پس همة أبرار از أخیار هستند، اما همة أخیار جزو ابرار نیستند، و به اصطلاح نسبت بین این دو، عموم و خصوص مطلق است. در ابرار حسن فعلی و فاعلی با هم جمع است در حالی که در أخیار حسن فعلی حتماً وجود دارد اما حسن فاعلی ممکن است وجود داشته باشد و ممکن است وجود نداشته باشد. بنابراین ابرار مقامی بالاتر از اخیار دارند.[42]
«لیس البرّ أن تولّو وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکنّ البرّ من ءامن بالله و الیوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و ءاتی المال علی حبّه ذوی القربی الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و أقام الصلاة و آتی الزکاة و الموفون بعهد هم إذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء و الضرّاء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون.»[43] ؛ نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و یا مغرب بگردانید بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و مال خود را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در راه آزاد کردن بندگان بدهد و نماز را بر پای دارد و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفا دارند و در سختی و زیان و به هنگام جنگ شکیبایند، آنان کسانی هستند که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند.
قرآن کتاب هدایت و تربیت است، نه کتابی برای تعریف مفاهیم، تا فقط مفاهیم اخلاقی برّ و مانند آن را بیان کند. هدف قرآن تربیت نیکان است؛ نه تعریف مفهومی نیکی، از این رو مفهوم را با بیان و معرفی مصادیق آن روشن کرده تا هم مفهوم بِرّ و نیکی را بیان کرده باشد و هم مصداق آن را نشان داده باشد تا با این معرفی، مردم به نیک شدن تشویق و جزو نیکان شوند.
خوبیهای در این آیه را می توان در چهار محور بیان کرد:
1ـ مسائل اعتقادی، مانند ایمان به خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب خدا و پیامبران الهی
2ـ مسائل عبادی و معنوی، چون: نماز و جهاد
3ـ مسائل اقتصادی: نظیر معاملات، پرداخت زکات، انفاق به خویشان و درماندگان.
عکس مرتبط با اقتصاد
4ـ مسائل اخلاقی و اجتماعی، مثل: صبر در برابر سختیها و محرومیتها، وفای به عهد و حضور در خط مقدّم جبهه.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پس نتیجه میگیریم که هر چه از مصادیق برّ است از مصادیق خیر هم هست و لفظ برّ یکی از مترادفات معنائی خیر است.
2ـ1ـ2. معروف
یکی دیگر از مترادفات معنائی لفظ خیر معروف است. راغب در مورد این کلمه میفرماید:
«المعروف اسم لکلّ فعل یعرف بالعقل أو الشرع حسنه»[44]
معروف اسم عامی است برای هر فعلی که حسن و خوبی آن به وسیلة عقل یا شرع شناخته شود.
«المعروف اسم لکلّ فعل یعرف حسنه بالشرع و العقل من غیر أن ینازع فیه الشرع»[45]
معروف اسمی است برای تمام افعالی که حُسن و خوبی آن با شرع و عقل شناخته شود بدون اینکه عقل با شرع در این شناخت مخالفت داشته باشد.
«المعروف یشمل کلّ ما یؤمر به فی الشرع واجبا أو مندوباً و ما یرشد إلیه العقل السالم. و علیهذا یستعمل المعروف فی جمیع موارد الخیر و الصلاح و الفلاح و المستحسن و الفریضه و الجمیل»[46]
معروف شامل هر چیزی که شرع به آن أمر کرده، چه واجب یا مستحب و یا هر چیزی که عقل سالم به آن راهنمائی کرده میشود. بنابراین معروف در جمیع مصدیق خیر و صلاح و هر چیزی که حسن آن معلوم است استعمال میشود.
«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[47] ؛ و باید از میان شما، گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند، و آنان همان رستگارانند.
معروف در لغت به معنی شناخته شده است و به این ترتیب کارهای نیک، اموری شناخته شده است. در این آیه ابتدا میفرماید گروهی مردم را دعوت به خیر کنند و بلافاصله میفرماید که امر به معروف و نهی از منکر کنند.
