(ج ۲ غ ۹۷۵ )
هر چند که همه چیز را تابع قانون قضا وقدر و انتظام صبر میداند :
در نمودنش ها بی اختیار افتاده ام صره موهوم به دست روزگار افتاده ام
(ج ۵ غ ۴۲۸۰ )
ولی میکوشد که از دلبستگی ها برهد و به اختیار از سر دوستی دنیا برخیزد :
جهان استخوانی است بی مغز صائب به پیشش سگ انداز این استخوان را
(ج ۱ غ ۸۴۵ )
بینش و نگرش عرفانی صائب توجه به امور روحانی، وحدت وجود، اتحاد عاشق و معشوق، رهایی از خود و تسلیم و توکل بوده است :
دل عارف غبار آلوده کثرت نمی گردد نیندازد خلل در وحدت آینه صورتها
(ج ۱ غ ۴۶۴ )
او عالم را تجلی گاه ذات الهی میداند:
مژگان بگشایید و ببندید دهان را آفاق پر از جلوه یارست ببینید
(ج ۴ غ ۴۴۵۶ )
و سفارش میکند که با تازیانه شوق سفر به عالم بی منتها توانی کرد
(ج ۴ غ ۳۷۸۹ )
و به سفر در خود بپردازی :
خبره خبر ز ساحل این بحر آن کسان دارند که سر به جیب فروبرده همچو گردابند
(ج ۴ غ ۲۸۳۰ )
پس به استغنا و بی نیازی میرسی :
ز ابراهیم اوصم پرس قدر ملک درویشی که طوفان دیده ازآسایش ساحلخبر دارد
(ج ۴ غ ۳۵۳۷ )
پس عالی ترین عالم صائب، عالم عرفان است که جان جهان را شناخته و غایت وجود انسان را یافته است . خدای صائب، خدای زاهدان خشک بر سجاده نشسته نیست . خدای صائب، خدای رحمت محض است و بخشش صرف . دنیای عارفانه صائب، لبریز از نور پاک و تابناک آن جمال ازلی است که در همه ممکنات، متجلی و به هر ذره جدا، پیوسته است .
تا شبنم افتاده بر افلاک برآید خورشید جهان تاب فرونشسته رسنها
(ج ۱ غ ۸۲۷ )
۲-۶- آثار صائب:
۱- صائب، یکی از پر کار ترین و پر اثر ترین شعرای ایران زمین است. « از جمله آثارش میتوان به دیوان اشعارش اشاره کرد که برخی شماره ابیات دیوان او از ۸۰ هزار تا ۱۲۰ هزار و ۳۰۰هزار و بیشتر از این بر شمرده اند. محمد قهرمان صائب شناس معاصر ابیات او را در حدود هفتادو سه هزار بیت میداند.
۲- علاوه بر دیوان دو مثنوی محمود و ایاز و مثنوی رزمی نا تمامی به نام قندهار نامه دارد.
۳- صائب از اشعار خود منتخبی به عمل آورده و هر یک را به نامی موسوم کرده است . اشعاری را که در وصف سرا پای معشوق سروده مرآت الجمال نامیده و اشعاری را که مربوط به آینه و شانه است آرایش نگار و شعرهای راجع به میو میخانه “میخانه “و مطالع برجسته غزلیات را “واجب الحفظ “نام نهاده است » (قهرمان، ۱۳۸۱ :۸ )
بیشتر اشعار صائب ، در قالب غزل است و قصایدش از اهمیت کمتری برخوردار است . او برای تفنن، در حدود بیست غزل هم به ترکی سروده است. اصطلاح عشق هم در آثار او بسامدهای بالایی دارد .بی شک مقوله مورد نظر، در شعر صائب از اهمیت بالائی بر خودار است که در پایان نامه پیش رو به بحث در دیوان صائب میپردازدیم.
فصل سوم
۳-۱- درآمد
۳-۲- ریشه شناسی واژه عشق
۳-۳- انواع عشق
۳-۳-۱- عشق مجازی
۳-۳-۲- عشق حقیقی
۳-۱- درآمد
در این فصل به طور مختصر پیرامون مبحث عشق ، ریشه شناسی و انواع آن، مطالبی می آید . برای نیل به هدف رساله پیش رو، که همانا شناخت عشق در دیوان صائب است ؛ لازم است ابتدا درباره عشق و انواع آن، معانی و مضامین مختلف و ویژگی های خاص آن ، همچنین عشق در دیدگاه ادبا و عرفای مختلف مطلبی ایراد گردد.
۳-۲- ریشهشناسی:
زیباترین واژهی زبان فارسی که تا چندی پیش ، بسیاری آن را عربی میدانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان ایرانی، جایگاهی بلند و برجسته دارد، واژهی “عشق ” است. این واژه ریشهی هند و اروپایی دارد و پیشینهآن بدین قرار است :
« همچنین، به گواهی شادروان فرهوشی، این واژه ، در فارسی ِ میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، میل، ثروت، خواسته و مال باز مانده است. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهی هند واروپایی نخستین یعنی -ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن میآید که شکل اسمی آن -aisskā به معنای خواست، میل، جستجو است. در بیرون از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز مشتقاتی از واژهی هند و اروپایی نخستین -ais حفظ شده است، از آن جمله اند:
در اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto جستجو کردن، خواستن؛ iska آرزو
در روسی iskat جستجو کردن، جُستن
در لیتوانیایی ieškau جستجو کردن
در لتونیایی iēskât جستن شپش
در ارمنی aic بازرسی، آزمون
در لاتین aeruscare خواهش کردن، گدایی کردن
در آلمانی بالای کهن eiscon خواستن، آرزو داشتن
در انگلیسی کهن ascian پرسیدن
در انگلیسی امروز askپرسیدن، خواستن » (پایگاه پژوهشی ایران شناختی[۱] ).
واژه عشق که در فارسی “اشق “تلفظ میشود، در ادبیات فارسی و عرفانی ایرانی جایگاه بر جسته ای دارد. شاید بتوان گفت که شاعران گوناگون فارسی زبان ،کمتر واژه ای را به اندازه عشق به کار برده باشند.« شیخ اشراق در کتاب مونس العشاق در تعریف عشق میگوید: عشق میل مفرط است و مشتق از عشقه و آن گیاهی است که به دور درخت میپیچد و آب آن را میخورد و رنگ آن را زرد و برگ آن را میریزد بعد از مدتی خود درخت نیز خشک میشود . عشق وقتی در انسان به کمال رسید گاو نفس را که خوش رنگ و فربه است و در سرزمین وجود خرابیها میکند،از پای میاندازد و سرانجام هلاکش میکند و چون آتش گدازان همه آثارش را میسوزاند و محو میکند » (شیخ اشراق، ۱۳۸۰ : ۶۲ ).
عشق ، شوق مفرط و میل شدید به چیزی است.« عشق آتشی است که در قلب واقع شود و محبوب را بسوزد. عشق دریای بلا و جنون الهی و قیام قلب است با معشوق بلاواسطه . (سجادی،۳۲۵ : ۱۳۷۰ ).عشق مهم ترین رکن طریقت است و این مقام را تنها انسان کامل که مراتب ترقی و تکامل را پیموده است درک میکند.
« حقیقت محبت به تعبیر نمی آید، مگر برای کسی که آن را چشیده باشد و کسی که آن را چشیده حالتی مییابد که او را از تعبیر باز میدارد و با آن حالت عبارت از محبت برایش غیر ممکن میشود؛ مانند کسی که سیه مست باشد و از او درباره حقیقت آن مستی که دارد سوال میشود، در آن حال که مستی برعقل او چیره شده، تعبیر از آن حال برایش ممکن نمی شود . فرق میان این دو نوع مستی این است که مستی شراب، عارضی و زوال پذیر است و در هوشیاری میتوان آن را به عبارت آورد؛ ولی مستی محبت ذاتی و ملازم است و کسی به آن برسد هوشیار نمی شود تا از حقیقت آن خبر دهد» ( ابن دباغ ، ۱۳۷۹ :۳۴). همه ی موجودات به اختلاف جنس آنها از عشق و محبت برخوردارند. ابن دباغ این حقیقت را با زیباترین جملات بیان می کند .
« محبت صفتی است همگانی و روان در ذات ها به اختلاف جنس آن ها، چه زنده باشند و چه جامد، چون نوری که محبت بدان پدید میآید، در همه موجودات از بالا تا پایین عمومیت دارد و کائنات به محبت تمام میشوند و به اختلاف حرکات از محبت پیدا میگردد، حتی جنبش ترسو برای این است که حب نجات و رهایی سبب حرکت وی میگردد. محبت در گوهر همه موجودات است و هر موجودی در جهان کم و بیش در باطن یا ظاهر، بهره ای از محبت دارد .» ( همان :۱۳۷۹، ۳۸ ).
حالت محبت پیش از مستی “”محبت “و پس از مستی “عشق “نامیده میشود « عشق، نخستین مقامش خرام و دلدادگی است و آن نشاه شدن از شراب محبت است .آن گاه افتنان و شیفتگی است و آن گستاخی و بی پرده بودن و بی توجهی به خلق است . پس از آن وله و از خود بی خود شدن و مقام حیرت است و پس از آن فنا و نیستی و خود را ندیدن است و این است که عاشق جز به معشوق نشنود و جز به او نبیند و جز به او و برای او درک نکند و به معشوق از خود و همه چیز فانی شود. »(صناعی ،۱۳۹۸ :۲۰۳ ).
