مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
تبیین نقش تعادل طبایع اربعه در تعالی اخلاق با نظر به روایات معصومین علیه السلام و حکمای اسلامی- قسمت ۱۰
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

نشانه‏هاى اعتدال مزاج‏

اعتدال‏ در: بسودن(لمس کردن)، گرمى، سردى، خشکى، ترى، نرمى، سختى، سفیدى و سرخى، فربهى، لاغرى و اندکى گرایش بسوى فربهى.
رگ‏هاى شخص معتدل المزاج نه بسیار برجسته است و نه زیاد فرورفته در گوشت.
موى شخص معتدل المزاج از لحاظ پرپشتى، کمى، تجعد و صافى معتدل است؛ در خردسالى به زرد مایل بسرخى مى‏زند و در ایام جوانى مشکى است.
خواب و بیدارى شخص معتدل المزاج معتدل است و حرکات اندامها حسب المرام و با سهولت انجام مى‏گیرد. نیروى فکر و خیال او زیاد و قدرت ذاکره‏اش نیرومند است.
اخلاق شخص معتدل المزاج حد واسط بین افراط و تفریط است، یعنى نه زیاد جسور است و نه بسیار ترسو؛ نه زیاد خشمگین است و نه بسیار تنبل؛ نه زیاد زیرک و نه بسیار سنگدل؛ نه زیاد هرزه است و نه بسیار باوقار؛ نه زیاد متکبر است و نه بسیار خود کم‏بین؛ در کنش‏ها بیدریغ و سالم است، خوب و سریع نمو مى‏کند و مدت نموش زیاد مى‏پاید، خواب‏هاى خوش مى‏بیند، از بوى خوش و آواز خوش و مجالس شادى و سرور لذت مى‏برد. صاحبان مزاج معتدل دوست‏داشتنى، گشاده‏روى و خوش‏برخورد هستند. در اشتهاى بغذا و نوشیدنى اعتدال دارند، دستگاه گوارش، معده، کبد و رگ‏هاى آنها بخوبى کار مى‏کند؛ سراسر وجودشان در اعتدال است؛ دفع مواد زائد در آنها معتدل است و از مجراى عادى بیرون مى‏ریزد.[۹۶]
بنابراین اگر بدن انسان از مقادیر متناسب (نه متساوی و هم وزن) خاک، آب، هوا و آتش عنصری ترکیب شده باشد، مزاج معتدل به ‌وجود می‌آید و مزاجی را نامعتدل می‌نامند که ترکیب این عناصر از تناسب برخوردار نباشند؛ یعنی به یکی از آن‌ ها گرایش بیشتری داشته باشد. این گرایش یا به سوی یکی از دو کیفیت متضاد (سردی، گرمی، تری، خشکی) است یا به سوی دو تا از آن‌ هاست که نتیجه این گرایش به ‌هم خوردن اعتدال است؛ یعنی منظور از «مزاج نامتعادل» صرفاً حالت بیماری نیست، بلکه گرایش به یک یا دو کیفیت از کیفیات چهارگانه را در نظر داریم. حال اگر این گرایش، با طبیعت ذاتی و سرشتی فرد، تطابق و سازگاری داشته باشد، این فرد را سالم می‌دانیم. با توجه به آنچه بیان شد برای تعدیل مزاج، لازم است که هم از مزاج کلی بدن شخص و هم از مزاج اعضا آگاهی داشته باشیم و از آنجا که این مزاج‌ها با هم در تعامل هستند و در تولید علائم در یکدیگر تأثیرگذار هستند؛ از این رو برای تعدیل مزاج، رجوع به متخصص ضروری می‌باشد.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

نتیجه

با توجه به مباحث مطرح شده میتوان نتیجه گرفت که طبایع چهارگانه در کتب حکماء به وضوح توضیح داده شده و اصول و قواعد این بحث در منابع اصیل وجود دارد و حکماء برای آنها فصول و ابواب مستقلی ترسیم کرده و شاخصه های آن را توضیح دادهاند و طی هزاران سال علماء و حکماء براساس این مبانی مباحثی را در طب و اخلاق مطرح کرده اند که مویدات روایی هم دارد و خلافش در عمل ثابت نشده است و همچنین در همه انسان ها طبایع اربعه باید از حالت اعتدال خارج نشود، بدین معنی که کیفیات چهارگانه یعنی گرمی، سردی، خشکی و تری در جسم (بالنسبه) به یک میزان موجود باشند و کیفیاتی که در یک جسم تحقق یافته‌اند، هیچ‌یک بر دیگری کوچکترین غلبه و برتری نداشته باشند، و الا باعث عدم اعتدال در اخلاق می شود.

 

 

فصل چهارم
نگرشی به تعالی اخلاق

 

نگرشی به تعالی اخلاق

 

مقدمه

ضرورت اخلاق و پرداختن به آن، بر کسی پوشیده نیست. پرورش اخلاقی از مهم ترین رسالت پیامبران الهی در طول تاریخ بوده است. بزرگترین بخش معارف اسلامی به تبیین معارف اخلاقی اختصاص یافته است؛ از اینرو، اندیشمندان اولیۀ اسلامی حرکتی ارزشمند برای تبیین محتوای اخلاقی اسلام آغاز کردند؛ اما با گذشت زمان، در مجامع علمی جهان، اخلاق به منزلۀ یک علم از گردونۀ علوم خارج و در سفارشها و پندهای بزرگان خلاصه شد؛ درحالیکه تجربه ثابت کرده است علم و پیشرفت بدون اخلاق و معنویت، بیش از آنکه موجب تعالی بشر باشد، تنزل او را از مقام انسانیت در پی داشته است. رواج انواع ظلم و فساد در کشورهای پیشرفته و استثمار ملتهای مظلوم توسط آنان، شاهد بر این مدعاست.
با توجه به اینکه الفاظ واصطلاحات در هر علمی بذر حقائق را بر ساحت عقل و جان می پاشند و تفهیم و تفهم بدانها صورت میپذیرد, پیش از ورود به هر مبحث، الفاظ و اصطلاحاتی که معنا و مفهوم صحیح و دقیق آنها در تبیین آن مباحث نقش داشته، بیان میداریم تا تقریر و تنقیح مطالب عاری از شبهات باشد.
نخستین اصطلاحی که با آن مواجه هستیم لفظ [ اخلاق] است، گر چه استعمال آن زیاد، و کمتر ذهنی است که آشنائی با مفهوم آن نداشته باشد، در عین حال شکافتن و شکوفا نمودن مفهوم دقیق لغوی و اصطلاحی آن امری است ضروری، چرا که مفهوم عرفی اخلاق، معنائی است مجازی که از آن بیشتر افعال نیک مراد می گردد، حال آنکه اولا اخلاق بر صفات تطبیق مییابد نه برافعال، که در توضیح معنای اصطلاحی به آن اشاره خواهد شد. و ثانیاً اخلاق، صفات نیک و بد هر دو را شامل است. بنابراین، اکنون برآنیم که با بهرهگیری از کتب لغوی واخلاقی، مفهوم صحیح و دقیق اخلاق را روشن کنیم.

 

معنای لغوی اخلاق

اخلاق جمع مکسر [ خلق] است که به غیر این جمع مکسر دیگری ندارد.
ماده (خ – ل – ق ) دارای دو اصل است: ۱ ملاسه الشیء نرمی و صافی چیزی. ۲ تقدیرالشی: اندازه، هیئت و شکل چیزی.[۹۷]
لکن از تفحص در کتب لغت روشن میشود که دو لفظ خلق و خلق غالباً بمعنای دوم (تقدیر الشیء) بوده و معنای اول را چندان استعمالی نیست. حال برای توضیح و نیز توجه دادن اذهان به معنای دقیق ماده اخلاق به برخی از آن موارد اشاره میکنیم:
۱- خلقت الادیم للسقاء,اذا قدرته: یعنی چرم را برای آبکشی اندازه گرفتم و ساختم .[۹۸]
۲- فلان خلیق بکذا و اخلق به، ای ما اخلقه، ای هو ممن یقدر فیه ذالک: اگر گفته میشود فلان شخص به صفتی مخلق است، یعنی او از کسانی است که طبعش بر آن صفت شکل یافته است.
۳- و [ اخلاق] هم که به معنای نصیب است، یعنی نصیب مقدر و مشخص و رجل مختلق ای تام الخلق، یعنی شخصی که شکل و اندازه اش کامل است.
۴- خلق الکذب: و هواختلاقه و تقدیره فی النفس: یعنی دروغی را در نفس خود تراشید.[۹۹]
۵- « فتبارک الله احسن الخالقین »[۱۰۰] ای احسن المقدرین.[۱۰۱]
۶- « هو الذی خلق لکم »[۱۰۲] اصل الخلق، التقدیر.[۱۰۳]
۷- خلق و خلق هر دو به یک معناست، لکن خلق به هیئتها و شکلها و صورتهائی اختصاص یافته، که بوسیله چشم قابل دیدن است و خلق به قوی و سجایائی که با بصیرت و دیده دل درک می شود.[۱۰۴]
با توجه به آنچه در معنای لغوی اخلاق ذکر گردید، روشن میشود: اگر [خلق] در بعضی موارد به سجیه معنا شده، مانند [ قیام اللیل تمسک باخلاق النبیین، ای بسجایا و عاداتهم] [۱۰۵] و نیز اینکه میبینیم بعضی دین مروه، عاده، خوی، یا طبیعت را در معنای خلق بیان داشتهاند.[۱۰۶] بدین اعتبار است که هر یک از اینها خود تقدیر و هیئتی است باطنی چنانکه خلق را نیز همین معناست.

 

معنای اصطلاحی اخلاق

مرحوم فیض کاشانی (ره) چنین آورده است:« فالخلق عباره عن هیئه للنفس راسخه تصدر عنها الافعال بسهوله و یسر من غیر حاجه الی فکرو رویه».[۱۰۷]
خلق عبارت است از شکل و صورتی برای نفس انسان که افعال بدون فکر و رویت دران رسوخ کرده و به آسانی از آن صادر میشود.

 

شکلگیری تعالی اخلاق

پس بنابراین اخلاق، ملکه یا حالت استوار درونی است که ممکن است در فردی به صورت ذاتی و طبیعی وجود داشته باشد و یا وراثت و تمرین و تکرار منشا آن باشد. این صفت راسخ درونی (خلق)، امکان دارد «فضیلت» باشد و منشأ رفتار خوب باشد و یا «رذیلت» باشد و منشأ کردار زشت باشد. حال اگر این ملکه یا حالت استوار درونی رو به سیر صعودی و حد عالی خود پیش برود تعالی اخلاق شکل میگیرد.
همان‌طور که در تعریف لغوی اخلاق گذشت اخلاق بر همه افعال صادره از نفس خواه پسندیده و خواه ناپسند اطلاق میگردد، چنانکه گفته می‌شود، فلان کس «کریم الأخلاق» یا «سَیِّئُ الأخلاق » است. در صورتی که به کارهای نیک اطلاق شود، دال بر ادب است چرا که ادب جز بر خصال نیک اطلاق نشود. آداب از منشئات اخلاق است، در اینجا شایسته است برای بهتر نمایان شدن حقیقت اخلاق خلاصهای از آنچه را که عالم بزرگ اخلاق مولی محسن فیض کاشانی (ره) در این مقام بیان نموده است، بیاوریم. ابتدا ایشان سه معنائی را که در بدو نظر ممکن است در مفهوم خلق تو هم شود متذکر شده و سپس معنی و مفهوم صحیح خلق را بیان داشته که ذیلا تقریر مینمائیم.
اگر در پی بردن به حقیقت خلق، در کار نیک یا بد شخصی دقت کنیم، چهار امر از کار او مورد توجه خواهد بود:
۱- کاری که از او در خارج واقع شده .
۲- قدرتی که بر انجام این کار و نیز عدم آن دارا بوده است.
۳- شناختی که نسبت به فعل از جهت حسن و قبح آن داشته. حال گوئیم مراد از خلق هیچ یک از این سه ( عمل خارجی – قدرت – شناخت ) نیست، بلکه خلق را مراد دیگری است ورای اینها و آن حالت و صفت نفسانیای است که از درون، او را به طرف آن کار کشانده و به انجام آن وادار نموده است. در حالیکه هم بر انجام آن کار میسور بوده و هم برضد آن.[۱۰۸]
بنابراین از آنچه تاکنون در تعریف اخلاق گفته آمد میتوان چنین نتیجه گرفت که در اصطلاح علماء اخلاق: مجموع آن حالات ثابته و صفات راسخه نفسانی که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و امیدارد اخلاق نامید میشود.
با توجه به اینکه نکاتی در حقیقت مفهوم اخلاق آورده شده، لذا در توضیح و تبیین آنها مطالبی را متذکر میشویم:
۱- هیئت نفسانی که خلق نامیده میشود باید راسخ در نفس بوده بطوری که گویا با فطرت انسان عجین گردیده است، از این رو شخصی که در مقطعی از زمان و یا در مکان خاصی به عمل نیک یا بدی مبادرت ورزد، حاکی از خلقی در نفس وی نخواهد بود، چرا که چنین عملی منبعث و برخاسته از هیئت باطنی او نیست، لذا عمل پسندیدهای که به انگیزه ریا، رسیدن به مقام و یا محبوب گردیدن نزد شخصی یا جمعی صورت گیرد، همین حکم را داشته و هیچگونه ارزش اخلاقی نخواهد داشت.
علاوه، فعل را ویژگی دیگری باید باشد تا از خلق باطنی شخص حکایت کند و آن این که هر چند عمل مشکل و سخت باشد ولی از آنجا که از درون به سوی آن کشیده می شود، آنرا به سهولت و با کمال میل انجام دهد و نه تنها رنج نبرد که احساس لذت و مسرت نیز بنماید.
۲- اینکه باید خلق اکتسابی بوده یا طبیعی یا هر دو، علماء اخلاق را به بحثهائی کشانده است وآنچه مورد توجه می باشد، این است که در حقیقت خلقیاتی از ارزش اخلاقی برخوردار بوده و ملاک ارزش خواهد شد که انسان در میان امواج تمایلات با شناخت و اختیار خویش در فروغ تعالیم شرع و با ممارست و تکرار و یا دیگر طرق بتواند، صفتی را خلق خویش گرداند.
۳- از آنجا که گفته شد، مراد از اخلاق مجموع ملکات و صفات باطنی است و با توجه به اینکه آنها ممکن است صفاتی نیکو بوده و یا صفاتی بد، لذا اخلاق بر همه صفات باطنی اطلاق میگردد.

 

تقسیم خلقهای نفسانی

بنابراین خلقهای نفسانی بر دو گونه است:

 

 

خلق حسن: و این عبارت است از هیئت نفسانیی که شخص را بر اعمال و رفتاری وادار سازد که عقل پسندیده و شرع آن را نکو شمارد. مرحوم ملاصالح مازندرانی مینویسد :

حسن خلق از اعتدال بین افراط و تفریط در قوه عقلی و شهوانی و قوه غضب حاصل میشود.[۱۰۹]
در اینجا این نکته را بیفزائیم، که کمال حسن در هر خلقی آن هنگام خواهد بود که هماهنگ با سایر خلقهای نیک دیگر باشد. لذا هر چه دامنه خلقهای حسن در وجود شخص گسترش یابد، بهمان اندازه کمال و نیکوئی هر خلق افزون خواهد گردید.
۲- خلق سییء: اگر هیئت نفسانی بگونهای بود که شخص را بر اعمال ناشایست وادارد، خلق سییء نامیده خواهد شد. بنابر آنچه گذشت، می‌توان گفت:
۱٫ معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق بر خلاف علم اخلاق، ناظر بر سجایای نفسانی است. به عبارت دیگر، علم اخلاق هم اخلاق را در بر می‌گیرد و هم اخلاقیات را.
۲٫ در تعریف عالمان اسلامی، علاوه بر اینکه صفات نفسانی نیک و بد معرفی می‌شود، راه‌های کسب و ازاله آنها نیز ارائه شده است.
۳٫ در تعریف عالمان اسلامی، صفات نفسانی شامل فکر، اندیشه و رفتار است؛ ولی در تعریف غربی‌ها، تنها رفتار مطرح است.
بدنبال روشن شدن حقیقت مفهوم اخلاق، به اهمیت و ارزش تعالی اخلاق در قرآن و سپس دراخبار و احادیث وارده از ائمه علیهم السلام میپردازیم.