قطعاً وجه اینکه خیر و شرّ را معروف و منکر خوانده، این است که به حسب نظر دین، خیر معروف و شرّ منکر است، نه به حسب عمل خارجی.[48]
در نتیجه یکی از واژههائی که مترادف معنائی لفظ خیر میباشد و به معنای نیک، خوب و پسندیده است، معروف میباشد.
2ـ1ـ3. حسن
یکی دیگر از مترادفات معنائی خیر این واژه میباشد.
«الحسن: عبارة عن کلّ مبهج مرغوب فیه»[49]؛حُسن عبارت است از هر چیز سرور آور و خوش آیندی که مورد رغبت است.
«الحُسن ضدّ القبح و نقیضه»[50] ؛ حُسن ضد و نقیض قبیح است.
اصل واحد در این مادّه (حسن)، هر آن چیزی است که مقابل قبیح و سیئی میباشد و این معنی یا در موضوعات خارجی مادّی است یا در موضوعات معنوی، یا در قول است، یا در عمل و یا در صفات قلبیه.[51]
«وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَ
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
نَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» [52]؛ و برخی از آنان میگویند: «پروردگارا ! در این دنیا به ما نیکی و در آخرت نیز نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش دور نگهدار.
حسنه در این آیه مطلق آمده است، پس به معنای هر گونه خیر و خوبی است و بر هر موهب مادّی و معنوی قابل تطبیق است.[53]
«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» [54] ؛ هر کس نیکی به میان آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ایمنند. معنوی قابل تطبیق استدّی است یا در موضوعات معنو
حسنه نیز در اینجا مفهوم وسیعی دارد که همة اعمال نیک را در بر میگیرد و خیر هم افادة معنای أفضلیت میکند به این معنی که نیکوکاران کارهای نیکی که انجام آن خوب و خیر است، خداوند در آخرت بهتر از آن را پاداش میدهد.
در قرآن کریم تعبیر حسنه و حسنات و سیئة و سیئات گاهی برای اعمال خوب و بد انسان اطلاق میشود: مانند: «اِنَّ الحَسَناتِ یُذهِبنَ السَّیِّئات»[55] و در موارد فراوان این گونه تعبیرها بر خیر و شر تکوینی اطلاق میشود. مانند آیه: «وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»[56] ؛ و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم، باشد که ایشان بازگردند.
با آنچه که در مورد معنای لغوی خیر گفته شد، که در معنای خیر مقایسه وجود دارد، تفاوت خیر و حسن معلوم میشود: «حسن» به معنای خوب و زیباست و گرچه در معنای آن «نسبیت» هست ـ بدین معنی که وقتی گفته میشود که فلان شیء حسن است، امری نسبی و تناسب أجزاء و ساختار درونی آن شیء مراد است، مگر حسن مطلق که نسبت به همه چیز زیباست ـ لیکن در معنای حسن (بر خلاف أحسن و خیر) مقایسه نیست، زیرا در حسن، ساختار درونی شیء، یعنی تناسب اجزای آن مطرح است؛ ولی در «خیر» مقایسه با شخص یا شیء خارج از آن خیر ملحوظ است.[57]
2ـ1ـ4. برکت
یکی دیگر از کلماتی که مفید معنای خیر است، این کلمه است.
«البرکة: ثبوت الخیر الإلهی فی الشیء و المبارک: ما فیه ذلک الخیر، علی ذلک»[58]
برکت یعنی ثابت بودن خیر الهی در چیزی و مبارک به چیزی میگویند که در آن خیر باشد به صورت ثابت و دائم.