در اکثر پژوهش هایی که در این زمینه انجام شده، عشق را به دو نوع مجازی و حقیقی تقسیم کرده اند. برای بررسی چگونگی عشق مجازی و حقیقی، اشاره به برخی از مفاهیم افلاطون در این رهگذر مفید به نظر میآید . افلاطون در پنج رساله، سخن عشق را از زبان مهمان ها یی که با حضور سقراط جمع آمده اند نقل میکند :« اگر عشق تنها به صورت باشد نا پسند و از نوع عشق مجازی و بازاری است، اگر عاشق و معشوق را به فضیلت رهبری کند، موهبتی آسمانی است و رنج بردن و گزند دیدن در راه عشق بر اهل بصیرت دشوار نیست . عاشقان بازاری به زنان دل میبندند و هدفشان از عشق سود جویی و بهره مندی جسمانی است . عشق آنها به صورت و تن است نه به سیرت و جان، زیرا که عشق پست دارند، عشق به چیزی که گذرنده و فانی است. هنگامی که جوانی و شادابی گذشت این چنین عشق ها پایان مییابد . ولی در عشق آسمانی چنین نیست.عشق به سرشت نجیب و شریف است، پذیرش عشق عاشق برای معشوق مایه سر گشتگی نیست؛ زیرا عاشق و معشوق از معنی پیروی میکنند. عاشق در خدمت معشوق است بی توقع و انتظار، معشوق نیز به عاشقی که به او تقوی و پرهیزگاری میآموزد مهر و وفا ورزد در این گونه عشق، عاشق آموزنده خرد و تقوی و معشوق جوینده آن است » (افلاطون، ۱۳۴۹ :۲۰۵ ). با توجه به نظر افلاطون، که عشق را به دو نوع مجازی و حقیقی تقسیم کرده است. در ادبیات فارسی هم این نوع تقسیم بندی از آغاز وجود دارد.
« ادبیات باستان یونانی- رومی پدیدهی عشق را فقط با میلِ بیوقفه به رنج میشناخت و با این همه برای آن ارزشی والا قایل بود.عشق در جهان مدرن بر برابری استوار است. دو جنس صاحب حقهایی برابر هستند.» (صبور، ۱۳۸۰ :۴۹ ). در فرهنگ و ادبیات فارسی، هنوز صحبت از “عاشق” و “معشوق” است. فعل و فاعل، هیچ برابری در این دو واژه به چشم نمیخورد. عاشق همیشه مرد است که باید عشق بورزد و معشوق زن که باید عشق را پذیرا گردد. این واژهها خود بار سنت را با خود دارند و نمیتوانند به مثابهی زبانی مدرن در جامعهای مدرن، رفتاری مدرن را نمایندگی کنند.در فرهنگ فارسی بین عشق و عشقه قرابت و نزدیکی است. از این مفهوم سهروردی بهره گرفته، میگوید: « عشقه (پیچک) دور درخت میپیچد و چنان درخت را در شکنجه میکشد که نم در میان رگ درخت نمیماند و آب و هوایش را به تاراج میبرد، تا جایی که درخت خشک شده و به روان تبدیل میشود» ( همان،۱۳۸۰ : ۴۹)
نیلوفر آن سوی رودخانه در بوف کور صادق هدایت نیز بازتابی از همین رمز را در بر دارد. در باور مردم، وقتی میگوییم کسی کُشته کسی است، یعنی عاشق او است. “عاشقان کشتگان معشوقاند”. یا به قول حلاج، « نماز عشق، دو رکعت است که وضوء آن درست نیاید الا به خون”. آن حدیث قُدسی نیز همین است که میگوید: “من طلبنی وَجَدَنی و من وجدنی عرضی و من عرضی عشقنی و من عشقنی عشقتهُ و من عشقتهُ قَتَلَهُ”. کسی که مرا بطلبد پیدایم میکند و کسی که پیدایم بکند، مرا میشناسد و کسی که مرا بشناسد، عاشقم میشود و کسی که عاشقم بشود، عاشقش میشوم و میکشمش .
۳-۳- انواع عشق :
۳-۳-۱- عشق مجازی
عشق مجازی یا انسانی که عشق ورزی به هم نوع است، از آغاز در ادبیات فارسی مطرح بوده است . در آثار اولین شاعران پارسی زبان چون رودکی، فرخی، منوچهری و…. وجود دارد. رودکی در این باره میگوید :
عکس در مورد عشق ورزی
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم صد و برهر مژه ای
(رودکی، ۱۳۸۲ :۹۷ )
در طول تاریخ داستان های عاشقانه بسیاری نیز ، به رشته تحریر کشیده شده است. مانند: ویس و رامین و داستان های معروف عاشقانه ای چون زال و رودابه و رستم و تهمینه و بیژن و منیژه و…..
سعدی، شاعر نامدار شیراز، یک باب از گلستان و بوستان را به عشق اختصاص داده . در بوستان سعدی ، عشق حقیقی و مجازی را با یکدیگر مقایسه کرده ، تفاوت بسیار میان آن دو بیان کرده است .
تو را عشق همچون خودی ز آب و گل رباید همی صبر و آرام دل
چو در چشم شاهد نیاید زرت زرد و خاک یکسان نماید برت
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.