مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
بازشناخت رفتاری دستگاه اموی در چارچوب مولفه های عملیات روانی- قسمت ۱۴
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

ایجاد فرایند تغییر نگرش در مخاطب با ارسال پیام های اقناعی و بروز ناهماهنگی شناختی در وی و سپس انجام رفتار هدف.( فرایند تغییر نگرش، با ارسال پیام های اقناعی)

 

 

 

فریب مخاطب و انجام رفتاری از وی در خلاف جهت نگرش هایش و سپس بروز ناهماهنگی شناختی و فرایند ذهنی تغییر نگرش در مخاطب.( فرایند تغییر نگرش، پس از فریب)

اجبار مخاطب و انجام رفتاری از وی در خلاف جهت نگرش هایش و سپس بروز ناهماهنگی شناختی و فرایند ذهنی تغییر نگرش در مخاطب.( فرایند تغییر نگرش، پس از اجبار)

بر این مبنا دستگاه حکومت بنی امیه از هر چهار عامل فوق برای حفظ قدرت استفاده می کرده است، اما در زمان های مختلف شدت و ضعف هایی داشت، برای مثال عامل اجبار و زور در سیاست های یزید بسیار پررنگ تر از معاویه و سایر بنی امیه بود.
از این رو از منظر نگارنده غالب اقدامات بنی امیه در جهت تولید، تسهیل و بازتولید نوعی ناهماهنگی شناختی در افکار عمومی جامعه اسلامی بوده است که در وقایع خاص تاریخی همچون واقعه عاشورا عینیت بیشتری یافت و نمایان تر شد، از این منظر عملیات روانی بکار گرفته شده توسط دستگاه حکومت بنی امیه در مرحله اول در بردارنده اهداف روانی ویا رفتاری کوتاه مدت و در مرحله دوم در بردارنده تاثیر شناختی و ایجاد ناهماهنگی شناختی در مخاطبین بوده است.
فصل سوم- بنی امیه در بستر تاریخ

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

مقدمه

وقتی نام تاریخ برده می شود، آنچه به ذهن می رسد، بیشتر ثبت مجموعه وقایع و حوادثی است که در ظرف زمانی و مکانی خاصی روی داده است. گرچه پرداختن به جمع چنین اطلاعاتی به عنوان پاسخ به نوعی حس کنجکاوی بشر به شناخت گذشته و ایجاد ارتباط با آنان که پیش از این زندگی می کرده اند، درقالب گرایشی انسانی ارجمند و قابل توجه است، با این حال، تاریخ نگاری دارای رسالتی مهمتر و ارزشمند تر است.
معرفت جدی و همه جانبه تاریخ است که حق را از باطل باز می شناسد و مجالی برای غفلت یا تغافل از حقایقی روشنگر و ابهام زدا باقی نمی گذارد و چراغی فراسوی ظلمات فتنه ها روشن می سازد، یا به بیانی دیگر هماهنگی را با حقیقت گذشته رقم می زند، این هماهنگی همان چیزیست که نگرش فردی و اجتماعی ما را رقم می زند، از این رو می توان فتنه را تجلی بزرگ نوعی ناهماهنگی جمعی در برابر حق تعریف کرد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اما چرا امیر المومنین (ع) حضور بنی امیه را هولناک ترین فتنه ها معرفی می کند؟ (نهج البلاغه،خطبه ۹۳) ایشان تسلط شیطان را بر یک اجتماع زمانی پیش بینی می کنند که نه باطل شناخته شده است و نه حق. در جایی که حق به باطل ممزوج شده و در نتیجه انتخاب، موضع گیری، تصمیم و یک حرکت سالم و سازنده را مشکل می کند، جای پای محکمی بر تسلط شیطان باز می شود (نهج البلاغه، خطبه ۵۰) و فتنه یعنی همین. (جو حاکم بر اجتماع تحت سلطه بنی امیه، نمونه آشکار چنین اوضاعی است). اینکه قرآن مرز و حد یقفِ جهاد را “رفع فتنه ” (بقره، ۱۹۳) می داند، به همین معناست. یعنی جهاد باید تا آنجا ادامه یابد که دیگر ابهامی میان حق و باطل نماند، دامی برای حق جویان ساده لوح گسترده نباشد و نقابی چهره ی حق نمایان باطل سیرت را نپوشاند و جامعه به حد ” تبین الرشد من الغیّ ” (بقره، ۲۵۶) برسد. (آنچه امویان عموماً و معاویه خصوصاً در طول ده ها سال سلطه شان، به مبارزه با آن پرداختند).
بدین ترتیب باید گفت، اجتهادات تاریخی پل دستیابی به معرفتی واقع بینانه تر در بافت تفکر سیاسی اسلام می باشد و دوران حاکمیت امویان بر بخش عظیمی از سرزمین های اسلامی به همین علت به عنوان محور مباحث این پژوهش انتخاب شده است.
همخوانی روشها و الگوهای عملی سیاست بازان اموی در این دوره با آنچه جهان کنونی به نوعی دیگر و در لباسی دیگر و با چهره ای نوین تحت عنوان “عملیات های روانی معاصر” با آن روبروست تامل بر انگیز است. طی بحث های آتی خواهیم دید که مثلاً جعل حدیث، تحریف تاریخ، اختناق حاکم بر مراکز شیعی، تبلیغات سوء ضد علوی و نظایر آن، حربه های مختلف روانی بودند که امویان برای شیوع فتنه در جهان اسلام به کار گرفتند. اما این سوال باقی است که دشمنان چگونه از این حربه ها برای رسیدن به مقاصد خود استفاده می کنند؟ فرایند تاثیر این حربه ها چگونه است؟ آیا این حربه ها در جهان امروز متروک شده و دشمنان معاصر اسلام، از این سلاحها استفاده نمی کنند؟ آیا میان سیاستهای جاری در بسیاری از کشورهای اسلامی و اجرای تصنّعی ظواهر شرع مانند انجام بی تدبر مراسم سیاسی – عبادی حج بی توجه به محتوای پر شور این رستاخیز عظیم، ساختن مساجد با شکوه و چاپ قرآن های نفیس، تحت اشراف آخوندهای درباری برای القا و اشاعه ی اسلام آمریکایی و پر کردن کاذب خلا ءهای معنوی مردم تا مجالی برای شنیدن و پذیرفتن اسلام انقلابی و ناب باقی نماند، با سبّ علی بر منابر و جذب یاران او به سپاه شام و گرد آوردن نسابه ها و مورخین و جاعلین حدیث به اردوی اموی، یک قرابت نزدیک احساس نمی شود؟ و آیا بازشناخت رفتاری دستگاه اموی در چارچوب مولفه های عملیات روانی و درک صحیح این قرابت، ما را در شناخت فتنه های امروزین حاکم بر جهان، خاصه جوامع اسلامی، یاری نمی دهد و مصداق همان جهاد تا سر حد رفع فتنه نمی باشد؟ که ستیز با فتنه تنها حضور در میدان جنگ نیست و تبیّن رشد از گمراهی، جهاد است، جهاد با میدانی به وسعت عقل و بینش و اندیشه و تفکر بشری.
در این پژوهش هدف بازشناخت رفتاری دستگاه اموی برمبنای نگاه نظری خاصی بوده است که امروزه عملیات روانی نام نهاده شدست، ولی از این منظر که تاریخ رشته ای به هم پیوسته است نمی توان بخشی از آن را بدون تشریح و بیان وقایع پیشین و پسین آن به درستی ترسیم کرد، لذا در این پژوهش سعی شده است با حفظ پیوستگی تاریخی و براساس چارچوب نظری به اقدامات تبلیغاتی بنی امیه توجه داشت و فضای آن عصر را ترسیم نمود.
دیگر نکته ای که ذکر آن قبل از ورود به مباحث اصلی لازم به نظر می رسد آن است که، آنجا که ما از عملیات روانی و تبلیغی امویان سخن می گوییم، به واقع مراد تحلیل حاکمیت امویان است و در واقع شروع آن را باید در شخصی بنام “معاویه ابن ابی سفیان” دانست، چرا که نقش ” یزید بن ابی سفیان ” فرمانده ی سپاه اسلام در فتوحات شام را تنها باید به هنگام گشودن مرزهای روم جست و جو کرد و پس از آن در پی یک دوره ی کوتاه سلطه ی او که بیشتر به یک حکومت نظامی موقتی شبیه است معاویه به عنوان عامل خلیفه منصوب شد و تا سال ۴۱هجری قمری با همین عنوان بر قدرت باقی ماند.(معاویه و برادرش یزید برای فتح سوریه ماموریت یافتند، بعد از پیروزی، معاویه فرمانروای دمشق و یزید استاندار اردن شد و هر یک سپاهی نیرومند برای ادامه فتوحات زیر فرمان داشتند. در سال ۴۸هجری قمری یزید مرد و به فرمان عمر اردن نیز با لشگرش زیر فرمان معاویه قرار گرفت. عثمان که روی کار آمد پس از یک سال، فرمانداران عمر را معزول کرد، فقط معاویه را ابقا نمود. مدتی گذشت، فرماندار فلسطین (عبد الرحمن بن علقمه کنانی) مرد و عثمان فلسطین را هم به معاویه وا گذاشت. باز هم پس از مدتی حاکم حمص (عمربن سعد انصاری) بیمار و مستعفی شد و حمص نیز به فرمان عثمان ضمیمه ی منطقه نفوذ معاویه گردید و لشکریان این چهار ناحیه زیر فرمان او قرار گرفتند). در این سال پس از گذران یک دوره جنگ و درگیری مستقیم و یا خدعه و نیرنگ و صلح با خلفای وقت امیر المومنین علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) رسماً به خلافت رسید، و تا ۶۰هجری قمری حکومت کرد. پس از او نیز یزید تنها تا سال ۶۴هجری قمری مجال حکومت یافت و در این چهار سال نیز سیاستها همان سیاستهای جاری دوره ی معاویه بود. کارگزاران همانها بودند و یا کسانی که یزید بنا به وصیت معاویه در شرایط خاصی که او پیش بینی کرده بود، به کار می گمارد لذا جز در مواردی گذرا و نادر به تفاوت خاصی در شیوه حکومتی یزید با معاویه بر نمیخوریم. پس از مرگ یزید، دوره ی بسیار کوتاهی ” معاویه دوم ” به خلافت رسید که پس از چند ماه، با کناره گیری او و خلافت برادر خردسالش زمینه های به حکومت رسیدن ” مروانیان ” فراهم شد و بدین وسیله حدود ۹۰ سال سلطه ی ” امویان سفیانی ” در شام پایان یافت.(گودرزی،۱۳۸۷: ۱۴-۲۷) با این نگاه گذرا روشن می شود هنگامی که از سیاستهای اموی (سفیانی) بحث می کنیم باید بدانیم که در واقع مدار اصلی بحث سیاستهای معاویه و یزید است و دوره ی کوتاه حکومت سفیانیان قبل یا بعد از معاویه، نکته ی قابل تاملی در بر ندارد.

 

 

زمینه های قدرت بنی امیه

اساساً ما در این پژوهش قصد نقل و گزارش یک سلسله جریانات تاریخی را نداریم، بلکه تمامی تلاش بر این است که طراحی ها و برنامه ریزی های ویژه و جوسازی های تأمل بر انگیز را که همه در جهت تحقق سلطه جویی های امویان بر جهان اسلام، آن هم با چهره ای حق به جانب و عوام فریب شکل گرفته بود با نگرشی ارتباطی بهتر بشناسیم. همان برنامه ریزی هایی که ما نام عملیات روانی دستگاه بنی امیه را بر آنها نهاده ایم. لذا به دنبال کردن گام به گام وقایع تاریخی و گزارش لحظه به لحظه تاریخ نمی پردازیم، بلکه با رعایت پیوستگی نسبی وقایع به تحلیل صحنه های خاص که به محتوای اصلی این پژوهش نزدیک است می پردازیم.
۲-۱ جریان سقیفه
اگر به طور قطع می شد دریافت که در پسِ همه اخبار ساختگی یا نقل قول های منسوب به چهره های مختلف و یا پرده هایی که قسمت هایی از واقعیات روشنگر را می پوشانند، حقیقتاً در سقیفه و دوره ای کوتاه پس از آن، چه گذشت، شاید بلکه تحقیقاً صحنه های بعدی تاریخ اسلام، به گونه هایی که اتفاق افتاده است شکل نمی گرفت و انشقاقی که در پی اختلاف داعیان خلافت، قرنهاست که در جوامع اسلامی پیش آمده، ایجاد نمی گشت، زیرا از نگاه نویسنده سقیفه پشتوانه مشروعیت بسیاری از اقدامات بعدی در تاریخ اسلام بود، اقدامی که به نوعی می توان در مفاهیم کاربردی نظریه ناهماهنگی شناختی، از آن یاد کرد، زیرا اگر بخواهیم نظریه ناهماهنگی شناختی لئون فستینگر را کوتاه بیان کنیم باید بگوییم فستینگر در نظریه اش تبیین می کند که نگرش و رفتار زنجیره ای به هم پیوسته اند که در بسیاری از مواقع رفتارها به نگرش تبدیل می شوند به این معنی که بسیاری از مردم و عوام آن روز جامعه اسلامی تحت سلطه تبلیغاتی بنی امیه، خود را به موازات این حادثه هماهنگ کرده و در تلاش دائمی که فستینگر برای رسیدن به هماهنگی از آن یاد می کند، هم راستا با آن گفتمان نگرش سازی کرده و افکار عمومی در چنین فضایی شکل می گیرد و بر این اساس است که شیخین سالها بر اشتر خلافت سوار می شوند، حتی نظریه های پسینی (نظریات تولید شده پس از رخ داد یک واقعه) اهل سنت نیز در همین چارچوب قابل تفسیر است.
بر این اساس روشن است که بحث از خلافت شیخین موضوع اصلی این نگاشته نیست، اما از سوی دیگر به این دلیل که دوران خلافت آنها در واقع گذر گاهی است که بنی امیه برای دستیابی به قدرت و قیادت جاهلی خود در دوره پس از ظهور اسلام از آن عبور کرده اند و با سیاست و هوشمندیهای ویژه ی خود در شناخت موقعیتها و اِعمال بهترین بهره برداری ها از شرایط موجود مانند زهری که وارد خون می شود و در همه شریانهای بدن انسان می دود، به جان جامعه اسلامی چنگ انداختند و با مغتنم دانستن فرصتهایی که در دهه اول پس از رحلت پیامبر (ص) برای آنها فراهم شد، بذری را کاشتند که بعد ها در پی به خلافت رسیدن عثمان و سپس شورش عمومی علیه او به بار نشست و میوه شوم خلافت سلسله اموی را به کام امت مسلمان چشانید.
اما براستی باید پرسید سقیفه چه بود؟ سمبل دموکراسی اسلامی و اجتماع عمومی مسلمانان و یا تنها نشست اهل حل و عقد؟ کدام یک؟ نتیجه این شورا چه بود که پس از ورود پیروزمندانه خلیفه و دو مشاور و مویدش به مسجد، بسیاری از بنی امیه و بنی زهره بی درنگ آن را تایید و با خلیفه جدید بیعت کردند ؟ (یعقوب، بی تا: ۱۰۳-۱۰۲)
در سقیفه چه گذشت که فریاد ” لا نبایع الاّ علیاً ” انصار چنان فراموش شد که آنان حتی در مقابل احتجاجات و استعانات فاطمه زهرا (س) که هر شب به همراه علی (ع) و پسرانش سوار بر چهارپایی به در خانه آنان می رفت و پیمانه دیرینه پیامبر (ص) با مسلمانان را بر وصایت علی (ع) به خاطرشان می آورد، تنها با سکوتی دردناک و یا توجیهاتی نا معقول پاسخ می گفتند.
در این گزیده چندان مجال بررسی ابعاد مختلف ماجرای سقیفه نیست و ما تنها اشاره ای گذرا به آن داریم، اما بعد از مرگ ابوبکر خلافت عمر قطعی بود، آنچنان قطعی که عثمان کاتب وصیت ابوبکر وقتی مامور تنظیم متن وصیت نامه در مورد تعیین خلیفه بعدی شد، پس از غلبه حالت اغما بر بیمار، خود راساً نام عمر را در متن نامه جای داد و البته پس از به هوش آمدن ابوبکر، این حسن رای مورد تایید خلیفه قرارگرفت (چرا در اینجا وصیت خلیفه با مهر هذیان و تب و یاوه گویی، مردود نشد اما پیامبر (ص) به هنگام بیماری صلاحیت وصیت کردن نداشت؟ چرا اینجا کسی نگفت : «ان المر ء لیهجر این مرد هذیان میگوید !» (گودرزی،۱۳۸۷: ۱۴-۲۷) و البته این عثمان همان اول کسی بود که پس از ورود مهاجران حاضر در سقیفه به مسجد با ابوبکر بیعت کرد و سپس سایر امویان و بنی زهره و دیگران به او پیوستند اکنون بدیهی است که این بیعت کننده با خلیفه اول و موید و مبلغ خلیفه دوم سومین خلیفه را به خود اختصاص دهد و شورا تنها امری نمایشی باشد.
تاثیر ادراکی چنین جریانی را در جامعه آن روز مسلمین می توان با عنوان «ناهماهنگی ناشی از همنوایی اجباری» که فستینگر تحت عنوان ناهماهنگی اجتماعی به آن اشاره می کند بررسی کرد، بر این اساس اقدام خلفا در حوزه اجتماعی برخی خواص و عوام ایجاد ناهماهنگی رفتاری کرد، خواصی که به عدم حقانیت آنها آگاه بودند ولی به دلیل برخی منافع شخصی و غالباً مادی و حتی اجبار قومی و قبیله ای و نسبتهای فامیلی و طایفه ای خلافت باطل آنها را می پذیرند و منکر حقیقت می شوند و از طرف دیگر عوامی که می توان آنها را افکار عمومی جامعه آن روز دانست نه از روی آگاهی بلکه از روی نادانی و ندانسته و همان اجبار قومی و قبیله ای، فریب مشروعیت ساختگی خلیفه رسول الله و خلیفه اللهی آنان را خورده بودند وحال دیگر با چنین فریبی خو گرفته و سالها زیسته بودند و از رفتار به نگرش رسیده بودند، پس چندان نیز پیش بینی چنین جریانی که در صفین و ماجرای حکمیت یا حتی کربلا در برابر حق بوضوح نمایان می شود چندان هم دور از ذهن نیست.
۲-۲ خلافت عثمان، خون رگهای بنی امیه
خلافت عثمان به بار نشستن شجره کهن آمال امویان بود. خلافت او زمینه را برای به قدرت رسیدن کسانی که تا آخرین لحظات ممکن از دشمنی با پیامبر (ص) کوتاهی نکرده بودند و از آن پس نیز از خلیفه تنها به عنوان پلی برای نفوذ و گسترش سلطه خویش بهره جستند و در وقت مقتضی حتی از نابودی خود او هم فروگذار ننمودند.
بازتاب خلافت عثمان در محافل خصوصی امویان تامل بر انگیز و البته روشنگر است. اباسفیان پس از انتخاب عثمان خطاب به او گفت: «قدرت پس از تیم و عدی از آن شما گشت. پس آن را چونان یک گوی در میان خویش دست به دست کنید و پایه های آن را در بنی امیه استوار سازید که این قدرت (اسلام) جز نوعی سلطنت چیزی نیست و در نظر من بهشت و جهنم معنایی ندارد». (یعقوب، بی تا: ۱۰۳-۱۰۲)
امویان گــروهی فــرصت طلب و مــوقعیت شناس بودند که در زمان به مقتضــای منافع خــود عمل می کردند و هیچ پایبندی به معتقدات دینی یا سنت عشیره ای یا ارتباط قوی نداشتند. نه پیشنهاد همکاری شان با علی تعهد به وحدت بنی عبد مناف بود و نه حمایتشان از عثمان به خاطر تحقق آمال مشترک ابنای امیه. بنابراین اگر روزی احساس می کردند که وجود عثمان دیگر نفعی به حالشان ندارد بلکه اعتراض عمومی به سابقه سیاه او ممکن است امویان را برای همیشه از صحنه سیاست خارج کند، دیگر چه لزومی در حمایت از عثمان بود؟ بلکه صلاح کار، رهبری و سوق دادن افکار عمومی جامعه اسلامی به سویی بود که کار در نهایت باز هم به نفع امویان تمام شود. مهم کام روایی فرزندان ابوسفیان بود یا سوار بر عثمان یا پیراهن خونین عثمان به دست، فرقی نمی کرد. عثمان بخش اعظم اعتبار و حیثیت خود را در جهت بهره برداری های امویان خرج کرده بود. چنانچه زنده می ماند و آخرین قدمها را هم در این مسیر می پیمود، دیگر راهی برای ادامه حیات سیاسی امویان باقی نمی ماند اما اگر با همین اندک تتمه اندک آبرو، از میان برداشته می شد باز هم مجالی برای ایجاد دودستگی و طبعاً بهره برداری سیاسی از اختلاف امت، وجود داشت، لذا امویان در دو جناح به دامن زدن اغتشاش پرداختند، دسته ای در میان مردم و گرداننده گرونه اعتراض (با حساس تر و جری تر کردن مردم) آنچنان که چهره عمر و عاص را در این میان می بینیم که نخست تخم فتنه را در مدینه کاشت و سپس از مدینه خارج شد و دورادور اخبار را پی گرفت (ولهاوزن، ۱۹۵۸: ۴۵) و دسته دیگر در درون بیت خلافت، کسانی که عثمان را علیه مردم تحریک می کردند و هرگاه در مقابل اعتراضات مــردم انعطاف نشان می داد بار دیگر او را به عکس العمل های شدیدتر از قبل وا می داشتند و چشم و گوش او را نسبت به جریانات جامعه، واقعیت های تلخ و اندرزهای خیرخواهان بسته نگاه می داشتند.
امویان عثمان را گام به گام در منجلابی فرو بردند که بیرون آوردن او نه با خیرخواهی خیراندیشانی چون امام علی (ع) میسر بود و نه عثمان حاضر بود که دست از تأیید و حمایت امویان بردارد و با توجه به خواستهای مردم خشم آنان را فرو نشاند. عثمان با وجود آنکه باید در می یافت که امویان نه دوستان واقعی او که دشمنان اصلی اش هستند، باز هم دست به دامن آنان شد و از عاملانش بخصوص معاویه استمداد جست.
معاویه خود نزد «حجاج بن خزیمه» اعتراف کرد که عثمان به او استغاثه نمود و استمداد خواست اما وی پاسخ مثبت نداد. (ابن اعثم،۱۳۷۲: ۲۶۵)
یعقوبی نقل می کند که معاویه سپاهی را به مرزهای شام روانه کرد، عثمان برای اطمینان از یاری معاویه خود به منطقه رفت و وقت ورود سپاه به صحنه را پرسید. معاویه بی آنکه وقت مشخصی را تعیین کند کار را به آینده موکول می کرد. عثمان بخوبی تعلل معاویه را دریافت. و واقع بینانه گفت: «به خدا تو می خواهی من کشته شوم» معاویه پاسخ داد: «من ولی دم تو هستم، تو برگرد من مردم را می آورم» یعقوبی تصریح می کند که عثمان بازگشت اما معاویه به سراغ او نرفت تا کشته شد.(خاوری،۱۳۵۴: ۴۶)

