) تفاوت در بازشناسی هیجان خشم در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۹
) تفاوت در بازشناسی هیجان ترس در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۹
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری ۴۰
۵-۱- بحث و نتیجه گیری ۴۱
۵-۲- تبیین فرضیه ی پژوهش: ۴۱
۵-۳- محدودیت های پژوهش ۴۶
۵-۴- پیشنهادهای پژوهش ۴۶
منابع ۴۷
پیوست ها ۶۳
فهرست جدول ها
جدول ۴-۱: نحوهی پاسخگویی به تصاویر هیجانهای مختلف در افراد با اختلال سلوک زودآغاز ۳۵
جدول ۴-۲: نحوهی پاسخگویی به تصاویر هیجانهای مختلف در افراد با اختلال سلوک دیرآغاز ۳۶
جدول ۴-۳: فراوانی و درصد بازشناسی و عدم بازشناسی هیجان شادی در دو گروه دیرآغاز و زود آغاز ۳۷
) تفاوت در بازشناسی هیجان غم در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۸
) تفاوت در بازشناسی هیجان تعجب در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۸
) تفاوت در بازشناسی هیجان نفرت در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۸
) تفاوت در بازشناسی هیجان خشم در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۹
) تفاوت در بازشناسی هیجان ترس در بین افراد دیرآغاز و زودآغاز ۳۹
فهرست نمودارها
نمودار۴-۱: فراوانی بازشناسی هیجانهای چهره در افراد با اختلال سلوک زودآغاز ۳۶
نمودار۴-۲: فراوانی بازشناسی هیجانهای چهره در افراد با اختلال سلوک دیرآغاز ۳۷
فصل اول
چارچوب پژوهش
۱-۱- مقدمه
بررسی مشکلات روانشناختی کودکان و نوجوانان، همواره مدنظر روانشناسان بوده است. حل مشکلات این گروه سنی نه تنها جنبه درمان دارد، بلکه نوعی پیشگیری محسوب میگردد (مککارتنی و فیلیپس[۱]، ۲۰۰۶). در بسیاری موارد مشکلات حل نشدهی این افراد به معضلات پیچیدهتر در آینده تبدیل می شود و امید به درمان را کمرنگ میسازد (لبو[۲]، ۲۰۰۵).
بنا بر بررسیهای آماری متعدد، از عمدهترین اختلالهای دوران کودکی که باعث مراجعه به متخصصان بهداشت روانی می شود، اختلالهای رفتاری است و در این میان، شایعترین نوع اختلالهای رفتاری، اختلال سلوک[۳] است (ریچاردسون و جاگین[۴] ، ۲۰۰۲). براساس پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی[۵] ، معیار اصلی تشخیص اختلال سلوک بر کنترل ضعیف رفتارهایی که حقوق دیگران و هنجارهای اصلی اجتماعی را نقض می کند، متمرکز است. نرخ شیوع اختلال سلوک از کودکی تا نوجوانی افزایش مییابد و در مردان بالاتر از زنان است. شروع این اختلال پس از سن ۱۶ سالگی نادر است. بسیاری از افراد با اختلال سلوک، به ویژه کسانی که از نوع اختلال سلوک دیرآغاز[۶] هستند، به سازگاری اجتماعی و شغلی دست مییابند در حالی که گروه زودآغاز[۷] ، پیشآگهی بدتری دارند و افزایش خطر ابتلا به رفتارهای مجرمانه و اختلالات مربوط به مواد مخدر در بزرگسالی، در این گروه وجود دارد (انجمن روانپزشکی آمریکا[۸] ، ۲۰۱۳). هیچ عامل واحدی نمی تواند رفتار ضد اجتماعی و اختلال سلوک را توجیه کند بلکه بسیاری از عوامل زیستی–روانی–اجتماعی در پیدایش این اختلال نقش دارند (سادوک و سادوک[۹]، ۲۰۰۳، ترجمه رفیعی و رضاعی، ۱۳۸۷)
بنا به نظر فایرچیلد[۱۰] و همکاران (۲۰۱۰) یکی از عواملی که در سبب شناسی رفتارهای ضد اجتماعی سهم دارد، نقص در یادگیری هیجانی و بازشناسی جلوهی هیجانی چهره[۱۱] است. فایرچیلد و همکاران (۲۰۱۰) معتقدند افراد با اختلال سلوک، نمرات بیشتری را در مقیاسهای جامعه ستیزی[۱۲] و صفات بیرحمانه-بیاحساس[۱۳] نشان میدهند. آنان در بررسی خود ثابت کردند که این صفات شخصیتی بر روی بازشناسی جلوههای هیجان چهرهای تاثیر میگذارد. از اوایل سالهای ۱۹۸۰؛ مطالعات متعددی درباره بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانها در بین کودکان و نوجوانان با اختلالهای روانپزشکی صورت گرفت. تمرکز بیشتر بررسیهای پیشین بر روی اختلال اتیسم[۱۴] بوده است (کولین[۱۵]، ۲۰۱۳).
به محض ملاقات با یک فرد جدید برای اولین بار، ما اغلب همان لحظه استنتاجی راجع به حالت هیجانی و ویژگیهای اختصاصی او به عمل میآوریم (مارتلی، ماجیب و پیلی[۱۶]، ۲۰۰۵) و از این مشاهده، اطلاعات مربوط به حالات هیجانی چهره، میزان جذابیت فرد و میزان قابل اعتماد بودن او استخراج می شود (عبدالرحمن[۱۷] ، ۲۰۱۱). این اطلاعات به صورت مستقیم بر واکنشهای بعدی ما با فرد مقابل اثر میگذارد (بایلی[۱۸] و همکاران، ۲۰۱۱). ویلیس و تودورو[۱۹] (۲۰۰۶) در تحقیقی از گروه آزمایش خود خواستند که به تصاویری از چهره، به مدت ۱۰۰ هزارم ثانیه، ۵۰۰ هزارم ثانیه، ۱ ثانیه، و یا به مقدار نامحدودی از زمان، نگاه کنند و میزان قابل اعتماد بودن، دوست داشتنی بودن و پرخاشگری چهره را ارزیابی کنند. این افراد، ارزیابی درستی از میزان قابل اعتماد بودن چهره را در طول ۱۰۰ هزارم ثانیه به دست آورند.
انسانها حالات چهرهای را خیلی سریعتر از جنسیت دریافت می کنند و پاسخ سریع رفتاری در انسان مربوط به هیجانات منفی است (بایلی و همکاران، ۲۰۱۱). چهرهی مردان خشمگین نسبت به مردان خوشحال و زنان خشمگین، سریعتر کشف می شود؛ چرا که مردان خشمگین نسبت به زنان خشمگین حالت تهدیدکنندگی بیشتری دارند (آمادو[۲۰] و همکاران، ۲۰۱۱). خواندن حالات هیجانی دیگران به صورت منفی، علامتی برای پاسخهای جنگ یا گریز است (آدولفس[۲۱] ، ۲۰۰۳؛ اسچوپ[۲۲] و همکاران، ۲۰۰۶). استینس[۲۳] و همکاران (۲۰۱۱) در تحقیق جالبی، واکنش رفتاری افراد را بعد از دیدن چهره های شاد در مقابل چهره های خشمگین آزمایش کردند. نتایج نشان داد که افراد، بسیار آسان به سمت چهره های شاد میرفتند و از چهره های خشمگین دور میشدند و زمانی که از آنها خواسته شد که به سمت چهره های خشمگین بروند، درنگ کردند. این یافته ها نشاندهنده وجود یک غریزه بدنی است که به وسیله فرار از خشم و افراد خشمگین، از خطر جلوگیری می شود.
در سطح عصب شناختی، مناطق مغزی متمایزی اطلاعات و جلوههای هیجانی چهره را کدگذاری و شناسایی می کنند. چهرهها یک کانال ارتباطی مهم بین فردی احساسات و افکار میان افراد هستند. توانایی فهم و پاسخگویی به سرنخهای چهره، یک مهارت بنیادی است که افراد باید آنها را به منظور حضور در محیط اجتماعی خود کسب کنند (تاناکا[۲۴] و همکاران، ۲۰۰۳). بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانهای بنیادی، یک توانایی برای تعیین هیجانات چهرهای و یا تفکیک چهره های آشنا و ناآشنا است. بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانهای بنیادی بر عملکرد اجتماعی، ارتباط با همسالان و رفتار تاثیرگذار میباشد و برای تعامل مفید و سودمند با دیگران و برای مشارکت فعالانه در محیطهای اجتماعی مهم است (کورکماز[۲۵]، ۲۰۱۱). نقص در بازشناسی هیجان زمینه ساز مشکلات رفتاری است (اسچووینک[۲۶] و همکاران، ۲۰۱۴). یافته ها پیشنهاد می کند که تمایل به رفتار پرخاشگرانه در افراد با اختلال سلوک ممکن است از نقص در بازشناسی محرکهای هیجانی و کنترل شناختی رفتار هیجانی سرچشمه بگیرد (استرزر[۲۷] و همکاران، ۲۰۰۵).
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
۱-۲- بیان مسئله
اختلال سلوک الگوی تکراری و مداوم از رفتار است که در آن حقوق اساسی دیگران یا هنجارهای اجتماعی متناسب با سن یا قوانین، نقض می شود.
معیارهای تشخیصی اختلال سلوک براساس پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی:
– تجاوز به مردم و حیوانات
– تخریب اموال
– فریبکاری یا سرقت
– نقض جدی قوانین
تقسیم اختلال سلوک براساس سن شروع اختلال:
– نوع شروعشونده در دوران کودکی (اختلال سلوک زودآغاز) : حداقل یکی از ملاکهای مشخص اختلال سلوک پیش از سن ۱۰ سالگی شروع می شود.
– نوع شروعشونده در نوجوانی (اختلال سلوک دیرآغاز) : هیچ یک از ملاکهای مشخص اختلال سلوک پیش از سن ۱۰ سالگی وجود ندارد.
– نوع شروع نامشخص[۲۸] : معیارهای تشخیصی برای اختلال سلوک وجود دارد اما اطلاعات کافی در دسترس برای تعیین اینکه اولین نشانهها قبل از ۱۰ سالگی دیده شده است یا بعد از ۱۰ سالگی، وجود ندارد(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳).
افراد با اختلال سلوک، در ارتباطات اجتماعی و ارتباط با همسالان دچار اشکال هستند. یکی از عوامل تاثیرگذار بر عملکرد اجتماعی و ارتباط با همسالان، توانایی بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانها است (موریس[۲۹] و همکاران، ۲۰۰۹).
ساختارهای عصبی درگیر در شناخت جلوههای چهرهای عبارت اند از آمیگدال، قشر حدقهای پیشانی (بلیر[۳۰] و همکاران، ۱۹۹۹)، قشر بینایی، قشر کمربندی قدامی و شکنج دوکی شکل (لپانن[۳۱] و همکاران، ۲۰۰۷). آزمونهای عصب-روانشناختی نشان دادهاند که کودکان و نوجوانان با اختلال سلوک ،آسیبهایی را در ناحیهی پیشانی مغز دارند. این قسمت از مغز با توانایی تدبیر داشتن، اجتناب از آسیب و یادگیری از تجربههای منفی ارتباط دارد. مطالعات علم اعصاب نشان میدهد که آمیگدال در پردازش چهره و جلوههای هیجان چهره مهم و حیاتی است (ساتو[۳۲] ، کوچییاما[۳۳] و یوشیکاوا[۳۴]، ۲۰۱۱). داویدسون[۳۵] و اسلاگتر[۳۶] (۲۰۰۰) نیز شواهدی یافتند دال بر اینکه آمیگدال نقش مهمی را در پردازش جلوههای چهره بازی می کند. مطالعات نشان میدهد در افراد عادی، هنگام مشاهده جلوههای چهرهای هیجانی در مقایسه با جلوههای خنثی، مخصوصا در مواردی از هیجانات منفی مثل ترس، فعالیت آمیگدال زیادتر می شود (بریتر[۳۷] و همکاران، ۱۹۹۶؛ فیتزجرالد[۳۸] و همکاران، ۲۰۰۶). این در حالی است که پاسامونتی[۳۹] (۲۰۱۰) در آزمایش خود نشان داد که هر دو گروه اختلال سلوک زودآغاز و دیرآغاز، کاهش پاسخ در منطقه آمیگدال را در مواجهه با چهره های خشمگین در برابر چهره های خنثی از خود بروز می دهند و این یافته ها تفاوت در عملکرد آمیگدال در افراد عادی و افراد با اختلال سلوک را آشکار میسازد.
در تضاد با این یافته ها، نظریهی ذهن[۴۰] وجود دارد. نظریهی ذهن پیش نیازی برای درک محیط اجتماعی و درگیری در رفتارهای اجتماعی رقابت انگیز است (ولمن، کراس و واتسون[۴۱] ، ۲۰۰۱). ویژگی اصلی رفتار اجتماعی انسان که باعث تمایز او از سایر حیوانات میگردد، ظرفیتش برای تعامل دو سویه با دیگران است. ظاهرا این ویژگی نیازمند این است که فرد بداند دیگران چگونه فکر می کنند و دارای چه احساسی هستند. چنین ظرفیتی نظریهی ذهن نامیده می شود (بیرچ[۴۲] ، ۱۹۹۷). به یقین برای رسیدن به این مهم، شناخت هیجان چهرهی دیگران بسیار اساسی است.
لزلی[۴۳] (۱۹۸۸) نظریهی ذهن را به عنوان قدرت ذهن انسان برای تصور کردن حالتهای ذهنی خودش و دیگران تعریف می کند. شناخت اجتماعی و روابط اجتماعی موفق مستلزم داشتن مکانیسمی خاص جهت درک حالات درونی دیگران و پردازش حالات ذهنی آنها میباشد که نظریهی ذهن با دارا بودن این توانایی اختصاصی، نقش حیاتی دارد (رازا[۴۴] و بلیر ، ۲۰۰۹). دو بعد عمده در شناخت اجتماعی، بررسی پردازش چهره و نظریهی ذهن است (پینخام[۴۵] ، ۲۰۰۳). نظریهی ذهن درک تعامل اجتماعی به وسیله امیال و هیجانها، به منظور تبیین و پیش بینی رفتار است (استینگتون[۴۶]، ۱۹۹۳).
امروزه مطالعات تجربی گستردهای اذعان می کنند که کودکان مبتلا به اتیسم مشکلات شدیدی در درک حالات ذهنی افراد دیگر دارند (بارون-کوهن[۴۷] و همکاران،۲۰۰۱ ). این شرایط برای دیگر اختلالات کمتر روشن است. شواهد رو به رشدی وجود دارد که بیان می کند نقص در نظریهی ذهن ممکن است در برخی انحرافات رفتاری، نادرست باشد (بروترز[۴۸]، ۱۹۹۰ و آدولفس[۴۹]، ۲۰۰۱). هاپ و فریث[۵۰] (۱۹۹۶) به بررسی نظریهی ذهن در کودکان ۱۲-۶ سال مبتلا به اختلال سلوک پرداختند و به این نتیجه رسیدند که افراد با اختلال سلوک در نظریهی ذهن نقص ندارند.
همان طور که بیان شد یکی از موارد مهم در فهم نظریهی ذهن، توانایی بازشناسی هیجان است. بعضی یافته ها در مورد اختلال سلوک، نشاندهنده عدم اشکال در نظریهی ذهن و به تبع آن توانایی بازشناسی هیجان است. این یافته ها متناقض با یافته هایی است که نشان می دهند افراد با اختلال سلوک در بازشناسی هیجان چهره دچار اشکال هستند.
پرسش این است که آیا افراد با اختلال سلوک در بازشناسی هیجان چهرهای مشکل دارند و یا نقصی در این توانایی مشاهده نمی شود و آیا بین افراد با اختلال سلوک زودآغاز و دیرآغاز در توانایی بازشناسی هیجان چهره تفاوت وجود دارد؟
۱-۳- اهداف پژوهش
هدف از این پژوهش، تعیین تفاوت بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانهای بنیادی در افراد با اختلال سلوک زودآغاز و دیرآغاز است.
۱-۴- فرضیه ی پژوهش
بین عملکرد افراد با اختلال سلوک زودآغاز و دیرآغاز در بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانهای بنیادی تفاوت وجود دارد.
۱-۵- اهمیت و ضرورت پژوهش
میزان شیوع بالای اختلال سلوک در بین کودکان و نوجوانان، روند شدت یافتن آن در طول زمان و هزینه های سنگینی که در صورت عدم درمان به فرد، خانواده و جامعه تحمیل می کند، آن را به یکی از چالشهای اساسی در حوزه اختلالهای کودکان تبدیل نموده است (ریچاردسون و جاگین،۲۰۰۲). شیوع جمعیتی یک ساله برای اختلال سلوک، محدودهای از ۲ درصد تا بیش از ۱۰ درصد و به طور متوسط ۴ درصد را تخمین میزند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳). شواهد بسیاری بیانگر آن است که این مشکلات، در صورت عدم مداخله، تبدیل به مشکلات شدیدتر در بزرگسالی می شود که از آن جمله میتوان به تبدیل شدن اختلال سلوک در کودکی به اختلال شخصیت ضداجتماعی[۵۱] در بزرگسالی اشاره نمود (هاوز[۵۲]، ۲۰۰۷).
فهم هیجانها مولفهای کلیدی در تعاملات اجتماعی است زیرا افراد را قادر میسازد که مقاصد دیگران را درک کنند و به گونه صحیحی با آنان برخورد نمایند. شناخت دقیق جلوههای هیجانی به افراد کمک می کند تا تصمیم بگیرند که از چه راهبردهایی در تعاملات بین فردی استفاده نمایند (ایزارد[۵۳] و همکاران،۲۰۰۱). اهمیت اجتماعی حالات چهرهای از هیجان هنوز به عنوان یک موضوع حیاتی در روانشناسی معاصر باقی مانده است (تیبالت و هس[۵۴] ، ۲۰۰۹؛ به نقل از کارتر و بایلی[۵۵] ،۲۰۱۲).
ادراک جلوههای هیجانی از اهمیت تکاملی برخوردار است و به آدمی قدرت تصمیم گیری سریع در موقعیتهای مبهم زندگی را میدهد (هارناد[۵۶] ، ۱۹۸۷). ادراک هیجانها نه تنها برای بزرگسالان بلکه برای کودکان نیز دارای اهمیت است زیرا به آنها این امکان را میدهد که در موقعیتهایی که از رفتار خود اطمینان ندارند، با بهره گرفتن از جلوههای هیجانی، رفتار خود را تغییر دهند (سورس[۵۷] و همکاران، ۱۹۸۵). جلوههای چهرهای، اطلاعات مهمی درباره حالات هیجانی دیگران بیان می کند. اطلاعات غیرکلامی اکتسابی از چهره بسیار مهماند و به همین دلیل مکانیزم های ادراکی تخصص یافته ای برای پردازش جلوههای هیجانی در بشر رشد یافته است. شاهد این امر حساسیت کودکان به جلوههای چهرهای است که از اوایل عمر ظاهر می شود و قدرت تمیز را به آنها میدهد (آشوین[۵۸] و همکاران، ۲۰۰۶). بنابراین نقص در تشخیص جلوههای هیجانی، باعث از دست رفتن منبع اطلاعات مهمی در مورد دیگران خواهد شد (رادرفورد و ملنتاش[۵۹] ، ۲۰۰۷). درک و بازشناسی هیجانهای سایرین، یک عامل مهم در ارتباطات اجتماعی تلقی می شود و به دلیل اهمیت تظاهرات چهرهای هیجان در برقراری روابط اجتماعی، طبیعتا نقص در این توانمندی به شدت بر کیفیت ارتباطات اثر میگذارد (جلیلی، بهرامی، نجاتی، ۱۳۹۱).
از آنجا که اختلال سلوک خطر ابتلا به بسیاری از آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد و با توجه به شیوع زیاد و روزافزون این اختلال و اثرات اشکال در بازشناسی جلوههای چهرهای هیجانهای بنیادی در اختلال سلوک، به نظر میرسد که بررسی این مشکل ضروری باشد. با توجه به تناقضهای موجود در متون پژوهشی درباره توانایی کودکان با اختلال سلوک در شناسایی جلوههای چهرهای هیجان و نیز تفاوت زودآغاز و دیرآغاز بودن این اختلال در این شناسایی، ضرورت این پژوهش مطرح می شود.
۱-۶- تعریفهای نظری و عملیاتی مفاهیم پژوهش
تعریفهای نظری:
اختلال سلوک: الگوی تکراری و مداوم از رفتار است که در آن حقوق اساسی دیگران یا هنجارهای اجتماعی متناسب با سن یا قوانین، نقض می شود. اختلال در رفتار باعث اختلال قابل توجه در عملکرد اجتماعی، تحصیلی یا شغلی می شود.
اختلال سلوک زودآغاز: حداقل یکی از ملاکهای مشخص اختلال سلوک، پیش از سن ۱۰ سالگی شروع می شود.
اختلال سلوک دیرآغاز: هیچ یک از ملاکهای مشخص اختلال سلوک، پیش از سن ۱۰ سالگی وجود ندارد (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳).
جلوههای چهرهای هیجان: جلوههای چهرهای رفتارهای کلامی و غیرکلامی قابل مشاهدهای هستند که به حالات هیجانی درونی مرتبطاند (مرکز پشتیبانی و پژوهش دورست[۶۰] ، ۲۰۰۳). بازشناسی هیجان به عنوان توانایی تمییز حالات هیجانی مختلف در چهره، وضعیت بدنی و عبارات کلامی، در خود یا دیگران و درک معنای اجتماعی- بافتی آنها تعریف می شود (بامینگر[۶۱]، ۲۰۰۰).
تعریفهای عملیاتی:
اختلال سلوک: در این پژوهش، منظور فردی است که در مقیاس سیاهه رفتاری کودک[۶۲] و در مقیاس گزارش معلم[۶۳] آزمون آخنباخ[۶۴] و با توجه به نشانه های اختلال سلوک، نمرههای لازم را برای تشخیص این اختلال، کسب کرده باشد.
اختلال سلوک زودآغاز: در این پژوهش، منظور فردی است که والدین او، حداقل یکی از ملاکهای مشخص اختلال سلوک را قبل از ۱۰ سالگی او، گزارش کرده اند.
اختلال سلوک دیرآغاز: در این پژوهش منظور فردی است که والدین او، هیچ یک از ملاکهای مشخص اختلال سلوک را قبل از ۱۰ سالگی او، گزارش نکرده اند.