از سه راه میتوان با سرمایهگذاری در صندوقهای مشترک، درآمد کسب کرد:
الف- درآمدهایی که از طریق سود نقدی سهام صندوق و بهره اوراق قرضه موجود در صندوق به دست میآید. این درآمدها هر سال توسط صندوق بین سرمایهگذاران، به عنوان سود نقدی، توزیع میشود.
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
ب- اگر صندوق، اوراق بهاداری را که قیمت آن ها افزایش یافته بفروشد، بازده سرمایهای به دست خواهد آورد. بیشتر صندوقها، این درآمدها را هم به عنوان سود بین سرمایهگذاران تقسیم میکنند.
پ- اگر ارزش اوراق بهادار موجود در صندوق افزایش پیدا کند، اما مدیران صندوق آن ها را برای شناسایی بازده سرمایهای نفروشند، ارزش سهام صندوق افزایش پیدا خواهد کرد. در اینصورت، شما میتوانید سهام خود را با سود بیشتر به فروش برسانید. معمولاً صندوقها این امکان را به شما خواهند داد که به جای دریافت سودهای خود، آن ها را دوباره در صندوق سرمایهگذاری و سهام بیشتری دریافت کنید.(کردبچه،۱۳۹۱)
بازده صندوقهای سرمایهگذاری، با بهره گرفتن از ارزش خالص دارایی یا NAV ارزیابی شده و واحدهای آن قیمتگذاری میشوند.
NAV یا ارزش خالص داراییها درواقع ارزش مجموعهی سرمایهگذاری صندوق تقسیم بر تعداد سهام آن است که در پایان هر روز معاملاتی با توجه به تغییرات قیمت سهام، اوراق بهادار و سودهای نقدی تعلق گرفته به آن محاسبه میشود.(جالبی،۱۳۸۷)
۲-۵-۸ صندوق های سرمایهگذاری و عدم تقارن اطلاعاتی و مدیریت سود
سرمایهگذاران نهادی اغلب بصورت «سرمایهگذاران سطح بالا» مشخص میشوند که در دستیابی به اطلاعات عملی نسبت به سرمایهگذاران فردی برتری دارند(بوش،۱۹۹۸). در مطالعات خارجی باور بر این است که سرمایهگذاران بیشتر دغدغه منافع کنونی را دارند تا اداره شرکت، زیرا اغلب سرمایهگذاران فردی محتکران کوتاه مدتی هستند که توجه کمی به سرمایهگذاری بلند مدت دارند. وقتی شرکتها کارآیی کمی داشته باشند، سرمایهگذاران سازمانی با فروش سهام سعی دارند که «روی پای خود بایستند».برای ممانعت از، از دست دادن این سرمایهگذاران مدیران ممکن است به منظور افزایش سود، گزارش سودها را دستکاری کنند. در نتیجه، تعداد قابل ملاحظهای از سهامدارانی که کوته نگر و محتکر هستند شرکتها را وادار میکنند تا برای ترمیم جذابیت از دید سهامداران اطلاعات حسابداری کم کیفیت ارائه کنند.
حسابداری
به دلیل تناقض اطلاعات بین مدیران و سرمایهگذاران، فروت و همکاران[۶۰] (۱۹۹۲) نشان دادند که برای سرمایهگذاران، سرمایهگذاری بر اساس کارآیی کوتاهمدت بیش از چشمانداز بلند مدت شرکت در نمونه کارها مقرون به صرفه اقتصادی است.
عکس مرتبط با اقتصاد
در نتیجه سرمایهگذاران نهادی ممکن است به دلیل سرمایهگذاری متناوب و کوتاهمدت خود و تشویق مدیران به آزمودن گزارش مالی کوتاه بینانه در گزارش کارایی شرکت موجب بدست آمدن اطلاعات حسابداری با کیفیت پایینتر گردند. از آنجا که توسعه بازارها نه تنها در بهبود بیشتر در قوانین و نظارت بلکه در مقیاس رو به رشد سرمایهگذاران نهادی نیز نقش داشته، و ارزش سرمایهگذاران نهادی را افزایش میدهد. در مقایسه با خروج از بازار بطور منفی از طریق فروش سهام، سرمایهگذاران نهادی به طور فزاینده نقش فعال در اداره امور شرکت را با ارائه صورت حساب سهامداران ایفا میکنند، زیرا آنها با نظارت بر رفتار مدیریتی قادر به دستیابی بازده بالاتر را نسبت به سرمایهگذاران فردی دارند. به همین سبب، کارشناسان بحث تاثیر نظارت را دنبال میکنند که نشان میدهد که مالکیت نهادی موجب به دست آمدن اطلاعات حسابداری با کیفیت بالاتری خواهد شد.(دای و همکاران،۲۰۱۳)
بوش (۱۹۹۸)، بر این باور است که سرمایهگذاران سطح بالای نهادی از طریق نظارت دقیقتر بر رفتار مدیریتی بیشتر از فعالیتهای بازدارنده دولتی یا جمع آوریهای ضمنی و انتشار اطلاعات در بازار سهام انگیزههای مدیران را برای رفتار فرصت طلبانه از آنها میگیرد. بر طبق این نظریه، سرمایهگذاران نهادی به دلیل این که تمایل به نظارت و هدایت مدیران دارند نقش مهمی در بهبود کیفیت اطلاعات حسابداری ایفا میکنند. بنابرین، مطمئن میشوند که مدیران به جای منافع خود ارزش دراز مدت شرکت را لحاظ میکنند.
کوه[۶۱] (۲۰۰۷)، نشان داد که سرمایهگذاران بلند مدت نهادی مدیریت سود مهاجمانه را کاهش میدهند، در حالیکه مالکیت کوتاهمدت تنها به مدیریت سود در بین شرکتهایی که معیار درآمد خود را در نظر میگیرند، می انجامد.
دانگ و تانگ[۶۲] در ۲۰۱۰ اینکه آیا سرمایهگذاران نهادی میتوانند مدیریت سود را مهار کنند یا خیر را بررسی کردند و دریافتند که مشارکتهای سرمایهگذاران نهادی رابطه مثبتی در مدیریت سود داشته و علاوه بر آن این رابطه در شرکتهای دولتی برجستهتر است.(یانهودای و همکاران،۲۰۱۳)
در هر صورت چنین به نظر میرسد که وقتی محیط اطلاعاتی شفافتر باشد، سرمایهگذاران نهادی بلندمدت میتوانند مدیریت سودها را کاهش داده و اطلاعات مالی منتشر شده از طرف این شرکتها میتواند قابل اعتمادتر باشد و کیفیت سود افزایش مییابد.
بخش دوم:پیشینه تحقیق
۲-۶تحقیقات انجام شده در خارج از کشور
نتایج حاصله از تحقیق بالسام[۶۳] و دیگران (۲۰۰۰)، پیرامون تجدید ارزیابی کیفیت سود، حاکی از آن است که سرمایهگذاران نهادی نسبت به سرمایهگذاران فردی، بیشتر قادر به شناسایی و تجزیه سریع اجزای تشکیل دهندهی اقلام تعهدی به اجزای اختیاری و غیراختیاری برای ارزیابی مجدد درستی سود گزارش شده میباشند. آنها نشان دادند که سرمایهگذاران حرفهای نسبت به سرمایهگذاران غیرحرفهای، بیشتر قادر به تشخیص مدیریت سود میباشند، زیرا سرمایهگذاران حرفهای به سایر منابع ارزشمند و به موقع اطلاعات خاص شرکت، دسترسی دارند.
چانگ[۶۴] و همکارانش در ۲۰۰۲ به بررسی رابطه سرمایهگذاران نهادی عمده و مدیریت سود پرداختند و دریافتند سهامداران نهادی عمده، مدیریت را از استفاده در اقلام تعهدی اختیاری افزاینده سود (در هنگامی که مدیریت برای بالا نشان دادن سود انگیزه دارد) بازمیدارد. عکس این موضوع نیز صحیح است؛ یعنی هنگامی که مدیریت برای کمتر نشان دادن سود انگیزه داشته باشد، سرمایهگذاران نهادی عمده، وی را از این کار باز میدارند. همچنین نتایج تحقیق نشان داد که اگر مدیر انگیزهای برای افزایش یا کاهش سود نداشته باشد، سرمایهگذاران نهادی رابطهای با مدیریت سود ندارند و از میان متغیرهای کنترلی متغیرهای جریانات نقدی و اهرم مالی با مدیریت سود رابطه معکوس معنادار و اندازه شرکت با مدیریت سود رابطه مستقیم معنادار داشت.
هسو و کوه[۶۵] (۲۰۰۵) وکوه(۲۰۰۳) طی تحقیقی دریافتند که در استرلیا رابطه بین سرمایهگذاران نهادی و کیفیت گزارشگری تحت تأثیر متغیرهای دیگری همچون اقلام تعهدی اختیاری دورههای قبل، وضعیت نقدینگی شرکت و … قرار دارد، یعنی ممکن است با توجه به عواملی از این دست، سرمایهگذاران نهادی در جهت اعتلای گزارشگری مالی (فرضیهی نظارت فعال) یا برعکس، در جهت دستکاری گزارشهای مالی (فرضیهی منافع شخصی) حرکت کنند.
فرانسیس[۶۶] و همکاران (۲۰۰۵)، با انجام پژوهشی رابطه بین کیفیت سود و هزینه سرمایه را مورد مطالعه قرار دادند. آنها دریافتند که کیفیت ضعیف اقلام تعهدی،افزایش ابهام اطلاعات و ریسک سرمایهگذاری و به دنبال آن افزایش هزینه سرمایه را در بر دارد. نتایج این تحقیق نشان داد شرکتهایی که از کیفیت اقلام تعهدی پایینتری برخوردارند، نسبت هزینه بهره به بدهی بهرهبردار آنها بالاتر و نسبت بدهی(نسبت بدهی به کل داراییها) پایینتر است.
یانگ[۶۷] در ۲۰۰۵ رابطه بین اطلاعات دقیق و مدیریت سود را با بهره گرفتن از مدل نهاد-مشتری مورد بررسی قرار میدهد که بیانگر آن است که پیشبینی اطلاعات میتواند عدم تقارن اطلاعات بین مدیران و صاحبان تجارت را کاهش دهد. مدیران با هزینه دیگری برای پیشبینی آگاهانه اطلاعات نادرست روبرو میشوند، به گونهای که اطلاعات پیشبینی شده مدیران بتواند احتمال مدیریت سود را کاهش دهد.
هانتون[۶۸] و همکاران (۲۰۰۶)، روشهای تجربی را برای بررسی اینکه آیا شفافیت بیشتر سعی در مدیریت سود را کاهش میدهد یا خیر را مورد استفاده قرار دادند. در مطالعهای که شامل ۶۲ مدیرمالی حرفهای و اعضای هیأت مدیره بود تأثیر شفافیت گزارشگری مالی بر افزایش سود جاری و کاهش تلاشهای مدیریت سود را بررسی کردند. آنها متوجه شدند که شفافیت گزارشگری مالی به صورت معنی داری باعث تعدیل و نه حذف کامل مدیریت سود میشود. یافته های آنان مطابق با باورهای مدیران است. مبنی بر اینکه وقتی رویههای افشاء با شفافیت کمتر صورت گیرد، مدیریت سود میتواند منجر به بهبود قیمت سهم شده و به اعتبار گزارشگری مالی خدشهای وارد نمیکند. اما هنگامی که صورتهای مالی شفافیت بیشتری داشته باشند، مدیریت سود به صحت، درستی و اعتبار گزارشگری مالی صدمه وارد میکند.
جو و کیم[۶۹] (۲۰۰۷)، رابطه بین فراخوانی اطلاعات روشن و مدیریت سود و تأثیر این رابطه بر عملکرد را با بهره گرفتن از نمونهای از ارائه سهام فصلی (SEO) مورد آزمایش قرار دادند و متوجه شدند که با شفافیت اطلاعات، کمتر با مشکلات اطلاعاتی مواجه میشوند و این سبب مدیریت سود کمتر و کارایی بیشتر میشود و به عبارتی مدیریت سودها با افزایش درجه عدم تقارن اطلاعات، افزایش مییابد.
بهاتاچارای[۷۰] و همکاران (۲۰۰۸)، با انجام پژوهشی رابطه بین کیفیت سود و عدم تقارن اطلاعاتی در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار نیویورک را مورد مطالعه قرار دادند. آنان دریافتند که با کاهش کیفیت سود، عدم تقارن اطلاعاتی افزایش مییابد. عدم تقارن اطلاعاتی باعث ریسک گزینش نادرست برای تأمین کنندگان نقدینگی میگردد که این امر میتواند باعث کاهش اعلان قیمتها و در نتیجه کاهش نقدینگی گردد. از طرفی آنها دریافتند که شرکتهایی که دارای کیفیت سود ضعیف میباشند، در هنگام اعلان سود عدم تقارن اطلاعاتی بالاتری را تجربه مینمایند.
یانهودای و همکاران (۲۰۱۳)، در پژوهشی به بررسی تأثیر عدم تقارن اطلاعات و مالکیت صندوقهای سرمایهگذاری بر مدیرست سود شرکتها در کشور چین پرداختند. در این پژوهش، محقق مدیریت سود را بر اساس مدل DD پیشنهاد شده توسط دیچو و دیچاو (۲۰۰۲)، محاسبه کرده و انحراف معیار ریسک ویژه را به عنوان اندازهگیری عدم تقارن اطلاعات تعریف نموده و صندوقهای سرمایهگذاری در چین را مانند یان و ژانگ به دو دسته کوتاهمدت و بلندمدت تقسیم کرده و نسبت داراییهای سرمایهگذاری بلند مدت به کوتاه مدت را به عنوان نمایندهای برای سهام سرمایهگذاران نهادی استفاده می کند. به علاوه، ویژگیهای اساسی شرکتها، اداره شرکتها، استانداردهای حسابداری و نیازهای مالی حسابرسان را به منظور بررسی چگونگی میزان عدم تقارن اطلاعات و تأثیر رفتار سرمایهگذاریهای کوتاه مدت و بلند مدت بر مدیریت سود این شرکتها را کنترل می کند.
نتایج تحقیقات آنها نشان داد که کاهش عدم تقارن اطلاعات، رفتار مدیریت سود را بهبود میبخشد و در مقایسه با سرمایهگذاریهای کوتاه مدت، سرمایهگذاریهای بلند مدت نقش نظارتیتری داشته و به طور موثر رفتار منفی مدیریتی را کاهش داده و موجب افزایش کیفیت سودها میشوند. همچنین با در نظر گرفتن تفاوت در سبک سرمایهگذاری و اهداف بلند یا کوتاه مدت سرمایهگذاری، وقتی عدم تقارن اطلاعات کم باشد، صندوقهای سرمایهگذاری بلند مدت میتوانند بر مدیریت سودها نظارت کنند و بنابرین کیفیت درآمدها را افزایش دهند. با این وجود وقتی عدم تقارن اطلاعات بیشتر میشود، اثر نظارتی صندوقهای سرمایهگذاری بلند مدت به شدت کم میشود، در حالی که سرمایهگذاریهای کوتاه مدت و مدیریت سودها به هم مربوط هستند و بنابرین کیفیت سود را کاهش میدهند. بنابرین بهبود دقت سیستمهای اطلاعرسانی در چین و نظارت بر رفتار سرمایهگذاران نهادی برای اداره شرکت دارای اهمیت ویژه است.
۲-۷ تحقیقات انجام شده در داخل کشور
قائمی و وطنپرست (۱۳۸۴) به بررسی نقش اطلاعات حسابداری در کاهش عدم تقارن اطلاعاتی در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. یکی از عوامل موثر بر روند قیمت سهام شرکتها، نشانهها و علائمی است که به صورت اطلاعات و پیشبینیهای مختلف از داخل آن شرکتها در دسترس سرمایهگذاران و سهامداران قرار میگیرد. از جمله اطلاعات منتشر شده، اعلان سود برآوردی هر سهم برای سال مالی آینده میباشد.آنها در تحقیق خود وجود سطح عدم تقارن اطلاعاتی و تاثیر آن بر روی قیمت سهام و حجم مبادلات در ۲۱ روز قبل و بعد از اعلان سود برآوردی هر سهم شرکتها را مورد بررسی قرار دادند. از این رو ۱۲۱ مورد اعلان سود را برای ۹۳ شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران برای سالهای ۱۳۸۳-۱۳۸۱ بررسی کردند. برای گردآوری دادههای مورد نیاز تحقیق از نرمافزار تدبیر پرداز استفاده شده است. نتایج حاصل از تحقیق نشان میدهد که در طی دوره مورد مطالعه عدم تقارن اطلاعات در بورس اوراق بهادار تهران بین سرمایهگذاران وجود داشته و این امر در دورههای قبل از اعلان سود به مراتب بیشتر از دورههای پس از اعلان سود میباشد. همچنین مشخص گردید که عدم تقارن اطلاعات بر حجم مبادلات و قیمت سهام تاثیرگذار بوده، به طوریکه در دوره قبل از اعلان سود، حجم مبادلات افزایش یافته و قیمت سهام شرکتها نیر دچار نوسان شدند. به عبارت دیگر، سرمایهگذاران توانستهاند در دوره قبل از اعلان سود، بازده غیر عادی کسب کنند.
نوروش و سپاسی و نیکبخت (۱۳۸۴) به بررسی مدیریت سود در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. این پژوهش چگونگی مدیریت سود در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق تهران در طی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۲ مورد بررسی قرار میدهد. مدیریت سود با بهره گرفتن از پارامترهای اندازه، نسبت بدهی به سرمایه و نرخ مؤثر مالیات، مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه آماری پژوهش، کلیه شرکتهای پذیرفته در بورس اوراق بهادار تهران میباشد. از میان جامعه مورد نظر ۹۰ شرکت به صورت نمونهگیری تصادفی انتخاب شده که دادههای مربوط به مدیریت سود آنان از صورتهای مالی این شرکتها جمع آوری گردیده و برای تجزیه و تحلیل متغیرها از نرمافزار Eviews استفاده شده است. در پژوهش فوق، روش جونز برای اثبات مدیریت سود مورد استفاده قرار گرفت. یافتهها نشان میدهد که مدیران شرکتهای بزرگ از اقلام تعهدی برای به حداقل رساندن مالیات شرکتهایشان استفاده میکنند. همچنین در صورت بزرگ بودن شرکت و زیاد بودن بدهی شرکت، تمایل مدیران به مدیریت سودشان بیشتر خواهد شد.
سجادی، دستگیر، فرازمند و حبیبی( ۱۳۸۴)، در تحقیق به بررسی عوامل مؤثر بر مدیریت سود در شرکتهای پذیرفته شده در بورس تهران پرداختند.در این تحقیق عوامل مؤثر بر مدیریت سود در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادر تهران بررسی شده است. این مطالعهی بر اساس طرح تحقیق نیمه تجربی انجام شده است و برای تجزیه و تحلیل داده ها از شاخصهای آماری مدل رگرسیون لجستیک، ضریب همبستگی، کای دو و همچنین مقایسهی میانگینها استفاده شده است. بر اساس نتایج تحقیق در سطح معناداری پنج درصد، عواملی مانند تغییر در عملکرد شرکت و پیشبینی رشد سودهای آینده شرکت با مدیریت سود رابطه مستقیم دارد. اما، بین مدیریت سود و پارامترهایی نظیر اندازهی شرکت و ساختار مالکیت آن، رابطه معنیداری وجود ندارد.
مشایخی و مهرانی و کرمی (۱۳۸۴)، به بررسی نقش اقلام تعهدی اختیاری در مدیریت سود شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. بدین منظور ارتباط جریانات نقدی حاصل از عملیات و اقلام تعهدی اختیاری مورد بررسی قرار گرفت، که اقلام تعهدی اختیاری از طریق مدل تعدیل شده جونز محاسبه شده و به عنوان معیار مدیریت سود در نظر گرفته شده است. نتایج حاصل از آزمون فرضیه تحقیق نشان داد که در شرکتهای مورد مطالعه در این تحقیق مدیریت سود اعمال شده است. در واقع مدیریت در هنگام کاهش وجوه نقد حاصل از عملیات که بیانگر عملکرد ضعیف واحد تجاری بوده است، به منظور جبران این موضوع، اقدام به افزایش سود از طریق افزایش اقلام تعهدی اختیاری کرده است. نتایج این تحقیق مطابق با نتایج حاصل از مطالعات یون و میلر (۲۰۰۳) و مطالعات بسیار دیگری در این زمینه است که تغییرات اقلام تعهدی اختیاری را به طور معکوس در رابطه با تغییرات وجوه نقد حاصل از عملیات ارزیابی کرده است.
حساس یگانه و دیگران (۱۳۸۷)، رابطه بین سرمایهگذاران نهادی و ارزش شرکت را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. در این تحقیق، نگرشهای مختلفی (فرضیه نظارت کارآمد و فرضیه همگرایی منافع) در مورد سرمایهگذاران نهادی، مورد آزمون قرار گرفت. به طور کلی یافتههای این تحقیق، شواهدی در ارتباط با تاثیر مثبت سرمایهگذاران نهادی بر ارزش شرکت فراهم میآورد که مؤید فرضیه نظارت کارآمد بوده و بیان میدارد که سرمایهگذاران نهادی، محرکهایی برای بهبود عملکرد دارد و توان تنبیه مدیرانی که در جهت منافعشان حرکت نمیکنند را نیز دارا میباشند.
نوروش و حسینی (۱۳۸۸) در مطالعهای به بررسی رابطه بین کیفیت افشای اطلاعات و مدیریت سود پرداختند. در این تحقیق، به استفاده از دادههای تاریخی سالهای ۱۳۸۶-۱۳۸۱ مربوط به ۵۱ شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، رابطه بین کیفیت افشای شرکتی (شامل قابلیت اتکا و به موقع بودن) و مدیریت سود بررسی گردیده است. از آنجایی که بهبود کیفیت افشای شرکتی باعث کاهش عدم تقارن میگرد و کاهش عدم تقارن اطلاعاتی، مدیریت سود کمتر را به همراه دارد، فرض اصلی این تحقیق آن است که بهبود کیفیت افشای شرکتی با مدیریت سود رابطه منفی دارد. در این تحقیق برای اندازهگیری کیفیت افشاء از دو معیار به موقع بودن و قابلیت اتکا استفاده گردیده و مدیریت سود شرکتها با بهره گرفتن از مدل تعدیل شده جونز بر آورد گردیده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که بین کیفیت افشای شرکتی و مدیریت سود رابطه منفی معنیدار وجود دارد. این نتیجه نشان میدهد آن دسته از شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران که الزامات افشای اطلاعات را رعایت میکنند کمتر مبادرت به مدیریت سود مینمایند. همچنین یافتههای تحقیق حاکی از وجود رابطه منفی معنیدار بین به موقع بودن افشای شرکتی و مدیریت سود میباشد. طبق مشاهدات انجام شده، شرکتهایی که اطلاعات خود را به موقع افشاء مینمایند در مقایسه به شرکتهایی که اطلاعات خود را نسبت به مهلتهای قانونی با تأخیر افشاء مینمایند، کمتر به مدیریت سود مبادرت نمودهاند.
با توجه به یافتههای تحقیق رابطه معنیداری میان قابلیت اتکای افشای شرکتی و مدیریت سود مشاهده نگردید. این نتیجه حاکی از آن است که حتی شرکتهایی که پیشبینیهای دقیقتری از سود خود ارائه میدهند نیز به مدیریت سود مبادرت میورزند.
آقایی و چالاکی (۱۳۸۸)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین ویژگیهای راهبری شرکتی و مدیریت سود در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. در این مطالعه راهبری شرکتی، با بهره گرفتن از ویژگیهای تمرکز مالکیت، مالکیت نهادی، نفوذ مدیرعامل، دوگانگی وظیفه مدیرعامل، اندازه هیأت مدیره، استقلال هیأت مدیره و مدت زمان تصدی مدیرعامل در هیأت مدیره اندازهگیری شده است. همچنین برای اندازهگیری مدیریت سود نیز از مدل تعدیل شده جونز استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان داد که بین برخی از ویژگیهای راهبری شرکتی نظیر مالکیت نهادی و استقلال هیأت مدیره با مدیریت سود رابطه منفی و معنیدار وجود دارد، اما در خصوص وجود رابطه بین سایر ویژگیهای راهبری شرکتی و مدیریت سود شواهدی یافت نشد.
مرادزاده فرد، ناظمی، غلامی و فرزانی (۱۳۸۸)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین مالکیت نهادی سهام و مدیریت سود در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند.
مالکیت نهادی سهام به عنوان یک عامل حاکمیتی مهم و مؤثر در شرکتهای بورس، مطرح است. دو انگیزه مهم سرمایهگذاران نهادی برای مدیریت سهام خویش، عبارت است از: ۱) مسئولیتهای امانتی و ۲) عملکرد سرمایهگذاری بالاتر. به توجه به این دو انگیزه سرمایهگذاران نهادی در نظارت مؤثرتر بر مدیریت، این تحقیق به دنبال بررسی تأثیر نظارت اعمال شده از سوی سرمایهگذاران نهادی به مدیریت سود میباشد.جامعه آماری تحقیق حاضر را کلیه شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تشکیل میدهند، که ۶ شرکت به عنوان نمونه تحقیق برای پنج سال (از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶) معادل ۳۰۵ سال-شرکت، انتخاب شده است. روش انجام تحقیق به صورت میدانی بوده و برای فراهم آوردن اطلاعات شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، از منابع مختلفی از جمله لوحهای فشرده سازمان بورس و اوراق بهادار تهران، نرمافزار تدبیرپرداز و ره آورد نوین، سایت اطلاع رسانی شرکت بورس و سازمان بورس استفاده شده است. برای پردازش اطلاعات از نرمافزار Excel و SPSS استفاده شده است و برای بررسی ارتباط بین مدیریت سود و مالکیت نهادی، از آزمون همبستگی و رگریسون مقطعی چندگانه، استفاده شده است. در این مطالعه، از نسخه تعدیل شده مدل جونز که توسط دچو و دیگران توسعه داده شده، برای برآورد اقلام تعهدی حسابداری غیر عادی استفاده شده است و برآوردی از اقلام تعهدی جسابداری غیر عادی استفاده شده است و برآوردی از اقلام تعهدی حسابداری جاری غیر عادی به عنوان معیاری برای مدیریت سود، بکار گرفته میشود. بطور کلی شواهد تحقیق، حاکی از آن است که بین سطح مالکیت نهادی سهام و مدیریت اقلام تعهدی رابطه معکوس وجود دارد. لذا سرمایهگذاران نهادی نقش نظارتی فعالی بر تصمیمات شرکت در مورد مدیریت سود اعمال میکنند. شواهد تحقیق بیانگر آن است که با افزایش درصد مالکیت نهادی سهام، انعطاف پذیری شرکت جهت مدیریت اقلام تعهدی کاهش مییابد. سرمایهگذاران نهادی کیفیت حاکمیت شرکتی را در شرکتهای سرمایهپذیر بهبود میبخشند. همچنین با افزایش سطح تمرکز مالکیت نهادی سهام، میزان مدیریت اقلام تعهدی توسط شرکت کاهش میباشد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.