مبارک و برکت به چیزی اطلاق میشود که سهمی از ثبات و دوام داشته باشد، به همین جهت به گودالهائی که آب در آنها میماند و جاری نمیشود و نوعا منشأ پیدایش گیاهان و تجمّع جانوران میشود و جلوه های حیات را به نمایش میگذارد، «بِرکه» گفته میشود و به تعبیر شیخ طوسی سینه را «برک» مینامند، زیرا مخزن اندیشه و اسرار و علوم است؛ نیز کُرک مخصوص سینة شتر که پارچة بافته شده از آن با دوام است، «برک» نامیده میشود.[59]
أصل واحد در این مادّه (برک) به معنای فضل، فیض، خیر و زیادی، چه مادّی و چه معنوی است پس مبارک به چیزی گفته میشود که در آن خیر است و فیض به آن تعلّق گرفته است.[60]
مادّة «برکت» با خیر و عنایت ثابت آمیخته است.[61]
«تَبَارَكَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[62] ؛ پر برکت و زوال ناپذیر است آنکه فرمانروائی به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست.
خداوند ثابت و دائم است، پس «تبارک» است، و خیر او دوام دارد، از این رو مبارک است.[63]
2ـ1ـ5. صلح
یکی دیگر از کلماتی که به معنای خیر است، کلمة صلح میباشد.
«الصلاح: ضد الفساد و قوبل فی القرآن تارة بالفساد و تارة بالسیئه»[64] ؛ ضد صلاح فساد است و صلاح در قرآن گاهی در مقابل فساد و گاهی در مقابل سیئه است.
«أصلح: أتی بالصلاح و هو الخیر و الصواب، فی الامر مصلحة أی خیر»[65] ؛ أصلح یعنی کار صالح انجام دادن و صلاح یعنی خیر و درستی و وقتی گفته میشود در چیزی مصلحت است یعنی در آن خیر میباشد.
اصل واحد در مادّة (صلح) به معنای سالم ماندن از فساد میباشد و صلاح ضد فساد است و اعمّ از این است که در ذاتی یا عقیده ای یا عملی باشد و اکثر استعمالاتش در عمل میباشد.[66]
رابطة فساد و صلاح نقیضین میباشد به این صورت که با انتفاء فساد، اصلاح صورت میگیرد و با انتفاء صلاح، فساد صورت میگیرد.
«انّ الله لا یُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدین»[67] ؛ خدا کار مفسدان را تأیید نمیکند. این آیه دلالت میکند بر اینکه صلاح با فساد جمع نمیشود و هر موقع یکی بود دیگری منتفی میشود.
2ـ1ـ6. نفع
یکی دیگر از کلماتی که در قرآن کریم مترادف معنای خیر و معنای آن را میرساند، واژة نف
ع است. راغب اصفهانی در مورد این کلمه میفرماید:
«النفع ما یستعان به فی الوصول إلی الخیرات، و ما یتوصّل به إلی الخیر فهو خیر و ضدّه الضّرّ»[68] ؛ نفع به معنای چیزی است که از آن، برای رسیدن به خیرات کمک گرفته میشود و چیزی که واسطه است برای رسیدن به خیری خود آن هم خیر است، و ضدّ نفع ضرر است.
«فی اسماء الله تعالی: النافع: هو الذی یوصّل النفع إلی من یشاء من خلقه حیث هو خالق النفع و الضرّ و الخیر و الشر»[69]
یکی از اسمای خداوند تبارک و تعالی نافع است و نافع کسی است که به هر کسی از مخلوقاتش که بخواهد نفع میرساند چون او خدائی است که خالق نفع و ضرر و خیر و شرّ است. ؛ «قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[70]
بگو: «جز آنچه خدا بخواهد، برای خودم اختیار سود و زیـانی نـدارم و اگـر غـیب میدانستم قطعاً خیر بیشتری میاندوختم و هرگز به من آسیبی نمیرسید. من جز بیم دهنده و بشارتگر برای گروهی که ایمان میآورند، نیستم. در این آیه با قرینه و کنار هم قرار دادن خیر و سوء در کنار نفع و ضرر میفهماند که نفـع و خـیر یـک مـعنی را میرساند.
تفاوت خیر و شرّ با نافع و ضارّ در این است که خیر و شر به اعتبار هدف است و نفع و ضرر به اعتبار راه خیر یا شر خواندن چیزی یعنی باید خیر را انتخاب و از شرّ پرهیز کرد، پس خیر هدف است و آنچه برای رسیدن به این هدف سودمند است، «نافع» و هر چه برای رسیدن به این هدف مانع است، «ضار» نامیده میشود.[71]
2ـ2. مصادیق خیر در قرآن
2ـ2ـ1. ذات خداوند تبارک وتعالی و اسماء و صفات او
بزرگترین مصداق خیر که قرآن آن را خیر و منشأ تمام خیرات و برکات میداند ذات خداوند است. «… وَ الله خَیرٌ وَ أبقی»[72]
و خدا بهتر و پایدارتر است. این آیه کلام ساحران میباشد زمانی که به حضرت موسی (علیه السلام) ایمان آوردند و فرعون آنها را تهدید به کشته شدن کرد؛ گفتند: ما به پروردگارمان ایمان آوردهایم برای اینکه گناهان ما را ببخشد. هدف ما پاک شدن از گناهان گذشته، از جمله مبارزه با پیامبر خدا است. ما از این طریق میخواهیم، به سعادت جاویدان برسیم، ولی تو ما را تهدید به مرگ این دنیا میکنی، ما این ضرر کم را در مقابل آن خیر عظیم پذیرا هستیم. آمرزش خدا، هم بهتر و هم دائمیتر است، یعنی از هر خیری بهتر و از هر باقیئی باقیتر است و اینکه تعبیر به کلمة جلاله «الله» کردند، بدین جهت بود که میخواستند بگویند، خدا بهتر و باقی تر از هر چیزی است و چون ملاک خوبی و خوبتری، کمال است و کلمة الله به معنای ذات دارای جمیع صفات کمال است، در نتیجه خیر مطلق است، لذا مقام مناسبت داشت که اسم جلاله را تعبیر کردند.[73]
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[74] ؛ بگو بار خدایا، توئی که فرمانروائی، هر کس را که میخواهی فرمانروائی بخشی؛ و از هر که خواهی، فرمانروائی را بازستانی؛ و هر که را خواهی عزت بخشی؛ و هر که را خواهی، خوار گردانی؛ همة خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانائی با توجه به الف و لام استغراق در «الخیر» و مقدم شدن خبر بر مبتدا نشان میدهد که تمام خیرها و برکات و نیکیها و خوبیها در دست خداست و خیر فقط به دست خداست.
در بعضی آیات قرآن، خداوند را با کلمة «تبارک» ستوده است و همچنانکه در معنای لغوی این کلمه گذشت، این کلمه بر خیر بودن وجود خداوند و کثرت صدور خیرات و دوام فیّاضیت او دلالت میکند. مانند آیات سوره های: اعراف/ 54، فرقان/ 1 و 10 و 61 ، زخرف/ 85، الرحمن /78 ، ملک/ 1.
همانطور که ذات خداوند خیر مطلق است صفات و اسماء او هم خیر است و به نحو عالی و بالاترین صورت در خدا وجود دارد. بعضی اسماء خداوند با لفظ خیر می باشند که بدین قرار می باشند:
خَیرٌ حافِظاً: به معنای بهترین نگه دارندگان و نگهبانان است که یک بار در سورة یوسف آیه 64 آمده است.
خَیرُ الحاکِمین: به معنای بهترین داوران و فرمانروایان است و سه بار در سورههای (اعراف آیه 87) ، (یونس آیه 109) و (یوسف آیه 80) آمده است.
خَیرُ الغافِرین: به معنای بهترین آمرزندگان است و یک بار در سورة اعراف، آیة 155 آمده است.
خَیرُ الفاتِحین: به معنای بهترین گشایندگان است و یک بار در سورة اعراف، آیة 89 آمده است.
خَیرُ الفاصِلین: به معنای بهترین جدا کننده میان درستی و نادرستی است و یک بار در سورة انعام، آیة 57 آمده است.
خَیرُ الناصِرین: به معنای بهترین یاری دهندگان است و یک بار در سورة آل عمران، آیة 150 آمده است.