در کافی زراره نقل کرده که به ابوجعفر باقر(ع) گفتم:… . وخداوند در پایان فرمود: «خداوند نمیخواهد با مقرّرات خود، شما را در تنگنا بگذارد»، حرج همان تنگنای تکالیف است.
نیازی به توضیح یا مقایسه معنای حرج در دو منبع وجود ندارد چون یکسان بودن معنای مطرح شده برای واژه در هر دو منبع اظهر من الشمس است. «قال ابن الأَثیر: الحَرَجُ فی الأَصل الضیق، و یقع على الإِثم و الحرام»[۹۷]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
حام و بحیره:
فی کتاب معانی الاخبار حدثنا أبى (ره) قال: حدثنا محمد بن یحیى العطار عن محمد بن أحمد بن یحیى الأشعری عن العباس بن معروف عن صفوان بن یحیى عن ابن مسکان عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز و جل. «ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ لا سائِبَهٍ وَ لا وَصِیلَهٍ وَ لا حام …» [۹۸]و الحام فحل الإبل لم یکونوا یستحلونه، فأنزل الله عز و جل: انه لم یکن یحرم شیئا من ذاک، «و قد روى ان البحیره الناقه إذا أنتجت خمسه أبطن … [۹۹]
در کتاب معانی اخبار محمّدبن مسلم روایت کرده که امام صادق (ع) در تفسیر فرمودهی خدای متعال «ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ لا سائِبَهٍ وَ لا وَصِیلَهٍ وَ لا حام …» فرمود: و «حامّ» نیز شتر نری بود که بر مادّه میپرید، که آن را هم حلال نمیدانستند، و خداوند این آیه را نازل فرمود: که او هیچ کدام از این موارد را حرام نساخته است. و روایت شده که «بحیره» به مادّه شتری گفته میشد که پنج بار زاییده باشد… .
معنایی که در لغت برای هر دو واژه آمده روشن و ساده است و معنای مطرح شده در روایت نیز روشن است: «الحَوْمُ: القَطیع الضخمُ من الإِبل»[۱۰۰] «البحیره فیما بینهم: الناقه إذا نتجت خمس أبطن»[۱۰۱]
بنان:
فی تفسیر على بن إبراهیم … و انزل الله على رسوله: إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ قال: أطراف الأصابع … [۱۰۲]
در تفسیر علی بن ابراهیم … و خداوند این آیه را بر پیامبرش نازل کرد: «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ»[۱۰۳] فرمود: مراد از اطراف، انگشتان دست است.
معنای بنان در منابع لغوی چنین است: «البنان أَطرافُ الأَصابع من الیدین و الرجلین»[۱۰۴] روشن است که معنای روایت برای این واژه همان معنایی است که لغوی آورده است.
مکاء و تصدیه:
فی تفسیر على بن إبراهیم … و ما کان صلوتهم عند البیت إلا مکاء و تصدیه فالمکاء التصفیر، و التصدیه صفق الیدین … .
در تفسیر علی بن ابراهیم … کان صلوتهم عند البیت إلا مکاءاً و تصدیه را نازل کرد. «مکاء»: همان سوت کشیدن و «تصدیه» نیز همان کف زدن است … .
در این روایت معانی دو واژه «مکاء» و «تصدیه» همان چیزی است که در کتب لغت آمده است: «مکا: المُکاء، مُخفف: الصَّفِیر. مَکا الإِنسان یَمْکُو مَکْواً و مُکاءً: صَفَرَ بفِیه»[۱۰۵] «التَّصْدِیَه: ضَرْبُکَ یَداً على یَدٍ لتُسْمِعَ ذلک إنسانا»[۱۰۶]
ولیجه:
فی تفسیر على بن إبراهیم و فی روایه ابى الجارود عن أبى جعفر علیه السلام فی قوله: «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً»[۱۰۷] یعنى بالمؤمنین آل محمد صلى الله علیه و آله، و الولیجه البطانه.[۱۰۸]
تفسیر علی بن ابراهیم: ابوالجارود از امام باقر(ع) دربارهی آیهی«وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً» فرمود: منظور خدا از «مؤمنین» آل محمّد(ص) میباشند، و «ولیجه» همرازی است.
در روایت ولیجه همرازی معنا شده که در منابع لغت نیز همین معنا برای ولیجه گفته شده است: «وَلِیجهُ الرجل: بِطانَتُه و خاصته»[۱۰۹] بنابراین معنای لغوی همان معنای طرح شده در روایت است.
فقیر و مسکین:
فی مجمع البیان قیل: ان الفقیر هو المتعفف الذی لا یسأل، و المسکین الذی یسأل عن ابن عباس و الحسن و الزهری و مجاهد ذهبوا الى ان المسکین مشتق من المسکنه بالمسأله و روى ذلک عن ابى جعفر الباقر علیه السلام.[۱۱۰]
در مجمع البیان گفته شده است که فقیر فرد با عفّتی است که هرگز دریوزگی نمیکند، ولی مسکین آن است که به گدایی هم میپردازد.
معنایی که در روایت برای فقیر آمده: فرد با عفّتی است که هرگز دریوزگی نمیکند و معنایی که برای مسکین آمده: آن است که به گدایی هم میپردازد. اما در منابع لغت همین مفهوم با چنین تعبیری آمده که: مسکین کسی است که حالی وخیمتر از فقیر دارد: «الفُقْر: ضد الغِنى قال: و المسکین الذی لا شیء له. … و قال یونس: الفَقِیرُ أَحسن حالًا من المسکین»[۱۱۱] آنچه در این روایت مطرح شده در منابع لغت نیز مطرح شده است.
ابن:
فی تفسیر العیاشی عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر علیه السلام قال: و نادى نوح ابنه قال: انما فی لغه طی «ابنه» بنصب الالف یعنى ابن امرأته.[۱۱۲]
در تفسیر عیاشی: محمّدبن مسلم از امام باقر(ع) نقل کرده است که فرمود: عبارت «وَ نادی نُوحٌ ابنَهُ» در لغت بنی طی «اَبنَه» بوده و مقصود از آن، پسر زن نوح است.
در اینجا نیز بر اساس خود این روایت امام (ع) یکی از معانی واژه «ابن» را که قبیله خاصی آن را استعمال میکردهاند، فرمودهاند. و در حقیقت در خود روایت شاهد مثال برای استعمال این لغت در بین عرب مطرح شده است.
بخس:
و بهذا الاسناد عن الرضا علیه السلام قال: کانت الدراهم عشرین درهما و هی قیمه کلب الصید إذا قل، و البخس النقص. [۱۱۳]
با همان اسناد از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود: شمار درهمها بیست بود که قیمت یک سگ شکاری بود اگر کشته میشد. «بخس» به معنی کاستی است.
«بخس: البَخْسُ: النَّقْصُ. بَخَسَه حَقَّه یَبْخَسُه بَخْساً إِذا نقصه»[۱۱۴]؛ پر واضح است که معنای لغوی همان معنایی است که در روایت مطرح شده.
صواع:
عن أبى حمزه الثمالی عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول: «صواع» قال: کان قدحا من ذهب و قال: کان صواع یوسف إذ کیل به قال: لعن الله أن تخونوا به بصوت حسن.[۱۱۵]
ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) روایت کرده که از آن حضرت شنیدم در تفسیر «صُواعَ» میفرمود: صواع جامی طلایی بود. آن جام مال یوسف بود که با آن گندم را وزن میکردند و با صدای بلند میگفتند: خدا لعنت کندکسی را که به پیمانه خیانت ورزد.
«الصُّواعُ و السِّقایهُ شیء واحد، و قد قیل: إِنه کان من وَرِق فکان یُکالُ به»[۱۱۶] (؛ در روایت صواع ظرف طلایی معرفی شده که به وسیله آن کیل و پیمانه میکردهاند که در لغت نیز صواع را به آنچه با آن کیل و پیمانه کنند معنا کردهاند.
زعیم و کید:
فی تفسیر على بن إبراهیم … فقال اخوه یوسف: «ما ذا تَفْقِدُونَ قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» اى کفیل … کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ اى احتلنا له … .[۱۱۷] در تفسیر علی بن ابراهیم … برادران یوسف گفتند: شما چه چیزی را گم کردهاید؟ پاسخ دادند: پیمانهی پادشاه را گم کردهایم. و کسی که آن را بیابد، یک بار شتر گندم را ضمانت میکنم. یعنی آن را کفالت کرده و برعهده میگیرم… این گونه برای یوسف کید کردی. یعنی برای او چنین نیرنگی برنامه ریزی کردیم… .
در روایت زعیم به کفیل معنا شده که در لغت نیز همین معنا مطرح شده: «و الزَّعِیمُ: الکفیل»[۱۱۸]. در مورد کید که در روایت به احتیال و نیرنگ معنا شده در لغت چنین آمده: «و الکَیْدُ: الاحتیالُ و الاجتهاد»[۱۱۹] روشن است که در مورد هر دو واژه همان معنای لغوی مطرح شده است.
سبحان الله:
احمد بن مهران عن عبد العظیم بن عبد الله الحسنى عن على بن أسباط عن سلیمان مولى طربال عن هشام الجوالیقی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله: «سبحان الله» ما یعنى به؟ قال: تنزیه.[۱۲۰] (هشام بن حکم روایت کرده است که از امام صادق(ع) از معنی «سبحان الله» پرسیدم، فرمود: تنزیه خداست.
«و التَّسبیح: التنزیه. و سبحان الله: معناه تنزیهاً لله من الصاحبه و الولد، و قیل: تنزیه الله تعالى عن کل ما لا ینبغی له أَن یوصف»[۱۲۱]
درء:
فی مجمع البیان: وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ[۱۲۲] اى ینفون بفعل الطاعه المعصیه قال ابن عباس: یدفعون بالعمل الصالح الشر من العمل، کما روى عن النبی صلى الله علیه و آله انه قال لمعاذ بن جبل: إذا عملت سیئه فاعمل بجنبها حسنه تمحها. [۱۲۳]
در مجمع البیان «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ» یعنی با اطاعت و بندگی، معصیت را برطرف میکنند. ابن عبّاس گوید: آنان با کار شایسته کار بد را برطرف میسازند، چنانکه از رسول خدا (ص) روایت شده است که به معاذبن جبل گفت: وقتی ناشایستی از تو سر زد، در کنارش نیکی کن تا آن را محو سازد.
ریشه «درع» در این روایت به دفع معنا شده است که در منبع لغت هم همین معنا برای این ریشه مطرح شده است: «درأ: الدَّرْءُ: الدَّفْع. دَرَأَهُ یَدْرَؤُهُ دَرْءًا و دَرْأَهً: دَفَعَه»[۱۲۴] روشن است که در روایت همان معنای لغوی مطرح شده.
واق:
و قال على بن إبراهیم فی قوله: وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ اى دافع و عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ اى عاقبه ثوابهم النار … .[۱۲۵]
تفسیر علی بن ابراهیم قمی: درتفسیر سخن خدای تعالی« وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ»[۱۲۶] گفته است: یعنی برطرف کننده و «و عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ» یعنی عاقبت پاداش آنها آتش جهنّم است.
«واق» در روایت به دافع ترجمه شده که در لغت نیز به همین معنا آمده است: «ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ أَی من دافِع»[۱۲۷]
عنید:
(وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِید) فی تفسیر على بن إبراهیم و فی روایه ابى الجارود عن ابى جعفر علیه السلام قال: العنید المعرض عن الحق.[۱۲۸]
در تفسیر علی بن ابراهیم ابوجارود از امام باقر(ع)روایت کرده است که فرمود: «عنید» کسی است که از حقّ روی گرداند.
در روایت «عنید» به کسی است که از حقّ روی گرداند معنا شده و در لغت نیز این معنا برای واژه مطرح شده: «الرجلُ یَعْنُد عَنْداً و عُنُوداً و عَنَداً: عتا و طَغَا و جاوزَ قَدْرَه … قال قتاده: العنیدُ المُعْرِضُ عن طاعه الله تعالى»[۱۲۹]؛ بی شک میتوان معنای لغوی را با معنای روایت یکی دانست.
رواسی:
فی تفسیر على بن إبراهیم … وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ[۱۳۰] اى جبالا … .[۱۳۱]
در تفسیر علی بن ابراهیم: … «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ» یعنی کوهها… .
در منابع لغت «راسیه» به عنوان صفت برای «جبال» آمده: «رسا: رَسَا الشَّیءُ یَرْسُو رُسُوّاً و أَرْسَى: ثَبَت … و رَسَا الجَبَلُ یَرْسُو إذا ثَبَت أَصلهُ فی الأَرض، و جبالٌ رَاسِیاتٌ. و الرَّوَاسِی من الجبال: الثَّوابتُ الرَّواسخُ قال الأَخفش: واحدتها رَاسِیهٌ.»[۱۳۲] بنابراین به جهت بروز و ظهور بیشتر صفت نسبت به اسم، صفت جایگزین اسم شده و در معنای آن آمده است.
حفده:
فی تفسیر العیاشی عن عبد الرحمن الأشل قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: فی قول الله: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَهً»[۱۳۳] قال: الحفده بنو البنت، و نحن حفده رسول الله صلى الله علیه و آله.[۱۳۴] درتفسیر عیاشی از عبدالرحمن اشلّ روایت کرده است که امام صادق(ع) فرمود: منظور از سخن خدای تعالی:«وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَهً» فرمود: «حفده» پسران دختریاند؛ ما نیز حفدهی رسول خداییم.
در روایت حفده به نوههای دختری معنا شده و در منابع لغت نیز همین معنا برای حفده آمده است: «حفَده الرجل: بناته، و قیل: أَولاد أَولاده»[۱۳۵]
اُف:
محمد بن یحیى عن احمد بن محمد بن عیسى عن محمد بن سنان عن حدید بن حکیم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أدنى العقوق أف، و لو علم الله شیئا أهون منه لنهى عنه.[۱۳۶] (حدید بن حکیم از امام صادق(ع) [روایت کرده است که] فرمود: کمترین ناسپاسی، گفتن «افّ» است، و اگر خدا عزّوجلّ چیزی را کوچکتر از آن میدانست، از آن نهی میفرمود.
در روایت«افّ» به کمترین ناسپاسی، گفته شده که معنای مطرح شده در لغت نیز برای این واژه همین است: «معنى أُف النَّتْنُ، و … لا تقل لهما ما فیه أَدنى تَبَرُّم»[۱۳۷] هرچند تعابیری که در روایت آمده با تعابیر لغویان تفاوت دارد.
آوّاب:
عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام یقول فی قوله: «فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً» قال: هم التوابون المتعبدون.[۱۳۸]
از ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده است که در ذیل سخن خداوند: «فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً»[۱۳۹] فرمود: آنان توبهکاران متعبّدند.
در این روایت آوّاب به تواب و متعبد ترجمه شده و در لغت معنایی که برای این واژه مطرح شده این است: «أوب: الأَوْبُ: الرُّجُوعُ. آبَ إلى الشیءِ: رَجَعَ … و رجل آیِبٌ من قوم أَوْبٍ، و أَوَّابٌ: کثیر الرُّجوع إلى اللّه، عز و جل، من ذنبه»[۱۴۰] «کثیرالرجوع الی الله» یعنی زیاد تویه کننده که در نهایت سخن روایت و معنای لغوی یکی است.
خلیل:
فی تفسیر على بن إبراهیم و إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ[۱۴۱] قال: یعنى أمیر المؤمنین و إذا لاتخذوک خلیلا اى صدیقا لو أقمت غیره.[۱۴۲]
درتفسیر علی بن ابراهیم: دربارهی «و إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ» گفته است: مراد، امیرمؤمنان(ع) است «وَإِذاً لاَتَّخَذُوک خَلِیلاً» یعنی [به] دوستی نمیگرفتم و دیگری را برمیگزیدم!