مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
علل-و-عوامل-سرقت-در-استان-قم-و-راهکارهای-پیشگیرانه-آن- قسمت ۴
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

الف-علل
همانگونه که پیش تر بیان کردیم علل جمع علت است ، فلاسفه علت را در دو مفهوم عام و خاص بکار می برند . علت به مفهوم عام عبارت است از موجودی که تحقق موجود دیگری بر آن متوقف است هر چند برای تحقق آن کافی نباشد و در مفهوم خاص به معانی موجودی است که برای تحقق موجود دیگر کفایت می کند ؛به عبارت دیگر اصطلاح عام علت عبارت است از موجودی که تحقق یافتن موجود دیگر بدون آن محال است و اصطلاح خاص آن عبارت است از موجودی که با وجود آن تحقق موجود دیگر ضرورت می یابد.[۴]
در اصطلاح فلسفی علت عبارت است از چیزی که چیز دیگر بر آن متوقف باشد و از وجود آن وجود امر دیگری لازم آید و از عدم آن عدم امر دیگر لازم شود یعنی هرگاه میان دو امر وابستگی وجود داشته باشد آن را که محتاج الیه است علت نامند و دیگری را که محتاج است معلول گویند و بر اثر عدم علت ، معلول ممتنع می شود . ولی بر اثر وجود علت وجود معلول واجب نمی شود و از رفع معلول و عدم آن ، عدم علت کشف می گردد.[۵]
علت در فلسفه دارای اقسامی است که بر حسب هر قسم تعریف متفاوتی می یابد. اقسام چهارگانه علت در فلسفه بدین شرح است: علت فاعلی امری که مفید وجود شده باشد و خارج از ذات معلول است . [۶]
علت غایی آن محرک اول فعل است و در وجود ذهنی مقدم بر سایر علل است اما در وجود خارجی بعد از تحقق تمام آنها محقق می شود . علت صوری شکل و صورتی که صانع ، چیزی را بدان ترکیب می کند . علت مادی که صنعت صانع بر آن تعلق می گیرد و آن جز مقوم شی و محل استقرار قوه یعنی حاصل قوه است . [۷]
در فلسفه اصطلاح علل معده وجود دارد که این اصطلاح به معنای اموری است که هر یک به تنهایی موثر در وجود معلول نیستند و لکن موجب نزدیک شدن صدور معلول از علت موثره اند. به عبارت دیگر مجموع اموری که معلول را مهیای صدور از علت موثره می نمایند علل معده هستند،آن را علل موثر می نامند ، چرا که سبب نزدیک شدن صدور معلول از علت می شوند و معلول را به مرتبه صدور از علت موثره می رساند محققان فلسفه می گویند که علل معده اصولا مشمول عنوان علیت نمی شوند نه ناقص و نه تام ، بلکه معداتی می باشند که سبب مهیا شدن علت برای ایجاد و صدور معلول اند. [۸]
در جرم شناسی علت شناسی از مجموعه چندین عامل جرم زا و فقدان عوامل بازدارنده است. کین برگ بیان می دارد که هر عملی که از فرد سر می زند واکنش یک محرک است ، تمام اعمال انسانی ، تحت تاثیر وضع جسمی – روانی و محیط اجتماعی است که در اثر مجموع عوامل ، یک علت پدید می آید .[۹] عامل نیز بیانگر هر وضعیت جسمانی ، روانی یا اجتماعی است که بتواند در پیدایی یا افزایش جرم نقش موثری داشته باشد ، عامل هیچ گاه به وجود آورنده جرم نیست بلکه پرورش دهنده آن است. نقش عامل از نظر تاثیر بخشی و اهمیت بستگی کامل به افراد دارد، زیرا عاملی با قدرت فراوان بر فردی تاثیر عمیق دارد ، ممکن است نسبت به دیگری فاقد تاثیر باشد. [۱۰]

بنابراین با توجه به معنای عامل و علت از منظر فلسفه و جرم شناسی باید بدانیم که بین علل و عوامل که در بروز یک پدیده نقش دارند فرق است . باتوجه به مطالب بیان شده منظور از علت یک پدیده آن چیزی است که اگر باشد آن پدیده (معلول) محقق می گردد. ولی منظور از عوامل ایجاد یک پدیده اموری هستند که در صورت وجود آنها حتما وجود آن پدیده محقق نمی گردد بلکه هر یک از آن عوامل می تواند در ایجاد آن پدیده تاثیر داشته باشد. این تفاوت را با وجود مثالی از موضوع پایان نامه بیان می کنیم بطور مثال در ارتکاب سرقت عوامل متعددی دخالت دارند یکی از این عوامل فقر مادی است ، اینگونه نیست که هرکس دچار فقر مادی باشد مرتکب سرقت می گردد ، اما این عامل در کنار عوامل دیگر نظیر پایبند نبودن به اعتقادات دینی، داشتن خانواده از هم گسیخته ، اعتیاد و غیره می تواند در بروز سرقت توسط مرتکب موثر باشد.
بنابراین نمی توان برای ارتکاب سرقت علت واحدی (به مفهوم علت در فلسفه) ذکر کرد و اساسا تحقق چنین علتی در اینجا امکان پذیر نیست . شاید بتوان گفت منظور علل در این پایان نامه شامل مفهوم علل معده در فلسفه می شود. به هر حال در این پایان نامه منظور از علل بررسی ، عوامل موثر بر ارتکاب سرقت توسط مرتکبین سرقت در استان قم را شناسایی و بررسی کنیم .
ب: عوامل
عوامل ایجاد یک پدیده اموری هستند که در صورت وجود آنها حتما وجود آن پدیده محقق نمی گردد بلکه هر یک از آن عوامل می تواند در ایجاد آن پدیده تاثیر داشته باشد
ج: سرقت
سرقت عبارت است از اینکه انسان مال دیگری را به طور پنهانی برباید.
۱-از منظر فقه
با مطالعه در منابع فقهی در بیان حد سرقت بیانگر آن است که فقهای عظام صراحتا جرم سرقت را تعریف نکرده ، لیکن اگر شرایط اجرای حد سرقت در باب نفس عمل سرقت ، مال مسروقه و سارق دقیقا مطالعه شود ،می توان قیود یا خصوصیاتی را به عنوان ماهیت عمل سرقت تلقی نمود و تعریفی از آن به دست آورد.
مرحوم شهید ثانی در فصل سرقت می فرماید : وتعلیق الحکم و هنا قطع …من الحرز بعد هتکه و ازالته بلاشبهه موهمر للمک عارض للسارق ، او للحاکم، کما لو ادعی السارق ملکه مع علمه باطنا بانه لیس ملکه …من غیر . [۱۱]
در این عبارت سه خصوصیت اصلی برای عمل سرقت ملحوظ شده که عبارتند از :

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
 

 

 

هتک حرز و بردن مال از آن
 

عدم وجود شبهه در این که مال متعلق به غیر است
 

تحقق سرقت به طور مخفیانه و سری
 

مرحوم علامه حلی و صاحب جواهر در شرایع الاسلام با تاکید بر همین معانی مطالب شهید ثانی را تصدیق و تایید نموده اند .
۲-از منظر قانون
در قانون مجازات عمومی سابق قانونگذار در بیان تعریف سرقت برنیامده و فقط در صدر ماده ۲۲۲ گفته بود : هرگاه سرقت جامع شرایط مقرره در شرع نبوده ولی مقرون به تمام پنج شرط ذیل باشد ، جزای مرتکب حبس دائم است.
در قانون حدود و قصاص مصوب۱۳۶۱ مقنن در ماده ۲۱۲ در مقام تعریف سرقت بر آمده و می گوید: سرقت عبارت است از اینکه انسان مال دیگری را بطور پنهانی برباید.
در قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ مقنن در ماده ۱۹۷ می گوید: سرقت عبارت از ربودن مال دیگری بطور پنهانی است . [۱۲]
در قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مقنن در ماده ۲۶۷ می گوید:سرقت عبارت از ربودن مال متعلق به غیر است.
د: پیشگیری
در مورد پیشگیری دیدگاه ها و بینش های مختلفی وجود دارد که هر یک تعریفی را از پیشگیری ارائه می دهد ، اما به طور کلی و با توجه به فلسفه حقوق کیفری و دیدگاه های جرم شناسی پیشگیری را در دو مفهوم عام وخاص می توان تعریف کرد . تعریف عام از پیشگیری عبارت است از هر اقدامی اعم از کیفری وغیرکیفری که برای مقابله با جرم و با هدف کاهش جرم صورت می گیرد. [۱۳]

 

هینگ و رومانو پیشگیری را مشتمل بر آن دسته از تلاش هایی می دانند که یک یا چند مورد از جنبه های زیر را داشته باشند: از وقوع رفتار نابهنجار جلوگیری کند ، شروع رفتار نابهنجار را به تاخیر اندازد ، آثار یک رفتار نابهنجار موجود را کاهش دهند ، رفتارهای را که باعث افزایش بهبود جسمی و عاطفی افراد می شود را گسترش دهند ، از سیاست های سازمانی ، اجتماعی و دولتی که بهبود وضعیت جسمانی و روانی افراد را در پی دارد حمایت کنند. [۱۴]
در واقع اکثر جرم شناسان و نهادهای بین المللی بر مفهوم خاص پیشگیری از جرم تاکید می کنند در این مفهوم پیشگیری تنعا شامل اقدامات غیر کیفری با هدف مقابله با بزهکاری از طریق کاهش یا از بین بردن علل جرم زا و نیز اثر گذاری بر فرصت های پیش جنایی است.[۱۵] موریس کوسن ، جرم شناس کانادایی پیشگیری را چنین تعریف می کند : مجموعه ی اقدامات و تدابیر غیر قهر آمیز که با هدف خاص مهار بزهکاری ، کاهش احتمال جرم ، کاهش وخامت جرم پیرامون علل جرائم اتخاذ می گردد.[۱۶] درنتیجه به لحاظ فلسفی یک رابطه عموم و خصوص مطلق در مورد پیشگیری در دو مفهوم عام و خاص بر قرار است .
۱-پیشگیری بر اساس مدل پزشکی
این تقسیم بندی منسوب به برانتینگهام و فاوست است ، آنان پیشگیری را بر اساس مدل پزشکی به سه سطح اول،دوم،سوم تقسیم کردند. پیشگیری در سطح اول بیانگر اقداماتی است که معطوف به تغییر شرایط جرم زای اطراف اعم از طبیعی و اجتماعی است. پیشگیری سطح دوم بیانگر شناسایی و مداخله در موقعیت گروه یا جمعیت هایی است که در معرض خطر بزهکاری هستند . پیشگیری سطح سوم در جایی است که انحراف یا جرمی صورت گرفته ، بنابراین اقداماتی اتخاذ می شود که از تکرار آن جلوگیری نماید.[۱۷] پیشگیری سطح اول نظیر دخالت در مرحله قبل از جرم شامل خانواده ، آموزش و پرورش و غیره است . پیشگیری سطح دوم نظیر تدابیر حمایتی در خصوص کودکان خیابانی ، بد سرپرست یا بی سرپرست است.[۱۸]
۲-پیشگیری اجتماعی
پیشگیری اجتماعی که یکی از اقسام پیشگیری غیر کیفری است متضمن حقوق اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی مردم است ، نخستین بار در اندیشه های مکتب تحققی به ویژه انریکوفری مطرح شده است .[۱۹] پیشگیری اجتماعی با تغییر شرایط محیط اجتماعی ، ارتقا سطح فرهنگ و به وجود آوردن خود نظارتی در شهروندان از ارتکاب جرم پیشگیری می کند. [۲۰]

