مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
مطالب با موضوع : چگونگی رفع دلوز در رفع شکاف دو گانه زیباشناسی
ارسال شده در 28 مهر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

هارمونی، هماهنگی و انسجام (حقیقت، خیر، نیکی، تخیل و الهام) است، غور و غوص در تفکر اندیشمندانی چون فلوطین، آگوستین، آکویناس[۶۹]، بناوانتوره[۷۰]، اکام[۷۱]، دانس اسکاتوس[۷۲] امری ضروری محسوب می‌شود. هر نوع تفکر و فلسفه‌ای مربوط دوره باستان، سده میانه و رنسانس کلاسیک، دوره روشنگری یا هر دوره دیگری یکدستی ایده‌آلی ندارد و گریزی از لغزیدن در فراز و نشیب و ناهمواری نظریات راجع به زیبایی در گستره‌های زمانی متفاوت نیست. ماحصلِ تلاش متفکران سده‌های میانه درباره زیبایی انباشتِ نظریه‌هایی گسسته از فنون پیشرفته‌ی هنری است، اما این ایراد به تمام رهیافت این دوره محدود نمی‌ماند.
در این دوره تناسب در پرده غفلت پنهان نماند. ویتوریوس[۷۳]، آگوستین[۷۴] و بوئتیوس[۷۵] به انحا گوناگون ربط بحث‌های تناسب و زیبایی را گسترش دادند (اکو، ۱۳۸۱: ۷۰). تناسب نه تنها در امور و اشیا مشابه که در امور متفاوت و نیز در طبیعت وجود داشت. ابتنای تجربه‌ی زیبایی‌شناسی بر اصل تناسب نیز تابع و تالیِ این گستردگی است. تمام نظریه‌های وابسته به تناسب نزد متفکران سده‌های میانه ناظر به تفکر فیثاغورث[۷۶] نبود، چه پایبندی به عقیده افلاطون در تیمائوس نزد طرفداران مکتب شارتر نیز رواج خود را داشت. وزن، نظم، عدد، میزان بر اساس شکل یا فرم، زیبایی را سامان می‌داد. همانگونه که زیبایی منوط به شکل یا فرم بود، زیبایی درونی یا زیبایی متعالی از نوع دیگری خبر می‌داد. به تعبیر دیگر جنبه‌ای از زیبایی قائم به فرایافتی ریاضی و جنبه‌ای دیگر مربوط به امور اخلاقی، خیر و نیکی است. هر دو سویه آبشخور خود را بر بستر تفکر باستان بر می‌سازد. جنبه اخلاقی بر نوعی تعادلِ ناشی از تناسب دلالت داشت، در نتیجه امور اخلاقی، زیبا و امر زیبا، اخلاقی به شمار می‌رفت. گرچه از دید برخی زیبایی مبنی بر ویژگی‌های خارجی و علل صوری و اخلاق یا خیر معطوف به علل غایی یا نیکی است، به هر حال چرخشی در دید متفکران سده‌های میانه از سمت لذت زیباشناسانه‌ی بی‌واسطه و آنی توسط امر زیبا به سمت وجه عرفانی صورت می‌گیرد. در مکتب نو افلاطونی نور از بالا یا عالم دیگر می‌آید و در عالم هستی انتشار می‌یابد. نور عالی‌ترین بیانِ تناسب است و زیبایی خداوند در قالب نور بیان می‌شود. نور و رنگ حالت کیفیِ تناسب به شمار می‌رود. پیوند زیبایی و نور، دریچه تازه‌ای رو به جهان سده‌های میانه گشود. پیشروی در بحث نور یا بحثی کیهان‌شناسی فیزیکی –زیباشناسانه یا به صورت بحثی هستی‌شناسانه درباره‌ی قالب‌ها و اشکال طرح می‌شوند (اکو، ۱۳۸۱: ۱۱۰). بناوانتوره به صورت اول و اکویناس در حالت دوم به ایضاحِ مباحث همبسته با نور پرداخته‌اند. به عقیده اکویناس نور چنان کیفیتی فعال دارد که قالب و فرم اساسی خود را از آفتاب می‌ستاند و نه تنها اجسام شفاف بل اجسام اثیری شایق ارسال نورند. برای این متفکر نور بیش از هر چیز واقعیتی مادی است. زیبایی که بخواهد لذت یا مسرت را تأمین کند باید ازسه طریق شکل دهی به ماهیت صوری اشیا روی دهد: « ۱- هارمونی ، اعتدال و هماهنگی، ۲- وحدت، انسجام و یکپارچگی ۳- وضوح یا درخشندگی یا شفافیت (وضوح دانستن چیستی یک شی)» (Tatarkiewicz, 2005 (vol 2): 251-253). تفکر دلوز با مسیری که پی‌می‌گیرد، تفکری است که از حدود ارگانیسم بدن‌ها و اشیا رهیده، بدون اینکه به دامن عرفان پناه ببرد و از الوهیت بالا مرتبه و صدور خداوند در موجودات یا هستنده‌ها بی‌نیاز است. در هستی‌شناسی که هستی به خدا و سایر هستنده‌ها و موجودات یکسان حمل می شود، نور دیگر از بالا نمی‌آید و وابسته به جهان والا نیست. هستنده‌ها هر کدام نوا، طنین و زنگِ هستی را به گونه خاص خود و با توجه به نحوه ترکیب‌بندی نیروهای خود به صدا در می‌آورند؛ با اینحال هستی به نحو یکسانی در همه آنها بیان شده است و معنا به طرز یکسانی بر آنها اطلاق گردیده است. نور از دل همین جهان ملموس بیرون می‌زند. هر هستنده ای بسته به توانش به نوعی آشکارکننده هستی یا حقیقت، است. نور به عنوان شرط دیدن در خود چیزها است و وضوح نیز با آن در ارتباط است [۷۷].
مقاله - پروژه
زیباییِ پیوسته به نور و روشنی نزد اکویناس کیفی است در حالی‌که برای دانس اسکوتوس دیگر متفکر سده‌های میانه زیبایی کیفیت نیست، بلکه نسبت است. در زیباشناسی دلوز این نسبت بسیار مهم است که البته بیرونی است و در رابطه با چیزهای دیگر که خودشان بدن زدوده اند ، مطرح می‌شوند. شاید از این وجه دلوز دانس اسکوتوسی است.
با نظر بر شیشه‌های رنگی کلیساهای جامع گوتیک و موزاییک‌های بی نظیر بیزانس و مینیاتورهای سده‌های میانه بلادرنگ ارزش رنگ و تأثیر بی‌واسطه آن بر تجربه زیبا‌شناسانه‌ی آن دوره دریافته می‌شود. رنگ چه به واسطه نور و چه از طریق صفات والایی که به دوش می‌کشد، نقش به سزایی در ذوق هنری سده‌های میانه ایفا می‌کند. در سده‌های میانه، طبیعت را برگرفته از تعابیر کتب مقدس به صورت تمثیلی تعبیر می‌کردند. کتب مقدس خود آمیخته به تمثیل بود همان گونه که ارزش‌های نمادین مورد توجه شاعران قرار داشت. هنرمند یا ادیب سده‌های میانه تمام حکایات و داستان خود را روی پرده‌ای فرانمی‌افکند، بلکه موجودات را در قالب تمثیل و نماد می‌ریخت و با توسل به نقاشی یا مجسمه‌سازی پرداختِ به مضامین دینی و به خصوص زندگی مسیح را پی می‌گرفت (Edgar de Bruyne, 1969: 67-73). با توجه به این نکات باید گفت نور برای دلوز از جهانی علوی نمی‌آید که نور در خود ماده یا تصویر است، به این تعبیر اگر نور شرط دیدن باشد، شرط دیدن در خود دیدن است. تفسیر معادله ماده همان انرژی است در فیزیک جدید هم مبین همین امر است. در فصل‌های آتی به توجه خاصی که دلوز به هنر بیزانس به عنوان نقطه‌ی شروع انتزاع و نیز استفاده مناسبی که از تلفیق نوری که از دل رنگ بیرون می‌زند و برای فضابندی و خلق زمان کاربرد دارد خواهم پرداخت. مضاف بر تمامی تفاوت‌های تفکر دلوز از اندیشه قرون وسطی به این نکته تفطن داریم که نماد و تمثیل در زیباشناسی دلوز به گونه خاصی خوانده ‌می‌شود. توجه دلوز به سویه دیگر اشیا که در جهان دیگری بر فراز ما نباشد را شاید بتوان گونه ای تمثیل خواند اما از تئولوژی قرون وسطی‌ای و مرکز محوری خدا در این دیدگاه خبری نیست. همچنین در کتاب مارسل پروست و نشانه‌ها باید به نوعی خاص از نشانه‌شناسی که مبتنی بر ۴ نوع نشانه است اشاره داشت و ربط آنها را با حقیقت و زمان جست. در این کتاب نوع پیشرفته‌تری از نشانه شناسی قرون وسطی ای مد نظر است که البته تأثیر پروست و برگسون بر وی را در نگارش این کتاب به خصوص فصول آغازین مربوط به سال ۱۹۶۴را نبایستی نادیده انگاشت. دلوز با توجه به رمان در جست و جوی زمان از دست رفته مارسل پروست چهار نوع نشانه در مسیر کارآموزی سوژه-هنرمند و سوژه شدنِ وی ارائه می‌دهد. نشانه‌های محفلی، نشانه‌های عشق ؛ نشانه‌های محسوس و نشانه‌های هنر(deleuze, 1998: 9-22 ). کارآموزی برای دلوز در ارتباط با نشانه‌های هنر اتفاق می‌افتد. نشانه‌های هنر در غلاف یک ابژه‌اند، اما اینهمان با خود ابژه نیستند، از آن فراتر می‌رود. با توجه به چارچوب کلی روش دلوز؛ در مورد نشانه‌ها نمی‌توان از تأویل سخن گفت. ما در مقام تأویل‌گر سراغ نشانه‌ها نمی‌رویم. نشانه‌ها خود از تا باز می‌شوند و ما را در معرض نیرویشان قرار می‌دهند. حقیقت که حقیقت زمان است، خود را در این گشودگی نشان می‌دهد. معنا به مثابه ذات نشانه، از غلاف ابژه بیرون است، اما در نشانه بیان[۷۸] می‌شود. بنابراین از بین نشانه‌ها تنها به مدد نشانه‌های هنری می‌توانیم از سلسله نشانه‌های عادت زده رها شویم. به مدد نشانه‌های هنری که خودشان در سلسله قواعد مرسوم نمی‌گنجند، می‌توانیم نوع دیگری بیاندیشم و حقیقت زمان را از طریق آنها دریابیم. بیشتر هنرمندانی هم که دلوز معرفی یا روی آثار آنها تمرکز می‌کند، آثارشان در سلسله قواعد آشنا نمی‌گنجند. البته برای این از سلسله بیرون زدن یا به اصطلاح همترازی با خطوط گریز و امر مورب هم معیاری دارد. باید هنرمند آفرینش مرسوم را از سر گذرانده باشد و در چنبره ملال آنها گیر افتاده باشد تا بتواند راهی برای گریز بیابد. تا جایی که به ورطه هجو و پارودی که یکی از ویژگی‌ها و نقاط تمرکز پست مدرن‌ها است نیفتد. با این شیوه مشخص می‌شود تا چه حد دلوز از تکرار اینهمان کلیشه‌ها متنفر و از به سخره‌گرفتن بی‌بند و بار کلیشه‌ها بیزار است. استان براکاج[۷۹] فیلمساز آمریکایی، اولیویه مسیان پیانیست تجربه‌گرا، ریچارد پیناس موسیقی‌دان تجربه‌گرا و فرانسیس بیکن نقاش مدرن، نمونه‌هایی از هنرمندان مورد علاقه دلوز هستند که در آثار آنها راه‌های گریز را به خصوص در مورد آخر نشان می‌دهد.
در ادامه بحث سده‌های میانه، در مورد رابطه فرم و ماده که منشأیی ارسطویی دارد باید گفت که نظر غالب بر این است که ماحصل رابطه فرم و ماده، ترکیب یا مورف[۸۰] را به وجود می‌آورد که از وجهی دیگر همان ترکیب (ماده و محتوا) است. آلبرت کبیر[۸۱] استاد اکویناس زیبایی را ترکیب ماده و فرم می‌داند که زیر تأثیر نور الهی صورت می‌گیرد. این مسئله صرفاً در این دوره محل توجه نیست بل به انحا دیگر در دوره های بعدی به خصوص دوره ی روشنگری مورد بحث واقع می شود. اینجا به این نکته بسنده می‌کنم که فرم برای دلوز هرگز گشتالت نیست. فرم ثابت، ایستا و بی تحرک نیست. فرم برای دلوز امری در فرایند و به این تعبیر زمانمند است. به عبارتی فرم چیزی نیست جز شکل‌گیری آن. معنا هم به عنوان شرطِ دیدن نیز در اثر هنری بیان می‌شود.
در دوره رنسانس زیبایی، مفهوم تقلید از طبیعت را داشت و مبلغ این نوع زیبایی مارسلیو فیچینو[۸۲] ، از فلورانس با اقتفا و پیروی از مکتب افلاطونی و نو افلاطونی بود. زیبایی امری معقول، ماورای محسوسات و آمیخته به نمادگرایی کلاسیک تعریف می‌شد. هنرمندانی نظیرِ لئون باتیستا آلبرتی[۸۳] با نظر به نقاشی به مثابه پنجره و برونلسکی با تکمیلِ ژرفانمایی در آثار خود و داوینچی با باور به ابداع در حینِ تقلید، به تتمیم بحث تقلید از طبیعت همت گماشتند. این مباحثه در این دوره به شبیه‌سازی[۸۴] انجامید. بی‌اغراق می‌توان ارجحیت نقاشی به مثابه هنری آزاد، نه به عنوان هنرِ دستی را در این دوره در نظر آورد. خلاصه اینکه از مسائل مهم این دوره در نقاشی می‌توان به تناسب، تقلید و محاکات اشاره داشت. طیف هنرها را می‌توان در سایه تجدید نگاه به ارسطو، افلاطون، فلوطین، فیثاغورث مورد بررسی قرار داد. گرچه از دکارت دستاورد سرراستی به جز رساله مختصری درباره‌ی موسیقی در زمینه هنرهای زیبا باقی نمانده است، اما برخی بر این باورند در واقع نظریه تصویری بازنمایانه‌ی ادراک نزدِ وی، بر اساس کار نقاشان رنسانس ساخته شده است (merleau-ponty, 2002: 135) . به علاوه‌ی ادراکِ پرسپکتیوی، در همان رساله پیش‌گفته بیشتر مبتنی بر تناسب است که باعث لذت می‌شود، بنابراین از تناسب فیثاغورثی هم بهره برده شده است.
در دوره رنسانس با این سوال مهم روبروییم، آیا تمامیت مبنای زیبایی را می‌توان با بازگشت به مفهوم تناسب ریاضیاتی مد نظر فیثاغورث وافلاطون مورد بحث قرار داد؟ بی تردید پاسخ منفی است. به این دلیل که سبک منریسم به عنوان گرایشی در هنر رنسانس با نوعی بی‌نظمی، عدم تعادل؛ پیچیدگی و بی‌قراری در هم تابیده بود که از هرگونه قوانین ریاضی ثابت، و اصول بی‌تغییر استنکاف می‌نمود و باید از اصول تازه‌تر علمی سرمشق می‌گرفت. با توجه به این نکات در زیباشناسی دلوز به هیچ روی با مسائلی مانند تقلید مواجه نمی‌شویم. نه تقلیدی وجود دارد و نه شباهتی، فقط انفجار یا اتصالِ دو سلسله نامتناهی روی خط گریزی است که نمی‌تواند منتسب به، یا تابع چیزی شود که دلالت‌گر است. مسئله تقلید و بازنمایی با توجه به این که دلوز معتقد است شباهت، و اینهمانی سازوکارهایی هستند برای ندیدنِ تفاوت ‌(محض) و درجه‌های متفاوت توان امور متفاوت، به نحوی کنار گذاشته می‌شود. به این ترتیب بر عکس؛ تفاوت‌ و درجه‌های تفاوت با تکیه بر درجه شدت و ضعفِ توان، و نیز تفاوت به منزله نسبتِ تعین بخش دو امر نامتعین، نزد دلوز بسیار اهمیت می‌یابد. سایه یا شبح (امر مجازی‌اند) یا وجوه دیگری از اشیا و اشخاص یعنی«نیرو»های آنها و «بدن‌های بدون اندام» در زیباشناسی دلوز مهم است. در حقیقت تکیه بر این وجه سوال پررنگ‌تری را نزد دلوز شکل می‌دهند؛ اینکه بدن‌های بدون اندام چگونه «عمل‌گر» می‌شوند؟.
مسائل اساسی زیباشناسی در دوره روشنگری ( سده هفده و هجدهم میلادی) حجم انبوهی از مفاهیم را در بر می‌گیرد که با این درجه از اهمیت مطرح شده‌اند. اصطلاحاتی مانند نبوغ، تخیل، شهود حسی، نقد و نقادی، همسانی عقل و طبیعت، ذهنیت، والایی، فرم، بحث لذت، انسانی شدنِ گستره‌ی زیبایی چندی از این مفاهیم به شمار می‌روند، که اینجا به چند نمونه از انها پرداخته می‌شود.
اسپینوزا[۸۵] از خردگرایان قرن ۱۷ با رد دوگانه‌انگاری دکارت زمینه‌ساز دوره روشنگریِ قرن ۱۸ شد. در نظر او هستنده‌ها وجوه یا حالت‌هایی هستند که با ذات خود (که درجه‌ای از توان یا شدت خاص است) بیانی از یک صفت است که به واسطه صفت، بیانی از ذات جوهر (دلوز، ۱۳۹۲(ب): ۲۷)= (مشایخی، ۱۳۹۳ :۵۴) . بنابراین جوهر بیانی است و در صفات مختلف بیان می‌شود. هر صفت هم در مدها یا حالت‌های مختلف بیان می‌شود. اسپینوزا در سال ۱۶۷۴ در نامه‌ای به هوگو باکسل نوشت زیبایی کیفیتی در شی مورد نظر نیست، بلکه حالت کسی است که به زیبایی می‌اندیشد. برای نمونه اگر چشمان‌مان قوی‌تر یا ضعیف‌تر بود اگر ترکیب بدنمان به گونه‌ی دیگری بود چیزهای زیبا به نظرمان زشت می‌آمدند (سوانه، ۱۵۴:۱۳۹۱). دقیقا درک این زیبایی یا لذت آن منوط به حالت و توان‌های بدنیِ مخاطب یا حتی هنرمند است. زیبایی وابسته به حالت یا موقعیت کسی (هنرمند یا مخاطب) است که آن را احساس می‌کند، به تعبیری اسپینوزا بر این تأثیر اینگونه صحه می‌گذارد «شی‌ای (اگر فرض کنیم شی یک اثر هنری یا رویارویی با تصورِ امر زیبا باشد ) که بدن انسان را در وضعی قرار می‌دهد که به طرق متعدد زیر تأثیر قرار گیرد و یا آن را مستعد سازد که اشیا خارجی را به طرق متعدد زیر تأثیر قرار دهد، برای انسان سودمند است و هر اندازه که بدنِ انسان به وسیله‌ی آن قابلیت (یا توان) بیشتری پیدا کند که به طرق متعدد زیر تأثیر قرار گیرد یا اجسام را زیر تأثیر قرار دهد، این سودمندی بیشتر خواهد بود و برعکس چیزی که این قابلیت (توان) را کاهش می‌دهد زیانمند است» (اسپینوزا، ۱۳۹۰: ۲۵۴). بنابراین سودمندی یا زیانمندیِ اشیا یا آثارِ هنری را بر اساس کاهش یا افزایش توان بدنی ما در نظر می‌گیرد. به نتایج این بحث در آینده بیشتر خواهیم پرداخت. به انضمام اینکه، اسپینوزا درباره احساس، حال‌ها و عواطف انسانی چون شادی، اندوه نیز به طور متمایزی بحث می‌کند. از این لحاظ هم می‌تواند مورد توجه بحث‌های زیباشناسی قرار بگیرد. اسپینوزا به ویژه با تأکید بر سطح درون‌ماندگاری و پیوند روح و خدا و ماده یکی از فیلسوفان تأثیر گذار بر دلوز است که البته دلوز فلسفه خردگرای وی را با خوانش خود حول مفهوم «بیان» به گونه‌ای دیگری می‌خواند. به تعبیری آن را تبدیل به هستی‌شناسی می‌کند و سه شیوه شناخت اسپینوزا تبدیل به «شیوه‌های زیستن» می‌شود. دغدغه اصلی اسپینوزا یافتن راهی است که هستنده‌ها را در ارتباط با هستی قرار دهد. از نظر دلوز-اسپینوزا هستی یا علت درون ماندگار، در همین جهان در کنار ما است و با ما دارای رابطه است. (جوهر یگانه) هستی که در خلعت توانِ هستی، علت درون ماندگار همه هستنده‌ها و ما هست، نسبت به ما برتریتی ندارد. هر هستنده با توجه به نحوه چینش نیروهایش هستی یا توان محض را حس می‌کند و آن را گسترش می‌دهد. هر هستنده هستی را در لفافه دارد. هستی (یا یک جوهر یگانه) در قالب توانِ عمل کردن، که متأثر از ذات هر فرد است، در هر هستنده بیان[۸۶] می‌شود. اینجا دیگر از وحدت وجودِ عامیانه نیز رها می‌شویم. دیگر هستنده‌ها همان خدا نیستند. یا همان آیینه‌ای که خدا در آن تجلی کرده باشد. در هستی‌شناسی اسپینوزا سومین نوع شناحت بنا به خوانش دلوز زیستنِ شدت محض، یا رابطه با توانِ محض هستی است. هرکسی هر لحظه در معرض این توان قرار نمی‌گیرد. اما زیستن آن تجربه تکان دهنده‌ای است. به این مسئله به طور مفصل در توضیح احساس و ریتم پرداخته‌ایم. جهان دلوز-اسپینوزا، ارکستری از همنوایی یا هم طنینی از پلی‌فونی‌های[۸۷] مختلف است. هر هستنده در هر موقعیتی ریتم مخصوص خود را دارد. این هستنده‌ها با تعدد اهنگ‌ها و الگوهای ریتمیک خود در ارکستری پلی‌ریتم در نهایت با هم و نیز با توان محضِ هستی در ارتباط و هماهنگی قرار می‌گیرند.