 

قرآن و اهمیت تعالی اخلاق

با توجه به اینکه قرآن کتاب انسان سازی است و اساساً نزول آن برای ساختن انسان و جامعه انسانی می باشد، میتوان ربط و اتحاد معنوی کل قرآن را بر این محور یافت، لذا هر یک از آیات قرآن هدفی را دنبال میکند، که در نهایت نتیجه انسان سازی و تعالی اخلاقی را در پی دارد و لذا با تأملی در قصص قرآن، اوامر و نواهی، و تمثیلهای این کتاب الهی در مییابیم هدف رشد و هدایت انسان است. واگر تکریم و تمجیدانبیاء عظام را ملاحظه کنیم، باز ملاک ثناء تعالی و مکارم اخلاقی است. بهرحال نحوه برخورد قرآن باانسان نحوهای است که ترقی، رشد، تزکیه و تربیت انسان را دنبال میکند، هدف علم اخلاق هم همینها است. لذا آیهای را نمییابیم که مستقیم یا غیرمستقیم یک نتیجه اخلاقی و انسان سازی را دنبال نکند و کراراً در قرآن به مفاهیمی بر میخوریم که نشانگر توجه و اهمیت موضوع اخلاق در آن کتاب الهی است، مانند: تقوی، فلاح، کرامت، اخوه، عزه، امانه، تکبر، سخریه، غیبت و … فلذا اخلاق متعالی ملاک ثناء پیامبران بوده است، همانطوری خدای متعال میفرماید:« وانک لعلی خلق عظیم »[۱۱۰] خداوند متعال در مقام ثنای پیامبری که خاتم کمالات و فضائل و معجزات انبیاء سلف خویش است او را بر خلق عظیمش میستاید که اگر امری عظیم تر از این میبود، آن را ملاک ثنای حبیبش قرار میداد. و نیز در آیه دیگری حضرت ابراهیم را بر سه صفت عالی میستاید:« آن ابراهیم لحلیم اواه منیب »[۱۱۱] و یا درباره حضرت نوح چنین میفرماید:
« ذریه من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا »[۱۱۲] بدین ترتیب روشن میشود، آنچه ملاک ثنای انبیاء (علیهم السلام ) واقع گردیده، تعالی اخلاق ایشان است که بدانها متخلق بودهاند.[۱۱۳]

 

تعالی اخلاقى در قرآن

همه ما مى دانیم قرآن مجید به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده که فصول و ابواب و مباحثى به شکل این گونه کتابها داشته باشد، بلکه مجموعهاى از وحى آسمانى است که به تدریج و بر حسب نیازها و ضرورتها نازل شده است و دران مجموعه آیاتى وجود دارد که به نظر مىرسد اصول کلّى تعالی اخلاق در آن ترسیم شده است. که موارد زیر از آن اصول به شمار میآید.
۱ ـ مسأله احترام نسبت به پدر و مادر، و شکرگزارى از آنها به دنبال شکر پروردگار « وَ وَصَّیْنا اْلاِنْسانَ بِوالِدَیْهِ…. اَنِ اشْکُرْلى وَلِوالِدَیْکَ».[۱۱۴]
۲ ـ اهمیّت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نیایش و خضوع در برابر او « اَقِمِ الصَّلوهَ » .[۱۱۵]
۳ ـ امر به معروف و نهى از منکر « وَ اْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ».[۱۱۶]
۴ ـ صبر و شکیبایى در مقابل حوادث تلخ زندگى « وَاصْبِرْ عَلى ما اَصابَکَ ».[۱۱۷]

 

نظر دهید »
تحلیل تطبیقی نمایشنامه فاوست اثر گوته و داستان شیخ صنعان ۹۳- قسمت ۸
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

ماجرا از این قرار بود که میرزا ابوالحسن خان شیرازی، معروف به ایلچی، سفیر دربار فتحعلی شاه، هر بار در رفت و بازگشت از پاریس و لندن، بر سر راه خود از وین، پایتخت اتریش، می‌گذشت. رفت و آمدهای دیپلماتیک و اقامت‌های مکرر در این شهر، زمینه‌ساز آشنایی و حتی دوستی میان ایلچی و مترجم فارسی دربار اتریش؛ یعنی یوزف هامر پورگشتال[۹۱]، شده بود. پورگشتال همان مترجم فارسی‌دان و شرق‌شناس پرآوازه‌ای است که طی کاری ده ساله دیوان حافظ را به آلمانی برگردانده و در سال ۱۸۱۴ به چاپ رسانده بود و از سر ارادت نسخه‌ای از آن را برای این چهره شاخص ادب آلمانی آن روزگار فرستاده بود. مطالعه همین ترجمه هم بود که سرانجام چشمه ذوقی را که گوته بی‌شک از روزهای کودکی به ادبیات مشرق زمین داشت، برجوشاند و این شاعر در آن زمان شصت و پنج ساله را به سرودن شعرهایی با درون‌مایه‌های تغزل شرقی برانگیخت.
اما نخستین بار در ایران مخبرالسطنه هدایت، در قالب یک مثنوی کوتاه و سست به وصف دیوان گوته، بر محور اسلام‌دوستی این شاعر آلمانی، می‌پردازد. مدت کوتاهی بعد از او، در سال ۱۳۲۸ از آقای شجاع‌الدین شفا گزیده‌ای از اشعار این دیوان آلمانی زبان، به فارسی برگردانده می‌شود.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۴-۱-۳-۸ فاوست

ادبیات جهانی، یوهان ولفگانگ گوته را بیش از هر چیز به واسطه اثر فلسفی و هستی‌پژوهانه او، فاوست، می‌شناسد. تراژدی عظیم فاوست، که مهم‌ترین اثر گوته است، سال‌ها پس از دوره کلاسیک ادبیات آلمان خلق می‌شود.
اولین ترجمه فاوست متعلق به آقای اسدالله مبشری است که از زبان فرانسه صورت گرفته است و دومین ترجمه را آقای به‌آذین انجام داده‌اند، که این هم از زبان فرانسه به فارسی ترجمه شده است؛ البته از مقایسه‌ این دو ترجمه چنین دریافت می‌شود که آقای به‌آذین از ترجمه آقای مبشری خبر داشته و احتمالاً آن را خوانده است؛ زیراکه پاره‌ای از اشتباهاتی که در ترجمه‌ آقای مبشری دیده می‌شود، عیناً در ترجمه آقای به‌آذین نیز وارد شده و این خود گواهی بر اطلاع آقای به‌آذین، از ترجمه آقای مبشری است.
گوته بخش اول این اثر را در سال ۱۸۰۸ منتشر کرد و در آن به بازگویی سرنوشت دانشمندانی که علوم نیز دیگر عطش دانش‌طلبیشان را ارضا نمی‌کرد، پرداخت.
مفیستوی ابلیس به بهای تسخیر روح فاوست به خدمت او درمی‌آید و با همین شرط پیمانی میانشان منعقد می‌شود. فاوست در این باره چنین می‌گوید:
«در این لحظه خواهم گفت:
درنگ کن! تو بس زیبایی!
حال که می‌خواهی مرا به بند کشی، من نیز به میل خود سر نابودی دارم!» (فاوست: ۴۲)
همه مراحل زندگی فاوست را مفیستو هدایت می‌کرد، وقتی عشق فاوست به مارگریت، او را در موقعیتی بالاتر از مفیستو قرار داد، قدرت‌های شیطانی باعث بدبختی مارگریت شدند؛ به‌گونه‌ای که او فرزندش را به قتل رساند و آنگاه خود نیز اعدام شد.
قسمت دوم تراژدی فاوست، در سال ۱۸۳۲ منتشر شد. «در این قسمت ماجرا در قرون وسطی و در یونان باستان می‌گذرد. شرطی که میان فاوست و مفیستو وجود داشت، در بخش دوم تراژدی به تحقق می‌پیوندد. فاوست در این شرایط، ابدیت لحظات زیبا را در نظر داشت؛ اما مفیستو لحظه محدود حال را. شیوه اصلی کار گوته در هر دو بخش تراژدی فاوست، موازی‌سازی و نیز گسترش خط داستان با تکرار آشکار نمادها است، نمادهایی چون “شب والپورگیس”» (عرفانی، ۱۳۷۵: ۲۲)
هرچند عده‌ای به سبب اطلاق عنوان تراژدی به فاوست و در اساس نمایشنامه بودن قالب آن، فاوست را جزء مکتب کلاسیک شمرده‌اند، اما باید یادآوری کرد چندین مولّفه در فاوست وجود دارد که در تضاد با آثار کلاسیک است.
رخ دادن امور فوق طبیعی، امور جادویی و ظهور شیطان، به عنوان شخصیتی داستانی، نخستین عاملی است که فاوست را در تضاد با آثار کلاسیک قرار می‌دهد.
می‌دانیم که در آثار کلاسیک که پایبند به حقیقت‌نمایی و عقلانیت بودند، چنین اموری دیده نمی‌شود (برای آگاهی بیشتر رک. سیدحسینی، ۱۳۸۷، ج۱: ۱۷۷ ). اصولاً خلق شیطان، در مقام شخصیتی داستانی، ابداع رمانتیک‌ها بوده است. به‌ویژه آنکه رمانتیک‌ها تحت تأثیر گنوسیان به شیطان چهره‌های نسبتاً مثبت می‌بخشند و به گمان‌ آنها شیطان، شری است که از او خیر زاده می‌شود. نتیجه آنکه این رمانتیک‌ها بودند که قرائتی متفاوت از شیطان به دست می‌دادند که با چهره منفی آن در ادیان متفاوت بود.
همانندی‌های فاوست گوته با آثار رمانتیک‌ها به همین مورد ختم نمی‌شود. گوته شخصیتی آلمانی را قهرمان داستان قرار می‌دهد. بخش آغازین داستان در آلمان رخ می‌دهد و زمانه، زمانه قرون وسطاست؛ دوره‌ای که به سبب راز و رمزهای تیره‌اش مورد علاقه رمانتیک‌ها بود؛ حال آنکه نویسندگان کلاسیک به فضاهای رومی و یونانی بیشتر علاقه دارند و شیفته دوره باستان‌اند و نه قرون وسطا.
ضمناً باید یادآور شویم که گوته بخش نخست کتاب خود را در دوره جوانی آغاز کرده بود؛ یعنی زمانی که هنوز از جنبش طوفان و تهاجم و به عبارتی از رمانتیسیسم نگسسته بود. بنابراین بخش نخست تراژدی فاوست را باید جزء مکتب رمانتیک شمرد و و نمی‌توان آن را اثری کلاسیک دانست.
اما گوته بعدها از رمانتیسیسم گسست و به کلاسیسیسم روی آورد. بخش دوم اثر بازتاب این گسستن و آن پیوستن است. فاوست در گذر از زمان و مکان از آلمان به یونان می‌رود؛ آن هم یونان باستان و بلکه فراتر از آن، یونان اسطوره‌ای؛ به این ترتیب رد پای اسطوره‌های یونانی؛ مثل هلن تروا هم پیدا می‌شود؛ بنابراین بخش دوم فاوست بیشتر در مکتب کلاسیسیسم می‌گنجد و بنابراین این اثر در کل آمیزه‌ای از دو مکتب است.
پیش از هر سخن دیگری درباره تراژدی فاوست گوته، می‌باید چند خطای رایج را درباره این اثر تصحیح کرد. نخست اینکه فاوست گوته را نمایشنامه می‌دانند، حال آنکه فاوست بیشتر اثری است برای خوانده شدن و نه دیده شدن و روی صحنه رفتن. به دلایل فراوان مانند حجم اثر و نیز وجود صحنه‌هایی ویژه مانند ظهور مفیستو، سفر در زمان و مکان، جادوهای غریب و غیره، اجرای چنین اثری به‌ویژه اجرای بخش دوم آن اگر نگوییم ناممکن، بسیار دشوار است و هزینه‌های هنگفتی می‌طلبد.
همچنین «نمایش‌نامه متضمن صحنه‌هایی است که ذوق و اشتیاق و خیال بیننده را برانگیزد؛ در حالی که فاوست گوته جز در یک صحنه که موضوع عشقبازی قهرمان با مارگریت را دربر دارد، عاری از این هیجانات است». (شهباز، ۱۳۶۳: ۲۸)
در تاریخ تئاتر نیز معمولاً اقتباس‌هایی از فاوست گوته را به صحنه برده‌اند و نه اصل نوشته گوته را. در زمان خود گوته نیز همواره تنها بخش نخست اثر را اجرا می‌کردند. برای نمونه در ایران نیز اقتباسی از این اثر به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی به روی صحنه رفته است.
به سخن ساده‌تر هرچند اثر گوته در قالب تئاتر نوشته شده، اما به قصد نمایش و اجرا نبوده است. از این رو اطلاق نام نمایش بر این اثر همواره محل تردید و بحث بوده است؛ بنابراین شاید بتوان فاوست را نمایشنامه بسته (Closed drama) نامید.
موضوع دیگر این‌که شهرت شگفت‌انگیز فاوست گوته که بی‌گمان مهم‌ترین اثر سراسر ادبیات آلمانی است، به نمایش‌نامه بودن اثر بازنمی‌گردد؛ به عبارتی ارزش نمایشی فاوست چندان برجسته نیست، بلکه این زبان و جنبه شعری اثر است که همواره موجب ارزشمندی آن بوده است. گفتنی است هرچند گوته بزرگ‌ترین شاعر آلمانی است، بزرگترین نمایش‌نامه‌نویس این دیار نیست و نمایش‌نامه‌های شیللر، به سبب ساخت دراماتیک و فرم و قالب نمایشی‌‌شان بر آثار نمایشی گوته برتری دارد. اما در این‌که گوته شاعر زبردست‌تری است، کوچک‌ترین شک و شبهه‌ای وجود ندارد.
سرانجام اینکه در اطلاق نام تراژدی بر فاوست گوته نیز جای بحث است؛ به گفته لوکاچ[۹۲] «گوته فاوست را یک تراژدی می‌نامد. در واقعیت این اثر چیزی بیش از آن است: برنهادن و رفع توأمان امر تراژیک است. سرنوشت فردی فاوست بیش از یک تراژدی را دربر می‌گیرد (روح زمین، گرچن[۹۳]، هلنا[۹۴]، پایان کار)، اما برای مسیر رشد و تحول نوع، هر یک از آنها صرفاً یک مرحله گذار است» (لوکاچ، ۱۳۸۸: ۵۲).
به هر حال آنچه مسلم است، برخلاف تراژدی‌های مرسوم که داستان از موقعیتی خوش آغاز و به عاقبتی سوگناک می‌ انجامد، داستان فاوست از بحران و موقعیتی ناخوش‌آیند آغاز می‌شود و به موقعیتی نیک و خوش می‌ انجامد. از این رو تراژدی نامیدن این اثر نیز به مخالفت برخی منتقدان دامن زده است.
ضمن این‌که تراژدی متضمن جدال انسان با دنیایی است که در آن زندگی می‌کند و این انسان در تراژدی در نهایت مقهور سرنوشت می‌شود و به ناکامی دست از حیات می‌شوید؛ حال آن‌که در فاوست تمامی نیروهایی که در برابر قهرمان ایستاده‌اند (چون مفیستوفلس[۹۵])، غیر طبیعی هستند و در پایان نیز قهرمان داستان در نهایت بر ابلیس چیره شده و راهی بهشت می‌شود. (شهباز، ۱۳۶۳: ۲۹)

 

۴-۱-۴- خلاصه داستان فاوست

بخش نخست فاوست در ۱۷۷۹ آغاز و در ۱۸۰۸ چاپ شد و بخش دوم در ۱۸۳۱ منتشر گردید. این بخش با مقدمه‌ای درباره بهشت آغاز می‌شود. خداوند بنا به خواهش شیطان به او اجازه می‌دهد تا درستی و راستی فاوست، خدمتگزار خداوند، را بیازماید. مفیستوفلیس، کارگزار ابلیس، با فاوست سالخورده پیمانی می‌بندد. فاوست روح خود را به شیطان می‌فروشد و در برابر ابلیس متعهد می‌شود هر آنچه فاوست از او می‌خواهد، برآورده سازد؛ تا جایی که فاوست به لحظه‌ای برسد که از سر لذت آرزو کند آن لحظه تا ابد بپاید. فاوست دوباره جوان می‌شود، با مفیستوفلیس به مسافرت می‌رود تا از تمام لذت‌های زمینی برخوردار شود. او عاشق دختر ساده‌ای به نام مارگریت (گرچن) می‌شود. این عشق به سقوط و مرگ مارگریت می‌ انجامد. مارگریت البته به سبب عشق پاکش به فاوست و امتناع از واگذاری روحش به شیطان و امید بستنش به خدا رستگار می‌شود؛ اما فاوست همچنان در دنیای هوس‌هاو شهوات غوطه‌ور است.
بخش دوم اثر که سال‌ها بعد نوشته شد، رنگ فلسفی‌تری دارد و به الگوهای یونانی نزدیک شده است.
این بخش به بخش اول کمتر شباهت دارد. در این بخش فاوست به یونان باستان سفر می‌کند، با هلن، که مسبّب جنگ تروا است، ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود. اما این عشق نیز نمی‌پاید. او همچنان به رغم همه مواهب زمینی و آسمانی به رضایت نرسیده است. او می‌کوشد برای مردمان مفید باشد و طرح‌هایی ناموفق برای ریشه کن کردن فقر و بیماری اجرا می‌کند. سرانجام هنگامی که زمان قرارداد ابلیس با فاوست پایان می‌یابد و ابلیس می‌خواهد روح او را به دوزخ فرستد، خداوند مداخله می‌کند و برخلاف بسیاری از داستان‌های مشابه مانند دکتر فاستوس کریستوفر مارلو که روح فاوست به دوزخ سقوط می‌کرد، به سبب خیرخواهی فاوست و ناخرسندی‌اش از لذت‌های زمینی رستگارش می‌سازد.

 

۴-۱-۵- معرفی داستان فاوست (ریشه داستان، زمینه پیدایش و …)

شاید بسیاری ندانند که فاوست زاده ذهن خود گوته نیست. پیش از آنکه گوته فاوست را بنویسد، شاید نزدیک به بیست بازنویسی و بازسرایی از اسطوره فاوست صورت گرفته بود که از این میان باید به تلاش کسانی چون یوهانس شپیس[۹۶]، آندرتایل[۹۷]، گ. آر. ویدمان[۹۸]، نیکلاس فیتسر[۹۹]، گوتفرید افراییم لسینگ[۱۰۰]، کریستوفر مارلو و … اشاره کرد.
به گفته جمشید بهنام داستان فاوست از سال ۱۸۴۴ موضوع تحقیقات بوده است و از آن هنگام تاکنون هنوز این موضوع کهنه نشده است. طبق نظر ایشان «هسته اصلی تحقیقات عبارت از این است که چگونه دکتر فوستوس، کیمیاگر، جادوگر و شارلاتان معروف که حقیقتاً در قرن شانزدهم در ناحیه ساکس می‌زیسته برای نخستین بار جلب نظر خیمه‌شب‌بازان را کرده است و سپس این مرد، کسی که روح خود را به اهریمن فروخته، تا به اسرار نهان پی ببرد، به چه نحوی قهرمان شاهکارهای نویسندگانی چون کریستوفر مارلو[۱۰۱]، گوته، گراب[۱۰۲]، لنو[۱۰۳] و بالاخره توماس‌مان[۱۰۴] و دیگران قرار گرفته است و هر یک از این نویسندگان، چگونه آن را بازگو کرده‌اند.» (بهنام، ۱۳۳۲: ۱۸)
واژه “فاستوس” در زبان لاتین “رحمت شده” معنا می‌دهد؛ اما نباید پنداشت این نام پرمعنا به تعمد از سوی نویسندگان به عنوان نماد برگزیده شده است. فاوست ارتباط وثیقی با افسانه قرون وسطایی تئوفیلوس دارد که در قرن سیزده ضبط شده‌است. در این افسانه تئوفیلوس مقدس با نگه‌دارنده جهان دوزخ به معامله می‌پردازد و در نهایت به لطف باکره مقدس نجات می‌یابد. (Alison Phillips,” encyclopedia”, 1911 )
برخی پژوهشگران ادعا کرده‌اند در قرن پانزدهم در ناحیه وورتمبرگ آلمان مردی کیمیاگر می‌زیسته که نامش “گئورگ فاوست” بوده است. عوام باور داشتند که گئورگ فاوست با شیاطین در ارتباط است و به یاری نیروهای شیطانی به جادوگری و اعمال اعجاب‌انگیز دست می‌یازد. از سویی دیگر، برخی شخصیت نوستراداموس را در شکل گرفتن اسطوره فاوست مؤثر دانسته‌اند، اما حتی فراتر از آن، برخی به داستان سیمون ماگس (شمعون مجوس) در عهد جدید استناد می‌کنند و آن را نیای فاوست می‌شمارند.
به هر حال، به شکلی جدی‌تر نخستین آثار درباره فاوست به قرن شانزدهم بازمی‌گردد. در این سده، کتابی به نام غمنامه دکتر یوهان فوستن[۱۰۵] در آلمان منتشر شد که نویسنده گمنام آن از هراس دادگاه تفتیش عقاید، هویت خویش را به شکلی موفق پنهان ساخته بود. به‌طوری که به رغم کوشش‌های کشیشان تفتیش عقاید، حتی امروزه نیز ما نام نویسنده این کتاب را نمی‌دانیم.
«دکتر یوهان فوستن که به احتمال قریب به یقین، نام حقیقی وی دکتر گئورگ فاوست است، در سال ۱۴۸۰م. در منطقه وورتمبرگ در آلمان متولد شده و در سال ۱۵۳۶ یا ۱۵۴۰م. نیز در منطقه برایزگاو[۱۰۶] درگذشته است. دکتر فاوست، پزشک و منجم بوده است و مطالعاتی نیز در باب فلسفه داشته است. وی زندگی پرماجرایی داشته و همیشه در سیر و سفر بوده است. گویا با هومانیست‌های آن دوره نیز روابطی داشته است. (Gred Eversberg، ۲۰۱۲، lithes.uni-graz.at/…/Rebehn_Rez_Eversberg)
سال‌ها بعد، منظومه تراژیک دکتر فاوستوس[۱۰۷] توسط کریستفر مارلو در انگلستان منتشر شد. شرح احوال فاوست از طرف کمدین‌های انگلیسی که در قرون وسطی در آلمان فعالیت می‌کردند، و اجرای آن در روی سن و صحنه بسیار مورد توجه مردم در آن زمان قرار گرفت و با اقبال نیکی مواجه شد.
با انتشار این منظومه، افسانه فاوست بیش از پیش رونق گرفت. هنرپیشگان در شهرهای انگلیس و آلمان راه می‌افتادند و سرگذشت فاوست را در تماشاخانه‌ها اجرا می‌کردند. گوته نخستین بار هنگامی که هشت ساله بود و به تماشای خیمه‌شب‌بازی دکتر فاوستوس رفته بود، با این اسطوره آشنا شد. از چند صد سال پیش، هزاران بار داستان فاوست به شکل خیمه‌شب‌بازی و نمایش‌های مذهبی برای تنبه عوام اجرا شده بود. این نمایش خیمه‌شب‌بازی، اثری ژرف در ذهن کودکانه گوته هشت‌ساله بر جای نهاد تا روزگاری او همّ‌و‌غم خود را بر بازسرایی این اثر بگذارد. به این ترتیب، گوته در ۱۷۷۱، زمانی که ۲۲ سال بیش نداشت، طرح نمایش‌نامه‌ای بر اساس داستان فاوست را ریخت و سه سال بعد آغاز به سرودن اشعار این اثر کرد. (برای آگاهی بیشتر رک. شهباز، ۱۳۶۳: ۲۳-۲۴)
در دوره‌ای از تاریخ ادبیات آلمان، که به دوره “طوفان و طغیان”[۱۰۸] معروف است، شماری از ادیبان آلمانی حکایات دکتر فاوست را مورد مطالعه قرار دادند؛ یکی از ادیبانی که در این دوره به حکایت دکتر فاوست توجه ویژه‌ای نشان داد، گوته است. گوته حکایات فاوست را در سال‌های ۱۷۷۲- ۱۷۷۵م. در کتابی به نام اور فاوست[۱۰۹] (فاوست اولیه) مورد مطالعه قرار داد و در نهایت با اعمال تغییراتی بر روی آن، کتاب فاوست را در سال ۱۷۹۰م. منتشر کرد.
در قرن نوزدهم نیز نویسندگانی مانند “گراب” و “لنو”، حکایات و احوال دکتر فاوست را مورد مطالعه قرار دادند. در قرن بیستم نیز مشاهیری مانند “والری[۱۱۰]” و “توماس مان[۱۱۱]” مطالعاتی درباره دکتر فاوست انجام داده و کتاب‌هایی در این باره نوشتند.
البته فاوست اجداد دیگری نیز دارد. «صحنه آغازین اثر گوته بی‌شک یادآور کتاب ایوب عهد عتیق است. در هر دو، شرط‌بندی خدا و شیطان یکی بر سر ایوب و دیگری بر سر فاوست جریان دارد. کتاب ایوب بعدها برای گنوسیان نیز اثر جذابی شمرده شد. گوته از علاقمندان و بلکه از پژوهشگران متون گنوسی بوده است. اساساً نگاه متفاوت به مقوله شیطان، و حتی نوعی همدلی و ارائه تصویری مثبت از این فرشته معزول که در آثار رمانتیک‌های آن دوره بسیار آشناست، می‌تواند تا حدی برگرفته از آرای گنوسیان باشد.»
(http://www.radionamayesh.ir/blog/namayesh_shenakht)
برخی از صحنه‌های فاوست شباهت انکارناپذیری به نمایش‌نامه شکسپیر[۱۱۲]، رؤیای نیمه شب تابستان[۱۱۳] دارد. از سوی دیگر، برخی شباهت‌ها با کمدی الهی[۱۱۴] دانته[۱۱۵] را نیز نباید از یاد برد. بخش دوم نمایشنامه فاوست، به شدت تحت تأثیر اسطوره‌های یونانی و نیز تراژدی‌نویسان یونان باستان است.
این فهرست می‌تواند بسیار بلندبالاتر از این باشد. تنها به مثابه مشت نمونه خروار، به چند ریشه اشاره کردیم تا یادآور شده باشیم، برای دریافتن این اثر می‌باید به چه پیشینه مطولی آشنا بود.
در اینجا لازم است متذکر شویم که به همان میزان که درباره فاوست‌های پیش از گوته می‌توان سخن راند، درباره فاوست‌های پس از گوته و یا آثاری که تحت تأثیر این اثر گوته و به طور کلی داستان فاوست نوشته شده اند، می‌توان سخن گفت. پس از گوته، کلینگر[۱۱۶]، یولیوس زودن[۱۱۷]، شامیسو[۱۱۸]، هاینریش هاینه[۱۱۹]، مولر[۱۲۰] و … آثاری به همین نام یا تحت تأثیر کتاب گوته نوشتند. ده‌ها اپرا و اثر موسیقیایی به دست موسیقیدانان نامداری چون برلیوز[۱۲۱]، شومان[۱۲۲]، بوسینی[۱۲۳] و … با الهام از فاوست گوته آفریده شد. ده‌ها فیلم از جمله فاوست ویلهلم مورنائو[۱۲۴] ساخته شد. به همین میزان نقاشی و دیگر آثار هنری نیز از این اثر الهام گرفته‌اند.

 

۴-۲- عطار

 

۴-۲-۱- زندگی‌نامه عطار

فریدالدین عطار نیشابوری (۵۴۰ – ۶۱۸ ه.ق.)، از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام‌آور تاریخ ادبیات ایران، در کدکن از توابع نیشابور به دنیا آمد. از جزئیات زندگی و احوال عطار، اطلاعات درستی در دست نیست. مطالبی هم که در کتاب‌ها و تذکره‌ها نوشته شده است، متناقض و در موارد زیادی آمیخته به افسانه و دروغ است.
آنچه مسلم است لقب عطار، فرید‌الدین بوده و در تأیید آن همین بس که خود شاعر مکرراً واژه “فرید” را به عنوان تخلص شعری به کار برده است و چنان می کند که در غزلیات در جوانی و آغاز زندگی، پیش از آن‌که عطار تخلص کرده باشد، فرید تخلص می‌کرده است. کنیه او نیز ابوحامد است.
پدر عطار از مردم نیشابور بوده و پیشه عطاری داشته است و چنان‌که بسیاری از مآخذ نوشته‌اند، شاعر همان پیشه پدر را برگرفته و به عطاری مشغول بوده است. عطار پسری داشته است به نام ضیاء‌الدین یوسف که در پایان مثنوی بلبل‌نامه اندرزهایی به او داده است.
عطار نیز همچون پدر اهل نیشابور و ساکن محله‌ای به نام شادیاخ بوده است. وی دکانی داشته که در آن می‌نشسته و مردم دردمند نزد او آمده، درد خود را می‌گفته و دوا می‌گرفته‌اند. ضمن اشتغال به کار طبابت، عطار در همان زمان، شعر نیز می‌سروده و دو کتاب معروف مصیبت‌نامه و الهی‌نامه را در عطاری خود آغاز کرده است.
با توجه به اشاراتی که در مصیبت‌نامه آمده است، انقلاب حال او در زمان پزشکی و داروگری دست داده بوده و شاعر آثاری در همان ایام پدید آورده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مصیبت‌نامه کاندوه جهان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز الهی‌نامه کاسرار عیان است
چگونه زود رستم زین و آن باز

(مصیبت‌نامه: ۱۳۸)
سال فوت عطار نیز به‌درستی معلوم نیست، که البته نباید از سال ۶۱۸ ه.ق. دیرتر باشد. برخی نوشته‌اند که او در حمله خانمان‌سوز مغول به نیشابور شهید شد که برای آن هم دلیل تاریخی محکمی وجود ندارد. مدفن او در نیشابور است و در قرن نهم امیر علیشیر نوایی بر تربت او عمارتی ساخت که هنوز پا بر جاست و زیارتگاه خاص و عام است.
دولتشاه سمرقندی و جامی و دیگر تذکره‌نویسان برای ورود شیخ به حوزه عرفان و پیوستن او به حلقه صوفیان، داستانی ساخته‌اند که چندان قابل قبول به نظر نمی‌رسد.
به گفته دولتشاه «سبب توبه شیخ آن بوده که پدر او را در شهر شادیاخ عطاری عظیم با قدر و رونق بوده و بعد از وفات پدر او به همان طریق عطاری مشغول بودی و دوکانی آراسته داشتی چنان‌که مردم را از تماشای آن چشم منور و دماغ معطر شدی. شیخ روزی خواجه‌وش بر سر دوکان نشسته بود و پیش او غلامان چالاک کمر بسته، ناگاه دیوانه‌ای بلکه در طریقت فرزانه‌ای به در دوکان رسید و تیزتیز در دوکان او نگاهی کرد بلکه در چشم گردانیده آهی کرد، شیخ درویش را گفت: چه خیره می‌نگری مصلحت آن است که زود درگذری، دیوانه گفت: ای خواجه من سبکبارم و به‌جز خرقه هیچ ندارم؛ […] زود از این بازار می‌توانم گذشت. تو تدبیر اثقال و احمال خود کن و از روی بصیرت فکری به حال خود کن، گفت: چگونه می‌گذری، گفت اینچنین و خرقه از بر کنده، زیر سر نهاده جان به حق تسلیم کرد، شیخ از سخن مجذوب پر درد گشت و دل او از خشکی بوی مشک گرفت. دنیا بر دل او همچو مزاج کافور سرد شد و دکان را به تاراج داد و از بازار دنیا بیزار شد.» (دولتشاه سمرقندی، ۱۳۸۲: ۱۸۷- ۱۸۸).
جامی در نفحات‌الانس می‌گوید: «سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول و مشعوف معامله بود، درویشی به آنجا رسید و چند بار «شیئا‍ً لله» گفت، وی به درویش نپرداخت. درویش گفت: ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت:چنان‌که تو خواهی مرد. مرد درویش گفت: تو همچون من توانی مرد؟ عطار گفت: بلی. درویش کاسه چوبین داشت، زیر سر نهاد و گفت: الله و جان بداد. عطار را حال متغیر شد و دکان بر هم زد و به این طریقه درآمد» (جامی به نقل از نفیسی، ۱۳۸۴: ۶۲).

 

 

نظر دهید »
حمله روسیه به گرجستان از منظر حقوق توسل به زور- قسمت ۴
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

در کنار ممنوعیت مطلق توسل به قوای قهری، کاربرد زور به عنوان استثنایی براین اصل، صرفاً در مواردی قانونی شمرده شده که مشمول موارد مشخص زیر باشد:

 

 

 

 

دفاع مشروع،‌اعم از فردی یا جمعی، مطابق با ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد؛

 

 

اقدامات جمعی که تحت نظارت سازمان ملل صورت پذیرد؛

 

 

در مواردی که اعمال زور از سوی ارگان ذی صلاح سازمان ملل اجازه داده شده باشد[۷۱]؛

 

 

 

شایان ذکر است به جز موارد مطرح شده در منشور ملل متحد، با توجه به عرف پویای بین الملل می توان به مواردی همچون توسل به زور در قالب “عملیات حفظ صلح ” و نیز در حمایت از “حق تعیین سرنوشت” ،”مداخلات بشر دوستانه ” اشاره نمود. برخی دولتها تلاش دارند به جامعه بین المللی بقبولانند که این موارد به عنوان یک قاعده بین المللی شکل گرفته و قابل اعمال است. چنانچه توسل به زور را در دو قالب اخیر بپذیریم ،عنوان مداخله و بکارگیری نیروی نظامی نه برای دفاع ازتمامیت ارضی واستقلال سیاسی یک کشور، بلکه در حمایت از حقوق ملتها یا افراد بشر تجلی خواهد یافت.

 

 

مبحث اول – دفاع مشروع

 

پس ازممنوعیت مطلق توسل به زور درمنشور ملل متحد، دفاع مشروع به عنوان اصلی ترین استثنای این قاعده مورد توجه قرارگرفته و تلاش کشورها بر این است که نفس منع توسل به زوربه عنوان یک قاعده آمره ناشی از اقدامات خود را در قالب دفاع مشروع گنجانده وتوجیه کنند . اما به طور کلی دفاع ریشه درحقوق طبیعی داشته و درهیچ زمان مورد انکار قرار نگرفته است . چه در دورانی که توسل به زور به طور مطلق یاتحت شرایطی ( جنگ مشروع وعادلانه) آزاد وقانونی بود ودفاع مشروع درمعنای امروز وجود نداشت[۷۲] ،و چه در زمان هایی که به موجب اسناد بین المللی شاهد درجات مختلف منع توسل به زور بوده‌ایم؛ که دربرهه های اخیر الذکر درکنار معاهدات منع کننده توسل به زور، عرف بین المللی برای تجویز توسل به زور درچارچوب دفاع مشروع شکل گرفت و تاکنون باقی است. بدین ترتیب می توان چنین ادعا نمود دفاع مشروع به عنوان مفهومی حقوقی دراواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم (همزمان با تشکیل کنفرانس های صلح لاهه ) وارد حقوق موضوعه گردید ودرقالب معاهدات بین المللی و حقوق بین الملل عرفی جای گرفت . با وجود این، علی رغم پذیرش حق دفاع مشروع درحقوق بین الملل عرفی تعریف دقیق وتعیین قلمرو این مفهوم به طور موجز ومعین وجود ندارد[۷۳]. لکن به طور خلاصه میتوان دفاع مشروع را چنین تعریف نمود: «واکنش نظامی یک کشور به منظور دفاع از خود در برابر حمله مسلحانه کشور دیگر».
دفاع مشروع می تواند یا بطور فردی (ازجانب کشور مورد تجاوز) ویا به صورت دسته جمعی به عمل آید. دردفاع مشروع جمعی ، تعدادی ازکشورها (بویژه کشورهای همجوار) با انعقاد پیمان تدافعی خاص تعهد می نمایند درصورتی که هریک ازآن ها مورد تعدی وتجاوز کشوریا کشورهای دیگر قرارگیرد دیگر متعهدین به یاری او شتافته ومتجاوز را قلع وقمع کنند پیمان تدافعی ممکن است پس از وقوع تجاوز علیه کشوری نیز منعقد واجرا گردد.[۷۴]
دفاع مشروع هرچند به عنوان حق ذاتی پذیرفته شده[۷۵] ومنشور ملل بر حقانیت آن اذعان دارد، اما همین پذیرش عمومی زمینه را برای سوء استفاده کشورها فراهم نموده و موجب شده تا سلطه جویان از آن به عنوان دستاویزی برای توجیه زورمداری های ظالمانه خود استفاده کنند. در واقع حق مسلم دفاع مشروع همچون لبه تیغی است که بایستی با احتیاط و عالمانه از آن استفاده نمود و بکارگیری آن را نیز توسط دیگران پذیرفت. ازآنجایی که قاعده دفاع مشروع[۷۶] ، استثنایی براصل (عدم توسل به زور) به شمار می رود ، باید حدود و ثغور وشرایط تحقق آن به دقت تعیین شود[۷۷] .هرچند تحولات جاری درحقوق بین الملل چارچوب های حاکم بر دفاع مشروع را نزد دستخوش تغییر کرده است .

 

 

بند اول- دفاع مشروع درمنشور ملل متحد

 

مهمترین استثنایی که درمنشور ملل متحد دراتباط با اصل منع توسل به زور پذیرفته شده دفاع مشروع
می باشد. ماده ۵۱ منشور دراین خصوص مقرر می دارد :
«درصورت وقوع حمله مسلحانه علیه یک عضو ملل متحد تا زمانی که شورای امنیت بین المللی اقدامات لازم برای حفظ صلح وامنیت بین المللی را به عمل آورد، هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع ازخود،خواه به صورت فردی خواه دسته جمعی لطمه وارد نخواهد کرد.اعضا باید اقداماتی را که دراعمال این حق دفاع ازخود به عمل می آورند فوراً به شورای امنیت گزارش دهند. این اقدامات به هیچ وجه دراختیارات ومسئولیتی که شورای امنیت طبق این منشور دارد وبه موجب آن در هر زمان که ضروری تشخیص دهد اقدامات لازم را در جهت حفظ و اعاده صلح وامنیت بین المللی به عمل خواهد آورد،تأثیری نخواهد داشت .»
نص ماده مذکور ازدفاع مشروع به عنوان حق ذاتی[۷۸] یاد می کند. این امر برخی از حقوقدانان را به این نظریه سوق داده که پایه دفاع مشروع درحقوق طبیعی نهفته است .بر این اساس برای دولتها حقی بنیادین ایجاد می نماید که با استناد به آن می توانند دفاع مشروع را با توجه به منافع ملی خود تفسیر کنند .[۷۹]
اما این نظر مغایر با روح کلی منشور وخواست تدوین کنندگان آن است ، چرا که هدف ازتدوین منشور حفظ واعاده صلح وامنیت بین المللی وجلوگیری ازوقوع جنگ و توسل به زور ازطریق نهادی بین‌المللی است، درحالیکه برداشت فوق این امر را وابسته به منافع داخلی کشورها ساخته وخود موجب گسترش درگیری وحملات پی درپی خواهد شد دیوان بین المللی دادگستری نیز دررای خود درقضیه نیکاراگوئه به تشریح حق ذاتی دفاع مشروع پرداخته و دفاع مشروع را تدوینی براساس حقوق بین الملل عرفی می داند[۸۰] . درنتیجه و بر اساس ماده ۵۱ منشور می توان چنین گفت حق ذاتی دفاع مشروع تا جایی پذیرفته است که براصل منع توسل به زور لطمه ای وارد نسازد و به عبارتی خود مصداقی ازتوسل به زور محسوب نمی شود. در واقع یک حمله و دفاع مشروع واکنش نسبت به حمله وبرقراری صلح را اتخاذ نماید. لازم به یادآوری است که به فرض رعایت موارد فوق الذکر، اقدام به دفاع مشروع نمی تواند بدون قید وشرط به عمل آید ، چرا که دولت ذی ربط می بایست اقداماتی را که درقالب دفاع مشروع اتخاذ می نماید فورا” به اطلاع شورای امنیت برساند این الزام واستمداد اولیه ازشورای امنیت به نوعی شرط شکلی دفاع مشروع به شمار می رود .[۸۱]

 

 

بند دوم- شرایط حاکم بر حق دفاع مشروع

 

دفاع مشروع به عنوان حقی عرفی به کارگرفته شده ومنشور این حق ذاتی را برای دولتها تایید وتحکیم می کند، اما در عین حال مشروعیت بخشیدن به دفاع ازخود مستلزم وقوع شرایطی است که دامنه آن را محدود می سازد، همین امر سبب شده بر احتیاط و رعایت جوانب در بکارگیری استثنای موجود براصلی ترین ممنوعیت ( منع توسل به زور ) موجود درمهمترین سند بین المللی (منشور ملل متحد ) به شمار می رود.[۸۲]

 

 

الف- احراز «تجاوز مسلحانه»[۸۳]

 

دفاع مشروع لزوماً درپاسخ به عمل دیگری است که ماده ۵۱ منشور ازآن تحت عنوان «حمله مسلحانه» یاد می‌کند.در واقع یک کشور زمان تحت عنوان دفاع مشروع دست به عملیات نظامی می زند که وقوع حمله ای مسلحانه علیه او بر آن کشور محرز شده باشد . ازاین جهت مفهوم ومصادیق حمله مسلحانه بسیار حائز اهمیت ، والبته مورد بحث خواهد بود . بدیهی است عملیاتی چون عبور نیروهایی نظامی ازمرز ، بمباران سرزمین توسط هواپیماهای بیگانه وحمله ناوگان جنگی کشور بیگانه ازدریا، تهاجم نظامی محسوب می شود. در این میان
می توان چنین ادعا نمود که حتی پرتاب یک موشک نیز می تواند مصداق چنین
حمله ای باشد.[۸۴] اما سوال این است که آیا صرف تجهیز آموزش چریک های مخالف یک حکومت درسرزمین کشور دیگر یا نفوذ تدریجی واحدهای نظامی کشوری به کشور دیگر نیز حمله مسلحانه محسوب می شود؟
هرچند ماده ۵۱ درعبارت پردازی خود ازواژه «حمله مسلحانه» استفاده می کند اما منظور همان «تجاوز مسلحانه» است . چه آنکه توسل به زور با آنچه در بررسی بند ۴ ماده ۲ مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفت دامنه
وسیع تری نسبت به حمله مسلحانه صرف خواهد داشت. درحالیکه توجه به متن فرانسوی ماده ۵۱ منشور که عبارت تجاوز مسلحانه[۸۵] را بکاربرده[۸۶] ضمن اینکه عنایت به تفسیر مضیق ماده ۵۱ به عنوان استثنایی براصل منع توسل به زور بین المللی موید این مطلب است که کشورها به موجب منشور تنها درپاسخ به تجاوزی که مسلحانه است مجاز به توسل زور درمقام دفاع مشروع خواهند بود درتکمیل وتایید این امر لوتر پاخت نیز معتقد است مفهوم تجاوز مکمل مفهوم دفاع مشروع می باشد[۸۷]

 

 

ب- ضرورت، تناسب، فوریت

 

در قضیه کارولین (که شامل کلاسیک حق دفاع مشروع به شمار می‌رود)، وبستر، وزیر خارجه امریکا طی اعلامیه‌ای، خطاب به دولت انگلیس اظهار داشت زمانی ضرورت توسل به دفاع مشروع محقق می‌شود که اقدام به دفاع و استفاده از نیرو به منظور مقابله با تجاوز فوریت داشته باشد، تجاوز خردکننده باشد، انتخاب راه دیگری میسر نباشد و در نهایت مجالی برای تأمل باقی نماند صرف احراز وقوع عملیات تجاوز کارانه، نمی‌تواند مشروعیت دفاع از خود را نتیجه دهد. لیکن می‌بایست اوضاع و احوال به گونه‌ای باشد که ضرورت اقدام به دفاع از سوی کشور متضرر احساس شود. هر چند ماده ۵۱ صراحتی در خصوص شرط «ضرورت»[۸۸] ندارد، لکن با رجوع به حقوق بین الملل عرفی[۸۹] وبررسی ماده ۵۱ منشور به این مهم دست خواهیم یافت . چرا که درمتن ماده استفاده ازاین حق تا زمانی که سازمان ملل متحد اقدام لازم برای تامین صلح را اتخاذ ننموده مجاز می داند. به عبارت دیگر کشور قربانی وقتی خود را مواجه با حمله نظامی متجاوز می بیند ، درابتدا می بایست شورای امنیت راازقضیه آگاه سازد.[۹۰] اما با عنایت به موانع سیاسی برسر راه شورای امنیت وبا توجه به مسئله مهم حق وتو درشورای امنیت که عملاً تصمیم گیری را مختل می کند ،تا زمانی که اقدامی از سوی شورای امنیت صورت نپذیرفته، برای جلوگیری از پیشروی دشمن هیچ راه دیگری جز به کارگیری نیروی مسلحانه برای دفع حمله نیابد دست به دفاع می زند. اما چنانچه تدبیر دیگری غیر از توسل به زور هم وجود داشته باشد ، عمل او مصداق دفاع مشروع را دربر نخواهد داشت. شرط ضروری به نوعی مبین وقوع حمله مسلحانه آشکارا وعینی است .
در واقع وقتی تجاوز مسلحانه صورت می گیرد، ضرورت دفاع ازخود عینیت می یابد به همین جهت در مواردی که به صورت تهاجم آشکار نظامی نبوده و به طور مخفی ازطریق ارسال مهمات سلاح نفرات وجنگهای پراکنده چریکی صورت پذیرد ونیز زمانی که اصولاً حمله مسلحانه ای واقع نشده باشد، استفاده ازحق دفاع مشروع به جهت عدم ضرورت منتفی خواهد بود.[۹۱] ازطرف دیگر ضرورت باید «غالب»[۹۲] باشد، یعنی وضیعت موجود آن چنان توام با احتیاط باشد که یک کشور نتواند براساس شیوه جاری درخواست خسارت جبران وارده به خود را مطالبه نماید. وجود چنین شرطی موجب می شود که دفاع مشروع محدود به حمایت ازحقوق ومنافع حیاتی مهم گردد ولذا مواد نقص جزئی حقوق بین الملل ازاین امر مستثنی خواهد بود[۹۳] .
از دیگر شرایط اساسی تحقق دفاع مشروح مسئله «فوریت»[۹۴] می‌باشد. مراد از فوریت در اقدامات دفاعی آن است که دفاع مشروع اولاً شامل تدابیر پیشگیرانه در قبال خطراتی که در آینده ممکن است واقع شوند نباشد، ثانیاً تدابیر انتقامی در قبال اعمال خلاف قبلی که احتمال تکرار آن در آینده نزدیک وجود دارد (اقدامات تلافی جویانه) را نیز در برنمی‌گیرد. به عبارت دیگر، دفاع باید فوراً پس از شروع حمله مسلحانه یا زمانی که حمله همچنان در جریان است اعمال شود، چرا که هدف، دفع حمله است و لذا چنانچه عملیات نظامی از جانب متجاوز قطع شد، دیگر جایی برای اعمال دفاع مشروع باقی نمی‌ماند[۹۵].
تناسب میان عمل وعکس العمل[۹۶] سومین شرط دفاع مشروع به شمار می‌رود، چه ازلحاظ وسعت امر ونتایج آن وچه ازنظر میزان اثرگذاری. چرا که هدف اصلی ازدفاع مشروع همانطورکه ازنامش پیداست دفاع دربرابر یک حمله است ونه فراتر ازآن. تناسب بعنوان یک اصل بنیادین حقوقی درمورد استفاده از زور حقوق مخاصمات مسلحانه محسوب می شود، بدین معنی که کشور مورد تجاوز فقط به اعمالی دست یازد که برای دفع حمله ضرورت داشته ودرهمان حد متوقف شود درواقع دولت مدافع با اعاده وضیعت قبل ازتهاجم باید اقدامات نظامی خودرا متوقف کرده وتنبیه متجاوز را ازکانال های سیاسی وحقوقی تعقیب نماید[۹۷] رعایت تناسب هم از نظر کیفی وهم ازجهت کمی مورد انتظارات است بدین ترتیب که کشور قربانی دردفاع ازخود بایستی از سلاح هایی استفاده کند که برای دفع حمله ضروری باشد وهم اینکه دفاع درحدی باشد و تازمانی ادامه یابد که برای دفع حمله ضرورت دارد ونه بیش ازآن.
شایان ذکر است تناسب به معنای تساوی نیست، یعنی ضمن این که اهداف دفاع مشروع ممکن است دراصل محدود به دفاع و دفع حمله شود این امکان وجود دارد که اقدامات اتخاذ شده ضرورتاً با آن یکسان نباشد.[۹۸] درهمین راستا می توان پذیرفت که بر فرض چنانچه حمله مهاجم با سلاح معمولی صورت گرفته، اما دفع حمله جز با سلاحهای خاص (همچون سلاح اتمی ) امکان پذیر نباشد، کشور دارای حق دفاع مشروع (با رعایت قوانین جنگ در استفاده ازسلاح خاص) می تواند ازچنین سلاحی ( تازمان دفع ضرر وبیرون راندن دشمن) مدد جوید. به طور کلی دولت ها موظفند دراستفاده ازاین حق خود اصول اساسی حقوق بشر دوستانه را رعایت نمایند که دراین زمینه تفکیک میان نظامیان وغیر نظامیان همانند تفکیک بین اهداف نظامی وغیرنظامی ازاصول اساسی حقوق بشر دوستانه بین الملل می باشد .[۹۹]

 

 

بند سوم- دکترین دفاع مشروع پیش ازموعد

 

امروزه دفاع مشروع منطبق با آنچه درمنشور ملل متحد وضع شده است، یعنی دفاع دربرابر حمله ، “دفاع مشروع کلاسیک ” نامیده می شود. چرا که با پیچیده شدن روابط میان کشورها ، دولتها به مرور درصدد گسترش دادن مفهوم دفاع مشروع ورهایی ازقید وبندهای آن بوده ودراین راستا نظریات وحتی اقداماتی ازسوی برخی دولتهای غربی سرزده است. ازجمله این موارد شکل گیری نظریه دفاع مشروع پیش دستانه [۱۰۰]و دفاع مشروع پیشگیرانه [۱۰۱] می باشد .
در تطبیق عبارات “anticipatory“ و “Preemptive“ با دفاع پیشگیرانه و پیش دستانه، میان حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد[۱۰۲]. بدین جهت برای یافتن معنای نزدیکتر رجوع به ریشۀ لغات خالی از لطف نخواهد بود. در کلام انگلیسی “Anti” به معنای «ضد» و «پاد» بوده و “anticipate” معادل انتظار داشتن، پیش بینی کردن، و پیش دستی کردن می باشد.[۱۰۳] از طرفی پیشوند “Pre” مترادف با «پیش از» بوده و”Preemptive” به معنای پیشگیری کردن را به دست می دهد. بدین ترتیب می توان چنین گفت که از نظر زمانی Preemptive به ترتیب به معنای دفاع پیش دستانه و دفاع پیشگیرانه خواهد بود.
پس از واقعه ۱۱ سپتامبر حمله ایالات متحده آمریکا و انگلستان به افغانستان موید دکترین دفاع مشروع پیش دستانه بود . بموجب این دکترین توسل به زور درچند حالت مجاز است :
اولا: هنگامی که شواهد متقاعد کننده ای نه صرفا مبنی برتهدید یا خطر بالقوه بلکه مبنی برحمله ای قریب الوقوع وجود دارد[۱۰۴]
ثانیا: زمانی که دولتی یک بار مورد حمله مسلحانه قرار گرفته ودرحال حاضر شواهد آشکار و
متقاعد کننده ای مبنی برآمادگی دشمن برای حمله مجدد وجود داشته باشد دراین حالت نیازی نیست دولت قربانی منتظر وقوع تجاوز و حمله ای دیگر بماند و این بار می تواند ابتدا به ساکن متوسل به دفاع مشروع
پیش دستانه شود[۱۰۵]
هنوز تردیدها درمورد دفاع مشروع پیش دستانه وجود داشت که به تدریج نظریه سوم یا همان دکترین دفاع پیشگیرانه شکل گرفت . اصطلاح دفاع مشروع پیشگیرانه به مواردی اطلاق می شود که یک دولت برای سرکوب هرگونه احتمال حمله آتی توسط دولتی دیگر حتی درمواردی که هیچ دلیل واعتقادی مبنی بر طراحی حمله وجود ندارد ومواردی که هیچ حمله اولیه ای صورت نگرفته، به زور متوسل می شود. [۱۰۶]
استراتژی امنیت ملی آمریکا (سپتامبر۲۰۰۲) واستراتژی ملی آمریکا درمبارزه با سلاح های کشتار جمعی (دسامبر۲۰۰۲) ، نخستین اسناد درطرح مفهوم وعناصر تشکیل دهنده دکترین دفاع پیشگیرانه که تفسیری حدود ومرز ماده ۵۱ منشور متحد به شمار می رود ) دررویه دولت ها است . درسند نخست چنین ذکر شده به اولین محور درمیان محورهای اصلی چهارگانه راهبرد امنیت ملی آمریکا اقدام نظامی پیشگیرانه علیه کشورهای مهاجم وگروه های تروریستی است که درپی توسعه سلاحهای کشتارجمعی هستند.[۱۰۷]
درخصوص دفاع مشروع پیشدستانه نظریات مخالف وموافق متعددی بیان گردیده است .کوفی عنان دبیر کل سابق سازمان ملل درمورد چگونگی استفاده از زور بیان می دارد:” براساس ماده ۵۱ منشور کشورها دارای حق ذاتی دفاع ازخود دربرابر تهدیدات قریب الوقوع هستند ودرمواردی که تهدید، قریب الوقوع نیست ولی امکان پیش آمدن آن وجود دارد، منشور به شورای امنیت اختیار کامل می دهد که نیروی نظامی را بویژه به گونه پیش دستانه برای حفظ امنیت بین المللی بکارگیرد”[۱۰۸]. به هرترتیب باید درنظر داشت که حقوق بین الملل جاری دفاع مشروع پیش دستانه و پیشگیرانه راممنوع می داند.[۱۰۹] یک دولت نمی تواند هنگامی که تنها احتمال فرضی یک حمله وجود دارد علیه دولت دیگر متوسل به زور شود[۱۱۰] اما با این حال بنا به ضرورت سرعت عمل درمقابل رفع خطر قابل توجه استفاده وسیع ازسلاحهای هسته ای، اعتقاد نگارنده برآن است که علی رغم تکیه ماده ۵۱ منشور بر توالی تجاوز ودفاع مشروع، درصورت وجود خطرحمله قریب الوقوع دشمن با سلاح هسته ای( نه صرفاً دارا بودن آن[۱۱۱] )کشور مورد تهدید می تواند دست به دفاع پیشدستانه بزند، هرچند اثبات وقوع حمله احتمالی متجاوز با مدافع بوده و درغیر این صورت دارای مسئولیت بین المللی خواهد گردید.

 

 

بندچهارم – دفاع ا زاتباع

 

با استنباط از ماده ۵۱ منشور ملل متحد حق دفاع مشروع به طور کلی دردوجا کاربرد دارد: یکی دفاع از حق تمامیت ارضی[۱۱۲]، ودیگری دفاع از اتباع دولت دارای حق دفاع مشروع. با توجه به اصل برابری حاکمیت ها ومنع توسل به زور، حق دفاع از سرزمین وتمامیت ارضی برای یک دولت مسلم است وشرح وبسط آن دراین مجال نمی گنجد ، بلکه تأمل ما با عنایت به موضوع پایان نامه بر دفاع ازاتباع خواهد بود.

 

 

الف – دفاع از اتباع درمحدوده حاکمیت ملی

 

ازآنجایی که جمعیت یکی از عناصر اصلی متشکله دولت به شمار می رود لذا حمله مسلحانه علیه اتباع یک کشور می تواند حمله مسلحانه علیه کشور دانسته شود وبموجب ماده ۵۱ منشور استفاده از حق دفاع مشروع را برای کشور متنوع وحتی حق دفاع مشروع جمعی میسر سازد دربسیاری موارد قصد دولت مهاجم نه تصرف اراضی بلکه از بین بردن اتباع وتاسیسات و وارد ساختن فشار سیاسی است .[۱۱۳] لذا دراین گونه موارد حق دفاع حاصله برای دولت متبوع نه از باب نجات خاک خد بلکه به دفاع از اتباع خواهد بود. [۱۱۴]

 

 

ب- دفاع از اتباع درقلمرو خارجی

 

با عنایت به دفاع دولت متبوع از اتباع خود این سوال پدید می آید که چنانچه اتباع مذکور درکشور دیگری ساکن بوده ودر معرض خطر قرار گیرند ، آیا برای کشور ذی ربط حق توسل به زور و دفاع درحمایت از ایشان پدید می آید؟ منع قطعی توسل به زور درمنشور ملل متحد اجازه مداخله دولت متبوع درکشور خارجی را نمی دهد.[۱۱۵] با این حال توسل به زور برای دفاع از اتباع خارج از قلمرو در موارد بسیاری مشاهده شده که ازجمله آنها می توان به موارد زیر اشاره نمود :
مداخله آمریکا در لبنان (۱۹۵۸)، بلژیک درکنگره ( ۱۹۶۵) ،آمریکا در دومینکین (۱۹۵۶)، قضیه انتبه (۱۹۷۶)، عملیات ناکام آمریکا درنجات گروگان های آمریکایی درایران (۱۹۸۰) ، و مداخله آمریکا درگراندا (۱۹۸۳). درحال حاضر مدافعان مشروعیت چنین توسل به زوری سه نوع استدلال در اثبات این نظریه خود اقامه
می کنند :
۱- ازآنجایی که در توسل به زور به حمایت از اتباع خارج ازکشور،اقدامی علیه استقلال سیاسی یا تمامیت ارضی کشور مورد مداخله (موضوع بند ۴ ماده ۲ منشور)صورت نمی پذیرد، لذا چنین اقدامی مشمول ممنوعیت منشور نبوده و«مجازات عمل» به شمار می رود.[۱۱۶] اما چنین استدلالی پذیرفته نیست. چرا که قیود مندرج در بند ۴ ماده ۲ منشور برای تاکید برمنع توسل به زور است نه تحدید آن . ثانیاً برفرض قبول عدم اطلاق منع توسل به زور، احراز قصد مهاجم و مداخله گر در حمایت از اتباع یا تجاوز خصوصاً درموارد تهدید وخطر
قریب الوقوع برای اتباع امکان پذیر نخواهد بود. ضمن آنکه هدف ورود کشور متبوع به کشور خارجی می تواند مصداقی از نقض استقلال وتمامیت ارضی کشور مورد تهاجم باشد واثبات خلاف آن برعهده کشور متبوع خواهد بود .
۲- گاه حمایت از اتباع درخارج از کشور را به عنوان مصداقی از مداخله بشر دوستانه می شمرند[۱۱۷].اما از آنجایی که افراد تنها به عنوان تبعه کشور مداخله گر مورد نظر وحمایت قرار می گیرند، نه به صرف مطلق نوع بشر، و نیز چنین مداخله ای به نوعی حمایت از منافع ملی کشور مداخله گر نیز محسوب می شود، لذا نمی توان چنین اقدامی را درحوزه حمایت از حقوق بشر جای داد.
۳-دفاع از اتباع درمعرض خطر به عنوان قسمتی از دفاع مشروع مورد نظر قرار می گیرد. درجریان مذاکرات راجع به این مسا له، دراجلاس شواری امنیت ۱۹۷۶ ،نماینده اسرائیل با استناد به کتاب «دفاع مشروع درحقوق بین الملل »نوشته باوت ، مدعی شد که حق توسل به زور برای دفاع از اتباع درمعرض خطر درکشور دیگر به موجب حقوق بین الملل شناخته شده است.[۱۱۸] هرچند دراین قضیه شورای امنیت قطعنامه ای صادر نکرد، اما درمقابل هیچگونه دلیلی هم برتاکید عام این نظریه چه دررویه کشورها وچه در آثار اکثر حقوقدانان برجسته بین المللی مشاهده نمی شود. لذا می توان ادعا نمود توسل به زور نظامی تحت عنوان حمایت از اتباع درخارج ازکشور با حقوق بین الملل امروز سازگاری ندارد؛ چنانکه براون لی نیز با اظهار اینکه زیان های ناشی از احتمال
سوء استفاده ازاین استثنا براصل منع توسل به زور بیش از اثرات مثبت آن است آن را فاقد مبنایی مطمئن درحقوق بین الملل معرفی می نماید.[۱۱۹] بدیهی است این ممنوعیت درصورت رضایت کشور محلی که مورد مداخله قرارمی گیرد منتفی است.[۱۲۰]

 

 

مبحث دوم–نظام امنیت جمعی سازمان ملل

 

به گواهی منشور سازمان ملل متحد مسئولیت اصلی واولیه حفظ صلح به عهده شورای امنیت
می باشد[۱۲۱] و دولتهای عضو نیز به موجب ماده ۲۵ توافق نموده اند که تصمیمات شورا را پذیرفته وبه مورد اجرا گذارند. بدین ترتیب شورای امنیت می تواند چنانچه تشخیص دهد برای اعاده و حفظ صلح، به موجب فصل هفتم منشور متوسل به زورگردد. تمامی کشورهای عضو نیز موظفند بنا به موقعیت و ضرورت آن را به اجرا گذارند . چنین اقدام جمعی وعملیات نظامی که ازسوی سازمان ملل برای حفظ صلح وامنیت بین الملل ترتیب داده می شود، استثنای دیگری بر قاعده آمره منع توسل به زور به شمار می رود که به طور کلی در دو قالب متفاوت «عملیات نظامی بین المللی» و«عملیات حفظ صلح»[۱۲۲] تجلی می یابد .

 

 

بند اول- عملیات نظامی بین المللی

 

عملیات نظامی بین المللی دسته ای از تدابیر قهری مسلحانه است که بموجب ماده ۴۲ منشور چنانچه شورای امنیت اقدامات پیش بینی شده درماده ۴۱ منشور مجازات های دیپلماتیک وکنسولی را دربرابر تهدید علیه صلح یا نقض صلح یا عمل تجاوزکارانه انجام شده کافی نداند[۱۲۳] (یا ثابت شود کافی نیست)، به عنوان ضمانت اجرای موثر واقعی به این تدابیر متوسل می شود. عملیات مذکور ممکن است مشتمل برتظاهرات ومحاصره وسایرعملیات هوایی دریایی ویا زمینی اعضای ملل متحد باشد. دراین زمان کلیه اعضا مکلف به اجرای تصمیمات شورا بوده (ماده ۲۵ منشور) ودیگر اصل عدم مداخله درامور داخلی کشور کارایی نخواهد داشت( بند ۷ماده ۲ منشور)[۱۲۴].

 

بند دوم– عملیات حفظ صلح[۱۲۵]

 

 

نظر دهید »
بررسی رابطه اضطراب و استرس اجتماعی با احساس تعلق نوجوانان پسر و دختردر مقطع تحصیلی متوسطه دوم به مدرسه در شهر بندرعباس۹۴- قسمت ۶- قسمت 2
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

این عوامل از محیط زندگی فرد یا شرایط شخصی نشأت می‌گیرد.

 

 

عوامل استرس‌زای ناشی از انتظار

وقایع بالقوه باور نکردنی و غیرقابل پیش‌بینی است که وقوع آنها ما را تهدید می‌کند، چیزهای نامطلوبی که تا کنون روی نداده‌اند اما ممکن است اتفاق بیفتد. (پیفر، ۱۹۵۳).

 

۲-۳٫ اضطراب [۵۴]

با مروری بر ادبیات روانشناختی می‌توان به این نکته پی برد که در مقاطع تاریخی خاص این اختلال با نام‌های متفاوتی مانند هراس اجتماعی، اضطراب ، مشخص شده است این تفاوت در نامگذاری بیشتر به دلیل تاریخی است تا کیفی هر چند در حال حاضر هراس اجتماعی و اختلال اضطراب در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی[۵۵]) با یک معنا و مفهوم به کار می‌روند (بارلو[۵۶] و لایبوتیز ۲۰۰۵). اولین موردیکه با اختلال اضطراب در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی) با یک معنا و مفهوم به کار می‌روند (بارلو و لایبوتیز ۲۰۰۵). اولین موردیکه با اختلال اضطراب در متون گزارش شده توصیفی که بقراط در قرن چهاردهم قبل از میلاد از یک فرد مبتلا به هرس اجتماعی کلاسیک ارائه کرده است، در همه جا دیده نمی‌شود، زندگی در تاریکی را دوست دارد و نمی‌تواند روشنایی را تحمل کند یا در مکان‌های روشن بنشیند، کلاه او چشمانش را پوشانده است، نه می‌بیند و نه دیده می‌شود. او از ترس اینکه مبادا در حرکات و رفتار مورد سوء استفاده قرار گیرد مغضوب می‌شود، پذیرفته نشود، با مریض شود با کسی معاشرت نمی‌کند، او فکر می‌کند کسی او را می‌بیند (روزنمان و سلیگمن۱۹۹۸). اضطراب برای نخستین باد در امریکا توسط برد[۵۷] و در فرانسه به وسیله ژاله[۵۸] توصیف شد هرتنبرگ، روان پزشک فرانسوی با انتشار کتاب کمروها و کمرویی در سال ۱۹۰۱ ادبیات زبان انگلیسی را در باب اضطراب مرور کرد. درک هرتنبرگ از پدیدارشناسی هراس اجتماعی به طرز شگفت‌آوری به مفهوم پردازی نوین این اختلال شباهت دارد. تعریف او از این اختلال به معیارهای اضطراب در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی) بسیار نزدیک است دارد‌ (طهماسبی ۱۳۸۱).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اصطلاح هراس اجتماعی را نخستین بار مارکس و گلدر به کار بردند و بر اساس یافته‌های خود مبتنی بر این که هراس اجتماعی از نظر سن شروع از سایر هراس‌ها متفاوت است. این اختلال را از سایر هراس‌ها متمایز کردند، تمایزی که در تثبیت این واحد تشخیصی به عنوان یک اختلال مستقل تأثیر به سزایی راست .به هر حال، اضطراب یک گستره تشخیصی نسبتا جدیدی است و برای اولین بار به عنوان یک تشخیص جداگانه در ۱۹۸۰ در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی نسخه سوم ) مطرح شد (هانگ، بلام هاف و دیگران ۲۰۰۸).

 

۲-۳-۱٫ تعاریف اضطراب

اضطراب عموما یک انتظار به ستوه درآورده است به منزله چیزی است که ممکن است در تنشی گسترده و اغلب بی‌نام اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس در فرد پدید می‌آید ممکن است به یک تهدید عینی (اضطراب‌آور یا تهدید مستقیم و غیرمستقیم نیز وابسته باشد. (لافون[۵۹]، ۱۹۹۲).
اضطراب به منزله حالت هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بی‌معنایی و نابساواتی جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. (ربر[۶۰]، ۱۹۸۵).
نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختی‌های آینده توأم با احساس بی‌لذتی یا نشانه‌های بدنی تنش، منبع خطر پیش‌بینی شده می‌تواند درونی یا بیرونی باشد. (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی نسخه سوم، ۱۹۹۴).
هر کسی دچار اضطراب می‌شود و آن، تشویقی فراگیر، ناخوشایند، مبهم است که اغلب علائم دستگاه خودکار نظیر سردرد، تعریق، تپش قلب و … نیز با آنان همراه است. مجموعه علایمی که در عین اضطراب وجود دارد و اغلب در هر فرد به گونه‌ای متفاوت از دیگران است (کاپلان، ۲۰۰۳).

 

۲-۳-۲٫ دیدگاه‌های نظری درباره اضطراب

 

۲-۳-۲-۱٫ روانکاوی

تکامل تدریجی نظریه‌های زیگموندفروید را در مورد اضطراب از مقاله وسواس‌ها و فوبیها که در سال ۱۸۹۵ نوشت تا مطالعاتی در هیستری و بالاخره مقاله مهارها، علائم و اضطراب که در سال ۱۹۲۶ به رشته تحریری درآورده می‌‌توان یافت. درمقاله آخر ، فروید اضطراب را هشداری برای ایگو معرفی می‌کند که از فشار یک سائق نامقبولی برای تظاهر آگاهانه و تخلیه خبر می‌دهد. اضطراب بعنوان یک هشدار ایگو را برای اقدامات دفاعی در مقابل فشارهای درونی تحریک می‌کند. اگر سطح اضطراب بالاتراز آنچه بعنوان هشدار لازم است نرود ممکن است با شدت یک حمله هراس خودنمایی کند. در بهترین شرایط استفاده از واپس‌زدن به تنهایی باید بدون پیدایش علائم به بازگشت تعادل روانی منجر شود ، چون واپس زدن مؤثر تمام انگیزه‌ها و عواطف همراه آنها و خیالات را با راندن به ناخودآگاه در بر می‌گیرد. اگر واپس زدن درمقام دفاع ناموفق باشد ، سایر مکانیسمهای دفاعی( میل تبدیل، جابجایی، پسرفت) ممکن است موجب پیدایش علائم گردند و به این ترتیب شکل بالینی یک اختلال نوروتیک کلاسیک( مثل هیستری، فوبی، وسواس) بوجود آید. (ساراسون،۱۹۷۶)
اضطراب در روانکاوی بسته به ماهیت نتایج ترسناک به چهار طبقه عمده تقسیم می‌شود:
اضطراب سوپرایگو، اضطراب اختگی[۶۱] اضطراب جدایی واضطراب اید یا تکانه.
چنین تصور می‌شود که انواع مختلف اضطراب در طول طیف رشد و نمو اولیه در نقاط متفاوتی بوجود می‌آیند. اضطراب اید یا تکانه چنین فرض می‌شود که با ناراحتی ابتدایی و منتشر نوزادان به هنگام احساس مغلوب شدن در مقابل نیازها و محرکهائی که خود هیچ کنترلی بر آنها ندارند پدید می‌آید. اضطراب جدایی به مرحله‌ای کمی دیرتر از دوره ادیپال مربوط می‌گردد که در آن کودک از اینکه نتواند تکانه‌های خود را کنترل نموده و با معیارها و تقاضاهای والدین هماهنگ سازد نگران بوده ومی‌ترسد که محبت آنها را از دست بدهد یا از جانب آنها طرد شود. خیالات اختگی که از مشخصات کودک دوره ادیپال است، بخصوص در ارتباط با تکانه‌های جنسی در حال رشد او ، دراضطراب اختگی بزرگسالی تجلی می‌کند اضطراب سوپرایگو نتیجه مستقیم رشد انتهایی سوپرایگو است که سپری شدن عقده ادیپ و ظهور دوره پیش از بلوغ نهفتگی را خبر می‌دهد.
در مورد منبع و ماهیت اضطراب در روانکاوی اختلاف عقیده وجود دارد. مثلاً اوتورانیک پیدایش اضطراب را به فرایندهایی مربوط به ضربه تولد مربوط می‌سازد . هاری استک سالیوان روی روابط اولیه مادر و کودک و انتقال اضطراب مادر به کودک تأکید نموده است. معهذا ، صرف نظر از مکتب خاص روانکاوی ، درمان اختلالات اضطرابی در محدوده این مدل معمولاً مستلزم رواندرمانی دراز مدت بینش‌گرا یا روانکاوی معطوف به پیدایش انتقال است که تجربه مجدد مسائل مربوط به رشد و انحلال علائم نوروتیک را امکان پذیر می‌سازد.

 

۲-۳-۲-۲٫نظریه‌های رفتاری

نظریه‌های رفتاری یا یادگیری اضطراب بعضی از مؤثرترین درمانهای اختلالات اضطرابی را بوجود آورده است. طبق نظریه‌های رفتاری ، اضطراب یک واکنش شرطی در مقابل محیطی خاص است. در یک مدل شرطی سازی کلاسیک که مثلاً هیچ نوع حساسیت غذایی ندارد ، پس از خوردن حلزون صدفدار در یک رستوران دچار ناراحتی شدید می‌گردد. مواجه شدن بعدی با حلزون ممکن است سبب شود که شخص احساس ناراحتی کند. امکان دارد که چنین فردی از طریق تعمیم نسبت به هر غذایی که خودش آماده نکرده باشد حساسیت و سوءظن پیدا کند. یک احتمال دیگردر سبب‌شناسی این است که شخص با تقلید واکنش اضطرابی والدین خود ممکن است واکنش درونی اضطراب را یاد بگیرد( فرضیه یادگیری اجتماعی).
درهر حال ، درمان معمولاً بانوعی حساسیت زدایی از طریق رویارویی مکرر با محرک اضطراب‌انگیز، همراه با روش های رواندرمانی شناختی بعمل می‌آید. (ساراسون،۱۹۷۶)

 

۲-۳-۲-۳٫ نظریه‌های انسان‌گرایی

نظریه‌های انسان‌گرایی اضطراب ، مدلهای عالی برای اختلال اضطراب منتشر بوجود آورده است که در آنها محرک قابل شناسایی خاص برای احساس اضطراب مزمن وجو د ندارد. مفهوم مرکزی نظریه وجود ی این است که شخص از پوچی عمیق در زندگی خود آگاه می‌گردد، که ممکن است حتی از پذیرش مرگ غیر قابل اجتناب خود نیز برای او دردناکتر باشد. اضطراب واکنش شخص به این پوچی وسیع وجود و معنا است. گفته شده است که پس از کشف سلاحهای هسته‌ای نگرانیهای وجودی افزایش یافته است. (شفیع‌آبادی و ناصری، ۱۳۹۰)

 

۲-۳-۲-۴٫ نظریه‌های زیست‌شناختی

مثل تمام اعمال درونی ، اضطراب – هم طبیعی و هم بیمارگونه – در مغز بصورت یک ماهیت زیست‌شناختی نمایانده می‌شود برخی ترکیبات نوروشیمیای و نوروهورمونی که بیمار احساس اضطراب می‌کند بر نواحی مختلف مغز تأثیر می‌گذارند.نظریه‌های زیست‌شناختی برمعیارهای عینی متکی است که عمل مغز در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب‌زا با افراد عادی مقایسه می‌کند. این که معیارهای بیولوژیک اضطراب اولیه بود، یا ثانوی در حال حاضر سؤالی بی‌پاسخ است. همچنین معلوم نیست که تغییرات بیولوژیک در بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی نشان دهنده تحریک مفرط یک سیستم نرمال از سایر لحاظ است یا این یافته‌ها بازتاب عملی بیمارگونه و بخصوص است. معهذا این امکان هست که برخی ازمردم نسبت به اختلال اضطرابی یک حساسیت بیولوژیک نسبت به پیدایش این عاطفه آسیب‌پذیری بیشتری دارند. (اتکینسون و همکاران ۲۰۰)

 

۲-۳-۳٫ دیدگاه های نظری درباره روانشناختی اضطراب

اگر همه متخصصان در مورد شناسایی و توصیف پاره‌ای از تجلیات اضطراب در خلال توافق دارند و اگر همه آنها می‌پذیرند که شدت اضطراب در کودکان بسیار متغیر است اما بین آنها درباره اهمیت و موقع اضطراب در تحول کودک، اختلاف‌‌نظر وجود دارد. در این قلمرو می‌توان دو قطب افراطی را از یکدیگر متمایز کرد(آژوریاگرا، مارسلی ۱۹۸۲).
در یک قطب مدافعان (اضطراب به منزله یک پاسخ) قرار دارند که اضطراب را واکنشی نسبت به یک خطر یک ناراحتی یا یک تهدید برونی که تعادل درونی را به مخاطره می‌اندازد، تلقی می‌کنند. و در قطب دیگر نظریه‌پردازان قرار میگیرند که اضطراب را یک داده سرشتی می‌دانند. هر مؤلفی که به نظریه‌پردازی درباره اضطراب دست زده الزاماً‌ از یکی از این مواضع دفاع کرده است و ما در اینجا اختصاراً به بررسی نظر پاره‌ای از مؤلفان می‌پردازیم:

 

۲-۳-۴٫ نظریه‌های اضطراب

 

۲-۳-۴-۱٫ زیگموند فروید

فروید در دو نوبت به تدوین نظریه اضطراب پرداخته است. بار اول در نخستین آثارش، اضطراب را نتیجه مستقیم سرکوب‌گری داشته است. این مکانیزم براساس بیرون‌ راندن تجسم کشاننده‌ای به خارج از میدان هشیاری موجب می‌شود که بخشی از لیبیدو به کار گرفته نشود و همین بخش است که بلافاصله تبدیل به اضطراب می‌گردد.( اضطراب نوروزی یک محصول لیبیدو است، همچنانکه سرکه محصول شراب است)(فروید ۱۹۰۵). بعنوان مثال، اضطراب جدائی در سالهای اول زندگی را می‌توان براساس این نظریه تبیین کرد، چه فقدان تجسم مادر موجبات درگیری کودک را با نیروئی روانی که نمی‌داند آن را چگونه سرمایه‌گذاری یا چگونه برونریزی کند فراهم می‌آورد. از دست دادن موضوع یا از دست دادن امکان سرمایه‌گذاری لیبیدوئی به چنین اضطرابی منجر می‌گردد. بطور کلی این نخستین موضع‌گیری فروید، مبتنی بر این اصل است که هنگامی که سیستم عصبی در مقابل مبارزه با تحریک بسیار شدید ناتوان است، اضطراب متجلی می‌شود . در سال ۱۹۲۶ ، فروید نظریه اضطراب خود را بازنگری می‌کند و اینبار( سرکوب‌گری) را مبنای اضطراب نمی‌داند بلکه آن را بمنزله نتیجه اضطراب تلقی می‌کند( فروید ۱۹۲۶). در واقع هنگامی که یک تجسم کشاننده‌ای، خطرناک، تهدید کننده یا گنهکارانه شود به ایجاد در سطح( من) منتهی می‌گردد و آنوقت سرکوب‌گری وارد میدان می‌شود . چنین اضطرابی یک( اضطراب خودمختار) نیست بلکه اضطراب به منزله( علامت محرک) است که پیشرفت سازش و تحول‌یافتگی پراهمیتی را در کودک نشان می‌دهد. در اینجا با اضطراب از دست‌دادن موضوع سروکار نداریم بلکه با اضطرابی مواجه هستیم که ترس از دست دادن عشق موضوع به ایجاد آن می‌ انجامد ، نکته‌ای که توانایی پیش‌بینی کننده جدیدی را در کودک برجسته می‌سازد. از این پس هدف اضطراب این است که کودک در مقابل خطرات بالقوه‌ای که به جدائیهای احتمالی وابسته‌اند هشدار دهد.

 

۲-۳-۴-۲٫ ملانی‌کلاین

کلاین نظریه خود را درباره اضطراب بصورتی که کاملاً مستقل از نظریه فروید بنا کرده است و غالباً در آثارش بر تفاوتهای بنیادی که موضع‌گیری وی را از موضع‌گیری فروید متمایز می‌کنند تأکید کرده است. وی معتقد است که تعارض بین کشاننده زندگی وکلاین ، برای درک اضطراب باید به غریزه مرگ یعنی مفهوم پرخاشگری متوسل شد(کلاین ۱۹۴۸). و در حالیکه فروید آشکارا مفهومی را که بر اساس آن ترس از مرگ تشکیل دهنده اضطراب نخستین است مردود می‌شمارد و بر این باور است که چنین ترسی اکتسابی است و دیرتر متجلی می‌گردد( فروید ۱۹۲۶) کلاین اظهار می‌کند که برپایه مشاهدات تحلیلی خود توانسته است به این نکته دست یابد که ترس از دست‌دادن زندگی در ناهشیار وجود دارد و این ترس به منزله واکنشی نسبت به غریزه مرگ است . بدین ترتیب وی خطری را که فعالیت درونی غریزه مرگ بوجود می‌آید نخستین علت اضطراب می‌داند( کلاین ۱۹۴۸).
بطور کلی ، از دیدگاه کلاین نیروهای درونی مبتنی بر غریزه مرگ و پرخاشگری بزرگترین خطراتی هستند که ارگانیزم را از آغاز تولد ، تهدید می‌کند و چون به هنگام جدائی از مادر این نیروها آزاد میگردند بنابراین می‌توان اضطراب جدایی را به منزله واکنشی در مقابل ویرانگری دورنی تلقی کرد. با در نظر گرفتن تمایزی که فروید بین اضطراب یعنی( اضطراب ناشی از خطر شناخته شده برونی) و اضطراب نوروزی( که اضطرابی که از یک خطر ناشناخته درونی برمی‌خیزد) ایجاد می‌کند، کلاین می‌گوید که این دو نوع اضطراب در ترسی که کودک به مناسبت( از دست دادن مادر) احساس می‌کند مشارکت دارند. و بدین ترتیب اضطراب عینی را مولد( وابستگی کامل به مادر به منظور ارضای نیاز وتقلیل ساختن مادر بوسیله برانگیختگی‌های آزارگرانه یا خطر چنین تخریبی تلقی می‌کند) تصوراتی که این احساس ترس را ایجاد می‌کند که ( مادر هرگز باز نخواهد گشت) (کلاین ۱۹۸۴).
آنچه بخصوص موضع کلاین را از موضع فروید متمایز می‌کند این است که کودک شیرخوار هیچ موقعیت مخاطره‌آمیزی را که دارای علل بیرونی است، بمنزله خطری که فقط برونی شناخته شده است، احساس نمیکند . بعبارت دیگر هر دو منبع اضطراب از آغاز وجود دارند و دائماً بر یکدیگر اثر می‌کند و (حتی اگر موضوع‌هائی که مولد اضطراب هستند ، برونی تلقی گردند ، براساس (درون فکنی) بصورت ویرانگرهائی درونی درمی‌آیند و ترس از تخریب درونی را تقویت می‌کنند).

 

۲-۳-۴-۳٫ آنا فروید

این مؤلف به متمایز کردن اضطراب واقعی ، اضطراب کشاننده‌ای و اضطراب فرامنی پرداخته است. به منظور سوبندی در برابر ریختهای مختلف اضطراب(من) منظومه‌ای از مکانیزمهای دفاعی را بکار می‌اندازد دفاعی را به کار می‌اندازد و در موارد تحول بهنجار به انعطاف و شیوه‌های گوناگون به آغاز متوسل می‌شود. در آثاری که بین سالهای ۱۹۶۵ و تا ۱۹۷۲ منتشر کرده آنافروید شکلهای مختلف اضطراب، در خلال نخستین سالهای زندگی را توصیف کرده است. وی معتقد است که هر شکل از اضطراب، مشخص‌کننده مرحله خاصی از تحول رابطه موضوعی است. توالی این شکلها بدین ترتیب است:
ترس ابتدایی از بین‌رفتن، اضطراب جدایی، اضطراب اختگی،ترس از دست دادن محبت، اضطراب گنهکاری، اضطراب جدایی( مانند ترس از بین رفتن، مردن از گرسنگی، ترس از تنهایی و ناتوانی) مشخص کننده نخستین مرحله رابطه موضوعی است، مرحله‌ای که با صفت( همزیستی) متمایز می‌گردد و در آن(وحدت زیست‌شناختی زوج مادر کودک مشاهده می‌شود. بعبارت دیگر(خوددوستداری) مادر به کودک گسترش می‌یابد و کودک نیز مادرش را در جهان خود دوستدارانه خود می‌گنجاند).
در جریان مراحل بعدی افزون بر اضطراب جدائی، شکلهای دیگر اضطراب متجلی می‌گردند. بعنوان مثال مرحله سوم که بمنزله( دوام شیء) توصیف شده براساس ترس از دست دادن( عشق موضوع) مشخص شده است. درخلال سالهای بعد ، برجاماندن اضطراب جدائی شدید می‌تواند ناشی از تثبیت در مرحله همزیستی باشد، ترس مفرط مبتنی بر از دست دادن رابطه عاطفی ، ممکن است ناشی از اشتباهات والدین در زمینه انضباط یاحساسیت مفرط( من) کودک در خلال مرحله( دوام شیء) باشد . آنافروید از تأثیرات احتمالی
رویدادهائی که در سالهای بعد ممکن است حادث گردد سخنی به میان نمی‌آورد (فیست و فیست، ۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی).
اضطراب اختگی به مرحله احلیلی وابسته است اضطراب ناشی از قدرت کشاننده‌ها در مرحله ادیپی و به هنگام بلوغ مشاهده می‌شود و بالاخره اضطراب فرامنی که سرچشمه یک اضطراب اخلاقی است در نوجوانان و بزرگسالان دیده می‌شود . بطور کلی ، براساس نظر آنافروید سطح اضطراب خیالبافانه کودک با درجه تحول‌یافتگی وی مطابقت دارد و بعنوان مثال از اضطراب از دست دادن( موضوع) اضطراب از دست دادن( عشق موضوع) و سپس به اضطراب اختگی و … می‌گذرد.

 

۲-۳-۴-۴٫ هارتمن، کریس ‌و لومن‌شتاین

 

نظر دهید »
تحولات ساختار نظام بین الملل پس از فروپاشی شوروی ۱۹۹۱-۲ و ضرورت شکل گیری دولت مستقل فلسطین- قسمت ۸
ارسال شده در 25 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

۱- سازمان قهرمانان بازگشت (به فلسطین) که به طور غیر مستقیم وابسته به جنبش ناسیونالیست‌های عرب بود.
۲- جبهه آزادیبخش فلسطین که شامل گروه‌های متعدد بود.
۳- جبهه ملی برای آزادی فلسطین که به نام «سازمان جوانان انتقام» شناخته می‌شد.
در اولین بیانیه سیاسی «جبهه خلق برای آزادی سیاسی» خاطر نشان شده است که هدف از این پیوند و اتحاد، تحقق بخشی به اتحاد و یکپارچگی کلیه نیروهایی است که ماهیت و ابعاد این جنگ (با اسراییل) و نیروهای مخالف آن را به خوبی می‌شناسد. این خود ایجاب می‌کند که همه تلاش‌ها متحد، و صفوف انقلابی ملت (فلسطین) به منظور جنگ دراز‌مدت بر ضد دشمنانش فشرده‌تر و یکپارچه‌تر شود. این جبهه در طول حیات خود مواضع سیاسی مختلفی در خصوص مسئله فلسطین اتخاذ کرده است. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۱ ، به دنبال پیوستن «ساف» به ‌قطار صلح خاورمیانه و سازش با اسراییل، این جبهه موضع مخالفت در باره این سازش گرفت، در مقابل در سال ۱۹۸۶ . در اجلاس مجلس ملی فلسطین که به منظور لغو منشور ملی فلسین در غزه برگزار شد شرکت کرد. (صفاتاج،۱۳۸۶: ۲۵۰)
جبهه دموکراتیک خلق برای آزادی فلسطین
این جبهه به رهبری «نائب حواتمه» که از جناج چپ «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» بود در اوت ۱۹۶۸ تشکیل شد. «جبهه دموکراتیک خلق» معتقد بود مقاومت فلسطین تنها در صورتی می تواند به اهداف و آرمان‌هایش دست یابد که کلیه رژیم‌های عربی در جنگ با اسراییل و امپریالیست‌ها شرکت جویند و آن دسته از کشورهای عربی که رژیم‌های ارتجاعی بر آن‌ ها حکومت می‌کند، نمی‌توانند به این جنگ بپیوندند. به همین علت، «جبهه دموکراتیک» از برپا ساختن انقلابی عمومی در سطح کشورهای عربی به عنوان مقدمه‌ای برای آزادی فلسطین طرفداری می‌کرد. (صفاتاج،۱۳۸۶: ۲۵۱)
جبهه مبارزه ملی
این جبهه در سال ۱۹۷۲ از «جبهه خلق برای آ‍زادی فلسطین» منشعب شد. رهبری این جبهه را یک فلسطینی به نام «دکتر سیمرغوشه» بر عهده داشت فعالیت این جبهه کمتر بر پایه نظامی است و بیشتر جنبه فکری دارد و به دانشجویان و روشنفکران متکی است، (صفاتاج،۱۳۸۶: ۲۵۶)
جنبش جهاد اسلامی
جنبش جهاد اسلامی توسط «فتحی شقاقی» در اواخر دهه ۱۹۷۰ بنیان گذاشته شد. این جنبش در آغاز در مصر شکل گرفت و متشکل از جوانان فلسطینی بود که در دانشگاه‌های مصر تحصیل می کردند. شقاقی از اعضای جنبش اخوان المسلمین بود که از بحران جدی موجود در جنبش و غفلت آن از مسئله فلسطین رنج می‌برد. وی معتقد بود که اسلام یک واقعیت در جهان امروز است و جنبش اخوان المسلمین از تقدم آن بر عربیسم و ناسیونالیسم غافل بوده است، لذا جنبش جهاد اسلامی به خواست فلسطینی‌ها شعار «اسلام- جهاد فلسطین» را مطرح کرد که در آن اسلام به عنوان نقطه آغاز، جهان به عنوان وسیله و آزادی فلسطین به عنوان هدف شناخته شد. در اواسط دهه ۱۹۸۰ اولین تشکیلات نظامی جهاد اسلامی پایه‌گذاری شد و شروع به فعالیت کرد. جهاد اسلامی هر نوع توافق سیاسی با اسراییل را رد می کند و تنها راه را ادامه جنگ تا نسل‌های بعدی می‌داند. یعنی تا زمانی که یکی از طرفین نابود شود. چرا که جهاد اسلامی معتقد است که اسراییل نابود خواهد شد. همچنین این جنبش به شدت با مذاکرات صلح با اسراییل مخالف است. (ولدانی، ۱۳۸۳: ۹۱-۸۹)
جنبش مقاومت اسلامی (حماس)
این جنبش در سال ۱۹۸۷ از سوی شیخ احمد یاسین یکی از رهبران اخوان المسلمین در غزه تاسیس شد. حماس آمیزه‌ای از فعالیت‌های اجتماعی با اقدامات سیاسی، نظامی است. شاخه نظامی آن (گردان‌های عزالدین قسام) حملات خشونت بار را در داخل اسراییل سازمان می‌دهد و رهبری سیاسی آن مایل است تا در قالب یک حزب سیاسی فعالیت نماید. (والدنی، ۱۳۸۳: ۸۸-۸۷) حماس در ۱۸ اوت ۱۹۸۸، میثاقی منتشر و در آن دیدگاه‌های سیاسی خود را بیان کرد. در این میثاق آمده است: … این جنبش برای به اهتراز در آوردن پرچم اسلام در جای جای فلسطین تلاش می‌کند… سرزمین فلسطین، سرزمین موقوفه‌ی اسلامی برای نسل‌های مسلمانان تا روز قیامت است، و چشم‌پوشی از تمام و یا قسمتی از آن صحیح نیست… تمامی آن چه که راه حل‌های مسالمت‌امیز و کنفرانس‌های بین‌المللی برای حل مسئله فلسطین نامیده می‌شود، با عقیده حماس در تعارض است… حماس، ساف را نزدیک‌ترین نزدیکان به جنبش مقاومت اسلامی به حساب می‌آورد؛ مانند برادر یا پدر و یا دوست. وطن ما یکی است مصیبت ما یکی و سرنوشت و دشمن ما یکی است. ساف تفکر غیرمذهبی را برگزیده است و این تفکر با تفکر دینی تناقض دارد و آن هم تناقضی کامل و لذا… نمی‌توانیم به ایده‌ی اسلامی بودن فعلی و آینده‌ی فلسطین را تغییر بدهیم، تا تفکر جدایی دین از دولت را برگزینیم… از کشورهی عربی هم مرز با اسراییل خواسته می‌شود که مرزهای خودرا در برابر تمام مجاهدین از فرزندان ملت‌های عرب و مسلمان باز کنند… از دیگر کشورهای عربی و اسلامی نیز که هم مرز با اسراییل نیستند خواسته می‌شود که برای رفت و آمد مجاهدین تسهیلات لازم فراهم آورند… حماس معتقد است راه‌حلی برای مساله فلسطین جز جهاد نیست و جهاد بر هر مسلمانی واجب عینی است… (صفا تاج، ۱۳۸۶: ۲۷۵-۲۷۳)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
شیخ احمد یاسین، رهبر حماس گفته بود وارد مذاکره با اسراییل نمی‌شود، زیرا این رژیم را به رسمیت نمی‌شناسد. وی همچنین مذاکرات مقامات فلسطینی با اسراییل را رد کرده بود و گفته بود که منجر به صلح پایدار نخواهد شد. به گفته وی مبارزه تا آزادی سرزمین‌های اشغالی ادامه خواهد داشت، وی روشن نکرده بود منظور از اراضی اشغالی بازگشت به قبل از ۱۹۴۸ است و یا بعد از ۱۹۶۷٫ (والدنی، ۱۳۸۶: ۸۹)
تحولات مبارازت گروه‌های فلسطینی با اسراییل
منشور ملی فلسطین که در اوایل دهه ۶۰ تدوین شده بود، مبارزه‌ی مسلحانه را به عنوان تنها راه آزادی فلسطین از اشغال صهیونیسم عنوان کرده بود. به این ترتیب جنبش مقاومت فلسطین از ۱۹۶۵ به بعد با توسل به مبارزه‌ی مسلحانه چریکی خواستار دست یافتن به اهداف خود بود. جنبش چریکی بدون برخورداری از سرزمین، جهت رویارویی با دشمن، فلسفه‌ وجودی خود را از دست می‌دهد. فلسطینی‌ها در طول مبارزات خود با یک چنین مسئله‌ای مواجه بوده‌اند. جنبش مقاومت تا سال ۱۹۷۰ قادر بود از کرانه باختری تحت حاکمیت اردن به عملیات چریکی علیه اسراییلی‌ها ادامه دهد. اما پس از وقوع حوادث سپتامبر ۱۹۷۰ (سپتامبر سیاه)[۶۰] و در درگیری با ارتش اردن نیروهای مسلح فلسطین به ناچار کرانه باختری را ترک کرده و به لبنان وارد شدند. اما محاصره بیروت و بمباران شدید آن از سوی اسراییل در ژوئن ۱۹۸۲ به این حضور پایان داد و چریک‌های فلسطینی، پایگاه‌های نظامی خود را به سایر کشورهای عرب نظیر تونس و یمن منتقل ساختند. به این ترتیب پس از ۱۹۸۳، فلسطینی‌ها، هیچ پایگاه سرزمینی در مجاورت فلسطین اشغال شده، به منظور انجام عملیات مسلحانه علیه اسراییلی‌ها نداشتند. تنها راه باقی مانده، مرزهای آبی دریایی مدیترانه بود که با وجود تلاش چریک‌های فلسطینی برای استفاده از آن، حضور و کنترل مداوم نیروی دریایی اسراییل در مناطق و آب‌های ساحلی، این کار را با دشواری مواجه می‌ساخت. (احمدی، ۱۳۷۸: ۷۳۳-۷۳۰)
یکی از مهم‌ترین تحولات در جامعه فلسطین در دهه ۸۰ به بعد، ظهور گرایش اسلام گرایانه بود که بر هویت اسلامی مسئله فلسطین تاکید داشت و معتقد بود که راهبردی غیر اسلامی قادر به آزادسازی فلسطین و پایان دادن به اشغال اسراییل نیست. در حوادثی که منجر به شروع قیام سراسری فلسطینی‌ها موسوم به انتفاضه اول در ۱۹۸۷ شد[۶۱] نقش عمده آن را گروه «جهاد اسلامی فلسطین» ایفا کرد. گسترش موج اسلام‌گرایی در میان فلسطینی‌ها از یک طرف و انزاوی سازمان آزادیبخش فلسطین پس از جنگ دوم خلیج فارس در ۱۹۹۱[۶۲] از سوی دیگر و از همه مهم‌تر به نتیجه نرسیدن مبارزات مسلحانه به منظور نیل به اهداف ذکر شده در «منشور فلسطین»، درگرایش نهایی رهبران فلسطینی به صلح با اسراییل تاثیر فراوانی داشت. بدین روی در سال ۱۹۹۱ «کنفرانس صلح مادرید»[۶۳] برگزار شد و به دنبال آن مذاکرات محرمانه میان فلسطینی‌ها و اسراییلی با وساطت سوئدی‌ها آغاز شد و سرانجام به دنبال توافق‌های طرفین در نیمه دوم سال ۱۹۹۳ به شکل‌گیری «صلح اسلو» انجامید. روند مذاکرات یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۴ در قالب موافقنامه غزه- اریحا، بین سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت اسراییل منجر به تاسیس حکومت خودگردان فلسطین شد. مذاکرات با فراز و نشیب فراوان تا اجلاس کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰ ادامه داشت که به دنبال به نتیجه نرسیدن آن و طی یک سری حوادث انتفاضه دوم در سال ۲۰۰۰ شکل گرفت. در ادامه این روند و در سال ۲۰۰۲ طرح صلح عربی ملک عبدا… و نقشه راه شکل گرفت. در ادامه حماس موفق شد در انتخابات شورای قانون‌گذاری فلسطین در سال ۲۰۰۶ پیروز شود که این اتفاق نشانگر تغییر ذهنیت رهبران حماس در مناقشه‌شان با اسراییلی‌ها و حکومت خودگردان فلسطینی بود. در سال ۲۰۰۷ کنفرانس آناپولیس به میزبانی آمریکا برگزار شد که به دنبال پیدا کردن راه حلی برای حل مناقشه فلسطین – اسراییل – اعراب بود. وارد شدن رهبران فلسطینی در فرایند مذاکره با اسراییلی به منظور رسیدن به اهداف حداقلی خود،که از کنفرانس مادرید در سال ۱۹۹۱ آغاز و تا کنفرانس آناپولیس در سال ۲۰۰۷ ادامه داشت، با این ذهنیت شکل گرفت که مذاکرات دو جانبه و چند جانبه مسیر مفیدتری به منظور تحقق دولت مستقل فلسطینی است. با توجه به این نکته است که در می‌یابیم چرا حتی گروه‌های خارج از تشکیلات خودگردان از قبیل «حماس» که نگرش منفی‌تری نسبت به اسراییل دارند، مذاکره با اسراییل را نفی نمی‌کنند و تصمیم می‌گیرنند که در انتخابات پارلمانی شورای قانون گذاری در سال ۲۰۰۶ شرکت کنند. به عبارت دیگر دگرگونی ذهنیت رهبران فلسطینی و اجماع آنها بر این که «مذاکره» مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطینی است (که خود حاصل تجربه ۶۰ سال مبارزه می‌باشد) ضرورت شکل‌گیری دولت مستقل فلسطینی‌ را به یک ضرورت جهانی و منطقه‌ای تبدیل کرده است.
فصل سوم: نیاز کشورهای عربی برای بدست آوردن مشروعیت داخلی
پس از تاسیس و شکل‌گیری اسراییل در سال ۱۹۴۸، آمریکا بلافاصله دولت تازه تاسیس را به رسمیت شناخت و اتحاد جماهیر شوروی نیز پس از ۲۴ ساعت اقدام به شناسایی اسراییل کرد. اما کشورهای عربی با این شناسایی مخالفت کرده و برای باز پسگیری سرزمین‌های اشغال شده فلسطینی، واحدهایی از ارتش‌های خود را برای کمک به فلسطینیان و نابودی اسراییل به منطقه گسیل داشتند که منجر به جنگ ۱۹۴۸ بین اعراب و اسراییل شد. این درگیری نظامی بین رژیم تازه تاسیس اسراییل و ارتش کشورهای سوریه، اردن، مصر، لبنان، عراق و نیروی‌های نظامی اندکی از چند کشور دیگر عربی از جمله یمن و عربستان، از ۱۵ می ۱۹۲۸ تا اوایل سال ۱۹۴۹ به طول انجامید (محمدی و غفرانی، ۱۳۸۸: ۲۷۸)
در این جنگ اعراب شکست خورده و نتوانستند کاری از پیش ببرند و بعد از مدتی قراردادهای متارکه با اسراییل را به شکل جداگانه امضاء کردند. ثمره این جنگ تسلط اسراییل بر ۶ هزار کیلومتر دیگر از خاک فلسطین یعنی صحرای نقب، جلیله علیا و غرب بیت‌المقدس بود. بدین ترتیب، فقط کرانه باختری رود اردن، نوار غزه و بیت‌المقدس شرقی در اختیار لژیون عرب قرار گرفت. (زیدآبادی، ۱۳۸۱: ۱۲۸) مناقشه اعراب و اسراییل در مورد مسئله فلسطین، مسئله مرزی و… ادامه داشت تا این که در آوریل ۱۹۵۴ جمال عبدالناصر جایگزین نقیب نخست وزیر مصر شد. ۷ ماه بعد او رئیس جمهوری مصر شد. ناصر چند ماه بعد از ریاست جمهوریش، عزم دولت مصر برای رها ساختن فلسطینیان از یهودیان را اعلام کرد. او همچنین حمایت خود را از استقلال اعراب را اعلام کرد و به انگلستان گوشزد نمود که قراردادی که به آنها اجازه استقرار سرباز در کانال سوئز می‌دهد، در سال ۱۹۵۶ به پایان می‌رسد. به دنبال آن در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۶ اعلام کرد کانال سوئز را ملی خواهد کرد. (محمدی و غفرانی، ۱۳۸۸: ۲۸۷-۲۸۶)
اسراییل این وضعیت را موقعیتی مناسب برای تضعیف همسایه پر قدرت خود می‌دید. چرا که پس از تشکیل دولت یهودی در سال ۱۹۴۸ مصر به هیچ کشتی اسراییلی که پرچم اسراییل را حمل می‌کرد اجازه تردد در کانال سوئز را نمی‌داد. بنابراین اسراییل در توافقی مخفیانه با انگلستان و فرانسه به مصر حمله کرد.[۶۴] اسراییل وارد صحرای سینا شد و به سمت کانال پیشروی کرد و در کمتر از ۷ روز تمام شبه جزیره سینا را تصرف کرد. براساس توافق قبلی، فرانسه و انگلستان، هم به اسراییل و هم به مصر اولتیماتوم دادند که از منطقه کانال خارج شوند و امتناع ناصر بهانه‌ای به انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها داد تا به منطقه حمله کرده و بخشی از منطقه را تصرف کنند. گر چه تا آن زمان اسراییل توانسته بود غزه و بیشتر سینا و جنوب منطقه تا شرم الشیخ که در دهانه خلیج عقبه قرار داشت را اشغال کند. اما با ورود آمریکا و شوروی از طریق شورای امنیت، هر سه کشور (انگلستان، فرانسه، اسراییل) از منطقه عقب‌نشینی کردند. با فشار آمریکا و شوروی و کشورهای عربی استقرار سربازان سازمان ملل در خلیج عقبه و وعده آمریکا به اسراییل در تاریخ ۷ و ۸ مارس، اسراییل از نوار غزه و تنگه تیران، خارج شد. آخرین نیروهای اسراییلی در ژانویه ۱۹۵۷ سینا را ترک کردند. آنان در مارس ۱۹۵۷ غزه و شرم الشیخ را نیز ترک کردند. اگرچه ناصر «حق عبور بی‌ضرر» کشتی‌های اسراییلی از آبراه سوئز را تایید نکرد ولی به نیروهای تحت امر سازمان ملل اجازه داد تا پایان سال ۱۹۶۷ در سینا بمانند. (محمدی و غفرانی، ۱۳۸۸: ۲۸۸)
حقیقت روابط اعراب و اسراییل در سال‌های ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۶ چیزی جز بروز درگیری‌های کوچک اما مستمر نبود. این درگیر‌ی‌ها و مناقشات بین‌ اعراب و اسراییل ادامه داشت تا اینکه در تاریخ ۱۵ مه ۱۹۶۷ م نیروهای سازمان ملل به درخواست مصر، سینا را ترک کردند و در ۳۰ مه ۱۹۶۷ ، اردن به اتحاد نظامی مصر و سوریه که در ۱۹۷۶ تشکیل شده بوده پیوست و ارتش خود را در دو طرف رودخانه اردن تحت فرماندهی مصر در آورد. عراق نیز همین کار را کرد. نیروهای خود را به منطقه اعزام و به هر دو لشگر خود دستور آماده باش داد. قوای دیگر کشورهای عربی از جمله الجزایر و کویت نیز وارد منطقه شدند. (محمدی و غفرانی،۱۳۸۸: ۲۸۱) در سال ۱۹۶۷ به دنبال انتشار گزارش مبنی بر تمرکز نیروهای اسراییلی در مرز با سوریه و آمادگی برای حمله به این کشور، نیروهای سوری و مصری با توجه به اتحاد نظامی فیمابین، نیروهای خود را در مرزهای مشترک با اسراییل را افزایش دادند. اما این نیروهای اسراییلی بودند که به بهانه حمله پیشگیرانه، جنگ ۶ روزه در ۵ ژوئیه ۱۹۶۷ را آغاز کردند. در این جنگ هم اعراب شکست خوردند و اسراییل توانست ارتفاعات جولان سوریه، ساحل غربی رود اردن و نوار غزه را که متعلق به فلسطینی‌ها بود اما بعد از جنگ ۱۹۴۸ به ترتیب توسط اردن و مصر اداره می‌شد را تصرف و به اشغال خود در آورد. برخوردهای نظامی بین اسراییل و مصر پس از جنگ ۶ روزه بطور متناوب ادامه داشت تا این که مصر در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۹۶۹ جنگ فرسایشی خود را در مقابل تأسیسات نظامی اسراییل در کانال سوئز آغاز کرد.ناصر هدف خود از آغاز «جنگ فرسایشی» را جلوگیری از تبدیل کانال سوئز به مرز غیر رسمی با اسراییل و هدف نهایی آن مجبور کردن اسراییل به عقب‌نشینی تا مرزهای قبل از جنگ اعلام کرد. (محمدی و غفرانی،۱۳۸۸: ۲۹۲) درگیری‌ها ادامه داشت تا این که با ورود آمریکا و شوروی (به خصوص آمریکا)، بین دو کشور آتش بس برقرار شد. این آتش بس ادامه داشت تا این که در سال ۱۹۷۱ انور سادات رئیس جمهور مصر، احتمال توافق با اسراییل را مشروط به این که اسراییل تمام قلمروهای اشغال شده را پس دهد مطرح ساخت. اما هیچ پیشرفتی به سوی صلح صورت نگرفت. متعاقب آن مصر و سوریه برای پس گرفتن آنچه در جنگ ۱۹۶۷ از دست داده بودند، در ۶ اکتبر ۱۹۷۳ به اسراییل حمله کردند. جنگی که اسراییل به علت هم زمان بودن آن با «روز کفاره» آن را «جنگ یوم کیپور» و اعراب به علت مصادف شدن آن با ماه مبارک رمضان، آن را جنگ رمضان نامیدند. (محمدی و غفرانی،۱۳۸۸: ۲۹۴)
اوایل جنگ همراه بود با پیشروی مصر به کناره شرقی کانال سوئز و ارتفاعات جولان بوسیله سوریه بود. اما در ادامه با ورود آمریکا و شوروی و تصویب قعطنامه ۳۳۸ شورای امنیت و پس از چند ماه مذاکرات، در حالی که همزمان، حملات پراکنده‌ای نیز صورت می‌گرفت، قرارداد متارکه جنگ در ژانویه ۱۹۷۴ تصویب شد، که براساس آن ارتش اسراییل از کانال سوئز عقب‌نشینی کرده و سربازان مصری و اسراییلی، توسط منطقه حائل که توسط نیروهای سازمان ملل اداره می‌شد، از هم جدا می‌شوند. اسراییل قرارداد مشابهی را با سوریه در ۳۱ مه ۱۹۷۴ امضاء کرد، که براساس آن اسراییل به مرزهای آتش بس ۱۹۶۷ در ارتفاعات جولان عقب نشینی کرده و نیروهای ناظر سازمان ملل متحد در منطقه حائل بین نیروهای سوری و اسراییل مستقر شدند. مذاکرات بعدی قرارداد دوم سینا در ۴ سپتامبر ۱۹۷۵ بین مصر و اسراییل منعقد شد که بوسیله آن، منطقه حائل وسعت یافت و نیروهای اسراییل تا گذرگاه‌های استراتژیک «جدی» و «میتلا» عقب‌نشینی کردند. (محمدی و غفرانی،۱۳۸۸: ۲۹۵)
بدنبال شکست اعراب در جنگ‌های خود با اسراییل، جهت‌گیری سیاست‌های کشورهای عربی از رویارویی با اسراییل به سوی گفت و گو و مذاکره با این دولت، گرایش پیدا کرد. قرار داد سینا در سال ۱۹۷۵ از سوی انور سادات، آغاز چرخش در سیاست‌های عربی از رادیکالیسم به سوی جست و جوی راه حل‌های صلح‌امیز برای مسئله فلسطینی بود. گر چه برخی از رژیم‌های عرب نظیر اردن، مراکش و عربستان تمایلات صلح جویانه داشتند، اما قدرت بروز آن را پیدا نمی‌کردند. بنابراین ابتکارهای سادات پس از قرارداد ۱۹۷۵ سینا، صحنه را برای آغاز تلاش‌های مسالمت جویانه‌ی اعراب فراهم ساخت. سفر سادات به بیت‌المقدس در ۱۹۷۷ و توافق کمپ دیوید در ۱۹۷۸[۶۵] این فرایند را کامل کرد.
به دنبال ترور سادات در ۱۹۸۱ و آغاز حمله اسراییل به لبنان در ۱۹۸۲[۶۶] صحنه‌ی عربی دچار تغییر و تحولات عمده‌یی شد. در جریان حمله اسراییل به لبنان و محاصره ۷۰ روز بیروت هیچ یک از کشورهای عربی، اقدام جدی برای حمایت از نیروهای مقاومت فلسطین به عمل نیاوردند. گر چه توافق کمپ دیوید در رابطه با مسئله فلسطین با مخالفت اکثر کشورهای عربی مواجه شد و به نتیجه‌یی نرسید اما طرح‌های صلح بعدی که از سوی مقام‌های آمریکایی ارائه شد، زمینه را برای آغاز ابتکارهای صلح جویانه اعراب فراهم ساخت. رونالد ریگان در سال ۱۹۸۲ طی سخنانی سیاست مورد نظر خود را برای حل مسئله‌ی فلسطین را بیان کرد. این سیاست که به «طرح ریگان» معروف شد در برگیرنده عناصری از توافق کمپ دیوید و تشکیل یک کنفدراسیون فلسطین – اردنی بود. حمله ی اسراییل به لبنان و اعلام «طرح ریگان» اعراب را تشویق کرد تا در دوازدهمین کنفرانس سران عرب در مراکش ضمن مخالفت با پیشنهادهای ریگان طرحی را که به طرح «فاس» معروف شد[۶۷]، برای حل مسئله فلسطین ارائه دهند.
این روند مذاکرات صلح که از زمان شکل‌گیری کنفرانس مادرید در ۱۹۹۱ و شرکت در آن و در ادامه آن تا طرح صلح‌های ملک عبدا… ۲۰۰۲ نقشه راه ۲۰۰۲، کنفرانس آناپولیس ۲۰۰۷ ادامه داشته است در واقع از این نکته‌ی مهم حکایت داشت که کشورهای عربی دیگر خواستار رویارویی نظامی با اسراییل و نابودی آن نبودند و خواستار آن بودند که در چارچوب حقوق و قوانین بین‌المللی یک راه حل عادلانه و مسالمت آمیز برای مسئله فلسطین، جست و جو کنند.
علت شکست اعراب از اسراییل
قبایل دارای پرچم؛ این تحلیلی است که مشروعیت و مقبولیت گسترده در تحلیل واقعیت‌های کشورهای منطقه داراست. از شمالی‌ترین نقطه قاره آفریقا تا جنوبی‌ترین منطقه خلیج فارس که تعریف بسیط از خاورمیانه در بر گیرنده آن است، بسیاری از کشورهای عرب کلیتی فراتر از تشکل قبایل متفاوت و با نگرش‌های سنتی نیستند. دولت‌های عرب در گستره خاورمیانه در عصر مدرن به شدت غیر ارگانیک و غیره طبیعی هستند. مشخصه‌ های ساختاری دولت‌های مدرن؛ مانند بوروکراسی، ارتش حرفه‌ای، تشکلات قانون‌گذاری و شهرنشینی در تمامی شهرهای عربی به وضوح قابل رویت هستند. نقش دولت در این جوامع گسترش یافته است.[۶۸] اما آنچه این دولت‌ها فاقد هستند، همانا رابطه مبتنی بر عقلانیت عادی و عینی بین رهبران و توده‌هاست. در کشورهای عربی این رابطه مبتنی بر ارزش‌ها و قرائت‌های تاریخی است (دهشیار، ۱۳۸۵: ۱۰-۹)
اخلاق مدنی که ویژگی متمایز دولت‌های مدرن است در جهان عرب کم دیده می‌شود. فرهنگ مدنی که برآمده از دوران روشنگری است، در جهان عرب کمتر به چشم می‌آید و به همین روی، این مهم حادث نشده است که بین ایدئولوژی به عنوان یک فرایند و محتوای ایدئولوژی[۶۹] تمایز قائل شد. با در نظر گرفتن این نکته، متوجه می‌شویم که چرا روابط توده‌ها و ساختار قدرت کاملاً براساس تفکرات قبیله‌ای و توجیهات دوران پیشا مدرن است. حال در فضای مدرن بین‌المللی که دولت‌ها فراتر از تشکل قبیله‌ها و ملت‌ها، برآمده از فهم مشترک مردم از تاریخ وهویت خود هستند، دولت‌های عرب باید بقای خود را تضمین کنند. در بستر چنین فضایی در منطقه خاورمیانه است که می‌توان درک کرد که چرا کشورهای عرب در طول دهه‌ های متمادی تلاش ضروری و لازم را برای پایان دادن به معضل فلسطین به انجام نرساندند و موضوع فلسطین را در بطن هاله‌ای از توجیهات و استدلال‌های اخلاقی به تفسیر کشیدند. (دهشیار،۱۳۸۵: ۱۰)
این دولت‌ها به جهت عدم داشتن پایگاه طبقاتی در جوامع خود در راستای تدوام قدرت، ضرورت نیاز به تکیه بر قدرت‌های برتر و مطرح جهانی را همیشه احساس کرده‌اند. براساس این منطق بود که آنها اغلب در کند و کاو کردن در فاکتورهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سازمانی و فناوری که تاثیر‌گذار بر ظرفیت دولت درباره استفاده، موثر از منابع است، با شکست فاحش رو به رو گردیدند و بستر مناسب برای شکل‌گیری بنیادگرایی را فراهم ساختند. جدا از این که این دولت‌ها جبهه شرق به رهبری شوروی را مطلوب یافتند (جمال عبدالناصر رهبر مصر، حافظ اسد رهبر سوریه و صدام حسین رهبر عراق از متمایزترین سیاستمتداران این گرایش محسوب می شوند) و یا این که جبهه غرب و به رهبری آمریکا را مناسب یافتند، همگی بقای خود را بالاتر از نگاه تحلیلی به موضوع فلسطین یافتند. این دولت‌ها برای کسب مشروعیتی که به لحاظ عملکرد داخلی خود فاقد آن هستند به اجبار مسئله فلسطین را مسیری مطلوب برای به دست آوردن مشروعیت یافتند. رهبران عرب با توسل به قرائت‌های کهکشانی برای تعریف و تفسیر موقعیت و وضعیت فلسطینی‌ها و شرایط غیر انسانی که آنان با آن درگیر بودند و توسل به ملی‌گرایی غیر متعالی در رابطه با مقوله دولت فلسطینی، تلاش کردند که برای خود مشروعیت به دست آورند. (دهشیار،۱۳۸۵: ۱۱)
به عبارت دیگر دولت‌های عرب در پناه اعمال خشونت و بکارگیری زور بر علیه موانع داخلی شکل گرفته‌اند و به همین دلیل است که معادلات سیاسی داخلی به شدت متأثر از فرایند خشونت بار شکل‌گیری و تداوم این دولت‌ها است. (دهشیار، ۱۳۸۵: ۲۹۶) و به همین دلیل، «در اکثر قریب به اتفاق سرزمینی‌های عرب، رژیم در بطن یک رابطه یک جانبه با توده‌ها مواجه می‌گردد و به همین روی همیشه از جایگاه نامناسب داخلی برخوردار است. به جهت این منفعت و شکنندگی داخلی است که رژیم‌های عرب مداوماً برای خنثی ساختن عدم وجود فضای امنیتی داخلی، فشارهای اسراییل را برای قبول خواست‌های نامشروع این کشور می‌پذیرند… عدم وجود اقتدار داخلی چاره‌ای برای این رژیم‌ها نمی‌گذارد جز این که در برابر فشار نظامی اسراییل، به دادن امتیاز روی آوردند. برخلاف حکومت اسراییل، رژیم‌های عرب خطری را که امنیت آنها را تهدید می‌کند نه از فرای مرزها بلکه از درون مرزهای خود می‌دانند. گسل سیاسی بین توده‌ها و رژیم‌ها در جهان عرب، منجر به این گشته است که حکومت‌ها بیشترین میزان سرمایه سیاسی و مالی را برای از بین بردن مخالف داخلی به مصرف برسانند و در نتیجه از امکانات لازم برای مقابله با تهاجمات نظامی اسراییل محروم باشند. (دهشیار،۱۳۸۵: ۲۹۸-۲۹۷)
به همین روی به علت عدم وجود هویت تهاجمی نیروهای مسلح، علت وجودی ساختار نظامی در بسیاری از کشورهای عربی حمایت از ساختار قدرت در برابر کودتا‌ها، انقلاب‌ها و خشونت داخلی باید محسوب گردد. اولویت‌های داخلی نقش وسیع‌تری در عملکرد و ذهنیت حاکم بر فعالیت‌های نیروهای نظامی دارد. بدین روی، ساختار نظامی به جهت تعریف داخلی از ماموریت، دارای ظرفیت ذهنی و تسلیحاتی برای دست یازیدن به نبرد با دشمن بیرونی نمی‌باشد. جنگ‌های سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ به نیکی عدم توانایی این نیروها را برای مبارزه با عامل خارجی به نمایش گذاشتند. (دهشیار،۱۳۸۵: ۳۲۵) در اینجاست که می‌توان به علت شکست اعراب از اسراییل و نرسیدنشان به اهدافشان در مورد مسئله فلسطین پی برد. چرا که به علت عدم وجود مشروعیت داخلی و به لحاظ چگونگی روابط با مردم، از حمایت آنها در قدم گذاشتن در صحنه مناقشات خود با اسراییل و همچنین مناقشات فلسطینی با اسراییل، خود را فاقد توان تاثیرگذاری جهت حل و فصل آن می‌بیند. اما با کسب این تجربه و در عین حال با دگرگون شدن واقعیت‌های داخلی و خارجی، ذهنیت رهبران و نخبگان عربی نیز تغییر یافت و کشورهای عربی را متوجه این واقعیت غیرقابل انکار نمود که دیگر فرصتی برای آنان وجود ندارد تا با هزینه کردن سرنوشت مردم فلسطین به تداوم حکومت‌های خود بپردازند به همین روی، دولت‌های عرب توجه را به دگرگونی سیاست‌های داخلی برای کسب مشروعیت معطوف نمودند و استفاده از موضوع فلسطین برای تقویت و تداوم ساختار قدرت را به اجبار کنار گذاشتند چرا که تجربه شکست از اسراییل ، آنها را به این ذهنیت رساند که حیات دادن به یک زیر ساخت داخلی برای کسب مشروعیت به منظور به نتیجه رسیدن اهدافشان در مورد مسئله فلسطین، ضروری‌ترین و ممکن‌ترین راه پیش‌رو است. به عبارت دیگر، نیاز کشورهای عربی برای بدست آوردن مشروعیت داخلی بستر ضرورت شکل‌گیری دولت مستقل فلسطین را در سطح منطقه مهیا کرد.
نتیجه‌گیری
در این بخش، آن هم طی سه فصل،فرضیه های رقیب مورد بررسی قرار گرفت. در فصل اول «اجماع سیاستمداران اسراییل به ناتوانی‌شان در رد هویت ملت فلسطین»، در فصل دوم «اجماع رهبران فلسطینی بر این که «مذاکره» مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین است» و در فصل سوم «نیاز کشورهای عربی برای بدست آوردن مشروعیت داخلی»، مورد بررسی قرار گرفت. اما آنچه که در مورد نقد و رد این فرضیه‌ها می توان گفت،آن است که این فرضیه‌ها خود حاصل تغییرات صورت گرفته در ساختار نظام بین‌الملل پس از فروپاشی شوروی و شکل‌گیری ساختار نظام تک قطبی به رهبری آمریکا در صحنه بین‌المللی بود. بدین روی آمریکا بدنبال حاکمیت نظم لیبرال در سطح جهان رفت. پدیده‌ جهانی شدن که جوهره آن لیبرالیسم است بر بستر نظم آمریکایی شکل گرفت. و سیاست آمریکا در خاورمیانه مبارزه با تروریسم و اشاعه دموکراسی قرار گرفت و در مسئله فلسطین، راه حل دو دولت را پیگیری کرد. بدنبال این تغییر و تحولات در صحنه بین‌المللی و تاثیر آن در مسائل منطقه بود که منجر به اجماع سیاستمداران اسراییل به ناتوانی‌شان در رد هویت ملت فلسطین شد، چرا که سیاستمداران اسراییل به این آگاهی رسیدند که سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه اشاعه ارزش‌های لیبرال است که به منظور کاهش هزینه‌های اشاعه این ارزش‌ها در منطقه (خاورمیانه)، راه حل دو دولت را در مسئله فلسطین – اسراییل پیگیری می‌کند. به همین روی بود که رهبران و نخبگان اسراییلی به این ذهنیت رسیدند که تامین امنیت‌شان در چارچوب نظم لیبرال تنها در سایه یک دولت مستقل فلسطینی در همسایگی‌شان امکان‌پذیر است. در همین راستا بود که اجماع رهبران فلسطینی بر این قرار گرفت که مذاکره مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین است. چرا که با این واقعیت انکارناپذیر رو به رو شدند که تحولات بین‌المللی، الگوها و هنجارهایی را تحکم، تقویت و مشروع کرده است (حاکمیت نظم لیبرال) که با روش‌ها و تاکتیک‌های گروه‌های مبارز فلسطینی (مبارزات مسلحانه و چریکی) به منظور تحقق دولت مستقل فلسطینی، تطابق و همخوانی ندارد. چرا که آمریکا آن را روش‌های متفاوت با هنجار‌های نظم لیبرال می‌داند و آن را در مقوله گروه‌های تروریستی قرار می‌دهد و هزینه به نتیجه رساندن آن را افزایش می‌دهد. به همین روی بود که رهبران فلسطینی حرکت در چارچوب ارزش‌های نظم لیبرال را مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین در نظر گرفتند.
دگرگون شدن فضای بین‌المللی، کشورهای عرب را متوجه این واقعیت غیرقابل انکار نمود که دیگر فرصتی برای آنان وجود ندارد تا با هزینه کردن سرنوشت مردم فلسطین به تداوم حکومت‌های خود بپردازند. با توجه به این نکته، دولت‌های عرب توجه را به دگرگونی سیاسیت‌های داخلی برای کسب مشروعیت معطوف نمودند و استفاده از موضوع فلسطین را برای تقویت و تداوم ساختار قدرت را به اجبار کنار گذاشتند. چرا که با این واقعیت رو به رو شدند که سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه، مبارزه با تروریسم و اشاعه دموکراسی است. و این که، آمریکا این ایده را که «دولت‌های دموکراتیک از جنگ علیه دیگر دولت‌های دموکراتیک ابا دارند». پایه سیاست خود در منطقه خاورمیانه قرار داده است. به همین روی می‌توان به این نتیجه رسید که این فرضیه‌ها خود حاصل تغییرات صورت گرفته در ساختار نظام بین‌الملل پس از فروپاشی شوروی و تاثیر آن در رویدادهای منطقه خاورمیانه است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بخش سوم: بررسی فرضیه اصلی پژوهش: تحولات ساختار نظام بین‌الملل پس از فروپاشی شوروی ۲-۱۹۹۱ و ضرورت شکل گیری دولت مستقل فلسطین
مقدمه
دوره پس از فروپاشی شوروی همواره شاهد مباحث زیادی در مورد ساختار نظام بین‌الملل از سوی نویسندگان و پژوهشگران بوده است. اما این پرسش همچنان مطرح است که ساختار نظام بین‌الملل پس از جنگ سرد چه مدلی است و تاثیر این مدل بر سیاست خارجی کشورها به ویژه قدرت برتر چگونه است؟ به نظر می‌رسد با بهره گرفتن از نظریه‌ «سیاست بین‌الملل» کنت والتز بتوان مدل ساختار پس از جنگ سرد را «تک قطبی»[۷۰] دانست و سپس رفتار واحدهای اصلی را براساس آن تبیین نمود. در ادامه به بحث و بررسی در خصوص تحولات ساختار و تاثیر آن بر رفتار بازیگر اصلی آن در سطح جهانی و منطقه‌ای (خاورمیانه) و مسئله فلسطین می‌پردازیم.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 270
  • 271
  • 272
  • ...
  • 273
  • ...
  • 274
  • 275
  • 276
  • ...
  • 277
  • ...
  • 278
  • 279
  • 280
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • تبیین جنبه های آموزشی و تربیتی امید و نقش آن در سلامت روان انسان از دیدگاه اسلام- قسمت 11
  • بررسی الگوهای منجر به بارش بیش از ۱۰۰ میلی متر در یک روز (ایستگاههای انزلی- رشت-آستارا)- قسمت ۲۹
  • اصل لزوم در ایقاعات در فقه و حقوق ایران- قسمت ۶
  • مقایسه خود پنداره تحصیلی، خود کارآمدی تحصیلی، عزت نفس و اضطراب امتحان- قسمت ۶
  • تاثیر هوش فرهنگی بر رفتار شهروندی کارکنان بانک ملت ایران- قسمت ۱۲
  • انتقال موقت مالکیت- قسمت ۶
  • بررسی ارتباط بین سطح فعالیت بدنی با چاقی و وضعیت تغذیه در معلمان زن ابتدایی و متوسطه شهرستان آستانه اشرفیه- قسمت ۶
  • مقاله های علمی- دانشگاهی | ۳-۴-۲ گفتار دوم: حد و قصاص – 10
  • رابطه ی هوش معنوی با رهبری موثق مدیران و کارکنان فدراسیون ورزش های جانبازان و معلولین جمهوری اسلامی ایران- قسمت ۱۴
  • استرداد و نحوه اجرای آن- قسمت ۳
  • بررسی میزان آگاهی مدیران مدارس متوسطه ی اول- قسمت ۷
  • ارزیابی انتقادی اندیشه سیاسی مکتب تفکیک- قسمت ۴
  • بررسی ابعاد حقوقی استخراج گاز از میادین مشترک با تاکید بر میادین مشترک ایران- قسمت ۹
  • بررسی تاثیر شیوه های مالی بر میزان سودآوری شرکت های پذیرفته شده بورس اوراق بهادار تهران- قسمت ۱۶
  • تبیین رابطه بین کیفیت سود در شرکتهای ورشکسته در مقایسه با شرکتهای غیر ورشکسته
  • " دانلود مقاله-پروژه و پایان نامه | بند دوم: استثنائات فرض مسئولیت بدون تقصیر پزشکان – 7 "
  • آداب دعا از منظر قرآن و سنّت- فایل ۲
  • اثربخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان نشخوار فکری ،افسردگی و احساس نگرانی در زنان شاغل در بخش اورژانس بیمارستان شهدا- قسمت 22
  • معناشناسی واژگان قرآن در روایات اهل بیت- قسمت ۵
  • بررسی تاثیر کیفیت حسابرس بر مکانیزم کشف تقلب در واحدهای صاحبکار با تاکید بر چرخه عمر شرکت- قسمت ۹
  • راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره مقایسه تطبیقی عوامل تاثیرگذار بر خرید ناگهانی و برنامه ریزی ...
  • ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی با موضوع طراحی و ساخت یک واحد رآکتور بی هوازی ترکیبی در شهرستان ...
  • تحولات قانونگذاری در بخش تعاون و تأثیر آن بر شرکتهای تعاونی- قسمت 12
  • بررسی ابعاد حقوقی استخراج گاز از میادین مشترک با تاکید بر میادین مشترک ایران- قسمت ۵
  • بررسی تاثیر مدیریت سرمایه در گردش وتصمیمات مالی برسودآوری شرکت های پذیرفته شده دربورس اوراق بهادارتهران- قسمت ۸
  • حقوق مخاطبین عمومی رسانه93- قسمت 18
  • سیاست دولت عربستان سعودی در قبال بیداری اسلامی- قسمت ۴
  • آسیب¬شناسی آموزش جامعه¬شناسی در ایران- قسمت ۵
  • بررسی رابطه انواع دینداری و نگرش به جامعه مدنی ( در میان دانشجویان دانشگاه تهران و شاهد )- قسمت ۹
  • عنوان بررسی جلوه های رومانتیسیسم در شعر فاروق جویده- قسمت ۹

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان