن اوزیریس باز می گردد. معمولا این سیاره با سر توتم حیوانی نامشخص و مرموز از سِت دیده می شود. در بین بابلیان، عطارد نِبو (Nebo) نام داشت که ثبت کننده و پیام آور خدایان بود. مقام او به عنوان پیام آور از سرعت این سیاره در مدارش از غرب خورشید به شرق خورشید و بازگشت دوباره به غرب، سرچشمه می گیرد. حرکت سریع عطارد موجب شد که در یونان و روم نیز پیام آور خدایان و همینطور محافظ ارواح تا قلمرو مردگان باشد.
در مقایسه با سیارات دیگر، عطارد اغلب دیده نمی شود و شاید به همین دلیل به سِتِ شَر انگیز منسوب است. در طول مسیر چرخهی ١١۶ روزه خود، عطارد در هر روزی که می توان آن را دید، یک روز نامرئی است. مقارنه های آن با خورشید به ترتیب ۵ تا ۳۵ روز و ظهر شامگاهی و بامدادی این سیاره هر یک ۳۸ روز به طول می انجامد. البته اینها نظری هستند. به دلیل نزدیک بودن عطارد به خورشید بطور کلی دید آن دشوار است و برخی از ظهورهای عطارد مطلوب تر از دیگر ظهورهای آن هستند. به دلیل نزدیک بودن عطارد به خورشید بطور کلی دیدن آن دشوار است و برخی از ظهورهای عطارد مطلوب تر از دیگر ظهورهای آن هستند (رفتار عطاردی یا دَمدَمی).
ه)مریخ
رؤیت مریخ در آسمان شب آسان است. رنگ قرمز مریخ، آنرا از سیارات دیگر و بیشتر ستارگان متمایز می کند. رنگ آن که همچون رنگ خون است، دلیل ارتباط آن با خدایان جنگ است: نرگال(nergal) خدای جنگ در بابل، آرس در یونان و البته مارس رومیان.
مسیر سماوی مریخ شبیه به مسیر مشتری و زحل است، اما چون خیلی به زمین نزدیک است چنین به نظر میرسد که سریعتر حرکت میکند. این تاثیر مخصوصا زمانی برجستهتر میشود که در حالیکه زمین در مدارش از مریخ پیشی میگیرد، این سیاره در مدتی کم بیش از دو ماه به نظر میسد که به عقب برمیگردد. حرکت معکوسی که از حرکات معکوس سایر سیارات بیرونی بسیار چشمگیرتر است.
متون مصری مریخ را همچون«هوروس سرخ رنگ» و«هوروس نورانی، ستاره شرقی که در مسیر آسمانیاش به عقب بازمیگردد» توصیف میکنند. به غیر از کلمه شرقی، این اسامی به آسانی قابل درک هستند. زیرا در کتیبههای متعددی هم مریخ و هم زحل ستاره شرقی و ستاره غربی نامیده شدهاند.
و)زحل
سرانجام آخرین «ستاره سرگردان» باستانی، زحل بود که در بابل با نام نینیب شناخته میشد. مقام ابتدایی او خدای خورشید و محافظ شهر باستانی نیپور بود که بعدها با فصل بهار و کاشتن مرتبط گشت. نزدیکترین همتای آن در یونان و روم کرونوس یا ساتورن، جوانترین غول، پدر خدایان المپیا و همچنین خدای کشاورزی بود. زحل مصری هورس، گاو نر آسمان بود که اغلب با شاخهای گاو بر سر قوش مانند آن نشان داده میشد.(بلک)
در متنهای پهلوی میانه زحل تنها ستارهایست که نامی مقدس ندارد. این سیاره را در ایران کیوان مینامند که مشتق از اسم علمی بابلی آن کیمانو است. سرنخی در متنهای ارمنی پیدا میشود که در آنها زحل، زروآن (zuruan) نامیده شده است و مفهومش زروان است، که شاید اسم مقدس سیاره، زروان بوده است. میدانیم که زروان را «تیشه» یا «بخت»(در پهلوی میانه) به مفهوم سرنوشت نیز میخواندهاند. مصریان هم سیارهی زحل را ستارهی نمسیس(Nemesis) نامگذاری کرده بودند.
نمسیس به معنی «انتقام آسمانی»و گونهای از بخت است. اگر معادهلهی زروان=زحل را به یونانی ترجمه کنیم خواهیم داشت: کرونوسKronos=جرونوسChronos
برخی از دانشمندان یونانی میگویند که کرونوس همان جرونوس به معنی زمان است. در سنگ نبشتهای که از ایلات(Elatia) بندر کناردریای سرخ به دست آمده است و از قرن پنجم یا چهارم ق.م به جا مانده است، پوزیدونPoseidon فرزند جرونوس خوانده شده است. این بدان معنی است که در آنجا کرونوس پدر پوزیدون را جرونوس میخواندهاند. پلوتارک نیز (در ایزیس و اوزیریس ٣٢) به صورت کاملتر آن را بیان میدارد.
فریکودس اهل سوروس (دیلز قطعات پیش سقراطی، فریکدوسA٩) معتقد بود جرونوس والاترین ایزدان و خالق همه است که این دیدگاه او متأثر از زروانیگری بود. بنابراین میتوان حدس زد که یکی شمردن کرونوس با جرونوس میبایستی از اعتقادات زروانیان بوده باشد.(واندروردن، ١٩٧۴/١٣٧۴. ص٢٧٢) علت این که در ایران باستان واژهی زروان از فهرست اسامی ایرانی سارات حذف شده است، دشمنی سرسخت داریوش با زروانیگری بود. حتی هرودوت نیز هنگام توصیف دین ایرانیان از ایزد زمان نام نمیبرد. که به این نکته میرسیم که درعصر هخامنشیان زروانیگری فرقهای پنهانی بود.(همان.ص٢٧٣)
٢-۵-١.اختران و اباختران در بندهش
در ایران یاستان و به خصوص در فصلهای نجومی بندهش در موره نحوه آفرینش آسمان و قرار دادن ستارگان و سیارات و خورشید و ماه اینطور گفته شده که او(هرمزد) ابتدا میان آسمان و زمین روشنان را آفرید ابتدا ستارگان اختری و سپس نااختران را آفرید. در ادبیات زردشتی به دو دسته ستارگان هرمزدی و اهریمنی برمیخوریم: ستارگان ثابت«اختران» هرمزدیاند و سیارات«اباختران» اهریمنیاند.(هفت سیاره را در ادبیات فارسی هفت اژدها میخوانند که با این دیدگاه اسطورهای مربوط است) ولی تن اباختران را نیز هرمزد آفریده است تا این موجودات اهریمنی از نظر پنهان نمانند و بتوان بر آنها و کردارشان نظارت داشت. این عقیده که سیارات را دیوی و اهریمنی میانگارد، از حرکت نامنظم آنها در فضا (البته به چشم بیننده در زمین) برمیخیزد و متکی بر تقدسی است که نظم و قاعده در اندیشه متفکران ایرانی داشته است و بدین روی است که سیارات را هرزه میخوانند.(بهار،١٣٧٨.ص۵٧)
اورمزد سپس ماه و بعد خورشید را در آسمان بایستانید. چون او ابتدا سپهر را آفریده بود ستارگان اختری را بر آن گمارد، که به ترتیب اینها هستند: بره، گاو، دوپیکر، خرچنگ، شیر، خوشه، ترازو، کژدم، نیمسب، بز، دلو و ماهی است. که اینها را در اخترشماری تقسیم به بیست و هفت خرده یا منزل قمر میشود که نامشان این است:
پدیسپر، پیشپرویز، پرویز، پها، بزیسر، بشن، رخوت، تریشگ، ازرگ، نخو، میان، اودم، ماشاهه، اسپور، هوسرو، سروی، ور، دل، درفشه، ورنت، گا، یوغ، موری، بنزه، کهت سر، کهت میان و کهت. که در مورد همه آنها در فصل مربوط به منازل قمر توضیح داده خواهد شد.(همان.ص۵۴)
او برای همه آفرینش آغازین جهان جایگاه ساخت که وقتی اهریمن برسد با او«اهریمن» به مقابله برخیزند و آفریدگان را از آن پتیاره نجات دهند. مانند سپاهی که در [میدان] کارزار پخش میشوند. برای هر اختری از آن دوازده اختر ششهزار هزار و چهارصد و هشتاد هزار ستاره خرد به یاری آفریده شدند. [این] آن است که اکنون اختر شمارند، جز آن بی شمار [ستارگانی] که به یاری این [ستارگانی] ایستند.
طول کمر قاچ هر یک از اخترهای دوازده گانه ٣٠ درجه است و اگر آنرا در ۶٠ دقیقه، که برابر یک درجه است، ضرب کنیم و آنرا دوباره در ۶٠ ثانیه، که برابر هر دقیقه است، ضرب کنیم و باز آنرا در ۶٠ جزو یک ثانیه ضرب کنیم، یعنی۶٠×۶٠×۶٠×٣٠، رقمی برابر با ۶۴٨٠٠٠٠ بدست میآید که آنرا تعداد مفروض ستارگان متعلق به محدوده هر اختر دانستهاند. بدین گونه، بنابر اعتقاد متقدمان نجوم، مجموع ثوابت در تمام سطح کره آسمان برابر میشد با ٧٧٧۶٠٠٠٠ ستاره که دوازده برابر تعداد ستارگان محدوده هر یک از اختران بود.
الف)سپاهبدان آسمان
برای آن اختران چهار سپاهبد به چهار سوی آسمان گمارده شد. سپاهبدی بر آن سپاهبدان گمارده شد. سپس بی شمار ستارۀ نامبردار برای همزوری و نیرودهندگی [به] آن اختران، به سوی سوی و جای جای گمارده شد. چنین گوید که تیشتر«تیشتریا»(شباهنگ) سپاهبد شرق، سدویس(قلب العقرب) سپاهبد نیمروز، وَنَند(نسر طائر) سپاهبد غرب، هفت اورنگ (دب اکبر)سپاهبد شمال، میخگاه(ستاره قطبی) که میخ میان آسمانش خوانند، سپاهبدان سپاهبد، پارند و مَزدَه داد و دیگر از این شمار سرداران، پاسدار نواحی اند. اخترشماران این ستارگان را اکنون ستارگان نابیابانی میخوانند و بزرگ و کوچک و میانۀ [ایشان] را بزرگی نخستین، بزرگی [دیگر و بزرگی] سدیگر خوانند.(همان.ص۵٩)
بزرگی نخستین، بزرگی دیگر و بزرگی سدیگر همان است که در فارسی(ستارگان)قدر اول، قدر دوم و قدر سوم نامیده میشود. از این میان، بیست ستاره قدر اول در همه آسمان وجود دارد که شش تای آنها درخشانتر از بقیهاند که عبارتند از شعرای یمانی(تیشتر)، سهیل(سدویس)، سماک رامح(هفت اورنگ)، نسر واقع(ونند)، الدبران(سدویس)، عیوق(پارند) و نسر طائر(مزده-داد).
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.