الف) فردیکردن معطوف به واکنش های تبعیض آمیز
ابتداییترین نوع فردیکردن مجازاتها به اولین دوره های مجازات قانونی بر میگردد. بررسی اوضاع حاکم بر این دوره ها نشان میدهد که انسانها از دید ارزشی ذاتاً بخاطر انسان بودن مساوی نبوده اند بلکه جایگاه اجتماعی، تبار، میزان ثروت و اندازهای قدرت آدمها، اهمیت اجتماعی و سطح حقوقی آن ها را تعیین میکرده و…نهادهای مجازات نیز این تفاوتها را در مورد مجازات مجرمان، بازتاب میدادهاند. در اشارههای گذشته هنگامی که از مجازاتهای گذشته صحبت به میان آمد، شیوه مجازاتها در تمدنهای باستان تبعییض آمیز به نظر میرسد.
برای نمونه، مجازات شوندگان در تمدنهای بینالنهرین، به منظور اعمال مجازات تبعیض آمیز فردی میشده و برای به دست آمدن این منظور به طبقههای گوناگون تقسیم بندی میگردیده اند(آزاد و برده) و همچنین بر اساسقانون حمورابی مردم به طبقههای(بردگان، عملو و مسکینو)، تفکیک مییافتند« …مطابق این قانون، چنانچه بزهدیده از طبقهای بردگان و بزهکار از طبقهای عملو یا مسکینو بود، نسبت به زمانیکه بزهکار و بزهدیده از افراد دو طبقه دیگر بودند، مجازات کمتری تعیین میشد…»(آشوری ومیرزایی، ۱۳۹۱، ش ۴، صص ۸-۹). عرض اندام نهاد قصاص، در حوزهای عدلی و قضایی، ممکن است دو هدف عمده را دنبال مینموده است: نخست جلوگیری از انتقامجوییهای بی حد و حصر به عنوان پاسخ نا مناسب علیه پدیدهای مجرمانه که منجر به کشت و کشتارهایی زیادی در میان گروهای انسانی میشد. دوم، قصاص اصل تساوی میان جرایم و مجازاتها را به میان آورد، بنابرین یکی از اهداف آن رفع تبعیض در اجرایی شدن مجازاتها بوده است. با این وجود نتوانست جلو تبعیض در اعمال مجازاتها را بگیرد.
ب) فردیکردن معطوف به مجازات عادلانه
نوع دیگر فردیکردن به مجازات عادلانه تمایل دارد. ریشهای تاریخی این نوع فردیکردن، اگرچه به گذشته های دور بر میگردد، ولی هنوز هم کارایی خود را نه تنها که از دست نداده است، بلکه نظریات جدید حقوقجزا پس از نقد و بررسی فرضیه غیر ارادی بودن (جبری بودن) ارتکاب جرم توسط مجرم، به سوی آن تمایل بیشتریافته اند. نخستین پشتوانههای فکری این نوع فردیکردن مجازاتها، در کشورهای اسلامی شریعت اسلام بوده و در کشورهای اروپایی (بعدها نه همزمان با مطرح شدن این شیوه بواسطهای شریعت اسلام) مکتبهای کلاسیک هستند.
در این نوع فردیکردن اراده آزاد مجرم در ارتکاب جرم اصل اساسی به نظر میآید، مطابق این معیار هرگاه کسی در هنگام ارتکاب جرم، اراده یا توانایی عقلی او در سنجش پیامدهای مجازات ناشی از جرم، به نحوی متاثرگردیده باشد با توجه به وضعیت مجرم و اوضاع و احوال ارتکاب جرم، اعمال مجازات خفیفتری علیه او عادلانه است( قواعد اکراه، اضطرار، دفاع مشروع، اقرار بر معاصی قاعده درا و…در فقه اسلامی)… قانونجزای جمهوری اسلامی افغانستان که در چهارچوبه شریعت اسلام تدوین یافته است، نیز این قواعد را در خود بخوبی جا داده است. موارد ذکرشده تحتعنوان اسباب اباحت (استعمال حق، ایفای وظیفه و حق دفاع مشروع)، بموجب مواد(۵۳ الی ۶۴) قانونجزای افغانستان و موانعمسؤلیت جزایی (عوارض ادراک و فقدان اراده) مطابق مواد(۶۵- ۹۴) قانونجزای افغانستان مطرح شده است. در مقابل هرگاه کسی اراده ای آزادش در ارتکابجرم متاثر نشده باشد و توانایی عقلی او هم از منظر پایین بودن سنّ یا عوارض ادراک(جنون )، در حالت عادی بوده باشد مجازات شدیدتری علیه او اعمال خواهد شد.
اندیشههای مربوط به مکتب کلاسیک نیز به این امر توجه خاص داشته اند. نخستین بنیانگذار این تفکر” بکاریا ” است، کسی که رسالهی جرایم و مجازاتها(۱۷۶۴) را نوشت و در حقوقجزا تغییرات ژرفی پدید آورد. طوریکه «بکاریا به صورت کلی همه افکار و پیشنهادات خود را روی عقلانی یا منطقیکردن و عادلانه نمودن نظامکیفری و مجازاتها متمرکز کرد»(صفاری، ۱۳۸۶، ص۶۱).
ج) فردیکردن معطوف به اصلاح، درمان و بازپروری اجتماعی
فردیکردن معطوف به اصلاح، بازپروری و درمان بزهکاران ریشه در مکاتب تحققی و دفاع اجتماعیدارد، که موضوع اصلی بحث ما را تشکیل میدهد. فردیکردن نوع اول که تمایز گوناگون در اعمال مجازات را نشان میدهد، از نظر تاریخی چندان اهمیت ندارد، اما نوع دوم فردیکردن مجازاتهاکه به دنبال اعمال مجازاتعادلانه بوده است و دستآورد مهم آن جلوگیری از تطبیق مجازات علیه همه به طور یکسان که خود بی عدالتی بزرگی میتوانست باشد، است.
طبق این نوع فردیکردن بزهکاران طفل، دیوانه، مست، مکره، مضطر یا مدافعان از حریم خود و آسیب رسانهای که در هنگام اجرای وظیفه خویش اند با مجرمان دیگر یکسان مجازات نمیگردند…ولی نوع سوّم فردیکردن در حقوقجزا تاثیرات بسیار بزرگی داشته است. نمونه آن زیر سوال بردن تعداد زیادی از اصول پذیرفتهشده حقوقجزا است که در طول تاریخ حقوقجزا قطعی پنداشته میشده اند. فردیکردن نوع سوّم زمانی مطرح شد که علوم دیگر جنایی(جرمشناسی، کیفرشناسی، جامعهشناسیجنایی، روانشناسیجنایی، پزشکیقانونی، زیست شناسیجنایی و…) به کمک حقوقجزا شتافت و در بهبود و تکامل دانش حقوقجزا نقش ارزندهی را ایفا نمود.
حقوقجزای سنتی که متکی به اعمال مجازات بود، به علل و انگیزههای پدیده مجرمانه از یکطرف و شخصیت و عوامل درونی جرم زا و اهداف اصلاحی مجازات از طرف دیگر توجه چندانی نداشت، اگرچه از طرح برنامه های اصلاحی نئوکلاسیکها و طرفداران مکتب زندانها نمیتوان غافل شد. آن ها، راه حل درست مقابله با پدیدهای جنایی را در اعمال خشونت میدانستند اما غافل از این بودند که اینگونه واکنشها در کاهش پدیدهای جنایی تاثیراتی ندارند. ولی بر اساس فردیکردن معطوف به اصلاح بزهکاران، واکنش متناسب با شخصیت و خصوصیات جسمی، روانی و فکری او اعمال میگردد«…یعنی اعمال مجازاتی که با خصوصیات فردی و انسانی هر محکوم به خصوص و نه فقط با فعل مجرمانه او سازگار باشد…»(صفاری، ۱۳۸۶، ص ۲۲).
مطابق اصل فردیکردن مجازاتها، واکنشعلیه پدیده مجرمانه بر مبنای علل جرایم صورت میگیرد نه مانند مجازاتهای گذشته که به علل جرایم هیچ توجه نمیشد. اهداف اساسی نوع سوم فردیکردن، اصلاح، درمان و بازسازگاری بزهکار و دفاع از جامعه است. واکنشهای نوع دوم فردیکردن بیشتر به دنبال ناتوان سازی بزهکار بوده عمدتاًً به حمایت بزهدیده و به منظور تشفی خاطر و التیام دردهای بزهدیده و نمایش اقتدار حکومت اعمال میگردیده است. ولی نوع سوّم فردیکردن، بیشتر به دنبال توانا سازی و اصلاح بزهکار بوده و اکثراً برای حمایت جامعه و بزهکار به منظور بازسازگاری، اصلاح و درمان او اجرایی میگردد. بنابرین از حیث تمرکز گرایش، نوع اوّل فردیکردن طبقه محور، نوع دوم فردیکردن بزهدیده محور و نوع سوم فردیکردن جامعه و بزهکار محور میباشد.
۱-۱-۳٫ گفتارسوم: اصل فردیکردن و اصول دیگرحقوقجزا
“