در این رساله نزدیکی آشکاری بین واژه زیباشناسی دلوز وحساسیت به عنوان وجهی از احساس، وجود دارد، بنابراین پربیراه نیست که پیوند اولیه‌ی این کلمه با حساسیت و تجربه‌ی حسی تبیین گردد. در فصول آینده احساس نزد دلوز را کاملاً مشخص توضیح می‌دهیم و نزدیکی و مجاورت آن را با مباحث احساس قرن ۱۸ بیان می‌کنیم. به طور کلی نزدِ عقل‌گراهایِ قرن ۱۸ شناخت حسی خیلی مهم نیست، زیرا این شناخت پله‌ای برای شناخت عقلی است. کریستین ولف[۸۸] معتقد به دو قوه شناسایی است، قوه شناسایی عالی و دانی. قوه شناخت عالی عقلی و دانی حسی است. ولف می‌گفت شناخت حسیِ ما، به خودی خود ملاک، میزان و در نتیجه منطقی از آن خود ندارد. در این میان، مساعیِ باومگارتن[۸۹] از شاگردان مکتب ولف بر آن بود تا برای ادراک حسی منطق، کمال و معیاری خاص تنظیم کند.
این فیلسوف در سال ۱۷۵۰ کتابی به نام استتیک یا استتیکا نوشت. آیستتا یا ایستتیس واژه‌ای است یونانی که نخستین‌بار این متفکر آلمانی آن را در کتاب تأملاتی فلسفیِ موضوعات مرتبط با شعر در سال ۱۷۳۵ به کار رفت. ریشه sensibilite و aesthetica با یکدیگر مشترکند. او در عین‌اینکه به محدودیت‌های درونی منطق صوری آگاه بود، می‌خواست شالوده فلسفی حسیات (به اصطلاح رایج به آن زیباشناسی می‌گویند) را از طریق منطق پی‌ریزی کند. برای رسیدن به این هدف، تلاش کرد علم را به مرتبه امر محسوس تنزل ندهد، بل امر محسوس را تا مرتبه علم بالا ببرد. بنابراین علم حسیات (یا زیباشناسی) نمی‌توانست خود را به ارائه قواعد تکنیکی موثر در آفرینش هنری و نیز تأثیرات روانشناسی بر مخاطب محدود کند. اگر این کار را انجام می‌داد دیگر علم محسوب نمی‌شد (کاسیرر، ۱۳۸۹: ۵۱۳).
تلاش دلوز در کتاب فرانسیس بیکن: منطق احساس را باید در راستای تحقق آرزوی باومگارتن در تبدیل زیباشناسی به منزله‌ی امری کمال یافته و واجد منطق دانست. زیباشناسی یا احساس دلوز منطقی دارد که منطق صوری یا سایر منطق‌های متعلق به حوزه شناخت عقلی برای مثال دیالکتیکی نیست. منطق احساس یا ریتم، مغزی یا ذهنی و عقلانی نیست، گونه‌ای منطق است که قابلیت خود تنظیمی دارد و پیشین بنیاد نیست. به تعبیری ریتم بنیان مشترکی برای همه هنرها است. احساس در اینجا اولین راه برای مواجهه با واقعیت و در ضمن راهی به شکل‌‌گیری فیگور زیباشناسی و نیز عامل مهمی در مفصل‌بندی و برقراری نسبت‌ها در سطح ترکیب‌بندی زیباشناسی است. احساس رویداد جفت‌شدن یا رابطه‌ی دو بدن بدون اندام یا دو سطح رنگی یا دو تاش در بدن جدیدی است، بدون اینکه دو احساس و دو بدن با هم یکی شوند.
مسائل دیگری هم در دوره روشنگری توسط تجربه‌گرایان مطرح می‌شوند. از جمله اینکه قوه خیال در بهترین حالت نقش مهمی در افرینش و خلاقیت هنری ایفا می‌کند. تلاش‌های زیادی برای اهمیت بخشیدن به قوه خیال به دست متفکرانی چون جان لاک[۹۰]، توماس هابز[۹۱] و دیوید هیوم[۹۲] انجام گرفته است، به طوری که هیوم دو قوه حافظه و تخیل برای انسان در نظر گرفت. نتیجه‌ی تعاطیِ افکار در زمینه تخیل، و تصور نهایتاً به شباهت، عادت، تکرار و تداعی‌گرایی انجامید که نوعی روان‌شناسی‌گری است، به این ترتیب کارکرد عادت و تداعی‌گری در هنر، به روان‌شناسی‌گری می‌ انجامد. همچنین تخیل نقش مهمی نزد رمانتیک‌ها یافت. در زمره تأملات روان‌شناسی و تجارب زیباشناسی می‌توان به قبض و بسطِ موضوع ذوق نیز پرداخت. ارل شافتسبری[۹۳]، فرانسیس هاچسون[۹۴] با ابتنا بر حسی درونی یا حس زیبایی، جوزف ادیسون با تکیه بر استعداد تشخیص لذات تخیل و دیوید هیوم با قائل شدن به معیاری برای ذوق به تدقیق در مسئله ذوق اهتمام ورزیدند (بیردزلی، ۱۳۷۶ : ۳۵-۳۹).
در مورد والایی، از دیگر مسائل زیباشناسی در قرن ۱۸ ، باید به تلاش‌های ادموند برک در رساله تحقیق فلسفی درباره منشأ تصورات ما درباره والا و زیبا رجوع کرد. به عقیده‌ی برک «منشأ والایی چیزهایی هستند که محرک درد، شگفت زدگی، مخاطره و هر چیز وحشتناک و مرعوب است» (Burke, 1958: 36). در موارد ترس، ابهام، غافلگیری والایی در ما برانگیخته می‌شود. گرچه این مورد صرفاً منشأ اصلی مسئله والایی در قرن ۱۸ نیست، اما با تأثیری که بر کانت گذاشته است مورد توجه ما واقع شده است.
مفاهیم و مسائل مهم زیباشناسی در نقد قوه حکم (۱۷۶۰) ایمانوئل کانت [۹۵] مطرح شده‌اند. ایشان نظریه زیباشناسی را به بخش جدایی‌ناپذیر یک نظام فلسفی تبدیل کردند، به انضمام اینکه بسیاری از مسائل پیشتر مطرح شده را از نقطه نظراتی تکمیل نمودند . کانت به بررسی انتقادی یا به تعبیری چگونگی امکان حکم زیباشناسی یا حکم ذوقی در این کتاب پرداخت، بنابراین تلاش او در زمینه فرازیباشناسی می‌گنجد. چهار دقیقه احکام زیباشناسی از دید این فیلسوف بدین شرح است:
۱-حکم ذوقی از حیث کیفیت حکمی زیباشناسی است. حکم زیباشناسی نسبت به ابژه‌ای که زیبایی محمول آن است میلی برای خواست ابژه، بر نمی‌انگیزد و با حکم امر مطبوع فرق دارد. چون در حکم مطبوع با خواستن ابژه سروکار داریم. امرخیر را می‌توان ذیل غایتی گنجاند ، اما امر زیبا با امر مطبوع و خیر فرق دارد.
۲-زیبا از حیث کمیت چیزی است که جدا از مفهوم، به عنوان متعلق رضایتی همگانی محسوب شود (تصور شود). کانت در نقد قوه حکم زیباشناسی به تجربه‌ای می‌رسد که غیرقصدی است. تجربه‌ی چیزی نیست. تجربه‌ی شخصی هم نیست، حسی درون من است اما با این که درون من است می‌تواند همگانی هم باشد. به این دلیل که هر سوژه وقتی در زیبایی چیزی تأمل می‌کند در خودش غرق می‌شود و در این حالت باقی می‌ماند اما در عین حال وابسته به ویژگی‌های عین و ابژه نیست و خودش را حامل احساس کلی می‌داند.
-۳- از حیث نسبت ویژگی چیزی که زیبا خوانده می‌شود غایت‌مندی بدون غایت معین است. زیبایی برای کانت صورتِ غایت‌مندی یک عین است، تاجایی‌که این صورت بدون تصور غایتی در عین، دریافت می‌شود. در حکم زیباشناسی مثل این گل زیباست چون شناخت حاصل نمی‌شود، در نتیجه مفهومی هم شکل نمی‌گیرد، به بیان بهتر، تمام مراحل شکل‌گیری مفهوم صورت می‌گیرد، در نتیجه غایت‌مندی حاصل می‌شود، اما بدون غایت است، زیرا به مفهوم منجر نمی‌شود و به عبارتی در مقام مفهوم به عنوان یک طرح تحقق نمی‌یابد. غایت‌مندی گویی یک صورت یا شکل بدون محتوا یا بدون غایت است.
۴-یک حکم زیباشناسی از حیث جهت آن ضروری است. یعنی رضایتی که از نظاره یک عین زیبا در من حاصل می‌شود ضروری است. اما این ضرورت نه ضرورتی نظری و نه عملی است بل ضرورتی الگووار است. یعنی رضایت ما از تصویری زیبا را به الگو و نمونه‌ای برای پیروی سایرین تبدیل می‌کند. پس احکام زیباشناسی ضرورت و کلیتی دارند که احکام ترکیبی پیشین دارند (برای شرح مفصل هر ۴دقیقه‌ی زیبایی رک به ۲۰۰۷: ۳۵-۷۱) Kant, (. از آنجا که نزد دلوز اندیشیدن حکم کردن نیست، حیث‌ کمیت، کیفیت، جهت و نیز نسبت در حکم کردن برای او اهمیت چندانی ندارد، ولو اینکه در این باره می‌گوید: «کانت نخستین کسی است که درباره طرح مسئله حکم از جهت فنی یا منشأ آن اندیشیده است» (دلوز، ۱۳۸۹ (ب): ۱۰۱). اندیشیدن برای او کنش اتخاد دیدگاه در سطح درون ماندگار است. از نظر وی اندیشه نه حرکت از ظاهر به باطن که حرکت در سطح درون ماندگار است. با این تلقی نمی توان متوقع بود که در زیباشناسی بخواهد به دقیقه های یک حکم زیباشناسانه چون کانت نظر بردوزد، یا تمرکز خود را در بازخوانی کانت به آنها معطوف دارد. به علاوه چند مسئله کانت را برای وی مهم جلوه می‌دهد. اینجا صرفاً به مسائلی پرداخته‌ام که در این رساله جای بررسی داشته‌اند، و ان چگونگی توضیح ایجاد هماهنگی بین عناصر یا قوای به شدت ناهمخوان در نقد قوه حکم، هنگام مواجهه با امر والا است.
نزد دلوز به جست‌وجوی تخیل و نقش آن پرداخته‌ایم، اما نه در قالب یک قوه و امری درونی بل به مثابه یک کنش برای سامان دادن به امور واقع یا سیلان داده‌ها. سنتزهای انفعالی دریافت و بازتولید مربوط به آن را با توجه به بحث‌های کانت و هیوم مورد توجه قرار داده‌ایم. تخیلِ تجربی با تصویر یا ایماژ و با خیال‌پردازی یا فانتزی در ارتباط است و دیگر اینکه وقتی شخصی جایی نیست، تخیل او را در آنجا در تصور می‌آورد. به تعبیر ساده کارکرد بیرونی تخیل این گونه است که هنگام قرارگیری در یک نسبت، انگار که خود را قرار گرفته در موقعیتی مشابه تصور می‌کنیم که پیشتر در آن بوده ایم و با تصویر آن در پیوند قرار می‌گیریم. تخیل استعلایی، نه تصویری در ذهن من، که کنشی است با سنتزهای که تکوین قاعده یا شرایط واقعی سنتزها (یا ظهور) را در خود آنها توضیح می‌دهد. از آنجا که تمام رویدادهای مربوط به فرد در مفهوم او تا خورده است می‌توان با یاری تخیل رویدادهای یک واقعه یا رویداد محض را به هم مرتبط کرد و وجود را پیش برد تا به پس و از اکنون به آینده رفت (دلوز ، ۱۳۹۳: ۸۸). اینجا با تخیل هم رو به پیش و هم رو به پس می‌رویم. رو به پس رویدادها و اتفاق ها یا تصاویر نو را بازمی‌شناسیم و رو به پیش تصاویر را باز سازی می‌کنیم و احساسی متفاوت از آن بیرون می‌کشیم. تفصیل بیشتر این بحث به دوش فصل‌های دیگر گذاشته‌ شده است. در نهایت اینکه دلوز با اتکا با خوانش خود از نقد قوه حکم، نقش آزاد و مستقلی به تخیل از سیطره فاهمه و بنیانی برای تکوین سنتزهای مختلف قرار داده است. تخیل دیگر یک قوه توهم انگیز نیست که ما را از رفتن و شدن بازدارد. به خصوص اینکه شور اولین واقعیتِ یک شدن است و شور در تخیل بازتابیده می‌شود. تخیل به واسطه همین یلگی و تکیه به شور و ذوق، متضمنِ آفرینش و خلاقیت است.
دلوز در منطق معنا (۱۹۶۹ ) و در تفاوت و تکرار (۱۹۶۸) به شکاف بغرنج زیباشناسی (منظور کانتی است) اشاره می کند. دوگانه‌ای که نام می‌برد، از یک طرف در نقد عقل محض به زیباشناسی استعلایی می‌پردازد (شرط هر شهود حسی را فرم‌های[۹۶] محض زمان و مکان قرار می‌دهد) و از طرف دیگر به نقد قوه حکم و تئوری امر زیبا می‌پردازد. آنجا که کانت به تئوری درباره امر محسوس یا امر واقعی و تجربه ممکن می‌پردازد از طرف دیگر در نقد قوه حکم تئوری هنر به مثابه بازتاب یا انعکاس [۹۷] تجربه واقعی را شرح می‌دهد. تصور و لذت زیبایی بازتابیده در تخیل در اثرِ هماهنگیِ ازادِ قوه تخیل و فاهمه موخر بر حکم زیباشناختی و حس مشترک زیباشناسی بر حالت سوژه تأثیر می‌گذارد. بنابراین از تجربه واقعی زیباشناسی شروع و شرط واقعی آن را بررسی می‌کند.
به پیشنهاد دلوز « برای گره زدن این دوگانه یا برطرف کردن شکاف این دو باید شرایط تجربه در نهایت شرایط تجربه واقعی باشد » (deleuze, 1969: 300). به تعبیر دیگر با تجربه‌گرایی استعلایی به این امر نائل می‌شود. استعلا یا بررسی شرطِ تجربه یا شرایط واقعی و تکوین آن در خود تجربه جایِ بررسی شرایط ممکن و مفروضِ تجارب یعنی مقوله‌ها و حقِ مشروعیتِ استفاده از آنها (در نقد عقل محض کانت) را گرفته است. به نظر دلوز سطح احساس یا شدت به عنوان شرط تجربه، تجربه هنری یا امر واقع را فراهم می‌آورد. به عبارتی با شرح تکوینِ شرایطِ تجربه مثلاً احساس ناب (که همان حس‌مشترک و یا حکم زیباشناسیِ مقدم بر لذت سوبژکتیو است) به عنوان فرم‌ها (سنتز-ترکیب‌ها)ی محضِ تجربه در خود تجربه، می‌توان ورطه بر ناگذشتنی بین شرایط واقعی تجربه واقعی و شرایط ممکن تجربه در سوژه یا من استعلایی را رفع کرد. امر ممکن ِ کانتی جای خود را به شرایط واقعی یا امر مجازی دلوزی سپرده است. احساس یا سطح احساس، شرط تجربه زیباشناسی و به عبارتی آفرینشگری را فراهم می آورد. اندیشیدن هم همان کنش اتخاد دیدگاه در خلق اثر هنری است و اندیشیدن به عبارتی زیر تأثیر احساس یا شدتِ نابی عمل‌گرشدن است. به هر تقدیر گستره‌ی شورها (به عنوان مرحله اول احساس) و شدت‌ها (حس‌کردن احساس ناب) را باید پشت سرگذاشت تا عمل‌گر شد. عمل‌گرشدن یعنی دارایِ توان اثرگذاری شده باشیم. بدین صورت خود دلوز با ربط دادن ترکیب بندی اثر هنری به نحوه ارتباط سطوح یاتکه ها و تاش‌های مختلف با شدت و نیروی متفاوت که یک احساس واحد از آن‌ ها گذر می‌کند، بر این دوگانگیِ معنای زیباشناسی غلبه می‌کند، به این مطلب در بخش ریتم و احساس پرداخته‌ایم.
از نظر کانت دو نوع حکم داریم. حکم درباره زیبایی از تصور زیبایی ناشی از هماهنگی بین قوای مخیله و فاهمه بر می خیزد. نوع دیگری از حکم در رابطه با امر والا شکل می‌گیرد. طبیعت در بی‌قاعده‌ترین و وحشی‌ترین بی‌نظمی است که موجب برانگیختن ایده‌های والایی در ما می‌شوند. ایده‌های والایی در ما وجود دارند نه در طبیعت. این کار ما و شیوه اندیشیدن ماست که والایی را به تصور طبیعت اعمال می‌کند. کانت والایی را به دو بخش والایی ریاضی و والایی پویا تقسیم می کند. به کرات به والایی ریاضی و والایی پویا پرداخته شده است، اما نکته مهم درباره والایی رها شدن تناهی قوه تخیل است.
ادراک حسی، در کانت به مثابه بنیان اندازه‌گیری و میزان سنجی است. دلوز در این باره بیشتر تکیه و معیار ارزیابی اندازه را به عهده ریتم می‌گذارد و می‌گوید: این ارزیابی ریتم است که به من می‌گوید اجازه دارم، واحد ارزیابی را در موردی خاص به کار گیرم یا نه. وقتی با چیزی روبرو می‌شویم که امکان هماهنگی تخیل و فاهمه وجود ندارد، اولین فاجعه اتفاق می‌افتد. به چیزی نگاه می‌کنیم و چون نمی‌‌توانیم معیار و اندازه انتخاب کنیم، گیج و سرگشته می‌شویم، زیرا ورای واحد اندازه‌گیری ماست. وقتی دنبال واحدی برای اندازه‌گیری می‌گردیم، وقتی سعی می‌کنیم، آن را بیابیم از دستمان می‌گریزد.. در این مرحله سنتز دریافت و توالی (مربوط به قوه حساسیت) صورت نمی‌گیرد. دومین فاجعه هنگامی رخ می‌دهد که ادراک‌مان ناقص می‌ماند. وقتی چیزی قابل قیاس برای ادارکمان نمی‌یابیم و نماهای قبلی و بعدی با هم جور نمی‌شوند، سنتز بازتولید که مربوط به حفظ نماهای قبلی و بعدی یک ابژه است را نمی‌توانیم انجام دهیم و در نتیجه‌ی آنچه به طور ناقص دریافت می‌کنیم تمام حس‌هایمان را به هم می‌ریزد. در این صورت همه وجوه من در حال انفجار است. (deleuze, 1978/03/28). در نهایت دلوز از پاره شدن محدودیت و حدّ تفکر، برای آفریدن مفهوم شدت محض یا احساس بهره می‌برد.
تقریباً اکثر فلاسفه موضع خود را با کتاب نقد قوه‌ی حکم کانت روشن کرده‌اند. اغلب با نور مفاهیم خود سراغ این کتاب رفته اند. با توجه به کتاب فلسفه نقادی کانت ۱۹۶۳، و مقاله ایده تکوین در زیباشناسی کانت[۹۸] (۱۹۶۳) در کتاب جزیره متروک، درسگفتارهای کانت ۱۹۷۸ می‌توان شرح های بیشتر دلوز در مورد کانت و زیباشناسی وی پی‌گرفت. دلوز در کتابش سعی می‌کند به تشریح فرایند تکوین مقولات به عنوان شروط و قواعد سنتزها و هماهنگی قوای نامتوافق با توجه به خود تجربه واقعی (یعنی احساس و یا حس مشترک زیباشناسی) و با عنایت به نقش تخیل در مواجهه با امر والا نقد قوه حکم بپردازد. توافق تخیل و قوای فاهمه از پیش، فرض گرفته نمی‌شود بلکه حقیقتاً ایجاد می‌شود. در اصل مسئله اصلی برای دلوز در بازخوانی کانت چگونگی ایجاد سازگاری و توافق در یک ناسازگاری بنیادین است (دلوز، ۱۳۸۹ (ب): ۲۱)، دغدغه‌ای که به انحا مختلف، آن‌را می بینیم.
در ادامه مباحث رمانتیک‌ها باید گفت شیلر از شاعران رمانتیک بر بازی بین فاهمه و مخیله کانت تأکید نهاد و در آن از ترکیب ضرورت و آزادی سخن به میان آورد که قرار است هنر با انگیزه بازی و با اتکا به آزادی خودِ برتر انسان، از او موجود اجتماعیِ کاملی سازد. با زیبایی بین انگیزه شکلی و انگیزه حسی توسط انگیزه بازی تعادل برقرار می‌شود. برای شلینگ هنر واسطه‌ای است برای نشاندن صورت‌های معقول نامتناهی در صورت‌های متناهی، مفهومی برای آشتی خود آدمی (روح) و طبیعت است و مطلق را به نحو کاملی مکشوف می‌گرداند. مطلق برای شلینگ جایی است که تضادها و تقابل‌ها در آن انحلال و انجذاب می‌یابند. در حقیقت شلینگ به نوعی دیالکتیک اولیه باور دارد که در هگل به تکامل می‌رسد. علاوه بر موارد بر شمرده طبیعت نزد رمانتیک ها به خصوص شلینگ نقش به سزایی می‌یابد. به نحوی که مفهوم ریتم‌های موجود در طبیعت را می‌توان با اتکا به مفهوم ریتم شلینگ با عنوان نوعی موسیقی در موسیقی که هر نوع توالی غیرموزون و بی معنی را به توالی معنی داری تبدیل می‌کند (بووی، ۱۳۹۱: ۵۰۹)،مورد بازخوانی قرار داد. از کتاب هزار فلات به این سو از منظری یک بنیادستیزی معین در تجربه زیباشناسیی نزد دلوز یافت می‌شود. در این مسیر دلوز به بازسازی سنت رمانتیک می‌پردازد و اثر هنری را به عنوان جریان‌های خود بیانگرِ امر محسوس تعریف می‌کند که وجه ظهورشان تجلی روش و شیوه زیستن است. در این مسیر دلوز به زیباشناسی به مثابه فلسفه طبیعت، فلسفه ویژگی‌های خودبیانگرِ فرم‌های طبیعی یا نشانه‌های قلمرویی می‌اندیشد. برای نمونه دلوز به طبیعت به مثابه نوعی موسیقی می‌نگرد. از نظر او رفتار حیوان‌ها با طرح‌های ریتمیک ساختار می‌یابد. هر کدام از آنها به مثابه موتیفی کاربرد دارد که با دیگر موتیف‌ها ترکیب می‌شود تا محیط، قلمرو یا گستره‌ای اجتماعی را بسازد اینجا دلوز انگار صرفاً ریتم را در محور طبیعت مطالعه می‌کند. البته به این رویکرد محدود نمی‌ماند و این صرفاً بخشی از بحث‌های اوست، به طوری‌که در فلسفه چیست؟ صرفاً بحث کوتاهی را به توصیف رفتارهای پرنده‌ی سکو ساز اختصاص می‌دهد. در کنار این مباحث که به طور طبیعی از جرگه ی مباحث ما حذف می‌شوند، دلوز دقیقاً به این نکته اذعان می‌کند که هنر با توجه به جنبه‌هایی چون بیان زمان اصیل، از طبیعت فراتر می‌رود. بنابراین خوانش ما از ریتم، ریتم‌های طبیعی را در بر نمی‌گیرد.
رمانتیک‌ها به اصطلاح نبوغ که از تفکر کانت بر می خواست بسیار توجه نشان دادند. نبوغ «استعداد ذهنی فطری است که طبیعت از طریق آن هنر را قاعده‌مند می‌کند» (kant, 2007: 136 ). و در کنار تخیل دستمایه خلاقیت هنرمند است. هنرمندی که از دو قوه برخوردار است به راحتی می‌تواند بی نظمی موجود در طبیعت را نظم بخشد.
برای هگل[۹۹] زیبایی تجسم صورت معقول در محسوس است. در حقیقت نزد ایشان زیبایی طبیعی ارزشی ندارد، و هر آنچه ساخته انسان است، با ارزش‌تر تلقی می‌گردد. هگل به علت دقتی که در شناسایی هنرها و دسته‌بندی آنها یا به هر حال علاقه شخصی وافری که نسبت به هنرها دارد، زیبا را تاریخی یا به عبارتی ملموس‌تر می‌کند. وی با انتقاد از اصل تقلید ارسطویی در تقسیم‌بندی سه‌گانه‌اش از دوره‌های تاریخی سمبولیک، کلاسیک و رمانتیک و نیز با تمرکز بر انواع هنر ورای ژانرها به این امر مبادرت می‌ورزد. گویا با ابتنا بر دلایل برشمرده تأثیر بیشتری از کانت در زیباشناسی معاصر داشته است (برای مطالعه بیشتر رک (هگل،۱۳۸۷: ۲۳۳ -۳۷۶). نکته بسیار شاخصی که در زیباشناسی قرن ۱۸ و زیباشناسی هگل در مقایسه با دنیای باستان وجود دارد شکافی است که بین خیر، زیبایی و حقیقت به وجود می‌آید. دو گانه ایده و شکل یا دوگانه ایده و فرم مورد بحثِ توسط هگل در زیباشناسی دلوز تبدیل به دوگانه ظهور و شرایط ظهور می‌شود، و حقیقت نه بر اساس نظریه تطابق، که سائق به تعابیر دیگری می‌گردد. سوایِ این تغییر دیدگاه، شباهت زیباشناسی دلوز و هگل را می توان در این دانست که دلوز هم به انواع هنرها ورای ژانرها، ورای انواع دسته بندی‌های مرسوم و منطبق بر قواعد خاص می‌پردازد. سوای تمایزهایی که در زیباشناسی دلوز و هگل وجود دارد، بنا به تأثیر خوانش ژان هیپولیت از هگل در فرانسه می‌توان فلسفه دلوز را به طریقی هگلی خواند. با توجه به تأثیر خوانش هیپولیت از هگل، فلسفه به هستی‌شناسی تبدیل شده است و دیگر اینکه به علت شکل‌گیری معنا در امر محسوس، با هستی‌شناسی معنا روبروییم. متعاقباً زیباشناسی هم در ارتباط با هستی‌شناسی معنا قرار می‌گیرد. همچنین در کتاب تفاوت و تکرار دلوز، مفهوم تناقض در فلسفه هگل تبدیل به مفهوم تفاوت و وساطت تبدیل به تکرار می‌شود. دلوز در بحث ارباب و بنده هگل در پدیده شناسی روح، آن زمان که کتاب نیچه و فلسفه را می نویسد رویگرد ضدهگلی نیچه را پی می گیرد و به جای دو قطب معارض ارباب و برده، نیروهای بدنی کنش و واکنش و به جای نفی یا سلبیت هگلی؛ ایجابیت، را جانشین می‌کند (برای مطالعه بیشتر رک به (شرمن، ۱۳۹۰: ۶۸-۹۹) و به طور طبیعی نتایج ویژه‌ای در زیباشناسی به وجود می‌آورد که به قسمتی از آن ذیل بحث نیچه در همین جا اکتفا می‌کنیم. اما تا آنجا که به این رساله مربوط است، از یک حیث بحث‌ها را می‌توان هگلی هم در نظر گرفت. هر بحثی در دلوز اغلب سه دقیقه دارد یا در یک تناوب سه ضربی می‌توان آن را توضیح داد، مانند فرایند آفرینش، دیگری شدن و … مهم‌تر از همه منطق احساس یا ریتم که بازگویی حس کردن شدت محض یا منطق احساس ناب است[۱۰۰]. منتها این سه مرحله به سنتز دیالکتیکی و رفع تناقض‌ها نمی انجامد بلکه به سنتز دیفرانسیل منجر می‌شود که توضیح آن در این مختصر نمی‌گنجد.
از هگل تا سده بیستم راه پر تنشی در فلسفه و به تبع زیباشناسی آغاز می‌شود. شوپنهاور[۱۰۱] و نیچه[۱۰۲] هر یک به طریقی روش خود را از هگل جدا نمودند و نیچه هم تا مدت‌ها از شوپنهاور و در ادامه از واگنر تبعیت می‌کرد. شاید نتوان از فلسفه هنر نیچه به راحتی سخن گفت، زیرا آمیخته با مضامین فلسفی؛ مسائل هنر و زیباشناسی چون تقابل آپولونی و دیونوسوسی،اراده معطوف به قدرت یا خواست توان، بازگشت جاودانه را مطرح می‌کند. شوپنهاور، بر یکی از دوره‌های تفکر نیچه‌ای که به واگنر عشق می ورزید اثر گذاشت و ما حصل آن در اثری زود هنگام با نام زایش تراژدی از روح موسیقی (۱۸۷۲) بیان شده است. در انسانی زیاده انسانی و سپیده دم که مسیر دوم نیچه را رقم می‌زند این فیلسوف به علمی‌گرایی می‌پردازد، از ایده باوری دور می‌شود؛ در نتیجه هر چیز ایده‌آلی را به امری انسانی تبدیل می‌کند و هنر را از دست مذهب می‌رهاند. در دوره بعدی آثارش که اثری مانند دانش شاد، محور وحدت آثاری از قبیل چنین گفت زرتشت و فراسوی خیر وشر است به مرگ خدا و چشم اندازگرایی می‌پردازد. در این دوره زندگی برای نیچه پدیداری زیباشناسانه است. این دو دوره در این پیشینه قابل اکتناه و نظر ورزی نیستند. نیچه در دوره پایانیِ سلامتِ فکری‌اش شامگاه یا غروب بت‌ها و آنک انسان را نوشت رک: (یانگ، ۱۳۹۰: ۴۲-۲۰۷). در اینجا صرفاً به اهمِ مباحث زایش تراژدی و غروب بت‌ها می‌پردازیم. از مباحث مهمی که در کتاب زایش تراژدی قابل پیگیری است تقابل امر دیونیزوسی و آپولونی و مهمترین هنر نیز موسیقی است که تراژدی قرار است از دل آن بیرون بیاید. در مورد این تقابل در منابع متعددی به کرات سخن رانده شده است. صرفاً با ذکر این نکته که تمام این ویژگی‌ها در کل آثار نیچه به یک صورت باقی نمانده‌اند رک: (شفر، ۱۳۸۵ : ۳۱۴-۳۲۴) به طور مختصر به آنها اشاره می‌کنم. نگره آپولونی از نظر هستی‌شناسی، جهانِ پندار، نمود، بازنمایی، اصل تفرد، از نظر اسطوره‌شناسی یاد آوردِ خدایان المپ، و از منظر روان‌شناسانه تصویر رویایی و در مرتبه هنری مشتمل بر هنرهای بصری، حماسی و گفت‌وگو، از لحاظ زیباشناسی معرف ایده‌های افلاطونی شوپنهاوری و فرم دلالتگر است. در ذیل نگره دیونیزوسی به ترتیب از منظر هستی‌شناسی، خواست هستی، در دیدگاه اسطوره شناسی جهان غول‌ها، و از لحاظ روان‌شناسی مستی و از نظر هنری، هنرهای رقص، موسیقی، شعر غنایی و موسیقی کر، و نیز پایان جهان فردیت می‌گنجد. هنر درام مابین جهان آپولونی[۱۰۳] و دیونیزوسی[۱۰۴] قرار دارد. (شفر، ۱۳۸۵: ۳۱۸). تقابل دو گانه امر دیونیزوسی و آپولونی تقابل امر زیبا و والا هم هست. در مرحله آخر تلائمِ هنر و زندگی و بازگشت به بحث‌های زیباشناسانه شوپنهاوری- کانتی حاق مطلب درباره زیباشناسی نیچه‌ای را بیان می‌کند. جریان اصلی این دوره در فاصله‌ای که از زیباشناسی کانتی-شوپنهاوری می‌گیرد، برجسته می‌شود. در زیباشناسی کانتی-شوپنهاوری ابژه لذت همواره فارغ از خواست است. نیچه بر این زیباشناسی رهبانی که از خواست، طلب و ارضای میل بری است خرده می‌گیرد و بر این عقیده پای می‌فشرد که حالت زیباشناسانه فارغ از خواست نیست (دلوز به این تفسیر توجه چندانی نکرد). از آنجا که نیچه هنر را به مثابه کنش و ذهن را هم نه به مثابه لوح سفید بل به عنوان کنشگر و گزینشگر تعریف می‌کند، «زیبا برای نیچه کشف نمی‌شود که ساخته می‌شود» (یانگ، ۱۳۹۰: ۱۷۶). این ساختن بر جنبه آفرینش‌گرانه تفکر نیچه صحه می‌گذارد. از این رو نیچه به روانشناسی هنرمند، فیزیولوژی کنش و بینش زیباشناسانه می‌پردازد.. برای نیچه پیوند هنر و تولید مثل یا هیجان جنسی، آری‌گویی به زندگی، استحاله، دستیابی به کمال هنر است. او می‌گوید: «برای اینکه هنری در میان باشد ….یک شرط فیزیولوژیک مانند «سرمستی»، ناگزیر است، که حسیت (یا حساسیت) تمام دستگاه را بالا می‌برد و گرنه هنری در کار نخواهد بود (نیچه، ۱۳۸۴: ۱۰۷). در نهایت بحث زیباشناسی پیگمالیون را پیش می‌آورد که لذت را اصل افرینش هنری قرار می‌دهد.
در مباحث زیباشناسی دلوز نباید از تأثیر نیچه چشم پوشید. در مسیر جریان اندیشه‌های این فیلسوف و متفکر، در بحث هنر تا جایی که ردپای نیچه دیده می شود، به آفرینش هنری بسیار توجه شده است. دلوز خود این زیباشناسی را زیباشناسی پیگمالیون[۱۰۵] می‌نامد (سوانه، ۱۳۹۱: ۸۸)، اما تفاوت های زیباشناسی دلوز و نیچه محرز است زیرا دلوز صرفاً به وجه لذت‌آور و هیجان‌انگیز چیزها نمی‌پردازد. برای گریز از دیالکتیک‌گرایی نیچه در کتاب زایش تراژدی با توجه به دوگانه‌ی آپولون و دیونیزوس، می‌توان رابطه معارض آپولونی دیونیزوسی را به گونه‌ی دیگری خواند، زیرا دلوز به رویکرد شبه دیالکتیکی نیچه در این اثر آگاه است[۱۰۶]. آپولون خدای فرم‌های زیبا و دیونیزوس خدای بی‌شکلی و بی‌صورتی (مانند امر والای کانتی) است. با تدقیق در تفکر نیچه و با نگاه دلوز به آثار بیکن، نقاشی‌های او را می‌توان از ریخت انداختن فرم زیبا= آپولون، یا از ریخت انداختن جهان فیگوراتیو و بازنمایانه و در نتیجه تبعیت از بی‌فرمی دیونیزوسی، امر والا و به هم ریختگی و آشوب دانست که از مغاک میان دو جهان، راه گریز از این وضعیت نشان داده می‌شود. بنابراین صرفاً با دو وجه آپولونی و دیونیزوسی نمی‌توان سراغ آثار هنری رفت، گرچه دو روی یک سکه باشند، باید تلفیقی از دنیای دیونیزوسی و آپولونی صورت بگیرد، یعنی یکبار شکستن نظم کلیشه‌ای آپولونی، سپس بی‌نظمی و آشوب جهان دیونیزوسی و در نهایت شکل‌گیری نظمی جدید از دل آن باید اتفاق بیفتد. از نظر دلوز جایگاه هنرمند هم در فاجعه مطلق است و از این موقعیت آفرینش صورت می‌گیرد، جایی که مدام بین این دو جهان آپولونی و دیونیزوسی، حرکت رفت و برگشتی صورت می‌گیرد. بنابراین ریتم در میانه دو جهان آپولونی و دیونیزوسی شکل می‌گیرد تا فیگور یا به اصطلاح فرمی در فرایند؛ تشکیل شود. برای نیچه هنر بزرگ در میانه این دو امر ساخته می‌شود. از نظر دلوز ماندن در جهان بی‌شکلی دیونیزوسی یا اپایرون یا کیاس همان‌گونه که از هنرمندان گرایش اکسپرسیونیست‌های انتزاعی سرمی‌زند، به خودکشی منجر می‌شود. در جهان فیگوراتیو یا بازنمایانه نیز نمی‌توان ماند، زیرا به تکرار دوکسا می‌ انجامد. از نظر دلوز جایگاه هنرمند و تجربه زیباشناسی در نقطه میان حرکت رفت و برگشتی بینِ این دو جهان است که مدام در این حرکت، جوهر (ترکیب ماده و فرم = ترکیب عرض و ذات = نیرو و ماده)) مدام شکل می‌گیرد و از هم می‌پاشد. به علاوه می‌توان دیدگاه نیچه در مورد واگنر و تمایل به بیزه را به عنوان چرخش زیباشناسی در قوه ذوق را به طور جدا مورد مطالعه قرار داد. از نظر دلوز «نقاشی مدرن زمانی آغاز می‌شود که انسان دیگر خود را نه به عنوان ذات بل همچون تصادف یا رویداد یا چیزی در حال تغییر تجربه می‌کند» (deleuze, 2003: 125). تصادفی که ضروری است. همان‌گونه که انسان دیگر بر اساس ذات تعریف نمی‌شود، بسیاری از قوای او نیز ثابت نیستند بل تکوین می‌یابند. از این رو ذوق دیگر امر ثابتی نیست، زیرا می‌تواند دستخوش تغییر شود.
همچنین نیچه، به جای دیالکتیک و مصاف ارباب- بنده هگل از نبرد نیروهای بدنی کنش‌گر و واکنش‌گر سخن به میان می‌آورد که دستاویز بسیاری از مباحث دلوزی می‌شود. در این خوانش «نیروها بر اساس تفاوت کمی‌شان استیلاگر و استیلاپذیر خوانده می‌شود و براساس کیفیت‌شان کنش‌گر و واکنش‌گر» (دلوز، ۱۳۹۱ (الف) : ۱۰۳)، هر نیرو در نسبت است با نیروهای دیگر خواه برای فرمان بردن و خواه برای فرمان دادن. نیروهای کنش‌گر و واکنش‌گر مانند قانون عمل و عکس العمل نیوتنی باهم در تلائم نیستند بل به عنوان کمیت اشتدادی هستند، در حقیقت کمیت‌هایی هستند که به صورت کیفیت بیان می‌شوند. به سبب همین ویژگی خاص اشتدادی یا چیرگی محور است که نیچه مکملی را به نیرو به نام خواست توان[۱۰۷] نسبت می‌دهد که برای تعین‌بخشی به دو طرف نسبت یا نسبت نیروها ضروری است. خواست توان نزد دلوز بسیار اهمیت دارد به نحوی که این مضمون را به انحای گوناگون در آثار مختلف دلوز می یابیم، برای نمونه در تفاوت و تکرار ، به صورت تفاوت محض جلوه می‌کند، ومعادل‌های دیگر آن سطح درون ماندگار، سطح تجربه، سطح مادی، سطح احساس و… سطحی برساخته از شدت‌‌ها و نسبت‌ها هستند. هر یک از نسبت‌ها تعین بخش‌اند، اما با آنچه به آن تعیین می‌بخشند خود نیز تغییر می‌کند و تعیین می‌یابد (همان: ۹۸). خواست توان، اصل سنتز نیروهاست که بدون اتکا به پیشامد یا تصادف، نه انعطاف دارد و نه دگردیسی. اصلی که به صورت مجازی و نادیدنی بنیانی برای سنتز نیروها فراهم می‌کند. نکته مهمِ دیگر، تعریف بدن نزد دلوز با توجه به مفهوم نیروی نیچه است. بدن بنا به تعریف اسپینوزایی- نیچه‌ای محصول تصادفی (ضروری) نیروهایی است که آن را تألیف می‌کنند، (همان: ۸۵). بدن پدیده‌ای بس‌گانه است و به مثابه سطح غیر شخصی تجربه، مرکب از کثرتی از نیروهایی تقلیل ناپذیر. با این تعریف از بدن به مثابه صرفاً یک ارگانیسم، فاصله می‌گیریم و این تعریف و دیدگاه پیامدهای خاص خود را در زیباشناسی خواهد داشت. در این پیشینه بخشی از تمایزات و تشابهاتِ اساسی مسائل زیباشناسی در دوره‌های مختلف را با زیباشناسی دلوزی مطرح کردیم. مزیت این مبحث، آشنایی با ریشه‌ی بسیاری از مفاهیم زیباشناسی این فیلسوف است. در عین اینکه پیش طرحی از نقش پر پیچ و تاب این موضوع به خواننده ارائه شده است.
در این فصل به معرفی دلوز با تأکید بر آثار و آرای وی و مواجهه زیباشناسی تاریخی در تلاقی با زیباشناسی دلوز پرداختیم. نتیجه اینکه دلوز مسائل فلسفی خود را در معرض نیروی آثار هنری قرار می‌دهد و به این ترتیب در آثار انتهایی خود به خصوص ۱۵ سال پایانی، به طور گسترده ای از فلسفه صرف بیرون می آید. به این ترتیب هم فلسفه خود را ملموس‌تر می‌کند و هم جنبه حسیِ مفاهیم خود را به رخ می‌کشد. نتیجه بخش دوم این فصل این است که زیباشناسی تاریخی در معرض نیرو و توان زیباشناسی دلوزی، امکان‌های کمتر دیده شده خود را به صحنه‌ی نمایش در می‌آورد و این جریان‌های کم رنگ تاریخ زیباشناسی را جلوه بیشتری می‌بخشد. مانند لباس‌های از مد افتاده‌ای که با طرح تازه‌ای بازدوزی می‌شوند و وجه قابل کاربرد خود را می‌یابند.

 

فصـــــــــل دوم
مبانـــــــی نظری

این فصل به مباحث نظری زیباشناسی دلوز اختصاص دارد که بیشتر مسائل و دغدغه‌ها و بنیان بحث‌های او در فصول بعد به شمار می‌رود. اولین مبحث مهم بازنمایی است، که نزد بسیاری از متفکران مورد وارسی قرار می‌گیرد. فیگور برای دلوز راه فرار از بازنمایی است، به علاوه شکل‌گیری فیگور می‌تواند شرح شکل‌گیری ایده یا شرط افرینش هنری نزد یک هنرمند باشد. دلوز هنر را بازنمایی نمی‌داند. اثر هنری برای او عرصه بیان کردن است تا بازنمایی . اثر هنری بیشتر برای او عرصه از تا بازشدن درجه‌های شدت به منزله تجارب ناآگاهانه هنرمند است. بیان کردن نزد او به مفهوم دیدنی‌کردن نیروهای نادیدنی، به معنای ایجاد مشابهت‌هایی عمیق‌تر از شباهت‌های عینی و ظاهری …. به مفهوم گشودگی به رویداد، امر پیش‌‌بینی‌ناپذیر و تصادف است. بیان کردن نزد او بیان تجربیات رها از ویژگی‌های ابژکتیو و سوبژکتیو در سطح تجربه و شدت است. تفکیک و بیرون کشیدن احساسی از سطح تجربه بر اثر مواجهه با امر پیش‌بینی ناپذیر است. اثر هنری بیان تجاربی دیگری شدن و شدت‌های محض است که از احساس و ادراک متعارف فراتر می‌رود. به منظور نشان دادنِ این فاصله از بازنمایی، ابتدا به تعریف هنر نزد او می‌پردازیم. بعد با توجه به انواع بازنمایی دوره‌های تاریخی هنر را بازتعریف می‌کنیم. افزون بر این، با توجه به بحثِ ژان فرانسوا لیوتار[۱۰۸] متفکر فرانسوی درباره امر فیگورال و تمرکز بر نیروها، دغدغه‌های هنرمندان مدرن از جمله کله بررسی می‌شوند. اینگونه راه ورود به بحث فیگورِ دلوز که مشابه امر فیگورالِ لیوتار است، هموار می‌گردد. در نهایت سلسله مراتب هنرها از نظر دلوز را معرفی می‌نماییم.
- هنر
تعریف کردن هنر، روش های متفاوتی دارد. هر متفکری برای تعریف هنر تأکید خود را بر وجهی می گذارد. دلوز (به همراه گواتری) بیشترین تمرکز خود را بر نسبت‌ها، نحوه اتصال و ارتباط‌های متنوع و گوناگونِ پار‌ه‌ها، عناصر و المانها، قسمتها و نواحی و به عبارتی نیروها، توان‌ها، کمیت‌های اشتدادی معطوف می‌دارد. این روابط هم به صورت بیرونی (یعنی ارتباط عناصر از بعدِ امتداد) و هم دورنی (ارتباط اشتدادی آنها) مورد توجه واقع می‌شوند و اصولا نسبت‌هایی زیباشناسانه‌اند، زیرا هر پاره‌ای یا عنصری که در نسبت با عنصر دیگر مطرح می‌شود، به یکدیگر حساسیت دارند، بنابراین حساسیت هر یک در نسبت‌ و رابطه با دیگری قرار می‌گیرد. همین‌طور هر پاره و سطحی یا عنصری خودش از نسبت‌های بی‌شماری تشکیل شده است. معروفترین کارکرد که دلوز برای هنر به کار برده، بیرون کشیدن ماشین انتزاعی یا نمودارها است. به گفته‌ی دلوز:
«ماشین هر سیستمی است که سیلان‌ها را قطع کند…به این تعبیر ضدیتی با انسانیت و طبیعت ندارد… ماشین را نباید به مکانیسم فروکاست، مکانیسم فرایندهای خاص را به ماشین‌های تکنولوژیک معین یا به یک سازمان معین از هستنده‌ای زنده تخصیص می‌دهد. … ماشینیسم هر سیستمی است که سیلان‌ها را قطع می‌کند و ورای هر دو، مکانیسمِ تکنولوژی و سازماندهیِ هستنده یِ زنده، خواه در طبیعت، جامعه یا انسان‌های زنده می‌رود» (دلوز، ۱۳۹۲ (ج): ۴۲۴)
به گفته سولیوان ماشین «کمتر با تعریف آن و بیشتر با کاربردش سر و کار دارد» (O`sullivan, 2006:22 ). در این مورد دیگر مسئله ما این است که اثر هنری چه می‌کند؟ بنابراین باید پرسید ماشین انتزاعی[۱۰۹] یا نمودارها در هنر چه می‌کنند و چه کاربردی دارند؟ هنر از سویی سنتزهای مختلف (مانند اثر/احساس‌های زیباشناسانه) را تکوین می‌کند که برای پاره کردن جریان عادت‌های ادراکی واحساسی متعارف به کار می‌آید و از سوی دیگر هنر، ماشین (ترکیب‌بندی یا سرهم‌بندی‌) انتزاعی یا نمودارها خلق می‌کند. ماشین انتزاعی به مفهوم بیرون کشیدن میدانی از خطوط القاگر (نیروها) به منزله نمودارها از سطوح و نواحی در هم رفته و آشوبناک است. نمودارها القاکننده نظم جدید هستند و به شاکله‌های حسی-حرکتی یا نموداری ما شکل می‌دهند. توجه می‌کنید که حتماً انتزاع را باید گسترده‌تر از انتزاع متعارف به کار برد. از یک سو انتزاع به معنی بیرون کشیدن نمودارها یا خطوط گریز در اثر است و از سوی دیگر و به مفهومی گسترده‌تر انتزاع معنای جدا کردن یا بیرون کشیدنِ راه‌های تازه برای آفرینش معنا می‌دهد. اثر هنری برای بیرون کشیدنِ تفاوت با تکیه به ماشین انتزاع یا نمودار، سطح ترکیب‌بندی زیباشناسی به مثابه محل‌های استحاله است که به آفرینش زمین‌های جدید و ملت های جدید می‌ انجامد. ماشین انتزاع مناطق تمیزناپذیر را که نشان از شدن‌ها و شدت‌ها است را در پیوند قرار می‌دهد و آنها را سرهم بندی می‌کند. به این تعبیر هنر مرتب در حال طراحی فرآیندهای پویا و نقشه‌های جدید است و در مقام آزمون‌گری راه‌های جدید یا نقشه‌نگاری‌های اتصالات تازه را می‌آزماید. نمودار به عنوان ماشین انتزاعی و در عین حال که سرهم می‌کند کار می‌کند یعنی قانونِ ترکیب‌بندی تازه است. کاربرد نمودار به عنوان ماشین مولد، ربطی به وسیله یا ابزاری برای کسب سود و منفعت ندارد که با تبعیت خالص از لوگوس به دست بیاید. در نتیجه، اثر هنری، ضامن تبعیت کامل از لوگوس یا عقل استدلالی و برهانی نیست، در نتیجه، کارکرد هم به معنی آفریدن استحاله و شدن‌های متفاوت است.
نزد دلوز هنر و نقاشی صرفاً با ترکیب‌بندی تعریف می‌شود که به مفهوم سرِهم کردن، ترکیب کردن، مونتاژ کردن، آرایش و سنتز کردن، متشاکل کردن، تعین بخشیدن و از این قبیل است. به همـــین جهت در فلسفه چیست؟ می‌گوید: «هنر نه با گوشـــت که با خانه (مفصل‌بندی یا به هم وصل‌کردن قاب‌ها یا ســـــطوح) آغاز می‌شود» deleuze & guattari, 1991: 186)). منظور هم با توجه به جمله بالا سرهم‌بندی یا آرایش سطح‌ها، قطعه‌ها، درجه متفاوتِ رنگ‌ها، یا به تعبیری همان ترکیب‌بندی است که برای دلوز خیلی مهم است، زیرا نسبت‌ها و روابط را در یک اثر با هم تنظیم می‌کند. این سرهم‌بندی‌کردن یا چیدمانِ قطعات و اتصالات در کنار هم یا به نوعی، ترکیب‌بندی در هنر همان آرایش خطوط نیرو است. هر چیزی که ترکیب‌بندی نشده باشد اثر هنری نیست. باید ابعاد دیگری هم به این تعریف بیفزاییم. اثر هنری مولد تأثیرها، احساس‌ها، شدت‌ها و نسبت‌های جدید و از این رو «حقایق» جدید است. تولید حقیقتِ «احساس» و جهان‌هایی که به مثابه امرِ نو در اثر هنری ساخته می‌شوند، که نوع دیگری از «دیدن» را القا می‌کند. اثر هنری حقایق را تولید می‌کند. اثر هنری از حقایقی بهره می‌برد که خود، آنها ر ا ایجاد می‌کند. در اصل حقیقتی که تولید نشده باشد، از اساس رد شده است (deleuze , 1998 : 176). اثر هنری باید به جای ویژگی‌های از پیش تعیین‌شده، دارای وجه استعاری و نشانه‌ای باشد که بتوانیم در آن به اندیشیدن و نیز حقایق جدید شکل دهیم. هر دو کلمه‌ی استعاره و نشانه، معنایی دلوزی دارند. استعاره به مفهوم متامورفوس یا توانِ استحاله‌یافتن است نه آرایه ادبی، نشانه هم نه مانند آنچه در نشانه‌شناسی، دالی وابسته به دلالت و مدلول است که منتظر تفسیر باشد، بلکه چیزی است که اساسا زنجیره ارجاع نشانه‌ها و داده‌ها را منقطع می‌کند، می‌برد و دوباره از نو سر هم می‌کند. اثر هنری به جهتِ تبعیت از شانس، تصادفِ ضروری و نیز خوشامد گویی به امر پیش‌بینی‌ناپذیر و آزمودنِ راه‌های تصادفیِ تازه (مانند نمودار) در مقام آزمون‌گری است. گفتیم اثر هنری تولیدی است و هر تولید با ایجاد تأثیر شروع می‌شود. «تولیدِ تأثیر، هماهنگ کردن مواجهه با واقعیت برهنه‌ی یک رویداد یا ضرورت ِ‌ جلوه [۱۱۰] یا اثر آن با خود است که تحمل خشونتِ آنها را آسانتر می کند» .(ibid: 177)

نظر دهید »
منابع پایان نامه درباره :بررسی مقایسه ای آمادگی دستگاه های اجرایی ستادی استان سیستان ...
ارسال شده در 28 مهر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

 

 

واتسون[۶۰] (۲۰۰۲) در کتاب خود به سه مرحله مشخص در تمدن بشری و چهارمین مرحلهای که اخیراً مطرح شده است، اشاره میکند که عبارتند از عصر کشاورزی، عصر صنعت و عصر اطلاعات که در اواخر قرن بیستم آغاز شد. وی پیشبینی مینماید که قرن بیستویکم شاهد توسعه جوامع بر مبنای ایدهها و خلاقیت باشد (واتسون، ۲۰۰۲). نخستین بار در سال ۱۹۸۶ کارل ویگ در کتاب خود از مدیریت دانش نام برد، اما قبل از وی پیتر دراکر، تافلر و سایرین نیز به طور ضمنی ظهور این پدیده را بشارت داده بودند (ویگ[۶۱],۱۹۹۷). به طور خلاصه چهار عامل عمده در بوجود آمدن این پدیده عبارتند از:
دگرگونی مدل کسب و کار صنعتی که سرمایه های یک سازمان اساساً سرمایه های قابل لمس و ملی بودند (امکانات تولید، ماشین، زمین و حتی نیروی کار ارزان) به سمت سازمانهایی که دارایی اصلی آنها غیرقابل لمس بوده و با دانش، خبرگی و توانایی برای خلاقسازی کارکنان آنها گره خورده است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
از زمانی که حرفهها به این نتیجه رسیدند که باید به طریقی دارایی خود را ارزشگذاری و هزینه‌ها را کنترل نمایند، دورهای آغاز شد که امتیاز رقابتی بر خلق دانش و استفاده مؤثر از آن استوار گشت.
افزایش فوقالعاده حجم اطلاعات، ذخیره الکترونیکی آن و افزایش دسترسی به اطلاعات، به طور کلی ارزش دانش را افزوده است؛ زیرا فقط از طریق دانش است که این اطلاعات ارزش پیدا می‌کند، دانش همچنین ارزش بالایی پیدا میکند. زیرا به اقدام نزدیکتر است. اطلاعات به خودی خود تصمیم ایجاد نمیکند، بلکه تبدیل اطلاعات به دانش مبتنی بر انسانهاست که به تصمیم و بنابراین به اقدام میانجامد.
تغییر هرم سنی جمعیت و ویژگیهای جمعیتشناختی که فقط در منابع کمی به آن اشاره شده‌ است. بسیاری از سازمانها دریافتهاند که حجم زیادی از دانش مهم آنها در آستانه بازنشستگی است. این آگاهی فزاینده وجود دارد که اگر اندازه گیری و اقدام مناسب انجام نشود، قسمت عمده این دانش و خبرگی حیاتی به سادگی از سازمان خارج میشود. تخصصیتر شدن فعالیتها نیز ممکن است خطر از دست رفتن دانش سازمانی و خبرگی به واسطه انتقال یا اخراج کارکنان را به همراه داشته باشد. (سی نت[۶۲]، ۲۰۰۴)
۲-۴-۳- تکامل مدیریت دانش
زمانی که سازمانها به سرعت به فناوری روی آوردند، تصور کردند که قدرت فوقالعاده رایانه، سیستم‌ها و بانکهای اطلاعاتی پیشرفته میتواند بر کلیه مشکلات سازمانی فائق آید، بنابراین بخشهای فنآوری اطلاعات مرکز فعالیتهای مدیریت دانش بودند. اما وقتی خبرگی و دانش نهفته انسانها مرکز توجه واقع شد، سایر رشته ها و بخشها نیز بهتدریج درگیر شدند. در بدو امر به مدیریت دانش فقط از بعد فناوری نگاه میشد و آن را یک فناوری میپنداشتند. اما بتدیج سازمانها دریافتند که برای استفاده واقعی از مهارت کارکنان، چیزی ماورای مدیریت اطلاعات مورد نیاز است. انسانها در مقابل ابزارهای چاپی یا الکترونیکی، در مرکز توسعه، اجرا و موفقیت مدیریت دانش قرار میگیرند و همین عامل انسانی وجه تمایز مدیریت دانش از مفاهیم مشابهی چون مدیریت اطلاعات است. (بلر[۶۳] و دیگران، ۲۰۰۲)
با توجه به مطالب فوق، در عمل اهداف مدیریت دانش را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
ایجاد انباره دانش، ارتقای داراییهای دانشی، بهینه سازی فضای دانشی و مدیریت دانش به عنوان یک دارایی (داونپورت[۶۴] و دیگران، ۱۹۹۸).
مدیریت دانش، مطلب جدیدی نیست. میتوان گفت که از صدها سال پیش که صاحبان شرکت‌های خانوادگی، تجار، کشاورزان، پیشهوران و سایر حرف، مهارت‌های مورد نیاز را به فرزندان و شاگردان خود انتقال میدادهاند، مدیریت دانش نیز وجود داشته است (هانسن[۶۵]، ۱۹۹۹). با این وجود مطالعات و بررسیهای مدیریت دانش در دهه اخیر به طور جدی مورد توجه قرار گرفتهاست.
۲-۴-۴- ظهور مدیریت دانش
مطالعات صاحبنظرانی مانند ایلکاتومی (تومی[۶۶]، ۱۹۹۹)، باب روو وینوگراد[۶۷] (۱۹۷۷) نشان میدهد که از اوائل دهه ۱۹۶۰ به طور پراکنده در مورد مدیریت دانش مطالبی ارائه شدهاست. به عنوان مثال، آررو در سال ۱۹۶۲ به اهمیت تجربه در ایجاد دانش اشاره کرده و یا شون در سال ۱۹۶۳ در مقالهای با عنوان ‹‹خلاقیت و تکامل ایدهها›› به بیان اهمیت دانش ضمنی و نقش آن در یادگیری پرداخته است (شان[۶۸]، ۱۹۶۳).
پولانی هم در سال ۱۹۶۷ بین دو نوع صریح و ضمنی تفاوت قائل شده و معتقد است که ما بیش از آنکه میگوئیم، میدانیم. علیرغم بحثهای پراکندهای که در زمینه های مدیریت دانش صورت گرفتهاست عملاً تا دهه ۱۹۹۰ شاهد تحقیقات عمدهای در زمینه مدیریت دانش نیستیم. به همان اندازه که مبناهای اقتصادی سنتی از منابع طبیعی به سرمایه ها و منابع فکری تغییر حالت پیدا کردهاند، توجه به دانش نیز به عنوان یک منبع مهم و حتی مهمترین مزیت رقابتی پایدار افزایش یافتهاست. به عنوان مثال، اسوارتز به بررسی مقالات منتشر در زمینه مدیریت دانش پرداختهاست. پژوهشهای وی نشان میدهد که این مقالات عمدتاً از سال ۱۹۹۱ به بعد منتشر شدهاند.
همچنین باربارا دیلی نیز به بررسی پژوهشهای دانشگاهی در قالب پایاننامههای دکتری پرداختهاست. این بررسیها نیز که تا سال ۲۰۰۲ را در بر میگیرد، نشان میدهد که تحقیقات عمدتاً از سال ۱۹۹۱ شروع شدهاند. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۱ دو مورد رساله دکتری با عناوین اکتساب دانش[۶۹]، شدت دانش[۷۰] و هوشمندی مدیریت دانش[۷۱]و به ترتیب در دانشگاه‌های نیویورک و پوردو انجام شدهاند. نتایج بررسیها در سایر سالها به این صورت بودهاست: سال ۱۹۹۲ یک مورد، ۱۹۹۳ تحقیقی در قالب رساله دکتری انجام نشدهاست، ۱۹۹۴ پنج مورد، ۱۹۹۵ یک مورد، ۱۹۹۶ سه مورد، ۱۹۹۷ شش مورد، ۱۹۹۸ سیزده مورد، ۱۹۹۹بیستویک مورد، ۲۰۰۰ بیستوهشت مورد، ۲۰۰۱ بیستوشش مورد و ۲۰۰۲ هشت مورد (دالی[۷۲]، ۲۰۰۳).
۲-۴-۵-فرایند تکامل مدیریت دانش
در این بخش روند تکاملی مدیریت دانش در قالب موضوعات چهارگانه ذیل مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند:
پردازش اطلاعات سازمانی[۷۳]
هوشمندی کسب و کار یا هوش سازمانی[۷۴]
شناخت سازمانی[۷۵]
بهبود سازمانی[۷۶]
اینک به شرح مختصر هر یک از موضوعات مذکور میپردازیم:
پردازش اطلاعات سازمانی
در خلال چند دهه گذشته، مدیریت دانش بیشتر در ارتباط با رایانه و سیستمهای اطلاعاتی مورد توجه بوده است. در این دوره بیشتر تلاشها بر یافتن بسته های نرمافزاری که بتوان از آن در ثبت رخدادها و فعالیت‌های مدیریت دانش استفاده کرد، متمرکز شده بود. دانش، مفهومی ساده و صریح داشت لذا صحت دانش باید به تایید نرمافزار میرسید. مشکلات اصلی مدیریت دانش در این دوره به نحوه ذخیرهسازی و توزیع آن مربوط میشد. اعتقاد بر این بود که دانش باید از طریق سیستمهای رایانه ای ذخیره و توزیع شود. در این دوره که از سال ۱۹۷۰ شروع میشود متخصصان هوش مصنوعی و ارائهکنندگان نرمافزارها، بیشترین اثر را بر مدیریت دانش گذاشتهاند. دانش انسانی میبایست به صورت طبقهبندی شده در سیستمهای ذخیره میشد. زیرا تنها این سیستمها میتوانند جنبه های غیرصحیح دانش را شناسایی کنند (تومی، ۱۹۹۹). دونالدمیکی، در سال ۱۹۸۳ در مقالهای با عنوان ‹‹تعریف مجدد الگوی دانش›› مینویسد: ‹‹رایانه تنها پالایشگاه دانش انسان است، دانش انسان باید به تأیید رایانه برسد›› (میچی[۷۷]، ۱۹۸۳). بابرو و وینوگراد[۷۸] در سال ۱۹۹۷ در مقالهای با عنوان ‹‹زبانی برای ارائه دانش›› نیز تاکید کردهاند که در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تمرکز تحقیقات هوش مصنوعی بر روی ماشینهای پردازشگر دانش بودهاست. در این دوره بانکهای اطلاعاتی مدیریت، گسترش قابل توجهی یافتند. از جمله اهداف عمدهای که در این دوره تعقیب میشد، ساخت مخازن عظیمی برای دانش بودهاست، به طوری که بتوان تمام داده های مورد نیاز مدیریت در آن جای داد. سیستم‌های اطلاعاتی مدیریت (MIS) به گونهای طراحی شده بودند که بیشتر، مدیران سطوح عالی سازمان میتوانستند از آن استفاده کنند ( بابرو و وینوگراد، ۱۹۹۷).
هوشمندی کسب و کار یا هوش سازمانی
در رویکرد اول، متخصصان پردازش اطلاعات، به دانش سازمانی به عنوان یک مسأله و مشکل فنی نگاه میکردند که میتوانست از طریق استفاده مناسب از رایانه حل شود. افزایش فشارهای رقابتی در دهه ۱۹۹۰، اهمیت تحلیلهای رقابتی را افزایش داد بهگونهای که شرکتها و سازمانهای بزرگ، واحدهای مستقلی را برای تحلیل اطلاعات به وجود آوردند. مسأله عمده در این رویکرد، یافتن افرادی بود که بتوانند به اطلاعات دسترسی پیدا کرده، آن را درک نموده و در کل سازمان توزیع کنند. در این رویکرد، نقش متخصصان ستادی به عنوان یکی از عناصر اصلی مدیریت دانش، مورد توجه جدی قرار گرفت، زیرا آنها به دلیل جایگاه سازمانی خود میتوانستند اطلاعات محیط بیرونی و رقابتی را نیز جمع آوری و تحلیل کنند (همان مأخذ، ص۷). در رویکرد اول، کاربرد تکنیکهایی مثل فناوری اطلاعات مدیریت (MIT) و سیستم اطلاعات مدیریت (MIS) متوجه رأس سازمان میشد. با وجود آنکه در رویکرد دوم نیز تمرکز زیادی روی سطح مدیریت عالی سازمان صورت میگرفت. اما این نگاه ترویج میگردید که اطلاعات در خارج از این سطح نیز وجود دارد. به علاوه تغییرات سریع محیط رقابتی، بخش عظیمی از دانش را میان اعضای مختلف سازمان توزیع میکرد. دانش در این رویکرد به سمت تلفیقی از سیستمهای ناهمگن شبکه های انسانی و شبکه های رایانه ای متمایل شد، بهگونهای که متخصصان نیروی انسانی و تحلیلهای آنها در فرایند ایجاد دانش حائز اهمیت گردید. این در حالی است که در رویکرد اول دانش عبارت بود از داده ها و حقایقی که مستقل از تعبیر و تفسیرهای افراد ایجاد میشد.
شناخت سازمانی
پژوهش بر روی شناخت سازمانی به لحاظ تاریخی ریشه در نگرش پردازش اطلاعات، که سازمان را به مثابه سازمانهای پردازش سلسله مراتبی اطلاعات تصور میکرد، دارد. پژوهشهای اولیه بر روی شناخت سازمانی بر تصمیمگیریهای مدیریت عالی متمرکز شده بود (ایجی هاف[۷۹]، ۱۹۸۸). اگرچه رویکرد پردازش اطلاعات به طور گستردهای مورد پذیرش قرار گرفته بود، رفتهرفته محققانی مثل کارل ویک (۱۹۹۵)، دفت و ویک (۱۹۸۴) و بوگن (۱۹۷۷) به رویکردهای تعبیر گرایانه و جامعه شناختی در مدیریت دانش گرایش پیدا کردند و به عنوان مثال پژوهش کارل ویک، این حقیقت را روشن نمود که دانش سازمانی، صرفاً همان چیزی نیست که میتواند به صورت عینی و ملموس در بانکهای اطلاعاتی ثبت و ذخیره شود بلکه دانش سازمانی، فرایندی فعال و پویاست و بیانگر برداشت مردم از محیطشان است (تومی، ۱۹۹۸). همچنین در این رویکرد بر اهمیت دانش ضمنی در فرایندهایی مثل یادگیری سازمانی و نوآوری نیز تاکید شدهاست و نویسندگانی مثل پیتر سنگه[۸۰] (۱۹۹۰)، شون و آرجریس[۸۱] (۱۹۸۷)، در این طبقه قرار میگیرند (همان مأخذ ص۹).
محققان در این رویکرد شروع به پرسیدن سؤالاتی در زمینه ماهیت دانش و نقش آن در رفتارهای اجتماعی نمودند و این یک گام کوچکی برای توصیف سازمانها به عنوان یک پدیده مبتنی بر دانش بود. به نظر کویین[۸۲]، اگر قرار است سازمانها را پدیدههایی مبتنی بر دانش در نظر گیریم در مقایسه با بوروکراسی‌های سنتی باید به گونهای دیگر آنها را تجسم کنیم (کویین، ۱۹۹۲).
بهبود سازمانی
در این رویکرد، پژوهشگرانی مانند ادوینسون و مالون[۸۳] (۱۹۹۷) قرار میگیرند. پژوهشگران در این رویکرد معتقدند که بخش عظیمی از دانش محاسبات سازمانی غیرقابل مشاهده است. کارکنان به عنوان سرمایه های هوشمند، عمدتاً بر مدیریت و سنجش شایستگیهای مبتنی بر دانش متمرکز میشوند. حداکثر توجه صرف بیشینه کردن سود حاصل از سرمایه های دانشی میشود لذا موضوعاتی مثل حسابداری مدیریت به طور فزایندهای مورد توجه قرار میگیرند (تومی[۸۴]،۱۹۹۹). به علاوه، ممیزی دانش جدید، نقش شبکه های اجتماعی و روابط مشتریان را برجستهتر میکرد. ظهور اقتصاد دانشی حداقل این نکته را به اثبات رساند که نقش دارائی‌های نامحسوس در پیشرفت و بهبود سازمان را نمیتوان به هیچ وجه نادیده گرفت. هدف عمدهی این رویکرد این است که از دانش موجود به بهترین وجه ممکن در راستای توسعه سازمانی استفاده کند. دستیابی به این هدف با بهره گرفتن از سه پرسش اساسی صورت میگیرد:
چه توانایی‌ها و شایستگیهایی در سازمان وجود دارد؟
نیازهای راهبردی سازمان کدامند؟
چگونه میتوان بین توانایی و قابلیت‌های موجود و نیازهای سازمانی، ارتباط برقرار نمود؟ (ادوینسون[۸۵]، ۱۹۹۷).
۲-۴-۶-چرخه مدیریت دانش
طی دهه اخیر، نقش دانش در رقابت‏پذیری واحدهای اقتصادی بسیار برجسته‏تر شده است. در حقیقت امروزه اغلب ارزش افزوده کسب شده توسط واحدهای اقتصادی به وسیله دانش انباشته شده در سازمان بدست می‏آید و وابستگی کمتری به تجهیزات و امکانات فیزیکی دارد. بنابراین مدیریت دانش به عنوان یک چرخه‌ای که بطور دائم در حال تکامل است در نظر گرفت. همانطور که در شکل زیر دیده می‌شود چرخه مدیریت دانش در برگیرنده عواملی است که در ادامه به بررسی هریک پرداخته می‌شود.
شکل ۲-۲: چرخه مدیریت دانش
۲-۴-۶-۱-تولید دانش
هیچ سازمان سالمی نمی‌تواند ادعا کند که دانش کافی در اختیار دارد و با درک این مهم است که تقریبا تمام سازمان‌های موفق ضمن تعامل با محیط سعی در تولید دانش دارند. در واقع، در حالی که در مدیریت دانش با آموخته‌‌ها سرو کار داریم، در تولید دانش بر ناآموخته‌‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنیم تا به مزیت رقابتی در مقابله با رقبای هوشیار امروزی دست بیابیم
با وجود شناخت‌های وسیع از منبع دانش به عنوان منبع لازم برای برتری در رقابت با سایر رقیبان، شناخت اندکی در مورد تولید و اداره آن به وسیله سازمان‌‌ها به طور پویا وجود دارد. در این راستا نوناکا وهمکارانش در این زمینه فعالیت‌های گسترده‌ای را انجام داده‌اند که نتیجه آن را در کتاب سازمان‌های دانش‌زا نوشته نوناکا وهمکارانش مشاهده می‌کنیم.
تولید دانش یک فرایند حلزونی متعامل بین دانش ضمنی و تصریحی است تعاملات این دو نوع دانش منجر به تولید دانش جدید می‌شود. ترکیب این دو گروه درک چهار الگوی تبدیل دانش را ممکن می‌سازد.
دانش ضمنی به دانش ضمنی (اجتماعی کردن[۸۶]) 
دانش ضمنی به دانش صریح (بیرونی‌سازی[۸۷]) 

نظر دهید »
پژوهش های انجام شده درباره دادرسی در دعاوی حقوقی مربوط به چک- فایل ۲۰
ارسال شده در 28 مهر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

بنابراین دعوای استرداد در تقسیم‌بندی دعاوی در زمره‌ی دعاوی شخصی، منقول و مالی قرار می‌گیرد.
مقاله - پروژه
مبحث نخست: دادگاه صالح
ذینفع دعوای استرداد دادخواست خود را باید به دادگاه صالح تسلیم نماید.
از منظر قواعد مربوط به صلاحیت ذاتی دعوای استرداد در صلاحیت مراجع قضایی عمومی بدوی است.
از منظر قواعد مربوط به صلاحیت محلی به توجه به ماده ۱۱ ق.آ.د.م. دادگاه محل اقامت خوانده به عنوان اصل و قاعده عام صلاحیت قابل پذیرش است.
ماده ۱۱ ق.آ.د.م. بیان می‌دارد : «دعوا باید در دادگاهی اقامه شود که خوانده، در حوزه ی قضایی آن اقامتگاه دارد و اگر خوانده در ایران اقامتگاه نداشته باشد، در صورتی که در ایران محل سکونت موقت داشته باشد، در دادگاه همان محل باید اقامه گردد…».
ضمناً با توجه به اینکه دعوای استرداد را مالی دانستیم شورای حل اختلاف حقوقی محل اقامت خوانده صلاحیت رسیدگی به دعوای مزبور را تا خواسته‌ی حداکثر ۲۰ میلیون ریال در روستا و ۵۰ میلیون ریال در شهر دارا می‌باشد (بند ۱ ماده ۱۱ شورا) بنابراین با توجه به بند ۱ ماده ۱۱ قانون شورای حل اختلاف دعوای حقوقی استرداد چک با مبلغ بیش از ۵۰ میلیون ریال در صلاحیت دادگاه عمومی محل اقامت خوانده می‌باشد.
«در خصوص دادخواست تقدیمی آقای «ح-م» به طرفیت آقای «ح-ش» به خواسته استرداد یک فقره چک به ش… با بررسی محتویات پرونده ملاحظه می گردد این محکمه صلاحیت محلی در رسیدگی به دعوی مذکور را ندارد زیرا حسب ماده ۱۱ قانون آیین دادرسی مدنی دعوی باید در دادگاهی اقامه شود که خوانده،در حوزه قضایی آن اقامتگاه دارد در موضوع مطروحه اقامتگاه خوانده در تهران می باشد البته شاید تصور شود به موجب رأی وحدت رویه ش ۶۸۸ دعوی استرداد از مصادیق ماده ۱۳ قانون فوق الذکر می باشد به نظر محکمه شمول رأی وحدت رویه ش ۶۸۸ تنها راجع به مطالبه وجه چک می باشد و نسبت به سایر دعاوی راجع به چک تسری ندارد لهذا دادگاه مستنداً به ماده ۲۷ قانون مذکور قرار عدم صلاحیت این مرجع به اعتبار و شایستگی صلاحیت دادگاه های حقوقی تهران را صادر و اعلام می نماید…»(دادنامه ش ۲۵۱-۲۱/۳/۱۳۹۰ شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی گرگان)
مبحث دوم: دادخواست و شرایط آن
یکی از شرایطی که مدعی استرداد چک برای احقاق حق خود و طرح دعوا علیه مدعی علیه باید انجام دهد دادن دادخواست است.در واقع رسیدگی دادگاه مستلزم تقدیم دادخواست است.دادخواست باید شرایط مورد نظر قانونگذار را دارا باشد. این شرایط که در ماده ۵۱ ق.آ.د.م. پیش‌بینی شده عبارتند از :
۱- تنظیم بر برگ چاپی مخصوص. ۲- تنظیم به زبان فارسی. ۳- امضای دادخواست. ۴- نام و مشخصات خواهان. ۵- نام و مشخصات خوانده. ۶- تعیین خواسته و بهای آن. ۷- تعهدات یا جهات دیگر استحقاق خواهان. ۸- آنچه را مدعی از دادگاه درخواست دارد. ۹- ادلّه و وسایل اثبات دعوا.
در رابطه با این شرایط و ضمانت اجرای فقدان آنها در دادخواست در بخش دوم توضیح کاملی داده‌ایم و برای جلوگیری از اطاله‌ی کلام فقط به شرح برخی از آنها خواهیم پرداخت.
گفتار نخست: نام و مشخّصات خواهان
در دعوای استرداد چک خواهان حسب مورد صادرکننده یا ظهرنویس چک می‌باشد.در واقع هر شخص که در طرح دعوای استرداد برای خود نفعی متصور باشد می تواند خواهان استرداد لاشه چک شود.
به موجب بند ۱ ماده ۵۱ ق.آ.د.م. خواهان در دادخواست باید نام، نام خانوادگی، نام پدر، سن، اقامتگاه، وحتّی‌الامکان شغل خود را در دادخواست ذکر کند. در صورتی که دادخواست توسط وکیل تقدیم شود مشخصّات وکیل نیز باید درج گردد.
گفتار دوم: نام و مشخّصات خوانده
در دعوای استرداد چک دارنده چک و کسی که چک در ید اوست به عنوان خوانده محسوب می‌شود و دعوا باید به طرفیت او اقامه شود.
به موجب بند ۲ مادّه ۵۱ ق.آ.د.م. خواهان باید نام و نام خانوادگی، نام پدر، سن، اقامتگاه و شغل خوانده را در دادخواست ذکر کند.
گفتار سوم: تعیین خواسته و بهای آن
خواهان باید خواسته خود را در قسمت مربوط آن در دادخواست مشخّص نماید. همچنین با توجه به اینکه دعوای استرداد چک را از دعاوی مالی دانستیم خواهان باید علاوه بر خواسته، بهای آنرا در دادخواست تصریح کند.تعیین بهای خواسته به مفهوم مشخّص کردن ارزش ریالی یا تقویم آن به ریال، وجه رایج کشور می‌باشد. در تمام مواردی که خواسته وجه رایج ایران است تقویم آن موضوعاً منتفی بوده و نوشتن مبلغ مورد تقاضا کفایت می‌کند.برای مثال اگر خواسته خواهان استرداد یک فقره چک است که وجه مندرج در آن بیست میلیون ریال است، بهای خواسته همان بیست میلیون ریال محسوب می‌شود که مبنای تعیین هزینه دادرسی، تجدید نظر خواهی، صلاحیت دادگاه و … قرار می‌گیرد. اگر وجه مندرج در چک وجه رایج نبوده باشد (چکهای ارزی) بحث بهای خواسته مطرح می‌شود و خواهان مکلف است بر اساس نرخ رسمی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ تقدیم دادخواست آنرا مورد ارزیابی قرار داده و بهای آن را در دادخواست قید نماید.
بنابراین در دعوای حقوقی استرداد چک که از سوی صادرکننده طرح می‌شود خواسته عبارت است از :
استرداد چک به مبلغ … ریال و همچنین بدواً توقیف عملیات اجرایی بانضمام کلیه خسارات قانونی اعم از هزینه دادرسی،حق الوکاله و… .
در ذیل هریک از خواسته‌های مذکور بررسی می‌شود.قابل ذکر اینکه در رابطه با خسارتهای قابل مطالبه در بخش دوم توضیحات کاملی داده شده است و از تکرار آنها خودداری می‌نماییم.
بند نخست : استرداد چک
یکی از خواسته‌های خواهان که در واقع خواسته‌ی اصلی شمرده می‌شود استرداد چک است.
استرداد در لغت به معنای باز پس گرفتن است. [۲۴۷]
استرداد چک نیز به معنای باز پس گرفتن چک است.در واقع در دعوای استرداد چک خواهان بنا به دلایلی که ذکر خواهد شد از جمله ادعای پرداخت وجه چک به دارنده خواستار استرداد لاشه چک مزبور را می‌شود تا با در اختیار داشتن آن جلوی سوء استفاده بعدی دارنده را از سند مزبور بگیرد.
سئوالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا استرداد چک فقط از سوی صادرکننده قابل طرح است یا اینکه مثلاً هر یک از ظهرنویسان نیز امکان اقامه این دعوا را دارند؟
در پاسخ باید بیان داشت به نظر می‌رسد که ظهرنویس نیز بتواند استرداد چک را از دارنده خواستار شود. در واقع بعد از صدور چک توسط صادرکننده و دادن آن به دارنده «ظهرنویس»، قبل از اینکه ظهرنویس آن را ظهرنویسی کند چک در ید او بوده و او مالک محسوب می‌شده است. بنابراین اگر به عنوان مثال ظهرنویس ثابت کند که وجه مندرج در چک را به دارنده پرداخته حق دارد استرداد چک مزبور را خواستار شود تا بتواند از طریق آن به ظهرنویسان قبل از خود و صادرکننده مراجعه نماید و از حقوق مندرج در سند استفاده نماید. ماده ۲۵۰ ق.ت مقرر می‌دارد : « هریک از مسئولین تأدیه برات می‌تواند پرداخت را به تسلیم برات و اعتراض نامه و صورت حساب متفرعات و مخارج قانونی که باید بپردازد موکول کند.» با وحدت ملاک گرفتن از این ماده می توان گفت که هر یک از مسئولین در چک نیز دارای این اختیار هستند.
همچنین ماده ۴۱۱ ق.ت. در خصوص پرداخت دین توسط ضامن مقرر می‌دارد : «پس از آنکه ضامن دین اصلی را پرداخت مضمون له باید تمام اسناد و مدارکی را که برای رجوع ضامن به مضمون عنه لازم و مفید است به او داده و اگر دین اصلی با وثیقه باشد آن را به ضامن تسلیم نماید…». بنابراین و بر اساس این ماده نیز می‌توان قائل بر این نظر شد که ضامن نیز می‌تواند استرداد چک را خواستار شود.
سئوال دیگر این که دعوای استرداد چک فقط علیه دارنده اول امکان‌پذیر است یعنی در جایی که چک ظهرنویسی نشده و دست به دست نگشته یا اینکه حتی در صورت ظهرنویسی صادرکننده می‌تواند علیه دارنده با واسطه دعوای استرداد چک را مطرح نماید؟
در پاسخ به این سئوال به نظر می رسد که استرداد چک فقط در روابط بلافصل بین شخصی که خواهان استرداد چک است اعم از صادرکننده یا ظهرنویس و دارنده قابلیت طرح را دارد نه در برابر دارنده با واسطه و با حسن نیت.زیرا در اینجا اصل عدم توجه ایرادات و اصل استقلال امضائات در برابر دارنده باحسن نیت مانع از امکان استرداد چک می شود.به عنوان مثال اگر صادرکننده چکی را صادر و آنرا در اختیار الف قرار دهد و الف نیز آنرا ظهرنویسی نموده و به ب منتقل کند و ب آنرا به ج و ج آنرا به د انتقال دهد، اگر صادرکننده در زمان صدور یا تسلیم چک به دارنده فاقد قصد و رضا بوده باشد با اینکه با اثبات این موضوع در برابر دارنده با واسطه از مسئولیت پرداخت وجه چک خارج می شود اما نمی تواند استرداد لاشه چک را خواستار شود.زیرا در این برگه به غیر از تعهد صادرکننده تعهدات دیگری نیز توسط هریک از ظهرنویسان صورت گرفته که مستقل از تعهد صادرکننده می‌باشد و بی اعتباری تعهد صادرکننده به تعهدات دیگر خللی وارد نمی‌آورد. بنابراین اگر صادرکننده بتواند چک را مسترد کند در واقع در حق دارنده اجحاف صورت گرفته است. بنابراین در این موارد چک قابل استرداد نیست و دارنده می تواند به استناد آن به دیگر مسئولان مراجعه نماید. استثنا در این مورد ادعای پرداخت وجه چک به دارنده با واسطه و یا با سوء نیت بودن دارنده است.
«خواسته خواهان به طرفیت خوانده استرداد یکفقره چک به ش۹۹۸۲۹۳-۳۵/۷۳ به مبلغ… ریال است.خواهان در توضیح دعوای خود اظهار کرده که چک موضوع خواسته را امانتاً در اختیار شخصی به نام مصطفی قرار داده که نامبرده با توجه به امانی بودن،چک را به خوانده این پرونده انتقال داده است.لهذا به علت امانی بودن چک درخواست استرداد آن را نموده است.از نظر دادگاه با توجه به مستندات،دعوی خواهان وارد نیست به این دلیل که چک جزء اسناد تجاری محسوب و پس از صدور از منشأ خود منفک می شود.مخصوصاً انتقال آن به اشخاص ثالث که دارای حسن نیت باشند موجب غیرقابل استناد بودن ایرادات نسبت به شخص ثالث می شود و در مانحن فیه استناد به ایراد امانی بودن چک حتی اگر نسبت به گیرنده اولی قانونی باشد نسبت به شخص ثالث غیرقانونی است.زیرا شخص ثالث علی الاصول با حسن نیت چک را به انتقال گرفته و خواهان این پرونده نیز هیچ دلیلی که حاکی از سوء نیت خوانده در انتقال گرفتن چک باشد ارائه نداده است.لهذا دادگاه با استناد به ماده ۲۴۹ق.ت. حکم به رد دعوی خواهان صادر و اعلام می دارد…»(دادنامه ش ۶۳۲-۱۹/۹/۱۳۷۳ شعبه ۶۵ دادگاه حقوقی ۲ تهران) [۲۴۸]
خواهان دعوای استرداد چک، بنا بر جهات مختلفی ممکن است این دعوا را اقامه نماید. این جهات ممکن است ناشی از بی اعتباری صدور چک، بی‌اعتباری معامله منشأ، اسباب سقوط تعهد و … باشد. در ذیل هریک از این جهات جداگانه بررسی می‌شود.
۱- ابطال و بی اعتباری چک
یکی از جهت‌های که خواهان می‌تواند استرداد چک را خواستار شود، ادعای ابطال و بی‌اعتباری چک است. همانطور که در فصل نخست ذکر شد ادعای ابطال چک را می‌توان در قالب یک دعوای مستقل نیز طرح نمود. موارد ابطال چک همان است که در فصل نخست این بخش بررسی شد یعنی فقدان شرایط مندرج در ماده ۱۹۰ ق.م.در واقع با توجه به اینکه عمل صدور و تسلیم چک، مستقل از عقد مبنای صدور، خود یک عمل حقوقی ارادی محسوب می‌شود باید دارای شرایط مذکور باشد.
بنابراین براساس این ادعا اگر خواهان بتواند ثابت کند که عمل صدور چک و تسلیم آن بنا بر علل مذکور باطل بوده است دارنده استحقاق مطالبه وجه مندرج در چک را بر اساس سند مزبور نداشته و باید لاشه چک را مسترد دارد.
البته در اینجا شرایط دعوای ابطال نیز باید وجود داشته باشد. یعنی دعوای ابطال چک و به تبع آن استرداد چک فقط از طرف صادرکننده و علیه دارنده اول قابل طرح است. در واقع این دعوا در صورتی قابلیت طرح را دارد که چک ظهرنویسی نشده و دست به دست نگشته باشد و روابط بی واسطه باشد. زیرا در موردی که چک ظهرنویسی شده باشد اصل استقلال امضائات و اصل تجریدی بودن مانع از پذیرش دعوای ابطال چک و در نتیجه استرداد آن به این جهت است و صادرکننده تنها می‌تواند فقدان شرایط مندرج در ماده ۱۹۰ق.م. و باطل بودن عمل حقوقی صدور را به عنوان یک ایراد و دفاع در دعوایی که احتمالاً دارنده علیه او طرح میکند بیان نماید و در صورت اثبات از مسئولیت خارج شود.
همچنین به استناد اصل استقلال امضائات این تنها صادرکننده است که می‌تواند ابطال چک و استرداد آن را خواستار شود و به عنوان مثال ضامن صادرکننده نمی‌تواند به استناد اینکه صادرکننده در زمان صدور شرایط لازم برای انجام یک عمل حقوقی را نداشته از مسئولیت خارج شود یا دعوای استرداد را اقامه نماید.
«در خصوص تجدید نظرخواهی نسبت به دادنامه ش۷۲۰ در تاریخ۱۸/۵/۸۴ دعوی عبارت است از استرداد یک فقره چک که به عنوان تضمین در اختیار خوانده قرار داده شده است.خوانده در دفاعی که نموده اظهار داشته استرداد چک منوط به پرداخت بدهی‌های شهرداری و دارایی و نیز خسارات وارده به عین مستأجره است اولاً : چک سندی است که قاعدتاً در بازار به گردش در می‌آید و مطابق اصل استقلال امضائات در اسناد تجاری،دارندگان چک،حقوقی دارند که ارتباطی به قرارداد نامبردگان ندارد به عبارت دیگر قرارداد مذکور موثر در حقوق آنها نمی باشد. بدیهی است اگر دارنده چک وجه مورد چک را از صادرکننده دریافت نماید اگر انتقال چک مغایر قرارداد طرفین باشد می‌تواند مطابق مقررات وجه چک را از طرف مقابل دریافت نماید. بنابراین استرداد اصل چک با توجه به مواد مذکور با قانون انطباق نداشته با استناد به ماده ۳۵۸ ق.آ.د.م. با نقض دادنامه دعوی صحیح نبوده و مردود اعلام می‌‌گردد.» (دادنامه ش ۱۲۳۷- ۲۹/۹/۸۴ شعبه ۲۸ دادگاه تجدید نظر استان تهران)
«اعتراض آقای «ک» نسبت به دادنامه ش… که بر الزام وی به استرداد چکهای… صادر شده موجه است، زیرا رسید در تاریخ ۱۹/۱۱/۸۲ دلالتی برآن ندارد که آقای «ک» گیرنده چکهای مذکور از اقای «م» متعهد به استرداد لاشه چکها به تحویل دهنده باشد و دلیلی بر اینکه ید تجدیدنظرخواه بر چکهای مذکور و نسبت به آقای «م» امانی است اقامه نگردیده و گواهی گواهان خواهان نیز مفید این معنی نیست بلکه اظهارات آنان حکایت از اختلاف مالی بین آقای «م» و آقای «ب» صادرکننده چکها دارد.فلذا حکم بر ابطال دعوی خواهان صادر و اعلام می‌شود.» (دادنامه ش۲۳۲-۳۰/۲/۸۵ شعبه هشت دادگاه تجدیدنظر استان تهران)
۲- ابطال و بی اعتباری تعهد منشأ
صدور چک معمولاً مسبوق به وجود تعهد یا رابطه‌ی حقوقی است که آنرا تعهد پایه یا مبنا یا منشأ می‌نامند. لیکن چک تجاری تنظیمی مستقل از روابط حقوقی قبلی است و حتی ممکن است جهت کسب اعتبار رأساً صادر گردد. پس از صدور چک به طور صحیح تعهد پیشین اعم از اینکه یک رابطه حقوقی مدنی یا تجارتی و یا ناشی از جرم یا شبه‌جرم و یا اثر بلاسبب و … بوده باشد به یک رابطه و تعهد براوتی تبدیل می‌شود. که تعهدی مجزا، مستقل و منفک از تعهد قبلی است. اصل عدم توجه ایرادات اطلاق خود را در روابط شخصی میان طرفین بلافصل از دست می‌دهد. لذا اگر متعهد ایراد نماید، که تعهد یا رابطه‌ی حقوقی سابق که منشأ و علت صدور چک متنازع فیه شده به جهتی از جهات قانونی ساقط و یا منحل و یا باطل گردیده و یا اینکه پس از صدور چک موصوف به واسطه‌ی وفای به عهد، اقاله، ابراء، تبدیل تعهد، تهاتر، مالکیت ما فی‌الذمه، فسخ، انفساخ، منفسخ و … از بین رفته و یا اینکه این چک به موجب نوشته دیگر در نزد وی به صورت امانت بوده است و ایراداتی از این قبیل در این حالت ایراد خوانده علی‌رغم اصل عدم توجه ایرادات استماع می‌شود و استثناء بر اصل است. البته صرفا‌ً در مورد طرفین بلافصل و قائم مقام قانونی قهری (صادرکننده و گیرنده‌ی اولی) قابل اعمال است. ولی اگر چک به گردش درآمد یا به طور غیرقهری منتقل شد دیگر این گونه ایرادات در برابر ایادی بعدی قابل استناد نیست.[۲۴۹] بنابراین در صورتی که در روابط بین صادرکننده یا ظهرنویس چک و شخص بلافصل او دعوا مطرح باشد، اگر چه اصل بر بدهکاری امضاءکننده چک است، لیکن ایراداتی که خوانده مطرح می‌کند باید مورد رسیدگی قرار گیرد.
صادرکننده با اثبات این موضوعات مذکور در بالا می تواند استرداد لاشه ی چک مزبور را از دارنده خواستار شود.
«…سابقاً راجع به چک موضوع دعوی شکایت کیفری مبنی بر صدور چک بلامحل، خیانت در امانت و سرقت طی پرونده کلاسه ۱۳۶/ ۷۸ شعبه اول دادگاه عمومی گرگان طرح گردید محکمه در پرونده کیفری خانم «م-ک» را دارنده با حسن نیت ندانسته است و مهمتر آنکه اساساً تحصیل چک مذکور را نامشروع دانسته است. رأی قطعی کیفری در شعبه‌ی اول دادگاه عمومی گرگان برای این محکمه که دادگاه حقوقی محسوب می شود براساس قاعده تبعیت محاکم حقوقی از آراء قطعی محاکم کیفری لازم الاتباع می باشد.مضافاً بر اینکه معاملات فاسد و اموالی که از راه نامشروع بدست آمده است قابل تملک و مطالبه نیست لهذا دادگاه دعوی خواهان را غیر وارد تشخیص و مستنداً به ماده ۱۹۷ ق.آ.د.م. حکم بر بی‌حقی خواهان صادر و اعلام می کند. در خصوص دادخواست تقابل تقدیمی آقای «ح- ک» با وکالت آقای «ر- س» بطرفیت از خانم «م- ک» بخواسته صدور حکم بر محکومیت خوانده به استرداد چک موصوف با عنایت به دلایل ذکر شده در قسمت اول رأی و با توجه به اینکه اگر کسی عمداً یا اشتباهاً چیزی را که مستحق نبوده است دریافت کند ملزم است آنرا به مالک تسلیم کند لهذا دادگاه دعوی خواهان را وارد و ثابت تشخیص و مستنداً به ماده ۳۰۱ ق.م. حکم بر محکومیت خانم «م- ک» به استرداد چک مذکور … صادر و اعلام می کند… (رأی شماره ۸۹۸ – ۱۳/۹/۸۷ مربوط به پرونده کلاسه ۹۴۷/۸۶/۲ شعبه‌ی دوم دادگاه عمومی حقوقی گرگان)
۳- فسخ
در عقد لازم بر هم زدن عقد امری است نامتعارف و نیاز به مجوز قانونی یا قراردادی دارد و بر عکس عقد جایز را هر یک از طرفین به دلخواه می‌توانند فسخ کنند. فسخ یک عمل حقوقی است و نیاز به انشاء دارد و در زمره‌ ایقاعات است و اراده باطنی و اشتیاق فسخ‌کننده اثری ندارد و تصمیم او باید اعلان شود و چهره بیرونی و مادی بیابد، هر چند به آگاهی طرف دیگر عقد نرسد و علت آن نیز ‌این است که اراده باید قابل احراز باشد تا موثر بیفتد. در فسخ اثر عمده آن نابودی و گسستن است و عملی قاطع می‌باشد. اختیار فسخ یا ناشی از خواست صریح یا ضمنی دو طرف قرارداد یا به خاطر رفع ضرر می‌باشد. اثرات مهمی‌که از اجرای خیارات پیش می‌آید:
۱- انحلال عقد لازم است که پیش از فسخ، عقد اثر خود را می‌گذارد و پس از فسخ، عقد منحل می‌شود.
۲- اثر فسخ محدود به انحلال قرارداد نمی‌شود و آثار به جای مانده از آن را تا جایی که به حقوق دیگران صدمه نمی‌زند، باز می‌گرداند و هدف عمده از فسخ این است که وضع دو طرف به جای پیشین باز گردد.
در اسناد تجاری نیز چون عقد لازم است، پس یکی از راه‌های انحلال آن فسخ می‌باشد که به وسیله استفاده از خیارات می‌توان آن را منحل کرد.
تنها خیاراتی که در اسناد تجاری به وجود می‌آید، خیار شرط و خیار تخلف از شرط است چرا که طبق موادی از قانون تجارت شرط در ضمن ‌این اسناد پذیرفته شده است، پس خیار تخلف از آن امکان‌پذیر می‌باشد.

نظر دهید »
نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره : بررسی واکنش تک ظرفی اسپایرو دی هیدروفوران حاصل از ۱و۳- ...
ارسال شده در 28 مهر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

تهیه می­شوند.
هتروسیکل­های سنتزی دارای کاربردهای وسیعی از جمله در تهیه علف­کش­ها (۱)، ضد قارچ­ها (۲)، حشره­کش­ها (۳)، رنگ­ها (۴)، تنظیم­کننده نمو گیاهان (۵) و در بسیاری از بیماری­ها از جمله سرطان (۶) هستند (شکل ۱-۱) [۱, ۲].
(۳) (۲) (۱)

(۶) (۵) (۴)
شکل (۱-۱)
به دلیل وسعت کارایی ترکیبات هتروسیکل و اهمیت ویژه این ترکیبات در شیمی، همواره و بالاخص در دهه اخیر تلاش­ های زیادی در جهت ارائه و طراحی روش هایی برای سنتز این ترکیبات صورت گرفته است. هتروسیکل­ها به دو دسته آروماتیک و غیر آروماتیک تقسیم ­بندی می­شوند. شیمی هتروسیکل مرهون سه کشف زیر است:
پایان نامه - مقاله - پروژه
(۱ جداسازی چندین مشتق فوران از مواد گیاهی (۱۷۸۰ میلادی)
۲) کشف پیرول از تقطیرخشک استخوان و شاخ توسط رانگی (۱۸۳۴ میلادی)
۳) جداسازی پیکولین از قطران زغال سنگ توسط اندرسون شیمیدان اسکاتلندی (۱۸۴۶ میلادی)
بررسی شیمی هتروسیکل مرهون تلاش بی وقفه بسیاری از شیمیدانان، فیزیکدانان و زیست­شناسان بوده است.
رفتار شیمیایی بسیاری از ترکیبات هتروسیکل را می­توان بر مبنای دو سیستم حلقوی توضیح داد:
۱) ترکیباتی که از جایگزینی یک یا چند گروه CH کربانیون سیکلوپنتادی­انیل با ناجور اتم­هایی مانندO ، S، Se، Te، N یا P به دست می­آیند.
۲) ترکیبات هتروسیکل آروماتیکی که از جایگزینی یک یا چند گروه CH در بنزن به دست می­آیند.
ترکیبات هتروسیکل در بسیاری از خواص شیمیایی نظیر: قدرت اسیدی، بازی، تمایل برای حمله هسته دوستی یا الکترون دوستی و قطبیت با هم متفاوت هستند. تفاوت ساختاری مهم آن­ها در تعویض هترواتم با هترواتم دیگر و یا تعویض مکان هترو­اتم در حلقه است. خصوصیت ساختاری مهم ترکیبات هتروسیکل این است که گروه ­های عاملی می­توانند به عنوان استخلاف یا بخشی از خود سیستم حلقوی ظاهر شوند. به عنوان مثال، نیتروژن بازی می ­تواند هم به صورت استخلاف و هم به صورت بخشی از حلقه آروماتیک قرار گیرد.
ترکیبات هتروسیکل در فرایندهای زیستی نقش کلیدی دارند. به عنوان مثال اجزای غذایی اصلی مانند تیامین (ویتامین)، نیاسین، ریبوفلاوین (ویتامین)، پیروکسول (ویتامین)، نیکوتیامید (ویتامین) و اسید آسکوربیک (ویتامین C) ترکیبات هتروسیکل هستند.
اهمیت و کاربردهای شیمی هتروسیکل باعث شده تا کار تئوری و سنتزی زیادی نیز در این زمینه صورت گیرد [۱, ۲, ۵].
ترکیبات هتروسیکل طبیعی
ترکیبات هتروسیکل از این لحاظ که در چرخه زندگی گیاهان و حیوانات به طور طبیعی سنتز می­شوند، بسیار حائز اهمیت­اند. از جمله این کاربردها می­توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) محصولات طبیعی که دارای ساختار پیرول هستند:
پورفیرین[۱] ترکیب هتروسیکلی است که در آن چهار حلقه پیرول از طریق چهار پل متین به هم متصل شده ­اند و رنگدانه­ای است که در ساختار گیاهان باعث ایجاد رنگ می­ شود، همچنین در ماکرومولکول­هایی مانند ویتامین یافت می­ شود شکل ۱-۲).

(۷)
شکل )۱-۲(
در صفرای پستانداران نیز مشتقات پیرول[۲] یافت می­ شود، این ترکیب دارای چهار حلقه پیرول بوده و از طریق پل­های زنجیری متین به هم متصل شده ­اند (شکل ۱-۳).

(۸)
شکل )۱-۳(
ب) محصولات طبیعی که به ایندول مربوط می­ شود:
برای اولین بار ترکیبات آلکالوئیدی حاوی مشتقات ایندول توسط پیرژوزف[۳] در سال ۱۸۱۸ میلادی از گیاهان جدا شدند. اما خود ایندول در سال ۱۸۶۶ میلادی توسط آدولف فون[۴] تهیه شد. یکی از ساده­ترین و در عین حال گسترده­ترین مشتقات ایندول، تریپتامین(۹) و ۵- هیدروکسی ترپیتامین (سروتونین) (۱۰) است، که هر دو آن­ها در گیاهان و حیوانات یافت می­شوند (شکل ۱-۴).

(۱۰) (۹)
شکل )۱-۴(
ج) محصولات طبیعی که به پیریدین، کینولین و ایزوکینولین مربوط می­شوند:
ترکیبات دارای حلقه پیریدین به صورت دارو، ویتامین، قارچ­کش و حلال استفاده می­شوند. کوکائین (۱۱) و کینین (۱۲) دو نمونه از این ترکیبات هستند. کوکائین، آلکالوئیدی بلوری است که از برگ گیاه کوکا به دست آمده و به عنوان بازدارنده اشتها و بی­حس­کننده از آن استفاده می­ شود. کینین در پوست درخت گنه گنه یا سین کونا وجود دارد و از آن برای درمان مالاریا استفاده می­ شود. تعدادی از آلکالوئید­های گروه تریاک مثل پاپاورین (۱۳)، نارکونین (۱۴)، مورفین و کدئین که همگی در دانه­ های خشخاش موجودند دارای سیستم حلقوی ایزوکینوولین و ایزوکینولین احیا شده هستند (شکل ۱-۵).

(۱۲) (۱۱)

(۱۴) (۱۳)
شکل (۱-۵)
د) محصولات طبیعی که به پیریمیدین مربوط می­شوند:
سیستم حلقه پیریمیدین در تیمین (۱۵)، سیتوزین (۱۶) و اوراسیل (۱۷) که از اجزای ساختمانی اسیدهای نوکلئیک و پاره­ای از کوآنزیم­ها می­باشند، وجود دارند شکل (۱-۶).

(۱۷) (۱۶) (۱۵)
شکل (۱-۶)
ه) محصولات طبیعی که به پورین مربوط می­ شود:

نظر دهید »
تحقیقات انجام شده درباره طراحی الگوی توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت جمهوری اسلامی ...
ارسال شده در 28 مهر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

تفاوت های اقتصاد سنتی و اقتصاد دانش محور:
برای ذکر تفاوتهای این دو نوع اقتصاد درابتدا به صورت مختصر خصوصیات اقتصاد سنتی درباره موارد اصلی اقتصاد گفته شده و در ادامه ویژگی های اقتصاد دانش محور درباره آن موارد آورده شده است.
پایان نامه - مقاله
در اقتصاد سنتی توسعه اقتصادی یکنواخت، خطی و کند است ، انتخاب نوع کالاها مبتنی بر خواست تولید کننده می باشد علاوه بر اینکه چرخه حیات کالا در آن طولانی است. گردانندگان اصلی اقتصاد در آن شرکتهای بزرگ صنعتی هستند و گستره رقابت محلی – منطقه ای است. در این نوع اقتصاد بازارها همگن و متجانس فرض می شود و یک برنامه مشخص بازاریابی در مورد همه آنها اجرا می شود. تحول پذیری رشته فعالیت در آن آهسته می باشد و این نگرش مدیریت است که انگیزه و روش توسعه دادوستد و راه برد آن را تعیین می کند. در سازمانهای تولیدی تولید به صورت انبوه است و منبع نوآوری آن تحقیق می باشد. در این نوع از اقتصاد جهت گیری اصلی فن آوری و روند حرکت آن به سمت ماشینی شدن و خودکار کردن فعالیتها و تولید می باشد. منبع اصلی مزیت رقابتی در اقتصاد سنتی دسترسی آسان به مواد اولیه ، نیروی کار ارزان، نقدینگی، کاهش هزینه تولید از طریق صرفه جویی های مقیاسی یعنی تولید انبوه می باشد. چگونگی اتخاذ تصمیم در آن به صورت عمودی یعنی از مدیران ارشد تا سطوح پایین کارکنان می باشد و مدل تجاری آن به این صورت است که مدیر دستور می دهد و کنترل می کند و رابطه مدیر با کارمندان بسیار تحکم آمیز و رسمی است و نگرش مدیریت به کارکنان به عنوان بخشی از هزینه تولید می باشد. برخورداری از یک نوع تخصص به عنوان یک مهارت کافی است .در این اقتصاد وحدت شرکتها و ادغام آنها به ندرت صورت می گیرد.
در اقتصاد دانش محور ، توسعه اقتصادی دستخوش تغییرات بسیار شدید می باشد و به علت تحولات تکنولوژی و رقابت چرخه حیات کالاها در آن بسیار کوتاه مدت است و انتخاب نوع کالا نیز کاملا مشتری محور است.گردانندگان اصلی اقتصاد دانش محور ، شرکتهای دانش محور و کارآفرینان مبتکر می باشند و گستره رقابت درآن بین المللی است.در این اقتصاد بر پایه شرایط خاص هر بازار برنامه بازاریابی متفاوت، کالای متفاوت ، قیمت متفاوت و روش های پیشبرد فروش متفاوت در نظر گرفته می شود.
تحول پذیری رشته فعالیت در ان بسیار سریع و متناسب با انتظارات بازار است و این فرصتهای موجود در بازار است که به مدیریت دیکته می کند که در قبال انگیزه و روش توسعه دادوستد و راه برد آن، استراتژیهای متغیر داشته باشد.تولید در سازمانهای تولیدی به صورت منعطف می باشد و منبع نوآوری آن تحقیق و ابتکار سیستمی است.جهت گیری اصلی فن آوری و روند حرکت آن در اقتصاد دانش محور به سمت رایانه ای کردن تمام مراحل طراحی ، ساخت و… و همینطور بهره گیری از تجارت الکترونیک و فناوری ICT می باشد.در اقتصاد دانش محور منبع اصلی مزیت رقابتی برخورداری از توانایی های ویژه تشکیلات برتر وممتاز، سرعت عمل سرمایه های انسانی ، برخورداری از حمایت مشتریان و استراتژیهای متغیر و پویا می باشد.در این اقتصاد مدل تجاری متکی بر مردم و دانش می باشد. و چگونگی اتخاذ تصمیم در آن به صورت نظر خواهی از افرادی است که وظایف و مسئولیتها بین آنها تقسیم شده است. رابطه مدیر با کارکنان صمیمانه و توام با همکاری و کار گروهی است و از نظر مدیریت ، کارکنان نوعی سرمایه گذاری محسوب می شوند. در این اقتصاد بنا به مقتضیات آن افراد باید دارای تخصص های متعدد بوده و در هر زمان در حال آموختن باشند. در اقتصاد دانش محور به دلیل برخورداری از همکاری گروهی و تلاش برای دستیابی به منابع مکمل وحدت شرکتها و ادغام آنها را شاهد هستیم. برای گذار از اقتصاد سنتی به اقتصاد دانش محور باید به سه عامل مهم که موفقیت ما در گرو آنهاست توجه کنیم: اول، دانش که به عنوان سرمایه معنوی و مولفه ای که در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی ها نقش کلیدی دارد. دوم, تحولات سریع و مداوم که شرایط را پیچیده کرده است و سوم، جهانی شدن است که همه این تلاش ها برای دستیابی به آن می باشد.
۲-۲٫ سلسله مراتب دانش
صاحبنظرانی مثل داونپورت و پروساک[۲۳]، نوناکا و تویاما[۲۴]، استیوهالس[۲۵] و کارل ویگ[۲۶] متفق‌القول هستند که سطح تکامل دانش از اطلاعات و داده ­ها بیشتر بوده و دربرگیرنده­ هردوی آن هاست و همچنین سطح تکامل اطلاعات از داده بیشتر بوده و در برگیرنده­ آن نیز می­باشد. وجود داده برای شکل‌گیری اطلاعات و وجود اطلاعات برای ایجاد دانش ضروری است. سلسله مراتب دانش در نمودار زیر نشان داده شده است:
نمودار ۲-۲: سلسله مراتب دانش
(Source: Cong & Pandya, 2003)
۲-۲-۱٫ مفهوم داده[۲۷]
داده ­ها اولین سطح دانش را تشکیل می­ دهند و عبارتند از ارقام، اعداد، نمودارها و نظایر این ها که به خودی­خود تولید معنی نمی­کنند[۲۸]. سازمان­های نوین، معمولاً داده ­ها را در یک سیستم اطلاعاتی ذخیره می­ کنند. این داده ­ها توسط واحدهایی نظیر واحد مالی، حسابداری و بازاریابی به سیستم تزریق می­شوند. پاسخگویی به نیاز مدیران و دیگر بخش­های سازمان، تاکنون بر عهده واحدهای مرکزی اطلاعات سازمان بوده ­است، سازمان ها و شرکت های مختلف، مدیریت داده ­ها را از نظر کمی بر حسب ظرفیت، سرعت و هزینه ارزیابی می­ کنند، چه هزینه­هایی برای بازخوانی یک واحد داده به مصرف می­رسد؟ با چه سرعتی می توان داده را به سیستم منتقل کرد؟ ظرفیت سیستم چقدر است؟ وقتی به داده ­ها نیاز است آیا به موقع در اختیارمان قرار می گیرد؟ آیا نیازهای ما را تامین می کند؟
همه سازما‌‌ن‌ها به انواع داده ­ها احتیاج دارند. نگهداری سوابق و بایگانی، نقطه کانونی فرهنگ داده به شمار می­رود و مدیریت مؤثر داده ­ها در موفقیت آنها نقش بسزایی دارد. بعضی از سازمان­ها به اشتباه فکر می­ کنند، داده ­های بیشتر نسبت به داده ­های کمتر از حالت مطلوب تری برخوردارند و با بهره گرفتن از آن ها می توان ند تصمیمات بهتری را اتخاذ کنند. این وضعیت به دو دلیل نادرست است: اول اینکه داده ­های زیاد، کار تشخیـــص داده ­های مربوط و درک آنها را دشوار می کند. دلیل اساسی‌تر اینکه داده ­ها فاقد معنی قابل استفاده­اند، یعنی تنها بخشی از واقعیت را نشان داده و از هر نوع قضاوت، تفسیر و مبنای قابل اتکا برای اقدام مناسب، تهی هستند. داده ­ها را می توان مواد خام عناصر مورد نیاز برای تصمیم ­گیری به شمار آورد، چرا که نمی توان ند عمل لازم را تجویز کنند. داده ­ها نشانگر ربط، بی‌ربطی و اهمیت خود نیستند، اما به هر حال برای سازمان‌ها و مخصوصاً سازمان­های بزرگ اهمّیت زیادی دارند (Rading, 2005).
۲-۲-۲٫ مفهوم اطلاعات[۲۹]
دومین سطح سلسله مراتب دانش را اطلاعات تشکیل می­دهد. این سطح، داده ­های کمی خلاصه­شده را در بر می گیرد که گروه­بندی، ذخیره، پالایش و سازماندهی شده ­اند تا بتوانند معنی­دار شوند. این داده ­ها هم دانش را نشان نمی­دهند. آنها نشانگر آغاز مدیریت اطلاعات هستند، اطلاعاتی که مدیر می توان د به کار گیرد تا کاری بیش از پردازش مراوده فردی را انجام دهد. اطلاعات غالباً تشکیل اعداد و ارقام، کلمات و گزاره­های انباشته شده را به خود گرفته و معنایی را ارائه می کند که بزرگتر از آن چیزی است کـــه از داده ­های خام مکشوف می‌گردد. اطلاعات دارای ویژگی های خاصی است که آن را از دانش مجزا می کند. برخی از این ویژگی ها به شرح زیر می باشند:
سطح ظرافت: اطلاعات غالباً به موقعیت‌ها، شرایط، فرآیندها و یا هدف‌های خاص اشاره دارد. در این صورت در برگیرنده­ سطحی از ظرافت و دقت است که آن را برای کار مورد نظر مناسب می کند. ورای موقعیت یا کار خاص، اطلاعات تا زمانی که به دانش تبدیل نشود، کم­ارزش خواهد بود. برای مثال، اطلاعات در خصوص محصول الف چیزهای زیادی در خصوص محصول ب آشکار نمی کند. ولی دانش، کاملاً انتزاعی است و به­گونه ­ای طراحی شده که بتواند ظرافت خاص را از بین برده و کاربرد وسیع­تری داشته باشد.
زمینه: اطلاعات معادل داده ­ها در متن[۳۰] است. زمینه ممکن است محصول مشتری یا فرایند کسب‌وکار باشد و شکل اولیه داده ­ها را تا سطح اطلاعات ارتقا دهد. زمینه­، اطلاعات را برای مدیریت جهت تصمیم ­گیری و برنامه­ ریزی مفید می کند. مدیر نتایج معناداری را در خصوص معاملات با بررسی و بازبینی داده ­ها استخراج می کند. برای اینکه داده مفید واقع شود، باید در درجه اول در زمینه قرار گیرد.
دامنه[۳۱]: دامنه اطلاعات بطورکلی محدود به زمینه­­ای است که در آن ایجاد می شود. اطلاعات فروش به مدیران در خصوص فروش مطالبی ارائه می­دهد، دانش در این خصوص فراتر عمل می کند و در موقعیت های گوناگون کاربرد دارد، داشت.
به­هنگام بودن: اطلاعات بر زمان مبتنی است و بنابراین، به­ طور مداوم در حال تغییر است. به مجرد اینکه داده جدید، اخذ شود، اطلاعات جدیدی مورد نیاز خواهد بود، برای مثال اطلاعات ماه اسفند با اطلاعات ماه فروردین، به احتمال زیاد، متفاوت خواهد بود زیرا داده ­های تشکیل دهنده­ آنها تغییر پیدا کرده است. دانش به علت بار معنایی زیاد خود، حساسیت زمانی کمتری دارد. دانشی که از اطلاعات دیروز و امروز به­دست آمده، می توان د برای درک اطلاعات فردا به کار رود (Rading, 2005).
۲-۲-۳٫ مفهوم دانش[۳۲]
به هنگام تحقیق در مدیریت دانش، تعریف دانش از ضروریات به شمار می­رود. بدون چنین تعریفی، مدیران دقیقاً متوجه ­نمی­شوند که به دنبال مدیریت چه چیزی هستند و آیا این اصولاً چنین دانشی برای اعمال مدیریت دارند یا خیر؟. دانش، فراتر از داده ­ها و اطلاعات است. تراگل (Truggle, 2002)، دانش را اینگونه تعریف نموده ­است:
دانش= اطلاعات در متن + ادراک
اکثر افراد به طور شهودی فکر می­ کنند که دانش، وسیع‌تر، عمیق­تر و غنی­تر از داده ­ها و اطلاعات است. مردم معمولاً هنگام گفت­و­گو درباره صاحبان دانش، تصویر کسانی را که ارائه می­ دهند که در زمینه­ای خاص دارای اطلاعاتی زیاد، عمیق­تر و قابل اعتماد بوده و اشخاصی هوشمند و تحصیل کرده ­اند. مردم لفظ دانشمند یا دانشور را برای یادداشت، کتاب راهنما و یا پایگاه­های اطلاعاتی به کار نمی­برند، حتی اگر این موارد بوسیله افراد صاحب دانش تدوین شده­باشند. داونپورت و پروساک در مقاله­ای با عنوان «اصول مدیریت دانش» دانش را اینگونه تعریف کرده ­اند:
«ترکیبی منعطف و قابل تبدیل از تجارب، ارزش‌ها، اطلاعات معنی­دار و بینش­های متخصصان که چارچوبی را برای ارزیابی و انسجام اطلاعات و تجارب جدید ارائه می­دهد» (Davenport & Prusak, 1996). بلاکلر هم در تعریف دانش گفته است که: دانش، یعنی موضوعی چند لایه، پیچیده، پویا و انتزاعی که در ذهن انسان نهفته است (Blackler,1995). از نظر نوناکا (Nonaka,1994) نیز دانش عبارت است از اعتقاد و باوری که منجر به افزایش توان بالقوه پدیده ­ها برای اقدامات و تصمیمات اثربخش می شود.
۲-۲-۴٫ مفهوم حکمت[۳۳]
در سلسله مراتب دانش، مفهوم خرد یا حکمت بالاتر از دانش قرار می گیرد. طبق تعریف خرد یا حکمت در برگیرنده مبانی، اصول و الگوی اولیه برای فهم و به کارگیری دانش مناسب برای یک منظور خاص یا معین در بلند مدت تا حصول نتیجه است. لذا خرد فرآیندی فراتر از دانش است که قابل اندازه گیری و حدس زدن نمی باشد. وقتی که دانش برای تصمیم گیری و بهبود تصمیمات، فرآیندها و بهره وری یا سودآوری به کار گرفته می شود، در حقیقت تبدیل به خرد می شود.
۲-۳٫ مفهوم دانش و حکمت در منابع اسلامی
به منظور روشن تر شدن مفهوم دانش، در این بخش این مفهوم در منابع اسلامی شامل قرآن و روایات اسلامی به صورت اجمالی مرور شده است. هیچ مکتبی به اندازه اسلام برای دانش، معرفت و آگاهی ارزش قائل نیست و هیچ دینی مانند دین مبین اسلام انسان ها را از خطر جهل بر حذر نداشته است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرمایند: “دانش، اساس همه ارزش ها و جهل (نادانی و ناآگاهی)، ریشه همه انحرافات و مفاسد فردی و اجتماعی است[۳۴].” از نظر اسلام انسان ها در هر حرکت و کاری نیاز به دانش و آگاهی دارند[۳۵] و تمام اعتقادات، اخلاق و اعمال انسان ها باید مبنای علمی داشته باشد[۳۶].
بررسی دقیق موارد کاربرد واژه دانش و معرفت در منابع اسلامی نشان می دهد که دانش به طور کلی دارای دو مفهوم می باشد: یکی را حقیقت و اصل دانش می نامیم، و دیگری را ظاهر و فرع آن. از نظر اسلام، دانش، حقیقت و جوهری دارد و ظاهر و پوسته ای.
آن جا که خداوند متعال می فرماید:
﴿وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ [۳۷]﴾
“آنان که دانش یافته اند، می دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است”
و یا
﴿إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء[۳۸]﴾
“از میان بندگان خدا، تنها دانایان و دانشمندان از او بیم دارند”
سخن از حقیقت و جوهر دانش است.
و آنجا که خداوند متعال می فرماید:
﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۳۹]﴾
“خداوند او را دانسته و با آگاهی گم راه گردانید”
و یا
﴿وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ[۴۰]﴾
“فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد، راه تفرقه پیمودند”
در اینجا سخن از ظاهر و پوسته دانش است.
در همین راستا روایات متعددی نیز وجود دارد که دانش را به دو دسته حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می کند. پیامبر اکرمصلّی الله علیه و آله می فرمایند: «العلم علمان: علم فی القلب فذلک العم النّافع، و علم علی اللّسان فذلک حجّه الله عز و جل علی عباده[۴۱]»، دانش و علم بر دو نوع است: دانش و علمی که در قلب انسان است، این نوع دانش، علم سودمند است، نوع دوم علمی است که بر زبان جاری است، این نوع علم حجت خداوند بر بندگانش است.
همچنین امام علیعلیه السلام می فرمایند: «العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع[۴۲]»، دانش دو گونه است: دانش سرشته در طبیعت و دانش شنیده (ظاهری)، و تا دانش سرشته در طبیعت نباشد، دانش شنیده و ظاهری سودی ندارد.
امام صادقعلیه السلام نیز می فرمایند: «لیس العلم بکثره التّعلّم، انّما هو نور یقع فی قلب من یرید الله أن یهدیه[۴۳]»، علم بسیار خواندن و آموختن نیست، علم نوری است که خدا در دل کسی که بخواهد راه را به او بنماید، می اندازد.
از این روایات اینطور می توان فهمید که اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود؟ یا زیانمند است و یا خنثی و بی سود و زیان. لذا پرهیز از دانشی که زیانمند است و دانش بیهوده، باعث می شود که هدف ما از علم و دانش، نوع سودمند آن باشد. (حسینی شاهرودی، ۱۳۸۷)
حقیقت دانش، نوری است که در پرتو آن، انسان، جهان را آن گونه که هست می بیند و جایگاه خود را درهستی می یابد. نوردانش، مراتبی دارد که بالاترین آن، نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا می کند، بلکه او را در این مسیر حرکت می دهد و به مقصد اعلای انسانیت می رساند.
آیات و احادیثی که نورانیت انسان را مقدمه حرکت صحیح او در جامعه و به سوی کمال مطلق می دانند، و یا دانش را به نور تفسیر می کنند، و یا دانش را ملازم با ایمان به خدا و رسالت انبیای الهی، و همراه با صفات پسندیده و اعمال شایسته می دانند، در واقع، جوهر و حقیقت دانش را توضیح میدهند. دلیل این که این نور را مغز دانش و همه دانش های رسمی را پوسته دانش می شماریم، آن است که ارزش دانش های رسمی وابسته به آن است.
جوهر دانش است که به دانش، ارزش حقیقی می بخشد، یعنی دانش را در خدمت انسان و در جهت تکامل و به ورزی او قرار می دهد و بدون آن، نه تنها دانش، فاقد خواص و آثار دانش می شود، بلکه تبدیل به یک عنصر ضد ارزش و ضد انسانیت می گردد.
نکته مهم و قابل توجه این است که وقتی دانش، جوهر و خاصیت خود را از دست داد، نه تنها با جهل مساوی می شود، بلکه از جهل زیانبار تر می کردد، زیرا حرکت انسان را به سوی انحطاط و سقوط، تسریع می بخشد. دانش، وقتی جوهر و جهت حقیقی خود را از دست داد، درست مانند راهنمایی است که به جای آن که انسان را در مسیر قرار دهد، او را به سوی چاه سوق می دهد. این جاست که دانش هر چه بیشتر پیشرفت کند، برای جامعه انسانی خطرناک تر خواهد بود. از همین رو هنگامی که دانش، جوهر و خاصیت نداشته باشد، با جهل، یکی است.
۲-۳-۱٫ ویژگی های جوهر دانش در منابع اسلامی

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 48
  • 49
  • 50
  • ...
  • 51
  • ...
  • 52
  • 53
  • 54
  • ...
  • 55
  • ...
  • 56
  • 57
  • 58
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • احکام بردگی در فقه امامیه با نگاهی به حقوق بشر معاصر- قسمت ۴
  • تاثیر نوسانات جریان نقدی بر کیفیت سود و ارزش شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران- قسمت ۱۰
  • تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی بر انشا نویسی در دانش آموزان با اختلال نارسا توجه فزون کنشی۹۳- قسمت ۵- قسمت 2
  • شناسایی-عوامل-مؤثّر-بر-قصد-خرید-کالاهای-تقلبی-از-برندهای-معتبر- فایل ۱۳
  • طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره ارزیابی فرایند تدوین طرح جامع راهبردی- ساختاری شهر تهران- فایل ...
  • مقایسه¬ی-سبک¬های-یادگیری،-ویژگی¬های-شخصیتی-و-عملکرد-تحصیلی-دانش‌آموزان-عادی-و-ناتوان-یادگیری- قسمت ۳
  • تأثیر شدت نور بر مراحل رشد رویشی و زایشی نخود- قسمت 45
  • شعر کودک و دفاع مقدّس- فایل ۳۱
  • بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی و شهروندی فعال جوانان- قسمت ۱۴
  • مطالعه اثرات آنتی اکسیدانی و آنتی گلایکشنی جاسمونیک اسید و الاجیک اسید در بافت ریه موش سوری در شرایط INVITRO- قسمت ۶
  • دانلود پایان نامه شیوه های اعتماد سازی مخاطب از نگاه قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص)- فایل ...
  • تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی- قسمت ۱۳
  • مطالعه جدایه های قارچی ملتحمه چشم گاوهای دورگه هلشتاین سالم- قسمت ۳
  • اثر ۸ هفته تمرین هوازی و مصرف مکمل امگا-۳ بر شاخص های التهابی بیماران دیابتی نوع دو- قسمت ۶
  • نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره : کنترل خودکار پرواز هلیکوپتر مدل به وسیله بینایی ماشین- فایل ۴
  • تعهدات منع تبعیض در موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت -گات– قسمت 7
  • بررسی حقوقی حمایت از علامت تجاری درحقوق ایران ، آمریکا وکنوانسیون های بین المللی- قسمت ۱۲
  • مقایسه اضطراب اجتماعی، تصور بدنی و اُمید به زندگی در زنان و مردان متقاضی جراحی زیبایی با افراد عادی- قسمت ۵
  • بررسی-رابطه-انگیزش-تحصیلی-و-سازگاری-اجتماعی-با-عملکرد-تحصیلی-دانش¬آموزان-پایه-سوم-دبیرستان-شهرستان-ابرکوه- قسمت ۴
  • پروژه های پژوهشی در مورد تعیین مؤلفه های سرمایه فکری و بررسی رابطه آن با ...
  • بررسی و مقایسه اسکندر نامه نظامی گنجوی و آیین اسکندری عبدی ب- قسمت ۹
  • دانلود فایل ها با موضوع : واژه ها، ترکیبات، صنایع بدیع، نکته های بلاغی و بعضی ...
  • بررسی تطبیقی حقوق پناهندگان در اسلام و حقوق بین الملل- قسمت ۱۴
  • " پایان نامه آماده کارشناسی ارشد – ۲-مقایسه با پایین تر از خود – 8 "
  • بررسی نقش آموزش های فنی و حرفه ای وکشاورزی در توسعه خود اشتغالی از دیدگاه هنرجویان و هنرآموزان استان سمنان- قسمت ۵
  • راهنمای نگارش مقاله در رابطه با ارزیابی وضعیت حمل و نقل شهری پایدار و ارائه الگوی مطلوب در شهرهای ...
  • منابع پایان نامه در مورد اولویت بندی روش تامین مالی با استفاده از رویکرد ترکیبی ...
  • مفاهیم نظری و ویژگی‌های ساختاری انیمیشن تعاملی(در ارتباط با مخاطب-تماشاگر)- قسمت ۳
  • تدلیس زوجین- قسمت 4
  • سیاست‌های آمریکا درعراق پس از صدام و پیامدهای آن بر موازنه قوا درخاورمیانه- قسمت ۷

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان