خصوصیات تفکرات و عقاید غیرمنطقی عبارتند از:
۱- فکر غیر منطقی صرفاً یک ظن و گمان است یعنی حقیقت نداشته و با واقعیت همگونی و مطابقت ندارد و به واسطه دلیل و حجت قابل اثبات و تأیید نیست.
۲- تفکر غیر منطقی یعنی باید، اجبار و الزام و نوعی امر، خواست و حکم است.
۳- تفکر غیرمنطقی منجر به حالهای آشفته در فرد شده میتواند به افسردگی، اضطراب و بی تفاوتی شدید منجر شود. این موارد هم آزار دهنده بوده، و هم فرد را از رسیدن به نتیجه و هدف اصلی باز میدارند.
۴- تفکر غیر منطقی به عدم هارمونی، عدم تعادل و مرض منجر می شود، به دلیل اینکه فکر غیرمنطقی با واقعیت در ارتباط نیست موجب بروز تعارض با حقیقت خود، دیگران و محیط شده و به دلیل ماهیت الزام و اجبار نسبت به فرد، حال وی را آشفته ساخته، تعادل روانی او را به هم زده و تمامی قدرت، انرژی و توجه فرد را به خود معطوف میدارد و هدر میدهد.
۵- یک فکر غیرمنطقی از مواجهه موفقیت آمیز فرد با رویدادها ممانعت کرده و به دلیل اینکه مملو از بایدها و اجبارهاست ماهیتی سخت، خشن و متحجر داشته و در واقع این بایدهای وضع شده توسط شخص خود را محدود و منحصر ساخته است (جلالی طهرانی، ۱۳۷۲).
۲-۲-۴)ابعاد تفکرات غیرمنطقی:
باورها را میتوان به سه دسته تسیم کرد:
الف- باورهای توصیفی: به مجموعه واقعیتهای مورد قبول در مورد یک فرد، اطرافیان و شرایط محیطی اطلاق می شود و به عنوان مثالزنی ممکن است معتقد باشد که من نسبت به همسرم حق دارم من دارای تجربه و تحصیلات کافی برای موفقیت در زندگی هستم و شرایط کاری من به نحوی است که عوامل بالقوهای برای کامیابی و ترقی را دارا میباشم.
ب- باورهای سنجشی: که انعکاسدهنده قضاوتهایی مانند خوبی و بدی، درست و اشتباه در مورد خود، دیگران و محیط است.
مثلا باورهای سنجشی که ممکن است با مثالهای باورهای توصیفی فوق همراه باشد عبارتند از: تجارب و تحصیلات من خوب هستند و ایده های من ارزشمندند.
ج- باورهای تجویزی: عبارت است از آنچه که فرد اجباراً و به طور اخلاقی بایستی انجام دهد در صورتی که باید کارهایش بر باورهای قابل ارزیابی مبتنی باشد. مثلاً بر اساس باورهای قابل ارزیابی و توصیفی قبل میتوان گفت اظهار اقناع، کامیابی و ابراز عقیده مطلوب بوده و فرد و سایرین باید به این اسلوب رفتار نمایند.
همچنین باورها را میتوان از سه بعد شناختی، نفسانی و رفتاری بررسی کرد.
بعد شناختی: مشتمل بر اطلاعاتی است که یک باور بر آن ها مبتنی بوده و پایه قضاوتهای مثبت یا منفی میباشد.
بعد نفسانی: به مجموعهای از هیجان، احساس یا شدت تغییر حالت، چه در جهت مثبت و چه منفی اطلاق میشود که نشان دهنده محوریت یابی باور بوده و به واسطه باور شناختی و در چهارچوب آن آموخته میشود.
بعد رفتاری: باوری است عملی، که فرد انجام داده و همسو با باور شناختی میباشد. چنین اعمالی با محتوای باور تطابق دارد ولی لزوماًً با محیط هماهنگ نبوده و ممکن است در چهارچوب متن یادگیری باور شناختی، یا صرفاً ناشی از بعد تجویزی باور باشد (بارو، ۱۹۸۰).
۲-۲-۵)تفکرات غیرمنطقی:
افراد از نظر گرایش فطری به سمت عقلانی بودن تفاوت دارند، آن ها از نظر گرایش به آشفتگی عقلانی نیز متفاوت هستند، جوامع و خانواده ها از لحاظ گرایش به تفکر روشن یا نادرست متفاوتند، هر چند که متاسفانه اغلب جوامع فرزندان خود را طوری پرورش میدهند که آن ها به واسطه عقاید عقلانی شدیداًً خود را آشفته میسازند (پروچسکا و نورکراس، ۲۰۰۷، ترجمه، سیدمحمدی، ۱۳۸۷).
آلیس[۷۵] میگوید «انسانها همان گونه که علاقمندند روشن فکر و عقلانی به نظر برسند همان طور هم گرایش بسیار نیرومندی دارند که مخلوقات کژ فکری باشند» (آلیس، ۱۹۷۳).
تنها تفاوت بین کسانی که برچسب بیمار روانی به آن ها زده میشود و آنهایی که بهنجار به حساب میآیند، فراوانی و شدت ناراحتی ناشی از تفکر غیرمنطقی آن ها است (پروچسکا و نورکراس، ۲۰۰۷، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
آسیبهای روانی زندگی روزمره را میتوان با مدل ABC عملکرد انسان توجیه کرد. منظور از A [۷۶]رویدادهای تحریک کننده زندگی، مانند ناکامی در موفقیت تحصیلی یا شغلی است. منظور از [۷۷]B عقایدی است که افراد از آن ها جهت پردازش رویدادهای محرک در زندگی خود استفاده میکنند این عقاید می توانند عقلانی باشند، مانند اعتقاد به اینکه طرد شدن مایه تاسف بوده یا شکست آزارنده و ناخوشایند است. و نیز می توانند غیرعقلانی باشند مانند فکر کردن به اینکه «هرگز دوباره کسی مرا دوست نخواهد داشت».
منظور از c[78] پیامدهای هیجانی و رفتاری آنچه اتفاق افتاده است، میباشد (آلیس، ۱۹۷۳).
از میان روان درمانگران آدلر[۷۹] از لحاظ فلسفی قرابت بیشتری دارد، او معتقد است رفتار فرد از عقایدش سرچشمه میگیرد و فرد بر اساس تعابیرش از خویشتن و موقعیتش با جهان ارتباط برقرار می کند. لذا اگر تعبیر و تفسیر وی دچار اشکال شود رفتاری نابهنجار پیآمد اوست (آزاد، ۱۳۸۷).
هورنی[۸۰] نیز از درمانگرانی است که دیدگاهی نزدیک به آلیس داشته، و فرد بهنجار را دارای توقعات بجا و به اندازه از اطرافیان و محیط پیرامون میداند. در مقابل ویژگی اصلی انسان نوروتیک را برون پنداری دانسته، که همه ناکامیها و شکستهایش را ناشی از عوامل بیرونی میداند و همه غیر از خود او مقصراند. هورنی انسان نوروتیک را گرفتار بایدها دانسته که نسبت به مردم و دنیای پیرامون بسیار پرتوقع است(کوری، ۱۹۹۱).
مزلو[۸۱]، راجرز[۸۲] و سایر انسان گرایان نیز به دلیل تأکید بر خود شکوفایی به دیدگاه آلیس نزدیکاند. کلی[۸۳] به این نتیجه رسید که برداشت شخص از واقعیت، ارتباط نزدیکی به طرز تفکر وی و تلقی او از واقعیات دارد لذا اگر قبول کنیم که واقعیتها عمدتاًً در ذهن انسانها هستند لزوماًً نتیجه میگیریم که تعابیر فراوانی برای تفسیر واقعیت بیرونی وجود دارد (شاملو، ۱۳۷۴).
راتر[۸۴] شناختهای نادرست را علت عمده بیماریهای روانی افراد دانسته و ریشه ناراحتیهای افراد را در نوع روابط آن ها میجوید و نحوه تفکر را عاملی اساسی در شکل گیری نوع رفتار و عملکرد میداند (آزاد، ۱۳۸۷).
آلیس با این دیدگاه انسان گرایان که انسان را دارای سائق درونی معنی جویی میدانند موافق است و عبارت و دیدگاه «انسان به مثابه یک دانشمند» از جرج کلی را میپذیرد که ما سعی میکنیم درک خویش
-
-
. Kiecolt
↑
-
-
-
. Glizer
↑
-
-
-
. Donald Meichenbaum
↑
-
-
- . Prochaska and Norcross ↑
-
-
. Elise Powell
↑
-
-
-
. Vera Paniz
↑
-
-
- . Fridman ↑
-
- . Beck ↑
-
- . Clarck ↑
-
- . Mesborn ↑
-
-
. Lazarus
↑
-
-
- . Folkman ↑
“