 

 

پیراهن خونین عثمان، دروغ بزرگ بنی امیه

آنچنان که گذشت نه معاویه و نه عایشه و نه بسیاری دیگر از علمداران مخالفت با عثمان، تصور نمی کردند که پس از او مردم علی (ع) را وارد سیاست کنند. لذا می بینیم معاویه پس از رسیدن نامه استغاثه و استمداد عثمان، در جواب «مسوربن مخرمه» که مرگ عثمان را پیش بینی و معاویه را به یاری او دعوت کرد، چنین گفت: «… عثمان در آغاز خلافت به مقتضای رضای الهی عمل می کرد اما چون تغییر روش داد خداوند نیز اوضاع را دگرگون کرد. آیا از من می خواهی چیزی را بجویم که خداوند آن را تغییر داده است؟» (ابن اعثم،۱۳۷۲: ۲۲۸)
اما دو کس از ابتدا مخالفت خویش را علنی کردند: اول عایشه که به محض آنکه خبر ولایت علی (ع) را شنید، در حالی که هنوز پژواک صدای اعتراض او به عثمان در گوش مدینه بود، گریه کنان عثمان را مظلوم نامید و گفت: «… دیگر چه باک اگر آسمان بر زمین فرود آید، به خدا عثمان مظلومانه کشته شد و من خونخواه او هستم». (شریعتی،۱۳۵۱: ۲۷۰-۲۶۹).
دوم معاویه بود که پس از آنکه امام پیک خویش را برای اخذ بیعت به همه جا گسیل داشت و همه بلاد مختلف بیعت خویش را اعلام کردند، وی آشکارا از بیعت امتناع نمود و ابراز مخالفت کرد. (خاوری،۱۳۵۴: ۳۲) بدین ترتیب معاویه و عایشه به این دروغ بزرگ دامن زدند، تکنیک دروغ بزرگ در عملیات روانی عبارتست از این که پیامی را که به هیچ وجه واقعیت ندارد، بیان می کنند و مدام بر «طبل تکرار» می کوبند تا ذهن مخاطب آن را جذب کند، بنی امیه پس از این همواره بر خونخواهی عثمان تاکید داشت و خود را خونخواه عثمان معرفی می کرد، در این راستا جنگ جمل برای بنی امیه بسیار تاثیر گذار بود از این رو که هم به جریان مخالفت با امیرالمومنین علی (ع) به صورت علنی دامن زد و هم پرچم خونخواهی عثمان را برافراشت.
۳-۱ تثبیت حزب اموی
عایشه پس از شنیدن خبر امتناع شام از بیعت با علی (ع) و به پشتوانه این مخالفت جدی، قصد خروج داشت که طلحه و زبیر به بهانه عمره از مدینه خارج شده و به او پیوستند و «عبدالله بن زبیر» و «محمد بن طلحه» نیز آنان را همراهی کردند.(شریعتی،۱۳۵۱: ۲۶۹-۲۶۸) شکست این حزب که در پی جنگ جمل و در فاصله میان بصره و کوفه اتفاق افتاد، استقرار حکومت امام را مسجل تر و بالطبع مخالفت حزب معاویه را با ایشان جدی تر ساخت.(شریعتی، ۱۳۵۱: ۲۹۴-۲۹۳)
چون خبر بیعت مردم با امام و سپس پیروزی علی (ع) در جنگ جمل به معاویه رسید، وی حزب خویش را در معرض شکست دید و کابوس دستیابی بنی هاشم به خلافت و قدرت که او و پدر و همفکرانش در طول سالیان سال به طرق مختلف سعی در ممانعت از آن را داشتند، در آستانه تحقق دانست. معاویه ای که گاه در مقابل پیامبر ظاهر می شد و چندی بعد به عنوان فرمانده لشکر اسلام عازم نبرد با کفر می گردید، روزی یاور صدیق خلیفه می نمود و پس از آن موضع ناظری ساکت را در مواجهه با شورش علیه وی اتخاذ می کرد. امروز ولی خون و طالب قصاص قاتلین همان خلیفه بخت برگشته و دین به دنیای یاران خویش فروخته، معرفی شد و به این بهانه علم مخالفت با حکومت مرکزی را برداشت. امام خطاب به معاویه نوشت:
«… کسی جز تو عثمان را نکشت و او را خوار و زبون نکرد»(امینی،۱۳۷۲: ج۹، ۱۵۰)
همچنین در نامه دیگری این گونه نگاشت:
«اما بعد، به خدا قسم پسر عمویت را کسی جز تو نکشت و من امیدوارم که تو را به جرم همان گناهی که او مرتکب گشت و بلکه خطایی بزرگتر از اشتباهات او، بدو ملحق سازم». (امینی،۱۳۷۲: ج۹، ۷۶)
معاویه ابتدا در مقابل فرستاده امام برای اخذ بیعت و الغای حکم امارت او بر شام تسامح و بی اعتنایی کرد و سپس با علنی ساختن مخالفت خود با امام به سمپاشی علیه او پرداخت و رفته رفته عملیات روانی وسیع تری را آغاز کرد و تلاش کرد که ابتدا موجهین جامعه اسلامی را به بهانه خونخواهی عثمان از حول محور علی (ع) دور کند و در کنار خودش گرد آورد و سپس با ایجاد تحرک و اضطراب و هیجان عمومی میان مردم، حرکت سراسری امت اسلامی را نیز در جهت مخالفت با وی شکل دهد. پیراهن خونین عثمان و انگشتان «نائله» همسر عثمان که برای دفاع از او حین تهاجم مردم بریده شده بود. (شریعتی، ص ۲۹۵)، با همین نیت در مساجد و معابر عمومی بویژه در شام پیش چشم مردم قرار گرفت و مردم بی ثبات و بی ریشه و تحریک پذیر را علیه امام شورانید. اما پاسخ بسیاری از آگاهان جامعه آن روز در مقابل دعوت معاویه برای خونخواهی عثمان بسیار گویا بود:
«ابو ایوب انصاری» به معاویه نوشت:
«…آن کس که به انتظار عاقبت عثمان نشست و اهل شام را از یاری او باز داشت تنها تو بودی…». (امینی،۱۳۷۲: ج۹، ۱۵۱)
همچنین «شبث بن ربعی» به او نوشت:
«…معاویه، به خدا از ما پوشیده نیست که تو برای اغواء مردم و جلب افکار عمومی و به اطاعت درآوردن آنان راهی بهتر از این ادعا نیافتی که خلیفه شما مظلومانه کشته شد و من خونخواه او هستم… حال آنکه ما می دانیم که تو در یاری او کوتاهی کردی و مرگ را برای او پسندیدی تا کار بدینجا برسد و تو خونخواهی او را بهانه کنی…». (گودرزی،۱۳۸۷: ۷۳)
خونخواهی عثمان در واقع نقطه عطف عملیات روانی امویان (بویژه معاویه) علیه معصومین (ع) به شمار می آید، پس از این دوره است که معاویه بویژه در شام به طور جدی به فکر ایجاد یک سد تبلیغاتی مستحکم در مقابل ورود و عرضه اندیشه های اسلام اصیلی افتاد که در پی بیست و پنج سال انحراف تدریجی پس از رحلت پیامبر(ص)، در دوره حکومت امام، بار دیگر گوش امت اسلامی را می نواخت و می توانست مانع استقرار و استمرار حکومت حق در جهان اسلام باشد.
بالاخره فعالیت های معاویه در تشکیل حزب مخالف امام با بهانه خونخواهی عثمان و در واقع دامن زدن به آمال بر نیامده عناصر بسیاری در حکومت علی(ع) در سال ۳۷ هجری و در قالب جنگ صفین به عنوان اولین نمود مواجهه جدی در مقابل امام، ظهور کرد.

 

 

جنگ جمل

وقتی عثمان در محاصره واقع شد، مروان بن حکم دو نامه به شام و یمن فرستاد. محتوای نامه‏ها اشاره به دشمنی مردم (صحابه) با بنی‏امیّه و درخواست یاری از معاویه و یعلی بن منیه، استانداران شام و یمن بود. او در نامه آورده بود که عثمان ستون خانه‏ی بنی‏امیّه است و در صورت عدم یاری او، این خانه فرو خواهد ریخت. از جمله اعتراضاتی که مروان آن را در شمار شکایات مردم بر ضد عثمان برشمرد، واگذاری شام و یمن به معاویه و یعلی بود. با وجود این، مروان در این دو نامه آمادگی خود را برای دفاع از عثمان اعلام کرد هنگامی که نامه‏ی مروان به معاویه رسید، دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند. آن گاه همچون کسی که ستمی به او رسیده است و یاری دهنده‏ای ندارد، خطبه خواند و فریادرس طلبید. در اثناء خطبه نامه‏ای دیگر از مروان به معاویه رسید که خبر قتل عثمان در آن آمده بود. (شریعتی، ۱۳۵۱: ۲۷۰-۲۶۹) مروان واقعه‏ی قتل عثمان را در نامه شرح داده و در پایان آن برای تحریک افکار عمومی نوشته بود:
«… مردم خانه‏اش را غارت کردند، هتک حرمت نمودند، او را کشتند و همچون ابری که باران خود را بریزد و دور شود از او دور شدند و به سوی علی بن أبی ‏طالب رفتند، همانند ملخ‏هایی که مرتع ببینند» (ابن أبى الحدید،۱۳۸۷: ۲۳۴)
و برای تحریک معاویه افزوده بود:
«فأخلق ببنی‏امیّه أنْ یکونوا من هذا الأمر بمجری العیوق إن یثأره ثائر فأن شئت أبا عبدالرحمن أن تکون فَکُنْه».
یعنی«اگر کسی به خونخواهی عثمان قیام نکند، پس شایسته است که بنی‏امیه از خلافت فاصله گیرند، فاصله‏ای به دوری ستاره عیوق، ای معاویه! اگر قصد خونخواهی عثمان داری پس قیام کن».( همان: ۲۳۴)
معاویه پس از دریافت این نامه و کسب اطلاعات لازم، اقدامات بعدی و اساسی خویش را آغاز کرد. او به چند نفر نامه نوشت که عبارت بودند از: طلحه بن عبیداللَّه، زبیر بن عوام، سعید بن عاص، عبداللَّه بن عامر بن کریز، ولید بن عقبه، یعلی بن منیه و مروان بن حکم. او زیرکانه نقاط قوّت و ضعف شخصیت مخاطبین خویش را به آنان گوشزد کرد. گاهی همچون رفیقی شفیق و مردی وفادار جلوه کرد و گاهی نیز چون پدری دلسوز، عتاب آلود با آنان سخن گفت. (إبن أبى شیبه ،۱۴۰۹: ۱۲۸۹) تا اینکه به افروخته شدن شعله های جنگ جمل دامن زد، معاویه در این نامه ها از تکنیک های مختلف عملیات روانی بهره برد.
۴-۱ نامه به طلحه بن عبیداللَّه‏
«… ای طلحه! تو از میان قریش کمترین افراد را به قتل رسانده‏ای – مقصود معاویه این بود که طلحه در جنگ‏های صدر اسلام عده‏ی کمی از قریش را کشته است – نیکو صورتی و بخشنده وزبانی فصیح داری، سابقه‏ی تو در اسلام با آنچه مردم به تو واگذار کرده‏اند نباید از آنان چشم بپوشی و خداوند نیز از تو نخواهد پذیرفت جز آنکه قیام کنی و به این امر [خلافت] دست یابی، زمینه‏ی کار تو را هموار کرده‏ام، زبیر بر تو فضیلتی ندارد، هر یک پیشی بگیرید، امام خواهید بود». (ابن أبى الحدید، ۱۳۷۸: ۶ – ۲۳۵)
طلحه اگر اندک انگیزه‏ای برای کسب مقام خلافت داشت، اکنون با این نامه سراسر اغراق، شور و امیدی مضاعف در او حاصل شد تا پرچم مخالفت با امام علی (‏ع) را برافرازد و از طرفی نیز معاویه با دست گذاشتن بر نقطه ضعف مخاطب، طلحه و زبیر را در رقابت خاموشی با یکدیگر برای رسیدن به قدرت قرار می دهد تا در پیش قدم بودن در جنگ از هم پیشی بگیرند، در واقع معاویه با صحنه آرایی دقیق چنان آنها را فریفت که حتی فرصت فکر کردن به آن چه می گذشت را نداشته باشند، زیرا خود را در میدان مسابقه ای برای رسیدن به انتهای مسیر قرار داده بودند و تمام ذهنیتشان سبقت از هم بود، مسیری که معاویه آن را رقم زده بود.
۴-۲ نامه به زبیر بن عوام‏

 

نظر دهید »
صلح-مسلح-و-حقوق-بین-الملل- قسمت ۵
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

بند ششم: نظام سازمان ملل متحد
و اما اقدامات برجسته و بسیار مهم که گامی اساسی در جهت صلح بین المللی می باشد تأسیس سازمان ملل متحد است.
عدم توانایی جامعه ملل و میثاق بریان – کلوگ در جلوگیری از بروز جنگ جهانی دوم موجب شد تا کشورهای بزرگ قبل از خاتمه جنگ، طرح تأسیس سازمان جهانی جدیدی پی ریزی نمایند که قدرت و توان کافی جهت حفظ و حراست از صلح و امنیت بین المللی و جلوگیری از وقوع جنگ خانمان سوز بین المللی دیگری را داشته باشد. در این زمینه، روزولت و چرچیل سران دو کشور ایالات متحده امریکا و انگلیس در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۴۱ منشور آتلانتیک را امضا کردند که طبق مفاد این منشور سران دو کشور اعلام کردند «ما معتقدیم که همه ملتهای جهان باید به دلایل مادی و معنوی از به کار بردن زور در روابط خود با سایرین پرهیز نمایند». از جمله از اسناد دیگر که قدم مهمی در جهت صلح جهانی در آن برداشته شد اعلامیه تهران مورخ اول دسامپر ۱۹۴۳ می باشد. به موجب این اعلامیه، سران کشورهای ایالت متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و انگلستان اعلام کردند که: «ما کاملاً به مسئولیت خطیری که به دوش ما و کلیه ی ملل متحد برای به وجود آوردن صلح که بر حسن نیت توده های عظیم ملتهای جهان استوار باشد و بلا و وحشت جنگ را برای نسلهای آینده بر طرف سازد، واقف هستیم و با هر کشور اعم از کوچک یا بزرگ که خواستار از بین رفتن تجاوز و اعمال زور و بردگی و عدم مراعات حقوقی کلیه کشورها باشد. به منظور برقراری جامعه جهانی کشورهای آزاد همکاری خواهیم کرد.(ضیائی بیگدلی،۱۳۸۰،۱۴)
به نظر می رسد که هدف سران سه کشور آمریکا، شوروی و انگلستان در این اعلامیه کمک به صلح بین المللی است و از متن سند چنین بر می آید، ولی در آن زمان اهداف تئوریک سند فوق تا چه اندازه در عمل به اجرا در آمد؟! از آنچه که در تاریخ به ثبت رسیده، تلاش کشورها برای دستیابی به منافع سودجویانه خود بسیار بیشتر از تلاش آنها جهت صلح پایدار و واقعی بوده و به همین علت می باشد که با توجه به سند جهانی منشور ملل با همه تدابیر محکم و صلح جویانه و بشر دوستانه ای که در آن وجود دارد اما سودجویی ها و منفعت طلبی های خودخواهانه ی بسیاری از کشورها باعث ایجاد جنگهای مختلف، پایمال کردن حقوق ملتها و حقوق بشر، نقض معاهدات و… شده است.
بند هفتم: عملکرد سازمان ملل متحد
طرح قانونی سازمان ملل مبتنی بر سه فرضیه سیاسی بود: اول، اگر قدرت های بزرگ به نحو هماهنگ عمل کنند، جلوی هر تهدیدی علیه صلح و امنیت را بدون توجه به منبع آن بگیرند. دوم، قدرت و دور اندیشی قدرت های بزرگ بدون اینکه متوسل به جنگ شوند کافی برای مقابله با چنین تهدیداتی می باشد. سوم، چنین تهدیداتی هیچگاه از جانب قدرت های بزرگ سر نمی زند.این فرضیات در مقابل تجربه زمان قادر به ایستادگی نبوده اند و دولت های بزرگ نتوانسته اند به هنگامی که منافع متباین آن ها در معرض خطر قرار گیرد به نحو هماهنگ عمل کنند. به عبارت دیگر فقط آنها توانسته اند در دوران بسیار محدود و اوضاع و احوال استثنایی، هماهنگی خود را حفظ نمایند و تهدید اصلی نسبت به صلح و امنیت بین المللی از جانب همین قدرتهای بزرگ است. بنابراین طرح قانونی منشور در تضاد با واقعیات سیاسی جهان بعد از جنگ بوده است.(بهزادی،۱۳۵۵،۸۶)
سازمان ملل تا کنون نتوانسته نقشی را که منشور در زمینه منع توسل به زور و حفظ صلح به عهده اش گذارده ایفا کند. در نتیجه سازمان قادر به جلوگیری از وقوع اشکال مختلف مخاصمات نبوده است: «مداخله ی مسلحانه ی اتحاد شوروی (سابق) در چکسلواکی در ۱۹۶۸ یا در افغانستان ۱۹۷۹، مخاصمات مسلحانه ای که دارای خصیصه ی کم و بیش بین المللی بوده اند (جنگ هند و چین ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴، جنگ الجزایر از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲، جنگ ویتنام ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳، جنگ اعراب و اسرائیل ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷و ۱۹۷۳، جنگ ایران و اعراب از۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸، جنگ ۱۹۸۲ میان انگلستان و آرژانتین بر سر جزایر فالکلند».
«طبق تحقیق مؤسسه ی بروکینگ که در اول مارس ۱۹۸۱ منتشر شده است، از اول ژوئن ۱۹۴۵ تا ۳۱اوت ۱۹۸۰، تنها ابر قدرت ها متوسل به زور شده اند: اتحاد شوروی (سابق) ۱۹۰ بار و ایالت متحده آمریکا بیش از ۲۰۰ بار».(پاول روبرت،۱۹۹۹،۴۰)
به نظر می رسد که با همه ی تلاشها و اقدامات صورت گرفته جهت برقراری صلح جهانی، دستیابی به این خواسته ی بر گرفته از فطرت صلح جوی بشریت تا به حال ممکن نشده و درآینده نیز با این روند قدرت طلبی و سود جویی غیر ممکن می نماید، اما نکته ی بسیار مهم که تا به حال بدان پرداخته نشده و توجه به آن به نظر کار ساز می آید؛ این است که: تا آن زمان که زور وجود دارد (هرچند تدابیر و ترفندهای تعدیل و کنترل آن وجود داشته باشد) یا مورد استفاده قرار خواهد گرفت یا ترس استفاده از آن باعث تلاش کشورها برای تجهیز کردن خود و مسابقات تسلیحاتی و در پی آن اغتشاش بین المللی، اگر چه به صورت سرد و خاموش، خواهد شد.
بند هشتم: نظام معاهدات بین المللی و اقدام برای صلح
برخی از معاهدات بین المللی و تصمیمات و توافق های میان کشورها نیز به مسئله عدم توسل به زور و تحریم جنگ پرداخته اند، از جمله پیمان تأسیس اتحادیه عرب، پیمان آتلانتیک شمالی، پیمان ورشو، عهدنامه وین در مورد حقوق معاهدات، قراردادهای حسن همجواری و عدم توسل به زور میان آلمان فدرال با شوروی (سابق) و با لهستان و بالاخره تصمیمات کشورهای آمریکایی. (ضیائی بیگدلی،۱۳۸۰،۱۸)
به نظر می رسد که عوامل تصویب کننده ی معاهدات ذکر شده که در توافقات خود مسئله ی عدم توسل به زور و تحریم جنگ را عنوان نموده و در مفاد عهد نامه های خود گنجانده اند، دارای وجدان بیدار و فطرتی صلح طلب بوده اند و در غیر این صورت از تحریم جنگ و صلح طلبی هیچ حرفی به میان نمی آمد و اثری نبود. اما جای این سؤال باقیست که چرا با وجود این صلح جویی های برگرفته از فطرت پاک بشریت باز بسیاری مواقع حقوق بشر پایمال شده و قواعد اصولی حقوق بین الملل زیر پای زور و قدرتها له می شود؟!
گفتار چهارم: انواع صلح
صلح از قدیمیترین آرمانهای بشری است و به دلیل اینکه از هر ارزش دیگری در معرض تهدید و مخاطره بوده است همواره تلاش انسان ها چه به لحاظ تئوریکی و چه به لحاظ عملی و راه حل های مقطعی نمایانگر گوشه هایی از فعالیت های انسانها برای رسیدن به صلح بوده است. اولین و مهمترین هدف در حال حاضر علیرغم اینکه جنگی بین کشورها وجود ندارد ولی ممکن است روابط صلح آمیزی بین کشوها وجود نداشته باشد و این به این معناست که معنای صلح در روابط بین الملل دچار تغییر و تحول شده است. در این بخش انواع صلح بطور مختصر جهت آشنایی با انواع واژگان همراه صلح، در ادبیات حقوقی و سیاسی جهان، توضیح داده می شود.
بند اول: صلح سرد
افکار و ذهن هر انسانی پس از کشف آتش به عنوان پدیده سوزان در واکنش به کلمه سرد، از تقابل دو حرکت سرد و گرم حاصل می شود. ریشه صلح سرد در زیبایی تکامل صلح به روابط دو یا چند کشور منتهی می شود که پس از یک دوره جنگ و کشمکش با یکدیگر صلح کرده باشند، ولی بین آنها تفاهیم و دوستی برقرار نباشد. شایان ذکر است که اولین بار این اصطلاح سیاسی در خاورمیانه در سال ۱۹۸۵ میلادی برای بیان عدم وجود زندگی و دوستی در روابط دو کشور مصر و اسرائیل (غاصب) در ادبیات سیاسی به کار برده شده است. در مقابل صلح سرد می توان مترادف آنرا با عنوان جنگ سرد به کار برد که این واژه را برنارد باروخ، که دارای تخصص مالی بوده و نیز از سیاستمداران آمریکایی به شمار می رفت در سال ۱۹۴۷ میلادی، پس از حدود دو سال از پایان جنگ جهانی دوم بکار برد و سپس این کلمه به صورت تکرار توسط والتر لیپمن روزنامه نگار آن کشور در وضعیت تشدید وخامت و قدرت جهانی (غرب و شرق) آن را رسانه ای کرد و حدود چهار دهه این عنوان (جنگ سرد) بر فضای جهان حکم فرما بود تا این که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، چهره آن کمرنگ و سرانجام بی رنگ شد.(رفیعی،۱۳۸۸،۱۵)
بند دوم: صلح از طریق وحشت
صلح از طریق وحشت یا شبه جنگ مصادیقی از دوران جنگ سرد بود که از یک اختلاف و منازعه غیر نظامی که در آن تمام عوامل و ابزار سیاسی و استراتژی ارعاب متقابل حریفان دیگر به کار برده می شد.
سیاست اصولی مرتبط با آن عبارت بود از پرهیز از وقوع جنگ یا به عبارت ساده تر، احتراز از به کارگیری سلاح گرم بدون آن که آتش خصومت و تهدید و ارعاب خاموش شده باشد. (همان،۱۷)
بند سوم: صلح الهی
صلح الهی کوششی بود در راه تنظیم مقررات جنگ که توسط شورای لاتران در سال ۱۹۰۵ تعمیم داده شد. این نهاد، غیر جنگجویان، کلیسائیان، کودکان، زنان، افراد بی سلاح، اموال متبرکه مانند اموال کلیسا و اموالی که از نظر اقتصادی مفیداست، مانند ابزار کشاورزی – محصولات کشاورزی، حیوانات اهلی باید از تعرض مصون می ماندند و حریم آنها حفظ می گردید.(پاول روبرت،۱۹۹۹،۶۹)
عکس مرتبط با اقتصاد
بند چهارم: صلح پایدار
استقرار صلح پایدار و جلوگیری از جنگ، از قدیم الایام مورد توجه فلاسفه و متفکرین بزرگ بوده است و آنان در نوشته های خود در جهت تأسیس و ایجاد یک سازمان بین المللی که بتواند حافظ صلح و امنیت جهانی باشد ارائه کرده اند که عملاً با استقبال چندانی مواجه نگردیده است. در اوایل قرن نوزدهم افکار و نظریات متفکران و فلاسفه در زمینه تشکیل و تأسیس یک سازمان دائمی جهانی مورد توجه سیاستمداران قرار گرفت.
از نظر کانت یک نظام حقوقی مبتنی بر اخلاق از شرایط انکار ناپذیر تحقق صلح پایدار است و آن البته علت لازم است بدون این که علت کافی باشد.(پل پیلر،۱۹۸۳،۱۹)امروزه هر تحلیل گر و محقق در خلوت نوشتار خود به این پرسش می رسد که آیا در طول تاریخ بشریت از آغازین تا کنون صلح پایدار در جوامع انسانی حکم فرما بوده است یا خیر؟! در جهان پر تلاطم امروزی به ویژه پس از جنگ سرد و تشکیل سازمان های بین المللی و نهادهای مردمی همه دم از صلح، امنیت، عدالت، حقوق بشر و…، می زنند در صورتی که در جهان صلح مسلح این گونه مفاهیم به صورت نقض آشکار در آمده است. فقط در سال ۲۰۰۸ میلادی هزاران انسان اعم از مرد و زن به ویژه کودکان در اقصی نقاط مختلف جهان به بهانه های مختلف به خاک و خون کشیده شده اند. اگر قراردادهای اجتماعی در سطوح مختلف دارای علامت و ارزش انسانی باشند، زمینه های صلح و صلح پایدار بین انسانها برقرار می شود.(رفیعی،۱۳۸۸،۵۹)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
چگونه انسان می تواند در دنیای پرتلاطم امروزی با این همه سلاح و فناوری تسلیحاتی به صلح، آن هم صلح پایدار برسد؟ مگر می شود به ذات سیاستمداران و مسئولین مسلح صلح که در پشت پرده شعارشان فتنه قدرت وجود دارد، رسید؟!
بند پنجم: صلح مسلح
صلح مسلح در تاریخ روابط بین الملل دوران ما بین سالهای ۱۸۷۱ تا۱۹۱۴ است. در این مدت دولت های اروپایی شدیداً به توسعه تسلیحاتی و رقابت میان خود می پردازند و علیرغم بحرانهای که هر یک به تنهایی می توانست آتش جنگ را در قاره اروپا برافروزد آتش جنگ تا سال ۱۹۱۴ آغاز نگردید. تا آن تاریخ اروپا، صلح شکننده در قالب اتحادیه ها و ضد اتحادیه ها را سپری کرد.
از منظر کلان و نیز دیدگاه های متفاوت منازعات کم شده و صلح گرم قبل از جنگ واقعی، واقع می شوند. پس از این منظر و نگاه بوده که صلح مسلح حالتی است حاکمان همراه با دولت هایشان بدون درگیری نظامی و فیزیکی، خود را برای یک جنگ و نبرد احتمالی آماده می کنند. از نگاه تاریخی این حالت به دوران عینی از تاریخ اروپا اطلاق می شود، که از سال ۱۸۷۱ میلادی، یعنی سال شکست کشور فرانسه از امپراتور آلمان تا سال ۱۹۱۴ میلادی که جنگ جهانی اول شروع شد و در این دوره زمانی چهار دهه و اندی هیچ گونه جنگ و درگیری بین دولتهای بزرگ اروپایی رخ نداد، اما کشور های بزرگ با توسعه نیروهای نظامی (ارتش) و شبه نظامی (مردمی) و نیز تجهیز زرادخانه جنگی خود را برای یک جنگ بزرگ آماده کردند. (همان،۱۸)
آنچه که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته، صلح مسلح می باشد که خود به نظر اولین خطر برای برهم زدن صلح جهانیست ولی در حقوق بین الملل و مجامع جهانی متأسفانه بسیار کم عنوان شده و خطرات آن مورد بررسی قرار نگرفته است.
گفتار پنجم: راه های تحقق صلح از دیدگاه نظریه پردازان
۱- نظریه توازن قوا
طرفداران این نظریه معتقدند که هرگاه میان قدرت‏هاى بزرگ در جهان و قدرت‏هاى منطقه‏اى، از نظر قدرت نظامى توازن برقرار شود، صلح در روابط بین المللى حاکم خواهد شد. مورگنتا چنین عقیده دارد که از میان روش‏ها و راه‏هاى تحقق صلح تنها راهى که ضامن صلح بین المللى است، ایجاد و حفظ نوعى توازن قوا در جهان مى‏باشد، زیرا تنها، قدرت است که داراى توانایى مقابله با قدرت است. پس، هرگاه در جهان یا در منطقه‏اى، توازن قدرت برقرار شود، جنگ و ستیز روى نخواهد داد.(شایگان،۱۳۸۰،۷۱)
۲- نظریه خلع سلاح عمومى‏
این نظریه بر آن است که باید تمام سلاح‏هاى موجود در جهان، جمع‏آورى و منهدم شود. گاندى، از طرفداران این نظریه است.
۳- نظریه امنیّت دسته‏جمعى‏
جامعه ملل متّحد با تأثیرپذیرى از جنگ جهانى اوّل، بر آن شد تا براى نظام «توازن قوا» جایگزینى بیابد. از این رو، میثاق جامعه ملل، برقرارى نوعى نظام امنیّت دسته جمعى را پیشنهاد کرد. توانایى نظام امنیّت دسته جمعى براى حفظ صلح، بر سه فرض زیر استوار است:
۱- نظام امنیّت دسته جمعى باید همواره قدرت نظامى کافى، براى جلوگیرى از متجاوز بالقوّه، در اختیار داشته باشد.
۲- ملّت‏هایى که چنین قدرت مسلّطى را اعمال مى‏کنند، باید براى دفاع از وضع موجود داراى منافع مشترک باشند.
۳- این ملّت‏ها در مرحله اوّل، باید در برخورد، منافع سیاسى خود را فداى دفاع جمعى کنند.(همان،۴۸)
۴- نظریه هماهنگى و تبادل نظر بین المللى‏
بعد از جنگ جهانى اول برخى چنین پنداشتند که به علت نبودن سیستم تبادل نظر بین المللى، جنگ حادث شده است، به نظر اینان اگر دولتها در مکانى گرد آیند و به تبادل نظر و رفع تباین و تناقضات فکرى و سوء تفاهمات بپردازند، از احتمال وقوع جنگ کاسته مى‏شود. میثاق جامعه ملل نیز در راستاى همین باور به وجود آمد تا دولت‏ها بتوانند مشکلات خود را در مجمع میثاق مطرح کرده، به حل اختلاف‏هاى موجود از راه‏هاى مسالمت آمیز بپردازند. البته وجود چنین سیستمى که بعد از جنگ جهانى اول به وجود آمد نتوانست از وقوع جنگ جهانى دوّم جلوگیرى کند. این عدم کارآیى شاید به دلیل ضعف‏هاى قانونى، ساختارى و سیاسى جامعه ملل متحد بود.(بهزادی،۱۳۵۵،۸۰)
۵- نظریه حاکمیت واحد جهانى‏
طرفداران این نظریه معتقدند که براى رسیدن به صلح جهانى، جهان باید در تسلّط یک حاکمیت قرار گیرد. افراد، مکتب‏هاى سیاسى و ادیان الهى این نظریه را پذیرفته‏اند.
مسیحیت چشم به آمدن حضرت مسیح علیه السلام دوخته است و اسلام طبق آیه شریفه وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى‏ لَاتَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
حاکمیت دینى و الهى را تنها راه نجات بشریت مى‏داند و پیروانش را به ظهور منجى بشریت و عدالت گستر جهان، حضرت مهدى (عج)، بشارت مى‏دهد. تا در سایه حکومت کریمه‏اش صلح و صمیمیت و عدالت بر گیتى حاکم گردد. البته آنچه در این نظر مهمّ است «ماهیت حاکمیت واحد جهانى» است. چنانچه حاکمیت واحد جهانى داراى ماهیتى خشن، زورگو و ستمگر باشد و حق محرومان و مستضعفان را نادیده بگیرد،- همانند حاکمیت مارکسیست‏ها و یا آنچه هیتلر به آن معتقد بود- در عمل نشان داده است که قادر نیست در مقابل خشم محرومان و آزاداندیشان، صلح و صفا را در جهان حاکم کند.
ولى اگر حاکمیت واحد جهانى «عدالت‏ پیشه» بود، همچنان که حکومت حضرت مهدى (عج) چنین است، این حاکمیت قادر به برقرارى صلح جهان خواهد بود.(مسائلی و رافعی،۱۳۷۳،۱۲۸)
گفتار ششم: اقدامات تاریخی برای صلح قبل از وقوع جنگ
همان گونه که بیان شد، در طول تاریخ اکثر تلاشها برای ایجاد صلح، یا در حین جنگها صورت گرفته یا بعد از وقوع جنگها؛ و کمتر دیده شده که شخصی(پادشاهی) و یا کشوری و یا حکومتی در زمان صلح و هنگامی که درگیری وجود ندارد، به فکر نهادینه کردن و ایجاد صلح همیشگی باشد و به جای تجهیز کردن خود و ساخت انواع ابزار جنگی، سعی در پایدار نمودن صلح کند. ذیلاً به نمونه ای از اقدام برای صلح قبل از جنگ پرداخته می شود.
«احترام به فرهنگ های قومی و ملی» که اساس سیاست شارلمانی [۳]را تشکیل می داد، مبین آیینی نیمه تمام از صلح بین المللی بود. در واقع، نظام حکومت شارلمانی، نوعی فدارالیسم، یعنی نظامی بوده که در حد فاصل میان نظام های ملی و نظام بین المللی قرار داشت. با وجود این، امپراتوری او تنها از اقوام و ملیت ها تشکیل نمی شد و به پادشاهی ها، یعنی دولتهای دیگر تقسیم شده بود. البته این پادشاهی ها ،الزاماً از «ملیتها»ی غیر ژرمن تشکیل نیافته بود و بسا به صورتهایی مختلف درآمد. وانگهی هر قلمرو برای خود استقلالی تام نداشت و گاه توسط خود امپراتور و زمانی به دست پسرانش اداره می شد. پسران شارلمانی در طول حیات وی، در اداره ی این سرزمینها قائم مقام امپراتور به شمار می آمدند، تا آنکه در سال ۷۸۱ یعنی درست نوزده سال پیش از آنکه امپراتوری رسماً استقرار یابد، شارلمانی اینان را شاه خواند و دو تن از آنان را به ترتیب به امارت ایتالیا و اکیتن منصوب نمود و کوشید تا پاپ حکومت ایشان را تأیید کند. در سال ۸۰۶، شارلمانی که کهنسال شده بود و به مرگ و اداره ی امور امپراتوری پس از خود می اندیشید، میراث سیاسی اش را میان سه پسر خود تقسیم نمود، اما به عللی جانشین بلافصل خود را معین نکرد. و یکه در واپسین دم حیات نگران وحدت معنوی امپراتوری بود به فرزندان خود توصیه نمود که هرگز به قلمرو یکدیگر تجاوز نکنند و در صورتی که اختلافی میان آنها پدید آید، آنرا به داوری بگذراند، و هرگاه خارج قلمرو امپراتوری به آنان حمله شود، با یکدیگر دست اتحاد دهند و متجاوز را از حریم امپراتوری بیرون رانند.
به اعتقاد شارلمانی، مسیحیت که مبین اعتقاد جمیع افراد تحت حکومت وی به «عدالت» و «صلح» بود، «مبنای جامعه ی بین المللی» سازمان یافته ای به شمار می آمد که می توانست دولتها یا شبه دولتهای عضو امپراتوری را در جهت حفظ تمامیت ارضی و استقلال یکدیگر یاری دهد و به وقت اختلاف، آنان را در ارجاع امر به «داوری» هدایت کند و در قبال دشمن مشترک، متحد و یکدل سازد. چندان که با اندک تسامح می توان گفت که طرح جامعه بین المللی آن روزگاران تصویری ابتدائی از جامعه ی ملل، سازمان ملل متحد، دیوان دائمی دادگستری بین المللی بوده است.(فلسفی،۱۳۸۹،۲۸)
از معدود اقدامات صورت گرفته برای صلح در زمان صلح توسط شارلمانی صورت گرفت و شاید بتوان با اصلاح رفتاری این پادشاه رومی برای آینده جهت جلوگیری از مسلح شدن همگانی استفاده نمود.
شارلمانی با آنکه نمی خواست پهنه ی امپراتوری او «زندان ملتها» باشد، به استقرار آیین مسیحیت در قلمرو حکومت خویش سخت دلبستگی داشت، وی اصولاً معتقد بود که هر قوم باید در اجرای اصول و قواعد، و همچنین تفسیر آداب و رسوم و عرفهای ملی خود آزاد باشد؛ مگر آنکه توانایی درک و شناخت این اصول را نداشته، یا آنکه بر اثر اجرای آن قواعد، «صلح» و «همبستگی» میان اقوام به خطر افتاده باشد. در این قبیل موارد، شارلمانی بی آنکه به راستی بداند که اعمال زور جوهر اندیشه ی اصلی وی را زائل می سازد، در جهت تمرکز قدرت و همانندی افراد گام بر می داشت؛ و این بدان سبب بود که خود را خلیفه خدا در زمین و مسئول فلاح و رستگاری دنیوی و اخروی بندگان خویش می پنداشت.(همان،۳۰)
گفتار هفتم: خطرات بین المللی صلح مسلح
طرح و توسعه استراتژیک و فناورانه سیستم های مدرن و پیچیده ی تسلیحات در دوران به اصطلاح صلح تقریباً حضور فعال و تمام عیار و مستمر نیروهای مسلح را می طلبد. شرایط جدید نه تنها حضور دایمی نیروهای مسلح را ضروری می داند، بلکه همچنین بر آمادگی جنگی تمام مردم در زمان صلح تأکید دارد. بر این آمادگی جنگی برای دیوانسالاری نظامی، هم افزایش کارکنان و هم تسلیحات را ضروری می سازد تا سهم کیفی آن بر سهم کمی اش نسبت به کل قدرت بچربد. اعمال یک چنین سیاستی سبب نزدیکی هر چه بیشتر بخش های اقتصاد، علوم و فناوری خواهد شد؛ با یک هدف مشترک که عبارت است از گسترش کارایی صنایع تسلیحاتی. یک چنین تجمع منافع میان بخش های نظامی، اقتصادی، علمی و سیاسی در مجموع به قدرت کنترل نشدنی تبدیل شده است که تصمیماتش در امور داخلی و خارجی کشور، تأثیر تعیین کننده ای دارد. تمامی اقدامات سیاسی و اقتصادی با ضوابط نظامی سنجیده می شود. فعالیت دولت در امور داخلی باید بیشتر بر محور وظایف و خواسته های مهم نظامی استوار باشد و سیاست خارجی در جهت تأمین اهداف سیاست امنیتی- نظامی برنامه ریزی شود. بدین ترتیب شرایط جدیدی در جامعه به وجود می آید که اشکال و مشخصه های آن با اشکال مختلف نظامی گری قدیمی از بسیاری جنبه ها و ابعاد متفاوت است.
بدون تردید تولید وسایل و تجهیزات نظامی–تسلیحاتی در افزایش قدرت مالی- صنعتی کشورهای سرمایه داری نقش بسیار بزرگ و کنترل نشدنی ایفا می کند و از عوامل مهم گسترش هرچه بیشتر فعالیتهای صنعتی و فناورانه به شمار می آید. بدین دلیل مجتمع های نظامی-صنعتی برای رشد هرچه بیشتر بنیه ی مالی- اقتصادی و ازدیاد قدرت رقابت خود به طرق مختلف و به اشکال گوناگون، چه از طریق ایجاد بحرانهای اقتصادی ساختگی و چه از طریق به راه انداختن جنگهای منطقه ای یا از راه مبالغه بی حد درباره ی خطر کمونیسم و نهضتهای آزادی بخش، دولت را به افزایش بودجه نظامی تشویق و ترغیب می کنند.(ازغندی،۱۳۹۰،۱۵۵)
مسلح شدن کشورها از گذشته بسیار دور تا به امروز ادامه داشته است، ضمن اینکه بر اساس شرایط زمان و مکان شکلهای مختلفی به خود گرفته و محققان و دانشمندان برای تفهیم و تفسیر مناسب نظامی گری با وضع به وجود آمده از اصطلاحات جایگزین متعددی بهره می گیرند. بهانه اصلی نظامی گری در گذشته تاریخی پیشگیری از تهاجم خارجی، رفع تهدیدات داخلی و تضمین امنیت و ثبات داخلی بوده، در حالی که از دهه شصت یا در واقع از زمان شروع مرحله تنش زدایی در روابط بین الملل و دگرگونیهای استراتژیک، اقتصادی و سیاسی ناشی از بر پایی شرایط جدید و روابط بین الملل، اهداف و کاربرد نظامی گری بسیار تغییر یافت. در واقع ملی و منطقه ای شمول بودن نظامی گری از جنگ جهانی دوم تا کنون به جهانشمولی تبدیل شده است.
گفتار هشتم: تفاوت جنگ سرد و صلح مسلح
قبل از وقوع جنگ جهانی دوم کشورهای جهان به خصوص کشورهای اروپایی با اینکه در صلح با یکدیگر به سر می بردند ولی آمارها از ساخت تجهیزات با شتاب بالا توسط کشورها مخصوصاً آلمان می گوید. این حالت مسلح شدن در زمان صلح را صلح مسلح می نامند. اما تعریف جنگ سرد را می توان در بعد از جنگ جهانی دوم بررسی کرد که کشورها در صلح با هم نبوده و همچنین بین آنها جنگ گرمی رخ نداده باشد.
پس از جنگ جهانی دوم کشورهای اروپای غربی با توجه به صدمات جبران ناپذیری که متحمل شده بودند و نیز به علت نداشتن امکانات مالی برای ترمیم مجدد و سریع خرابیها نسبت به نیروهای اتحاد جماهیر شوروی که در اروپای شرقی مستقر شده بودند، در موقعیت به مراتب ضعیف تری قرار داشتند. بدین ترتیب اروپاییان دریافتند که تنها راه پیشگیری از تهاجم و تجاوز احتمالی نیروهای روسی این است که کشورهای اروپای غربی با اتکا به قدرت تخریبی- هسته ای خود به شوروی تفهیم کنند که در صورت حمله به هر یک از کشورهای اروپای غربی، به ویژه کشور نو بنیاد آلمان غربی، مورد اصابت موشکهای هسته ای ایالت متحده آمریکا قرار خواهند گرفت. این تهدید چه به لحاظ ذهنی و چه در وضعیت عینی به قدری موثر واقع شد که شوروی حتی پس از دستیابی به سلاح هسته ای هرگز احتمال حمله به کشورهای اروپای غربی و آمریکا را بررسی نکرد.(پروکتور.دی،۱۹۸۱،۸)
و جنگ سرد، موجبات مسابقه تسلیحاتی خطرناک و گسترده ای را فراهم آورد و سبب افزایش مداخله گری و نظامی شدن مناقشه ی جهان سوم و نگرانی و دلواپسی از بحرانهای مکرر با تنشهای ژئوپولیتیکی گردید. در فضای در حال ظهور پس از جنگ سرد می توان انتظار ملایمت و اعتدال را در این ویژگیهای پر مخاطره ی رقابت دولتی داشت. اما ممکن است، تنش ها و مناقشه ها با عمیق تر شدن مسائل و اختلاف در برخی از محیط های منطقه ای، مجدداً تشدید گردد.(طرازکوهی،۱۳۹۲،۱۳۱)
بازدارندگی صرفاً استراتژیک برای جنگیدن نیست بلکه نوعی استراتژی برای حفظ وضع موجود و در نهایت دستیابی به صلح و استقرار آن است و به منظور متقاعد کردن طرف مقابل طرح می شود تا به وی ثابت شود که در میان راه های ممکن، تجاوز کمترین تأثیر را دارد.(کولین گری،۱۹۹۰،۷)
با توجه به توضیحاتی که داده شد می توان گفت که اولین تهدید برای صلح و امنیت بین المللی، ساخت تجهیزات نظامی توسط کشورها است، اگرچه جهان در صلح کامل باشد.
ولی آنچه از قوانین بین المللی و معاهدات دو جانبه و چند جانبه ی تحریم کننده جنگ ها و یا محدود کننده استفاده از ابزار مختلف جنگی، که توسط وجدان های بیدار رهبران و سیاست های کشورها، به تصویب رسیده (من جمله:معاهده ۱۹۶۳مسکو، پروتکل الحاقی به معاهده موشک های ضد بالستیک، معاهده ۱۹۸۷ واشنگتن، موافقت نامه پیش گیری از جنگ هسته ای ۱۹۷۳ میان آمریکا و شوروی سابق و…) برداشت می شود، می توان به تدوین و تصویب قوانین بین المللی جهت عدم تولید ابزار، تجهیزات و سلاح های نظامی که آرامش و صلح بین المللی را به خطر می اندازند، امید فراوان داشت.
فصل دوم
حرکت به سمت صلح بین المللی
پشت سر نهادن دوران جنگ طلبی بر سر منافع مادی و پست از جمله گامهای اساسی بوده که بشر در دوران حاضر به آن نائل شده، اگرچه گردنکشی و یاغیگری قدرتمندان و طغیان فرمانروایان ظالم به طور کامل به پایان نرسیده، لیکن محدود شدن این نابسامانی ها خود حرکتی است بس بزرگ که نسل خونریز بشر تاکنون به آن رسیده است. تشکیل سازکارهای بین المللی، تدوین اصول و قواعد عقلی، ممنوعیت مخاصمات و اتخاذ رویکردی جدید در این بخش از جمله اقداماتی است که جامعه جهانی در دهه های اخیر برای اجتناب از جنگ و مخمصه برگزیده است.(ساعد وکیل،۱۳۹۱،۹) آنچه در این فصل می آید در دو گفتار به بیان حرکت به سمت صلح بین المللی می پردازد. به طبع حرکت برای صلح جهانی توسط کشورها صورت می گیرد که خود نیازمند ایجاد صلح داخلی پایدار و گسترش فرهنگ صلح در بین مردم و ملتهاست که متأسفانه کمتر به این مهم توجه شده و در زمینه نهادینه کردن فرهنگ صلح بی توجهی فراوانی شده که شاید نقطه آغاز همه جنگ طلبی ها باشد.
بخش اول: صلح داخلی منشأ صلح بین المللی
در هر جامعه داخلی «دموکراسی» و «حکومت قانون» ضامن پایداری صلح و بقای سیستمی است که برای حفظ ارزشهای مشترک اجتماعی و در نتیجه استقرار و تداوم صلح بر آن جامعه حاکم شده است. اما در جامعه بین المللی که استقرار «دموکراسی» و «حکومت قانون» امری نا محتمل و آرمانی دست نیافتنی است[۴]، تفاهم و وفاق دولتهای جهان یا بطور کلی «صلح بین المللی» نه بر پایه ارزشهای اخلاقی مشترک، که بر مبنای اراده ی آنها شکل گرفته و سامان و سازمان یافته است. در نتیجه، به جای آنکه عدالت در برابری حقوقی و شکلی دولتها خلاصه شود، اوضاع و احوال جامعه بین المللی به گونه ای در آمده است که عدالت با ملاحظه ی ناموزونی ها و تفاوت ها و نابرابری ها توجیه می گردد، و مهمتر از همه آنکه تبعیض در رفتار که در حد خود عامل برهم زننده ی «صلح» به شمار می آید، حالتی نهادین پیدا کرده است؛ هر چند که سمت و سوی این نظام «صلح» و «بشریت» باشد. به همین سبب، «جنگ» بر سر کسب منافع بیشتر همچنان پر دوام است و «صلح» به جای آنکه به گفته ی اسپینوزا از «جان» مایه بگیرد، از اراده ی دولتهایی منبعث می گردد که در غالب موارد پاسخگوی ضرورتهای مادی و معنوی جوامع خویش نیستند. (فلسفی،۱۳۹۰،۱۱۳) نیز، «حقوق بین الملل» که در حال حاضر باید معبر «صلح بین المللی» یا وفاق مردم جهان بر سر ارزشهای بشری (بشریت) باشد، از قواعدی ترکیب یافته است که شمول موضوعشان جزئی و شمول محمولشان کلی است؛ به این معنا که مقررات کلی این نظام حافظ منافع بعضی دولتها، یعنی دولتهای توسعه یافته است. در نتیجه به جای آن که قاعده ی حقوق بین الملل تدبیری بیرونی برای حل اختلاف دولتها باشد، خود موضوع اختلاف و محور اصلی کشمکشهای بین المللی شده و نظام حقوقی جامعه ی بین المللی را دچار تعارضی درونی ا hعارضی درونی کردهکرده است.
گفتار اول: گام نخست صلح (استقرار حکومت قانون)
منابع ناسازگار و متغایر(یعنی استعدادهای متفاوت و نابرابر که بالقوه عامل رویارویی و فتنه و تخاصم است) و عنصر همانندی(یعنی ارزشهای موجد تفاهم و سازگاری در محیط اجتماعی معین = صلح) مفاهیمی است متضاد، زیرا یکی مبین تفاوت استعدادها و میزان رشد و حساسیت انسانها، و دیگری مبتنی بر ضرورتهای عقلانی و ادراکات محض انسانی است. به عبارت دیگر، ضرورت صلح و همانندی، بر اشتراکات مادی و معنوی؛ و ضرورت اتحاد و ایجاد سازمان اجتماعی اداره ی امور که تعبیر حقوقی آن همان «دولت» است، بر تفاوتهای ذاتی و اکتسابی انسانها با یکدیگر استوار است.

برای

نظر دهید »
جایگاه مادر در نظام حقوقی ایران- قسمت 13
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

Dr. Mostafa Fazaeli
Advisor:
Dr. Mohammad baqir Parsapoor
By:
Rafieh Shamekhi Amiri
Februa 2010

. نساء / 26. ↑
– روم: 21 ↑
– ناصر کاتوزیان ،حقوق مدنی خانواده،( تهران :انتشار،1372) صفحه 85. ↑
.در فصل چهارم همین بخش ،به صورت تفصیلی به این نوع نسب مادری پرداخته خواهد شد. ↑
. ماده 1045- نکاح با اقارب نسبی ذیل ممنوع است اگر چه قرابت حاصل از شبهه یا زنا باشد:1- نکاح با پدرواجداد یا مادر وجدات هر قدر که بالا رود . ، 2- نکاح با اولاد هر قدر که پایین رود . 3 – نکاح با عمات وخالات خود وعمات وخالات پدرومادر واجداد وجدات4- نکاح با برادر وخواهر واولاد آنها تا هر قدر که پایین رود ↑
– قانون ثبت احوال مصوب 22 اردیبهشت ماه 1319. ↑
. ماده 41 قانون ثبت احوال مصوب سال 1355. ↑
. حسین صفایی و اسدالله امامی ، حقوق خانواده، (تهران: دانشگاه تهران 1374)، ص21. ↑
– -صاحب جواهر در این زمینه می گوید (ولوزنی بامراة فاحبلها ثم توج بها لم یجز الحاقه به…لما سمعت من النص و الاجماع علی ان للزانی الحجر)،جواهرالکلام، (بیروت: داراحیاءالتراث العربی،1981)جلد نکاح، فی احکام الاولاد، ص 235 و جلد31، ، ص 236؛ ونیز رجوع شود به: عبدالله مامقانی، مناهج المتقین،( چاپ سنگی در یک مجلد) ص377. ↑
. تبصره ماده16 قانون ثبت احوال مصوب 1355 ↑
– مجموعه قوانین سال 1367، نشریه روزنامه رسمی جمهوری اسلامی ایران، ص 636. ↑
. علی اسلامی نسب. رفتارهای جنسی انسان،(تهران،{بی نا}، 1316)؛ص28. ↑
. مارلین فرنچ ،. جنگ علیه زنان.( ترجمه توراندخت تمدن)،(تهران: انتشارات علمی، 1373.)ص115. ↑
. مادة 623 قانون مجازات اسلامی در فصل تعزیرات مصوب 1375 . 1 ↑
2.دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.دفاع از حقوق زنان(ما و نظام بین الملل) .( قم : موسسه فرهنگی طه ،1379)،ص126. ↑
3 . داوود مهدی زادگان ؛ همکاران، حقوق زنان،(تهران: روابط عمومی شورای فرهنگی اجتماعی زنان، 1383.)،ص23. ↑
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
. مجموعه قوانین سال 1368، روزنامة رسمی کشور، صفحة 883. ↑
. حسن عمید .فرهنگ عمید. ↑
. ناصر کاتوزیان ،حقوق مدنی خانواده،( تهران :انتشار،1372) صفحه 86. ↑
. ،شیخ محمد بن الحسن حر عاملی . وسائل الشیعة .( بیروت:دار احیاءالتراث العربی،1410) ج 20: ص371. ↑
2. برای تفصیل بیشتر در این زمینه رجوع شود به: سید حسن امامی، حقوق مدنی،( تهران :چاپ هشتم ،کتابفروشی اسلامیه ،1371) . ج4، ص292به بعد. و کتب فقهی مانند شرایع، شرح لمعه و جواهر. ↑
. محمد جعفر جعفری لنگرودی ،حقوق خانواده .(تهران : گنج دانش، 1369) ، صفحه 52 . ↑
– ناصر کاتوزیان ،حقوق مدنی خانواده،( تهران :انتشار،1372) صفحه 91. ↑
– ابوالقاسم نجم الدین حلی معروف به محقق حلی. شرایع الاسلام.( بیروت : دارالأضواء ، 1409.) ص 17. ↑
. ماده 1045 قانون مدنی. ↑
. ماده 1047 قانون مدنی. ↑
. حسین صفایی و اسدالله امامی ، حقوق خانواده، (تهران: دانشگاه تهران، 1374)، ص21. ↑
– اسدالله امامی، مطاله تطبیقی نسب در حقوق ایران و فرانسه،(تهران:دانشگاه تهران ،1349) ص 397 به بعد. ↑
– همان، ص 431 . ↑
– مادة 1167 قانون مدنی. ↑
– مادة 1166 قانون مدنی. ↑
– امام خمینی ره در پاسخ به این سوال که (ولد الزنا، در صورتی که به زانی ملحق نمی شود نفقه اورا چه کسی باید بپرد
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
ازد؟ فرموده اند: نفقه او بر پدر است) ،حسین کریمی، موازین قضایی از دیدگاه امام خمینی، ( تهران،{بی نا}، 1365) ج1، ص135. ↑

 

– امامی، همان کتاب، ص183. ↑
– ماده 6قانون مسئولیت مدنی. ↑
– ناصر کاتوزیان، حقوق خانواده،(تهران:شرکت انتشار،1372) ج2، ص339به بعد. ↑
– محمد جواد مغنیه، احوال شخصیه علی مذاهب الخمسة، ( بیروت: 1964 )ص85.. ↑
1.سید حسن امامی، حقوق مدنی. ( تهران :چاپ نهم ،کتابفروشی اسلامیه ،1373) ج5 ،ص182 و 183. ↑
1. مصباح اللغة ،تاج العروس ،تهذیب اللغة ،فرهنگ معین ↑
2. سید حسین صفایی ودکتر اسدالله امامی .حقوق خانوادهتهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1376) جلد دوم، صفحه99. ↑
– امامی ، سید حسن، مطالعه تطبیقی نسب در حقوق ایران و فرانسه .(تهران:دانشگاه تهران ،1349)ص57 . ↑
– سید حسن امامی ،همان، صفحة 184 . ↑
. حسین صفایی و اسدالله امامی همان، ص102. ↑
– سید روح الله موسوی خمینی ، ( امام)،.تحریر الوسیله . (قم: موسسه مطبوعات دارالعلم ،1420)ج2،ص89.؛ سید محمد صادق حسینی، المسائل المستحدثه.( قم : مکتبه محمدی،1385) ج1، ص621. ↑
– (در ران کردن چیزی را ) .فرهنگ معین. ↑
– محمدبن جمال الدین مکی عاملی (شهید اول)،. اللمعة الدمشقیة .(بیروت : دار العالم الاسلامیة،1412)،ج2، کتاب الحدود، ص324. ↑
1. سید روح الله موسوی خمینی ، ( امام)،.تحریر الوسیله ( قم: موسسه مطبوعات دارالعلم،1420)ج1،ص570،و. سید محمد صادق الحسینی، المسائل المستحدثه،( قم: مکتبه محمدی ، 1385 ) ج1، ص12. ↑
.cloning. ↑
. سید محمد موسوی بجنوردی .اندیشه های حقوقی (1)،(تهران:، انتشارات مجد، 1387)،ص 140 2 ↑
.همان. ص145. ↑
سید روح الله موسوی خمینی ، ( امام)،.تحریر الوسیله ( قم: موسسه مطبوعات دارالعلم،1420)ج2،ص435،.. ↑
2 ناصركاتوزیان، دورة عقود معین، (تهران : شرکت انتشار، 1374)ص 1/557. ↑
1. ، مهدی علیزاده.،”وضعیت فقهی – حقوقی استفاده از رحم جایگزین“ مجلة تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شمارة 19، 1385 ↑
. کاتوزیان، ناصر. دورۀ عقود معین.( تهران: شرکت انتشار، 1374.). ص135. ↑
1. پژوهشكدة بیولوژی و بیوتكنولوژی تولید مثل و نازایی جهاد دانشگاهی”. وضعیت فقهی – حقوقی استفاده از رحم اجنبی جانشین یا Surrogacy” . بولتن تولید مثل و نازایی، شماره های 16 و 17، 1378. ↑
. مسعود حائری. مبانی فقهی اصل آزادی قراردادها و تحلیلی از ماده 10 قانون مدنی. چاپ دوم،( تهران: كیهان، 1373.)ص47. ↑
. عباس نایب زاده، بررسی حقوقی روش های نوین باروری مصنوعی «مادر جانشین، اهدای تخمك یا جنین( تهران: مجد، 1380)ص155؛ میر قاسم جعفر زاده،” روش های نوین تولید مثل انسانی از دیدگاه فقه و حقوق (مجموعه مقالات)”، جهاد دانشگاهی و سمت، 1380، ش 17، ص 3. ↑
.همان، ص155. ↑
. سید روح الله موسوی خمینی ، ( امام)،.تحریر الوسیله ( قم: موسسه مطبوعات دارالعلم،1420)ج1،ص570،. ↑
. مهدی علیزاده، “وضعیت فقهی – حقوقی استفاده از رحم جایگزین” مجلة تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شمارة 19، 1385: 177. ↑
.همان، جعفر زاده، 1378: ش 16، ص 3. ↑
1. ،شیخ محمد بن الحسن حر عاملی . وسائل الشیعة .( بیروت:دار احیاءالتراث العربی،1410) ج 3: ص60. ↑
. مادة 91 قانون مجازات اسلامی. مادة 92 قانون مجازات اسلامی. ↑
. مادة 93 همان قانون. ↑
. مادة 262همان قانون. ↑
. مادة 3 آیین نامة چگونگی اجرای حکمهای اعدام، رجم، صلب، قطع یا نقص عضو مصوب 15 اردیبهشت 1370 قوة قضائیه ↑
. مادة 296 قانون آیین دادرسی کیفری ↑
پایان نامه

– سورة بقره، آیة 232: والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین. ↑
– شیخ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، (دارالاحیاءالتراث العربی ،بیروت،1981) ج 31،ص 212؛ محقق حلی، شرائع الاسلام، کتاب نکاح،(منشورات دارالاضواء،بیروت،1403) ص 115. ↑
– شهید ثانی، شرح لمعه، ج 2، ص 112؛ علامه حلی، ج2، ص 51. ↑

 

نظر دهید »
بررسی و مقایسه موجودات وهمی- خیالی در «داستان های هزار و یک شب و هری پاتر»- قسمت ۶
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

اندریولانگ[۸](۱۸۴۴-۱۹۱۲) با بهره گرفتن از نظریات یک مردم شناس انگلیسی به نام ادوارد ب. تایلر[۹] موتیف های قصه های اروپایی را با قصه های آریایی و اسطوره های کلاسیک مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که بنیان و اصل قصه ها به آداب و رسوم و معتقدات انسان های پیش از تاریخ می رسد. یرزلی[۱۰] در کتاب فولکور قصه های پریان[۱۱] مهم ترین این باورهای ابتدایی را چنین برمی شمارد: طبیعت گرایی، جاندارانگاری اشیا و حیوانات، مسخ، بت پرستی، اژدها، خواب و رؤیا، تجدید حیات، سحر و جادو، و تابوها به عقیدۀ او از طریق مطالعۀ این باورها روشن می شود که چگونه اعتقادات راسخ نیاکان ابتدایی ما موضوع اصلی قصه های زنان کهنسال را شکل می دهند .س
یک نظریۀ مهم دیگر در این راستا، اسطوره ها را سرچشمۀ اصلی قصه ها می داند. در واقع اسطوره ها و قصه های پریان از لحاظ صورت شباهت بسیار دارند. ف.گیرو[۱۲] گفته است: «اسطوره از نخستین تجلیات هوش بشر است. منبع الهام نخستین قصه هایی که انسان بافت، نظارۀ چیزهایی بود که قصه معنای آن ها را درنمی یافت. اما با این همه، آدمی می خواست گاه برای تسکین وحشت و هراس خود و غالباً برای توجیه ترس و بیم خویش، آن ها را تفسیر کند».
فروید در کتاب تعبیر رؤیاها به روانکاری اسنان و خواب هایش پرداخت. قصه ها را نیز بر همین مبنا تحلیل کرد و ریشه و خاستگاه آن ها را خاطرات و احساسات سرکوب شدۀ کودکی دانست. وی اهمیتی بسیار برای ضمیر ناخودآگاه آدمی و دخالت مقتدرانۀ آن در حوزه هایی همچون ادبیات، اساطیر، و قصه های عامیانه قائل بود. «در اصطلاحات خاص او، قهرمان قصه تجسم یک آرزوی تحقیق یافته و نیروهای شر، مظهر غریزۀ ناخودآگاه سرخورده هستند».
ولادیمیر پراپ اعتقاد داشت سرچشمۀ بسیاری از مضامین قصه های عامیانه، به خصوص قصۀ پریان، نهادهای اجتماعی کهن و به ویژه آیین تشرف است. وی با این اندیشه شروع کرد که این آیین ها در همه جا یکسانند، زیرا خویشکاری آن ها در همه جا یکسان است: کودک آیین مردن را می گذراند و به صورت مرد، عضوی از جامعه و دامادی بالقوه از نو متولد می شود. به متشرفان، در قالب قصه ای گفته می شد که در طی مراسم تشرف چه رخ می دهد. بعدها که آیین ها سستی گرفتند و قصه هایشان از تقدس افتاد متون آن ها به صورت قصه های عامیانه (پریان) درآمدند. (همان ۱۹-۱۶)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۸-۵- ویژگی ها
برای قصه های عامیانه مثل تمام گونه های دیگر ادبی، ویژگی هایی برشمرده اند. چنانکه از تعریف این گونه قصه ها برمی آید، خرق عادت و امور عجیب و غریب و ماورای طبیعی سهم عمده ای در شکل گیری آن ها دارند و شاید بتوان گفت مهم ترین خصلت این قصه ها همین امر است. در شکل گیری آن ها دارند و شاید بتوان گفت مهم ترین خصلت این قصه ها دلیل و علتی ناشی از حوادث پیروی نمی کند». این بی زمانی را به بهترین شکل می توان در جملات آغازگر قصه یافت: «روزی بود روزگاری، یکی بود یکی نبود، در زمان های قدیم، و…» با این حال، حوادث و رویدادها براساس توالی زمانی منظمی یکی پس از دیگری رخ می دهند مگر در جایی که دو حرکت یا دو قصه در یک داستان جریان داشته باشد که معمولاً با وقفه ای که قصه گو در نقل قصه می افکند و با کاربرد عباراتی کلیشه ای مانند «این ها را این جا داشته باشید…»، «از اون طرف…»، و نظایر آن ها، یک توالی زمان دیگر تعریف می شود، در رشد ادبیات، این قبیل قصه ها را بی نام دانسته اند، گرچه معمولاً برای تشخیص قصه ای از دیگری نامی بر آن نهاده می شود.
از آن جا که اساس قصه ها بر امور غریب و غیر طبیعی است، حقیقت و واقعیت های ملموس را منعکس نمی کنند. «بیشتر قصه ها فاقد حقیقت مانندی است یا حقیقت مانندی ابتدایی و ضعیفی دارد… و خواننده ماجراهای قصه را باور نمی کند». میرصادقی می گوید که به سبب همین حوادث خارق عادت، شبکۀ استدلالی و علت و معلولی و در واقع پیرنگ قصه بسیار ضعیف است.
«نشانه های عدم واقعیت در داستان، به بارزترین شکل آن از طریق شخصیت بخشی[۱۳] پدیدار می گردد. وقتی در داستان، حیوانات و اشیا با شخصیتی انسانی ظاهر می شوند و اعمال و افعال انسان ها از آن ها سرمی زند، احساس عدم واقعیت و تصور این که این حیوانات و اشیا هر یک نمایندۀ شخص یا صنف خاصی از انسان ها، با خلق و خوی ها و مراتب اجتماعی گوناگونند، امری طبیعی است.(همان،۲۰).
همانطور که روایات و حکایات عامیانه در زبان فارسی با مقدمۀ معینی شروع می شوند. قصۀ عامیانه نیز با فرمولی مرکب از کلمات ثابت لایتغیری آغاز می گردد که عبارت است از یکی بود یکی نبود، اغلب این عبارت را با جملۀ غیر از خدا هیچکس نبود، بسط می دهند، هنگام نقل شاهی باز این جمله را به گفتۀ خود می افزایند: هر که بندۀ خداس، بگه یا خدا! که بلافاصله شنوندگان می گویند: یا خدا عبارت دیگری برای شروع قصه است که کمتر رواج دارد و هم به صورت تنها و هم به دنبال عبارتی که قبلاً گفته شد می آید و آن، این است: روزی (بود)، روزگاری (بود)، یک پادشاهی (مردی، روباهی و غیره…) بود. گاهی نیز قبل از این عبارت در زمان قدیم را هم اضافه می کنند. عبارت پایانی قصۀ ما به سر رسید، کلاغه به خانه اش نرسید کاملاً رایج است.
شکل این قصه ها ساده و ابتدایی و زبان آن ها نقلی و روایی است. کمتر می توان به عناصر زیبایی شناختی در این روایات برخورد. اگر گاهی تشبیهی در کار است، از سنخ همان گونه توصیفات تکراری است که در شعر نیز دیده می شود، مثلاً زیبایی قهرمان زن قصه به ماه شب چهارده مانند می شود و به ندرت می توان نمونه های دیگری یافت. «زبان اغلب آن ها نزدیک به گفتار و محاورۀ عامۀ مردم و پس از اصطلاح ها و لغات و ضرب المثل های عامیانه است. در واقع نگارش قصه های عامیانه غالباً ادبیات نیست و زبان معمول رایج زمان در نوشتن قصه ها به کار گرفته می شود». جملات کوتاه، افتادگی های لفظی، حذف های معنوی، یکسان بودن شیوۀ گفت و گوهای شخصیت ها و نبودن فاصله میان روایت و گفت و گو از دیگر ویژگی های زبانی قصه است.
زاویه دید معمولاً سوم شخص مفرد است که آن را کهن ترین زاویۀ دید داستانی دانسته اند- چنان که در کتب مقدس و اسطوره ها و منظومه های قدیمی به چشم می خورد- ولی قانون ثابتی در این باره وجود ندارد و در واقع همه چیز در اختیار قصه گوست. «گزارندۀ قصه به زاویۀ دید شخصیت یا قهرمان خاصی اکتفا نمی کند و هرجا که بخواهد، زاویۀ دید قصه را عوض می کند و قهرمان یا شخصیتی دیگر دنبال قصه را می گیرد. در واقع نقل حوادث مهم است و این نقل به هر صورت که درآید فرق نمی کند.
درونمایۀ قصه ها همان جدالی ازلی و ابدی نیکی و بدی است که قدمت آن به اسطورۀ آفرینش باز می گردد. در این نبرد- گرچه گاه با دشواری و عذاب- همیشه خوب پیروز و بد مغلوب است. خوب پاداش می گیرد و اهریمن مجازات می شود.
شخصیت های افسانه ها معمولاً قراردادی و کلیشه ای هستند و خصوصیاتی ایستا و ثابت دارند. قصه به دنیای ذهنی و درونی و به تفکرات و ایده آل های آن ها کاری ندارد. فضا و محیطی که در آن حوادثی برای آدم های قصه رخ می دهد توصیف نمی شود. این شخصیت های قالبی از خود هیچ تشخصی ندارند، ظاهرشان آشنا و گفته هایشان قابل پیش بینی است. «در قصه های قدیمی، غول ها، دیوها، جن ها، پری ها، جادوگرها، آدم های خسیس و آدم های سخی شخصیت هایی قراردادی بودند که در توصیف خصوصیات آن ها مبالغه می شد». (همان- ۲۲-۲۰).
۲-۸-۶- شخصیت ها
شخصیت اصلی و محوری قصه را قهرمان می نامند و «اگر این شخصیت آدمی معمولی و فاقد کیفیت قراردادی قهرمانی (نظیر اصیل زادگی، دلاوری، آرمان گرایی و بی نیازی از مال و منال) باشد، ضد قهرمان نامیده می شود». با این حال، قهرمان قصۀ عامیانه لزوماً اصیل زاده و دلاور و آرمان گرا نیست، بلکه در بیشتر موارد آدمی به راستی معمولی است که به برکت شانس و تقدیر یا زیرکی و هوشیاری یا با یاری عواملی بیرونی به خواسته هایش می رسد و پیروز می شود.
اولریش مارزلف در طبقه بندی قصه های ایرانی فهرست ثابت شخصیت های این قصه ها را چنین برشمرده است: شاهزاده (نقش های نظیر او پسر تاجر و شکارچی هستند)، کچل، خارکن (نقش های نظیر: خارکش، پنبه دوز، چوپان)، کوسه که گاهی در قصه ها حاضر است، شاه درویش، نقش های نوعی مقابل قهرمان که بیش از همه شامل خویشاوندان و به خصوص اعضای مونث است، صاحبان مشاغل مثل ملا و قاضی، زن که در نقش فعال خویش یا حیله گر و مکار است یا مشاور و غمخوار و در نقش غیرفعال یک موجود خواستنی است که شاهزاده در جست و جوی اوست، دیو، پری، شاه عباس و هارون الرشید (از میان شخصیت های تاریخی) (همان، ۲۴-۲۲).
۲-۸-۷- انواع
بیشتر نظریه پردازان، قصه ها را برچسب مضمون و درونمایه به انواعی تقسیم کرده اند. نمایندگان شیوۀ تاریخی- جغرافیایی و در رأس آن ها آنتی آرنه بر همین اساس عمل کرده اند. در فهرست آرنه، که نخستین بار در ۱۹۱۰ م منتشر شد، این تقسیم بندی ها در نظر گرفته شده بود: ۱- قصه های جانوران ۲- قصه های خاص ۳- لطیفه ها. استیث تامسون در بازنگری و ویرایش اثر، آن ها را به این شکل درآورد: ۱- قصه های جانوران، ۲- قصه های معمولی، ۳- شوخی ها و لطیفه ها ۴- قصه های قالبی، وی شمارۀ ۵ را به قصه هایی که تاکنون طبقه بندی و فهرست نشده اند اختصاص داده است. هر کدام از این مقولات خود به زیر شاخه هایی تقسیم می شوند.
وونت قصه ها را این گونه طبقه بندی کرده است: ۱- قصه ها و حکایات اساطیری، ۲- قصه های خالص پریان ۳- قصه ها و حکایات زیستی ۴- حکایات خالص جانوران، ۵- قصه های مربوط به پیدایش و آفرینش چیزها ۶- قصه های مطایبت آمیز ۷- حکایات اخلاقی .
در فرهنگ اصطلاحات ادبی آمده است: «قصه های عامیانه متعلق به سنت شفاهی هستند. آن ها شامل افسانه ها، فابل، قصۀ عجیب و غریب، قصۀ باورنکردنی، قصۀ پریان، قصۀ ارواح، قصۀ بزرگان و اولیا، شیاطین و اشرار، قصۀ زنان و شوهران، ارباب و خدمکتار و هر آن چیزی است که با عنوان
rhozzums، یعنی قصۀ کوتاه خنده دار شناخته می شود و معمولاً دربارۀ شخصیت های محلی است»
یرزلی هم در فصل نخست کتاب فولکور قصه های پریان، قصه های عامیانه را به پنج گروه تقسیم کرده است: ۱- قصه های کودکانه (مثل سیندرلا و علاءالدین) ۲- ساگاها یا حماسه های قهرمانی (که خود شامل هفت دسته است: تاریخی و محلی، دیوها، پری ها، ابلیس، جادوگران، ارواح، مضحکه ها)، ۳-لطیفه ها، ۴- قصه های زنجیره ای ۵- قصۀ دیوها.
یکی از محققان معاصر قصه ها را براساس بخش ها یا ایپزودهای تشکیل دهنده شان به دو نوع تقسیم کرده است: نوع ساده که شامل یک یا دو بخش است، از جمله بیشتر قصه های حیوانات قصه های دیو ابله، بسیاری از قصه های مذهبی و قصه های دروغ، و نوع خوشه ای که شامل تعدادی از تیپ های قصه است که در یک مفهوم مشترک سهمیند و همچنین در بسیاری از بخش های مشابه که در آن ها یک کنش را می توان جانشین کنشی دیگر کرد. (همان، ۲۶-۲۴).
۲-۸-۸- قصۀ پریان
«قصۀ پریان در شکل نوشتاری اش، روایتی است به نثر دربارۀ سعادت ها و بدبختی های قهرمان زن یا مرد که ماجراهایی متنوع و کمابیش ماورای طبیعی را تجربه می کند و پس از آن زندگی را به شادی می گذراند». یک تعریف دیگر از قصۀ پریان چنین است: «حکایت هایی سنتی که در شکل کنونی شان نه ارتباطی با موجودات آسمانی و الهی دارند نه با حوادث کیهانی و ملی، ولی خارق عادت در آن ها نقش اصلی دارد». تعریف بیشتر محققان از قصۀ پریان کم و بیش بر ماورای طبیعی بودن، جادویی بودن و حضور موجودات و رویدادهای غیر طبیعی در این نوع قصه تأکید دارد. نکتۀ دیگری که در این تعاریف به چشم می خورد، اشاره به ماهیت سنتی و روایی قصه هاست. برخی گفته اند که قصۀ پریان فقط با سنت روایی ارتباط دارد و نه با ادبیات رسمی. و گروهی دیگر معتقدند که این قصه ها هم با سنت های شفاهی و هم با روایت های ادبی نسبت دارند اما در یک جهان تخیلی پدید آمده اند، جایی که حوادث خارق العاده و فوق طبیعی کاملاً مسلم و بدیهی پنداشته می شوند.
این قصه ها در انگلیسی fairy tales و در زبان فرانسه contes de feec خوانده می شوند، ولی از همان آغاز بر این نامگذاری خرده گرفته اند از آن جهت که معنا و مصداقی بس محدود به این نوع می دهد، زیرا در آن «به ندرت سخن از پریان می رود. در واقع ساختار قصه های شگرف جادو، پیچیده و مشتمل بر عناصر فوق طبیعی یعنی سحر و جادو و طلسم و مسخ صورت است که از گذشته های دور به میراث مانده اند».
بنا به گفتۀ پروفسور مارزلف، مرشن قصه ای جادویی است که در آن اتفاق هایی عجیب و غیرطبیعی، به طور کاملاً طبیعی (البته از دیدگاه عوامل داستان) رخ می دهد. گروهی بر این باورند که بهتر است به جای قصۀ پریان، این قبیل قصه ها را قصه های شگفت انگیز خواند. این اصطلاح اخیر همراه و همپای قصۀ پریان در نوشته ها و سخنان محققان اروپایی به کار می رود.
این که قصۀ پریان کجا و چگونه رشد و گسترش یافته مشخص نیست» برخی از نمونه های آن به مجموعه ای مصری متعلق به قرن سیزدهم قبل از میلاد برمی گردد. انعکاس این سبک را می توان در برخی از بازسازی های ادبی قصه های پریان یافت، مثل کتاب توبیت اثر آپوکریپال، یا داستان کوپید و سایکه از آپولیوس. گفته اند که این سبک بخشی از میراث هند و اروپایی است ولی نمونه های آن را در قصه های بسیاری از مردمان غیراروپایی هم می توان دید. قصه هایی که در بسیاری مواقع به قصه های پریان اروپایی و آسیایی شبیهند در میان اقوام بدوی یافت شده و بسیاری از قصه های غربی در سایر نقاط دنیا رواج دارد. بدیهی است نزد محققانی که عقاید و باورهای انسان های ابتدایی را در شکل گیری این قصه ها دخیل و مؤثر می دانند، یا آنان که ریشۀ قصه های پریان را به اسطوره های اولیه می رسانند، قدمت قصه ها به دوران های بسیار دور و کهن باز می گردد. من بر این باورم که قصۀ جن و پری آن چیزی است که می تواند روایت آغازین خوانده شود، داستان بنیادینی که سایر انواع داستان توش و توان خود را از آن می گیرند.
«به گفتۀ کانن مک کالک[۱۴] این قصه ها بیان کنندۀ تلاش های انسان های اولیه و قبایل وحشی برای بیان نظرشان دربارۀ جهان، باورها، رسوم و شیوۀ زندگی در کسوتی رمانتیک و در قالب داستان هستند». دلاشوا در زبان رمزی قصه های پری وار هدف قصه های پریان و آداب فولکلوری را نشر تعالیم ظاهری اساطیر می داند که از راه مشابهت، آموزش های قدسی را آشکار می کنند
قسمت هایی دیگر، نگرشی روانکاوانه به این قصه دارد، مثلاً همۀ شاهان کهنسال قصه های پریان و شاهزاده خانم هایی را که به خواب جادو فرو رفته اند، در انتظار شاهزاده ای که بیاید و طلسمشان را بشکند، نماد ناخودآگاهی می داند که به ندای جفت مکمل خود یعنی حصۀ فاعل خودآگاهی، جان می گیرند. «تالارها یا اتاق هایی که درهایشان با کلیدهای جادو باز می شوند، عموماً انباشته از اشیای گرانبها و صندوق های پر از طلا و جواهرند و همۀ این ثروت ها نمایشگر اشکال مختلف دانایی اند» (همان، ۱۱۹).
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که محققان ایرانی در تحلیل افسانه های پریان، از آوردن تعبیرها و تفسیرهای عرفانی غفلت نکرده اند. در این باره به نمونۀ زیر اکتفا می کنیم: «دیوان رمز قوای نفسی حیوانی اند در آن حال که مقهور نفس انسانی نشده و مطیع و فرمانبردار وی نگشته اند. پریان رمز قوای نفسی حیوانی اند آن گاه که مقهور و مطیع و فرمانبردار نفس انسانی شده اند»
پورنامداریان در تفسیر بخشی از اسطورۀ زال و سیمرغ، یعنی نپذیرفتن و رها کردن طفلی که جانوران حقیقی یا افسانه ای سرپرستی و پرورشش را به عهده می گیرند، و موضوعی رایج در قصه های پریان است نکات جالبی آورده است.
«سیمرغ برای زال نقش پدر را دارد، آهویی که شب ها بر سر زال می آید و به او شیر می دهد نقش مادر را … با منهزم شدن سیمرغ و تمام شدن روز، آهو می آید … همان طور که سیمرغ رمز عقول و از جمله عقل فعال است، آهو رمز نفوس و از جمله نفس فلک ماه و نفس کل است … زال- این روح تبعید شده به عالم ماده و اسیر عناصر شده را این پدر و مادر روحانی که مظاهر عینی و محسوس آن ها در عالم خورشید و ماه است پرورش می دهند. (همان، ۱۶۶-۱۶۷).
مهمترین ویژگی این داستان ها، سحر و جادوست که بدون آن قهرمان به خواسته های خویش نمی رسد و جنبۀ تخیلی قصه با این مشخصه تأکید و تقویت می شود. نبرد میان نیکی و بدی، که خصلت عام قصه های عامیانه است، در قصه های پریان نمودی عینی و دو چندان دارد. «قصۀ پریان برخلاف انواع دیگر قصه از حیث عناصری که از زندگی واقعی به عاریت گرفته فقیر است… و ناروا خواهد بود اگر بخواهیم واقعیات زندگی را مستقیماً از قصۀ پریان استنتاج کنیم، اما نقش زندگی واقعی در دگردیسی قصۀ پریان عظیم است. قصه های پریان همیشه با پیروزی قهرمان مرد یا زن و زندگی سعادتمندانۀ آنان پایان می پذیرد. مانند سایر انواع قصه، شخصیت پردازی، توصیف و عناصر زیبایی شناختی در آن جایی ندارد. کل قصه بر پایۀ کنش های شخصیت ها و حوادث می چرخد. «شخصیت ها ساختگی اند و در دنیایی ساختگی وجود دارند، اما امور گوناگونی را تجربه می کنند که همگی کاملاً انسانی بوده و در کودکان و نیز در بزرگسالان واکنشی مبتنی بر همدلی برمی انگیزند». (همان ۳۱-۲۷).
۲-۸-۹- قصه و اسطوره
با شکل گیری مکاتب اسطوره شناسی، تعبیرها و نظریاتی براساس اصول عقاید این مکاتب دربارۀ جلوه های گوناگون هنر و ادب ارائه شد. فولکلور و قصه ها هم از این نگرش بی نصیب نماندند، زیرا آن ها نیز مانند اساطیر به روزگاران بسیار کهن تعلق داشتند. به این ترتیب، اسطوره شناسان پایۀ باورهای ابتدایی اساطیری را در قصه های عامیانه و به خصوص قصۀ پریان یافتند. ادوین سیدنی هارتلند توجه خویش را به اسطورۀ «پرسئوس» معطوف ساخت. وی در کتابی سه جلدی با نام افسانۀ پرسئوس (تألیف ۱۸۹۴-۱۸۹۶) با تقسیم این اسطوره به بخش ها و عناصر سازنده اش- از جمله تولد خارق العاده، نماد زندگی، جادوگر و چشم شورش و همچنین با دنبال کردن حضور و ظهور این عناصر در مجموعه های جهانی قصه های پریان و ساگاها، توانست شالودۀ اندیشه های ابتدایی را که در اسطورۀ ادبی نهفته بود نشان دهد.
پراپ ضمن ارائۀ تعریفی از اسطوره که به زعم او داستانی است دربارۀ خدایان یا موجودات الوهی که مردم به حقیقی بودن آن داستان اعتقاد دارند تفاوت میان اسطوره و قصۀ پریان را به لحاظ تفاوت نقش اجتماعی آن ها می داند نه از جهت صورت.
در کتاب ریشه های تاریخی قصه های پریان آمده است: «اسطوره را از لحاظ صورت نمی توان از قصۀ پریان متمایز دانست. قصه های پریان و اسطوره گاهی چنان در هم تداخل پیدا می کنند که در مردم شناسی و در فولکلور شناسی گاه اسطوره را قصۀ پریان می نامند… اسطوره ها اغلب کلید فهم قصۀ پریان را به دست می دهند». (همان ۳۳-۳۱)
۲-۸-۱۰- اصطلاحات
صادق هدایت، که سهم وی در تاریخ فولکلور ایران بر کسی پوشیده نیست، در کتاب نیرنگستان بخشی با نام «افسانه های عامیانه» دارد. وی در این بخش به موضوعاتی پرداخته که برخی از مظاهر طبیعت هستند، مثل قوس و قزح، شهاب، خسوف و کسوف و … و برخی دیگر شخصیت ها یا مکان هایی هستند که جنبۀ افسانه ای دارند، مثل سیمرغ، کوه قاف، یأجوج و مأجوج، گاو زمین، دوال پا و … وی تعبیرات عوام را دربارۀ معنا و چگونگی پیدایش و کیفیت هر کدام از این «افسانه ها» و خرافات شایع دربارۀ آن ها را در قالب قصه ای نقل کرده است و چنین به نظر می رسد که وی میان افسانه و قصۀ عامیانه تفکیکی قائل شده است. ولی در کتاب اوسانه ذیل «متل های فارسی» چنین آورده است: «متل های ایرانی یکی از گرانبهاترین و زنده ترین نمونۀ نثر فارسی است که از حیث موضوع، تازگی و تنوع در خور معرفی به دنیا می باشد و قادر است با بهترین آثار ادبی برابری کند ولی متأسفانه تاکنون به استثنای مجموعۀ لوریمر که قصه های عامیانۀ کرمانی و بختیاری را به انگلیسی ترجمه نموده، متن صحیح و قابل توجه فارسی آن ها در دست نیست … این قصه ها مملو از ایما و اشاراتی است که تأثیر خود را در روحیۀ هر کس می گذارد در صورتی که علم و عقل انسان را از دنیای ظاهری پیوسته دور می کند. این افسانه ها با قدرت مرموزی انسان را با همۀ آفرینش بستگی می دهد و مربوط می سازد. از این لحاظ، متل های عامیانه به خصوص برای بچه ها مناسب است…»
چنان که ملاحظه می شود، هدایت قصه و افسانه و متل را مترادف یکدیگر و به یک معنا به کار برده است و جالب است که ذیل همین عنوان، یعنی متل ها، قصۀ «عروسک سنگ صبور» را هم تعریف می کند. بقیۀ این متل ها عبارتند از: «آقاموشه»، «شنگول و منگول» و «لچک کوچولوی قرمز». محمدجعفر محجوب در مقالۀ «افسانه، قدیمی ترین میراث فرهنگی بشر» از این ژانر بیشتر با نام افسانه یاد کرده است، ولی در همین مقاله آن را قصه و داستان نیز نامیده است. وی در جایی دیگر می نویسد: «باید عرض کنم که واژۀ قصه در برابر اصطلاح فرانسوی merreilleux contes به معنی قصه های شگفت انگیز و ترکیب انگلیسی fairy tale اختیار شده است. پیش از این بعضی مترجمان آن را قصه های جن و پری نامیده اند»
. محجوب قصه را نه در پریان گذاشته است، بدون آن که صفات مندرج در معادل های فرنگی را در ترجمۀ خویش لحاظ کند. به این ترتیب قصه معنایی بسیار عام می یابد و معلوم نیست برای مشخص کردن انواع آن، مثلاً همان قصه های پریان، از چه اصطلاح یا واژه ای می توان استفاده کرد.
جمال میرصادقی در سرآغاز چاپ چهارم کتاب عناصر داستان می گوید: «من اصطلاح قصه[۱۵] را بر هر آنچه در ادبیات قدیم داشته ایم و از آن ها به عنوان افسانه، حکایت، سرگذشت و … یاد می شده اطلاق کرده ام، و آنچه را که بعد از مشروطیت به ادبیات داستانی ما راه یافته و در واقع سوغات فرنگ است تحت عنوان داستان های کوتاه یا نوول، داستان بلند یا رمان کوتاه و رمان آورده ام و از مجموع آن ها به عنوان ادبیات داستانی[۱۶] یا تنها با عنوان داستان[۱۷] یاد کرده ام. بنابراین وقتی از داستان صحبت می کنم کل ادبیات داستانی یعنی قصه، داستان کوتاه، رمان و انواع وابسته به آنها را چه پیش از مشروطیت و چه بعد از آن در نظر داشته ام و وقتی از قصه صحبت می کنم انواع آن یعنی حکایت، حکایت اخلاقی، افسانه،[۱۸] تمثیلی و اسطوره[۱۹] و … مورد نظرم است».[۲۰]
وی تفاوت میان حکایت و حکایت اخلاقی را مشخص نکرده و برای حکایت معادلی از زبان های اروپایی نیاورده است. با تقسیم بندی او، که فقط عنصر زمان و تاریخ را در بر دارد، حوزۀ معنایی قصه گستردگی بسیار می یابد.
رضا براهنی تعبیر دیگری دارد: «تمام داستان های دوران قبل از مشروطیت در ایران و دوران قبل از قرن هجدهم در اروپا (به استثنای داستان های رابله و سروانتس) را «حکایت» بنامیم، به دلیل تفننی بودنشان و به دلیل این که رفتاری هنرمندان با مصالح اولیۀ داستان، که عبارت از حوادث، اعمال و افکار قهرمان ها و موقعیت آن ها باشد، نشده است و بی دلیل آن که اگر حتی زندگی به شکلی از اشکال در صورت داستان تقلید شده باشد، الگویی که از بینش عمیق قصه نویس سرچشمه می گیرد بر آن حاکم نیست»
براهنی در این اثر آنچه را که سایر منتقدان، داستان یا داستان کوتاه نامیده اند، قصه و قصه ها را حکایت می نامد.
یکی از محققان دیگر این حوزه دریابندری است. وی در کتاب افسانۀ اسطوره سعی در اثبات این نکته دارد که معادل دقیق myth در زبان فارسی افسانه است نه اسطوره. به همین منظور، دلایل و شواهد ادبی و زبانی و تاریخی بسیاری در تأیید نظریۀ خویش فراهم آورده است. با این حال، معنایی وسیع تر هم برای افسانه قائل است: «درست است که کلمۀ افسانه را در بعضی موارد می توان به ازای legend به کار برد و حتی گاهی ناگزیر باید به کار برد، ولی این ها آن مواردی هستند که legend و myth به هم نزدیک یا با هم مترادف شوند نه مواردی که تفاوت آنها آشکار است… در سال های اخیر گاهی افسانه را به ازای tale انگلیسی یا conte فرانسه یا fable که در هر دو زبان مشترک است به کار می برند و این تصور پیش آمده که معنای کلمۀ افسانه در زبان ما محدود به همین موضوع بحث ما نیست. آنچه مسلم است این است که معنای افسانه بسیار وسیع تر از این هاست. اگر کسی از افسانه های برادران گریم یا افسانه های هانس کریستین آندرسن سخن بگوید شاید اساساً اشکالی هم نداشته باشد…» (دریابندری، ۱۳۷۹، ۲۱۵). چنین به نظر می رسد که دریابندری، با وجود پافشاری اش در افسانه نامیدن اسطوره، با این که قصه های عامیانه را هم افسانه خطاب کنیم مخالفتی ندارد.
روشن رحمانی در کتاب تاریخ نشر و پژوهش افسانه های مردم فارسی زبان ایران، تاجیکستان و افغانستان، به تفصیل دربارۀ نام ها و اصطلاحات مختلفی که در ولایات و روستاهای این سه کشور برای اشاره به قصه های عامیانه به کار می رود سخن گفته و نظرات فولکلور شناسان ایرانی را دربارۀ کاربرد واژه ها و اصطلاحات مربوط بررسی کرده است (رحمانی، ۱۳۸۰، ۳۰-۳۸). وی با ارائۀ شواهد و دلایل لغوی و تاریخی معتقد است که واژه افسانه را باید برای قصه های پریان یا قصه های شگفت انگیز به کار برد. دلایل او به اختصار عبارتند از: افسانه اصلاً کلمه ای فارسی است (با ذکر ریشه و اشتقاق های مختلف آن)، به عنوان یک اصطلاح علمی هم در میان ادبای گذشته و هم میان مردم عادی معمول بوده و هست، اصطلاحات دیگر برای همۀ انواع نثر شفاهی به کار می روند ولی افسانه فقط برای آن نوع ادبیات شفاهی که واقعاً به افسانه تعلق دارد استفاده می شود، مثلاً به قصه یا لطیفه افسانه نمی گویند .
طبیعی است که در نقد این دلایل هم می توان مطالبی گفت، مثلاً این که ادبای گذشته فقط از افسانه در متون خویش استفاده نمی کرده اند و مترادف های دیگر هم به همان میزان کاربرد داشته است، یا این که در میان مردم معمولی هم در همه جا افسانه به کار نمی رود و چنان که خود وی اشاره کرده اصطلاحات دیگری نیز رواج دارند. رحمانی تعریفی بسیار تفصیلی و طولانی نیز از افسانه دارد که همین پرگویی از اعتبار و ارزش علمی آن می کاهد. تعریف وی از افسانه چنین است: «نقل ها و قصه های اجتماعی، معیشتی، هجوی، عشقی، عبرت انگیز و پندآموز که دربارۀ نسل های گوناگون، حیوانات و مخلوقات خیالی، دیو، پری، اژدها، و نیز سحر و جادو و دیگر واقعیات و حوادث سرگذشت که با خیالات دل انگیز و پرهیجان به شنونده و خواننده ذوق و شوق بخشند و آرزوها و آرمان های مردم را انعکاس دهند و نیکی هایی چون رحم و شفقت و شادی و سرور و بدی هایی چون نفرت و عداوت را بیدار کنند، افسانه نامیده می شوند». تقسیم بندی وی از انواع افسانه ها از نخستین جملات تعریف ملاحظه می شود. برای درک تمایزی که او میان قصه و افسانه قائل است تعریف او از قصه را هم می خوانیم: «نقل های بدیعی دینی شفاهی و کتبی که در طول تاریخ از جانب قصه خوانان و قصه گویان همچون اثری پندآموز بیان گردیده و در زندگی مردم گسترش یافته قصه نامیده می شود»
وی معتقد است قصه اصلاً منشأ دینی دارد و در آن ایده های تبلیغات مذهبی انعکاس یافته است.
رحمانی برای قصه های پریان از اصطلاح افسانه های سحرآمیز استفاده می کند چون معتقد است اصطلاح پریان (پری وار) ترجمۀ تحت اللفظی از ادبیات اروپایی است و مناسب هم نیست، کما این که خود اروپاییان هم بر این اصطلاح انتقاد کرده اند.
دریابندری در مقابل اسطوره کلمۀ افسانه را پیشنهاد می کند و شواهد و تعبیرهایش همه در راستای تأیید این مطلب است. پس افسانۀ دریابندری به معنای قصه های مورد بحث ما نیست، هرچند که در جایی می گوید معانی افسانه منحصر به اسطوره نیست. وی در کتاب افسانۀ اسطوره نظریۀ مالینوفسکی[۲۱] را دربارۀ افسانه بازگو می کند که برای بحث ما خالی از فایده نیست: «افسانه نقل داستان یا شرح و تفسیر است که در جامعۀ بدوی در پی اجرای آیین ها و دربارۀ آن ها ساخته و پرداخته می شود. افسونگری یکی از کارهای رایج جامعۀ بدوی است و افسانه های مربوط به افسونگری داستان های گزافه آمیزی هستند دربارۀ گذشتۀ دوری که گویا افسونگران به هر کاری توانا بوده اند و افسون راه چارۀ عادی و عملی مسائل زندگی بوده است. امروز دیگر آن چاره ها چندان کارگر نیستند. امروز مردمان عادی برجا مانده اند و افسانه های حسرت باری دربارۀ نیاکان زمان باستان و هنرنمایی آن ها در افسونگری که سینه به سینه نقل می شوند» بسیاری از اجزای این نظریه، نمایش دهندۀ دقیق ویژگی های افسانه های پریان است.
اولریش مارزلف، با آن که نام کتابش طبقه بندی قصه های ایرانی است، دربارۀ اصطلاح قصه و افسانه چنین نظر داده است: «در زبان فارسی اصولاً دو اصطلاح خاص فنی برای قصه وجود دارد. یکی از آن ها کلمۀ قصه است که در اصل هم حکایات تاریخی و هم داستان های خیلی را در بر می گرفته است، اما در ادوار جدید این کلمه بیشتر اصطلاحی شده است برای نوع ادبی داستان کوتاه. اصطلاح مناسب تر و دقیق تر دیگری هست به صورت افسانه (مقایسه شود با افسان، فسان، فسانه، همه تقریباً در معنای erzaehlung,fable,marchen چون در این جا عنصر اساسی قصه یعنی جنبۀ جادویی آن مهم است، ارتباط و بستگی ریشه ای با لغاتی همچون فساییدن (همچنین فسانیدن) به معنای مسحور و مجذوب کردن و فسون، افسون به معنای تسخیر ارواح و جادو در این جا دست اندرکار است» وی قصه های بلند فارسی را که نوعاً با عبارت «راویان اخبار و ناقلان آثار و … چنین روایت می کنند که …» شروع می شوند، حکایت عامیانه نامیده است.
در برهان قاطع، افسانه بر وزن مستانه به دو معناست: سرگذشت و حکایت درگذشتگان، مشهور و شهرت یافت. بزرگان ادب فارسی افسانه را گاه به معنای شهرت و آوازه به کار برده اند.[۲۲] گاه به معنای سخن دروغین و باطل در مقابل حقیقت[۲۳]، نیز در معنای ضرب المثل و داستان خیالی و عاری از حقیقت. با توجه به تمام مطالب گفته شده، به نظر می رسد دقیق ترین و اصولی ترین اصطلاح فارسی، معادل قصۀ پریان[۲۴] یا قصۀ شگفت[۲۵] اروپایی، افسانه است. از آن جا که مترجمان به جای legend فرنگی هم افسانه گذاشته اند و این واژه ظاهراً جای خود را در متون علمی و ادبی ما باز کرده است، و از سوی دیگر چون مضمون سحر و جادو در ریشۀ کلمۀ افسانه مستتر است، می توان برای جلوگیری از آمیزش معادل های legend و دو نوع قصه ای که یاد شد، اصطلاح افسانه های جادویی را برای نامیدن قصه های پریان به کار برد. (همان ۳۹-۳۴)
فصل سوم
معرفی و بررسی هزار و یک شب
فصل سوم
۳-معرفی و بررسی هزار و یک شب
۳-۱- خلاصۀ داستان هزار و یک شب
آن چه باعث می شود که هزار و یک شب و داستان های آن در کنار هم قرار گیرند و با این نام به وجود آید حکایت پادشاهی به نام «شهریار» است که از زنان، سرخورده و تا سر حدّ شرارت خشمگین شده است؛ زیرا او دریافته نه تنها همسرش به او خیانت کرده و با غلامان ارتباط برقرار کرده، بلکه همسر برادرش نیز چنین کرده است. به علاوه دریافته جنّی که گمان می کرده، از زنان حرم سرا در کمال دقت نگه داری می کرده، نیز فریب خورده است.
«شهریار» برادرش «شاه زمان» را هم از خیانت همسرش با خبر می کند و اعتقاد دارد کسی او را صادقانه دوست ندارد. می داند دیگر نباید به هیچ زنی فرصت خیانت بدهد، بنابراین هرشب با دوشیزه ای به بستر رفته و صبح روز بعد فرمان قتل او را صادر می کند تا این که دیگر در کشورش هیچ دختری باقی نمی ماند جز دختر وزیر. دختر وزیر که «شهرزاد» نام دارد، از پدر می خواهد که به او اجازه دهد، نزد شهریار رود شاید وسیلۀ آزادی و رهایی دیگران شود. بنابراین شب اوّل به بالین شهریار می رود و برایش قصّه ای نقل می کند. قصّه چنان شاه را مجذوب می کند که دختر را نمی کشد تا بقیۀ آن را بشنود.
«در این قصّه محوری، دو قهرمان؛ یک مرد و یک زن، در بحران بزرگ زندگیشان به هم می رسند. شاه بیزار از زندگی و پر از احساس تنفر نسبت به زنان، شهرزاد ترسیده از جان اما مصمم به رهایی. شهرزاد با نقل قصّه های بی شمار به هدف خود می رسد. هیچ یک از این قصّه ها به تنهایی نمی توانست چنین کند، زیرا مشکلات روان شناختی ما سخت پیچیده و حل آن بسی مشکل است. فقط گسترده ی متنوعی از قصّه های پریان می توانست، انگیزه ی این روان پالایی باشد. برای آن که شاه از افسردگی عمیق رهایی یابد و درمان شود نزدیک به سه سال پی در پی قصّۀ پریان نقل می شود. برای رسیدن به این منظور شهریار می باید هزار شب به دقت به قصّۀ پریان گوش کند تا شخصیّت سراسر فروپاشیدۀ خود را از نو، یک پارچه کند». (بتلهایم: ۱۳۷۵، ۱۰۹).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
شهریار هر شب با شنیدن قصّه ای پر رمز و راز، علاقه مند به شنیدن بقیّۀ آن می شود و هر شب به امید این که فردا به اتمام می رسد و او می تواند شهرزاد را به قتل برساند، می خوابد، ولی سرانجام بعد از هزار و یک شب قصّه ها پایان می پذیرد در آخر شهرزاد عشق خود را بر شهریار آشکار می کند این در حالی است که شهریار نیز عاشق او شده است.
۳-۲- خاستگاه هزار و یک شب
«هزار و یک شب» مانند تمامی شاهکارهای ادبی جهان کتابی چند سویه است که ما را به جهانی بدیع هدایت می کند. جهانی با اتفّاقات غریب، آدم های حیرت انگیز و رمز و رازهای ناگشودنی. خواندن هزار و یک شب به مثابۀ زندگی در متن دنیایی تازه است که فکر انسان را رها نمی کند، افسونش جاودانی است.
هزار و یک شب مجموعه ای از حکایت های گوناگون است که توسّط دختری به نام «شهرزاد» برای پادشاهی به نام «شهریار» روایت می شود. هزار و یک شب در حقیقّت همان «هزار افسان» ایران باستان است که داستان بنیادین آن ریشه در اسطوره ی ضحاک دارد.
در این که اصل و ریشۀ این کتاب و داستان های آن از کجا سرچشمه می گیرد، اختلاف نظر است. دانشمندانی که از اصل کتاب «الف لیلی و لیلۀ» بحث کرده اند، همگی اصل شرقی (ایران- هند و عرب) را برای آن قائل شده و مخصوصاً «سیلوستروساس» در کتاب (Tourneles savants) معتقد است: این کتاب زاییدۀ فکر عربی است لا غیر. «ویلیام لین» انگلیسی نیز سخن او را تایید می کند، ولی بالاخره در نتیجه ی تتّبعات و تحقیقات «هامر پورگشتال» آلمانی و «استرپ» دانمارکی، این قضیه محرز شد که کتاب مذکور اصلاً در هند به ظهور رسیده و سپس در زمان هخامنشیان به ایران آمده و در قرن سوم هجری به عربی ترجمه شده و در حدود قرن پنجم به مصر رفته و در آن جا به صورت فعلی درآمده است. (مهرآبادی: ۱۳۸۱، ۸).
امّا آن چه پیدایش این کتاب را در هندوستان تایید می کند، اوّل وجود حکایت هایی است که با حکایت های قدیم هندوستان در سبک و اسلوب یکی می نماید و نمونه ی آن کتاب قدیمی موسوم به «کاساریت» است که کاملاً از لحاظ موضوعی مانند حکایت خیانت زنان «شهریار» و «شاه زمان» است و این که شیوه های حکایت در حکایت از اختصاصات سبک هندی به شمار می رود و «کلیه و دمنه» نیز به این شیوه تحریر شده است (پیشین).
گروه دیگری در اثبات ریشۀ هندی و ایرانی هزار و یک شب به سخن «مسعودی» و نوشتۀ ابن ندیم» استناد می کنند. ذکر هزار و یک شب اوّلین بار در «مروج الذهب» و «معادن الجوهر، تالیف ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی» آمده است.
«محمّدبن اسحاق الندیم» صاحب کتاب « الفهرست» می گوید:
«نخستین کسی که افسانه ها سرود و از آن کتاب ها ساخت و در خزینه ها نهاد «فرس» بود که برخی افسانه ها را از زبان جانوران باز گفت. از آن پس پادشاهان اشکانی که سومین طبقه از پادشاهان فرس هستند در این کار غرقه شدند. سپس این امر در دوران پادشاهان ساسانی افزایش یافت و دامنه ی آن وسعت گرفت و قوم عرب آن افسانه ها را به زبان عرب نقل کرد و به ادبیّات فصیح و بلیغ رسید و آنان، آن را تهذیب کردند و بپیراستند و در این رشته کتاب هایی نظیر آن نوشتند. نخستین کتابی که در این معنی نوشته شد، کتاب «هزار افسان» است که معنی آن به زبان عربی «الف خرافه» است. سبب این امر آن است که یکی از پادشاهان ایرانیان وقتی زنی می گرفت و شبی با او می خفت، فردای آن روز وی را می کشت. باری دختری از شاه زادگان را که عقل و درایت بسیار داشت و شهرزادش می نامیدند به زنی گرفت. دختر چون به شبستان پادشاه درآمد، داستان سرایی آغاز کرد. (ایروین، ۱۳۸۳: ۱۰۸)
۳-۳-ریشه ایرانی هزارویک شب
بسیاری از پژوهشگران و صاحب نظران بر این عقیده هستند که اصل هزارویک شب، همان کتاب هزار افسانه ی فارسی است. (ر.ک حدیدی: ۱۳۷۳، ۱۰۰). مسعودی در مروج الذهب بیان می کند که کسانی با اطلاعاتی که از گذشتگان و زندگی آنها داشته اند، داستان هایی ترجمه شده از روم یا هند و … را با برخی از داستان هایی که خود ساخته بوده اند، جمع آوری می کرده اند و از آنها برای تقرب جستن به پادشاهان یاری می جسته اند. او در ادامه کتاب هزار افسانه را نیز در کنار همین گونه آثار معرفی می کند. دوماهر نخستین کسی بود که این عبارت را در مروج الذهب یافت. (ر.ک ستاری: ۱۳۶۸، ۸)
ابن ندیم نیز در فن اول از مقاله ی هشتم از کتاب الفهرست درباره ی کتاب هزار افسانه چنین می گوید که:
«نخستین کسی که افسانه ها سرود و از آن کتاب ها ساخت و در خزینه ها نهاد، فرس نخستین بود که برخی افسانه ها را از زبان جانوران باز گفت. از آن پس پادشاهان اشکانی که سومین طبق از پادشاهان فرس هستند در این کار غرقه شدند. سپس این امر در دوران پادشاهی ساسانی افزایش یافت و دامنه ی آن وسعت گرفت و قوم عرب آن افسانه ها را به زبان عرب نقل کرد که به ادیبان فصیح و بلیغ رسید و آنان آن را تذهیب کردند و پیراستند و در این رشته کتاب هایی بی نظیر بپرداختند. نخستین کتابی که در این معنی پرداخته شد کتاب هزار افسانه است که معنی آن به زبان عربی الف خرافه است» (همان، ۱۳۶۸، ۸).
محمدبن اسحاق هم بیان می کند که: شخصی به نام محمدبن عبدوس جهشیاری شروع به تألیف کتابی کرد و برای این منظور هزار حکایت از داستان های عرب و عجم و روم و … را جمع آوری کرد که هر کدام با بی جداگانه بود. او توانست برای چهار صدو هشتاد شب افسانه تهیه کند ولی پیش از آن که کتاب خود را تمام کند، درگذشت. (این سخن ابن ندیم را نیز نخستین بار دوهامر باز یافت). (ر.ک ستاری: ۱۳۶۸، ۹).

 

 

نظر دهید »
بررسی رابطه انواع دینداری و نگرش به جامعه مدنی ( در میان دانشجویان دانشگاه تهران و شاهد )- قسمت ۹
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

برای بررسی رابطه دو متغیر دینداری و جامعه مدنی ، نیازمند نظریاتی هستیم که روابط دین و پدیده های مدرن را بصورت جامع بازگو کرده باشد.بر این اساس به دو گونه از نظریات اشاره می کنیم . یک دسته نظریاتی که سازگاری یا عدم سازگاری دین و پدیده های مدرن را بازگو می کند و دسته دوم نظریاتی که از تأثیر دین بر پدیده های مدرن سخن می گوید و در ادامه نظریاتی را بازگو می کنیم که رابطه دین و معنا را بازگو می کنند.
دسته اول :
۲-۱-۲-۱-نظریات مربوط به ناسازگاری دین و پدیده های مدرن
الف – ساموئل هانتینگتون [۱۸]:
بسیاری از تحلیلگران ، ادیانی همچون اسلام ، کنفسیوس و مسیحیت ارتدوکس شرقی را به مثابه موانع شکل گیری ارزش های دموکراتیک می دانند که قادر نیستند تمهیدات لازم را برای وجود و پیدایش این ارزش ها فراهم نمایند. گفتنی است که ساموئل هانتینگتون در ” برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی ” تا حدودی به این حوزه نزدیک شده است ؛ آنجا که تجربه غرب را در پرتو اصل جدایی دین از دولت تفسیر کرده و نتیجه می گیرد که نظام دموکراتیک در شکاف بین این دو روئیده است .(هانتینگتون،۱۹:۱۳۸۳)
از نظر هانتینگتون ، در بحث از مانع فرهنگی ( مثلاً دینی ) ، نظر این نیست که فقط یک فرهنگ به خصوص برای نظام دموکراتیک مناسب است ، بلکه حرف در این است که یک فرهنگ یا فرهنگ های به خصوصی نسبت به آن خصومت می ورزندو در این میان دو فرهنگی که بیش ار همه از آن سخن می رود عبارتنداز کنفسیوس و اسلام ( هانتینگتون ، ۳۲۸: ۱۳۸۱ )
به نظر او در تجربه غرب نیز سرزمین هایی که مشکل دموکراسی شدن داشته اند ویا دیرتر به موج دموکراسی شدن پیوسته اند از لحاظ تاریخی بخشی از امپراتوری تزار و عثمانی بوده و ادیان غالب در آنجا ها ارتدوکس و اسلام بوده است و این سرزمین ها کاملا زیر نفوذ فرهنگ غرب قرار نداشته اند.( هانتینگتون ، ۳۲۷:۱۳۸۱ )
نظر هانتینگتون در مورد آئین اسلام :
هانتینگتون با اشاره به نظرات گوناگونی که در خصوص سازگاری و ناسازگاری اسلام با اصول و ارزش های دموکراتیک عنوان شده است به بحث در مورد دین اسلام پرداخته است. وی با اشاره به نظر ارنست گلنر می گوید ” فرهنگ متعالی اسلام دارای خصوصیاتی است از جمله یگانه پرستی ، حاکمیت اخلاق ، فردگرایی و اعتقاد به نص ، اصولگرایی و پایبندی به دین ، تساوی طلبی و مخالفت با مدیتیشن و هیرارشی و اندکی از سحر که به جرأت می توان گفت که با پذیرش تجدد و نوگرایی سر توافق وسازگاری دارد.این خصوصیات بدین سان با خواست های دموکراتیک هم منطبق است ، از طرف دیگر ، اسلام هرگونه جدایی بین اجتماع دینی و اجتماعی سیاسی را رد می کند و بدین ترتیب امور دنیوی و اخروی از یکدیگر منفک نیست . دین از سیاست جدا نیست و مشارکت سیاسی یک وظیفه دینی است . اسلام بنیادگرا می خواهد که در یک کشور اسلامی ، رهبران سیاسی عامل باشند ، شریعت قانون اصلی و بنیادی باشد و علما در تنظیم سیاست حکومتی و یا حداقل در تجدید و اصلاح آن رأی قطعی داشته باشند. تا آنجا که به مشروعیت حکومتی و سیاست که از اعتقادات دینی و آداب مذهبی ناشی می شود مربوط است ، درک اسلامی از سیاست با مقدمات و صغری و کبری سیاست دموکراتیک متفاوت و با آن در تناقض است . بدین ترتیب آئین اسلام ، دارای اصولی است که می تواند با ارزش ها و نظام های دموکراتیک سازگار باشد یا نباشد. ( همان ، ۳۳۶ )
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
هانتینگتون سرانجام به این نتیجه می رسد که هرقدر اسلام و ارزش های دموکراتیک در تئوری با یکدیگر موافق و همگام باشند در عمل باهم ناسازگاری دارند.( همان : ۳۳۷ )
هانتینگتون در نگرش خود به ادیان دیگر از جمله اسلام مدعی می شود که امکان رویش ارزش های لیبرالی در آنجا ها نمی رود زیرا ” در اسلام خدا حاکم اصلی است ؛ در کنفسیونیسم حاکم همان خداست ؛ و در تلقی ارتدوکسی خدا یاور و شریک حاکم بشمار می آید.” . به همین علت است که بطور مشخص نسبت به نقش منفی که این نگرش ها می توانند در عرصه مبارزه با ارزش های لیبرال و ارزش های دموکراتیک بازی کنند ، انگشت گذارده و بر آن تأکید دارد. ( همان :۷۰ ،۱۵۸ )
خلاصه کلام آنکه ، هانتینگتون نه تنها ارزش ها و نظام دموکراتیک را زائیده تمدن غربی می داند ، بلکه معتقد است که مکاتبی چون اسلام نمی توانند ارزش های لیبرال داشته باشند و نیل به این هدف یک راه بیشتر ندارد و آن تحصیل مقدمات فرهنگی این ارزش هاست . آن هم به شکلی که در تمدن غربی آمده اند.( استفان ، ۳۵۷۱۳۸۰ )

ب – موریس باربیه [۱۹] :
برای بررسی نظرات موریس باربیه در باب رابطه دین با ارزش های دموکراتیک می توان به کتاب ” مدرنیته سیاسی ” او مراجعه نمود. به گفته او مدرنیته سیاسی بطور بسیار دقیق بر جدایی میان دولت سیاسی و جامعه مدنی ، میان پهنه عمومی و پهنه خصوصی و میان شهروند و فرد استوار است.( باربیه ، ۱۹:۱۳۸۳) و جهان اسلام این تحول را مانند غرب از سر نگذرانده است و بویژه نه فردباوری در این پهنه نمودار شد و نه جایی دولت و جامعه در آنجا تحقق یافت. هرچند در گذشته شکل های گوناگون سیاسی جهان اسلام با دولت های پیش مدرن غربی تناسب داشتند اما جمهوری های کنونی در این جهان را نمی توان دولت های مدرن دانست و افزون بر این جامعه مدنی نیز معمولاً در این کشورها توسعه چندانی نیافته و با کمبود خودمختاری واقعی روبروست . از اینرو می توان گفت جهان اسلام با مدرنیته سیاسی ناآشناست.( همان : ۳۲۶ ، به نقل از ذوالفقاری )
علت این وضعیت را می توان در خود اسلام جست ، زیرا دین اسلام بشدت به بعد جماعتی خود اهمیت می دهد . افزون بر این باید توجه داشت که هرچند اسلام امر روحانی را از امور دنیوی متمایز می کند اما امر دینی را از امر سیاسی جدا نمی داند. دین اسلام دارای الزامات سیاسی و اجتماعی است و بر طبق فرمول کلاسیک ، هم دین است و هم دولت. در نتیجه امت دینی می خواهد بر نظم سیاسی منطبق شود . پیداست که تبعیت فرد از امت دینی بطور طبیعی فرمان برداری اش از نظم سیاسی را در پی می آورد. به دیگر سخن ، تقدم و برتری گروه بر فرد هم در پهنه سیاسی خود را می نمایاند و هم در پهنه دینی . در این شرایط فرد نمی تواند نسبت به امت و جماعت ، خودمختار شود و این ناتوانی راه را بر مدرنیته سیاسی می بندد.( همان :۳۲۶ )
وی در ادامه بیان می کند که ، کشورهای اسلامی تنها با جدایی دولت از دین یا دست کم رهایی دولت از نفوذ دین می توانند پای در راه مدرنیته سیاسی گذارند . چنین فرایندی در پیش تر موارد عملاً آغاز نشده است و دولت همچنان به این معنی مسلمان مانده که به شیوه ای تنگاتنگ با اسلام پیوند خورده است ، خواه برای کنترل دین و بهره برداری از آن ، خواه برای فرمان برداری و تبعیت از دین و خدمت گزاری به آن . اما باید توجه داشت که در واقع دوگونه کشور مسلمان با تفاوت های بسیار وجود دارند که به شیوه ای خلاف یکدیگر سازمان یافته اند و عمل می کنند ؛ گاه با اسلام دولتی روبروییم گاه با دولت اسلامی.( ذوالفقاری ، ۱۵۰:۱۳۸۹ )
پس از نظرات هانتینگتون و موریس باربیه در باب عدم سازگاری دین با پدیده های مدرن همچون جامعه مدنی که مد نظر قرار دارد ، ارنست گلنر به طور اخص از عدم تجمیع جامعه مدنی و جامعه اسلامی می گوید و در این باره نظر خود رااینگونه بیان می کند :
ج – ارنست گلنر[۲۰] :
گلنر از جمله محققینی است که امکان وجود جامعه مدنی در جوامع اسلامی را نفی می کند. مثلاً ارنست گلنر ادعا می کند که در جوامع اسلامی به علت وجود و نفوذ مذهب اسلام که چندگانگی را نفی می کند ، نمی تواند جامعه مدنی وجود داشته باشد . گلنر مقوله ذهنی ” امت ” را که روابط یک جمعیت مذهبی – اسلامی با پیامبرش را تجلی می بخشد با روابط گروه های اجتماعی مختلف جوامع اسلامی با یکدیگر و با حکومت های سیاسی شان مخدوش کرده و همه کشورهای اسلامی را دارای مردمی یکپارچه و یکدست زیر عنوان ” امت ” می داند. مقوله ” امت ” به عنوان کلی همگون و بدون توجه به تفاوت های اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی گروه های تشکیل دهنده آن ، توسط پیامبر اسلام و برای وحدت همه مسلمانان استفاده شد. گلنر برای اینکه نظریه خود را مبنی بر اینکه در جوامع اسلامی نمی تواند جامعه مدنی شکل بگیرد، تئوریزه کند ، به تعریف جامعه مدنی در غرب به عنوان پدیده ای منحصر به فرد و بی همتا می پردازد.وی می نویسد که جامعه مدنی محصول ظهور تاریخی ” انسان ناهمگون ” که درگیر فعالیت های مختلف سیاسی و اجتماعی می باشد ، در حوزه اجتماعی – اقتصادی جوامع غربی است. (کمالی ، ۱۴۶،۱۴۸:۱۳۸۱ )
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۱-۲-۲- نظریات مربوط به سازگاری دین با پدیده های مدرن
الف – آلکسیس دوتوکویل[۲۱] :
مایه بنیادی فکر توکویل این است که شرط استقرار آزادی در تحلیل آخر همانا رسوم و اعتقادات آدمیان است و عامل تعیین کننده رسوم همانا مذهب است . به نظر توکویل جامعه آمریکایی جامعه است که توانسته است روح مذهب را با روح آزادی تلفیق کند . به عقیده توکویل اگر قرار باشد یگانه علتی که بقای آزادی در آمریکا را محتمل و آینده آزادی در فرانسه را ناپایدار می سازد بجوئیم به این نتیجه خواهیم رسید که جامعه آمریکایی به سبب تلفیق روح مذهب با روح آزادی به حفظ آزادی توفیق یافته است و حال آنکه در جامعه فرانسه ، کلیسا با دموکراسی و مذهب با آزادی در مخالفت است و تمامی جامعه از این امر دچار نفاق.( آرون ، ۲۶۳:۱۳۸۷)
توکویل چنین می نویسد : ” من برای روشن کردن خصیصه تمدن انگلیسی – آمریکایی سخن بسیار گفته ام . این تمدن محصول دو عنصر کاملاً متمایز است که غالباًدر جوامع دیگر باهم در نزاع بوده اند و لی در امریکا موفق شده اند آنها را در یکدیگر ادغام و به نحوی شگفت انگیز باهم ترکیب کنند : منظور من از این دو عنصر متمایز روح مذهب و روح آزادی است . کمی بعد چنین می نویسد : ” از این رو در جهان اخلاق ، همه چیز طبقه بندی شده ، تنظیم شده ، پیش بینی شده و از قبل تعیین شده است . در جهان سیاسی همه چیز برآشفته ، مورد اعتراض و نامسلم است . در آن جهان همه اطاعت پذیری است ، هرچند که اطاعتی ارادی است ؛ و در این جهان ، همه استقلال ، خوارشمردن تجربه و حسد نسبت به هرگونه اقتدار است . این دو گرایش به ظاهر اینچنین مخالف ، بی آنکه باهم یکی شوند ، پابه پای هم پیش می روند و گویی باهم توافق دارند که مددکار یکدیگر باشند . مذهب آزادی مدنی را نوعی استفاده نجیبانه از استعدادهای آدمی می داند و جهان سیاست را میدانی از جانب آفریدگار برای جولان کوشش های هوش بشری . مذهب که در حیطه خویش آزاد و نیرومند است و از مقامی که به وی داده شده خشنود و کاملاً وقوف دارد که حکومتش بر قلمرو خویش از آن رو استوار گردیده است که فرمانروایی اش تنها با اتکا به نیروهای خود نیست و تمامی قلوب را بی هیچ گونه پشتیبانی در سلطه خویش دارد. ” . ( همان : ۲۶۴ )
بر این اساس ، در خصوص دموکراسی آمریکایی ، توکویل بر آن بود که اگرچه روح مذهب و روح آزادی تقریباً همیشه درخلاف جهت یکدیگر حرکت می کنند ولی در آمریکا رابطه اتحاد و نزدیکی زیادی داشته اند . وی معتقد بود نظام سیاسی امریکا نمی تواند نهایتاً خطر استبداد اکثریت را از بین ببرد . با این حال استعداد مردم آمریکا در برپایی نهادها و انجمن های جامعه مدنی در همه حوزه ها ، این تمایل را کاهش می دهد و مانع از پیدایش تفرد می شود . نهادهای جامعه مدنی در آمریکا همچون مدارسی هستند که مردم در آنها ارزش های دموکراتیک را فرا می گیرند . در نظام دموکراسی آمریکایی میان اندیشه برابری دموکراتیک و نهادهای جامعه مدنی بدین سان پیوندی برقرار می شود.اما آمیزه ویژه ای که از نهادهای سیاسی و اجتماعی در آمریکا پدید آمده ، در کشورهای دیگر به آسانی قابل تکرار نیست ، زیرا معمولاًمیان حاکمیت ملت که متمایل به ایجاد استبداد اکثریت است و نهادها و سازمان های جامعه مدنی که متمایل به مقاومت در مقابل آن است ، تعارض پیش می آید . آن آمیزه ویژه تا اندازه زیادی به نظر توکویل محصول سازش روح مذهب پروتستان با آزادی بوده است ، زیرا مذهب پروتستان بر کمال پذیری ، آزادی و فعالیت و سازندگی انسان در جهان تأکید می گذارد . ( فرادکین ، ۲۰۰۶ )
ب – یورگن هابرماس[۲۲] :
براساس دیدگاه هابرماس در خصوص جایگاه مذهب در حوزه عمومی جوامعه مدرن – یعنی جایی که استراتژی های لیبرال مبتنی بر مدرنیته با دولت های سکولار و شهروندانی با ارزش و اخلاق دموکراتیک لیبرالی ، حاکمیت دارند- میان استراتژی های مبتنی بر مذهب و مدرنیته تضادهایی بروز می کند.( ذوالفقاری ، ۱۵۸:۱۳۸۹) هابرماس در سخنرانی در دانشگاه تهران در اردیبهشت ماه ۱۳۸۱ ، در مورد حضور دین در عرصه اجتماع چنین اظهارنظر کرد : ” دین به عنوان یک نیروی شکل دهنده به زندگی به هیچ وجه از عرصه اجتماع محو نشده و در هر حال در طرز تلقی شهروندان در ساحت اخلاقی ، سیاسی اهمیت خودش را حفظ کرده است. دین همچنان در چارچوب متمایز مدرنیته برای بخش عظیمی از ملت ، نیرویی مؤثر در شکل دهی به شخصیت آنان به شما می آید و از طریق اظهارنظر کلیساها و همچنین جمعیت ها و مجامع دینی همچنان در عرصه افکار عمومی سیاسی تأثیر بسزایی دارد.( همان )
هابرماس با تأکید بر عدم امکان انکار اثرگذاری دین ، اینگونه بیان می کندکه : ” انکار نمودن این فرضیه که ادیان به عنوان تنها عنصر زنده و باقی مانده از عوامل تشکیل دهنده فرهنگ قدیم ، همچنان توانسته اند جایگاه خویش را در بنای پرپیچ و خم مدرنیته حفظ نمایند، چندان منطقی نیست.” ( هابرماس، ۸:۱۳۸۵)
ج – آلفرد استفان[۲۳] :
به نظر آلفرد استفان نیز یکی از سؤالات بنیادین که به نظر میرسد در عصر حاضر پرداختن به آن کاملاً ضروری ایست ، این است که « آیا نظام های دینی از حیث سیاسی با نظام های دموکراتیک قابل جمع اند یا خیر ؟ » وی سپس سعی می نماید از منظر سیاست تطبیقی به این سؤال پاسخ دهد و برخلاف بسیاری از تحلیلگران که از ادیانی چون اسلام و کنفسیونیسم و مسیحیت ارتدوکس شرقی به مثابه موانع شکل گیری ارزش های دموکراتیک یاد می نمایند وی قائل به تساهل دو سویه بین این دو مقوله است. ( ذوالفقاری ، ۱۵۵:۱۳۸۷)
در مقام بررسی وضعیت و جایگاه ارزش های دموکراتیک در کشورهای غیر غربی ، به اعتقاد استفان ، نخستین چیزی که ذهن تحلیلگران را به خود معطوف میدارد ، مسئله ” سکولاریزم ” است و گویی ” دینی بودن ” اساساً با ذات این اصول مشکل دارد و لذا نمی توان در جوامع مذهبی از ارزش های دموکراتیک سخن گفت . مثلاً روی کارآمدن یک حکومت با مبانی و گرایش های اسلامی در ترکیه ( ۱۹۹۶) به مثابه خطری برای الگوی غربی نظام دموکراتیک در این کشور تلقی شد. استفان می پرسد : آیا تجربه غرب واقعاً چنین تلقی را – که ما در ترکیه و سایر جاهای دیگر شاهد آن هستیم – تأیید می کند ؟ در این خصوص ذکر این مطلب را ضروری می داند که ، حداقل تجربه غرب چنین چیزی را نمی رساند. از ۱۹۹۰ تاکنون ۵ کشور از کشورهای ۱۵ گانه عضو اتحادیه اروپا اقدام به تأسیس کلیساهایی نموده اند. آنچه مهم است ، این است که در زادگاه دموکراسی ، مبانی دینی ، دشمن مبانی دموکراتیک پنداشته نشده و مشاهده می شود که بسیاری از احزاب و دسته ها اساساً دارای جوهره دینی بوده و با ارزش ها و رویکردی مسیحی به نام نظام های لیبرال و دموکراتیکی همت گمارده اند. به اعتقاد وی اگر به اتحادیه اروپا نگاه کنیم اکثر کشورها از حیث قانونی ، رویکردهای دینی گروه هایشان را منع نکرده اند و در این میان تنها پرتغال است که احزاب سیاسی را از به کارگیری مستندات و نمادهای دینی برحذر داشته است . نکته جالب آن است که تلقی عمومی مبنی بر ضرورت پذیرش “سکولاریسم” به عنوان مقدمه شکل گیری نظام های دموکراتیک نیز چندان خریداری در غرب ندارد ، به گونه ای که پژوهش های تجربی نیز این را تأیید می نماید. به عقیده استفان حتی در درون الگوهای دموکراتیک می توان چندین مدل را از یکدیگر تمییز داد که در بسیاری از آنها نسبت بین دین و اصول دموکراتیک برخلاف تصویر عمومی چندان هم خصمانه نیست . ( همان :۱۵۷ )
به عبارت دیگر تصویر شایع تنها ناظر بر بعدی از ابعاد روابط بین این دو در غرب است . بنابراین تأکید بر نفی مذهب به مثابه مقدمه شکل گیری اصول و نظام های دموکراتیک از حیث تجربی در غرب ، مؤید قوی ندارد. به همین ترتیب حتی در الگوهای غیر دموکراتیک نیز چنان نیست که اصل بر نفی رابطه مطلق مذهب با اصول دموکراتیک باشد. استفان سپس نتیجه می گیرد که در مقام بیان نسبت ” مذهب – اصول دموکراتیک ” مقوله ” سکولاریزم ” به هیچ وجه نمی تواند مفسر خوبی باشد ، بالعکس چنین به نظر میرسد که مفهوم پیشنهادی از سوی او یعنی ” تساهل دو سویه ” از اعتبار و کارآمدی تفسیری بیشتری برخوردار است. ( همان )
دسته دوم :
۲-۱-۲-۳-نظر سایر نظریه پردازان مرتبط با ارتباط میان دین و پدیده های سیاسی و اجتماعی
الف ) ماکس وبر[۲۴] :
یکی از اصلی ترین نظریه پردازان در این زمینه ماکس وبر می باشد . در این زمینه وبر با پرسش گسترده ، به سرچشمه های ذهنیت مذهبی یا علت های باورداشت و رفتار مذهبی مستقیماَ کاری نداشت . او به تبیین خود دین نمی پرخت بلکه پیوندهایی میان انواع گوناگون دین و گروه های خاص اجتماعی و تأثیر انواع دیدگاه های مذهبی بر جنبه های دیگر زندگی اجتماعی بویژه رفتار اقتصادی را دنبال می کرد . به هر روی وبر نوعی رفتار کلی را درباره دین به عنوان یک پدیده اجتماعی تحول بخشید و در آثارش کوشید تا ماهیت دین ، نوع رفتار و انگیزش حاکم برآن را تعیین کند.( همیلتون ، ۲۳۹:۱۳۷۷) به نظر وبر سرچشمه رفتارهای مذهبی را باید در پاسخی دانست که دین به دشواری ها و بی عدالتی های زندگی می دهد و می کوشد تا این ناکامی هارا توجیه کند و در نتیجه انسان ها را قادر به کنار آمدن با آن می کند.(همان : ۲۴۱)
وبر در اثر معروف خود در اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری ، فلسفه ارتباط میان اعتقادات مذهبی و اشکال فعالیت اقتصادی را مطرح کرد.( همان :۲۵۷)
به نظر وبر تضمین روانی دین ، چه از طریق پیامبر و چه بوسیله کاهن ، هرچند که می تواند صورت های مختلفی داشته باشد ، اما هدفش همیشه یکی است و آن چیزی جز درک پذیر ساختن جهان نیست . این جریان معمولاً مستلزم توجیه پایگاه خاص و سرنوشت خاص گروه های معین اجتماعی نیز هست . وبر در بحث از انواع مفاهیم دینی در کتاب روانشناسی اجتماعی دین های جهانی می گوید : ” در پشت این مفاهیم دینی ، همیشه نوعی موضع گیری در برابر چیزهایی در جهان واقعی نهفته است ؛ جهانی که به عنوان یک چیز ” بی معنا ” تجربه می شود. برای همین است که این مفاهیم معمولاً بر این نوع درخواست دلالت می کنند : نظم جهانی در کلیتش می تواند و می باید به نوعی معنی دار باشد.” ( همان : ۲۴۲ )
ب ) رابرت بلا [۲۵]:
رابرت یکی از انگشت شمار اندیشمندان سرشمار معاصر است که همانند جامعه شناسان کلاسیک ؛ دین را جدی می انگارد. بلا از اوایل دهه ۱۹۵۰ عمیقاً تحت تأثیر نگرش جامعه شناسانه لیبرال و امانیستی پارسونز قرار گرفت. بلا برخلاف جریان غالب معتقد است که دین همچنان نیروی اجتماعی طراز اولی است . بلا تحت تأثیر تحلیل وبر که دین را عامل کلیدی تغییر اجتماعی می دانست ، تا اواخر دهه ۱۹۶۰ درباره دین به منزله نیروی مدرنیزاسیون ، سیستمی فرهنگی و یکی از جنبه های وضعیت بشر قلم زد. برای مثال بلا در مقاله ” دین مدنی در آمریکا ” که به حق شهرت یافته است ، به وجود مجموعه ای از نهادهای مقدس و باورها اشاره کرد که به آمریکا انسجام بخشیده اند . گفته می شود که رویدادهای آمریکای پس از جنگ ، به ویژه اعتراض های اجتماعی دهه ۶۰ ، نشانگر بحران در دین مدنی آمریکایی بودند.( سیدمن ، ۱۴۳:۱۳۸۶، به نقل از مهران صولتی )
ج ) نظریه جنگ های فرهنگی[۲۶] :
این نظریه حاصل کار جامعه شناسانی همچون هانتر( ۱۹۹۱-۲۰۰۶) و وثنو (۱۹۸۸) می باشد و بوسیله آنان توسعه پیدا کرده است و افرادی همچون لیمن و کامانیز(۱۹۹۷) نیز آن را به کار برده اند. منظور از اصطلاح جنگ های فرهنگی ، اختلاف مذهبی ، یعنی تفاوت ها در چگونگی و میزان اعتقادات و رفتار دینی طرفداران و حامیان احزاب و گرایش های مختلف سیاسی است که همگی پیرو یک آئین مذهبی نیز هستند. به اعتقاد هانتر محور این جنگ های فرهنگی ، اختلافات مذهبی و اخلاقی عمیق[۲۷] می باشد. در یک سوی این اختلافات فرهنگی ، افرادی با اعتقادات و دلبستگی های مذهبی سنتی و با میزان زیادی از التزامات مذهبی قرار دارند که تمایل دارند به یک منبع اقتدار اخلاقی متعالی[۲۸] قابل تعریف و بیرونی التزام داشته باشند. در سوی دیگرآن ، افرادی با اعتقادات مذهبی مترقی و التزام مذهبی پائین تر هستند ، آنها حقایق اخلاقی اردوگاه سنت گرایان را تماماً رد می کنند و به جای آن یک نوع اقتدار اخلاقی انسانی را در درون مرزهای معرفت و دایره تجربه بشری جایگزین می کنند . (lyman,2001:3 به نقل از میرزایی)
این نظریه بر رابطه دینداری و پدیده های سیاسی و اجتماعی در درون یک سنت دینی و نه در بین سنت های دینی تأکید می کند. براساس این نظریه اختلاف سیاسی کلیدی ، بین مذاهب مختلف نیست بلکه در میان کسانی است که در سطح بالایی از اعتقادات و التزامات دینی و کسانی دارای سطح پائینی از اعتقادات و التزامات هستند. ( همان )
دسته سوم :
۲-۱-۲-۴- نظریات مربوط به رابطه دین و معنی
در این قسمت به دنبال نظریاتی هستیم که رابطه دین با شکل گیری جهان بینی در افراد را بازگو می کند بدین معنی این نظریات درصدد تبیین چگونگی عملکرد دین در شکل گیری نگرش افراد به واقعیت های اجتماعی برآمده است . برهمین اساس نظریات اندیشمندانی چون کلیفورد گیرتس ، برگر و لاکمن را مطرح خواهیم کرد.
الف ) کلیفورد گیرتس[۲۹] :
منبع عمده افکار نظری گیرتس درباره دین ، مقاله اش با عنوان « دین به عنوان یک نظام فرهنگی » (۱۹۶۶) است که در آن ، بعد فرهنگی دین را تحلیل می کند . او به دین به عنوان بخشی از یک نظام فرهنگی نگاه می کند . مقصود او از فرهنگ ، « الگویی از مهانی است که در راستای تاریخ انتقال می یابد و از طریق نمادها تجسم پیدا می کند و یا نظامی از مفاهیم است که به انسان ها به ارث می رسد و به صورت های نمادین بیان می شود ». به گفته گیرتس ،دین به منزله بخشی از یک فرهنگ ، با نمادهای مقدس . کارکردهای آن سروکار دارد ، « تا روحیات آدم ها ، یعنی فرهنگ ، خصلت و کیفیت زندگی ، سبک اخلاقی و زیبایی شناختی و حالت زندگی آنها را با جهان بینی شان ، یعنی همان تصویری که از واقعیت عملکرد اشیاء دارند و فراگیرترین اندیشه های آنها درباره نظم ، ترکیب کند » ( ملکم همیلتون ۲۶۶:۱۳۸۹ ) .
به گفته گیرتس ، دین عبارتست از : نظامی از نمادها که کارش استقرار حالت ها و انگیزش های نیرومند ، قانع کننده و پایدار در انسان ها ، از طریق صورتبندی مفاهیمی از نظر کلی جهان و پوشاندن این مفاهیم با چنان هاله ای از واقعیت بودگی است که این حالت ها و انگیزش ها بسیار واقع بینانه به نظر آید . او سپس این تعریف را بازتر می کند و درباره اجزای آن توضیح بیشتری می دهد . او ضمن این کار ، نظریه دین مورد نظرش را جزء به جزء مطرح می کند . نخستین نکته اینجاست که دین مجموعه ای از نمادهاست . او می گوید یک نماد می تواند به جای چیزی بنشیند و چیزی را بازنمود یا بیان کند و یا می تواند به عنوان نوعی نمودار یا راهنمای آنچه که باید انجام گیرد ، عمل کند. گیرتس سپس می گوید ، دین از طریق صورتبندی مفاهیمی درباره نظو کلی وجود ، این کارها را امجام می دهد . به نظر او ، آدم ها به چنین مفاهیمی نیازمندند . آنها نیاز به این دارند که جهان را معنی دار و سامان مند ببینند ( همان ، ۲۶۷ ) .
گیرتس درباره ویژگی چشم انداز دینی ، می گوید ، مهم ترین ویژگی دین ، ایمان است . چشم انداز علمی اساساَ تشکیک آمیز است و همیشه مفاهیمش را به آزمون می کشد . اما چشم انداز دینی ، خلاف چشم انداز علمی عمل می کند ، زیرا می کوشد مفاهیمش را به صورت حقیقی و دور از هرگونه شک و شواهد مغایر ، تثبیت کند (همان ، ۲۷۰ )
او در آخرین بخش تعاریف خود ، به حالت ها و انگیزش هایی اشاره می کند که دین آنها را ایجاد می کند و به انها وجه واقع بینانه بی همتایی می بخشد . اساسی ترین واژه در این جمله ، صفت بی همتاست . گیرتس می گوید ، هریک از چشم اندازهای دینی ، شیوه بی همتایی برای برخورد با جهان است و تنها برای آن کسانی واقع بینانه است که به آن چشم انداز معتقدند و بسیار علمی و معقولانه اش می انگارند . به نظر گیرتس ، همین تأثیر ناپذیری چشم اندازهای دینی از شک است که به آنها قدرت تأثیرگذاری عمیق بر جامعه می بخشد . این واقعیت که مومنان در هریک از چشم اندازهای مذهبی خود ، به گونه ای بدیهی چشم اندازشان را معقول ترین و واقع بینانه ترین چشم انداز می انگارند ، باعث می شود که این چشم اندازها توان بسیار موثری پیدا کنند ( همان ، ۲۷۱) .
ب ) برگر[۳۰] :
برگر در کار عمده نظری اش درباره جامعه شناسی دین ( ۱۹۷۳) ، استدلال می کند جامعه یک پدیده دیالکتیکی است ، زیرا هم یک محصول انسانی و هم واقعیتی خارج از انسان است که بر انسان های آفریننده این محصول ، تأثیر می گذارد . فرایندی که از طریق آن می توانیم بواسطه فعالیت های ذهنی و جسمی ، جهان اجتماعی مان را بیافرینیم و در ضمن ، این جهان اجتماعی را چونان واقعیت خارجی و مستقل تجربه کنیم و خودمان را شکل گرفته آن بیابیم ؛ فرایندی است که طی آن ، نظمی معنی دار بر تجربه ما حاکم می شود . برگر این نظم معنی دار را ناموس می نامد ( همان ،۲۷۲ ) .
انسانها معمولاَ ناموس را به عنوان چیزی که « در سرشت چیزها » قرار دارد و به صورت تصویر بدیهی ، راستین و پذیرفته شده ای ازواقعیت است ، در نظر می گیرند . گرچه ناموس را انسان ها می سازند ، اما باز آن را به عنوان یک پدیده طبیعی و بخشی از جهانی در نظر می گیرند که فراسو و فراتر از اراده ، توانایی ها و تاریخ بشری جای دارد . این دین است که چنین ادراکی از واقعیت محض و طبیعی بودن را درباره ناموس ساخته شده انسان ها ، حفظ می کند . ناموس ، از طریق دین ، خصلت مقدسی می یابد و به عالم مقدس تبدیل می شود . ناموس ، برای این مقدس است که اسرار آمیز و بسیار نیرومند انگاشته می شود . « دین برای یک انسانی که عالمی مقدس از طریق آن استقرار می یابد » ( همان ، ۲۷۳ ) .
ج ) تامس لاکمن :
رهیافت لاکمن ، که همکار نزدیک برگر است ، نیز بر نقش دین در ساخت معنا تأکید دارد . به نظر لاکمن ، دین ، دوشادوش زندگی اجتماعی حرکت می کند . به اعتقاد او ، روند جامعه نوین غربی به سوی دنیاگرایی ، تنها به دلیل سستی گرفتن صورت ها و نهادهای دینی سنتی پیش آمده است ، نه آنکه خود دین سست شده باشد . برخی پرسش ها و مسائل بنیادی ، در این نوع جوامع نیز همچنان فراروی انسان ها مطرح می شوند .
لاکمن در کتاب دین نامرئی (۱۹۶۷) ، می خواهد « شرایط انسان شناختی » دین را تعیین کند . منظورش از این شرایط ، آنهایی اند که بر همه ادیان بشری تسلط دارند و جنبه های جهانی نوع بشر و زندگی بشری را می سازند . این شرایط حاکم بر زندگی بشر ، در سراسر جهان ، به صورت انواع گوناگون تجلیات دینی ، یعنی به صورت دین ها و نهادهای خاص دینی و مذهبی ، که ویژگی شان ارتباط با مقتضیات رایج در هریک از اجتماعات دینی است ، خود را نشان می دهند. اما لاکمن به انگیزه دینی حاکم بر زندگی بشر ، نظر دارد ، پیش از آنکه این انگیزه ، صورت های تاریخی متفاوتی به خود بگیرد . هریک از این صورت ها ، یکی از آن راه هایی است که فرایندی بنیادی در زندگی بشری از طریق آن به صورت مجسم نهادمند می شود . هریک از دین های بشری ، در واقع ، بیانگر نهامندی فرایند عامی است که از طریق آن ، « جهان نمادین » به صورت اجتماعی ساخته می شود و با جهان زندگی روزانه ، ارتباط می یابد ( همان ،۲۷۵-۲۷۶ ) .
لاکمن این فرایند کسب اگاهی از خود را بیشتر یک فرایند دینی می انگارد . این فرایند ، دوشادوش اجتماعی شدن کودک عمل می کند و طی فرایند اجتماعی شدن ، کودک با تصویری از واقعیت یا نوعی جهان بینی نیز آشنا می شود . این تصویر ، جهان نمادینی را باز می نماید که به واقعیت و وجود فرد معنا می بخشد و خود فرد را در چارچوب این جهان نمادین قرار می دهد . در جوامع گذشته ، این فرایند عموماَ از طریق نظام دینی به معنای سنتی آن عمل می کرد . اما در جوامع کنونی ، این فرایند از طریق مفاهیمی چون تحقق نفس ، ابراز وجود و استقلال فردی عمل می کند . مفاهیمی که به ظاهرتصور نمی شود سازنده ارزش های دینی باشد ، ولی اگر دین را به معنای گسترده تر و بنیادی تر آن در نظر بگیریم ، این مفاهیم نیز ماهیت دینی پیدا می کند ( همان ) .
۲-۱-۳-چارچوب نظری
برای تبیین رابطه دو متغیر مستقل و وابسته این پژوهش ، یعنی انواع دینداری و نگرش به جامعه مدنی از نظریه ای بهره می گیریم که بطور عام بر سازگاری دین با پدیده های مدرن همچون جامعه مدنی تأکید داشته باشد تا بتوانیم ارتباط میان انواع دینداری را با نگرش افراد به جامعه مدنی مورد بررسی قرار دهیم . نظریه هابرماس با پرداختن به مسئله تعامل دین با مدرنیته و همزیستی این دو در دوران مدرن و کنار گذاشتن تلقی کلاسیک از تقابل لاینحل میان دین و تجدد مارا در بررسی را بطه دین با جامعه مدنی( به عنوان یکی از عناصر مدرنیته ) یاری می رساند و با هدف مورد نظر همخوانی بیشتری دارد .هابرماس همچنین با متمایز ساختن برداشت های متفاوت از دین در ارزیابی نگرش به ارزش های مدرن ، بیش از سایر نظریه ها که تنها به همسویی یا عدم همسویی دین با پدیده های مدرن می پردازند ، ما را در جهت رسیدن به هدفمان کمک می نماید. او به این سوال می پردازد که چگونه می توان میان این دو نیرو یعنی نیروی مذهبی و سکولار موجود در غرب با گرایش غالب لیبرال دموکراسی تعامل ایجاد کرد ؟ بایستی به این نکته اشاره کنیم ، سکولاریسم در روایت هابرماس برابر با مدرنیته انگاشته می شودکه بر عقلانیت و حقوق فردی ، رعایت حقوق بشر و دموکراسی سیاسی تأکید دارد.
از نظر هابرماس دینداران نو اندیش برای تعامل با دنیای سکولار و ارزش های آن می بایستی اولاً به نوعی پلورالیسم روشی اعتقاد داشته باشند . یعنی اینکه برای دیگران از هر عقیده و باور حق قائل باشند و ثانیاً مرجعیت علوم جدید را بپذیرند و میان نظریه های جامع دینی و ارزش هایی نظیر فردگرایی مبتنی بر برابری انسان ها و کل گرایی حقوق و اخلاق جدید که همانا حاکمیت مردم و حقوق بشر باشد ارتباط برقرار سازند . ( هابرماس ، ۵:۱۳۸۱ ) توجه به موارد فوق روشن میسازد که در دیدگاه هابرماس مسئله تساهل به عنوان یکی از ارزش های اساسی دموکراتیک و همچنین اصل کثرت باوری ، اصولی اساسی و کلیدی در تعامل دین با جامعه مدرن و ارزش های آن باشند. در نقطه مقابل ، وی بنیادگرایی دینی را در جهت عکس نواندیشی دینی می دانند که با رد هرگونه تعامل با سکولارها و ارزش های غالب آن ، سد بزرگی در تعامل ارزش های دینی با ارزش های مدرن به شمار می روند .( رحمانی ، ۱۸:۱۳۸۵ ).
اما از سوی دیگر نظریه جنگ های فرهنگی که به تفاوت در باور ، نگرش ، رفتار و اعتقادات سیاسی طرفدان یک آئین مذهبی می پردازد ، بیش از نظریه هابرماس و به طور اخص به تمایز مد نظر حامیان برداشت های متفاوت از یک دین ( اسلام ) و نوع نگرش افراد به مسائل سیاسی و اجتماعی اشاره دارد و لذا به عنوان نظریه مکمل در ترسیم چارچوب نظری مورد استفاده قرار می گیرد . براساس این نظریه اختلاف سیاسی کلیدی بین مذاهب مختلف نیست بلکه در میان کسانی است که در سطح بالایی از اعتقادات و التزامات دینی و کسانی دارای سطح پائینی از اعتقادات و التزامات هستند که همین خود اساس پژوهش مورد نظر را شکل می دهد و نقطه آغازین حرکت در بررسی نگرش های متفاوت افراد به جامعه مدنی قرار می گیرد .
به طور خلاصه نوع دینداری افراد در میزان گرایش آنها به ارزش های مدرن و از جمله ارزش های دموکراتیک موثر است و میزان این تأثیر بستگی دارد به میزان انعطاف پذیری دین در برابر عقلانیت جدید و علم مدرن ، چرا که سوال از رابطه دین و مدرنیته در حقیقت سوال از رابطه دین با علم مدرن است ( سروش ، ۱:۱۳۸۵) پذیرش حقوق بشر و تن دادن به آراء مردم و ملاک های مردمی مشروعیت حکومت ( دموکراسی ) ، و پلورالیسم دینی و سیاسی به معنای به رسمیت شناختن آزادی و عقاید دیگران و سایر ارزش های دموکراتیک از سوی دینداران ، بستگی به میزان همبستگی دین با علوم جدید خواهد داشت و این همان نکته ای است که هابرماس هم به آن اشاره دارد.
۲-۲-مبانی تجربی
۲-۲-۱-پیشینه تحقیقات:
مطالعه تحقیقات گذشته این امکان را برای کاوشگر مقدور می نماید تا ضمن ارائه مطالب خود به خواننده ، حدود و ثغور تحقیق خود را تحدید نماید و منجر به توسعه مطالعات قبلی گرددو معیاری برای مقایسه نتایج یک مطالعه با دیگر یافته ها را فراهم نماید ( کرسول ، ۲۹:۲۰۰۳ ). به عبارت ساده تر مطالعه ادبیات تحقیق بدین منظور انجام می شود که با موضوع تحقیق بیشتر آشنا شده ، دامنه مفهومی متغیرهای تحقیق را بشناسیم و از روش تحقیق و نظریه های کارگشای دیگر تحقیقات در تحقیق خود استفاده کنیم .
۲-۲-۱-۱-تحقیقات داخلی :
الف) مژگان وفادار در پایان نامه خود که با عنوان ” دموکراسی ، برداشت مردم و دانشجویان ” در سال ۱۳۷۵ در دانشگاه آزاد به انجام رسیده ، به سنجش میزان تمایل مردم به دموکراسی و عوامل مؤثر بر آن پرداخته است. داده های این پژوهش که در شهر تهران به انجام رسیده به روش پیمایش و با بهره گرفتن از تکنیک پرسشنامه جمع آوری گردیده است . نتایج این پژوهش نشان داد که متغیر گرایش مذهبی به همراه متغیرهای تحصیلات و وضعیت اقتصادی ، با متغیر دموکراسی مرتبط است .( وفاداری ، ۱۳۷۵ )
ب‌) ” بررسی عوامل اجتماعی ، اقتصادی مؤثر بر فرهنگ سیاسی دانشجویان دانشگاه تهران” عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد است که توسط رضا بیات ریزی در سال ۱۳۷۹ صورت گرفته . جامعه آماری این پژوهش شامل ۱۶۸۳۰ نفر و جمعیت نمونه آن ۳۷۶ نفر بود که به صورت سهمیه ای برای هر رشته و با توجه به جنسیت برگزیده شده بود . متغیر ” نوع قرائت دین ” از جمله متغیرهایی است که رابطه آن با متغیر وابسته ( فرهنگ سیاسی )در این تحقیق به اثبات رسیده است.( بیات ریزی ، ۱۳۷۹)
ج‌) مجید موحد در پایان نامه خود، تحت عنوان ” اسلام و دموکراسی ” بررسی جامعه شناختی رابطه میان دینداری و و تمایل به دموکراسی ، به بررسی تجربی تأثیر دینداری بر تمایل به دموکراسی پرداخته است . این مطالعه در سال ۱۳۸۳ و در میان یک نمونه ۲۰۱ نفری از زنان و مردان در شهر شیراز انجام گرفته است . یافته های این پژوهش نشانگر تمایلات زیاد مذهبی پاسخگویان و همچنین تمایلات زیاد ایشان به دموکراسی و مشارکت سیاسی می باشد . در عین حال رابطه معنی داری میان دو متغیر دینداری و تمایل به دموکراسی مشاهده گردیده و همچنین بیشترین میزان همبستگی میان ارزش های دینی و تمایل به دموکراسی ازمیان سایر متغیرها از یافته های مهم این پژوهش محسوب می گردد.( موحد، ۱۳۸۳)
د‌) ” بررسی رابطه دینداری و نگرش نسبت به دموکراسی ” عنوان پایان نامه ای است که محمد دلبری در سال ۱۳۸۳ در میان دانشجویان دانشگاه شیراز انجام داده است . جامعه آماری آن ۱۱۱۵۸ نفر و نمونه آن ۳۸۳ نفر بودند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که نمره دینداری و نگرش نسبت به دموکراسی بیشتر دانشجویان در سطح متوسط و بالاتر قرار دارد. همچنین نتایج معادله رگرسیون چندمتغیره حاکی از وجود رابطه معکوس میان متغیرهای دینداری و ابعاد مختلف آن با نگرش نسبت به دموکراسی و ابعاد متفاوت آن بود . براین اساس هرچه بر میزان دینداری افراد در ابعادمختلف افزوده می گردد ، نگرش ایشان به دموکراسی منفی تر می گردد. ( دلبری ، ۱۳۸۳ )
ه‌) ” رابطه دینداری و رفتار انتخاباتی ” عنوان پایان نامه ی کارشناسی ارشد آقای مهدی میرزایی است که در دانشگاه تربیت مدرس انجام گرفته. او دینداری را در دو سطح میزان و نوع آن و رفتار انتخاباتی را در دو سطح گرایش و میزان مشارکت سنجیده است . روش انجام تحقیق پیمایش و ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه می باشد . جمعیت آماری تحقیق ، دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس بوده که از میان آنها تعداد ۳۷۶ نفر به روش نمونه گیری غیر تصادفی انتخاب شده اند. نتایج تحقیق نشان می دهد که نوع و میزان دینداری اثر معناداری را بر رفتار انتخاباتی دارد. بدین نحو که نوع دینداری انجمنی و میزان دینداری بیشتر منجر به رأی دادن به اصولگرایان و میزان مشارکت بالاتر در انتخابات می شود . نوع دینداری جماعتی و میزان دینداری کمتر منجر به رأی دادن به اصلاح طلبان و مشارکت کمتر در انتخابات می گردد.( میرزایی ، ۱۳۸۷)
و‌) ” جامعه مدنی در ایران ( تحلیل دیدگاه های مختلف ) ” عنوان پژوهشی است که احمد علی زارعشاهی در سال ۱۳۷۹ در دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی انجام داده است . این پژوهش یک بررسی توصیفی از نگرش های انتقادی به جامعه مدنی در ایران است و هدف اصلی آن کمک به ایجاد شفافیت نسبی در مباحث فکری مربوط به جامعه مدنی است . اگرچه این تحقیق ، عدم تحقق جامعه مدنی در ایران را مربوط به مسائل فکری و مفهومی در جامعه میداند و تحقق ساختاری آن را در درجه پس از آن قرار میدهد ، اما از اهمیت تعامل ذهن و عین و تأثیرات دیالکتیکی آن بر ایجاد مفاهیم و ساختارهای جدید غافل نیست .( زارعشاهی ، ۱۳۷۹)
ی‌) علیرضا رجایی در تحقیقی پیرامون فلسفه سیاسی شیعه و جامعه مدنی که در دانشگاه تربیت مدرس انجام شده به نتایج زیر دست یافته است : عطف جامعه مدنی به فلسفه سیاسی تشیع به این علت انجام پذیرفته است که در قبال دو مفهوم دولت و جامعه مدنی ، تأکید تشیع بر جامعه مدنی را نشان دهیم. زیرا به طور کلی در فلسفه سیاسی کلاسیک ، مدینه و به بیان امروزین جامعه مدنی به مثابه کاملترین شکل سازمان سیاسی و محل تحقق کامل ذات بشر است ، در مرکز توجه قرار دارد و تقریبا با فلسفه سیاسی جدید است که فلسفه سیاسی را از مدینه به سوی دولت تغییر جهت می دهد. وی در وهله اول با اعتقاد به وجود فلسفه سیاسی تشیع و با بهره گرفتن از آراء متعدد به قرائت های خاصی از فلسفه سیاسی در تشیع پرداخته است و اینگونه بیان می کند که فلسفه سیاسی تشیع با اتکاء به مفاهیم اساسی آن نظیر امامت ، امت و غیبت و عدالت به دلیل ضد اقتدارگرایانه ذاتی موجود در آن ، معطوف به نفی دولت به مثابه دستگاه انباشت و توزیع قدرت و بسط حوزه های جامعه مدنی در عصر غیبت است . در واقع با حضور امام غایب و تشکیل امت ، هردو پدیده دولت و جامعه مدنی منتفی می گردند .( رجائی ،۱۳۷۶)
أ‌أ ) علی اکبر پوررضا در تحقیقی با عنوان ” چالش های پیش رو جامعه مدنی در ایران ” ، به چالش های پیش روی جامعه مدنی در ایران می پردازد . این پژوهش در سال ۱۳۸۹ در دانشکده علوم اداری و اقتصادی اصفهان انجام شده است . فرضیه های تحقیق: چالش های پیش روی جامعه مدنی در سطح کلان می تواند ناشی از ساخت قدرت ، ضعف احزاب ، اصناف ، مطبوعات اقتصادی ، سیاسی و بین المللی باشد.( پوررضا ، ۱۳۸۹)

 

 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 228
  • 229
  • 230
  • ...
  • 231
  • ...
  • 232
  • 233
  • 234
  • ...
  • 235
  • ...
  • 236
  • 237
  • 238
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • بررسی تاثیر اجرای طرح های اشتغال زایی بر توانمند سازی مددجویان تحت حمایت ...
  • راهنمای نگارش پایان نامه درباره استنباط بیزی مدل های مفصل شرطی دومتغیره با برآمدهای پیوسته ...
  • علل و عوامل مؤثر بر تخلفات انتظامی قضات در نظام قضایی ایران- قسمت ۵
  • مسئولیت مدنی و انتظامی باشگاه ها و مؤسسات ورزشی در حقوق ایران و کشورهای اروپایی- قسمت ۴
  • تحقیقات انجام شده با موضوع بررسی نقش رسانه های الکترونیکی در جذب گردشگران داخلی۹۳- فایل ۲
  • روش¬کوادراتور و بلوکی برای حل معادلات انتگرال خطی ولترای نوع دوم- قسمت ۴
  • اخلاق در بوستان- قسمت 3
  • ارتباط کمال¬گرایی خودمدار و جامعه¬مدار با واماندگی ورزشکاران مرد نخبه استان کرمان- قسمت ۲۲
  • طراحی الگوی راهبردی ارزیابی عملکرد یگان های ناجا- قسمت ۱۳
  • پایان نامه نهایی- قسمت ۴
  • ارتباط-بین-غنی-سازی-شغلی-با-تعهد-سازمانی-و-رضایت-شغلی-در-سازمان-تامین-اجتماعی-شهرستان-ساری- قسمت ۱۱
  • مقایسه طرحواره¬های ناسازگار اولیه و اختلال شخصیت خودشیفته در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، اضطراب فراگیر و افراد بهنجار- قسمت ۱۱
  • رابطه خلاقیت سازمانی و ویژگی¬های جمعیت¬شناختی با بهره¬وری وظایف سازمانی کارکنان اداره کل آموزش و پرورش استان فارس۹۳- قسمت ۶
  • پایان نامه نهایی- قسمت ۹
  • پژوهش های انجام شده با موضوع قهر و لطف در دفتر اول و دوم و سوم ...
  • بررسی رابطه بین کیفیت اطلاعات مالی و مدیریت وجه نقد در شرکتهای پذیرفته در بورس اوراق بهادار تهران از سال هشتاد و هفت تا سال نود و یک(دوره پنج ساله)- قسمت ۸
  • بررسی رابطه بین ظرفیت یادگیری سازمانی و بهر¬ه¬وری نیروی انسانی سازمان امور مالیاتی استان آذربایجان غربی۹۳- قسمت ۳
  • برآورد کل بار رسوبی کف در آبراهه¬ها براساس مدل رگرسیون بردار پشتیبان (SVR) و الگوریتم بهینه¬سازی اجتماع ذرات (PSO)- قسمت 25
  • بررسی-جرم-شناختی-قاچاق-مشروبات-الکلی-دراستان-کردستان- قسمت ۲
  • علل بروز فساد اداری و بررسی تاثیرآراء دیوان عدالت اداری در پیشگیری از آن- قسمت ۹
  • ارائه یک چارچوب سرویس گرا مبتنی بر سیستم پشتیبان تصمیم , در معماری ERP مورد کاوی در شرکتهای خودرو ساز- قسمت ۱۲
  • ترجمه بخشی از کتاب۹۲ The Philosophy of the Upanishads- قسمت ۷
  • تأثیر تغییرات و تحولات اجتماعی بر آثار سینمای رسول صدرعاملی- قسمت ۵
  • پیش‌بینی تاب‌آوری بر اساس سبک‌های فرزندپروری و هوش هیجانی دانش‌آموزان دبیرستان‌های شهر سیرجان۹۳- قسمت ۳
  • ظرفیت سنجی بانک ملت برای ارائه خدمات (ضمانتنامه، LC ،…)با تاکید بر سود اوری و ارائه الگوی مناسب مدیریت ظرفیت در استان سمنان- قسمت ۸
  • مسئولیت کیفری کارفرما
  • تأثیر زندان نسبت به تکرار جرم۹۲- قسمت ۷
  • ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی با موضوع کنترل فرکانس سیستم قدرت در حضور منابع انرژی تجدید پذیر به ...
  • " فایل های مقالات و پروژه ها – ۳ ـ ۸ ـ ۶ ـ نقش آفرینی عرف در تشخیص موضوع: – 9 "
  • شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر برموفقیت ارائه خدمات نوین بانکداری به مشتریان توسط کارکنان شعب بانک کشاورزی جنوب کرمان- قسمت ۹

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان