۲-۲-۶-۶- مکتب بومی شناسی
بوم شناسی یعنی مطالعه محیطهای زندگی موجودات زنده ومطالعه روابط این موجودات با یکدیگر وبا محیط . برابر این دیدگاه عوامل موجود در محیط فیزیکی مثل سروصدا یا آلودگی صوتی، آلودگی هوا، زیادی جمعیت، کوچکی محل سکونت و… می تواند سلامت روانی فرد را به خطر اندازند(گنجی،۱۳۹۲).
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
۲-۲-۷ – نظریه های مربوط به سلامت روان
۲-۲-۷-۱- ابراهام مزلو:
مزلو انسان سالم را خود شکوفا می داندو این گونه بیان می کند که خواستاران تحقق خود، نیازهای سطوح پایین تر خود یعنی نیازهای جسمانی،ایمنی، تعلق، محبت واحترام رابرآورده ساخته اند. روان پریش وروان نژند نیستند وسایر اختلالات روان شناختی را ندارند. آن ها الگوهای بلوغ وپختگی وسلامت می باشند. با حداکثر استفاده ازهمه قابلیتها و تواناییهای خود، خویشتن خویش را تحقق وفعلیت می بخشد. می دانند کیستند وچیستند و به کجا میروند.خواستاران تحقق خود، تکاپو نمی کنند، بلکه تکامل می یابند. ویژگیهای آن هاعبارتند از : ادراک صحیح واقعیت، پذیرش کلی طبیعت دیگران وخویشتن، خود انگیختگی، سادگی وطبیعی بودن، توجه به مسائل بیرون از خویشتن، نیاز به خلوت واستقلال، تازگی مداوم تجربههای زندگی، نوع دوستی، کنش مستقل تجربههای عارفانه یا تجربههایاوج ،روابط متقابل با دیگران ،تمایز میان وسیله و هدف (ساعتچی،۱۳۸۳).
۲-۲-۷-۲- ویلیام گلاسر[۳۹] :
انسان سالم بنابر نظریه گلاسرکسی است که دارای این ویژگیها باشد
۱) واقعیت را انکار نکندو در رنج موقعیتها را با انکار نکردن نادیده نگیرد بلکه با موقعیتها واقع گرایانه روبروشود.
۲) هویت موفق داشته باشد یعنی عشق ومحبت بورزد وهم عشق و محبت دریافت نماید. هم احساس ارزشمندی کند وهم دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.
۳) مسئولیت زندگی ورفتارش را بپذیرد وبه شکل مسئولانه رفتار کند، پذیرش مسئولیت کاملترین نشانه سلامت روان است.
۴) توجه او به لذت درازمدت ترمنطقی تر ومنطبق با واقعیت باشد.
۵) برزمان حال وآینده، تأکید نماید نه برگذشته وتأکید بر آینده، نیز جنبه درون گری داشته باشد نه به صورت خیال پردازی باشد.
واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت، قضاوت در راستی رفتار وپذیرش مسئولیت و رفتار واعمال استوار است وچنانچه این سه اصل تحقق یابد، نشان سلامت روانی است(ساعتچی،۱۳۸۳).
۲-۲-۷-۳- بک [۴۰] :
بک معتقد است که شناختهای نادرست علت عمدهای برای بیماریهای روانی به ویژه افسردگی است. او براین باور است که هیجانها ورفتارافراد به میزان بسیار زیادی نتیجهی نحوهی تفکرآن ها درباره جهان پیرامونشان است. به زعم وی کاردرمانگر، عبارت از کمک به مراجع در جهت بازسازی تفکر وی وتبدیل اندیشههای ناسازگار برای مقابله با اوضاع واحوال استرس زا است (فراهانی،۱۳۸۵).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
۲-۲-۷-۴- گوردن آلپورت [۴۱] :
آلپورت از جمله روانشناسانی است که توجه خود را به شخصیت سالم معطوف داشت. از نظر وی افراد سالم در سطح معقول وآگاه عمل می کنند، از قید وبندهای گذشته آزادند واز نیروهایی که آن ها را هدایت می کنند کاملاً آگاهند و می توانند بر آنهاها
ها چیره شوند. راهنمای اشخاص بالغ ، زمان حال، هدفها وانتظارهایی است که از آینده دارند(کاویانی،۱۳۸۶).
۲-۲-۷-۵- ویکتور فرانکل [۴۲] :
فرانکل داشتن معنی در زندگی را شرط اصلی سلامت روانی می داند. به عقیده فرانکل، فقدان معنی در زندگی انسان اصلی ترین علت بروز روان رنجوری است. او تجارب اساسی خود را در مدت سه سال در اردوگاه آشوتیس بدست آورد. وی مشاهده کرد که در شرایط بسیار سخت زندگی آنجا، افرادی که معنایی برای زندگی داشتند زنده ماندند واز عهده رنجها ومرارتها برآمدند وافرادی که قادر به تحمل مشکلات نبودند با نشان دادن رفتارهای غیرعادی ازپا درمی آمدند. تلاش انسان برای رسیدن به هدف، به زندگی معنا می بخشد وباعث ایجاد روانی سالم می گردد. پیدا کردن معنا در زندگی باعث تحرک و تلاش فرد می شود که این شرط لازم سلامت روان است(کریمی،۱۳۹۲).
۲-۲-۷-۶- اریک فرام [۴۳] :
به نظر فرام سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد را برآورده می سازد، نه اینکه فرد تاچه اندازه خود رابا جامعه سازگار کند. در نتیجه سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشدیک مسأله اجتماعی است. به اعتقاد فرام، تلاش برای سلامت عاطفی، گرایش یا استعدادهای نظری برای زندگی بارور وهمامنگی وعشق در نهاد همهی ما وجود دارد اگر فرصت داده شود، این گرایش فطری شکوفا خواهد شد. اما تا زمانی که نیروهای اجتماعی در گرایش طبیعی برای کمال دخالت کنند، نتیجه چیزی جز یک رفتار معقول نیست. از این دو جامعه بیمار مردان بیمار به بار می آورد(کریمی،۱۳۹۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۲-۷-۷- آلفرد آدلر [۴۴] :
بنابر نظریه آدلر فرد برخوردارازسلامت روان توان وشهامت با جرأت عمل کردن برای نیل به اهدافش را دارد. چنین فردی شاداب وجذاب است وروابط اجتماعی سازنده ومثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلرازمفاهیم واهداف خودش آگاهی دارد وعملکرد او مبتنی برنیرنگ وبهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن وخوش بین است وضمن پذیرش اشتباهات خود درحد توان اقدام به رفع آن ها می کند. این فرد از نظر آدلرروابط خانوادگی صمیمی ومطلوبی دارد وجایگاه خودش را در خانواده وگروه های اجتماعی به درستی می شناسد. همچنین فرد سالم در زندگی هدفمند وغایت مدار است واعمال مبتنی برتعقیب این اهداف است. غایی ترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر، تحقق “خویشتن” است(کاویانی،۱۳۸۶).
۲-۲-۷-۸- زیگموند فروید [۴۵] :
به عقیده فروید ویژگیهای خاصی برای سلامت روان شناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی خود آگاهی است. یعنی هرآنچه که ممکن است درناخودآگاه موجب مشکل شود بایستی خوآگاه شود.
خودآگاهی، عنصر اصلی سلامت روانشناختی است ودر شخص بالغ وپخته واپس زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آن ها می شود. انسان می تواند تحت راهنمایی “من” آگاه ومنطقی ناشادمانیهای روان نژندانهی خودش را با بدبختی مشترک نوع بشر مبادله نماید. به عقیده فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روان جنسی را با موفقیت گذرانده باشد ودر هیچ یک ازمراحل بیش ازحد تثبیت نشده باشد. به نظراو کمتر انسانی متعارف به حساب می آید وهرفردی به نحوی از انحاء نامتعارف است(کاویانی،۱۳۸۶).
۲-۲-۷-۹- کارل راجرز[۴۶] :
به عقیده راجرزاساسی ترین خصوصیت شخصیت سالم ، زندگی هستی دار است یعنی آماده است ودرهرتجربه، ساختاری را می یابدوبر اساس مقتضیات، تجربهی بعدی به سادگی دگرگون می شود. انسان سالم به ارگانیسم خویش اعتماد می کند. دیگر ویژگیهای انسان سالم عبارتند از: از آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی دار، احساس آزادی(کاویانی،۱۳۸۶).
۲-۲-۷- ۱۰- اریک اریکسون[۴۷] :
اریکسون در ارتباط با سلامت روان معتقد است که صفات خاصی وجود دارد که فرد دارای سلامت روانشناختی را از کسی که فاقد این عنصر است متمایز می سازد. به نظر اریکسون این صفات در اجتماع معنی می یابد وبراین اساس فردی که در جامعه زندگی می کند در صورتی دارای سلامت روان استکه از تعارض عاری باشد واز استعداد وتوانایی بارزی استفاده کند، در کارش ماهرو استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد واز انجام لحظه به لحظه حرفهاش پسخوراند بگیرد ودر نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن وقابل درکی داشته باشد(خدارحیمی،۱۳۷۳).
۲-۲-۷-۱۱- کورت لوین[۴۸] :
لوین با نظریه میدانی[۴۹] در بین روانشناسان شناخته شده است. از دیدگاه لوین نظریه میدانی تنها به حیطه خاصی
محدود نمی شود، بلکه مفاهیمی را دربر می گیرد که با آن می توان حقایق روان شناختی مختلفی را نمایش داد. اما نظر لوین درارتباط با سلامت روان در این است که سلامت وکمال روانشناختی موجب افتراق وتمایز یافتگی بیشتر شخص ومحیط روان شناختی او می شودواستحکام واستواری مرزهای سیستم روانی فرد بوجود می آورد. بنابراین فرد سالم از نقطه نظرلوین کسی است که بین خود ومحیط روان شناختی خود تمایز و افتراق قائل می شود(خدارحیمی،۱۳۷۳).
بنابر تحقیقات “انجمن ملی بهداشت روانی” افراد دارای سلامت روان دارای خصوصیات زیر هستند:
۱- افراد سالم از نظر روانی وذهنی احساس راحتی می کنند. آن ها از نظر روانی خود راآنگونه که هستند می پذیرند وازاستعدادهای خود بهرهمند می شوندودرمورد عیوب جسمانی وناتواناییهای خود شکیبا بوده وازآن ناراحت نمی شوند. افراد سالم دیدگاهی واقع گرایانه دارند ودشواریهای زندگی را سهل می انگارند، وقت کمی را درنگرانی ، ترس، اضطراب ویا حسادت سپری می کنند. اغلب آرام بوده ونسبت به عقاید تازه گشاده رو ،ودارای طیب خاطرمی باشند.شوخ طبع و دارای اعتماد به نفس هستند. اگرچه از حضور درجمع لذت می برند آن ها به تنهابودن نیز اهمیت نمی دهند و وحشتی ندارند ویک احساس شخصی مبنی بر درست یا غلط بودن امور دارند.
۲- افراد سالم از نظر روانی احساس خوبی نسبت به دیگران دارند.آن ها کوشش می کنند تا دیگران را دوست بدارند وبه آن ها اعتماد کنند. چراکه تمایل دارند دیگران نیز آن ها رادوست داشته باشندوبه آن ها اعتماد نمایند. چنین افرادی قادرند که بادیگران رفتار گرمی داشته باشند واین روابط را ادامه دهند. به علائق دیگران توجه می کنند واحترام می گذارند. آن ها به خود اجازه نمی دهند که از سود دیگران مورد حمله وفشارقرار گیرند ونیز سعی نمی کنند که به دیگران تسلط یابند.
۳- افراد دارای سلامت روان قدرت روبروشدن با نیازمندیهای زندگی را دارند. نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند وبه مشکلات با همان شیوه که رخ میدهد برخورد می کنند. آن ها دارای پندارهای واقع گرادر مورد آنچه که می توانند یا نمی توانند انجام دهند هستند. محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل می دهند وتا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار می شوند(پورمقدس،۱۳۸۴).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۲-۸- ایجاد سلامت روان
برای ایجاد سلامت روان عوامل زیادی را باید کنترل کرد. سلامت روان را می توان به وسیله پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی، عوامل مؤثر دربروز بیماریهای روانی، تشخیص زودرس بیماریهای روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از بیماریهای روانی وایجاد محیط سالم برای برقراری ارتباط صحیح انسانی بوجود آورد.
پس سلامت روان علمی است برای بهزیستی رفاه اجتماعی وسازش منطقی با پیشامدهای زندگی، در سلامت روان آنچه بیش از هر چیز مورد نظر است احترام به شخصیت وحیثیت انسان است. روی این اصل سلامت روان رادانش یا هنری می دانند که به افراد کمک می کند که با ایجاد روش های درست روانی وعاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری حاصل نموده وبرای حل مشکلات از راه های مطلوب اقدام نماید(احمدوند،۱۳۸۸).
اگر بخواهیم سطح سلامت اجتماعی جامعه را به حد مطلوبی برسانیم نیاز به یک سری تدابیر وفعالیتهایی داریم که از پیدایش وافزایش بیماریهای عصبی روانی در جامعه جلوگیری کند، این چنین فعالیتهایی تحت عنوان پیشگیری شناخته می شوند(میلانی فر،۱۳۸۹).
۲-۲-۹- پیشگیری
فعالیتهایی که تحت عنوان پیشگیری شناخته می شوند به سه بخش تقسیم می شوند :
۲-۲-۹-۱- پیشگیری اولیه[۵۰] :
منظور از پیشگیری اولیه عبارت است از جلوگیری از پیدایش بیماری وبه عبارت دیگرعلاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. این پیشگیری اشاره دارد به کاربرد روشها و ابزاری که جلوگیری از ظهور بیماری مؤثر هستند ورفتارهای مثبت را تقویت می کنند. هدف مداخله در پیشگیری اولیه جلوگیری از شیوع بیماری ویا اختلال است به نحوی که احتمال وقوع آن را در مقطع زمانی خاص کاهش می دهد. این هدف زمانی تحقق می یابد که عوامل سبب زا را از بین ببریم وسلامتی را از طریق ایجاد شرایط محیطی مناسب افزایش دهیم (احمدوند،۱۳۸۸).
۲-۲-۹-۲- پیشگیری ثانویه [۵۱] (درمان)
این پیشگیری عبارتست از مداخله زود هنگام ودرمان سریع نشانگان یک بیماری ویا اختلال با این هدف که از شیوع وگسترش آن توسط کوتاه کردن مدت آن کاسته شود.
هدف در این پیشگیری شامل ۱- کاستن از علایم اختلال (کم کردن رنج) ۲- محدود کردن ادامه اختلال و رساندن آن به کمترین میزان شیوع است.
پیشگیری ثانویه متضمن رعایت موارد زیر است :
۱- بیماری یابی به منظورتشخیص شناخت فوری وبیشترین علائم عادی ویا رفتارهای نا متعادل.
۲- درمان فوری زودرس وکامل جهت رفع علائم بیماری ، پیشگیری از بروزعلائم شدید وبرگردانیدن هر چه زودتر بیماران روانی به جامعه.
۳- درمان پیشگیرنده ونگهدارنده به منظور پیشگیری ازبازگشت عوارض بیماری تا حصول بهبودی کامل، پیشگیری مترادف با تشخیص ودرمان می باشد(احمدوند،۱۳۸۸).
۲-۲-۹-۳- پیشگیری ثالث [۵۲]
این پیشگیری عبارتست از کاستن ازعوارض جنبی که در حاشیه یک بیماری ویا اختلال اصلی وجود دارد. این
بخش اشاره دارد به فعالیتهای توانبخشی برای افرادی که مبتلا به بیماریهای مزمن طولانی مدت هستند راقادر می سازدبا حد اکثر تواناییهای جسمانی و روانی و اجتماعی خود فعالیت کنند. در این راستا آموزش مهارتهای شغلی واجتماعی بسیار مفید واقع می شود(احمدوند،۱۳۸۸).
۲-۲-۱۰- مدرکهای سلامت روان
ونیتز[۵۳] ،سلامت روان را وابسته به ۷ مدرک می داند که عبارتنداز:
۱- رفتاراجتماعی مناسب
۲- رهایی از نگرانی وگناه
۳- فقدان بیماری روانی
۴- کفایت فردی وخود مهارگری
۵- خویشتن پذیری وخودشکوفایی
۶- توصیه یافتگی وسازماندهی شخصیت
۷ – گشاده نگری وانعطاف پذیری(امینی،۱۳۸۳).
۲-۲-۱۱- اهمیت مهارتهای زندگی در سلامت روان
رشد انسان در زمینه های اجتماعی ، جسمانی، شغلی، شناختی ، اخلاقی و عاطفی صورت میگیرد. هر یک از زمینه های نیازمند مهارت و توانایی هایی می باشند در واقع می توان گفت که تکامل مراحل رشدی، وابسته به مهارت های زندگی است. زمانی که افراد مهارتهای زندگی اساسی کسب نمایند، در عملکرد بهینه خود پیشرفت می کنند. آموزش مهارتهای زندگی نقش اساسی را در بهداشت روانی ایفا می کند و البته زمانی که در یک مقطع رشدی مناسبی ارئه شود، نقش برجسته تری خواهد داشت. به طور یقین می توان گفت که بسیاری از نوروزها و سایکوزها از نقص در رشد مهارت های زندگی اساسی است. در واقع آموزش مهارت های زندگی نقش در زمان دارد(طارمیان، ۱۳۷۸ )
همانگونه که بروگز(۱۹۸۴) اشاره کرده است رویکرد مهارت های زندگی یک چهار چوب سازمان یافته ای را برای مراکز مشاوره و بهداشت روانی فراهم می کند و یک عنصر آموزشی کلیدی ومهم برای تمامی افراد در هر موقعیتی می باشد. بنابراین رویکرد مهارت های زندگی برای بسیاری از موقعیت ها و موضوعات متنوع وگوناگون کاربرد علمی دارد. به طور کلی مجموعه ی وسیعی از تحقیقات و پیشینه ی علمی و نظری اثر بخشی و کاربرد پذیری رویکرد مهارتهای زندگی جهت ملاحظات مشاورهای بهداشت روانی و افزایش هوش هیجانی افراد حمایت می کنند. بسیاری از محققان رویکردی را مورد توجه قرار داده اند که مبتنی بر آموزش مهارت هایی از قبیل ارتباطات بین فردی،خود کنترلی، کنترل استرس وخشم،آرامش سازی، تعیین هدف، تصمیم گیری و حفظ بهداشت و سلامتی کامل و مناسب میباشد. این آموزش از طریق تکنیک هایی مانند الگوبرداری و تمرین رفتاری میسر می گردد. آموزش این مهارت ها برای بهبود توانائی حل مسأله، استدلال اخلاقی، کنترل خشم و روابط بین فردی مجرمان و بزهکاران کاربرد دارد. ایجاد چنین مهارت هایی به جوانان این امکان را می دهد که روابط بین فردی برقرار کنند، توانایی مقابله با تغییرات محیطی مداوم را کسب کنند و به افزایش سطح عزت نفس دست یابند(مقاله ی علمی تخصصی مجله پیوند، شماره ۳۱۸).
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
یول وایوانز(۱۹۸۸) به نقل از کلینگمن(۱۹۸۸)نظرات نوجوانان استرالیایی را مورد اهمیت مهارت های زندگی مورد برسی قرار دادند. آنان اهمیت مهارت های زندگی را در زمینه های گوناگون مانند پیشرفت شغلی، استقلال،روابط بین فردی، تسهیل تعاملات اجتماعی، آ گاهی در مورد مشاغل، تنظیم درآمد، مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی، برنامه ریزی تصمیم گیری، آگاهی از علایق و نیازها و نگرانی ها و مشغله های فکری، موثر میدانند.در مطالعه ای نیز که توسط کلینگمن(۱۹۸۸) انجام گرفت اهمیت مهارت های زندگی در زمینه هایی مانند برقراری ارتباط صمیمانه، مسایل تحصیلی و شغلی، رفتارهای خود تخریبی، اثر بخش تلقی گردد. در واقع این موارد، نگرانی های آنان بود که امید داشتنداز طریق آموزش مهارت های زندگی وبا ارتقاء بهداشت روانی کمبود ها و نقص ها، جبران شده، و به پیشرفت نایل شوند. آموزش مهارت های زندگی، فرد را به رفتار سالم و اجتماعی مجهز می کند. مفهوم آمادگی رفتاری به سه عامل بستگی دارد:
۱- توانایی روانی – اجتماعی فرد که با یادگیری و تمرین مهارت های زندگی ایجاد شود.
۲-احساس کفایت و کارآمدی فرد در زمینه ی مهارت های زندگی.
۳- قصد و تمایل به اجرای مهارت ها (زندی، ۱۳۸۶)
فرض بر این است که برای دست یافتن به رفتارهای سالم بهداشتی و پیشگیری در درجه اول باید در سلامت روانی و آمادگی رفتار فرد اثر گذاشت. به این منظور برنامه ی آموزشی مهارت های زندگی باید به صورت مداخله در دراز مدت انجام شود. مداخله های کوتاه مدت مثلا مداخله های چند هفته ای، آثار کوتاه مدت بر بهداشت روانی دارد
۲-۳- تیزهوش
۲-۳-۱- تعریف هوش[۵۴]
معانی هوش در فرهنگ های مختلف به شکل گوناگونی وجود دارد اما به گونه کلی می توان هوش را از دیدگاه وکسلر[۵۵] چنین تعریف کرد: هوش مجموعه یا کل قابلیت فرد برای فعالیت هدفمند، تفکر منطقی و برخورد کار آمد با محیظ است . یکی از قدیمی ترین تعریف ها از هوش توسظ بنیه و سیمون مطرح شده است به عقیده آنها هوش یک قوه ی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی عملی آدمی دارد این قوه ی ذهنی همان قضاوت است که گاه تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط یاد می شود. درست قضاوت کردن، درست درک کردن، درست استدلال کردن، فعالیت های بنیادی این هوش است( اتکینسون واتکینسون[۵۶] ،۱۹۹۰،براهنی،۱۳۸۶ ).