این پیشگیری به دو نوع پیشگیری اجتماعی جامعه مدار و پیشگیری رشد مدار یا زودرس تقسیم می گردد. پیشگیری جامعه مدار با بهره گرفتن از تدابیر و اقدامات مناسب درصدد است با از بین بردن یا کاهش عوامل جرم زای محیط اجتماعی از انحرافات در جامعه پیشگیری نماید. پیشگیری رشد مدار و متضمن اقداماتی در جهت کاهش یا حذف عوامل خطر آفرین و یا عوامل تقویت کننده و حمایتی برای مقاوم سازی کودکان و نوجوانان در معرض خطر است که در صورت عدم توجه زمینه بزهکاری آنان در آینده فراهم می شود. [۲۱]
۳-پیشگیری وضعی
پیشگیری وضعی نخستین بار توسط سه تن از جرم شناسان انگلیسی به نام کلارک ، می هیوو و کرنیش مطرح شد. بر اساس تعریف آنان پیشگیری عبارت است از اقدامات و روش هایی برای کاهش فرصت ارتکاب جرم که به سوی شکل خاصی از جرم نشانه می رود و متضمن طراحی محیطی و مدیریت بلاواسطه یا همان نظارت تحت نفوذ در آوردن هر چه پایدارتر و سازمان یافته تر محل وقوع جرم است .[۲۲] ژرژ پیکا پیشگیری وضعی را اینگونه تعریف می کند : اقدام به محدود کردن فرصت های ارتکابی جرم یا مشکل کردن تحقق این فرصت برای مجرمین بالقوه .[۲۳]
بنابراین باید بگوییم پیشگیری وضعی بیانگر ایجاد تغییر در شرایط خاصی است که افراد در آن مرتکب جرم می شوند و در واقع تدابیری که فرصت های جرم را کاهش می دهد. این تدابیر و تغییرات می تواند در زمینه های مختلفی چون دشوار ساختن ارتکاب جرم ، کاهش منافع آن وغیره باشد.
َََََََََََمبحث دوم: نگاهی اجمالی به شهرمقدس قم
شهرستان قم تنها شهرستان استان قم در مرکز ایران است؛ بنابراین، موقعیت، مساحت و جمعیت آن با استان قم برابر است. مرکز این شهرستان شهر قم است.جمعیت شهرستان قم بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰، برابر با ۱٬۱۱۵٬۶۷۲ نفر بوده‌است. وسعت این شهرستان برابر با وسعت استان قم می‌باشد. شهرستان قم دارای ۵ بخش و ۱۰ دهستان، شامل ۵ شهر و ۳۶۳ آبادی دارای سکنه‌است. شهرهای آن قم، جعفریه، دستجرد، قنوات و کهک می‌باشد.از لحاظ جغرافیای قم همسایه جنوبی استان تهران است. دریاچه حوض سلطان در استان قم و چهل کیلومتری شهر قم واقع شده‌است. بلندترین ارتفاعات کوهستانی این استان در ۴۵ کیلومتری شهر قم، منطقه فردو، به نام قله برف انبار به ارتفاع ۳۱۵۰ متر می‌باشد که در فصول سرد سال یخچالی دارد که نام این کوه نیز برگرفته از آن است.درقم طوایف زند، گائینی، شاهسون،لک و… زندگی می‌کنند. نسبت جنسی ۱۰۵ مرد به ازای ۱۰۰ زن می باشد. متوسط خانواده ۴/۷۴ نفر می‌باشد که در نقاط شهری ۴/۷۹ نفر در نقاط روستائی ۴/۲۵ نفر می‌باشد. ۷۶/۹۹درصد جمعیت شهرستان مسلمان و مابقی را پیروان دیگر ادیان الهی تشکیل می‌دهند.
مبحث سوم: پیشینه تاریخی
یکی از قدیمی‌‌ترین جرایم علیه حقوق اموال و مالکیت (جرایم مالی) که از آغاز پیدایش مالکیت خصوصی و در میان جوامع مختلف بشری در سال مختلف وجود داشته، سرقت است. سرقت، به دلیل عدم نیاز به مهارت خاص. به خصوص در سرقت‌های ساده و در مقایسه با کلاهبرداری که نیاز به ضریب هوشی خاصی و مهارت ویژه دارد از سن چهارسالگی که کودک معنا و مفهوم مال و مالکیت را می‌فهمند تا سال‌های پیری قابلیت مرتکب شدن را دارد. از سوی دیگر سرقت از جمله جرایم بزرگی است که از قدیم‌‌ترین ادوار زندگی اجتماعی بشر به زشتی و تنفر تلقی شده و کلیه قوانین بشری برای مرتکب آن مجازات سخت تعیین کرده‌اند. در حال حاضر در اکثر کشور‌ها، سرقت بخش عمده فعالیت بزهکاران است. برخی از شیوه‌های اجرایی سرقت، بیش‌تر در سطح بین‌المللی و به صورت شبکه‌های مافیای مشاهده می‌شود .
در طول تاریخ گذشته به دلیل ضعف حکومت‌ها و دولت‌های مرکزی سرقت‌ها بیش‌تر از نوع راهزنی و به صورت مسلحانه و یا سرقت از منازل توأم با هتک فرد بود. در حال حاضر سرقت‌ها بیش‌تر با بهره گرفتن از رو‌ش‌ها و شگرد‌های جدید و حتی در میان انبوه جمعیت و در حضور مالک و ماموران صورت می‌گیرد و از این لحاظ، جهت مبارزه با سرقت و سارقان، باید شیوه‌های جدیدی به کار گرفته شده و نیرو‌های امنیتی به آخرین دستاورد‌های علمی در زمینه جرم‌یابی دسترسی داشته باشند و قوانین جزایی متناسب با شیوه‌های جدید ارتکاب سرقت متحول گردند. به‌هر حال به موازات افزایش آمار سرقت در کشور‌های مختلف در کشور‌ما نیز آمار ارتکاب سرقت از تمام نوع آن شدیداً رو به افزایش است امنیت مالی و حتی امنیت جانی جامعه را در معرض خطر جدی قرار داده زندگی را در کام مردم تلخ کرده است و اظطراب و بلاتکلیفی، بسیاری از خانواده‌ها را به ویژه در شهر‌های بزرگ کشور تهدید می‌کند. علاوه بر این امنیت داخلی کشور نیز از تهدید آن در امان نیست.
گفتار اول: سرقت در نگاه تاریخ
سرقت یا دزدی از جمله جرائمی است که در تمام ادوار تاریخ به عنوان یک پدیده اجتماعی مجرمانه مورد تنفر و انزجار عمومی بوده و در همه شرایع و آئین‌‌های مذهبی و قوانین و نصوص قانونی ملتها سرقت امری نامشروع و با عکس العمل و کیفر شدید مواجه بوده است. تنها استثنائی که در این زمینه دیده می‌شود آن است که بنا به نوشته منتسکیو در کتاب “روح القوانین” در جلد پنجم، ارتکاب سرقت در میان (قوم اسپارت) مجاز بوده است، او در این باره می‌نویسد: «جوانان اسپارت در مواقع بخصوصی و بر حسب امر رؤسا و فرماندهان خود مبادرت به دزدی می‌کردند، چون آنها موظف بودند که معاش خود را شخصاً تأمین کنند.  به علاوه هدف دیگر از مجاز بودن ارتکاب سرقت در میان قوم اسپارت آن بوده است که مردم در حفظ اموال خود مراقبت و دقت بیشتری به عمل آورند» به علاوه در قوم اسپارت مالکیت خصوصی وجود نداشته تا دزدی فرع آن باشد.
به هر حال در مطالعه تاریخ حقوق به جز مورد نادر قوم اسپارت در سایر قوانین و مقررات ملتها همواره سرقت و دزدی امری منفور و منشاء خطر دائمی برای حیات افراد جامعه تلقی شده است.
در دایره المعارف بریتاینکا در این باره آمده است:
«در روم و یونان دزدی یک منشاء خطر دائمی بوده بطوری که ارتکاب آن تقریباً تمام اهالی مخصوصاً ساکنین سواحل را تهدید کرده است»
در یونان در عهد سلن، جرم سرقت جنبه عمومی داشته و دولت برای تجاوز به مالکیت و سارقین مجازات برقرار کرده بود و رأساً به مرحله اجرا می‌گذاشت ولی در رم طبق الواح دوازده‌گانه سرقت جرم خصوصی به شمار رفته است.[۲۴]
در دول باستانی ایران نیز سرقت جرم خصوصی بوده و مجازاتش اعدام بوده است.[۲۵]
در آن زمان دزدان دریائی به مسافرین دریا حمله کرده و ضمن به غارت بردن اموال مسافران آنها را اسیر کرده و می‌فروختند و گاهی دسته‌ های مسلح دزدان به روستاها و شهرها هجوم برده پس از سرقت اموال، اهالی را اسیر کرده و در بازارهای برده فروشی آن زمان، مورد معامله قرار می‌دادند. بزرگترین بازار فروش اینگونه متاع و کالاها ناحیه‌ای از شرق آسیای صغیر از استانهای روم به نام دیوس بوده است.[۲۶]
در قانون روم یکی از عوامل ایجاد بردگی ارتکاب جرم سرقت بوده، بدین معنی که هرگاه سارقی دستگیر می‌شد او را مانند غلامان و بردگان به نفع مالباخته به فروش رسانده و بهای آن را به وی می‌دادند.[۲۷]
در چین دزدان بی رحم را قطعه قطعه می‌کردند ولی سایر دزدان را با این نوع شکنجه مجازات نمی‌کردند. در روسیه که کیفر دزد و قاتل یکسان بود، دزدها همیشه مرتکب قتل می‌شدند تا سرقت آنها افشاء نشود.[۲۸]
در فرانسه ، فرانسوای اول در سال ۱۵۳۴ در فرمان خود برای جلوگیری از سرقت (شکنجه چرخ) را برای مجازات سارقین برقرار کرد، این مجازات عبارت از آن بود که دست و پای سارق را شکسته و روی چرخ می‌انداختند تا جان بسپارد.[۲۹]
درآئین یهود جرم سرقت ممنوع و نامشروع بوده و سارق محکوم به استراد چهار تا پنج برابر مال مسروقه به مال باخته بوده است. مثلاً اگر کسی گاو و یا گوسفند دیگری را سرقت می‌کرد و آن را می‌کشت یا می‌فروخت مجبور بود به جای آن پنج گاو و یا گوسفند به مالک آن بدهد، بعدها این میزان تا مقدار یک پنجم بیش از مال مسروق تنزل پیدا کرد.[۳۰]
در دوران جاهلیت و تا قبل از اسلام دست سارقین را قطع می‌کردند.[۳۱] در نظام جزائی اسلام کیفر جرم سرقت بنا بر ادله احکام و موازین قرآنی (حد قطع) است که اجرای بنا بر احادیث و روایات وارده منوط به متوقف به تحقق شرایط خاصی راجع به اهلیت سارق، میزان ارزش مال مسروق، طرق اثبات و شرایط معافیت از مجازات (نقش توبه سارق) و همچنین کیفیت اجرای مجازات حد قطع است.
به منظور آشنائی با آن در اینجا کافی است که به بعضی از آیات مربوط و ترجمه آن استشهاد کنیم و توضیح سایر شرایط و نظریات صاحب نظران اسلامی را درباره شرایط مربوط به سارق و مال مسروق و معنی سرقت و غیره را در مباحث بعدی اگر ضرورت داشت توضیح خواهیم داد.
قرآن کریم در آیه ۳۸ سوره مائده مجازات سرقت را چنین مقرر فرموده است:
والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالاً من الله و الله عزیز حکیم:
دستهای مرد و زن دزد را قطع کنید که مجازات مذکور کیفر اعمال آنان است و مجازاتی است که از جانب خداوند متعال تعیین شده و خداوند توانای بی‌همتاست و همه شئون را از روی حکمت انجام می‌دهد» و در مورد نقش توبه و معافیت سارق از مجازات به جهت ندامت و پشیمانی و اثبات توبه، قرآن کریم در آیه ۳۹ سوره مائده حکم را چنین مقرر داشته است:
«فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم »
«اگر سارق پس از ارتکاب سرقت توبه کند و عمل شایسته انجام دهد، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است»
بطور کلی در بررسی سوابق تاریخی و قضائی سرقت در کشورهای اروپائی تا قبل از انقلاب کبیر فرانسه برابر آنچه که در بایگانی شاتله موجود و امروز در دسترس می‌باشد، مجازات جرم سرقت تا قبل از انقلاب در فرانسه اعلام بوسیله دار زدن بوده است، به علاوه سارقین را پس از دارزدن بر روی زمین انداخته و در معابر عمومی می‌گرداندند و زنانی که مرتکب جرم سرقت شده بودند آنها را زنده به گور می‌کردند و این وضع تا اوایل قرن نوزدهم کم و بیش ادامه داشته است.[۳۲]
ولی از اواسط قرن نوزدهم از این شدت عمل و مجازاتها کاسته شده تا آنجا که مسئله شکستن حرز بوسیله سارق یکی از جهات تشدید مجازات محسوب می‌شد، پس از انقلاب کبیر فرانسه در این کشور با تصویب قانون جزای انقلابی بعد از انقلاب و پیروی از نظریات طرفداران مکتب کلاسیک و لغو مجازات اعدام و تغییرات بعدی در قانون جزای این کشور تحت تأثیر نظرات طرفداران مکتب نئوکلاسیک حاصله در طبقه‌بندی جرائم، جرم سرقت نیز سه سرقتهای جنائی و جنه تقسیم شد و برحسب مورد مجازاتهای سالب آزادی (حبس) و در مورد راهزنی مجازات طرد کننده (اعدام) در قوانین سایر کشورهای اروپائی پیش‌بینی شده بود.[۳۳]
عدالتی و کیفردهی حقوق از دست رفته فرد و جامعه و نیز برقراری عدالت و تعادل و نظم و امنیت فرد و جامعه را تأمین کنند.
در ایران باستان و در تمدن پارتیان نیز مجازات سرقت بسیار سخت بوده است.
مالکوم کالج نویسنده تاریخ پارتیان می‌نویسد:
«قوانین پارتی برای ما رازگونه است، گویا پادشاه و فرمانروا خود سرچشمه قانون‌گذاری بوده است. بطور کلی آنچه که از تاریخ ایران باستان و وضعیت بزهکاران در عهد پارتیان می‌توان گفت آنست که کیفر بزهکاران بسیار سخت و با خشونت و بیرحمی انجام می‌‌گرفته است و این روند حتی در دوران ساسانیان نیز که مبانی حقوقی عهد ساسانیان مأخذ از کتاب اوستا و تفاسیر آنست مجازاتها بسیار بی‌رحمانه و غیرانسانی بوده است، دزدی و راهزنی و هتک ناموس نیز جزای بدنی سخت و یا مجازات مرگ را داشته است از جمله قوانینی بسیار ناهنجار یکی این بود که جنایت یک فرد مستلزم هلاک همه خویشان و خانواده او می‌شد».
بحث از سرقت در اولین قانون نوشته شده به دست بشر یعنی در قوانین حمورابی که ۱۷ قرن قبل از میلاد مسیح نوشته شده است آمده است ، یکی از قدیمترین قوانینی که به دست بشر تدوین شده است به احتمال قوی مجمع القوانین حمورابی (به معنای عموی بزرگ) ششمین پادشاه بزرگ بابل است، که تاریخ تدوین آن به درستی و تحقیق معلوم نیست و مسلماً مدتها پیش از احکام موسی و قدیمی‌ترین مجموعه کتب مقدس هندوان معروف به مانو و شاید بین دو یا سه هزار سال پیش از میلاد مسیح بوده است . به روایتی تاریخ زندگی او حدود ۱۹۱۳ تا ۱۹۵۵ قبل از میلاد بوده است.
مجموعه حمورابی را نمی‌توان عالی‌ترین مرحله تکامل حقوقی بابل دانست زیرا از تاریخ قوانین مزبور تا روز سرنگون شدن بابل به دست ایران بیش از ۱۹۰۰ سال گذشت و در این فاصله پیشرفتهای بیشتری نصیب بابلیان گردید، ولی کاملترین اثری است که از حقوق بابل به جا مانده است.
متن قانون نوشته شده مرکب از ۳۶۰۰ سطر و ۲۸۲ ماده است که با حروف میخی بر سنگ بزرگ سیاهی ستون مانند منقش است، بالای سنگ پیکر دیده می‌شود که در برابر مجسمه خدای خورشید و عدل با خضوع ایستاده و مجموعه قوانین را از دست او دریافت می‌کند این خطوط به وسیله پروفسور شیل عضو هیأت اکتشافی و استاد آشور شناسی مدرسه عالی مطالعات باستان شناسی قرائت و ترجمه شد.
در قانون حمورابی از سرقت تعریفی نشده، امری که انتظار آن را هم نمی‌توان داشت مفهومی که از قوانین سرقت در قوانین رومی و شریعت اسلام و حقوق امروزی وجود دارد در آن زمان ملحوظ نبوده است و از جرائمی به عنوان سرقت نام برده شده که امروزه موجود است . شگفتی ما را فراهم می‌سازد. به عنوان مثال در کنار سرقت طلا و نقره و یا وسایل تولید از قبیل گاو و یا بذر و یا محصول که جرم محسوب می‌شده و قابل مجازات تشخیص داده می‌شده، عدم رعایت برخی از تشریفات خاصی از قبیل عدم تنظیم سند، یا اخذ شاهد در حین انجام معامله با توجه به تشریفاتی بدون انجام معاملات در آن زمان سبب اعمال مجازات به معاملی که از او به «سارق» تعبیر شده، می‌گردد.
از مطالعه مجموع موارد مربوط به سرقت به این نتیجه می‌رسیم، که صیانت اموال در قانون حمورابی از اهمیت خاصی برخوردار بوده و سارق نه تنها در دو مورد فوق ‌الذکر باید در موارد دیگری از قبیل سرقت در منزلی که درآن حریق رخ داده است (ماده ۲۵) سرقت از منزل شاه یا معبد و یا اقدام به راهزنی مستوجب مجازات اعدام بوده است.
تجاوز به منزل مسکونی غیر، جرم و مجازات مندرج در ماده ۲۱ به شرح زیر یکی از شدیدترین کیفرهای پیش‌بینی شده در قوانین حمورابی است.” اگر کسی دیوار منزل دیگری را سوراخ کند و وارد منزل غیر شد عامل را باید در جلو همان دیوار کشته و در همان سوراخ مدفون سازند”.
بطوریکه ملاحظه می‌گردد شرط تحقق جرم مزبور شکستن حرز و ورود از طریق ایجاد روزنه در دیوار منزل غیر است.
 
 

نظر دهید »
تبیین اراده و مشیت الهی بر اساس روایات کافی- قسمت ۵
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

اراده خداوند عبارت است از علم او به نظام احسن، نصیر الدین طوسی می‌گوید: «و منها أی من الکیفیات النفسانیه الاراده والکراهه و هما نوعان من العلم».از جمله کیفیات نفسانیه اراده و کراهت است که این دو برمی گردند به علم. (طوسی، ۱۳۶۷: ص۳۴۲)
 

علاّمه حلّی می‌گوید: «أقول: من الکیفیات النفسانیه الإراده والکراهه وهما نوعان من العلم بالمعنی الأعم وذلک لانّ الإراده عباره عن علم الحیّ أو اعتقاده أو ظنه بما فی الفعل من المصلحه والکراهه علمه أو ظنّه أو اعتقاده بما فیه من المفسده» (حلی، بی تا: ص۲۵۲). می‌گویم: اراده و کراهت از کیفیات نفسانیه است که البته این دو به علم باز می‌گردند چرا که اراده عبارت است از علم یا اعتقاد و یا گمان موجود زنده به این که در آن کار مصلحتی است و کراهت عبارت است از علم یا گمان و یا اعتقاد موجود زنده به این که در آن کار مفسده است.
خواجه نصیر الدین در قواعد العقائد می‌گوید: «ومنها (أی من صفاته تبارک وتعالی) انّه مرید وذلک لانّ صدور بعض الممکنات عنه دون بعض وصدور ما یصدر عنه فی وقت دون وقت یحتاج إلی مخصّص والمخصّص هو الإراده وهو الداعی (طوسی، ۱۳۶۷: ص۴۶) (الداعی هو علمه تبارک وتعالی باشتمال الفعل علی المصلحه)» (طوسی، بی تا: ص۱۵۷). اراده یکی از اوصاف خداوند است چرا که ایجاد بعضی از ممکنات و عدم ایجاد بعضی از آنها [در حالی که قدرت خداوند نسبت به همه آنها متساوی است] احتیاج به یک مخصِّص دارند و آن مخصِّص عبارت است از اراده که آن هم باز می‌گردد به علم او مبنی بر این که در آن کار مصلحتی است.
صدر المتألّهین می‌گوید:«انّ إرادته سبحانه بعینها هی علمه بالنظام الأتم وهو بعینه هو الداعی لا أمر آخر».(شیرازی، ۱۴۱۰: ص۳۳۳) اراده خداوند همان علم اوست به نظام اتم و علم او به نظام اتم همان داعی است نه چیز دیگر.
به هر حال این دانشمندان اراده خداوند را عبارت از علم او به مصلحت می‌دانند یعنی وقتی خداوند علم داشت به این که خلق این موجود مصلحت دارد یا اگر فلان حادثه به وجود آید مصلحت دارد، آن را می‌خواهد. اشکال این تعریف این است که اگر ما اراده خداوند را عبارت از علم او به مصلحت در فعلی بدانیم لازمه‌اش این است که ما در مقام ذات یکی از صفات کمالیه او را انکار کرده‌ایم ولی این تفسیر به انکار اراده در مقام ذات بر می‌گردد و با پذیرش این تفسیر، خداوند را فاعل بالاضطرار دانسته‌ایم چرا که صفت اراده را از او نفی کرده‌ایم و اراده او را عبارت از علم (منتها نه علم مطلق بلکه علم مقید) دانسته‌ایم و به قول مرحوم علاّمه طباطبایی اگر اراده را عبارت از علم به مصلحت بدانیم این کار به تسمیه شبیه‌تر است و صرف نامگذاری است، می‌گوید: «إنّما الشأن کلّ الشأن فی أخذهم علمه تعالی مصداقاً للإراده ولا سبیل إلی اثبات ذلک فهو أشبه بالتسمیه» (طباطبائی، ۱۴۰۴: ص۲۹۸) تمام سخن این است که آنها (فلاسفه) علم خداوند را مصداق صفت اراده الهی اخذ نموده‌اند در حالی که برای اثبات این ادعا راهی وجود ندارد و این که ما علم الهی را مصداق صفت اراده بدانیم صرفاً یک نامگذاری است.
همچنین می‌گوید: «لا دلیل علی صدق مفهوم الاراده علی علم الواجب تعالی بالنظام الأصلح فانّ المراد بمفهومها امّا هو الذی عندنا فهو کیفیه نفسانیه مغایره للعلم وامّا مفهوم آخر یقبل الصدق علی العلم بانّ الفعل خیر فلا نعرف للاراده مفهوماً کذلک»( طباطبائی، ۱۴۰۹: ص۲۹۸)
خلاصه کلام علاّمه طباطبایی این است که ما دلیلی نداریم که مفهوم اراده بر علم واجب تعالی به نظام اصلح صدق نماید چرا که از دو حال خارج نیست یا مقصود از اراده مفهوم آن است که در میان ما است و ما آن را درک می‌کنیم که این کیفیتی از کیفیات نفسانیه است که با علم متفاوت است و یا مقصود از اراده مفهوم آن است منتها مفهومی که قابل صدق بر علم به مصلحت است و این که این عمل خیر است. در این صورت، ما برای اراده چنین مفهومی را نمی شناسیم.
اراده خداوند عبارت است از ابتهاج او به ذاتش است و از ابتهاج به ذات ابتهاج به فعل لازم می‌آید فانّ من أحبّ شیئاً أحبّ آثاره و لوازمه کسی که چیزی را دوست بدارد لوازم آن را هم دوست می‌دارد.خلاصه کلام این که اراده دارای دو مقام است اراده در مقام ذات که عبارت است از ابتهاج ذاتی که در این صورت اراده از صفات ذات است و اراده در مقام فعل که عبارت است از ابتهاج و رضایت به فعلش، که اراده به این لحاظ از صفات فعل شمرده می‌شود. (سبحانی، بی تا:ص۱۷۱)
اشکال این نظریه این است که حقیقت اراده غیر از رضا و غیر از حبّ و ابتهاج است و تفسیر یکی به دیگری در حقیقت انکار آن صفت است و ما با وجدان خود درک می‌کنیم که خشنودی و ابتهاج و حبّ، غیر از اراده است.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
 

 

۲-۳- مشیت
 

 

۲-۳-۱- تعریف مشیت
 

از نظر برخی لغویان «مشیت» با اراده مرادف و به معنای خواستن و طلب کردن آمده است (جوهری، ۱۳۶۷، ص۴۷۸). البته مشیت و اراده کمی با هم متفاوتند؛ مشیت صرفا خواستن چیزی است، اما اراده، به سمت آن چیز رفتن و اقدام کردن است؛ از این رو می توان گفت مشیت، مرتبه ضعیف اراده است که با فعل فاصله دارد و اراده ، مرتبه قوی مشیت و متصل به فعل است (عسکری، ۱۴۰۰ق، ص۱۱۸). «مشیت» از ماده­ی «شیء» مصدر «شاء، یشاء» است که در لغت از آن به اراده­ تعبیر ­شده؛ و در اصطلاح به معنی تمایل یافتن به سوی چیزی تا حدّی که به طلب آن چیز منجر شود. از آنجا که این لفظ در نزد متکلمین از الفاظ مشترک بین خدا و خلق می­باشد، راغب آن را به معنی «ایجاد کردن شیء» و «اصابت کردن» معنا نموده با این تفصیل که مشیت در مورد خدا به معنی ایجاد و وجود شیء است و در صورتی که برای انسانها استعمال گردد، به معنی اصابت می­باشد. (راغب اصفهانی،۱۴۱۲: ص۴۷۱ ؛ ابن­منظور، ۱۴۱۴:ص ۱۰۳) گفته‏اند: یکى از فرقهاى میان اراده و مشیّت‏، این است که اراده انسان نخست قبل از اینکه اراده خداى بر آن پیشى گیرد حاصل مى‏شود مثلا انسان مى‏خواهد که نمیرد و خداى از آن ابا مى‏کند ولى مشیّت‏ انسان انجام نمى‏شود مگر بعد از مشیّت‏ خداى. (راغب اصفهانی، ۱۳۷۴، ج۲، ص۳۶۵) قاموس قرآن: مشیت را بمعنى خواستن و اراده کردن و اراده معنى کرده است. (قرشی، ۱۳۷۱ ؛ ج‏۴ ؛ ص۹۱)
لازم به ذکر است که قرآن از مشیت الهی با تعابیری از قبیل «شاء» و «أراد» و مشتقات آن دو یاد نموده که ماده­ی «شاء» ۲۲۷ بار و ماده­ی «اراده» ۱۴۷بار در قرآن به کار رفته است. این کثرت کاربرد نشانی از اهمیت ویژه­ی این موضوع از دیدگاه توحیدی اسلام می­باشد.

 

۲-۳-۲- مشیت خدا از دیدگاه مفسرین قرآن
 

یکی از صفات کمال خداوند که گاه به صورت ضمنی و گاه با صراحت، در قرآن مطرح شده و در طول تاریخ نیز یکی از جنجالی­ترین مباحث کلامی و تفسیری را به خود اختصاص داده،[۷] مسئله­ مشیت خداوند است. در قرآن، آیات فراوانی دالّ بر تسلط کامل خداوند بر تمام امورات هستی است که همه­ی اتفاقات عالم را بر اساس مشیت الهی معرفی نموده و انسان را فاقد هیچ گونه اختیاری نشان می­دهند:
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِکَ الْخَیرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَی‏ءٍ قَدیر»[۸] «بگو: بار خدایا، تویى دارنده مُلک. به هر که بخواهى مُلک مى‏دهى و از هر که بخواهى مُلک مى‏ستانى. هر کس را که بخواهى عزت مى‏دهى و هر کس را که بخواهى ذلت مى‏دهى؛ همه­ی نیکی ها به دست توست و تو بر هر کارى توانایى.»‏
اما در کنار این آیات، آیاتی نیز هستند که انسان را صاحب اختیار معرفی کرده و او را عامل تغییر در سرنوشت خود می­داند و لذا برای انسان مسئولیت­هایی معین شده و ثواب و عقاب بر آنها مترتب شده است:
«وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها.»[۹] «بگو: این سخن حق از جانب پروردگار شماست. هر که بخواهد ایمان بیاورد و هر که بخواهد کافر شود. ما براى کافران آتشى که لهیب آن همه را دربرمى‏گیرد، آماده کرده‏ایم…»‏
جمع این آیات به این صورت است که اختیار انسان، اختیار مطلق و در عرض مشیت خدا نیست؛ چرا که اگر بپذیریم، انسان مختار محض است، باید به این نکته ملتزم شویم که موجودی یافت شده که از دایره‌ی حکومت و قدرت خداوند خارج است و این شرک بوده و با توحید افعالی خداوند در تعارض است. (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴: ص۳۸۹) و از سوی دیگر اگر بپذیریم انسان مجبور محض است، در این صورت نتیجه­ای جز لغویت تکلیف و جزا نخواهد داشت و این عقیده با حق انتخاب در انسانها که امری بدیهی است، منافات دارد؛ لذا حق این است که نظام آفرینش بر اساس امر بین­الامرین تدوین شده؛ یعنی قدرت، عقل، شعور، آزادی در انتخاب و اراده­ی ما از اوست و در طول اراده و مشیت الهی بوده و معلول آن است؛ زیرا خداوند تمام مقدمات و لوازم اراده و إعمال آن را در اختیار ما قرار داده و این ما هستیم که تصمیم نهایی را در انجام یا ترک امور اتخاذ می­کنیم. پس از آن جهت که افعال ما لازمه­ی مقدماتى بوده که خدای رحمان به ما عنایت کرده، هم مى‏توان این لوازم را به او نسبت داد و هم به کسى که افعال را انجام داده است‏. بنابراین نه تنها بین این دو دسته از آیات هیچ گونه تقابل و تعارضی وجود ندارد، بلکه بین آنها همگونی خاصی وجود دارد. ( مکارم شیرازی، ج‏۱۰: ۱۶۳ص و ج‏۵: ص۳۸۵)
۲-۳-۲-۱- متعلق مشیت در آیات «تهدی من تشاء و تضل من تشاء»
در قرآن آیاتی وجود دارد ناظر بر مشیت که دلالت بر هدایت و ضلالت دارد. با نگاهی گذرا به آیات قرآن شاهد آنیم که مشیت خداوندی در همه عالم جاری است: به خلق القاء روح، فضل حیات و موت، اجتباء و اصطفاء، مغفرت عذاب و رزق – اعم از ارزاق معنوی و مادی- هدایت و ضلالت، خیر، رحمت و اختصاص رحمت، به ارث رسیدن زمین به عباد، نفع و ضرر، اعطای ملک، صورت بخشی در ارحام و اعطای فرزند؛ در این میان تعلق مشیت به بسط رزق و هدایت به صراط مستقیم وضلالت بیش از همه مورد توجه و تکرار و تأکید قرار گرفته است.
برپایه سخنان مذکور از مرحوم طباطبایی همه رویدادها در جهان هستی اعم از رویدادهای بد و خوب – مربوط به مشیت الهی است: افزون بر آن، حتی مشیت و خواست خود انسان ها نیز مانند سایر نیروهایی که در وجودشان به ودیعت نهاده شده مربوط به مشیت خداوندی است. مقصود از مشیت الهی غیر از اراده ی حتمی اوست که به معنای فعلیت مشیت و مقدمه ی قطعی صدور کار است و به مجرد بروز آن، کار مفروض حتمی الوقوع می گردد. مشیت الهی، تنها سلسله مطلقه الهی در جهان هستی را اثبات می کند؛ به این معنا که هرکس هرچه انجام دهد، در قلمرو حکومت مشیت الهی است (طباطبایی، ۱۳۷۴ ، ج۱۲، ص ۳۴۷ و ج ۱۳ ص ۱۱۴).
با توجه به سخنان صاحب المیزان که برگرفته از آیات و روایات است، می توان اقسام مشیت را بدین صورت بیان کرد:
۱-برخی از این «یشاء ها»، تعابیر بی واسطه ای هستند که به مشیت تکوینی الهی اشاره دارند؛ مشیتی که تخلفی هم نمی پذیرد. این کار را از شئون الوهیت خداست (رعد ؛۲۶)؛ مثل آن چه در این آیه شریفه ذکر شده است: «الله یبسط الرزق لمن یشاء ویقدر» (بقره ۱۴۲): خداوند برای هرکس که بخواهد روزی را گسترش می دهد و یا تنگ می گرداند.
۲- دومین دسته، آیاتی است که تنها به هدایت و اضلال نظر دارد مانند: «والله یهدی و من یشاء الی صراط مستقیم» (نور: ۴۶) و «یهدی به کثیراً ویضل به کثیراً» (بقره ۲۶). این گونه الفاظ، مفید معانی مختلف زیر است:
الف) مالکیت مطلق خداوند نسبت به کل هستی. از این منظر هر نوع تصرفی در موجودات متعلق به خداوند و از نوع تصرفی است که مالک حقیقی در مملوک خود دارد، علامه طباطبایی در اشاره به این مطلب می فرماید:
مالکیت خدای تعالی نظیر مالکیت انسان نسبت به خانه و اثاث خانه خود، اعتباری نیست، بلکه مانند مالکیت آدمی نسبت به قوا و افعالش، واقعی و حقیقی است؛ زیرا عالم و هرچه در آن است، همه فعل خداوند است و هیچ موجودی از خداوندی که عالم را آفریده و نظام آن را در دست دارد، بی نیاز نیست نه در ذاتش و نه در توابع ذاتش و نه در قوا و نه در افعالش ، بی نیاز نیست؛ و در هیچ حالی از خود استقلال ندارد، نه در حال انفرادش و نه در حالی که با سایر اجزای عالم، اجتماع و ارتباط داشته و از آن اجتماع و امتزاج، این نظام عام که می بینیم، به وجود آمده است (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج۷، ص ۲۴۲).
بنابراین خدا تنها مالکی است که با ملک خود، هرچه بخواهد می کند و غیر از او، هیچ کس جز به اذن او چنین مالکیتی ندارد؛ این امر برخاسته از ربوبیت اوست (همان، ج۱، ص ۱۴۹( این، نگرشی عرفانی است و عارفان به مقتضای اعتقاد خویش به وحدت وجود و نفی وجود مخلوق، فاعلیت خود را نسبت به اعمالی که انجام می دهند، از اساس انکار نموده اند؛ البته این سخن دلربای عرفا، تفسیر نیکویی دارد که با دیدگاه شیعه سازگار است؛ به عبارتی چنین گرایشی ناشی از اعتقاد راسخ به آموزه متعالی «لا موثر فی الوجود الاالله» است و به قول علامه طباطبایی نمی توان چنین اعتقادی را اعتقاد به جبر دانست. براین اساس، آیات مورد بحث مفید این معناست که مطلقاً هدایت و ضلالت وابسته به مشیت الهی است.
ب) نظام طولی و مترتب علی و معلولی. برپایه اصل علیت، اراده خداوند در طول اراده انسان است و در نهایت، تنها موثر هستی اوست، و چون برپایه اصل «عله عله الشیی عله لذلک الشیئ» سببیت اسباب را خدا افاضه فرموده است، باز هم به این نتیجه می رسیم که تعابیر مذکور صرفاً بر اراده و مشیت مطلقه ی او نظر دارد. با توجه به این مطلب، آیات مذکور اینچنین معنا می شود: مطلقاً هدایت و ضلالت به مشیت الهی وابسته است وآدمی از این جهت، مختار علی الاطلاق نیست.
ج) در تعابیر مذکور، مشیت، ابتدا به خواست انسان است و پس از آن به خواست خداوند تعلق می گیرد. این خواست هم می تواند مورد رضایت خداوند واقع شود. به نحوی که خواست آن امر از ابتدا همچون هدایت مراد و مورد خواست خداوند بوده و نیز می تواند همچون ضلالت، مورد رضایت حضرت حق قرار نگرفته باشد، لکن چون خواست حقیقی بنده براساس اختیارش به آن تعلق گرفته است، مشیت خداوندی هم بر آن تعلق می گیرد، البته این بدان معنا نیست که آدمی را در اعمال خود مختار علی الاطلاق بدانیم.
همچنین، چون از طرفی خداوند «فعال ما یشاء» است و از سوی دیگر او خود را در مقام تشریع و قانون گذاری قرار داده و عیناً مثل عقلا به حساب آورده است، کار نیک را نیک دانسته و می ستاید و کار ناپسند را مذمت می کند. خدا به عدل و احسان امر می کند و فرامینش معلل به اغراض و مصالح است، لذا تشریع، بر اساس اجبار در افعال نیست و خدا کسی را مجبور به کاری نکرده و آن چه تکلیف کرده، بر وفق مصالح خود بندگان و متوجه بندگان مختار است.
از طرفی آن چه خدای تعالی از ضلالت و خدعه و مکر و امداد در طغیان شیطان به خود نسبت داده، تمامی آنها به گونه ای که لایق ساحت او باشد و حاکی از نزاهت او از لوث نقص و قبح منکر باشد، به او نسبت داده می شود. چون برگشت همه این معانی به اضلال و فروع و انواع آن است، تمامی انحای اضلال منسوب به خدا و لایق ساحت او نیست تا شامل اضلال ابتدایی و اغفال هم بشود؛ چرا که افعال او دو جهت دارد:
۱- جهت ثبوت و وجود فعل: فعل از این جهت به طاعت و معصیت متصف نمی شود.
۲-انتساب به فاعل افعال: فعل از این جهت، به طاعت و معصیت متصف می شود، لذا عمل صرف نظر از اسناد وجودی به خدا، مستند به آدمی است (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۱۵۰-۱۵۱) واگر اضلالی به خداوند نسبت داده می شود، از باب مجازاتی است که افراد طالب ضلالت به آن مبتلا می گردند. علامه طباطبایی در اشاره به این مطلب می فرماید:
البته آیات دیگری هم هست که اضلال را نیز به خدا نسبت می دهند، لیکن امثال آیه «وما یضل به الاالفاسقین» نیز در بین هست که آن آیات را تفسیر نموده و بیان می کند که آن ضلالتی که به خدا نسبت داده شده است، ضلالتی است که اشخاص به کیفر نافرمانی هایشان و از جهت استحقاقی که دارند به آن مبتلا می شوند، نه ضلالت ابتدایی (طباطبایی، همان ،ج ۶ ،ص ۴۶۴).
لذا خداوند علاوه بر آن که مایشاست، عادل و عالم الاطلاق نیز هست و چنین نیست که اراده حقیقی انسان هاست. چون افعال خدا مبتنی بر سنت است. از این جهت خدا یک سری سنن عمومی حاکم بر عالم دارد که ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ با مشیت الهی و نحوه تعلق آن به هدایت و ضلالت انسان ها دارد.
۲-۳-۲-۲- سنن حاکم برهدایت و ضلالت
معلوم شد که هدایت و اضلال، مبتنی بر سنن الهی است و این طور نیست که هر کس بدون زمینه و شرط لازم، مشمول آنها شود. این که به اجمال برخی سنن الهی حاکم بر هدایت و ضلالت را از نظر می گذرانیم:
۱-جنگ و نزاع، جزء نظام آفرینش است )بقره :۲۳۵). با آن که پیامبر (ص) با خود معجزه آشکار به همراه دارد ممکن نیست اختلاف مردم را که ناشی از کفر و ایمان است، برطرف سازد؛ زیرا این خود مردم هستند که به اختیار خود، یا به سوی ایمان و یا به کفر گرویده، اختلاف پدید می آورند؛ پس این اختلاف، مستند به خود مردم است. اگر خدا می خواست، تکویناً از درگیری مردم و جنگ جلوگیری می کرد؛ اما سنت الهی سببیت و مسببیت، همواره بین موجودات عالم جاری است و یکی از نتایج چنین علل و زمینه هایی اختلاف و جنگ است. تنها فعل مقدور در این باره، دخالت تشریعی پروردگار از طریق وحی است (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۴۷۰(.
۲- مردمی که رسول ندارند مواخذه نمی شوند؛ زیرا فرستادن رسول به این منظور است که اهل دیاری را تا [اتمام حجت نکرده و] غافل و جاهل نباشند، به ستم هلاک نگرداند(انعام :۱۳۱).
سنت الهی چنین نیست که ساکنان قریه ها قبل از انذار خداوند و مخالفت با آن، دچار غضب گشته و هلاک شوند گرچه این گونه هم نیست که از چنین کسانی سلب قدرت و اختیار شده باشد؛ این سنت خدا نیست که انذار نکرده، هلاک کند؛ زیرا هرچه خدا می کند به مقتضای سنت و صراط مستقیم است (طباطبایی، همان ،ج ۷، ص ۴۸۴).
۳-خداوند برای همگان، ارائه طریق می کند؛ یعنی همان هدایت تشریعی. خداوند به کسی که هدایت تشریعی را با حسن اختیار پیموده، هدایت خاصه عطا می کند؛ و نذیر ارکان رسالت است (اعراف :۱۸۸). رسالت، رکن تکلیف است و تکلیف، رکن بازخواست؛ هیچ کس جز به آن چه به دوش می کشد، بازخواست نمی شود و مومنان با هلاک کردن کافران؛ عذاب نمی شوند (طباطبایی، همان، ج۱۷، ص۴۷). این تفکیک، دلیلی است بر این که هر که هرچه کند، خود خواسته است. قضای حتمی در عذاب، تنها برای کسانی است که دیگر امید صلاح از ایشان منتفی شده است، لکن خدا در عذابش تعجیل نمی کند (همان، ج۱۳، ۴۶۳). سنت جاری و همیشگی خدا برانگیختن حق در جنگ با باطل و پیروزی همیشگی آن است (همان، ج ۱۴، ص ۳۶۸).
۴- خدا هیچ کس را تکلیف ما لایطاق نمی کند و هر که را به قدر توانایی اش تکلیف می دهد (طلاق :۷).
ایمان به خدا به جبر و اکراه نیست (یونس :۹۹)؛ ایمانی که از روی اجبار باشد، خواست خدا نیست، ایمانی که خواست خداست، حسن اختیار است (طباطبایی، ۱۳۷۴ ،ج ۱۰، ص ۱۸۶) و آن که فرموده: «اگر می خواستیم، همه کس را هدایت می کردیم، ولی این سخن از من مقرر شده تا جهنم را از جن و انس پر کنیم» (سجده:۱۳)؛ این بدان معناست که: کاری می کنم که کافران هم مثل مومنان از روی اختیار هدایت شوند؛ چون اگر پای جبر به میان بیاید، نتیجه ساقط می شود؛ این قضای حتمی سابق است و لازمه این قضاست که شیطان که از سجده امتناع ورزید، به خاطر فسق و ظلم و خروج از عبودیت، مشمول هدایت الهی واقع نشود (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج۱۶، ص ۳۷۹).
۵- کسانی که در ایمان مداوم تغییر روش می دهند، از رحمت الهی محرومند (نساء ۱۳۷)؛ مگر آنان که توبه کنند و مفاسد خود را اصلاح نمایند و خود را برای خدا خالص گردانند (طباطبایی، همان، ج ۵، ص ۱۸۴).
خداوند آنان را که دین را به بازی گرفته اند، پس از تذکار به حال خود وا می گذارد (انعام :۷۱)؛ به عبارتی بر پایه این سنت، بین فریب خوردن از دنیا و بازیچه گرفتن دین خدا، ملازمه است. خداوند می فرماید: «آنان که متذکر آیات خدا شده و باز از او اعراض کرده و از اعمال زشت دست بر نمی دارند پس از اتمام حجت بر دلهایشان پرده می اندازیم تا دیگر آیات را فهم نکنند و گوش آنها را از شنیدن سخن حق سنگین می کنیم و اگر به هدایتشان بخوانی، دیگر هدایت نمی یابند» (کهف ۵۷).
اما درباره تعلق مشیت به هدایت الهی باید گفت: چنین هدایتی از اساس و در بدو خلقت، مراد و منظور خداوند بوده است. ایمان اختیاری به خدا محتاج سببی است و این سبب، هرچه باشد موثر واقع نمی شود و مسبب خود را پدید نمی آورد، مگر به اذن خدا و این اذن تنها در خصوص انسانی صادر می شود که پذیرای حق باشد. این حکمی عام و حقیقی است که لجوجان و معاندان از دایره هدایت خارجند ) طباطبایی، همان، ج ۱۲، ص ۲۵۲ و ج ۱۰ ص ۱۸۰(.
۶- ذکر و یادخدا سبب تقریب به ذات اقدس حق می گردد؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» ( بقره : ۱۵۲)، هر کس خدا را یاد کند خدا او را یاد می کند و هر کس خدا او را یاد کند رستگار می شود. پیامبر (ص) فرمودند: «خدا بنده اش را همان قدر احترام می گذارد که بنده، او را محترم شمارد و این سنت الهی است (طباطبایی، همان، ج ۱، ص ۵۱۲).
خدای متعال می فرماید: «اگر بفهمم (حتماً می دانم) که اشتغال من بیشتر اوقات بنده ام را گرفته، شهوتش را به سوی دعا و مناجاتم برمی گردانم و چون بنده ام چنین شود آن گاه که بخواهد سهو کند، خودم میان او و این که سهو کند، حائل می شوم؛ چنین افرادی اولیای حقیقی من هستند. آنها براستی قهرمانند، آنها کسانی هستند که اگر بخواهم اهل زمین را به خاطر عقوبتی هلاک کنم، به خاطر همین قهرمانان صرف نظر می کنم»؛ (طباطبایی، ۱۳۷۴،ج ۱ ص ۵۱۳) این یعنی «یهدی من یشاء». در مجموع تعابیر قرآنی و روایی در این باره فراوان است؛ از جمله: -اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند و قدم هایتان را ثابت می گرداند( محمد :۷(
هر کس خد را یاری کند، خدا او را یاری می کند؛ هر کس خدا او را یاری کند؛ هدایت شده و قدم هایش ثابت می گردد. تا عبد خود نخواهد و طلب نکند و قدمی برندارد، مشیت خداوند هم بر نصرت او تعلق نخواهد گرفت و از خدای با وفاتر به عهد کیست؟ (توبه ۱۱۱).
«براستی که با هر سختی ای، آسانی ای است» (انشراح :۵-۶). این آموزه قرآنی به این معناست که این عمل خدای تعالی براساس سنتی است که در عالم به جریان انداخته و بعید نیست «عسر» یا «یسر» از مصادیق سنت دیگری باشد که بنیاد تحول حوادث و دگرگونی احوال و بی دوامی همه شئون زندگی دنیاست.
خداوند این گونه مقدر کرده است که نعمت ها و موهبت هایی که به انسان عطا می کند، متناسب با حالات نفسانی خود انسان باشد که اگر آن حالات موافق با فطرت جریان یافت، آن نعمت ها و موهبت ها هم جریان یابد. هرگاه مردمی در نصرت خدا استقامت کردند، تا زمانی که حال خود را تغییر نداده اند، یاری خدا برای آنها دوام می یابد (طباطبایی، همان، ج ۲۰، ص ۵۳۲ و ج ۱۱، ص ۴۱۴).
۸- اصول قرآنی دیگر با این مضامین فراوانند که: «خدا ولی متقین است» (جاثیه: ۱۹)، «خدا وکیل متوکلین است» (طلاق :۳) «فلاح و رستگاری، خاص کسانی است که تزکیه نفس کرده اند»(اعلی :۱۴) «خدا تنها شفاعت کننده است و کسانی که برتوحید حق گواهی می دهند» (زخرف :۸۶)؛ پس می توان گفت: خداوند با هدایت خود، هر یک از بندگانش را که طالب هدایت باشد، هدایت می کند و آنها کسانی اند که استعدادشان برای پذیرش هدایت باطل نگشته و سرگرم کارهایی چون فسق و ظلم- که مانع هدایت اند- نیستند (طباطبایی، همان،ج ۱۷، ص ۳۸۵).
از نظر علامه طباطبایی، نظر امامیه مستند به قرآن است و آیات قرآنی موید جبر و تفویض نیست. آن چه هست، حاکمیت مشیت الهی بر هستی و افعال انسان است؛ ولی این حاکمیت به گونه ای نیست که بنده را در عملش مجبور سازد. او مختار آفریده شده و هر سنتی را که اختیار کند، فرآورده ای نصیبش می شود تا این که او چه بگزیند؛ به تعبیر دیگر اگرچه مشیت تکوینی خداوند بر این امر تعلق گرفته که آدمی مختار باشد، اما ثبوت اختیار، منافاتی با اختیار ندارد. از طرفی، تنها موثر هستی بودن و عله العلل بودن خداوند با مشیت تشریعی او قابل جمع است؛ به هر تقدیر و با همه اوصاف، تنها خود انسان است که با تمسک به سنن الهی هدایت و ضلالت خود را رقم می زند؛ در واقع مشیت خداوندی به نحو تشریعی به خواست حقیقی بنده تعلق می گیرد و ثبوت هدایت یا ضلالت را برایش حتمی می گرداند.
۲-۳-۳- نظر قرآن و ائمه درباره مشیت الهی
در چندین آیه از آیات قرآن کریم داریم که کلمه مشیت الهی را آورده است: اگر خدا بخواهد. این لفظ «ان شاء الله» که ما این همه به کار می بریم و باید هم به کار ببریم فلسفه دارد: ما در مورد قطعی ترین کارها می گوییم اگر خدا بخواهد. حتی (می توان گفت) البته این تعبیر را الان ما به کار نمی بریم ولی اگر هم بگوییم درست است، اگر خدا بخواهد و فردایی باشد. یک وقت می گوییم اگر خدا بخواهد و ما تا فردا زنده باشیم آن خیلی عادی است. حالا اگر بگوییم اگر خدا بخواهد و فردایی باشد می گویند این دیگر خدا بخواهد ندارد، فردا که هست، حالا ممکن است ما در فردا نباشیم ولی فردا که به هر حال هست. اما با منطق قرآن، همین را هم اگر بگوییم، باز درست گفته ایم: اگر خدا بخواهد و فردایی باشد یعنی فردا بودن فردا هم به مشیت الهی است. درست است، من یقین دارم فردا خواهد آمد از باب این که یقین دارم مشیت الهی این است که فردایی باشد.
در همین رابطه خدا پیغمبرش را تأدیب کرد: برای کاری آمدند خدمت پیامبر اکرم (ص)، سؤالی کردند و جوابش را خواستند. چون جوابش را از وحی باید بگیرد فرمود: فردا به شما می گویم. با اینکه به قول مولوی جان او هیچ وقت از «ان شاء الله» جدا نیست و او هرگز از خدا غافل نیست، ولی از این ادب غافل ماند که بگوید: فردا اگر خدا بخواهد. طرف، خود پیغمبر است. از رعایت این ادب غافل ماند که بگوید: فردا اگر خدا بخواهد جواب شما را می دهم. چهل روز وحی الهی از او حبس شد که ظاهرا بر پیغمبر اکرم در همه عمر هیچ وقت به اندازه این چهل روز سخت نگذشت؛ یعنی هر دقیقه اش برای او روزها بود، نه از جنبه اینکه به دیگران قول داده و به قولش نمی تواند عمل کند، بلکه از جنبه این که عنایت الهی از او گرفته شده. اگر آن عنایت نبود، او برای خودش نبودش از بودش بهتر بود. بعد از چهل روز وحی الهی آمد و به او گفت: «و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله؛ هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم مگر این که بگویی اگر خدا بخواهد»[۱۰]
این اگر خدا بخواهد که یک مسلمان حتی در مورد قطعی ترین مسائل می گوید نه به نشان تردید است. بعضی خیال می کنند این به نشان تردید است و علامت تردید است؛ یعنی یک مسلمان همواره مردد است، نمی داند فلان کار را می کند یا نمی کند، اگر خدا بخواهد بسیار خوب، اگر نه، نه. اما این، نشان تردید نیست، نشان توحید است؛ یعنی یک نفر مسلمان می خواهد بگوید قطعی ترین کارها هم بسته به مشیت الهی است و مستقل نیست. هیچ چیزی در عالم، در دنیا و آخرت، به صورت جبری و قطعی و قهری، چه خدا بخواهد چه نخواهد، وقوع پیدا نمی کند. قبول داریم خیلی حوادث، قطعی و به یک اصطلاح جبری است و حتما واقع می شود، ولی این جبر و قطعیت خودش را از مشیت الهی گرفته است، چون یقین داریم مشیت الهی دگرگون نمی شود؛ نه اینکه آن حادثه جبریت و قطعیت خودش را دارد؛ می خواهد مشیت الهی در پشتش باشد می خواهد نباشد. این است معنای اعتقاد به امر بین امرین در نظام تکوین، نه فقط در نظام تشریع. در قرآن، همیشه عموم مشیت الهی به چشم می خورد یعنی قرآن در مسئله مشیت الهی چنین نیست که مثلا ثنوی باشد و بگوید بعضی امور تحت مشیت الهی است ولی بعضی دیگر تحت مشیت الهی نیست، بلکه می گوید همه چیز تحت مشیت الهی است ولی انتساب هر چیزی به اراده خداوند از مجرای سبب و علت خودش است. کارهای بشر هم انتسابش به خداوند از طریق خود بشر و اختیار و اراده اوست.
خداوند در آیه ۵۱ از سوره انفال می فرماید: «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید؛ این به سزای اعمالی است که با دستان خویش فرستاده اید و خدا هرگز بر بندگان ستمگر نیست.»[۱۱] این آیه دو فراز دارد: یکی «ذلک بما قدمت ایدیکم» و دیگر: «و ان الله لیس بظلام للعبید». این دو فراز مکمل یکدیگرند. وقتی که صحبت عذابهای دردناک می شود، فورا به ذهن انسان می آید که چرا خدا چنین عذاب می کند؟ آیا این العیاذ بالله ظلم نیست از طرف خداوند؟قرآن همیشه این طور جواب می دهد: «ذلک بما قدمت ایدیکم» اینها همه به موجب آن چیزهایی است که دست های خودتان آنها را پیش فرستاده است، یعنی تمام این عذابها و متقابلا نعیم ها، عذابها و نعیم هایی است که به دست خودتان آنها را پیش فرستاده اید. خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمی کند. در سراسر قرآن کریم عموم مشیت الهی به چشم می خورد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیبی است، یعنی همیشه بشر را از شرک دور می کند و این را که کسی خیال بکند در عالم حادثه ای رخ می دهد که از علم یا قدرت و یا مشیت خدا بیرون باشد هرگز نمی پذیرد. این است که می بینیم عبارت «من یشاء» یا «ما یشاء» (آن چه خدا بخواهد) در قرآن زیاد به چشم می خورد جز آن چه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی شود.
یک مسلمان اگر به قرآن اعتقاد دارد باید این طور معتقد باشد که چیزی که خدا نخواهد در عالم واقع نمی شود، پس هر چه واقع می شود به مشیت خدا واقع می شود. موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک سو و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند، آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست، جهان با یک سلسله نظامات قطعی که سنن الهیه نامیده می شود اداره می شود. اراده و مشیت الهی به صورت سنت، یعنی به صورت قانون و اصل کلی، در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کند و آن چه تغییر می کند بر اساس سنت های الهی است. خوبی و بدی دنیا برای انسان بستگی دارد به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل. نیکی و بدی کارهای گذشته از آنکه در جهان دیگر به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد، در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست. تدریج و تکامل، قانون الهی و سنت الهی است. جهان گاهواره تکامل انسان است.
خداوند در سوره قمر آیه ۴۹ می فرماید: «إنا کل شی ء خلقناه بقدر؛ ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم.»[۱۲] این جمله در عین فشردگى از حقیقت مهمى در عالم خلقت پرده بر مى دارد، حقیقتى که بر سراسر جهان هستى حاکم است، و آن اندازه گیرى دقیق در همه کائنات جهان است. هر قدر علم و دانش بشرى پیشرفت مى کند به این اندازه گیرى دقیق آشناتر مى شود، این اندازه گیرى دقیق نه تنها در موجودات ذره بینى که در کرات عظیم آسمانى نیز حاکم است. فى المثل مى شنویم فضانوردان با محاسبات دقیق علمى که به وسیله صدها نفر کارشناس متخصص به وسیله مغزهاى الکترونیکى انجام مى گیرد موفق مى شوند، درست در همان منطقه اى از کره ماه که مى خواستند بنشینند، با این که ظرف چند روزى که سفینه فضایى فاصله زمین و ماه را مى پیماید همه چیز دگرگون مى شود، ماه هم به دور خود مى گردد و هم به دور زمین، و جاى آن به کلى عوض مى شود، و حتى در لحظه پرتاب سفینه نیز زمین هم به دور خود و هم به دور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حرکت است، ولى از آنجا که تمام این حرکات گوناگون حساب و اندازه دقیقى دارد که مطلقا از آن تخلف نمى کند، فضانوردان موفق مى شوند که با محاسبات پیچیده درست در منطقه مورد نظر فرود آیند! ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل، خسوف و کسوفهاى جزئى و کلى را که در نقاط مختلف زمین روى مى دهد دقیقا پیش بینى کنند، اینها همه نشانه دقت در اندازه گیریهاى جهان بزرگ است.
در موجودات کوچک، در مورچگان ریز با آن اندام هاى پیچیده و متنوع و رگها و اعصاب، ظرافت این اندازه گیرى خیره کننده است و هنگامى که به موجودات کوچکتر، یعنى جانداران ذره بینى، میکرب ها، ویروس ها، آمیب ها مى رسیم ظرافت این اندازه گیرى اوج مى گیرد و در آنجا حتى یک هزارم میلی متر و کوچک تر از آن تحت حساب است و از آن فراتر هنگامى که به داخل اتم وارد مى شویم تمام این مقیاس – هاى اندازه گیرى را باید دور بریزیم، و اندازه ها به قدرى کوچک مى شود که به فکر هیچ انسانى نمى گنجد. این اندازه گیرى تنها در مساله کمیت ها نیست، کیفیت هاى ترکیبى از این اندازه گیرى نیز دقیقا برخوردار است، نظامى که بر روح و روحیات انسان و امیال و غرائز او حاکم است نیز اندازه گیرى دقیقى در مسیر خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد که اگر کمترین دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او به هم مى ریزد.در عالم طبیعت، موجوداتى هستند که آفت یکدیگرند و هر کدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود. پرندگان شکارى از گوشت پرندگان کوچک تغذیه مى کنند و از این که آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند و به همین جهت عمر طولانى دارند. ولى همین پرندگان شکارى، بسیار کم تخم مى گذارند و کم جوجه مى آورند و تنها در شرایط خاصى زندگى مى کنند. اگر بنا بود با این عمر طولانى جوجه هاى فراوان بیاورند، فاتحه تمام پرندگان کوچک خوانده مى شد. این مساله دامنه بسیار گسترده اى در جهان حیوانات و گیاهان دارد که مطالعه آن انسان را به عمق «إنا کل شی ء خلقناه بقدر» آشناتر مى سازد.
ممکن است از آیه مورد بحث و شبیه آن این توهم یا سوء استفاده پیش آید که اگر همه چیز را خداوند روى اندازه و حسابى آفریده است پس اعمال و افعال ما نیز مخلوق او است و بنابراین از خود اختیارى نداریم. گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نیست ولى او مقدر ساخته که ما در اعمال خود مختار باشیم و به همین جهت براى ما تکلیف و مسئولیت قائل شده که اگر اختیار نداشتیم تکلیف و مسئولیت نامفهوم و بى معنى بود بنابراین اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم این بر خلاف تقدیر الهى است. ولى در مقابل افراط جبریون گروهى به تفریط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند که آنها را قدریون و مفوضه مى نامند، آنها صریحا مى گویند: اعمال ما به دست ما است و خدا را مطلقا به اعمال ما کارى نیست و به این ترتیب قلمرو حکومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته و راه شرک را مى پویند.
حقیقت این است که جمع میان این دو اصل (توحید و عدل) نیاز به دقت و ظرافت خاصى دارد، اگر توحید را به این معنى تفسیر کنیم که خالق همه چیز حتى اعمال ما خداست بطورى که ما هیچ اختیارى نداریم، عدل خدا را انکار کرده ایم، چرا که گنهکاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى کند و اگر عدل را به این معنى تفسیر کنیم که خدا هیچ دخالتى در اعمال ما ندارد او را از حکومتش خارج ساخته ایم و در دره شرک سقوط کرده ایم. «امر بین الامرین» که ایمان خالص و صراط مستقیم و خط میانه است این است که معتقد باشیم ما مختاریم ولى مختار بودنمان نیز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد مى تواند از ما سلب اختیار نماید و این همان مکتب اهل بیت (ع) است.قابل توجه این که در ذیل آیات مورد بحث روایات متعددى در مذمت از این دو گروه در کتب تفسیر اهل سنت و شیعه وارد شده است مانند: در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم: «نزلت هذه فى القدریه ذوقوا مس سقر إنا کل شی ء خلقناه بقدر؛ این آیات در باره قدریه نازل شده در قیامت به آنها گفته مى شود آتش دوزخ را بچشید ما هر چیزى را روى حساب و اندازه آفریدیم.» اشاره به این که منظور از اندازه و حساب این است که براى هر گناهى مجازات دقیقى معین ساخته ایم، و این یکى دیگر از تفسیرهاى آیه است و یا این که شما که منکر تقدیر الهى بودید و خود را قادر بر هر چیز مى پنداشتید و خدا را از قلمرو اعمال خود بیرون مى کردید اکنون قدرت خدا را ببینید و بچشید عذاب انحراف خود را.
سعادت و شقاوت هر کس بسته به مشیت الهى است که بر اساس عمل تعیین مى شود. خداوند در سوره اسراء آیه ۵۴می فرماید: «ربکم أعلم بکم إن یشأ یرحمکم أو إن یشأ یعذبکم و ما أرسلناک علیهم وکیلا؛ پروردگارتان به شما داناتر است، اگر بخواهد رحمت تان می کند یا اگر بخواهد عذاب تان می کند، و ما تو را بر آنان وکیل نفرستاده ایم.»[۱۳] این آیه این را مى رساند که خداوند دوست دارد که مؤمنین از سخن درشت با یکدیگر دورى کنند و نسبت به سعادت و شقاوت یکدیگر (که خدا به آن داناتر است) قضاوت نکنند و مثلا نگویند فلانى چون پیروى رسول خدا (ص) را کرده سعید و آن دیگرى که نکرده شقى است، فلانى اهل بهشت و آن دیگرى اهل جهنم است زیرا کسی نمى داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق. آرى کسانى که به خدا ایمان دارند باید این گونه امور را به خدا واگذار نمایند، چون پروردگار شما، شما را بهتر مى شناسد، و همانا او به مقتضاى استحقاقى که از رحمت و یا عذاب او دارید میان شما قضاوت و داورى مى کند، اگر خواست رحم مى کند (و البته این ترحم را نمى کند مگر به شرط ایمان و عمل صالح، چون در کلامش مکرر این شرط شده) و اگر خواست عذابتان مى کند، و این را عملى نمى کند مگر با کفر و فسق، و ما تو را اى پیغمبر وکیل ایشان قرار نداده و امر ایشان را به تو واگذار نکرده ایم تا اختیار تام داشته باشى به هر که خواستى بدهى و هر که را خواستى محروم کنى.
از همین ها مى توان فهمید که تردید در عبارت: اگر خواست بر شما رحم مى کند، و اگر خواست عذاب تان مى کند به اعتبار مشیت هاى مختلف پدید مى آید و مشیت هاى مختلف هم ناشى از ایمان و کفر و عمل صالح و طالح است. و این نیز روشن مى گردد که جمله «و ما أرسلناک علیهم وکیلا» ردع و تخطئه مؤمنین است از این که در نجات خود (از عمل صالح دست بردارند و تنها) اعتماد به رسول خدا (ص) کنند و سرنوشت خود را مستند به قبول دین او بدانند (همان طور که یهودو نصارى به دین خود دلخوش هستند)، آیه شریفه قرآن هم همه را تخطئه نموده و مى فرماید: «لیس بأمانیکم و لا أمانی أهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به؛ کار به آمال و آرزوى شما و آرزوى یهود و نصارى درست نشود، هر آن کس کار بد کند (هر کس که باشد) کیفر آن را خواهد دید».[۱۴] و نیز در تخطئه از همین پندار مى فرماید: «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم أجرهم عند ربهم؛ محققا هر مسلمان و یهود و نصارى و ستاره پرست که از روى حقیقت، ایمان به خدا و روز قیامت آورد و عمل شایسته کند از جانب پروردگار به اجر و ثواب رسند». [۱۵] (سایت دائره المعارف اسلامی طهور)

 

۲-۳-۴- اقسام مشیت الهی
 

مشیت خدا در دو محور بحث می­ شود:

 

۲-۳-۴-۱- مشیت تکوینی:
 

مشیت تکوینی عبارت است از مقام ایجاد اشیاء، که مخصوص خداوند بوده و بر اساس علم و حکمت و مصلحت خود آنها را ایجاد می­نماید و از آنجا که این مقام عین حق است و از قدرت لایزال الهی سرچشمه می­گیرد، تخلف از آن امکان­ پذیر نمی ­باشد و بندگان در این حوزه حق اختیار ندارند:( طباطبائی، ۱۴۱۷ق: ۲۴۹٫)
«تُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیلِ وَ تُخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیرِ حِساب‏»[۱۶] «شب را در روز داخل مى‏کنى، و روز را در شب و زنده را از مرده بیرون مى‏آورى، و مرده را زنده و به هر کس بخواهى، بدون حساب، روزى مى‏بخشى»‏
این آیه چند نمونه از مصادیق امور تکوینی را ذکر نموده که در ارتباط با تکوین و تقدیر خداوند است و از محدوده­ اراده­ی مخلوقات خارج است. (مصطفوی، ۱۳۸۰: ۱۴۴و ۱۴۵)

 

۲-۳-۴-۲- مشیت تشریعی
 

مشیت تشریعی این است که خداوند آن چه صلاح بنده‏گان است که باختیار انجام دهند از عقائد حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه که در دنیا و آخرت براى آنها نفع دارد خداوند بتوسط ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام به آن ها ابلاغ می کند و آن چه بر ضرر آن ها است در دنیا و آخرت از عقائد باطله و اخلاق فاسده و اعمال سیئه نهى می کند ؛ لذا تخلف از آن امکان­ پذیر بوده و قرآن اشاره به این مشیت می­فرماید: (طیب، ۱۳۷۸:ج۵، ۳۸۸)
«إِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۱۷] «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»
 
 

نظر دهید »
بررسی و تحلیل دیوان ملاپریشان در مقایسه با اندیشه¬های عرفانی مولانا- قسمت ۱۱
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

باز باش ای بابْ بر جـویایِ باب

 

 

 

 

تارسد ازتوقُشور اندر لُبـاب

 

 

 

باز باش ای باب ِرحمـت تا ابد

 

 

 

 

بـارگـاه « مـالَـهُ کُفـْواً اَحَـد»

 

 

 

 

 

 

 

(مثنوی۱/۳۷۷۷-۳۷۷۹)

 

 

۳) مفاهیم عرفانی: درمعنی عرفانی مراد نوری است که ازسوی حق برانبیاء وازانبیاء بردل بنده‌ی مؤمن تابیده می‌شود که عارف ازطریق آن به حق راه می‌یابد وعلم دارای مراتبی می‌باشد. علم توحید، معرفت به احکام شرع است که سالک باید این علوم را بداند و یکی یکی طی تا به سرچشمه حقیقت واحد برسد. علم ربّانی وعلم شناخت مسلک وسلک وسپس علم به فرایض و واجبات تا آن گاه است، که عارف در سیر و سلوک به مراتب حقیقت دست یابد. (سجادی جعفر، ۱۳۸۹: ۵۸۶ – ۵۸۷).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خِیرالاُمُورُ اُوْسَطَ هاطِلَب[۲]
 
تَاگَه بِچِیمِن اُوَ سَرِمَطلَب
 

۱) ترجمه بیت: حضرت ختمی مرتبت فرمودند: بهترین کارها رعایت حدوسط است یعنی افراط وتفریط نداسته باشد. تا آن گاه وارد بحث اصلی بشویم‌، یعنی ما باید در امورات دینی وزندگی ازشتاب زدگی دوری کنیم وآن چنان کوتاهی نکنیم که واپس بمانیم.
۲) نکات بلاغی: طلب با مطلب: کلمه قافیه و جناس افزایشی، اقتباس: از حدیث پیامبر که می‌فرماید: «خَیْرُ الْاُمُورِ اَوْسَاطُهَا» (ر. ک.المجلسی، بحارالانوار، ج۴۸ص ۱۵۴ ونیزهمان کتاب ۶۴/۱۹۶) و(ر. ک.کرمی فریدنی، نهج الفصاحه۱۳۸۳: ۲۸۵)، تاگَه: تا این که، بِچیمِن اَوْ وَسَرمطلب: تا به اصل موضوع بپردازیم.
۳) طلب: به فتح اول ودوم درلغت به معنی جستن ودراصطلاح سالکان‌، طَلَب آن راگویندکه روزوشب درپنهان وآشکار به یاد خداوند باشد ودر هر کجا که می‌خواهد باشد، و طالب باید از حلال توبه کند نه از حرام حلال برای دوری از بهشت و حرام برای مردم عادی است. کار عارف دوری از محرمات است نه حرام. (ر. ک‌، گوهرین صادق، ۱۳۸۲: ۳۰۷)‌، «طلب اولین مقام تصوف است و آن حالتی است که دردل خواستاران حقیقت پیدا می‌شود تا با صدق و اخلاص در طلب معرفت برآیند و طالب کامل کسی است که دست از طلب ندارد تا کام او برآید». (همان، ۱۳۸۲: ۳۱۵).

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درخبــرخَــیرُالْاُمُــوراَوْ سـاطِهَـا
 
نـــافــع آمــدزاعــتدال اخـلاطِـهَا
 

(مثنوی ۲/۳۵۷۱)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفت: راه اَوْسَــــط ارچـــــه حـــکمت است
 
لیک اَوْسَط نیــــــز هـــــم بـــا نسبت است
آبِ جــــو نسبت بــــه اشــتر هسـت کــــم
 
لیـک بـاشــد مـــوش را آن همچــــو یَــــم
هــــرکــــه را بـــاشــــد وظیـفه چـار نــان
 
دو خــورد یــا ســه خـورد، هسـت اَوْسَط آن
ورخــورد هـــر چــار، دور از اَوْســط اســت
 
او اسیـــر حــــرص مـــاننــد بـــط اســت
هــــر کـــه او را اشتهـــا دَه نـــــان بـــــود
 
شــش خـــورد، مـی دان که اَوْســط آن بــود
(مثنوی۲/۳۵۴۶-۳۵۵۰)
 

در دیوان مثنوی ملاپریشان مشاهده می‌شود، مانند اکثرشعرای معروف با مدح و ثنا شروع می‌کند. در این مثنوی می‌بینیم تحمیدیه‌ای زیبا درمدح باری ـ تعالی ـ و منقبت حضرت رسول الله و حضرت علی دارد، همانند شاعران بزرگی چون: حکیم نظامی گنجه‌ای، سنائی و سعدی و…، شاعران و نویسندگان مسلمان کلام خود را با ستایش خداوند و نعمت پیامبر و منقبت امامان آغاز می‌نمایند، یعنی به حمد و ستایش خداوند پرداختن و به راز و نیاز با خدا مشغول شدن، در تحمیدیه اصولاً از آیات، احادیث و روایات استفاده می‌شود.
در هر دو مثنوی عرفانی ما شاهد استفاده از آیات و احادیث وروایات هستیم، ملاپریشان ازآیات و احادیث بصورت صریح و آشکار استفاده نموده، می‌بینیم خداوندگار عشق و عرفان در این زمینه سنت ‌شکنی کرده است. امّا مولوی دربین آثارگران قدرفارسی شاید تنها اثری است که بدون حمد و بسم الله ویا آنچه ظاهراً درمفهوم بسم الله وتحمیداست آغازشده است. حاسدان وطاعنان وی به استناد قولی که میگوید: «کِلُّ اَمْرٍذی بال لَمْ یُبْدَء بِبسم الله اَبْتَر»[۳] امّا طعنه‌ای برمولانا نیست که با بسم الله شروع نشده است، دستاویزخاصی برای طعن درآن ایجاد نکرده است. مثنوی مولوی اشعاری تغزل‌ گونه است که بحث سالک وعارف را بیان می‌دارد، عارف را درشوق دیدار به آتش عشق می‌سوزاند. نمی‌توان آن شوروهیجان را درقالب لفظ وعبارت اهل آداب و رسوم بیان کرد، واین جز با یاد خداوند درعشق وی ابتدا نشده است. آنچه درطی دفاترشش‌گانه مثنوی موجودست وحتی درهمان ابیات آغازین دفتراول که (‌نی‌نامه) نام دارد و اگرکسی که از نورجان بهره دارد می‌تواند، بی‌واسطه مطلب را ازطریق رمزواشارت، ازپیش خود دریابد و سخن ناگفته را با نورجان ادراک نماید. این شش دفترنیزکه طرزآغازو انجام آن به هیچ اثرعظیم دیگردر ادب عرفانی شباهت ندارد، وزبان حال نی وحکایت وشکایت‌هایی را که نی به زبان رمزازحال خود مولانا است. با همان شورواشتیاقی که هرعارف کامل برای بازگشت به مبدأخویش، وبه آنچه زبان (نی) دراینجا ازآن تعبیربه (نیستان) کرده است نشان می‌دهد وبه بیان می‌آورد.(ر.ک، زرین کوب، ۱۳۹۰: ۱۷ – ۱۸)، «زبده ناب ولبّ مثنوی مولاناجلال ‌الدین رومی دراین موضوعات است: شرح وبیان وحدت وجود، سیروسلوک انسان ازکثراتِ موهوم به وحدت حقیقی، تبیین وتقریراصول عرفان وتصّوف، انسان شناسی، تفسیر اسرارو رموز قرآن واحادیث نبوی».(زمانی، ۱۳۸۷: ۵)، سالک درسیر روحانی وعرفانی خود از فناء فی الله به بقاء الله می‌رسد، با این معنی که سالک در آغاز و اثناء سیروسلوک تا به مقام (فناء فی الله) ومعیت باحق که آخرین مقام وصول سالک است نرسیده باشد. سالک دراین حالت احساس اختیارمی‌کند، متوجه می‌گردد که در این جا هیچ اراده واختیاری نداردو آن چه هست حق است، دراین مرحله قطره ای شده است که به دریا رسیده وهرچه هست دریاست و او کسی نیست. (ر.ک.همایی، ۱۳۶۶: ۹۸). مولانا به اصل حدیث «خیرُالامورِ اَوساطُها» اشاره دارد که به نظر مولانا باید کشمکش وجودی بین سالک درحالت اعتدال باشد، واز افراط وتفریط‌ ها دوری گزیند. وملتزم بودن سالک به رعایت اعتدال باعث می‌گرددکه اواز سوءظن ‌ها جاهلانه در امان باشد، همین بحث اعتدال هم دروجود ملا برای هدایت سالک به حق بوده است واین دال براطلاعات کافی وکامل ایشان ازرعایت شؤنات عرفان وعارف است. (زرین کوب، ‌۱۳۹۰: ۶۴۹)

 

۴-۱-۲- شناخت خداوند
 

 

 

 

 
 

 
 
 

نظر دهید »
تحلیل فلسفی آیات خیر وشر در قرآن کریم- قسمت 3
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

پس خیر گاهی به معنای اسمی و گاه به معنای وصفی به کار رفته است. در معنای وصفی گاه به معنای صفت مشبهه و گاه به معنای صفت تفضیلی و گاه به معنای صفت عالی است.[15] مثال صفت مشبهه و جایی که معنای تفضیل میدهد، آورده شد و جائی که صفت عالی است مثل: «وَ الله خَیرُ الرازِقین»[16] (خدا بهترین روزی دهندگان است.)
«… وَ هُوَ خَیرُ الناصِرین»[17] (و او بهترین یاری دهندگان است.)

1ـ1ـ2ـ2. شر
کلمة «شر» 31 مرتبه در 30 آیة قرآن آمده است. راغب در ذیل این کلمه میفرماید:
«الشرُّ: الذی یرغب عنه الکلّ، کما أن الخیر هو الذی یرغب فیه الکلّ»[18]
شر به معنای چیزی است که هر کس از آن اعراض و نفرت دارد بر عکس خیر که همه به آن رغبت دارند. اصل واحدی که در مادّه شرر است، آن چیزی میباشد که در مقابل خیر است پس شر مرجوح است، یعنی کسی به سمت آن میل ندارد و آن را انتخاب نمیکند. و شرّ به چیزی گفته میشود که در آن ضرر و اثر سوء و فساد است همچنانکه خیر در حقیقت به چیزی گفته میشود که در آن نفع و صلاح و حسن أثر است. پس گاهی اوقات چیزی دارای ضرر است مثل: دواء، اما شرّ نیست یا چیزی دارای اختلال و فساد است مثل مریض ولی به آن شرّ نمیگویند یا چیزی از جهت صورت قبیح است اما شر نمیباشد پس در شرّ اثر واقعی هر چیزی ملاحظه میشود. (که اگر آن اثر، مرجوح و مورد نفرت و اعراض بود، به آن چیز شرّ میگویند) و کلمة شر مانند خیر صفت مشبهه است و أفعل تفضیل نیست.[19]

1ـ1ـ 3. معنای اصطلاحی
1ـ1ـ 3ـ 1. خیر
خیر نیازی به تعریف ندارد، چرا که هر کسی بالفطره خیر را میشناسد و به آن گرایش دارد، حتّی حیوانات هم متمایل به خیر هستند، حتّی آن کسی که انتحار و خودکشی میکند، خیر خود را در مردن و از دنیا رفتن می بیند.
ما هم به تبعیت از فلاسفه تعریفهائی که از خیر آورده اند ذکر میکنیم.
ملاصدرا میفرماید: «معنی الخیر ما یؤثر عند العقلاء و یشتاق إلیه الأشیاء و یطلبه الموجودات و یدور علیه طبعاً و إرادة و جبلّة»[20]
خیر عبارت است از چیزی که عاقل آن را بر میگزیند، و هر شیئی به سوی آن اشتیاق دارد و موجودات او را طلب میکنند و بر مدار آن چرخش میکنند، اعم از آنکه حرکت و طلبِ مشتاق از روی طبع و غریزه، اراده و یا جبلّی و فطری باشد. حرکت و شوق ارادی مربوط به انسان است و تحرّک غریزی در مثل حیوان و میل طبیعی در جماد است.
ملاصدرا در جای دیگر کتاب گرانسنگ اسفار میفرماید: «أن الخیر ما یتشوّقه کلّ شیء و یتوخّاه و یتمّ به قسطه من الکمال الممکن فی حقّه، و یکون کلّ ذات مولّیه و جد القصد إلی شطره فی ضروریات وجودها و أوائل فطرتها و فی مکمّلات حقیقتها و متمّمات صفاتها و أفعالها و ثوانی فضائلها و لواحقها».[21]
خیر همان چیزی است که اشیاء بدان مشتاق هستند، آن را طلب میکنند و کمال خود را از آن میجویند و هر ذاتی چهرة جانش را به سمت او متوجّه میکند و مقصود هر چیزی رسیدن به آن است، تا ضروریات وجود و نیازهای اولی و ثانوی خود را بدان تکمیل نماید.
خیر یعنی شیء مطلوب. اگر چیزی داشته باشیم که برای یک شیء دیگر خیر است، به این معنی است که این شیء به حسب طبیعت و جبلّت خودش طالب اوست و او را میخواهد. اگر رابطة طلب و مطلوبی در عالم نباشد، اگر رابطة طلبی در عالم نباشد، اگر در عالم هیچ چیز، طالب هیچ چیزی نباشد، خوبی وجود ندارد، خوبی از همین رابطة طلب پیدا می شود.[22]
علامه طباطبائی میفرماید:
«الخیر ما یطلبه و یقصده کلّ شیء و یتوجّه إلیه کلّ شیء بطبعه، و اذا تردّد الأمر بین الأشیاء فالمختار خیرها»[23] خیر به چیزی میگویند که هر چیزی آن را طلب میکنند و قصد میکنند، و هر چیزی با طبیعتش به سوی او توجه دارد و اگر بین چند چیز مردّد شدیم، آن چیزی که اختیار شده خیر است.
أصل در معنای کلمة خیر همانا انتخاب است، و اگر ما چیزی را خیر مینامیم بدان جهت است که آن را با غیر آن مقایسه میکنیم و یکی از آن دو را انتخاب نموده و میگوئیم این خیر است، و معلوم است از بین چند چیز ما آن را انتخاب میکنیم که هدف و مقصد ما را تأمین کند. پس در حقیقت آنچه خود ما میخواهیم خیر است، هر چند ما آن را برای چیز دیگری میخواهیم، ولی خیر حقیقی همان مقصود ماست و آن دیگری به خاطر مقصد ما خیر شده است، پس خیر حقیقی آن چیزی است که به خاطر خودش مطلوب ما است و اگر خیرش مینامیم چون در مقایسه با چیزهای دیگر آن را انتخاب کردیم. پس هر چیزی تنها وقتی «خیر» نامیده میشود که با چیز دیگری مقایسه شود، و نسبت به آن چیز مؤثر باشد، (و گرنه هر چیزی تنها خودش باشد، نه خیر است و نه شر).

1ـ1 ـ 3ـ2. شرّ
فلاسفة اسلامی و به ویژه ملاصدرا برای شرّ دو تعریف مفهومی، به نامهای غیر مصطلح و مصطلح آوردهاند.
معنای غیر مصطلح: شرّ عبارت از نقص و فقر ذاتی موجودات است، پس هر موجودی به درجه بُعدش از خداوند واجد شریّت بوده و به قدر قربش به حقّ ا

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
ز شریّت او (به معنای فقر و نقص) کاسته میشود.
ملاصدرا میفرماید: «کلّ ما سواه لا یخلوا من شوب نقص و فقر، فلم یکن شیء من المعلولات خیراً محضاً من کلّ جهة، بل فیه شوب شریّه بقدر نقصان درجته عن درجة الخیر المطلق الذی لا تنتهی خیریّته إلی حدّ و لا یکون فوقه غایة»[24]
هر چیزی غیر خداوند از نقص و فقر خالی نیست، پس چیزی از معلولات خیر محض و خیر مطلق از هر جهتی نیست، بلکه هر مقدار که درجة آن از خیر مطلقی (خداوند) که خیریّت آن محدود به حدّی نمیشود و فوق او غایتی فرض نمیشود، دورتر باشد، شریّت آن بیشتر است و هر چقدر درجة وجودیش را به خیر مطلق نزدیک تر باشد، شریّت آن کمتر است. بنابراین غیر از ذات أقدس الهی که کمال نامحدود است، هر موجودی ولو کامل هم باشد، مانند: هستی مجرّدات عالیه، چون کمالشان محدود است و قهراً فاقد بعضی از کمالات است، به مقدار فقدان کمالات گرفتار شرّ هستند. تنها موجودی که میتواند خیر محض باشد، خدای سبحان است و دیگر موجودات با وجود تفاوت مراتب، به دلیل امکان ذاتی و فقر ذاتی گرفتار شرّند. این معنای شرّ، معنایی فراگیر است و به جز واجب الوجود ـ که هیچ گونه فقدان و نقصانی در ساحت او راه ندارد ـ همة موجودات عالم هست ی را در بر میگیرد. البته این معنای دقیق شر در مسئله خیر و شرّ مطرح نیست و دربارة آن بحثی نیست.
معنای مصطلح: این معنی مانند معنای قبل فراگیر نیست، بلکه تنها عالم مادّه را شامل میشود؛ چون که شرّ مصطلح و مورد نزاع، عبارت است: عدم ذات یا عدم کمال ذات و این، تنها در عالم مادّه، ممکن است.
«و للشرّ معنی آخر هو المصطلح علیه و هو فقد ذات الشیء أو فقد کمال من الکمالات الّتی یخصّه من حیت هو ذلک الشیء بعینه»[25]
برای شرّ یک معنی دیگر که مصطلح بین فلاسفه است وجود دارد و آن عبارت از فقدان ذات چیزی یا فقدان کمالی از کمالات مخصوص آن شیء است.
ابن سینا میفرماید: «والشرّ لا ذات له، بل هو اما عدم جوهرٍ أو عدم صلاح لحال الجوهر»[26] ؛ شر هیچگونه ذات و ماهیتی ندارد بلکه شرّ یا عدم ذات و یا عدم کمال آن است.
پس هر موجودی که معدوم شود و هر موجودی که کمالی از کمالات وجودی خود را فاقد باشد، مشمول شر اصطلاحی است.
بعضی از فلاسفة اسلامی مانند آیت الله مصباح یزدی بر آنند که مفاهیم خیر و شرّ از قبیل معقولات ثانی فلسفی[27] هستند و همانگونه که هیچ موجود عینی نیست که ماهیّت آن، علیّت یا معلولیّت باشد، هیچ موجود عینی هم یافت نمیشود که ماهیّت آن خیریّت یا شریّت باشد.[28]
انسان با مقایسة میان رغبت و متعلقات آن، اگر رابطهای مثبت باشد، مفهوم خیر و اگر منفی باشد، مفهوم شرّ را انتزاع میکند. آدمی به هرچه متعلّق رغبت انسان باشد، خیر، و به هر چه که متعلّق نفرت وی باشد، شرّ میگوید، در مرحلة دوم ویژگی انسان را از طرف اضافه حذف میکند؛ بدین صورت که خیر یعنی مطلوب برای هر موجود با شعور و شرّ یعنی نامطلوب برای هر موجود با شعور. در مرحلة سوم، ویژگی شعور هم از طرف اضافه و مقایسه حذف میشود و مفهوم آن دو را به همة موجودات تعمیم میدهند. خیر یعنی سازگار و ملائم با وجود و شرّ یعنی منافر، ناسازگار و ناملائم با موجود. سپس فلاسفه با تدقیق عقلی و سود جستن از مصادیق روشن آن دو، خیر بالذات را وجود و شرّ بالذات را عدم ذات، عدم وجود یا عدم کمال آن میدانند، زیرا آنچه اولاً و بالذات مطلوب و ملایم برای یک شیء است، وجود آن، و آنچه أولاً و بالذات برای یک شیء منفور است، عدم آن میباشد. کمال نیز به تبع وجود، مطلوب و ملایم و عدم کمال هم به تبع عدم وجود، نامطلوب و ناملایم است.

1ـ1ـ4. تقابل خیر و شرّ
اکثر فلاسفه و حکمای اسلامی معتقدند به اینکه تقابل بین خیر و شرّ، تقابل عدم و ملکه است. در علم منطق ملکه و عدم ملکه را اینگونه بیان کردهاند: «الملکه و عدمها: أمران وجودیّ و عدمیّ لا یجتمعان و یجوز أن یرتفعا فی موضع لا تصحّ فیه الملکة»[29]
ملکه و عدم ملکه به دو أمر وجودی و عدمی گفته میشوند که قابل اجتماع نیستند و در جائی که شأنیت برای ملکه را نداشته باشد، قابل ارتفاع هستند. مثلاً بینائی و نابینائی ملکه و عدم ملکه هستند و به دیوار که شأنیت و قوّة بینائی را نـدارد، شـر گـفتـه نمیشود. شیئی که ظرفیت وجودیش استعداد و اقتضاء دریافت کمالی را داشته باشد اما آن را دارا نباشد، به آن شرّ اطلاق می شود، مثلاً در مورد انسان که ظرفیت وجودیش دارا بودن قوّة بینایی را اقتضا میکند، اگر آن قوه را نداشته باشد؛ حال یا از ابتدا مانند کور مادرزادی آن را نداشته باشد یا آن را از دست داده باشد، شرّ اطـلاق میشود. پس شرّ در جایی گفته میشود که شأنیّتی در کار باشد، بنابراین بر موجودات دانی که کمالات موجودات عالی را ندارند شرّ اطلاق نمیشود، چون که شأنیت اینکه آن کمالات را داشته باشند، ندارند.
«و الخیر و الشرّ فی اکثر الأشیاء یتضادّان بالحقیقه تضاد العدم و الملکه، فإنّ الشرّ عدم کمال ما من شأنه أن یکون للشیء اذا لم یکن»[30]
خیر و شر در بیشتر اشیاء با هم تقابل دارند، تقابل عدم و ملکه، پس
همانا شرّ عدم کمال در چیزی است که امکان داشتن این صفت کمالی را دارد. علامّه طباطبایی در نهایة الحکمة در مورد عدم ملکه بودن شرّ میفرماید: «ثمّ إنّ الشرّ لمّا کان هو عدم ذات أو عدم کمال ذات ـ کان من الواجب أن تکون الذات الّتی یصیبها العدم قابلة له کالجواهر المادیّة التی تقبل العدم بزوال صورتها التی هی تمام فعلیّتها النّوعیّة»[31] چونکه شرّ به عدم ذات یا عدم کمالی برای ذات بر میگردد، واجب است ذاتی که دچار عدم میشود قبول کننده عدم باشد، مانند: جواهر مادّی که با زائل شدن صورتشان عدم را قبول میکنند. و به خاطر همین که مجرّدات قابلیت از دست دادن کمالی را ندارند، دچار شرّ نمیشوند.
آنچه ذاتاً منشأ انتزاع شرّ بشمار میرود جهت نقصی است که در مـوجـودی لـحاظ میشود که شأنیت کمال مقابل آن را داشته باشد، و به دیگر سخن: شرّ بالذّات، عدم ملکه خیر است مانند: کری، کوری، بیماری و نادانی و ناتوانی، در برابر شنوائی، بینائی، سلامتی، دانایی و توانایی، بنابراین، ناقص بودن هر یک از مجرّدات تامّ، نسبت به مجرّد بالاتر یا فاقد بودن هر یک از مجرّدات هم عرض، نسبت به کمـالات دیـگـران را نمیتوان شرّی برای آن به حساب آورد زیرا شأنیت واجد شدن آن کمال را ندارد.[32]
پس چنان که معلوم شد شرور عدم ملکة خیر هستند یعنی باید موضوعی باشد که قابل و دریافت کنندة ملکة خیر باشد و در صورتی که آن ملکه معدوم شد، شرور محقّق میشوند و چون مجرّدات کمالات خود را بالفعل دارند و چـیزی از آن را از دست نمیدهند، مجالی برای تحقّق شر وجود ندارد.
تقابل بین خیر و شرّ، تقابل تضادّ نمیباشد، چون تضادّ در جائی است که دو أمر وجودی باشند، در حالی که شرّ أمر وجودی نیست، تقابل تضایف نیز نمیباشد، زیرا در تضایف تصوّر یکی از متضایفین وابسته به دیگری است، ولی در خیر و شرّ، تصوّر خیر، وابسته به تصوّر شرّ نیست، همچنین اگر خیر و شر را از مقولة تضایف بدانیم، در واقع، نفی خیر و شرّ ذاتی کردهایم، چونکه متضایفان وجود ما بإزای عینی و خارجی ندارند، بلکه وجود آن ها فقط در عالم ذهن و مفاهیم است. مانند: أبوّت و بنوّت؛ که عقل این دو مفهوم را از دو وجود خارجی پدر و پسر انتزاع میکند. بنابراین اگر خیر و شرّ را از مقولة تضایف بدانیم، باید بپذیریم که این دو (خیر و شرّ)، خصیصة واقعی أشیا نیستند؛ در حالی که تمام متألهان بر این مطلب اصرار میورزند که ـ دست کم ـ خیر، خصیصة واقعی اشیاست.[33]
همچنین تقابل خیر و شرّ، تقابل نقیضین نمیباشد، چون بر هر عدم مطلقی، شرّ اطلاق نمی شود بلکه بر قسم خاصّی از عدم، شرّ اطلاق میشود و آن جایی است که وجود یا کمال وجودی از موضوع قابل و مستعدّی، معدوم گردد.
ابن سینا میفرماید: «فالشرّ بالذات هو العدم و لا کل عدم، بل عدم مقتضی طباع الشیء من الکمالات الثابتة لنوعه و طبیعته»[34] شرّ بالذات عدم است اما نه هر عدمی بلکه عدم آنچه که کمالات شیئی إقتضایش را داشته باشد.
پس تقابل بین خیر و شرّ تقابل ملکه و عدم ملکه است و نبود هر چیزی شرّ شمرده نمیشود، بلکه نبود آنچه قابلیّت و شایستگی بودن را داشت، شرّ شمرده میشود.
آیت الله جوادی آملی میفرماید: خیر مساوی بلکه مساوق با وجود است، یعنی هر وجودی خیر و هر چیزی وجود است، اما شر مساوی با عدم نیست، بلکه أخصّ از عدم است، یعنی هر امر شرّی عدمی است، ولی هر أمر عدمی شرّ نیست. به تعبیر دیگر، شرّ عدم خاص است و آن عدم ملکه از موضوع قابل و مستعدّ است نسبت بین خیر و شر نیز عدم و ملکه است.[35]

1ـ1ـ 5. أقسام شر
در یک تقسیم کلّی میتوان به سه نوع از شرور اشاره کرد:
الف ـ شرور طبیعی: شروری که به طور مستقیم در طبیعت اتفاق میافتد، مانند: سیل، زلزله، خشکسالی، قحطی، مرضهای کشنده، مرگ، فقر، به عبارت دیگر شروری که نتایج و آثار آفات، بلایا، رنج ها و آلام طبیعی هستند، یعنی بلایایی که از طرف طبیعت بر انسان عارض است و از خارج انسان را مورد تهدید قرار میدهند.
ب ـ شرور أخلاقی: به شروری که از طرف انسان به صورت اختیاری رخ میدهند، یعنی همان أفعال ناشایست و زشتی که از آنها به فواحش و معاصی یاد میشوند. کارهایی مانند: ظلم، تجاوز، کفر، خیانت، دزدی، تکبّر، آدمکشی و هزاران عمل غیر اخلاقی دیگر.
ج ـ شرّ متافیزیک: شری است که همة موجودات امکانی و مخلوقات خداوند به آن مبتلا بوده و قابل انفکاک از آنان نمیباشند، و منظور از شرّ متافیزیکی، محدودیّت همة موجودات ممکن در مقابل کمال نامتناهی خداوند است؛ به دلیل آنکه هر محدودیّتی نقص و ضعف به شمار میآید و هر نقصی نیز مشمول شرور عالم است. از این رو، محدودیّت، فقر و امکان وجودی، شرّ محسوب میشود. لازم به ذکر است که در بحث شرور، این قسم از شرّ مورد بررسی قرار نمیگیرد، زیرا محدودیت وجودی لازمة خلقت، و مقتضای طبیعت هر ممکن الوجودی است و کسانی که وجود شرور را در تضادّ و یا در تناقض با وجود یا صفات خداوند میدانند، هرگز به نقص تکوینی خود و دیگران معترض نیستند؛ زیرا از نظر آن ها میان هستی خداوند و نیز صفات عالیة او با ضعف وجودی و نقص تکوینی موجودات، منافاتی وجود ندارد.
ابن سینا برای شرّ مصادیقی را ذکر میکند:
«واعلم أنّ الشرّ یقا
ل علی وجوهٍ: فیقال شرّ لمثل النقص الذی هو الجهل و الضعف و التشویة فی الخلقة؛ و یقال شرّ لما هو مثل الألم و الغمّ الذی یکون هناک إدراک ما بسبب لا فقد سببٍ فقط»[36] ؛ و بدان که شرّ بر وجوه مختلفی حمل میشود: پس به مثل نقصهایی مانند جهل، ضعف و نازیبا بودن خلقت شر گفته میشود و همچنین به مثل ألم و غمّ که در آنها به واسطة سببی ادراک وجود دارد، نیز شرّ گفته میشود.
همچنین صدرالمتألّهین، در شرح اصول کافی برای شرّ چهار مصـداق ذیل را ذکـر میکند:
1ـ امور عدمی، مثل فقر و موت.
2ـ شرّ ادراکی، مانند درد، رنج و جهل مرکّب.
3ـ شرور اخلاقی و أفعال زشت و ناروا، مثل قتل و زنا.
4ـ مبادی شرور أخلاقی که عبارت است از ملکات رذیله، مانند شهوت، غضب، بخل و مکر.[37]
همچنین ملاصدرا در کتاب اسفار میفرماید: اگر در مورد معانی شرّ، نسبتها و أحوال آنها تأمّل و استقراء کنی، مییابی که شر بر دو قسم است: 1ـ شروری که عدم محض هستند 2ـ شروری که منتهی به عدم میشوند و بعد برای هر دو قسم مثالهایی را ذکر میکند.[38]

فصل دوم
 

تحلیل فلسفی آیات خیر در قرآن کریم
 

2ـ1. واژه شناسی خیر در قرآن
در قرآن کریم بعضی کلمات به کار رفته است که مترادف لفظ خیر و هم معنای آن میباشند که ما در ذیل آنها را نام میبریم:

2ـ1ـ1. برّ
«البَرّ خلاف البحر و تصوّر منه التوسّع فاشتق منه البِرّ، أی: التوسع فی فعل الخیر و برّ الوالدین: التوسع فی الإحسان إلیهما.»[39]
بَرّ در مقابل بحر و به معنای بیایان وسیع است و چون همواره از بیابان (بَرّ) وسعت آن به ذهن میآید، واژة «بِرّ» ـ به معنای توسعه در کار خیر ـ از آن گرفته شده است. «بِرّالوالدین» یعنی به طور گسترده و فراوان به والدین خوبی کردن.
«بِرّ» بر وزن ضدّ در اصل به معنی توسه است، سپس در معنی نیکیها و خوبیها و احسان به کار رفته است، زیرا این کارها در وجود انسان محدود نمیشود و گسترش مییابد و به دیگران میرسد و آنها نیز بهره مند میشوند. و «بَرّ» بر وزن «نر» جنبة وصفی دارد و به معنی شخص نیکوکار است، در اصل به معنی بیابان و مکان وسیع میباشد، و از آنجا که نیکوکاران روحی وسیع و گسترده دارند، این واژه بر آنها اطلاق میشود.[40] علامه طباطبائی در مورد این واژه میفرماید:
«البرّ با لکسر التوسع من الخیر و الإحسان، و البرّ بالفتح صفة مشبهة منه»[41]
بر زمانی که با کسره خوانده شود به معنای وسعت بخشیدن در کار خیر و احسان است و زمانی که با فتحه خوانده شود، صفت مشبهه است.
آیت الله جوادی آملی در مورد این واژه میفرماید:
«البرّ هو الخیر الواصل إلی الغیر مع القصد إلی ذلک و الخیر یکون خیراً و إن وقع عن سهوٍ»
برّ، همان چیزی است که به دیگران میرسد در حالی که فاعل آن توجه به این خیررسانی و قصد آن را داشته باشد، امّا خیر، آن است که منفعتی به دیگری برسد هر چند که از روی سهو و بی توجهی باشد.
 
 

نظر دهید »
تعیین رابطه بین بازاریابی داخلی و رفتار شهروندی سازمانی با توجه به نقش تعدیل گر رهبری توزیعی (مورد مطالعه شعب بانک ملت استان ایلام)- قسمت ۸
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

نیازها و انتظارات مشتریان داخلی باید با عرضه کنندگان داخلی (مدیران و افرادی که خدمات را به کارکنان ارائه می کنند) مرتبط باشند؛ ارزیابی خدمات ارائه شده به مشتریان داخلی، نیازمند ارتباط مستمر با عرضه کنندگان داخلی است (دنی[۴۰]، ۲۰۰۶).
۲-۱-۵ گام های بازاریابی داخلی
در اجرای مفاهیم بازاریابی داخلی، گام های متعددی برای توسعه و ارزیابی بازاریابی داخلی برداشته می شود. در یک تقسیم بندی، این گام ها در سه بخش قرار می گیرند:
گام اول. انگیزش و رضایتمندی کارکنان. شامل دو بخش است که عبارتند از: توجه به کارکنان به عنوان مشتریان داخلی و تمرکز بر رضایتمندی کارکنان (هرویرس و موریس[۴۱]، ۲۰۰۱).
گام دوم. مشتری گرایی. هدف اساسی بازاریابی داخلی، ایجاد تعامل مثبت بین کارکنان و مشتریان است. ارائه خدمات مؤثرتر نیازمند هماهنگی مؤثر بین کارکنان مرتبط با مشتریان از یک طرف و کارکنان رده های بعدی از طرف دیگر است (منبع: همان).
گام سوم. توسعه و گسترش مفهوم بازاریابی داخلی. در این مرحله، بکارگیری استراتژی های بازاریابی داخلی و مدیریت تغییر در سازمان ها مورد توجه است و به طور کلی از بازاریابی داخلی به عنوان ابزاری برای بکارگیری استراتژی ها و مدیریت مشتریان به منظور دستیابی به اهداف سازمانی بهره گرفته می شود (منبع: همان).
۲-۲ بخش دوم: رهبری توزیعی
۲-۲-۱ رهبری: تعاریف و ماهیت
موضوع رهبری به ریشه رفتار سازمان یافته انسانی برمی گردد. رهبری از هویت انسانی ما جدایی ناپذیر است؛ هویتی که تصور تاریخ بشر بدون آن مشکل است. آیا هیچ تلاش بزرگی می توانست بدون رهبری به انجام رسد؟ از دیدگاه سازمانی، رهبری به عنوان یک فرایند، به معنی استفاده از نفوذ بدون زور برای هدایت و هماهنگی فعالیت های اعضای یک گروه و به عنوان یک صفت، به معنی مجموعه ای از ویژگی هاست. رهبری نفوذ قدرتمندی بر رفتار فرد و گروه در سازمان دارد. هر چه سازمانی از نظر رهبری نیرومندتر باشد، موفقیت آن سازمان بیشتر خواهد بود (انجمن مدیریت آمریکا، ۲۰۰۵؛ ترجمه انصاری، معمار و جاوری؛۱۳۸۷).
رهبری دارای معانی لغوی، اصطلاحات متعدد و جلوه مختلف می باشد. به لحاظ لغوی، واژه رهبری یعنی رهیابی، رهگشایی و راهنمایی انسانها، پیشگامی به سوی اهداف خاص که در عمل از طریق نفوذ در دیگران و تغییر رفتار آنها در جهت مورد نظر امکان پذیر است (سید جوادین، ۱۳۸۶). در اصطلاح، رهبری شامل راهنمایی و فرماندهی زیردستان در جهت بهتر فهمیدن هدف های سازمانی و برانگیختن آنان به کار و فعالیت موثر است. به عبارت دیگر، تلاش مدیر برای ایجاد انگیزه و رغبت در زیردستان با هدف حصول به اهداف سازمانی صورت می گیرد. همچنین رهبر دارای جلوه هایی مانند رهبری مذهبی، رهبری سیاسی، رهبری علمی و فلسفی، و رهبری سازمانی است (سیدجوادین، ۱۳۸۲).
“راه های زیادی برای تمام کردن این جمله « رهبری عبارت است از ……» وجود دارد. در واقع تعریف واقعی از رهبری توسط استوگدیل[۴۲] (۱۹۷۴) ارائه شد. وی اذعان داشت که به تعداد افرادی که کوشیده اند رهبری را تعریف کنند، تعاریف مختلف از رهبری وجود دارد” (افجه ای، ۱۳۸۸: ۴۱۵).
طی پنجاه سال گذشته، بیش از شصت و پنج طبقه بندی سیستمی برای تعریف رهبری و ابعاد و موازین آن ارائه شده است. برخی از طبقه بندی ها، بر روش های کار از طریق گروه تأکید دارند که در آن رهبر در مرکز فعالیت ها و تغییرات گروهی قرار دارد (فلیشمن[۴۳]، ۱۹۹۱؛ باس[۴۴]، ۱۹۹۹).
برخی دیگر رهبری را از منظر روابط قدرت میان رهبران و پیروان تعریف کرده اند. از این منظر رهبران می توانند از قدرت خود موجبات تغییر در رفتار دیگران را فراهم آورند. برخی دیگر رهبری را در دیدگاه شخصیتی خلاصه کرده و اذعان داشته اند که رهبری عبارت است از ترکیب صفات و و یژگی های خاص یا شخصیت هایی که افراد از آن برخوردارند و آنها را قادر می سازد تا از این طرق دیگران را به انجام کارهای سازمانی تشویق کنند (افجه ای، ۱۳۸۸؛ سیدجوادین، ۱۳۸۶).
در دیدگاهی دیگر، رهبری به عنوان ابزار دستیابی به هدف، مورد ملاحظه قرار گرفته که در آن پیروان به عنوان ابزاری جهت دستیابی به اهداف رهبر سازمان، در کانون توجهات رهبر قرار می گیرند. در این دیدگاه، رهبر پیروان را از طریق دیدگاه ها، الگوها و توجه فردی تغییر می دهد (نورث هاوس[۴۵]، ۲۰۰۷).
در نهایت، رهبری بر حسب صفات و ویژگی های فردی، رفتار فردی، نفوذ در دیگران، الگوهای تعاملی، روابط، نقش ها و وظایف، تصور دیگران درباره ی نفوذ قانونی آنان تعریف شده است. نمونه بعضی از این تعاریف که طی چند دهه ی اخیر بیان شده اند، به شرح زیر است:
۱-از نظر تاننبام[۴۶] (۱۹۵۵)، رهبری به عنوان نفوذ فردی که در وضعیتی خاص از طریق فرایند ارتباط در جهت دستیابی به هدف یا اهدافی معین اعمال می شود، تعریف می شود (نقل از یوکل، ۱۹۸۸).
۲-رهبری فرایند هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیت های گروه یا اعضای تعریف است که دارای سه کاربرد مهم است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نخست آن که رهبری در رابطه با زیردستان و پیروان مطرح می شود؛ چون افراد باید دستورات رهبر را بپذیرند.
 

 

 

 

 

 

 

 

 

آنکه رهبری مستلزم توزیع نابرابر قدرت میان رهبر و اعضای گروه است و تردیدی نیست که قدرت رهبر به مراتب از پیروان بیشتر است؛
 

 

 

 

 

 

 

 

 

آنکه رهبری مستلزم توانایی برای اعمال نفوذ بر رفتار پیروان است (استونر[۴۷]،۱۹۸۶).
 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳-بلانچارد[۴۸] (۱۹۹۳)، رهبری را فرایند تاثیر گذاری بر فعالیت های یک فرد یا یک گروه می داند که در موقعیتی خاص در جهت رسیدن به هدف های خاص کوشش می کنند.
۴-” رهبری فرایند نفوذ اجتماعی است که طی آن، رهبر در جستجوی مشارکت داوطلبانه زیردستان برای تلاش در جهت رسیدن به اهداف سازمان است ” (کرینتز[۴۹]، ۱۹۹۶: ۴۶۹).

۵-رابینز[۵۰] (۱۹۷۷)، رهبری را به عنوان توانایی اعمال نفوذ بر گروه و هدایت آن به سوی هدفهای مورد نظر تعریف می کند. منبع این قدرت یا اعمال نفوذ، جنبه رسمی دارد که همان تکیه زدن بر مسند مدیریت، در یک سازمان است.
۶- رهبری فراگرد نفوذ اجتماعی است که در آن رهبر مشارکت داوطلبانه کارکنان را در تلاش برای کسب هدفهای سازمانی طلب می کند. رهبران برای ترغیب مشارکت داوطلبانه کارکنان هرگونه اختیار و قدرتی را که دارند با ویژگی های شخصی خود و مهارت های اجتماعی تکمیل می کنند (رضائیان، ۱۳۸۳).
همانگونه که ملاحظه می شود، تعاریف مذکور هر کدام از زاویه و جنبه ای خاص به رهبری نگریسته اند. تعداد حجیم تعاریف نشانگر ماهیت پیچیده رهبری است که مانیون[۵۱] (۲۰۰۶) بیان می دارد؛ رهبری مهمترین و زیباترین واژه عظیم علم در سازمان و مدیریت است و تعاریف متعدد و مختلفی از آن وجود دارد.
با در نظر گرفتن همه تعاریف ارائه شده که به برخی از آنها اشاره شد،همه آنها در چند ویژگی با هم مشترکند که عبارتند از:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری یک فرایند است،
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری هدفمند است،
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری وابسته به وجود گروه است و در داخل گروه اتفاق می افتد،
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری همواره با تغییر همراه است و با تغییر آمیخته است (افجه ای،۱۳۸۸).
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری یک کارکرد است،
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری مبتنی بر ارزش و آرمان است،
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری هنر نفوذ در زیردستان است،
 

 

 

 

 

 

 

 

 

رهبری مشروط و وابسته به زمینه است (زین آبادی، ۱۳۸۸).
 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲-۲-۲ مطالعه علمی رهبری
تا قبل از ظهور انقلاب صنعتی به طور رسمی و علمی به موضوع رهبری پرداخته نشده بود. در آغاز دهه ۱۸۰۰، رهبری و مدیریت به صورت رسمی به عنوان عامل تولید تشخیص داده شد. در آن دهه جین باپتیست سی[۵۲] (۱۸۰۳) اقتصاددان فرانسوی بر این باور بود که کارآفرینان بایستی از مهارت و هنر رهبری و مدیریت برخوردار باشند.

در طول انقلاب صنعتی مفهوم رهبری به عنوان یک عامل مهم اقتصادی تشخیص داده شد و از کنترل و هدایت به عنوان دو نقش اصلی رهبری یاد می شد. تاکید بر رهبری مبتنی بر کنترل یا به عبارت دیگر رهبری مبتنی بر الگوی عمودی برای اولین بار در مطالعه مدیریت و رهبری جیمز مونتگومری[۵۳] (۱۸۴۰) مورد بررسی قرار گرفت. در طول آن دهه، در ادبیات مدیریت بر اشکال سازمانی، ساختارها و فرایندهای سازمانی تمرکز می شد (ذاکری، ۱۳۹۰).
در مباحث سازمان و مدیریت، بحث رهبری سازمان ها به صورت علمی همانند دیگر مباحث از فردریک وینسلو تیلور[۵۴] (۱۸۷۸) و تلاش های وی شروع شد. از سالهای دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ نهضت روابط انسانی به تدریج جانشین روش علمی تیلور شد که علاوه بر مسئله تکنولوژی برای بهبود بازده، به نیروی انسانی نیز توجه ویژه ای داشت. طبق نظریه روابط انسانی، وظیفه رهبر آن است که تحقق هدفها را از طریق ایجاد تعاون و همیاری بین زیردستان خود تسهیل کند و فرصت هایی برای رشد شخصی به وجود آورد (بالدریچ[۵۵]، ۱۹۷۸).
۲-۲-۳ رهبری توزیع شده: تعاریف و ماهیت
رهبری توزیع شده مفهومی رایج در میان محققان، سیاست گذاران و متخصصان رهبری و همچنین اصلاح کنندگان نظام آموزش سازمان ها بوده و پژوهش ها نشان داده اند که اطمینان و اعتماد فزاینده ای در مورد کمک رهبری توزیع شده به اثربخشی سازمان وجود دارد (هارمرسلی – فلچر و براندرت[۵۶]، ۲۰۰۵؛ استوری، ۲۰۰۴). علیرغم اینکه به نظر می رسد؛ علاقه وافری نسبت به ایده رهبری توزیع شده در میان پژوهشگران دیده می شود؛ اما تفاسیر متناقض و گاهی متضاد در مورد اینکه «معانی واقعی رهبری توزیع شده چیست» وجود دارد. تعاریف و مفاهیم متعدد، اعم از هنجاری و نظری همراه با کاربرد ضمنی آنها، و همچنین ادبیات پشتیبانِ مفهوم رهبری توزیع شده گوناگون و متغیر می باشند (بن نت، هاروری، ویس و وودز[۵۷]، ۲۰۰۳).
اصطلاح رهبری توزیع شده ابتدا در سال ۱۹۵۱ در کتاب «پویایی گروه های مشارکتی» که توسط جک گیب[۵۸] نگاشته شد، بکار رفت. در این کتاب گیب استدلال نمود که: «هم اکنون به طور چشمگیری بر رشد و توسعه همه اعضای سازمان توجه و تاکید می شود. این امر محدود به یک رهبر نمی شود، بلکه رهبری در بین افراد توزیع شده (فراگیر) است. از آن زمان به بعد، اصطلاحاتی مانند «رهبری کارمند[۵۹]» و «تصمیم گیری مشترک»، در ادبیات سازمان و مدیریت نمود پیدا کرد (لوسیا[۶۰]، ۲۰۰۴). گروون (۲۰۰۲) بیان می دارد که اصطلاح رهبری توزیع شده ابتدا در دهه ۱۹۵۰ در حوزه روانشناسی اجتماعی و سپس در دهه ۱۹۹۰ در نظریه های سازمان و در نهایت در بافت آموزش مطرح شد.
برخی دیگر از پژوهشگران اذعان دارند که تا اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰، مفهوم کنونی رهبری توزیع شده (یعنی توزیع و گسترش فعالیت های رهبری و تعاملات میان افراد و موقعیت ها) ظهور نیافته بود. (کامبورن، روان و تیلور[۶۱]، ۲۰۰۳؛ کوپلند[۶۲]، ۲۰۰۳؛ هلر و فیرستون[۶۳]، ۱۹۹۵؛ اسمیل و دنی[۶۴]، ۱۹۹۰؛ اسپیلان و همکاران، ۲۰۰۴).
به هر حال، رهبری توزیع شده یکی از اظهارات قدیمی رهبری است که بیان می دارد، جهت دستیابی به اهداف سازمان، باید از طریق افراد عمل کرد. در بافت مدیریتی، این اصطلاح تقریباً به سال ۱۲۵۰ قبل از میلاد مسیح بر می گردد. در آئین توراتی، این اصطلاح به عنوان جایگزینی برای سبک رهبری موسی«ع«- نه برای انجام کار مشارکتی با دیگران- به کار گرفته شد. الگوی توراتی بر این اصل استوار بود که: «یک انسان نه تنها باید جهت سوددهی به خود مطالعه و تلاش کند، بلکه باید برای سودبخشی به دیگران نیز تلاش نماید (اودورو[۶۵]، ۲۰۰۴). این اصول بنا بر گفته ی مک بث (۲۰۰۴)، تنها به تفویض اختیار اشاره ندارد، بلکه به محیطی اشاره دارد که افراد درون آن قادرند، رشد کنند و برای رهبری کردن توانمند شوند. این اصول تا نیم قرن گذشته به عنوان سبکی از رهبری پی ریزی و مفهوم سازی نشده بود و از آن دهه به بعد بنا به گفته ی گروون (۲۰۰۲)، در تئوری های سازمانی و روانشناسی اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار شد و از دهه ی ۱۹۹۰ به بعد به عنوان یک مسئله ی عمده در ادبیات رهبری سازمان مطرح شد (گروون، ۲۰۰۲). در کار قدیمی کاتز و کان (۱۹۶۶)، رویکرد توزیع شده دیده می شود. از نظر آنها چشم انداز توزیع شده در مورد رهبری، رهبری را مترادف با کار مدیران دانسته که در آن، کار رهبری به نحوی از انحاء افراد مختلفی را درگیر می کند (اسپیلان، ۲۰۰۸).
مفهوم اصلی رهبری توزیع شده تا سال ۱۹۵۰ مجهول بود، اما در قرن ۲۱ توسط اسپیلان (۲۰۰۶) و المور (۲۰۰۵) به خوبی تشریح شد. الگوی رهبری قرن ۲۱، به مفهوم تفویض مسئولیت در میان گروه های متعدد سازمانی، در حالیکه همه گروه ها به سوی ارزش ها، فرهنگ، نمادها و سنن مشترکی حرکت می کنند، اشاره دارد. در این راستا هریس (۲۰۰۸) اذعان نمود که علیرغم اینکه رهبری توزیع شده ریشه در نظریه های سازمانی اواسط دهه ۱۹۶۰ دارد اما این اصطلاح مناسب عصر حاضر است. این پارادایم[۶۶] به عنوان راهی برای ارتقاء و موفقیت سازمان و بهبود عملکرد شغلی کارکنان قلمداد می شود که در آن همکاری و تثبیت منابع با هدف توزیع تجارب رهبری میان ذی نفعان درون سازمان، مخصوصاً کارکنان صورت می گیرد (پچورا[۶۷]، ۲۰۰۱).
رهبری توزیع شده به عنوان پدیده ای تعریف می شود که در آن فعالیت های رهبری توسط یک نفر مدیریت نمی شود، بلکه بین افراد متعدد درون سازمان یا تیم های کاری، تسهیم می شود (استوری، ۲۰۰۴؛ یوکل، ۲۰۰۲). این سبک به روابط قدرت درون سازمان اشاره دارد، زیرا این سبک رهبران را از جمود خارج و آنها را به افرادی سیال و پر تحرک تبدیل می نماید (هریس، ۲۰۰۴). در رهبری توزیع شده، مدیر هنوز در نقش اصلی خود باقی مانده و نقش معمار سازمان را بر عهده داشته (لاشوَی[۶۸]، ۲۰۰۳) و با هدف شکل گیری رفتار مشارکت جویانه در افراد، و هدایت سازمان و کارکنان در جهت فرایند تغییرات سازمانی، تیم های رهبری را شکل می دهد (هریس، ۲۰۰۴). بنابراین یکی از جنبه های اصلی رهبری توزیع شده، درک افرادی است که در فرایند توزیع فعالیت ها و نقش های رهبری مشارکت دارند. بر این اساس تصمیم گیری ها از تیم شروع شده، و افرادی که در تیم هستند و قرار است که تصمیمات را اجرا نمایند، شناسایی می شوند (لیتوود و ماسکال[۶۹]، ۲۰۰۸). افرادی که در فرایند تصمیم گیری و اجرای فعالیت های رهبری مشارکت می کنند، به روش های مختلف می توانند اثربخشی سازمان را تحت تاثیر قرار دهند.
مفهوم رهبری توزیع شده، یک نوع حرکت افراطی از نگرش های سنتی رهبری است که در آن رهبری به عنوان نقشی رسمی قلمداد نمی شود، بلکه شامل تعامل افراد سازمان در قالب یک تیم کاری، با هدف هدایت اهداف، نقش ها و مسئولیت های سازمانی است (هانت، ۲۰۰۴). دارا بودن رفتار، مهارت و دانش رهبری، جایگاه مهمی در رهبری توزیع شده دارد، لذا این عوامل به افراد اجازه می دهند که همانند یک رهبر فکر کنند و مشارکتی فعالانه در خلق رهبری توزیع شده داشته باشند. رهبری توزیع شده، ویژگی یک فرد نیست، بلکه شامل یک «فرایند رابطه ای«، در کل تیم، گروه یا سازمان است (هانت و روپو[۷۰]، ۲۰۰۵).
در رهبری توزیع شده یا به تعبیر نوین «فراقهرمان[۷۱]»، به روابط انسانگرایانه مانند کار تیمی، مشارکت، توانمندسازی، ریسک پذیری، و کنترل اندک روی دیگران، تاکید و تمرکز می شود. در این پارادیم نوین، رهبر سازمان دستور و فرمان نمی دهد، بلکه کار را از طریق دیگران و تسهیم قدرت با آنها انجام می دهد و برای همه ی افراد سازمان، اطلاعات و داده هایی در باب برنامه ها، عملیات و رویه های کاری سازمان فراهم می آورد (ایچر، ۲۰۰۳). در این سبک نوین رهبری، اثربخشی سازمان ها چندان به عمل قهرمانانه فردی وابسته نیست، بلکه بیشتر به تجارب مشارکتی و تسهیم شده در سراسر سازمان بستگی دارد (فلتچمن، ۲۰۰۵).
بنا بر اظهارات گروون (۲۰۰۲)، در سبک رهبری توزیع شده، وظایف رهبری توسط رهبران متعدد، هیئت امنای سازمان، یا کارکنان صورت می گیرد و حتی به کارکنان اجازه داده می شود، و به آنها اعتماد می شود تا هسته فنی سازمان و فعالیت های آموزش و بهسازی را به عنوان یک کارمند، هدایت نمایند. در پارادیم رهبری توزیع شده آنچه مشهود است افزایش قدرت کارکنان است (لیتوود، ۲۰۰۴).
رهبری توزیع شده به مدیران اجازه می دهد که به جایگاه رسمی و نقش های غیر رسمی افراد توجه نماید و در واقع بحث مسئولیت رهبران سازمان را مطرح سازد. از این رو شاید این مسئله ایجاد شود که افراد چگونه مسئولیت های توزیع شده ی رهبری، که منجر به بهبودی آموزش، ایجاد هنجارهای اعتماد، افزایش همکاری و حمایت از بالندگی کارمندان می شود، را به نحو احسن انجام دهند (هلر و همکاران، ۱۹۹۵).
امری مهم در رهبری توزیع شده این است که دانش از چه طریقی و توسط چه کسی در سازمان عهده داری می شوند. آنچه در بحث رهبری مشهود است، وجود انواع مختلف رهبران دانش در درون سازمان بوده، که دانش را هدایت می کنند لذا در این پارادایم آنهایی که نقش رهبری را بر عهده می گیرند بر مبنای دانش مورد نیاز عمل می کنند، پس مفروضه ی اساسی در این الگو این است که رهبری بر مبنای دانش موجود و فرهنگ یادگیری شکل می گیرد (اسپیلان، ۲۰۰۱).
رهبری توزیع شده بیشتر با گفته لامبرت (۲۰۰۳) مرتبط و متناسب است. از نظر وی «هر کسی درون ساختار سازمان حق، مسئولیت، و توانایی رهبر شدن را داراست«. وی معتقد است که رهبری توزیع شده امری است که یادگیری جمعی، ایجاد دانش و معانی جمعی و همکارانه را در بر می گیرد و می توان آن را الگوی خاص در نظر گرفت که منجر به تغییرات فوق العاده و مداوم می شود.
نمی توان گفت که رهبری توزیع شده یک تکنیک جدید رهبری است، بلکه برچسبی است بخردانه و در جستجو و بازنمایی این حقیقت است که رهبری سازمان مستلزم فعالیت تسهیم شده در سازمانهاست. از نظر بنت (۲۰۰۳)، رهبری توزیع شده امری نیست که توسط یک فرد انجام گیرد. بلکه مجموعه ای از فعالیت هاست که از طریق روابط بین فردی انجام می گیرند (بن نت، ۲۰۰۳). مک بث و همکاران (۲۰۰۳)، رهبری توزیع شده را از دو بعد رسمی و غیر رسمی مورد توجه قرار دادند؛ از بعد اول؛ آنها رهبری توزیع شده را بر حسب نقش هایی که توسط موقعیت های رهبری رسمی مانند اعضای تیم مدیریت و رهبری سازمان انجام می گیرند، مورد توجه قرار داده، و از بعد دوم رهبری را بر حسب مسئولیت های جمعی شامل رهبر، کارکنان و کارمندان رهبر که به طرق مختلف، در زمان ها و مکان های مختلف رهبری را در سازمان تجربه می کنند، مورد بررسی قرار دادند (مک بث، ۲۰۰۳).
ساووی[۷۲] (۱۹۸۴)، اذعان می دارد که هدف از رهبری توزیع شده، تغییر ائتلاف تصمیم گیری در سازمان به منظور درک بهتر موقعیت رهبری است (نقل از مارچ و اوسولون[۷۳]، ۱۹۸۴). کِلی[۷۴] (۲۰۰۲)، دو اصطلاح رهبری توزیع شده و رهبری تفویضی را بر حسب انتقال و تقسیم امور مفهوم بندی کرد. از نظر وی رهبری توزیع شده به تسهیم رهبری، قدرت و هدایت دسته جمعی امور اشاره دارد و در جایی اتفاق می افتد که افراد به طور کارآمد به عنوان رهبران گمارده شوند، به ایجاد و خلق سازمان های یادگیرنده کمک کنند، و در نهایت فرصت رهبری کردن برای همه فراهم آید (اودورو، ۲۰۰۴).
منتقدان اذعان داشته اند که رهبری توزیع شده چیزی بیش از «پیروی از رسوم[۷۵]« که اصول مدیریت گرایی را ترویج می نماید، نمی باشد (فیتزجرالد و گانتر[۷۶]، ۲۰۰۷). علیرغم این انتقادات، دیگران معتقدند که رهبری توزیع شده روش جدید فکر کردن در مورد رهبری سازمانها بوده و ابزاری قدرتمند برای انتقال دادن تجارب و عمل رهبری فراهم می آورد (اسپیلان و همکاران، ۲۰۰۱). متأسفانه، حوزه رهبری نسبت به نظریه ها و برچسب های نوین رهبری، حساس و شکننده است. در واقع سوخت اصلی صنعت رهبری از طریق راه ها و روش های نوین تعریف و تشریح عمل رهبری، تامین می گردد. اکثر تئوری ها و برچسب های حوزه رهبری بدون هیچ گونه شواهد تجربی به وجود آمده اند. این نظریه ها قبل از اینکه به انبار نظریه های رهبری افزوده شوند، سرشناس بوده و مورد کنکاش و حمایت پژوهشگران قرار گرفتند. بدون شک رهبری توزیع شده به عنوان «خویشاوند جدید مجموعه رهبری« محسوب شده (گروون، ۲۰۰۰) و هم اکنون مبحث اصلی سخنرانی ها و کنفرانس های مربوط به تغییر رهبری سازمان می باشد.
۲-۲-۴ سیر تاریخی شکل گیری رهبری توزیع شده
دست اندرکاران و متخصصان امر آموزش و بهسازی سازمانها همواره درصدد طراحی الگو و روندی برای موفقیت سازمانها بوده و برای رسیدن به این هدف، چارچوب های متعددی را ترسیم کرده اند. این چارچوب ها بر مبنای راهبرد های آموزشی منطبق با دوره زمانی خاص و معین تدوین شده و در طول یک دوره زمانی دیگر ممکن است استراتژی قبلی اثربخش نباشد. آنچه مشهود است، جنبش اصلاحات سازمان با موضوع مهندسی مجدد ساختار سازمانها شروع شد و استراتژی اصلی آن تحول و بازسازی ساختار سازمانی سازمانها بود. در مراحل بعدی اصلاحات و بهسازی سازمانها، راهبرد اصلی متخصصان آموزش و بهسازی بر حسب درجه اهمیت و مبنای نظری انتخاب می شد. همراه با جنبش اصلاحات سازمانها، به منظور درک و شناسایی نقاط ضعف در سیستم سازمانی، داده کاوی[۷۷] به عنوان استراتژی اصلی سازمان ها مطرح شد. بر این اساس طی یک دوره زمانی خاص و بر پایه مبنای نظری منطقی، رهبری توزیع شده به عنوان روشی نوین برای هدایت سازمانها ظهور یافت (بالی، ۱۹۹۲). آنچه مشهود است، در دهه ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵، در راستار موفقیت و پیشرفت کارکنان، سیستم های آموزش و بهسازی بر رفتارها و عملکرد کارکنان و همچنین ایجاد شبکه ها و تیم سازی تاکید داشتند، و در اوایل دهه ۱۹۹۵ به دنبال الگویی برای دستیابی به موفقیت کارکنان برآمدند. نتیجه این تلاش ها، تدوین و توسعه الگوهای توسعه حرفه ای کارکنان و به تبع، توسعه یادگیری آنها بود. در این الگوها برای حصول به اهداف مورد نظر، انتظارات سازمانی در سطح بسیار بالایی مطرح می شدند و کارکنان نیز برای رسیدن به این اهداف تشویق می شدند. انتظار سطح بالا باعث شد تا در طول سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰، الگوهای مختلف آموزش و بهسازی گسترش یابند. علیرغم توجه به الگوهای یادگیری متعدد، باز احساس می شد که پیشرفت و موفقیت کارکنان در سطح مورد انتظار نیست. بنابراین دست اندرکاران و متخصصان امرآموزش به دنبال راه حل های متعدد بودند و در این میان، بازسازی مجدد ساختار سازمانها را مدنظر قرار دادند تا اینکه دریافتند که راه رهایی از الگوهای سنتی و بوروکراتیک، به کارگیری شکل توزیع شده ای از رهبری در سازمانها است. این رخداد در طول دهه ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ صورت گرفت. در این دوره ضمن بهره گیری سازمانها از محیط خارجی و تعامل با آن، تصمیم گیری مبتنی بر داده کاوی در رأس کار قرار گرفت. بنابراین رهبری توزیع شده علاوه بر تغییر در تفکرات، ساختار و روابط کاری، بر تصمیم گیری های سازمانی و شیوه اتخاذ آن نیز تاثیر قابل ملاحظه ای بر جای گذاشت.
۲-۲-۵ تفاوت رهبری توزیع شده با سایر سبک های مرتبط
پژوهشگران رهبری سازمان و همچنین محققان آموزشی به وفور رهبری آموزشی را به عنوان ستون اصلی و پایه توسعه سازمان معرفی کرده اند، در طول تاریخِ شکل گیری رهبری، اشکال و شیوه های متعددی از آن پیدا شده اند. و باید بین اشکال مختلف رهبری و معانی نزدیک رهبری توزیع شده که ممکن است به طور اشتباه به جای یکدیگر استعمال شوند، تفاوت قایل شد. اشکالی مثل رهبری مشارکتی (وروم و یاگو[۷۸]، ۱۹۹۸)؛ رهبری تسهیم شده[۷۹] (پیرس و کانگر، ۲۰۰۳)؛ رهبری پخش شده[۸۰] (گرین، ۲۰۰۲)؛ رهبری همکارانه[۸۱](والاس، ۲۰۰۳) و رهبری دموکراتیک (اسپیلان و دایاموند، ۲۰۰۷؛ گرینت[۸۲]، ۱۹۹۷). با توجه به نزدیک بودن معانی لغوی آنها، در بعضی از موارد سوالاتی حول محور تفاوت این شیوه ها با رهبری توزیع شده، پیش می آید. اگر چه در بعضی مواقع این اصطلاحات به صورت جایگزین با رهبری توزیع شده به کار گرفته می شود اما بیشتر محققان در فکر یافتن تفاوت های موجود بین این شیوه از رهبری با سایر انواع آن بوده اند (مک بث، ۲۰۰۴). در زیر به تفاوت سبک رهبری توزیع شده با دیگر سبک های مشابه پرداخته شده است.
۲-۲-۵-۱ رهبری تحولی
گاهی اوقات رهبری توزیع شده به عنوان یک نوع از رهبری تحولی مورد بحث واقع می شود. این کاربردها اشتباه هستند، رهبری توزیع شده با این اصطلاحات مترادف نیست. رویکرد توزیع شده به رهبری مطلق نیست بلکه یک رویکرد نسبی است. رهبری تحولی معمولاً به عنوان «توانایی در توانمند ساختن دیگران« با هدف تغییر اساسی در شکل، ماهیت و کارکرد برخی پدیده ها تعریف می شود. رویکرد توزیع شده به رهبری از دو جهت با رهبری تحولی تفاوت دارد: نخست، رویکرد توزیع شده به رهبری، هم راستای رویکرد تحولی در رهبری در مقابل رویکرد تبادلی نیست. رویکرد توزیع شده رهبری می تواند تحولی یا تبادلی باشد. دوم، رهبری توزیع شده نه مدیر ارشد یا مدیر سازمان بلکه فعالیت های رهبری را به عنوان قسمت اصلی رهبری محسوب می کند، این رویکرد رهبری به دیگران مانند مدیران یا کارمندان اجازه می دهد تا بازیگران کلیدی در فعالیت های رهبری باشند (لیتوود و همکاران، ۲۰۱۰: نقل از عباسیان، ۱۳۹۱).
۲-۲-۵-۲ رهبری پخش شده
نزدیک ترین سبک به رهبری توزیع شده، رهبری پخش شده می باشد. رهبری پخش شده، رهبری را به عنوان فعالیت هایی می بیند که می تواند در نقاط مختلف یک سازمان قرار بگیرد. رهبری پخش شده توسط دیوید گرین[۸۳] (۲۰۰۲) و با اصطلاح «اجتماع رهبری[۸۴]« مطرح شد. این اصطلاح شامل جامعه ای می شود که اعضای آن بر این باورند که آنها سهمی در مشارکت دارند، می توانند ابتکار عمل خود را نشان دهند، و زمانی که کاری در دست دارند، می توانند پیروانی داشته باشند. در واقع در این سبک رهبری، هر کدام از افراد در صورت لزوم می توانند برای خود یک رهبر باشند و قدرت یک رهبر را داشته باشند. در معنای عام، رهبری پخش شده شامل توزیع و تسهیم مهارت ها و مسئولیت های رهبری در سازمان می باشد و در پاسخ به پذیرش همه جانبه اشکال پست بوروکراسی سازمانی شکل گرفت. در این سبک رهبری، قدرت در بین رهبر و پیروان تسهیم شده است و پیروان بر خلاف رهبری ارتدوکسی[۸۵] دارای یک قدرت خود رهبری می باشند (دیل و بولمن[۸۶]، ۲۰۰۳). تفاوت بین سبک رهبری توزیع شده و رهبری پخش شده در جدول زیر آمده است.
جدول ۲-۵ تفاوت بین سبک رهبری توزیع شده و پخش شده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

 

 
 

 
 

 

 

 

 

 
 

 

 

 
 

 

 
 

 

 
 

 

 

 
 

 

 
 

 
 

 

 
 
 

 

 

 

 

 
 

 

 

 
 

 

 
 

 
 
 

 
 

 

 

 

 

 

 

رهبری پخش شده
رهبری توزیع
 
 
 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 179
  • 180
  • 181
  • ...
  • 182
  • ...
  • 183
  • 184
  • 185
  • ...
  • 186
  • ...
  • 187
  • 188
  • 189
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره :بررسی و تشخیص نفوذ با استفاده از الگوریتم های داده کاوی- فایل ۲۵
  • دانلود فایل ها در مورد : تاثیر ۸ هفته تمرینات ثبات دهنده بر تعادل، درد و ...
  • معناشناسی واژگان قرآن در روایات اهل بیت- قسمت ۱۷
  • ارائه مدلی برای اندازه گیری میزان چابکی در شرکت های نرم افزاری بر اساس اصول چابک- قسمت ۴
  • اثر بخشی طرحواره های درمانی بر کاهش تعارضات زناشویی و افزایش سلامت روان- قسمت ۸
  • ارزیابی تجربه آموزش رشته برنامه¬ریزی رفاه اجتماعی در مقطع تحصیلات تکمیلی در دانشگاه¬های ایران- قسمت ۷
  • مطالعه تطبیقی سیاست کیفری ایران وحقوق جزای بین الملل درقبال تطهیرپول های نامشروع (پول شویی)- قسمت ۱۸
  • " مقاله های علمی- دانشگاهی – قسمت 11 – 3 "
  • پژوهش های کارشناسی ارشد درباره : ممیزی بالینی ترانسفوزیون فرآورده های خونی در کودکان مبتلا به ...
  • تأثیر مکمل‌سازی کوتاه مدت کراتین بر آمونیاک خون و برخی شاخصهای عملکردی و ساختاری در تکواندوکاران نوجوان- قسمت ۹
  • طرح های پژوهشی دانشگاه ها در مورد بررسی ارتباط بین توده‌ی بدنی، اختلالات هورمونی و برخی عوامل خونی ...
  • صیانت و پیشگیری از جرم و گناه از منظر قرآن کریم و راهکار های نهادینه کردن آن در بین کارکنان ناجا- قسمت ۱۳
  • دانلود فایل های پایان نامه در رابطه با بررسی رابطه ساختار سازمانی و کارآفرینی استراتژیک در واحدهای جهاد ...
  • " فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | بخش اول: اصل استقلال شرط داوری و دکترین مربوط به آن – 10 "
  • رابطه بین ساختارهای رقابتی در بازار و ریسک اعتباری در شرکت های بورس اوراق بهادار تهران- قسمت ۳
  • تاثیر توانمندی در اجرای ابعاد سخت افزاری و نرم افزاری مدیریت کیفیت بر ...
  • تحولات ساختار نظام بین الملل پس از فروپاشی شوروی ۱۹۹۱-۲ و ضرورت شکل گیری دولت مستقل فلسطین- قسمت ۸
  • تبیین جایگاه اصول عملیه در دادرسی مدنی- قسمت ۳
  • تاثیر ترکیب مالکیت و هیات مدیره شرکتها بر مسئولیت پذیری اجتماعی شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران- قسمت ۸
  • مقالات و پایان نامه ها درباره راهکارهای فردی مبارزه با انحرافات جنسی از دیدگاه قرآن و ...
  • دانلود مطالب پژوهشی در رابطه با جرایم رایانه ای علیه عفت و اخلاق عمومی۹۳- فایل ۴
  • بررسی آرمان‌شهر مولانا در مثنوی معنوی- قسمت ۴
  • ارائه مدلی برای تعیین ارزش مسافران در بستر الکترونیکی در صنعت حمل¬ونقل هوایی- قسمت ۷- قسمت 2
  • ترجمه فصل دوم و سوم از کتاب شکل‌گیری عقلانیت به سوی کاوشی میان‌رشته‌ای در الهیات و علم اثر ونزل‌ هویستین۹۱- قسمت ۲
  • سنجش عوامل تاثیر گذار بر استقرار مدیریت ارتباط با مشتری- قسمت ۱۰
  • دانلود پژوهش های پیشین در رابطه با نقش تقسیمات کشوری در توسعه سیاسی شهرستان لنگرود- فایل ۱۷
  • به دنبال حفظ حقوق و حمایت کیفری از خانواده و بیان راهکارهایی در جهت تحکیم این نهاد- قسمت ۲
  • پایان نامه های کارشناسی ارشد درباره :طراحی الگوی مؤلفه‌های فطری مشتری‌مداری از دیدگاه اسلام- فایل ۱۵
  • بررسی رابطه بین هوش معنوی با تعهد سازمانی کارکنان- قسمت ۶- قسمت 2
  • طرح های پژوهشی انجام شده در مورد بررسي رابطه بین استفاده از شبكه‌هاي اجتماعي و گرایش ديني- فایل 4

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان