مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
سطح سواد رسانه ای فرهنگیان شهر تهران مطالعه سواد رسانه ای معلمان دوره متوسطه شهر تهران در سال ۱۳۹۲- قسمت ۲۴
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

مخاطب باسواد رسانه ای ، این توانایی را دارد که پدید آورندگان پیام ( کارگردان ، بازیگران ف تهیه کنندگان ، سیاستگذاران و … ) را تشخیص دهد .
۲-چگونه پیام ساخته و ارائه می شود ؟
مخاطب با سواد رسانه ای ، این توانایی را دارد که ابعاد فنی تولید و ارائه پیام ( دکوپاژ ، مونتاژ ، نورپردازی ، زاویه دوربین ، نحو تدوین تصاویر و … ) را تشخیص دهد .
۳-پیام برای چه کسی ساخته و ارائه شده است ؟
مخاطب با سواد رسانه ای ، این توانایی را دارد تا تشخیص دهد که پیام برای چه گروهی از مخاطبان تهیه و پخش شده است .
۴-برای چه هدفی پیام ارائه می شود ؟
مخاطب باسواد رسانه ای این توانایی را دارد تا هدف پیام آفرینان ( اعم از اهداف سیاسی – اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ) را تشخیص دهد .
عکس مرتبط با اقتصاد
۵- تاثیر گذاری پیام تا چه حد است و چه جهت گیری دارد ؟
مخاطب با سواد رسانه ای این توانایی را دارد تا میزان تاثیر گذاری پیام را تعیین کند ، همچنین پیامدهای آسیب زا یا اثرات مثبت ( حفاظت کننده ) پیام را تشخیص دهد .
پاسخ به این پرسش که پیام رسانه ای برای چه کسی ، چگونه و توسط چه کسی شناخته شده است و پدید آورندگان آن با چه هدفی و با انتظار چه نوع تاثیرگذاری بر مخاطب آن را طراحی کرده اند « وضعیت زمینه ای پیام » را برای مخاطب روشن میکند . همچنان که پاسخ به مهم ترین پرسش در حوزه ارتباطات رسانه ای یعنی اینکه پیام چیست ؟ وضعیت ساختار متن پیام را به مخاطب نشان می دهد . این ساختارها شامل « انواع ژانرها » و قالب های پیام رسانه ای است .
ویژگی لایه درونی
هر پیام ارزش ها و سبک های زندگی متناسب با خود را به نمایش می گذارد ؛ منظور از سبک زندگی « اعمال و کارهایی است که به شیوه ای خاص طبقه بندی شده اند و حاصل ادراکاتی خاص هستند . سبک زندگی شامل آن دسته از اولویت های افراد است که به صورت عملی قابل مشاهده اند ( فاضلی ، ۱۳۸۲؛ ۶۷ )
در گستره سبک زندگی ، پیام شکل می گیرد و مخاطب دارای سواد رسانه ای میتواند سبک زندگی القا شده در پیام را شناسایی کند .. به عبارت دیگر ، مخاطب دارای سواد رسانه ای قادر است که زندگی ای را که رسانه ها بر افکار و اعمال و زندگی او اعمال می کنند ، تشخیص دهد .
بنا بر تعریف تامن، با عمیق تر شدن لایه ها، میزان سواد رسانه ای مخاطبان بیشتر می شود؛ به این ترتیب که در لایه اول، مخاطب خود را ملزم می کند در استفاده از رسانه، جیره مصرف داشته باشد و در لایه دوم، باتوجه به ویژگی های پیام دهنده برخی از پیام ها که مطلوب مخاطب است، برگزیده و بقیه پیام ها نادیده گرفته می شود. در لایه سوم نیز به نقد پیام های رسانه ای پرداخته می شود. بنابراین سواد رسانه ای با دادن توانمندی خاصی به مخاطب، وی را در برابر هر متن نوشتاری یا دیداری و شنیداری از حالت انفعال به وضعیتی فعال تبدیل می کند(درک بولز، ۲۰۰۲: ۳ به نقل از سپاسگر، ۲۸۱:۱۳۸۵).
به این ترتیب سواد رسانه ای توانمندی خاصی است که خواننده را در برابر هر متن (نوشتاری، دیداری یا شنیداری و در برابر انواع کتاب، مجله، بیلبورد، رادیو، تلویزیون، ماهواره و …) از حالت شیء مانند به موجودی فعال تبدیل می کند. در نتیجه با برخورداری از سواد رسانه ای (از انتخاب ساده رسانه ای تا نقد متن) و رسیدن به سطح عمیق آن (فهم و تفسیر زمینه های متن) این امکان برای مخاطب فراهم می شود که در برابر هجوم سرسام آور القای پیام های رسانه ای مخاطب هویت خود را حفظ کند. از این رو این دسته از مخاطبان که دارای سواد رسانه ای هستند اجازه نمی دهند نظام سلطه جویانه ی پیام های رسانه ای آنان را کنترل کند. آنان همچنین جهان واقعی را همسان با تفسیرهای رسانه ای در نظر نمی گیرند(طلوعی به نقل از درک بولز،۸۰:۱۳۹۱).
۳-۱-۵-۲ سواد رسانه ای از نظر «پاتر»
از نظر جیمز پاتر، سواد رسانه ای الگویی چند عاملی است و «ساختارهای دانش »، «منبع شخصی »، «وظایف پردازش اطلاعات » و «مهارت ها و توانایی ها » عامل های مدل سواد رسانه ای وی هستند.
براساس دیدگاه پاتر، ارتباط این عوامل، فضایی و حلزونی(نه سطحی) است؛ در هر برش عرضی، یکی از عوامل سواد رسانه ای قرار دارند و از اینرو هر یک از عوامل، عامل دیگر را پشتیبانی می کنند( سپاسگر، ۲۹۱:۱۳۸۴ ). در ادامه به هر یک از این عوامل اشاره می شود:

وظیفه پردازش اطلاعات
مهارت ها و توانایی های پیام
پیام مخاطب و یا منبع شخصی
ساختار دانش

شکل ۳-۲:سواد رسانه ای از منظر پاتر
الف- ساختارهای دانش[۵۰]
ساختارهای دانش منظومه به هم پیچیده ای از دانسته های مخاطبان است که ویژگی های خاصی دارد. نخست آن که این منظومه، توده ای بی شکل و درهم و برهم از اطلاعات نیست و مخاطبان در شکل دهی به آن، وضعیت فعال دارند. دوم آن که دانسته ها در این بافت به هم پیچیده، ارزش برابر و یکسان ندارند. برخی از اطلاعات مهم‌تر هستند و برخی ارزش کمتری در وضعیت ساختارهای دانشی دارند. برای مثال دانستن عنوان های تلویزیون و هنرپیشه های آن ها و بطور کلی، اطلاعاتی که در پاسخ به عنصر «چه» ارائه می شوند، اطلاعات کم اهمیتی در «ساختارهای دانش» هستند. اطلاعات ارزشمندتر، دانسته هایی هستند که در پاسخ به پرسش های «چرا» و «چگونه» مطرح می شوند. پاتر همچنین یادآوری می کند که ساختارهای دانش رسانه ای افراد پنج حوزه را در بر می گیرد:
۱- محتوای رسانه ای[۵۱]
۲-تأثیر رسانه ای[۵۲]
۳- صنایع رسانه ای[۵۳]
۴- جهان واقعی[۵۴]
۵- خود[۵۵]
منبع شخصی

خود جهان واقعی صنایع تاثیر رسانه ای محتوای رسانه ای

شکل ۴-۲: منظومه دانش از پنج حوزه
منظومه دانش این پنج حوزه، پشتیبانی کننده منبع شخصی در برابر رسانه است. جالب است که در سه جزء محتوای رسانه ای، تاثیر رسانه ای و صنایع رسانه ای به طور مستقیم «رسانه» مورد توجه قرار می گیرد. به این ترتیب که در مؤلفه ی صنایع رسانه ای، به ظرف رساننده پیام و ویژگی های فناورانه ی آن در جزء محتوای رسانه ای به درونمایه رسانه و در خبر و در تاثیر رسانه ای، به پیامد های رسانه ای (شامل جنبه های آسیب رسانه ای و سلامت رسانه ای) توجه می شود. در حالی که دو بعد دیگر به بنیادهای دانش فرد مربوط می شود چنان که در یک سو، جهان واقعی قرار دارد؛ جهانی که پیام نسبتی با آن دارد هرچند از منظر نظریه ی سازه گرایی[۵۶] ، نسبت این ارتباط آیینه وار نیست به این معنا که رسانه، تصویر آیینه واری از واقعیت ایجاد نمی کند. از سوی دیگر مخاطبی وجود دارد که تنها بخشی از جهان واقعی در فهم و ادراک او گنجانده می شود و هر یک از مخاطبان بخشی از واقعیت موجود در جهان واقعی را تجربه و درک می کنند. رسانه ها، واقعیت جهان واقعی را برای انسان پیچیده تر می کنند؛ به این ترتیب که در نقش میانجی گری در نسبت بین واقعیت و جهان واقعی، ابهام بیشتری ایجاد می کنند(هابز،۱۰:۲۰۰۳).
ب- منبع شخصی[۵۷]
این عامل اهداف و سلایق انگیزشی مخاطبان از رسانه ها، پیوستاری از کنش فعالانه تا منفعل را در بر می گیرد؛ به این ترتیب که جایگاه قوی و ضعیف مخاطبان در برابر رسانه مطرح می شود؛ جایگاه ضعیف یعنی مخاطبان، از اهداف رسانه ای خود آگاه نیستند و کنترل کمی بر روش استفاده از آن دارند. بنابراین استفاده هدفمند مخاطبان از رسانه های گوناگون و تجزیه و تحلیل پیام رسانه ای، به قوی شدن جایگاه آنان منجر می شود(همان،۱۲).
ج- وظایف پردازش پیام اطلاعات[۵۸]
به نظر پاتر، سواد رسانه ای مخاطب، در عالی ترین شکل به وظیفه «پردازش کنندگی» اطلاعات می پردازد که در سه نظام مندی «گزینشگری»، «همتاسازی معنایی» و «سازه های معنایی» متبلور می شود.
در گزینشگری، مخاطب تصمیم می گیرد که با پیام مواجه شود یا آن را نادیده بگیرد. این تصمیم گیری، جنبه ای کاملاً ارادی دارد و در صورتی که مخاطب تصمیم به برخورداری از پیام بگیرد، پیام برای او حامل معنا می شود. به عبارت دیگر، مخاطب معنای هر پیام را با منظور معنایی خود همتا می سازد و در نتیجه در این سطح، نمادهای مستتر و آشکار اطلاعات را کشف و شناسایی می کند. از سوی دیگر، در مرحله گزینشگری، تمرکز مخاطب بر بررسی پیام های دریافتی از رسانه ها در محیط است. در دیدگاه پاتر منظور از محیط، هم جهان واقعی و هم منابع رسانه‌ای دیگر است. در مرحله دوم، مخاطب بر منظومه انسجام یافته نمادها در پیام متمرکز می شود یعنی به پیام‌هایی می پردازد که با معناهای آموخته او در گذشته هماهنگ باشد. در مرحله سوم، مخاطب بار دیگر به مرحله اول، یعنی ساختارهای دانش برمی گردد و سعی دارد این ساختارها را گسترش دهد( سپاسگر، ۱۳۸۴: ۳۴۱-۲۹۱ ).
۲-۵-۲ نظریه های ارتباطات مرتبط با سواد رسانه ای
۱-۲-۵-۲ نظریه استفاده و خشنودی
نظریه ی استفاده و خشنودی ضمن فعال انگاشتن مخاطب، بر نیازها و انگیزه های وی در استفاده از رسانه ها تأکید می کند و بر آن است که ارزش ها، علایق و نقش اجتماعی مخاطبان مهم است و مردم براساس این عوامل آن چه را می خواهند ببینند و بشنوند، انتخاب می کنند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پرسش اساسی نظریه ی استفاده و خشنودی این است که چرا مردم از رسانه ها استفاده می کنند و آن ها را برای چه منظوری به کار می گیرند؟ پاسخی که به اجمال داده می شود این است که مردم برای کسب راهنمایی، آرامش، سازگاری، اطلاعات و شکل گیری هویت شخصی، از رسانه ها استفاده می کنند(مک کوایل، ۱۰۴:۱۳۸۵).
نظریه ی استفاده و خشنودی با اتخاذ رویکردی کارکردگرایانه به ارتباطات و رسانه، مهم ترین نقش رسانه ها را برآورده ساختن نیازها و انگیزه های مخاطب می داند، بنابراین، به هر میزان که رسانه ها این نیازها و انگیزه ها را برآورده سازند، به همان میزان موجبات رضایتمندی مخاطب را فراهم می کنند.
فرض اصلی نظریه ی استفاده و خشنودی این است که افراد مخاطب، کم و بیش به صورت فعال، به دنبال محتوایی هستند که بیشترین رضایت را [برای آنان] فراهم سازد. میزان این رضایت بستگی به نیازها و علایق فرد دارد (ویندال، سیگنایزر و اولسون، ۲۷۴:۱۳۷۶).
یکی از مفاهیم و مفروضات اصلیِ نظریه ی استفاده و خشنودی، «فعال بودن مخاطب» است. به این معنا که مخاطب در استفاده از رسانه ها به دنبال رفع نیازها و کسب خشنودی است و باور دارد که انتخاب رسانه، خشنودی مورد نظرش را تأمین می کند.
رویکرد استفاده و خشنودی متضمن تغییر کانون توجه از مقاصد ارتباط گر به مقاصد دریافت کننده است. این رویکرد می کوشد تا معلوم سازد که وسایل ارتباط جمعی چه کارکردهایی برای مخاطب دارد(سورین و تانکارد،۴۲۰:۱۳۸۱). الگوی این نظریه در شکل شماره ۲٫۵ آمده است(اس تن، ۳۴۳:۱۳۸۸).

منابع غیر ارتباطی
ارضای نیازها
۱-خانواده،دوستان
۲-ارتباط میان فردی
۳-مشغولیت ها
محیط اجتماعی نیازهای فرد ۴-خواب
۱-ویژگی های جمعیتی ۱-نیازهای شناختی ۵-مواد مخدر و غیره
۲-وابستگی گروهی ۲-نیازهای احساسی
۳-ویژگی های ۳-نیازهای همبستگی فردی استفاده از رسانه های جمع خشنودی و رسانه
شخصیتی ۴-نیازهای همبستگی (کارکردها)
اجتماعی ۱-نوع رسانه: روزنامه،رادیو ۱-نظارت
تلویزیون،سینما ۲-تفریح و سرگرمی
۲-محتوای رسانه ۳-هویت فردی
۳-رویارویی مستقیم با رسانه ۴-روابط اجتماعی
شکل شماره ۵-۲: الگوی نظری نظریه استفاده و خشنودی
۲-۲-۵-۲ گفتمان و قدرت
فوکو ، هر نوع گفتمانی را گرفتار ساختار اجتماعی برآمده از قدرت می بیند و تحت تاثیر نیچه قدرت را علت العلل همه ی امور و خالق همه چیز از جمله انواع معرفت و مفهوم صدق(حقیقت) معرفی می کند. از دیدگاه او زبان و گفتمان نقش محوری در تبیین رابطه قدرت دارند. در واقع زبان، گفتمان یا متون، نقش محوری در ساختن فرد و فاعلان در ساختن سلسله مراتب قدرت دارند. به بیان دیگر، از منظر فوکو، زبان عرصه ی ظهور روابط قدرت و تعیین کننده ی فاعل مسلط و فاعل زیر سلطه به حساب می آید.
در منطق فوکو سخن از آن است که فرد در چه گفتمانی و چگونه ساخته می شود و سرانجام آن که، امر تعین بخش بیرون از گفتمان وجود ندارد. گفتمان، امتزاج پیچیده ای از امور زبانی و غیر زبانی دارد. فوکو که نامش اکنون با مفهوم پیوندی ناگسستنی دارد بر این عقیده است که گفتمان ها تشکیل شده از علامت ها هستند، اما کارکردشان از کاربرد این علامت ها، برای نشان دادن و برگزیدن اشیا بیشتر است و آن ها را غیر قابل تقلیل به زبان، سخن و گفتار می کنند. گفتمان امروزه بیانگر ویژگی ها و خصوصیات تاریخی چیزهای گفته شده و چیزهایی است که ناگفته باقی می ماند. گفتمان ها نه تنها مربوط به چیزهایی است که می تواند گفته یا درباره اش فکر شود، بلکه درباره این نیز هست که چه کسی، در چه زمانی و با چه آمریتی می تواند صحبت کند. گفتمان مجسم کننده ی معنا، شکل دهنده ی ذهنیت و نیز ارتباطات اجتماعی ـ سیاسی(قدرت) است. از نظر فوکو گفتمان ها همچنین اعمالی هستند که به طور نظام مند سوژه هایی را شکل می دهند که خود سخن می گویند. گفتمان ها در مورد سوژه ها صحبت نکرده و هویت آنها را تعیین نمی کنندف بلکه آن ها سازنده ی سوژه ها و موضوع ها بوده و در فرایند پیجیده این ساختن، مداخله خود را پنهان می کنند. گفتمان ها، نه تنها بر بسترها، عمدتا به طور نامرئی و ناآشکار است. این تاثیرگذاری غالبا در قالب های طبیعی و عادی زندگی روزمره روی می دهد(فرقانی،۱۳۸۲ :۶۵-۶۳).

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 

نظر دهید »
بررسی رابطه بین شایستگی های رهبری روسای شعب و عملکرد تجهیز منابع وصول مطالبات بانک کشاورزی استان سیستان و بلوچستان- قسمت ۱۲
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

چشماندازسازی

 

 

سوالات ۱۵ و ۱۷ و ۱۸

 

 

 

متغیر وابسته

 

 

تجهیز منابع

 

 

سوالات ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ و ۲۳ و ۲۴

 

 

 

وصول مطالبات

 

 

سوالات ۲۵ و ۲۶ و ۲۷ و ۲۸ و ۲۹

 

 

۳-۶- آزمون روایی و پایایی ابزار اندازه گیری

ابزار جمعآوری اطلاعات باید از روایی[۵۰] و پایایی[۵۱] لازم برخوردار باشد تا محقق بتواند داده های متناسب با تحقیق را گرداوری نماید و از طریق داده ها و تجزیه و تحلیل آنها، فرضیه های مورد نظر را بیازماید و به سؤالات تحقیق پاسخ دهد. ابزار سنجش و آزمونهای استاندارد و میزان شده معمولا از روایی و پایایی مناسبی برخوردارند (سرمد و همکاران، ۱۳۸۳).

 

۳-۷- روایی یا اعتبار

روایی تعیین می‌کند که یک ابزار اندازه‌گیری تا چه حد یک مفهوم خاص را اندازه‌ می‌گیرد. جهت بالا بردن میزان روایی تحقیق سعی گردید تا سؤالات مرتبط با موضوع طراحی گردد و حتیالامکان سلیس و روان و قابل درک برای پاسخگویان باشد. از طرف دیگر سعی گردید تا از پرسشنامه های استاندارد قبلی که توسط محققان قبلی مورد استفاده قرار گرفته است، استفاده شود. همچنین به منظور دستیابی به محتوی، قبل از طراحی پرسشنامه مطالعهای پیرامون موضوع پژوهش به عمل آمده و پرسشنامهای در این راستا طراحی گردید.
پس از طراحی پرسشنامه آن را در اختیار تعدادی از همکاران مجرب سازمان قرار داده تا آنان نظرات خود را در مورد ارتباط بین اهداف تحقیق و پرسشنامه ابراز نمایند، سپس نظرات اصلاحی آنان در پرسشنامه گنجانده گردید و پرسشنامه اصلاح شده در اختیار اساتید فن قرار گرفت و از آنها خواسته شد که نظرات اصلاحی خود را در مورد ارتباط بین اهداف تحقیق و پرسشنامه ابراز نمایند، سپس نظرات اصلاحی اساتید فن در پرسشنامه گنجانده گردید.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir

نظر دهید »
تحول گفتمان ادبی دو نسل از داستان نویسان معاصر ایران- قسمت 20
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

-رایان ،مایکل ،1374،نقد سیاسی ،ترجمعه حسنعیلی نوذری ،نشر مرکز تهران.
-ساروت ،ناتالی ،1364، عصربدگمانی (گفتاری چنددرباره رمان ) اسماعیل سعادت، کتاب پرواز تهران .
-سجودی فرزان ،1373،درآمدی بر نشانه شناسی ،فصلنامه سینمایی فارابی .ش 30.
-سجودی فرزان ،1380،(مترجم و گرد آورنده )ساخت گرایی و پسا ساخت گرایی.تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی حوزه هنری.
– سالنمای زنان، 1379، به كوشش نوشین احمدی خراسانی.
– سجودی فرزان، 1377هنجار گریزی در شعر سهراب سپهری ،در کیهان فرهنگی ،سال 15 ، تهران، ش 42.
– فرکلاف ،نورمن ، 1379،تحلیل انتقادی گفتمان ،گروه مترجمان ،تهران مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.
-کان ،رابرت و فینک ،لاری ، 1373نقد ادبی در قرن بیستم ،ترجمه هاله لاجوردی ،ارغنون ش 4.
-گلشیری،هوشنگ ،1370،شازده احتجاب،تهران ،نیلوفر(چاپ نهم).
– كوئنتین بل، 1373 زندگی‌نامة ویرجینیا وولف، ترجمة سهیلا بسكی، تهران .
– لطفی پور ساعدی 1371،کاظم ،در آمدی بر سخن کاوی ،مجله زبان شناسی ،بهار و تابستان .
– میر صادقی،جمال1376،ادیبات داستانی،نشر سخن تهران.
– میرعابدینی، حسن1379. «فاطمه سیاح و دو برداشت از نقد جامعه‌شناختی»، زنان، ش 72 .
– میرعابدینی ،حسن ،1374فرهنگ داستان نویسان ایران از آغاز تا امروز تهران نشر کاووش.
– میلانی، فرزانه، 1375،«زن و حدیث نفس‌نویسی در ایران»، ایران‌نامه، پاییز.
-صفوی ،کوروش 1373،از زبان شناسی به ادبیات ، تهران نشر چشمه .
-محمودیان ،محمد رفیع ،1382،نظریه رمان و ویژگیهای رمان فارسی،تهران نشرفرزان روز.
-مدرسی ،یحیی ،1368،در آمدی بر جامعه شناسی زبان ،تهران .موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
مسکوب،شاهرخ ،1373،داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع ،نشر فرزان روز.
-مقدادی بهرام ،1378،فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی، فکر روز ،تهران .
-میر صادقی،جمال81 13،داستان نویسان معاصر ایران،نشراشاره.
-میر صادقی ،جمال ، 1376عناصر داستان ،چاپ سوم ،تهران انتشارات سخن.
-میر صادقی ،جمال،1366،ادبیات داستانی تهران ،انتشارات شفا.
-میر صادقی ،جمال،1383، نویسندگان نام آور ایران ،تهران نشر اشاره .
-میر عابدینی ،حسن ، 1377صد سال داستان نویسی ،تهران ،نشر چشمه.
-نجفی ابولحسن ، 1371مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی ،انتشارات نیلوفر،چاپ دوم.
-نجم عراقی منیژه ، صالح پور مرسده و موسوی نسترن ، 1382زن و ادبیات داستانی، تهران،نشر چشمه.
وبستر ،راجر ، 1374ژاک دریدا و واسازی متن ،ترجمه عباس بارانی ،ارغنون شماره 4.
رساله های دانشگاهی:
– علوی، فاطمه,1381، بررسی دیدگاه روایی در سه داستان كوتاه صادق چوبك رویكرد تحلیل كلام انتقادی دانشگاه تهران ,دانشكده دانشكده ادبیات و علوم انسانی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی ,رشته زبانشناسی همگانی -كارشناسی ارشد.
– شایسته پیران، فاطمه,1374نگاهی به سخن كاوی و تحلیل مكالمه همراه با تحلیل مكالمات تلفنی فارسی دانشگاه تهران ,دانشكده دانشكده ادبیات و علوم انسانی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی- كارشناسی ارشد.
– .عبدالحسین برزگر آق قلعه (،1378، )جنسیت و تفاوت واژگان در فارسی معیار به کار رفته در ادبیات داستانی امروز، دانشگاه تهران ,دانشكده دانشكده ادبیات و علوم انسانی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی- كارشناسی ارشد .
-ترابی پلت کله ،زینب،1380،بررسی نماد ونماد گرایی در داستان معصر با تاکید بر آثار صادق هدایت،رساله دانشگاه علامه طباطبایی ,دانشكده دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی- كارشناسی ارشد.
-آقایی میبدی ،فروغ ، 1383نقد و برری داستانهای کوتاه جمالزاده از دیدگاه مکاتب فرمالیسم و ساختگرایی دانشگاه علامه طباطبایی ,دانشكده دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی-دکتری .
– صالح گلریز،1383،نقد و بررسی آثار هوشنگ گلشیری از دیدگاه مکاتب فرمالیسم و ساختگرایی ، دانشگاه علامه طباطبایی ,دانشكده دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی-دکتری.
– جان نژاد، محسن1380، زبان و جنسیت پژوهش: زبانشناختی اجتماعی تفاوتهای زبانی میان گویشوران مرد و زن ایرانی درتعامل مكالمه ای دانشگاه تهران ,دانشكده دانشكده ادبیات و علوم انسانی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی –دكتری.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
– جابر ،مریم ،1381،بررسی مبالغه و رابطه آن با جنسیت در نوشتار فارسی ،رساله برای کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی ,دانشكده دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی- كارشناسی ارشد.
– رویگریان شیوا،1378سخن همدلانه و رقابت جویانه در ادبیات زنان پس از انقلاب ، دانشگاه تهران ,دانشكده دانشكده ادبیات و علوم انسانی ,گروه گروه زبانشناسی همگانی- كارشناسی ارشد .
-فخام زاده ،پروانه ، 1375نقش نهاد های کلامی ،پایان نامه کارشناسی ارشد،پژوهشگاه علوم انسانی.
Abstract:
‘Language and gender’ has recently been entered into studies of language and anthropology; it has attracted interests in this field of researches. The gender of language users is considered in using and changing the language. This thesis is considering the literature with its all details as a story of language and is analyzing it by adding gender into two generations of writers. By using discourse analysis method and adding literary items of formalism school, two pairs of literary texts in a forty-year period, have been considered in order to extract their literary and generic features. This thesis has concentration on features of works of men and women in some fields like: the rate of constancy in standards of literary of texts, avoidance of out of standard vocabulary as old vocabulary, local vocabulary, creating new vocabulary or inclination to original processes of language

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
and culture like using of idioms and proverbs in two generations of writers concerning their genders.
The outcome in reviewed texts shows that men have not approached literary form more than women but done it in a different way. Men more than women have interest in hardgraphy, but women try to remain constant in literary standards and to write more fluent. We should notice that these two generations are nearing to each other, i.e. recent male writers in comparison with previous male writers are avoiding hardgraphy and recent female writers in comparison with previous female writers are avoiding easygraphy. For vocabulary in both generations women are constant in local language and men in standard language. There is no noticeable difference between two genders in creating new vocabulary. Recent generation is using taboos less than previous generation, though subjects of these taboos are different in two genders. It can be totally concluded that men and women are moving away from exaggerated features of previous generation of their gender, whether their starting point is different or not.

Sociology of language ↑
interdisciplinary ↑
W.Labov ↑
P.Trudgill ↑
Sociolinguistics ↑
N.Chomsky ↑
critical discourse analysis ↑
Zelic Haric ↑
N.Fairkough ↑
context ↑
context of situation ↑
Taboo ↑
Itemاز آنجا که این معادل اغلب در رشته جامعه شناسی به کار گرفته می شود ،می توان با اندکی تسامح از شاخص نیز استفاده کرد،
Indictor شاخص ابزار بازنمایی یا عینی کردن یک مفهوم انتزاعی با ذهنی است . ↑
برای نمونه های دیگرنگاه کنید به :2- Lacoff.R.(1990) Talking power. Basic Books
3-Tannen.D.(1990)You just don’t understand me, William Morrow
4- Tannen.D.(1993)Gender and Conversational Interaction. Oxford University Press ↑
Co-Text ↑
Context of Situation ↑
Variety ↑
V.Shlovsky ↑
J.Mukarovsky ↑
B.Harvank ↑
Automatisation ↑
Foregrounding ↑
Cancer ↑
ص 237 برای اطالعات بیشتر وروایت معیر الممالک در مجله یغما نگاه کنید به کار کریستف بالایی :1377 ↑

نظر دهید »
نیچه و غلبه بر نیست¬انگاری از طریق زیبایی¬شناسی- قسمت ۴
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

نیچه در «تبار شناسی اخلاق» در حالی که بر خود می بالد که بدیهی ترین و استوار ترین ارزش های فلسفی پس از روشنگری ( از قبیل مادیت ، باور به سوبژکتیویته ، عقل و حتی ” واقعیت وجودی انسان ) را انکار کرده است ، می نویسد : « وه ، که چه پیروزی ای ! آنهم نه تنها بر حس ها و نمود ها که بسیار بالا تر از آن ، یعنی دست یازیدن به روی عقل و پایمال کردن آن … [ چنین کسی ] بر خویش خنده می زند و بانگ بر می دارد که قلمرویی از حقیقت و وجود هست که همانا عقل را هرگز بدان راه نیست ! » (نیچه و دیگران، ۱۳۸۱، ص ۳۶)
نیچه یک مؤلف خلاق است که راهی یکسره بر خلاف ِ جهت ِ تمام متفکرین پیش از خود بر گزید . و کمتر گروه ، طیف ، و نحله ی فکری و مکتب و صنفی هست که در جایی توسط او به چالش کشیده نشده باشد . شاید از همین روست که هیچ گروهی هم ، دل خوشی از او نداشت . فلاسفه ی معاصرش او را فیلسوف نمی دانستند و شاعران نیز متون او را زیادی فلسفی می دانستند ، انقلابیون او را محافظه کار و محافظه کاران او را انقلابی می نامیدند . اساتید دانشگاه متون این همکار عجیب خود را متونی ذوقی و عارفانه و فاقد ارزش آکادمیک می دانستند و بر عکس عرفاء و ادبا آنها را بس محققانه و فلسفی به شمار می آوردند . سوسیالیست ها به او حمله می کردند که ایده هایش در خدمت بورژوازی نوظهور غرب است . و بورژواها این افکار را سوسیالیستی و از نوع تحریک کننده و رادیکالش می دانستند . از مسیحی و یهودی و مارکسیست و سلطنت طلب گرفته ، تا زن و مرد و دانشمند و عامی در آثار او سخنانی بر علیه خود می یافتند . جنگ طلبان او را صلح دوست و صلح دوستان او را جنگ طلبِ افراطی و ناسیو نالیست ها و یهودی ستیزان افکار او را خائنانه و ضد وطن و یهودیان آنها را یهودی ستیزانه و شبه نازیستی تأویل می کردند … زیرا به ندرت ارزش و هنجارِ مستقری در غرب می توان یافت که روزی ، جایی ، از مجازات زبان گزنده و افشاگر او در امان مانده باشد . این مخالفت خوانی ها در خصوص اندیشه های او به حدی بود که نیچه در نامه ای به یک دوست نوشت : « دیگر نمی دانم که کدام نظر و عقیده ی من مرهمی بر خاطر مردم می گذارد و کدام ایشان را می آزارد» (استرن، ۱۳۸۷، ص ۱۰۳).
بخش اعظم چهار سال آخر فعالیت فلسفی نیچه در زندگی اش صرف پرداختن به این «اصل» شده که به نوعی می توان آن را چکیده اصلی ترین و تأثیرگذارترین باورهای اندیشگی نیچه دانست. مضمون این اصل، گسترش «خود» یا «مرکز قدرت» به فراسوی مرزهای وجودی خویش است و به این وسیله تفوق و برتری پیدا کردن نسبت به دیگران. جی . پی استرن (۱۳۸۷) در وصف آن می نویسد: «اراده معطوف به قدرت عاملی است غیر از عنصر حیات» که انسان، یعنی «ضعیف ترین و باهوش ترین موجودات» (اراده معطوف به قدرت، پاره ۸۵۶)، بدان وسیله بر دنیا سیادت پیدا می کند»، «اراده معطوف به قدرت، نیروی محرک همه ارزش گذاریهای ماست؛ نیرویی است که تعبیرهای ما را از جهان به «چشم اندازهایمان» وابسته می کند و فرضیات و برساخته های بزرگ فلسفی را پدید می آورد»، «اراده معطوف به قدرت انگیزه کسب دانش و نظم دادن به معلومات و ایجاد معرفت و حتی انگیزه خود ایجاد و ابداع است». اما در جواب این سؤال که «اراده معطوف به قدرت چه نیست؟» می گوید: «هر نوع واکنش انفعالی در برابر سرشت سلطه جویانه اراده –یا به عبارت دیگر، هر نوع انحطاط و خستگی و نومیدی».
دو تفسیر اصلی متفاوت و حتی متناقض از این آموزه بنیادین نیچه شده است که ریشه آن به تعریف واژه «قدرت» بر می گردد. قدرت آیا چیرگی بر نفس خود است یا چیرگی بر نفوس دیگران؟ یا هر دو؟
اگر قدرت به معنای نخست باشد تفسیر آن دسته از مفسران نیچه که «اراده معطوف به قدرت» را «اراده چیرگی بر نفس» دانسته اند و از این طریق برای این آموزه جایگاهی در سنت فلسفه اخلاق قائل شده اند درست خواهد بود. مستمسک اینان گفته ای است از نیچه با این مضمون که برخلاف آنچه آلمانی ها فکر می کنند، نیرومندی لازم نیست به صورت خشونت و سنگدلی ظاهر شود و ممکن است در نرمی و سکون باشد.
اما اگر قدرت را به معنای دوم یعنی قدرت بر دیگران آن هم تفوق جسمی و بدنی بدانیم آن وقت تجسم عینی اراده معطوف به قدرت در مصادیقی همچون نازیسم و فاشیسم و به طور مشخص «هیتلر» بیراه نخواهد بود. اما به نظر می رسد این دو برداشت، تفاسیر منحصر نباشند و به گونه دیگری نیز بتوان آموزه اراده معطوف به قدرت را تفسیر نمود.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 


اراده­ی معطوف به قدرتِ نیچه:

نیچه بر آن است که معنای زندگی، بالندگی و بیداری غرایز و امیال حیوانی و مادی(در مقابل امیال معنوی و روحانی) انسان است. اما نگاه او به همه غرایز یکسان نیست. به اعتقاد نیچه، خواست قدرت غریزه­ای بنیادین و محوری است، به طوری که این غریزه بُن­مایه همه غرایز و یا مقصود همه آن­هاست، و بقیه خواست­ها و غریزه­ها، شاخ و برگ و مصادیق فرعی آن می­باشند: «ای فرزانه­ترینان اکنون به کلام من گوش فرا دارید و به جِدّ بسنجید که من آیا به دِل زندگی و تا ژرفنای دل­اش راه برده­ام یا نه. آن­جا که موجود زنده را دیدم، خواست قدرت را دیدم، و در خواستِ بنده نیز جز خواستِ سروری ندیدم.» (نیچه، ۱۳۸۲، ص ۱۲۶)
نیچه تحت تأثیر شوپنهاور که بنای متافیزیکی عالم را بر مفهوم خواست حیات گذاشته بود، گفت این جهان خواستِ قدرت است. یعنی وجود و حرکت همه چیز به خاطر یک نیروی درونی است که آن را به سمت خواست قدرت بیشتر و بیشتر می کشد و راه می برد. البته کاپلستون تأکید می کند که نمی باید چنین انگاشت که معنای آن نزد نیچه آنست که جهان نمود یک یگانگی متافیزیکی است که برتر از جهان است. بلکه بدان معنا که «خواست» وجه فهم پذیر آن است. نظریۀ خواست قدرت نیچه برداشتی است از جهان، شیوۀ نگرشی است به آن و وصف آن، نه یک اصل متافیزیکی که در فراپشت جهان پدیدار جای داشته و از آن برتر باشد (کاپلستون، ۱۳۷۱، ص ۱۶۴).
بر این اساس، نیچه از اخلاق مسیحی متنفّر بود و ارزش های اخلاق مسیحی را مخالف ارزش های واقعی می دانست. وی معتقد بود که این اخلاق، ثمره ای جز انحطاط انسانیت و تمدن انسانی ندارد (نیچه، ۱۳۷۳، قطعه ۲۲۲ و ۲۶۰). اخلاق مسیحی که برای مقیّد ساختن نیروهای تعالی بخشِ حیات، طراحی شده است، همۀ همت و هنر آن این است که از رشد و پیشرفت مردان برجسته منع کند و ظهور ابر مرد را ناممکن جلوه گر سازد (کاپلستون، ۱۳۷۱، صص ۱۶۵-۱۶۶). به عقیدۀ او، به جای دم زدن از برابری انسان ها باید به «انسان برتر» (ابرمرد) بیندیشیم (نیچه، ۱۳۷۷، ص ۱۳۵). و کسب قدرت را سرلوحۀ اهداف انسانی خود بنشانیم و برای رسیدن به این هدف به فلسفه ای نیازمندیم که «نیرومند را نیرومندتر سازد و برای خستۀ از دنیا، فلج کننده و نابودی آور باشد» (نیچه، ۱۳۷۷، قطعه ۸۶۲).
وی در فصل جان آزاده از فراسوی نیک و بد، خواست قدرت را نه تنها اصلی­ترین نیروی مؤثر در انسان، بلکه تمامی نیروی مؤثر در جهان می­شمارد: «اگر جهان را از درون بنگریم، اگر جهان را برحسب «وجه دریافتنی» آن تعریف کنیم و توضیح دهیم، چیزی نخواهد بود، مگر خواست قدرت.» (نیچه ، ۱۳۷۳، ص ۷۸)
در آخرین قطعه خواست و اراده معطوف به قدرت نیز آمده است: «آیا می­دانید که جهان از نظر من چیست؟ . . . این جهان، اراده قدرت است، و دیگر هیچ! و شما خود نیز اراده قدرت­اید و دیگر هیچ!» (نیچه، ۱۳۷۷، صص ۷۸۹-۷۹۰).
بدین ترتیب از سخنان نیچه به دست می ­آید که نه تنها معنای زندگی انسان را باید در اراده معطوف به قدرت جست، بلکه معنای زندگی هر موجود زنده­ای را، و حتی معنا و حقیقت واقعیت کیهان را باید در آن جست، پس کیهان­شناسی نیچه مثل انسان­شناسی او در اراده معطوف به قدرت منعکس شده است. این اراده، هم معنای زندگی است و هم معنای هستی.
بی­تردید نظریه خواست قدرت نیچه، ریشه در دل­دادگی او به فرهنگ یونان باستان، اساطیر یونانی و قهرمان­پردازی­های افسانه­ای آن دارد، و از این رو، باید در امتداد همان فرهنگ ملاحظه شود. به همین سبب، مَثل اعلای اراده معطوف به قدرت در ابرمرد (Superman) تحقق می­یابد که سمبل دیونوسیوس است و او محور فرهنگ نوینی است که نیچه بشارت آن را داده است (کرد فیروزجایی، ۱۳۸۶، صص ۵۸-۶۲). او می­گوید نیروی دیونوسوس چیزی جز اراده معطوف به قدرت نیست. از این رو مفاهیمی چون «صدق و کذب» و «واقعیت و خیال» مقولاتی است مجازی که اراده معطوف به قدرت را در پس بازی­های زبانی پنهان می­سازد (ضیمران، ۱۳۸۲، ص ۵۴).
لازم به ذکر است که تفاسیر دیگری نیز از این نظریه صورت گرفته است، چنان که برخی معتقدند که نیچه این نظریه را برای نفی متافیزیک غرب به کار گرفته است، برخی آن را واکنشی در برابر نظریه «شیء فی نفسه» کانت دانسته ­اند (همان، ص ۱۶۳). در هر حال، نیچه با تأکید بر مفهوم قدرت، بنیان­گذار مکتب اخلاقی قدرت­گرایی شده، و بر اندیشمندان غرب تأثیر بسیار نهاده است، تا آنجا که به گفته آندره مالرو، «اندیشه­ های بنیادین قرن بیستم، یا از آنِ مارکس است یا از آنِ نیچه، از زمان درگذشت این دو فیلسوف تا امروز، هیچ نویسنده و متفکری از تأثیر آنها آزاد نبوده است» (نیچه، ۱۳۸۲، ص ۵).
به طور خلاصه، نیچه بر این باور است که برای تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی باید دید که چه کاری موجب تقویت حس قدرت گرایی می شود و چه کاری موجب تضعیف این حس خواهد شد؛ کارهای نوع اول، فضیلت و کارهای نوع دوم، رذیلت به حساب می آیند. در این مکتب، کمال؛ مساوی با توانایی، و نقص؛ مساوی با عجز و ناتوانی است و حتی خوبی و بدی هم با همین‏ مقیاس و معیار سنجیده می ‏شود؛ خوب یعنی توانا، و خوبی یعنی‏ توانایی، و بد یعنی ناتوان، و بدی یعنی ضعف و ناتوانی. بنابراین، انسانی دارای کمال و تکامل بوده و به آن می توان انسان کامل گفت که دارای قدرت باشد. به دیگر سخن؛ کمال انسان در قدرت و توانایی او است.
نظریه اراده معطوف به قدرت نیچه، با دیدگاه معرفت­شناختی او نیز ارتباط دارد. مشکل اصلی معرفت بشری نزد نیچه مانند همه فیلسوفان ما بعد کانتی، مشکل رابطه ذهن و عین است و این که، آنچه که در خارج، مستقل از ذهن، وجود دارد، چگونه وارد ذهن می­گردد. آیا مفاهیم قادرند واقعیت عینی را آن گونه که هست، نشان دهند؟ و آیا معرفت برآمده از مفاهیم، واجد عنصر حقیقت است یا نه؟
نیچه منکر امکان معرفت به واقعیت است و شناخت­های بشری را از جهت کشف واقعیت نفس الامری، چیزی بیش از موهومات نمی­داند، اما از نظر او، انسان به جهت سودمندی این موهومات در نزاع برای بقای نوع بشر و خواست قدرت او، آن­ها را حقیقت می­انگارد. از منظر او، معرفت­ها و نظریه­ های فلسفی و علمی، برداشت­ها و چشم­اندازهای انسان می­باشند؛ انسان برای تأمین اهداف خود، جهان را مطابق الگوهای ذهنی خود سازمان می­دهد. بدین ترتیب، وی حقیقت­جویی و اراده معطوف به حقیقت را تخطئه می­ کند و آن چه از نظر او اصالت می­یابد، اراده معطوف به قدرت است (کرد فیروزجایی، ۱۳۸۶، صص ۸۵-۹۴). اراده معطوف به قدرت، نیروی محرک همه ارزش­گذاری­های ماست؛ نیرویی است که تعبیرهای ما را از جهان، به «چشم­اندازمان» وابسته می­ کند و فرضیات و برساخته­های بزرگ فلسفی را پدید می­آورد (استرن، ۱۳۷۳، ص ۱۲۵).
فصل دوم: نیهیلیسم (نیست­انگاری) و برداشت نیچه از نیهیلیسم
۲-۱) مقدمه
در جریان انسان گرایی رواج یافته در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم، اعتقاد به وجود هر گونه مرجع متعالی و ماورای طبیعی، رنگ باخت و تعالیم آسمانی، انکار شد و انسان، بنیان گذار و ارزش گذار اصول و اخلاق، شمرده شد و پس از گذشت اندک زمانی، چون نتوانست با تکیه بر عقل و دانش خود، پاسخ بسیاری از مسائل (بویژه فلسفه حیات) را پیدا کند، وجود خود را پوچ و تهی یافت. چنین بود که فلسفه نیست­انگاری (nihilism)، بنیاد نهاده شد.
نیهیلیسم بی مبنایی، بی معنایی و مرگ ارزش های جهان است که حیات ما را فرا گرفته است. ولی باید اعتراف کرد که در هیچ دوره ای از تاریخ حیات بشر همچون چند دهه اخیر، نیهیلیسم چهره خود را چنین آشکار نکرده بود. اگر در پایان قرن نوزدهم نیچه اعلام داشت که نیهیلیسم در آستانه در ایستاده است، در دوران کنونی ما این میهمان ناخوانده، خود صاحب خانه گشته و جهان ما را از آن خود کرده است.
فردریش نیچه نخستین فیلسوفی است که به طور تفصیلی از نیست انگاری سخن گفته است. نیچه نیست انگاری را محصول بسط “ارزش های بزرگ و آرمان های ” مابعدالطبیعی تمدن غرب ، آنگاه که تا به نهایت آن بسط یافته باشند می­داند. وی خود را “نخستین نیست انگار کامل عیار ” می­نامد.
۲-۲) مفهوم نیهیلیسم:
لفظ نیهیل (nihil) ریشه لاتینی دارد، که به معنی «هیچ» است. در کتاب های لغت فرانسهGRANDE LAROUSSE) ) مرادف این کلمه به زبان فرانسه، کلمه­ی­ rien و مرادف انگلیسی آن nothing است. نیهیلیسم – که در اصطلاح فارسی می توان آن را «نه گرایی»، «نیست گرایی» یا «هیچ گرایی» و «بی گرایشی» نام داد – روشی است که موضوعات تحمیل شده بر اندیشه های بشری را به نوعی نفی می کند. این نفی، هم از جهات فلسفی؛ یعنی چرایی ها و چگونگی های «معتبر شناخته شده» و هم از جنبه های اجتماعی و شامل قراردادهای تحمیلی دست و پا گیر است، که اساساً نیهیلیسم آن را مطرود می شمارد (غفوری، ۱۳۷۹، ص ۳۷).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نیست­انگاری به عنوان نظریه و مکتبی فلسفی منکر ِ هر نوع ارزش ِ اخلاقی و مبلّغ ِ شکّاکیّت ِ مطلق و نفی ِ «وجود» است و در درون ایدئولوژی‌ای جای می‌گیرد که ترویج نفی‌گرایی را تکلیفی اخلاقی می‌شمارد. عام­ترین معنای فلسفی این اصطلاح گهگاه به نظریاتی نسبت داده می‌شود که مدعی‌است، «عدم» واقعاً به معنایی وجود دارد، و یا وجود را واهی و غیر واقعی می‌داند و فراگذشتن از آن را از طریق تجربه عدم می‌جوید (شایگان، ۱۳۸۲، ص ۱۱۳). اما در زمینه اخلاقی، نیهیلسیم به آرایی تعلق می‌گیرد که منکر هرگونه وجه امتیاز میان خیر و شر هستند.
توماس نیِگل[۶] (سال هشتم، ص ۱۰۰) معتقد است: «پوچی وضع ما نه ناشی از تضاد بین انتظارات ما و دنیا، بلکه ناشی از تضادهای درونی خودمان است». این سخن بدان معناست که ما «اغلب زندگی را به نام‌های تلخی می‌خوانیم، اما تنها آن هنگام چنین می‌کنیم که خود تلخ و تاریکیم و زندگی را خالی و عبث می‌پنداریم، هنگامی چنین می‌کنیم که روح ما به سرگردانی در مکان‌های متروک رفته باشد و قلب ما سرمست از خویشتن بینی مفرط است» (همان).
در نیهیلیسم، نخست سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظام موجود به میان می آید و سپس ناتوانی نسبت به ارزش های موجود در ذهن، دامن می گسترد و سرانجام نسبت به آنچه که هست کینه و کدورت سر می گیرد. در نیهیلیسم یا نیست­انگاری، فقدان هدف اجتماعی، بی معیاری و نداشتن و نپذیرفتن شاخص و میزانی جهت سنجش امور مطرح است. این نگرش که منشأ آن را باید در جوامع اولیه یافت، نوعی ترک دنیا کردن، خودفراموشی، بی اعتنایی و بی اعتقادی نسبت به هدف دار بودن عالم، و اظهار عجز درباره توان ذهنی و فکری آدمی را به دنبال دارد. شکاکیت افراطی نسبت به همه چیز و نفرت از حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی و بیهودگی آنها، از منشأهای تکوینی نیهیلیسم و مایه های ابتدایی آن است (آراسته خو، ۱۳۸۱، ص ۱۰۳).
عکس مرتبط با اقتصاد

 

یک نیهیلیست پی جوی حقیقت نیست، زیرا در نگاه او حقیقتی وجود ندارد. حقیقت طلبی ، دست کم نیازمند این پیش فرض است که فرد قایل به حقیقتی پیشین باشد که بتواند به آن دست یابد. اما از آن جا که نیهیلیست، بنیان‌ها را درهم می‌ریزد، به دنبال امر استعلایی نخواهد بود. نیهیلیست، مقاومت عملی و عقلانی در برابر واقعیت‌های بیرونی و درونی را بیهوده می‌شمارد و لذا تن می‌سپارد و تسلیم می‌شود، ولی در این هم رأیی و همراهی ظاهری، هرجا که بتواند فرصتی دست دهد، به آن ضربه می‌زند. روح یک نیهیلیست با درون و بیرون سر سازش ندارد و جدال دائمی را در دو جبهه پی‌گیری می‌کند. به واقع، طغیان علیه خود و شورش علیه جامعه، نتیجه‌ی معرکه‌های جانفرسای جنگ و ستیز با جامعه و ساختارهایش و با خویشتن و ظرفیت هایش است.

 

فئودور داستایفسکی دررمان “یادداشت‌های زیرزمینی”، شخصیتی را به تصویر می‌کشد که در یک زیست زیرزمینی، انزوا پیشه کرده است و دست به هیچ کاری نمی‌زند. او دائما انگیزه‌ها، اهداف و آرمان‌های خود و دیگران را زیر سؤال می‌برد. قهرمان داستایفسکی، وقتی از انگیزه‌ها و دلیل اعمال خود و دیگران می‌پرسد، تلاش می‌کند بر بحران معنای خویش فایق آید، اما آن هنگام که جستجوی معنا به بن بست می‌رسد، دست روی دست می‌گذارد و خود را به حالت تعلیق درمی‌آورد. نویسنده­ی یادداشت‌های زیرزمینی، حالت بی تفاوتی، انزوا و تعلیق را ثمره‌ی اجتناب ناپذیر هرگونه پرسش و ابهام عمیق درباره‌ی ارزش‌ها، عنایات و بالاخره معنای زندگی و عالم انسانی، می‌داند.

 

قهرمان داستایفسکی، همان وضعیتی را دارد که «آلبر کامو» در بیگانه توصیف می‌کند. کامو انسانی پوچ را توصیف می‌کند که بدون تمنا، علی رغم بی احساسی دنیا نسبت به خودش، زندگی می‌کند. چنین شخصیتی بی آن که در مورد فقدان هرگونه بنیان عقلانی برای زندگی، غفلت ورزد، یا آن را انکار کند، از زندگی تا آن جا که ممکن است استقبال می‌کند (ولف، سال هشتم، ص ۳۲). او می‌داند که بین خواست ما (که جهان معقول، منظم و دارای لطف و عنایت باشد) و واقعیت خاموشی، بی روحی و بی احساس آن، تضادی آشتی ناپذیر وجود دارد. بنابراین هنگامی که اعتراض هایش به جایی نمی رسد، آن هنگام، انزوا طلب و گوشه نشین می‌شود.

 

در واقع کسی که به پوچی می‌رسد، گویی «بیگانه‌ای» است در این جهان که برای او جهان بیش از هر چیز غیرقابل درک است: «احساس پوچی، احساس جدایی انسان و زندگی است. انسان، هنرپیشه‌ای است که روی صحنه آمده، اما صحنه پردازی برایش آشنا نیست و نمی‌داند کدام قسمت از نمایشنامه را باید اجرا کند و همواره احساس عدم تعلق و آوارگی می‌کند (زین پیرویتس، ۱۳۷۸، ص ۴۴)».

نیهیلیسم صور و اقسامی دارد که از باب نمونه می توان به «نیهیلیسم معرفت شناختی» که به معنای انکار و نفی وجود هر نوع معرفت و هیچ یا نیست انگاشتن معرفت است، اشاره کرد. همچنین می توان از نیهیلیسم مابعدالطبیعی نام برد، که به یک اعتبار به معنای نفی، انکار و نیست انگاشتن عالم واقع و جهان بیرون از ذهن است. این دو صورت نیست انگاری در واقع اقسامی از مراتب خاص از بسط نیهیلیسم تاریخی فرهنگی است (زرشناس، ۱۳۸۶، ص ۱۳).
۲-۳) تاریخچه نیهیلیسم:
درباره تاریخچه استفاده از لغت nihil باید گفت که این کلمه توسط صاحبان کلیسا در زمان انتقاد و حمله به شک گرایی کلاسیک و مکتب کلبیون استفاده می شد، اما برای اولین بار نیهیلیسم در فلسفه مدرن به عنوان یک لغت فلسفی، در نامه­ی فردریش هرمان یاکوبی (۱۷۴۳-۱۸۱۹) به فیشه (۱۷۹۹) نگاشته و ثبت شد. یاکوبی که منتقد کانت و یک ایده آلیسم پساکانتی است، بیان کرد که از نیهیلیسم نگران و دلسوخته است (همان، ص ۱۱).
این اصطلاح در قرن نوزدهم در روسیه و در اوایل دوران حکومت الکساندر دوم گسترش یافت. بود که در رمان مشهور پدران و پسران (۱۸۶۲) این واژه را از طریق شخصیت بازاروفِ نیهلیست مشهور کرد. تورگینف این عنوان را برای آن گروه از روشنفکران ِ روس به کار برد که از کُندگامی ِ اصلاحات سرخورده بودند و از ایمان ِ پیشینیان ِ خود به لیبرالیسم دست برداشته و هوادار ِ نابود کردن ِ نظام ِ موجود با هر وسیله بودند. مهمترین نظریه پرداز ِ این گروه در روسیه د. ای. پیسارف ( ۱۸۴۰-۶۸ ) بود که در رُمان ِ تورگینف با نام ِ بازاروف تصویر شده است. وی عنوان ِ نیهیلیست را با افتخار برای خود پذیرفت و بسیاری از انقلابی های نسل ِ بعد، از وی پیروی کردند. اما بزرگ ترین شخصیّت ِ نیهیلیست در میان این ِ آنارشیست­های روس میخائیل باکونین (۱۸۱۴-۷۶) بود که گفته اند نه تنها نظام ِ قانونی بلکه هرگونه نظامی را رد می کرد، حتّا نظام ِ دیکتاتوری ِ انقلابی را؛ و رستگاری را در برافکندن ِ نظام ِ جامعه ی موجود می دید. ایدئولوژی ِ او سه اصل داشت: (الف) تبلیغ ِ بی دینی؛ (ب) نابودی ِ دولت؛ (پ) گزیدن ِ طغیان به جای ِ عمل ِ سیاسی. آنارشیسم ِ نیهیلیستی هرچند در کشورهای واپس مانده ای که قشر ِ دهقانی ِ سرکوفته داشتند (مانند ِ روسیه، ایتالیا، اسپانیا) نفوذ کرد، ولی به طور ِ کلّی در جریان ِ تطوّر ِ فلسفی و سیاسی ِ آنارشیسم، که با پرودون آغاز شد و کروپاتکین آن را از سر گرفت، انحرافی شمرده می شود. این عنوان بعدها برای جنبش های تندرو ِ گوناگون در خارج از روسیه به کار رفت، چنانکه پیروزی ِ نازیسم درآلمان «انقلاب ِ نیهیلیسم» نامیده شد، و در روزگار ِ ما برخی از تندروان ِ چپ ِ نو را نیهیلیست نامیده اند. (آشوری، ۱۳۸۷، ص ۳۲۲)
این تفکّر در نتیجه ویرانی‌های حاصل از دو جنگ جهانی اروپا رشد گسترده‌ای کرد و به ساقط کردن نمودها و امور عینی و ذهنی و بی‌ارزش دیدن همه آنچه که وجود دارد، رو کرد، چرا که گرایش و طلب نیهیلیسم غالباً به دنبال شکست‌ها و مواجه شدن با موانع سنت‌ و سرخوردگی‌های مختلف رخ می کند (آراسته خو، ۱۳۸۱، ص ۸۷۸).

 

۲-۴) نیهیلیسم نیچه­ای

نیچه از معروف ترین فیلسوفانی است که نظریات او در قالب فلسفه نیست­انگاری بیان شده است. او در کتاب «اراده معطوف به قدرت »، خود را «نخستین نیست انگار کامل عیار اروپا» می نامد (نیچه، ۱۳۸۲، ص ۵۶)، و در واقع دعوی آن را دارد که از نیست انگاری عبور کرده است . وی بر خلاف دیگر مفسران نیهیلیستی، یک فیلسوف، زبان شناس و مردم شناس و از همه مهمتر یک استاد دانشگاه بود، از این جهت نوشته ها و آثار او در باب نیست­انگاری از ابعاد و محتوای پیچیده ای برخوردار است. از دیدگاه نیچه، نیهیلیسم یک کاتالیزاتور[۷] یا تجزیه کننده و یک حادثه تاریخی است که بی ارزش شدن تمامی ارزش ها را در پی دارد (غفوری، ۱۳۷۹، ص ۴۷).
او معتقد است «نیست‌انگاری ریشه‌ای (رادیکال)، اعتقاد به دفاع‌ناپذیر بودن مطلق هستی است در زمانی که پای عالی‌ترین ارزشهایی که آدمی باز می‌شناسد، در میان باشد، و از این گذشته، بازشناسی این مسئله که ما فاقد کمترین حق برای مفروض داشتن یک فراسوی الهی یا اخلاقی برای چیزها هستیم؛ این بازشناسی پیآمد پرورش راست­گویی است و این راست­گویی خود پیآمد ایمان به اخلاق» (نیچه، ۱۳۷۸، ص ۲۹). در واقع، نیچه نیست انگاری را محصول بسط «ارزشهای بزرگ و آرمانهای » مابعدالطبیعی تمدن غرب ، آنگاه که تا به نهایت آن بسط یافته باشند، می داند.
نیچه، آغاز نیست انگاری را نفی رویکرد شادخوارانه و به تعبیر او، زندگی گرایانه دیونوسوسی توسط رویکرد مبتنی بر عقلانیت اخلاقی آپولونی در یونان می داند. به اعتقاد او، با ظهور اندیشه سقراطی و سپس مسیحی، مابعدالطبیعه سقراطی-مسیحی ای پدید آمد که به عنوان باطن تفکری غرب، ارزش هایی را پدید آورد. این ارزش های مابعدالطبیعی که مبنای تمدن سقراطی-مسیحی است، اینک و در پایان تمدن مدرن و به اعتباری آغاز پست مدرن، گرفتار بحران گردیده و به انکار خود برخاسته است. او این سیر انکار ارزش های مابعدالطبیعی تمدن سقراطی-مسیحی توسط خود آن تمدن را همان نیهیلیسم یا نیست انگاری می نامد (لی[۸]، ۱۹۷۳، صص ۲۲-۲۴).
نیچه می پرسد: «چرا در این هنگام بر آمدن نیست انگاری باید ضروری باشد؟» و پاسخ می­دهد: «زیرا که ارزش های کنونی ما از آن رو به این نتیجه؛ یعنی به نیست انگاری می رسد که انگاری حاصل منطقی ارزش های بزرگ و آرمان های عالی ما است و آن نیز هرگاه درباره آن تا به انجام بیندیشیم– زیرا که نخست باید نیهیلیسم را بخوبی دریافت و چشید تا بتوان فهمید و به این حاصل رسید که براستی ارزش این ارزشها چه بوده است…. هنگامی رسد که به ارزشهای تازه ای نیازمندیم…» (نیچه، ۱۳۸۲، ص ۵۶).
ارمغان نیچه ارزیابی دوباره همه ارزشهاست. همان گاه که جان کودک می شود و به آفرینندگی دست می یازد: ‹‹مرا پاس می دارید؛اما چه خواهد شد اگر روزی تندیس این پاس داشت فروافتد؟ بپایید که این تندیس افتان شما را خرد نکند! شما آن گاه که مرا یافتید هنوز خودرا نجسته بودید. مومنان همه چنین اند. ازین رو ایمان چنین کم بهاست. اکنون به شما می گویم که مرا گم کنید و خود را بیابید. و تنها آن گاه که همگان مرا انکار کردید، نزد شما باز خواهم آمد. براستی آن گاه گم­گشتگانم را با چشمی دیگر خواهم جست؛ با عشقی دیگر به شما عشق خواهم ورزید، و دیگر بار دوستان من خواهید بود و فرزندان یک امید. آن گاه نزد شما باز خواهم آمد تا نیمروز بزرگ را با شما جشن گیرم.و نیمروز بزرگ آن گاه خواهد بود که انسان در میانه راه خویش، میان حیوان و ابر انسان، ایستاده باشد و رهسپاری خویش به شامگاه را چون برترین امید خویش جشن گیرد؛ زیرا که این راهی ست به بامدادی نو. آن که همیشه شاگرد می ماند آموزگار خود را پاداشی بسزا نمی دهد…» (نیچه، ۱۳۷۹)
نیچه میل غریبی به ساحت غریزی بشر دارد؛ و ستیز او با ارزشهای سقراطی ـ مسیحی و بخصوص مسیحیت، از آن روست که معتقد است : «مسیحیت با اخلاقیات خود، شادخواری لذّت طلبانه نفسانیِ غریزی یونانی ـ که نیچه از آن تحت عنوان گرایش «دیونوسوسی » نام می برد ـ را از بین برده است و ابرمرد نیچه ، به یک اعتبار، مظهر احیای این روحِ غریزی نفسانی و حتی سیطره جوست» (نیچه، ۱۳۸۲، ص ۳۱). این ابرمرد از دل همان فرهنگ غربی برخاسته و ماهیتی غربی دارد. نیچه در تبیین ماهیت غربی او، این تمثیل را به کار می گیرد که «آنچه زخم ماست ، مرهم و دوا هم هست» (هالینگدل[۹]، ۱۹۸۵). در واقع، او راه عبور از نیست انگاری مطروحه خود را نیز، دقیقاً در افق تمدن غربی و بازگشت به سرچشمه های باستانی آن می داند.
نیچه در اراده معطوف به قدرت نیهیلیسم را به دو قسم فعال و منفعل تقسیم می کند. او نیهیلیسم فعال را نیست انگاری خویشتن و نیهیلیسم منفعل را نوعی ضعف، فرومایگی دنیوی و پوچی دغدغه های دنیوی معرفی می کند.
او نیست انگاری منفعل را مترادف غرق گشتن در دغدغه های میانمایه زندگی روزانه ، و نیست انگاری فعال را نیست انگاری درازدستِ گرفتار بی معنایی که به نفی خود می پردازد، می داند.
هم­چنین علل نیست انگاری از منظر نیچه عبارتند از:
«۱- گونه عالیتری وجود ندارد، یعنی کسانی که باروری و قدرت نهی‌ناشدنی‌شان ایمان به انسان را تداوم بخشد.
۲- گونه پست‌تر(توده جامعه)، فروتنی را از یاد می‌برد و نیازهایش را تا حد ارزشهای کیهانی و متافیزیکی بزرگ می‌کند. به این ترتیب کل هستی عوام‌پسندانه می‌شود، تا آنجا که توده استیلا می­یابد، به استثنا‌ها زور می­گوید و در نتیجه آنان ایمان به خویش را از دست می‌دهند و نیست‌انگار می‌شوند» (نیچه، ۱۳۷۸، صص ۴۲-۴۳).
نیچه موقعیت فرهنگی اروپا در سبز فایل را این گونه معرفی می کند: «ما اروپاییان در پهنه وسیعی از خرابی ها قرار گرفته ایم که در آن هنوز چند بنای بلند سر بر افراشته اند، اما بسیاری از آنها بر اثر قدرت و گرفتگی ساییده و فرسوده شده اند و تنها به صورت معجزه وار بر پا مانده اند و بسیاری دیگر نقش بر زمین شده اند. بنابراین، تابلوی نسبتاً زنده و جذابی است. در کجا چنین خرابه هایی به این زیبایی وجود داشته است؟ علف های هرز و کوتاه و بلندی همه جا را پوشانده است. این دیار ویران، کلیسا است. امروز ما شاهدیم که ارکان اصلی و پایه های عمیق جامعه مسیحیت متزلزل است و ایمان به خدا واژگون شده است. اعتقاد به آرمان مطلوب زهد و ریاضت مسیحی آخرین منبرش را به پایان می برد» (نیچه، ۱۳۸۰، ص ۳۴۴).
او این زندگی اروپایی را چنین تصویر می کند: آموختاری پدید آمده و باوری در کنار آن. همه چیز تهی است، همه چیز یکسان است، همه چیز به پایان آمده است. از تمام تپه ها پژواک آمد. همه چیز تهی است و همه چیز یکسان است. همه چیز به پایان آمده است. درست است که خرمن کرده ایم و اما چرا میوه هامان همه تباه و سیاه شده است. دوش از ماه شریر چه فرو افتاده؟ کارمان همه بیهوده بوده و شرابمان زهر گشته و چشم بد بر کشت ها و دل هامان داغ زردی زده است. ما همه خشکیده ایم و اگر آتش در ما افتد خاکستر خواهیم شد. آری، ما آتش را نیز به تنگ آورده ایم. چشم هامان همه خشکیده است (نیچه، ۱۳۸۲، ص ۷۸).
آن زمان فرا می رسد که تقاص اینکه دو هزار سال تمام مسیحی بوده ایم را پس دهیم. آن وزنه سنگین را از دست بدهیم که بدان زنده می ماندیم. زمانی است دراز که نمی دانیم چه کنیم. نه راهی به پس نه راهی به پیش، نه به درون نه به بیرون (نیچه، ۱۳۸۰، ص ۷۳).
او در مورد ایده آل معتقد است: دروغی به نام ایده ال که تاکنون مصیبت واقعیت بوده و انسان از طریق آن تا مغز استخوانش دروغگو و ساختگی شده است، تا حد پرستش ارزش های متضاد با آنچه به تنهایی می تواند شکوفایی، آتیه و حق سر فرازانه او را نسبت به آینده تضمین کند. (نیچه، ۱۳۷۴، ص ۴۵)
شاخصه های نظری و متافیزیکی جهانی متأثر از عقائد نیچه عبارتند از:
۱٫جهان بی متافیزیک؛ ۲٫ فقدان امنیت آونتولوژیک؛ ۳٫ مرگ خدا؛ ۴٫ مرگ حقیقت؛ ۵٫ فهم پراگماتیستی از حقیقت؛ ۶٫ مرگ حقیقت و آزادی؛ ۷٫ انسانی شدن حقیقت؛ ۸٫ نفی عالم فرا محسوس، مرگ ابدیت؛ ۹٫ جهان به منزله صیرورت؛ ۱۰٫ انکار مقولات متافیزیکی؛ ۱۱٫ جهان به منزله امکان محض؛ ۱۲٫ بی بنیاد شدن جهان؛ ۱۳٫ جهان به مقوله افسانه؛ ۱۴٫ جهان بی تعین؛ ۱۵٫ منطق ظهور اراده معطوف به قدرت؛ ۱۶٫ تولید حقیقت (حقیقت حاصل اراده معطوف به قدرت است)؛ ۱۷٫ بی اعتباری زبان (متافیزیکی)؛ ۱۸٫ یکسانی ادبیات و فلسفه؛ ۱۹٫ مرگ اخلاق؛ ۲۰٫ فقدان رابطه میان حقیقت، فضیلت و سعادت؛ ۲۱٫ جهان به منزله تصادف و نحوه زیست مبتنی بر آن؛ ۲۲٫ مرگ انسان، که عبارت است از: الف: تقلیل انسان به حیوان؛ ب) مرگ سوژه؛ ۲۳٫ نیهیلیسم؛ ۲۴) وجود آخرین انسان (انسانی که متأثر از موارد فوق است)؛ ۲۵٫ اندیویدوآلیسم (عبدالکریمی، ۱۳۸۷، ص ۹۳).
آیا هایدگر درست می گفت که کار نیچه به منزله ختم متافیزیک است؟ در تفکر فلسفه نیچه – به واسطه صورتی که فلسفه پردازی او پیدا می کند-یک رشته موضوعات متافیزیکی مورد تردید قرار می گیرد و بلاتکلیف و مساله ساز می شود، ولی با وجود صورتی که این موضوعات به خود می گیرد، هرگز کاملا ابطال نمی شود و همچنان به صورت ضمنی در لابلای اصطلاحاتی که برای ابطالشان به کار می رود، برجای می مانند. مقصود نهایی نیچه، نه نابود کردن متافیزیک، بلکه ایجاد نظامی نوین و سازگار با زمان بود. ولی او در این مهم نیز مانند همه برنامه های گسترده خویش شکست خورد.گرچه انقلابی به نام انقلاب نیچه وجود ندارد ،اما طرز جدیدی است برای نگریستن به جهان-هم جهان او و هم جهان ما – و همچنین شیوه ای نوین برای تشریح و توصیف آن (استرن، ۱۳۷۳، ص ۲۲۱).
فصل سوم : فلسفه­ی هنر نیچه و غلبه بر نیهیلیسم از طریق زیباشناسی
۳-۱) مقدمه

 

نظر دهید »
تاثیر دین زرتشتی بر دیدگاه شاهنامه درباره خداوند- قسمت ۵
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

نام پدرش پوروشسب و مادرش دوغدو بوده و سلسلۀ نسب پیامبر در پشت چهل وپنجم به کیومرث می‌رسد که بنیانگذار سلسلۀ پیشدادیان بوده. لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی و راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمده صفت یا عنوان پیامبر می‌باشد به طوری که در بیشتر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب پروردگار به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی‌بالاتر از آن نیست. (مری بویس:۳۸۴)
خانه پدرش در کنار رود دَرجی که به دریای چی چَست (ارومیه) می‌ریخت با چهره ای نورانی و با لبخند از مادرش دغدو زاده شد و چون نام خاندان پدرش اسپنتمان بود، او را زرتشت اسپنتمان نام نهادند.
پ) همسر و فرزندان
اشوزرتشت با «هووی» ازدواج کرد و شش فرزند داشت.سه دختر به نام های: فرنی، تریتی، پورچیستا و سه پسر به نام های: ایسدواستر، اوروتت نر، خورشیدچهر. (حسینی پناه،۱۳۸۷)
حاصل ازدواج پوروش اسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌ هاست.
ت) دوره تربیت و تحصیلات
آنچه به یقین در مورد زندگی زرتشت از متون اوستایی بر می‍آید اینست زرتشت از کودکی تعلیمات روحانی دیده‌است زیرا در گات‌ها (یسن ۳۳، بند ۱) خود را زوتَر نامیده‌است و آن اصطلاحی است که در مورد دین مردی که دارای شرایط کامل روحانیت است، به کار می‌رود. در گات ها (یسن ۴۳) اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورامزدا شده‌است. زرتشت در تبلیغ دین خود با دشواری‌هایی روبرو بوده‌است. در سرودهای خویش (یسن ۴۶، بند ۲) از فقر و کمی تعداد حامیانش می‌گوید و از بدکاری پیشگویان و روحانیان هم وطن خود کوی‌ها و کرپن‌ها، گله و شکایت دارد و از بعضی دشمنان خود مانند بندوه و گرهمه (یسن ۴۹، بند ۱ و ۲) نام می‌برد. سرانجام بر آن می‌شود که از زادگاه خود دور شود و به سرزمین مجاور برود که فرمانروای آن کی گشتاسپ است. زرتشت در این سرزمین سرانجام با موفقیت روبرو می‌گردد. با گِرَوِش کی گشتاسپ به دین زرتشت، مخالفت‌های حکمرانان همجوار برانگیخته می‌شود. نام برخی از فرمانروایان مخالف زرتشت در آبان‌یشت (یشت ۵، بند ۱۰۹) آمده‌است که از میان آنان ارجاسب تورانی از همه نامورتر است.
جایگاه گات‌ها، سخنان زرتشت، در اوستا
قدیم‌ترین و مقدس‌ترین قسمت اوستا کتاب دینی زرتشتیان، گات‌ها می‌باشد. از زمان‌های بسیار قدیم گات‌ها را سخنان و اشعار خود زرتشت می‌دانستند. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۳۷) اوستایی که اکنون در دست است تنها یک چهارم کتابی است که در دورهٔ ساسانیان وجود داشته‌است. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۳۶) اوستا در شکل کنونی خود شامل پنج بخش است. بخش‌های اوستا عبارتند از :
یسنا به معنی پرستش و نیایش است و مهمترین قسمت اوستاست. سخنان زرتشت موسوم به گات‌ها، در آن گنجانده شده‌است. کلاً شامل ۷۲ فصل یا هات است. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۴۰)
ویسپرد شباهت تامی به یسنا دارد و همراه آن در مراسم دینی خوانده‌می‌شود. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۴۲)
یشت‌ها از برای ستایش پروردگار و نیایش امشاسپندان و فرشتگان و ایزدان است. از نظر قدمت زبانی احتمالاً چند سده با عهد گات‌ها اختلاف زمانی دارد. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۴۰)یشت‌ها گروهی از متن‌های کهن هستند که از راه تلفیق در گنجینهٔ آیین زرتشتی گنجانده شده‌اند.
وندیداد به معنی قانون است. این بخش شامل بسیاری از قوانین مذهبی و احکام دینی زرتشتیان می‌شود. تألیف آن معمولاً به پس از دورهٔ هخامنشی نسبت داده‌می‌شود. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۶۲) زبان و سبک و انشاء وندادید با این فرض که همهٔ کتاب از دورهٔ اول اشکانی است، کاملاً سازگار است.
خرده‌اوستا به معنی اوستای کوچک است. برای شرح نماز، ادعیه، روزهای متبرک ماه و اعیاد مذهبی سال و سایر مراسم مثل سدره‌پوشی و کستی بستن کودکان، عروسی، سوکواری و غیره درست شده‌است. این قسمت از اوستا در زمان شاپور دوم شاه ساسانی بین سال‌های ۳۱۰ تا ۳۷۹ و توسط آذرباد مهراسپندان تألیف شده‌است.( پورداوود: ۴۴ تا ۶۰)
اهمیت گات‌ها در شناخت آئین زرتشت
گات‌ها کهن‌ترین اثری است که از روزگاران پیشین برای ایران باقی‌مانده‌است و از حیث صرف و نحو و زبان و تعبیر و فکر با سایر قسمت‌های اوستا فرق دارد. قطعاتی که دلیل سخن‌گوئی خود زرتشت است، در گات‌ها بسیار دیده می‌شود. چنان که در شش تا از گات‌ها سراینده به عنوان اول شخص از خود یاد می‌کند. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۳۷) به دلیل تصرفاتی که به خصوص در دورهٔ ساسانی، در آئین زرتشت، کرده‌اند، گات‌ها منبع بسیار معتبری برای شناخت عقاید اصلی زرتشت به شمار می‌رود. (اوشیدری، ۱۳۷۸ :۴۰۲)
فصل‌های یسنا، هات نامیده می‌شوند. کل گات‌ها ۱۷ هات است و شامل ۲۳۸ بند و ۸۹۶ بیت و ۵۵۶۰ کلمه است. گات‌ها منظوم است و از جهت وزن شعر و تعداد مصراع‌ها در هر بند، به ۵ بخش به شرح زیر تقسیم شده‌است:
اهنود به معنی سرور و مولا است. اهنود از هات ۲۸ یسنا شروع می‌شود.
اشتود به معنی سلامت و عافیت است.
سپنتمد به معنی خرد مقدس است.
وهوخشتر به معنی اقتدار نیک و کشور خوب است.
وهیشتواشت به معنی بهترین خواسته و نیکوترین ثروت است. ( پورداوود: ۶۱-۶۶)
به سبب وجود لغت‌های ناشناخته، پیچیدگی زبان شعر، مشکلات دستوری و از همه مهمتر مشکل عدم آشنایی صحیح با اندیشه‌های زرتشت نمی‌توان ادعا کرد که اشعار زرتشت بطور کامل توسط دانشمندان اوستاشناس درک شده‌است، با این همه، لطف و زیبایی آن دسته از سرودهایی که معنی آن روشن است، قابل انکار نیست. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۳۷)
آئین زرتشت از ورای گات‌ها
آنچه از واژه ها و جملات گات ها بر می‌آید نشان دهندهٔ اینست که زرتشت بر ضد گروه پروردگاران آریایی یعنی آن مذهبی که ایرانیان در پرستیدن قوای طبیعت با هندوان شرکت داشتند، می‌باشد. ( پورداوود: ۷۰)
یکتاپرستی
در گات‌ها اهورامزدا خدای یگانه است که جسم یا مرکب نبوده و مینوی پاک است. جلوه‌های خاص خدا امشاسپندان هستند. (احمدتفضلی،۱۳۷۶ :۳۷) تقریباً دویست بار در گات‌ها به کلمهٔ مزدا یا ترکیب از این واژه بر می‌خوریم. زرتشت جز از اهورامزدا خدای دیگری نمی‌شناسد. زرتشت از گروه پروردگاران پیشین رو گردان است. تمام عظمت و جبروت مختص اهورامزدا ست. اوست آفرینندهٔ یکتا و خداوند توانا. در گات‌ها (هات ۴۴) زرتشت با یک زبان شاعرانه در توحید و اقتدار خداوند گوید:
«از تو می‌پرسم ای اهورامزدا کیست پدر راستی؟ کیست نخستین کسی که راه سیر خورشید و ستاره بنمود؟ از کیست که ماه گهی تهی است و گهی پر؟ کیست که به باد و ابر تندروی آموخت؟ کیست آفرینندهٔ روشنایی سودبخش و تاریکی؟ که خواب و بیداری آورد؟ کیست که بامداد و نیمروز و شب قرار داد و دینداران را به ادای فریضه گماشت؟ کیست آفرینندهٔ فرشتهٔ مهر و محبت؟ کیست که از روی دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد.» ( پورداوود: ۷۱)
پس از این پرسش‌ها زرتشت خود در پاسخ گوید:
«من می‌کوشم ای اهورامزدا تو را که به توسط خرد مقدس، آفریدگار کلی، به درستی بشناسم.» (پورداوود: ۷۰)
اساس دین زرتشت
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک از خصایص آئین زرتشتی است. در سراسر گات‌ها این سه کلمه بارها تکرار شده‌است. در هات ۵۱ گات‌ها بند ۲۱ آمده‌است:
« از پرتو پارسائی به مقام تقدس رسند چنین کسی از پندار و گفتار و کردار نیک و ایمان خویش به راستی ملحق گردد. اهورامزدا به میانجی وهومن (مظهر اندیشه نیک و خرد و دانایی خداوند) به چنین کسی کشور جاودانی ارزانی دارد. مرا نیز چنین پاداش نیکی آرزوست.»( پورداوود: ۱۳۷)
همچنین انسان باید در فتح راستی و شکست دروغ بکوشد.( پورداوود: ۷۶)
در هات ۳۰ گات‌ها بند ۸ آمده‌است:
«کشور جاودانی (بهشت) از آن کسی است خواهد بود که در زندگانی خویش با دروغ بجنگد و آن را در بند نموده، به دست راستی بسپرد.»( پورداوود: ۷۳)
۲-۲-۲٫ زندگی اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
الف) اخلاق
زرتشت‌ آزادی‌ و اختیار را گزینشی‌ برای‌ مردم‌ می داند. بهره‌ کار هر کس‌ همان است‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، جبری‌ برای‌ اشخاص‌ نیست؛‌ نیکی‌ اشخاص‌ جز بهره‌ئی‌ از نیکوئی‌ و شر اشخاص‌ جز شری‌ برای‌ وی‌ نخواهد بود. کمک به دیگران، ازدواج و همچنین قبح رفتارهای بد اجتماعی مانند اهانت و عهدشکنی در آموزه هایش مورد بحث قرار گرفته اند. توجه به پاکی روح، رهایی از منیت یا همان ایگو، لزوم خردمندی و درون نگری از طریق مشاهده اشتباهات خود و اصلاح آن‌ ها از دیگر آموزه های او هستند. در نظر زرتشت عناصر طبیعت از اهمیت خاصی برخوردار بودند، به خصوص عنصر آتش که پاک کننده تمامی منفی ها محسوب می شد. بی گمان شعله آتشی که افروخت، همواره روشنگر راه جستجوگران حقیقت خواهد بود.
ب) یاران نزدیک زرتشت
شاه گشتاسب کیانی بزرگ ترین یاور و گسترش دهنده دینی بهی بوده است که آئین وی را پذیرفت. زمان پادشاهی کیانیان نیز به بیش از سه هزار سال می‌رسد. فرشوشتر و جاماسب که از نامداران خاندان هوگو بودند از نزدیک ترین یاران زرتشت بوده اند. گویا پس از درگذشت زرتشت جاماسب رهبر پیروان او می‌گردد. خاندان فریان نیز که ریشه تورانی داشته اند (در ترکستان کنونی) از یاران نزدیک زرتشت بودند. یاران زرتشت در تاریخ به سه گروه نامیده شده‌اند:
گروه نخست خیتو که در معنی خودمانی می‌باشد. اینان کسانی هستند که لقب آزادگان به آنان داده شده است و تمامی‌گفتار او را با جان و دل پذیرفته بودند و در گسترش آن کوشش می‌کردند.
گروه دوم ورزن می‌باشد که به کسانی گفته می‌شود که در حلقه قرار دارند. آنان اندکی از زرتشت دور بودند و در درک درست واژه ها و سخنان زرتشت کمی‌ دورتر از گروه دوم بودند. به آنان انجمنیان نیز گفته‌اند.
گروه سوم اریمن نام دارد که امروزه آریامنش نامیده می‌شود. که در آن روزگار دوستان زرتشت در گسترده فلات بزرگ ایران خطاب می‌شدند. آنان از دور و از کشورهای دیگر به سخنان او ایمان آورده بودند.
پ)بدخواهان زرتشت
زرتشت در برابر پندار بافی و پندار پرستی ایستاد و این کار وی بازار این افراد را تضعیف نمود. بسیاری از بزرگان و شاهان برای خود معابدی برای پرستش ایجاد کرده بودند که ریشه آنها از آئین کهن مهر پرستی نیز می‌باشد. آئین میترا یکی دیگر از نخستین آئینهای برتر جهان است که با ورود زرتشت رو به زوال رفت ولی بعدها به اروپا گسترش یافت و هنوز در برخی کلیسا‌ها اروپا نقاشی مهر در کنار گاو وجود دارد. این پندار پرستان به نام کوی یا کرین نامیده می‌شدند. کوی از همان کی پارسی است (مانند کی آرش – کی گشتاسب) که شاه معنی می‌داده است. آنان شاهان بودند که در امور دینی نیز رهبری مردم را بر عهده داشتند.
کرپانان پیشوایان مذهبی روزگار زرتشت بودند که مراسم‌های پیچیده ای برای خدا ایجاد کرده بودند. از این خاندان سرداری به نام بندو یکی از بزرگ ترین دشمنان زرتشت بوده است که نامش بارها آمده است. زرتشت در سروده‌هایش برای آنان از درگاه خداوند درخواست رهنمایی می‌کند. جایی دیگر از خاندان اسیج نام می‌برد که خونهای بسیاری را بی گناه ریخته اند.
ت)لهجه وگویش زرتشت
دکتر علی اکبر جعفری خاورشناس و محقق دین زرتشتی معتقد است: گاتها به لهجه خوراسانی سروده شده است و هجای گاتها هجای رگ ویدی است. این لهجه در باختر رود سند رایج بوده است. زرتشت از خاندان‌هایی نام می‌برد که متعلق به خراسان بزرگ و سرزمینهای سند و پنجاب در شرق ایران است. در تمامی‌سروده‌های او از مردمان آریایی نژاد سخنهایی دیده می‌شود. وی به کشور هفتم اشاره می‌کند که همان ایرانویچ – ائیرانه ویچه – یا ایران بزرگ (شامل افغانستان – تاجیکستان – مرو – سمرقند – بخارا و آسیای مرکزی…) بوده است. گفتگو‌های اوستا بیشتر از خراسان بزرگ است. شاه گشتاسب نیز از بلخ بود و بیشتر شواهد حاکی از آن است که زرتشت از شرق ایران بوده است.
اما در این میان گروهی با استناد به متن اوستا که از رغه یاد شده است وی را از آذربایجان می‌دانند. من جمله ارباب کیخسرو شاهرخ. رغه به احتمالی همان مراغه کنونی در آذربایجان است. در فصل بیستم بندهش زرتشت را از حوالی رود ارس (شمال آذربایجان) و مادرش را از رغه یا مراغه معرفی می‌کند. این دسته، پدر زرتشت را پورشاسب می‌دانند و مادرش را دغدو می‌خوانند. دغدو واژه ای اوستایی (دغدوا) است که به معنی دختر پاک و نجیب است. زرتشت در سن سی سالگی در بالای کوه سبلان در آذربایجان به پیامبری برگزیده شد و سپس شهرها را یکی پس از دیگری برای گسترش دینش طی کرد. زاد روز اشو زرتشت در ششم فروردین ماه می‌باشد که امروزه بسیاری از ایرانیان آن را احترام و جشن می‌گیرند. در همان روز به گفته اوستا پدرش پوشاسب به شادی و جاودانگی فرزندش درختی کاشت. این سنت از دیرباز در نزد ایرانیان بوده و امروزه نیز در برخی نقاط ایران پابرجاست. نوع درخت معمولا گردو یا بادام یا سرو یا کاج می‌باشد احترام به طبیعت برای آن است که با افزودن یک فرزند ممکن است طبیعت نیز آلوده شود. پدر و مادر ایرانی همیشه برای حفظ منابع طبیعی درختی را با به دنیا آوردن فرزندشان می‌کاشتند.
فردوسی بزرگ،زاده شدن زرتشت را چنان مهم دانسته است که زادروز وی را همچون پدیدار شدن درختی می‌داند که شاخه و برگ آن را خرد و دانش و اندرز فرا گرفته است. وی را نابود کننده اهریمن و بنیان گذار یکتاپرستی جهان می‌داند و می‌گوید پس از وی آتش پرستی از میان می‌رود و آتش تنها نور اهورامزدا و روشنایی مقدس قدرت او می‌گردد.
ث)زمان ظهور اشو زرتشت
زمان ظهور پیامبر آریایی تا کنون بر هیچ کس روشن نیست و هر مورخ و خاورشناسی دیدگاهی برای خود دارد . آنچه بیش از همه مورد تاکید است بین سه هزار و پانصد سال تا پنج هزار و پانصد سال می باشد . تقویم دینی زرتشتیان نیز به هزار و هفتصد و سی و هشت سال پیش از میلاد تهیه شده است . روز تولد ایشان ششم فرودین است که این روز هزاران سال است که در ایران گرامی داشته می شود .
ج)مرگ زرتشت
زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه (به نقل از متن پهلوی زادسپرم) در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد.( پورداوود: ۷۳)
فحوای کلام شاهنامه فردوسی دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در این شهر می‌کند: (پورداوود: ۷۳)
از آنجـا بــه بلـخ آمــد سپــاه جهان شد ز تاراج و کشتن سیاه
نهــادنـد سـر سـوی آتـشکـده بـر آن کــاخ و ایــوان زرآژده
همه زند و اّستا همـی سـوختنـد چه پر مایه تر بود بر تـوختنـد
ورا هیـربـد بـود هشتــاد مــرد زبانشان ز یزدان پر از یاد کرد
همـه پیـش آتـش بـکشتندشـان ره بنـدگی بسر نـوشنـدشـان
ز خونشان بمرد آتش زردهشت ندانم چرا هیربـد را بکشـت
زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور در بلخ به دست یک تورانی کشته شد. (پورداوود: ۷۴۳) در کتاب‌های پهلوی نام قاتل وی توربرادروش یادشده‌است. (پورداوود: ۱۳۷)
۲-۲-۳٫ از تولد تا برانگیخته شدن زرتشت به پیامبری یا رسالت زرتشت
روایات چنین است که از هفت سالگی تا پانزده سالگی، زرتشت نزد پارسای بزرگ زمان به نام برزین به فراگرفتن اصول دین و روش کشاورزی و درمان بخشی و شفا ی بیماران پرداخت . چون پس از تحصیل علم و دانش نزد قوم خود وارد شد، در جرگه مردان بالغ او را پذیرفتند و کمر آویزی را که نشان این مقام بود به کمرش بستند.سالی نگذشت که تورانیان به ایران زمین تاختند . زرتشت جوان نیز برای دفاع از میهن، جنگ افزار برگرفت و به نبرد رفت. در این جنگ ها اثرات نامیمون آن را دید و از صف جنگاوران خارج شد و به درمان زخم دیدگان پرداخت. جنگ پایان یافت ،اما آثار بد آن باقی ماند. زرتشت پس از مدتی دوری از زادگاه و کسانش ،در حالی که هسته اساسی تفکر و اندیشه اش نقش می یافت ،به میان خانواده بازگشت،بیشتر متفکر بود و تلاش می کرد تا راهی شایسته برای زندگی آدمیان پیدا نمایدکه به توصیه پدر ازدواج کرد ، اما اندیشه اش به اموری بس بزرگ تر و انسانی تر مشغول بود. اندیشه اش آن بود تا راهی بیابد که رنج را تخفیف دهد. مردمان را به جای انهدام و ویرانی، به سازندگی و آبادانی ترغیب سازد. زشتی را فرو افکند و نیکی را رایج کند. نیرویی وی را بر می انگیخت و شوق تفکر برای اصلاح امور داشت. خان و مان را رها کرد و در کوه برای تفکر انزوا گزید. عزم کرد تا آن قدر در آن جا به تفکر پردازد تا راه رستگاری و نجات را بیابد. در این هنگام بیست سال داشت و مدت ده سال به تفکر پرداخت. جز غذایی اندک صرف نمی کرد، کمتر می خوابید و بیشتر می اندیشید. خوراکش پنیر بود و میوه ها و ساقه های نباتی. روزی هنگامی که بر فراز کوه به آسمان نظر دوخته بود، ناگهان به حقیقت آگاهی یافت و جانش آکنده از شادی شد. او دریافت که همان سان که زمان از روز و شب و تاریکی و روشنایی آمیخته شده، در گیتی نیز، هم چنین بدی هست و خوبی وجود دارد. زرتشت دریافت که بر جهان دو نیرو حکومت می کنند، که یکی خیر و دیگری شر است. او اندیشه ، منش و روش مقدس و نیک را سپنتامینو و اندیشه ،منش و روش بد را انگره مینو (اهریمن) نامید. و می اندیشید که چرا این دو نیرو در جهان پدید آمده اند و مردمان چه باید پیشه سازند تا از زشتی برهند، و رستگاری چیست؟ زمان های بسیار نیز به این اندیشه بود و دریافت هایی بسیار می کرد. سرانجام زمان دعوت فرا رسید و از کوه به زیر آمد و میان مردم رفت.
الف) معجزات زرتشت
معجزات قبل اززاده شدن زرتشت:

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 242
  • 243
  • 244
  • ...
  • 245
  • ...
  • 246
  • 247
  • 248
  • ...
  • 249
  • ...
  • 250
  • 251
  • 252
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • طراحی صندوق سرمایه گذاری مشترک کالا متناسب با بازار سرمایه ایران- قسمت ۵
  • ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد برنامه ریزی تولید ادغامی چند هدفه پایدار در زنجیره تأمین ...
  • پایان نامه بررسی اثرات ضد التهابی مشتقات جدید سنتزشدهN-آریل فتالامید- فایل ۵
  • مطالعه فقهی – حقوقی وضعیت و آثار بیع عین مرهونه با نگاهی به رویه قضایی- قسمت ۳- قسمت 2
  • ارائه مدلی برای اندازه گیری میزان چابکی در شرکت های نرم افزاری بر اساس اصول چابک- قسمت ۳
  • تربیت اخلاقی در نهج البلاغه- قسمت ۳
  • تعیین موانع مشارکت زنان سالمند شهر یزد در فعالیتهای ورزشی- قسمت 24
  • بررسی تأثیر آموزش به شیوه نمایش خلاق بر تفکر انتقادی و پیشرفت درسی دانش آموزان در درس علوم اجتماعی سوم ابتدایی- قسمت ۲۸
  • مطالب در رابطه با حمایت دیپلماتیک از اشخاص حقوقی در حقوق بین الملل- فایل ۵
  • مقاله های علمی- دانشگاهی | ۳-۴-۲ گفتار دوم: حد و قصاص – 10
  • تاثیر سیستم برنامه ریزی منابع سازمان(ERP) بر عملکرد زنجیره تامین در سازمانهای تامین کننده قطعات خودرو- قسمت ۷
  • نقش میزان توجه به اقدامات مدیریت منابع انسانی در ارتقاء عملکرد تعاونیهای تولید کشاورزی استان گیلان- قسمت 2
  • ارزیابی ارتباط بین پیش بینی سود مدیریت با ریسک و ارزش شرکت های پذیرفته شده دربورساوراقبهادارتهران- قسمت ۳
  • نگارش پایان نامه درباره مفهوم شناسی« مثانی» و ارتباط آن با واژگان مثنی در قرآن- فایل ۱۴
  • تاثیر ابعاد سرمایه اجتماعی بر تعهد سازمانی کارکنان دانشگاه علوم پزشکی کاشان- قسمت ۷
  • فایل ها درباره قلمرو صلاحیت فرهنگی دولت در چارچوب نظریه دولت در قانون اساسی ...
  • طرح های پژوهشی انجام شده در مورد نفوذ اسرائیل در جمهوری آذربایجان و تاثیر آن بر امنیت ...
  • بررسی سطح رضایتمندی دانشجویان کارشناسی ارشد استان گیلان با استفاده از الگوی تعالی سازمانی EFQM- قسمت ۸
  • تاثیر استراتژی های منابع انسانی بر عملکرد سازمانی در شرکت داروسازی باریج اسانس کاشان- قسمت ۱۲
  • ارائه مدلی برای اندازه گیری میزان چابکی در شرکت های نرم افزاری بر اساس اصول چابک- قسمت ۹
  • بررسی تناسب در آیات و سور در تفسیر المیزان و فی ظلال القرآن- قسمت ۶
  • روابط علی – ساختاری راهبردهای شناختی تنظیم هیجان، روان نژندگرایی و برونگرایی با نشانه های افسردگی، اضطراب منتشر، وسواس فکری – عملی و پانیک در جمعیت غیربالینی- قسمت ۲
  • فایل ها درباره : شناسایی و اولویت بندی عوامل موثر بر توسعه بانکداری الکترونیک- ...
  • بررسی تاثیر فاکتورهای مالی بر عملکرد سود سرمایه درشرکت های کوچک ومتوسط در بورس ایران- قسمت ۷
  • مقاله های علمی- دانشگاهی – تمایل به طرح چرا های بنیادی – 4
  • تحلیل صلاحیت حرفه ای معلمان دبیرستان های شهر کرمان در بخش دولتی و غیر دولتی- قسمت ۴
  • تغییر جنسیت و آثار فقهی و حقوقی آن- قسمت 10
  • طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره بررسی مقررات حاکم بر جرایم سایبری- فایل ۲
  • نقش هیجانات در رفتارهای مرتبط با سلامت- قسمت ۸
  • بررسی عوامل موثر بر گرایش دانشجویان رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی به تماشای برنامه های ورزشی شبکه های تلویزیونی ملی و ماهواره ای- قسمت ۴

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان