الف)همانندی معنوی مانند: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ… )(زمر/۲۳)، که مقصود شباهت داشتن هر قسمت با قسمت دیگر از نظر خوبی و درستی، معجزه بودن و عدم ایراد و تناقض است.
ب)همانندی ظاهری، مانند: (…هَـذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً… )(بقره/ ۲۵)؛ و نیز (…وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ… )(انعام/ ۱۴۱).
۲- متشابه به معنای شبهه برانگیز که این هم بر دو قسم است:
الف)معنوی مانند: (…وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ… )(آلعمران/۷).
ب)ظاهری مانند: (قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا… )(بقره/۷۰).»[۲۵۸]
«متشابه آیهای است که با آنکه بر مدلول لفظی خود دلالت میکند و ظهور در معنای خود دارد، ولی از نظر مقصد و مراد، دستخوش تردید و شبهه است و دل به آن معنای ظاهری آرام نمیگیرد و زمینهی فتنهجویی در آن وجود دارد. به تعبیر دیگر، در آیات متشابه، الفاظ آیه بر موضوعٌ له خودشان دلالت تام دارند و متشابه بودن آن به دلیل قصور لفظی آن نیست تا در نتیجه، محکمات، همانند خاص و قید و قرینهی موضوعٌ له لفظ را مشخص نمایند، چون اصولاً غرابت و اجمال لفظی به اصطلاح مشهور وجود ندارد، بلکه تشابه از این روی پدید آمده که آیه هم بر معنای مراد و مقصود که قابل پذیرش و منطقی است و هم بر معنای غیر مراد و مقصود قابل انطباق است. تشابه نه از اوصاف لفظ و نه از اوصاف أعم از لفظ و معنی، بلکه فقط از اوصاف خاص معنی است. ظاهر آیات متشابهات با آیات محکمات ناسازگار، بلکه در تضاد و تعارض است، اگر تعارضی ظاهری میان محکمات و متشابهات نباشد، عنوان أمّ الکتاب بودن محکمات و مرجع و مفسربودن آنان، تصور درستی ندارد. و چون قرآن آمده است که در حوزههای گوناگون زندگی سامان بخش و آرامش آور باشد، ابتدا خود باید آرام گیرد و آیات متشابه را که ناآرام و دستآویز فتنه آوران است به سوی ساحل آرامش رهبری نماید. و محکمات بر اساس معرفی خود قرآن، أمّ الکتاب، مرجع، مفسر و آرام بخش متشابهات معرفی شدهاند.»[۲۵۹]
«تأویل متشابه، آنگاه است که بیننده را ازحیرت درآورده، نظر او را به وجه صحیح آن معطوف دارد، در واقع چهرهی لفظ را به آن سو که تنها حق خودنمایى مىکند بازگرداند.»[۲۶۰] «سخن علامه طباطبایى، در توجیه وجود این آیات، چنین است: وقوع آیات متشابه در قرآن بهخاطر خضوع قرآن در القاى معارف عالیهاى مىباشد که آن معارف عالیه را در اسلوبهاى عمومى ریخته و این اسلوب براى معانى مخصوص وضع شده است، لذا الفاظ قادر به ایفاء و القاى تمام معانى مورد نظر نمىباشند، مگر براى کسانى که در سطحى عالى از معرفت باشند.»[۲۶۱]
«پس کلام حق (قرآن کریم)، هرگاه نمودی جز حق داشته باشد، و به باطل همانند آید، آن را متشابه گویند. طبق این تعریف، تشابه، در مورد آیات متشابهه، تشابه حق و باطل است، سخن حقگونهی حق تعالی، باطلگونه جلوه کند. از این رو، تشابه، علاوه که بر چهرهی لفظ یا عمل، پردهی ابهام افکنده، موجب شبهه نیز میگردد. و هرمتشابهی، علاوه بر تفسیر که رفع ابهام میکند، به تأویل نیز نیاز دارد، تا دفع شبهه نماید. پس تأویل نوعی تفسیر است که علاوه بر رفع ابهام، دفع شبهه نیز میکند. بنابراین، مورد تأویل، نسبت به تفسیر، أخص مطلق است. لذا تأویلگر (عالم به تأویل) لفظ را از سرگردانی بیرون آورده، به قرارگاه اصلی خود بازمیگرداند. در نتیجه آیات متشابه آیاتی است که معنای حقیقی و مراد واقعی آن ظاهر نیست، برخلاف آیات محکم که معنای آن ها طبق اصول محاوره، ظاهر و آشکار است. این آیات، به این سبب متشابه نامیده شدهاند که معنای حقیقی و مقصود از آنها بین چند معنی مردد گشته و معنای حقیقیشان به معنای غیر حقیقی مشتبه شده است؛ که کشف آن معنا و مراد حقیقی، همان تأویل متشابه میباشد.»[۲۶۲]
تأویل، تنها مختص متشابهات نیست؛ بلکه مربوط به تمام قرآن است. اما تأویل متشابهات غیر از تأویل تمام قرآن است، که در بحث تأویل از نگاه آیتالله جوادی آملی، به نقل این مطلب از ایشان میپردازیم.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۵-۳-تأویل از نگاه آیتالله معرفت
«تفسیر رفع ابهام از لفظ مشکل است؛ بنابراین جایگاهش، رفع ابهام از معنا، به سبب پیچیدگی است که در لفظ حاصل شده است. اما تأویل، از ریشهی «أول» گرفته شده، لذا تأویل به معناى ارجاع دادن مىباشد. تأویل در موردى به کار مىرود که گفتار یا کردارى مایهی شبهه گردیده، موجب حیرت و سرگردانى شده باشد.»[۲۶۳]
«تأویل، رفع شبهه از متشابه، أعم از اقوال و افعال است. بنابراین جایگاهش، در هنگام وقوع شبهه در قول یا عمل است که سبب پنهان شدن حقیقت گشته است. حقیقتی که هدف نهایی یا معنای مراد است. بنابراین تأویل از بین بردن خفاست؛ پس علاوه بر اینکه رفع ابهام است، دفع شبهه نیز میکند. چراکه هرجا تشابه در لفظ وجود دارد معنا نیز مبهم است. لذا تأویل دفع و رفع با هم است.»[۲۶۴]
«تأویل، همان بطن قرآن است که دلالت درونی قرآن را میرساند و در مقابل ظهر قرار دارد که همان دلالت برونی قرآن است. لذا تمام آیات قرآن از محکم و متشابه دارای تأویل میباشد. پیامبر میفرماید: «ما فی القرآن إلّا و لها ظهر و بطن»، آیهای در قرآن نیست مگر آنکه ظهر و بطن دارد. و از امام باقر پرسیدند، مقصود از ظهر و بطن چیست؟ ایشان فرمودند: «ظهره تنزیله و بطنه تأویله».[۲۶۵]
«ظهر قرآن همان دلالت ظاهری آن است که از قرائنی مانند شأن نزول به دست میآید و جنبهی خصوصی دارد، ولی بطن قرآن دلالت باطنی قرآن است که با قطع نظر از قرائن موجود، برداشتهای کلی است که از متن قرآن به دست میآید، و همه جانبه و جهان شمول است؛ لذا پیوسته مانند ماه و خورشید در جریان و قابل تطبیق در زمانها و مکانهای مختلف است که مناسب آن میباشد؛ که اگر چنین نبود، هر آینه قرآن از استفادهی دائمی ساقط میگردید. این برداشتهای کلی و جهان شمول است که تداوم قرآن را برای همیشه تضمین کرده، همواره آن را زنده و جاوید نگاه داشته است.»[۲۶۶]
«براى تأویل معناى سومى آمده و آن تعبیر رؤیا (تعبیر خواب) است که در سورهی یوسف هشت بار به کار رفته. در آنجا که دو نفر زندانى خواب خود را براى حضرت یوسف بازگو کردند، آنگاه تقاضاى تعبیر آن را نموده گفتند: (…نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ… )(یوسف/۳۶)، ما را به تعبیر آن آگاه ساز، همچنین است آیات دیگر آن سوره.
معناى چهارمى نیز در قرآن براى تأویل به کار رفته و آن عاقبت الأمر (پىآمد) است که همان معناى لغوى تأویل مىباشد. در سورهی اسراء مىخوانیم: (وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً )(اسراء/۳۵)، پیمانه را سرشار نموده و با میزان درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجامتر است.
فرض پنجم برای معنای تأویل، وجود خارجى و وجود عینى هر چیزى است که ابنتیمیه آن را تأویل وجود ذهنى و وجود لفظى و وجود خطى هر چیز مىداند، زیرا هر چیزى چهار مرحلهی وجودى دارد: در ذهن، در لفظ، در کتابت و در خارج که وجود عینى هر چیزى است. وی آنگاه گوید: «این وجود عینى، تأویل دیگر وجودها شناخته شده، و مآل هر وجود ذهنى و لفظى و کتبى، همان وجود خارجى و عینى او است.»[۲۶۷]
۳-۵-۴-تأویل از نگاه آیتالله جوادی آملی
««أَوْل» بازگشت به لحاظ آغاز و پیشینه، به لحاظ نهایت و فرجام؛ یا به جهات دیگر مانند غرض است؛ و در همهی کاربردهای قرآنی همین معنا مراد است. اطلاق کلمهی تأویل بر معنای غایی و مقصود نهایی نیز به همین لحاظ است.»[۲۶۸]
۳-۵-۴-۱-معنای اصطلاحی «تأویل» و حکمت تکرار این واژه در آیهی۷/آل عمران[۲۶۹]
«تأویل» در این آیه دو بار آمده است و هر دو معرفهاند نه نکره، هر چند تعریف آنها به ضمیر است نه به الف و لام تا مانند: (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا )(شرح/۵ ـ ۶) باشد که دومی همان اولی است؛ بر خلاف تکرار به نکره که دومی غیر از اوّلی است.
آوردن اسم ظاهر با امکان اکتفا به ضمیر، مانند (و ما یعلمه …)، مشعر به تعدّد معنای تأویل است؛ یعنی تأویل دوم غیر از تأویل اول است: تأویل اول همانا تأویل متشابه است و تأویل دوم همانا تأویل (الکِتَابُ)؛ و نتیجهی آن سه امر است:
۱٫ همهی قرآن، أعم از محکم و متشابه، دارای تأویل است و حدیث امام باقر،[۲۷۰] تأویل مجموع قرآن را تأیید میکند. واژهی تأویل در هفت سوره جمعاً هفده بار تکرار شده است.
۲٫ تأویل متشابه، دستآویز آلودگان به زیغ و انحراف است و جریان بهانهجویی بیماردلان به تأویل (أُمّ الکِتَاب) یعنی خصوص محکمات و نیز به تأویل مجموع کتاب، أعم از محکم و متشابه، ربط ندارد.
۳٫ توسعهی تأویل دوم، به قرآنشناسی به معنای وسیع آن بازمیگردد؛ بر خلاف تضییق تأویل اول که به خصوص متشابهشناسی بازمیگردد که بخشی از قرآن است.
اکنون که روشن شد تأویل کتاب غیر از تأویل متشابه است، باید دریافت که تأویل در اصطلاح قرآن به چه معناست. مفهوم جامع و انتزاعی آن طبق لغت از «اَوْل» به معنای رجوع است؛ ولی مهم،تبیین معنای اصطلاحی آن در فضای قرآن حکیم است.
بیشتر کاربردهای تأویل در قرآن حکیم ناظر به حوزهی لفظ، مفهوم و معنا، تفسیر و تبیین قلمروی دلالت و مانند آن نیست، بلکه دربارهی ارجاع به واقعیت عینی أعم از دنیا و آخرت است؛ نمونهها:
۱٫ آیهی (…ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً )(نساء/۵۹)، راجع به پایان خارجی اطاعت از خدا، پیامبر و اولواالأمر و بازگرداندن مورد تنازع به خدا و پیامبر است که مطلبی عینی است نه علمی.
۲٫ آیهی (هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ… )(اعراف/۵۳)، دربارهی جریان خارجی است نه ذهنی؛ و هیچ به انذار و وعید اختصاص ندارد، بلکه تبشیر و وعده و نیز سایر معارف قرآنی را شامل میشود.
۳٫ آیهی (بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ… )(یونس/۳۹)، ناظر به تحقق عینی گزارشهای قرآنی است نه تفسیر مفهومی آن.
۴٫ آیهی (…یَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ… )(یوسف/۱۰۰) و آیات (…نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ قَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ… )(یوسف/۳۶-۳۷)، راجع به تبیین رخداد آینده است و آن، امری عینی است نه علمی و با این قرینه تعبیرهای دیگری که در سورهی یوسف از تأویل شده است به معنای ارجاع به امر خارجی است نه ذهنی و مفهومی.
۵٫ آیهی (وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً )(اسراء/۳۵)، دربارهی جریان خارجی است نه ذهنی.
۶٫ آیهی (…سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا )(کهف/۷۸) و آیهی (…ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا )(کهف/۸۲)، بیانگر رخدادی عینی است نه ذهنی.
در این شش سوره که به روشنی از تأویل سخن به میان آمده است، همه ناظر به تحقق عینی قول، فعل یا رؤیاست و هیچیک دربارهی تفسیر مفهومی یا ترجیح احتمال مرجوح بر راجح و مانند آن نیست. این مطلب سامی از دیرزمان مورد عنایت قرآنپژوهان بوده است و هیچ به تفسیر المیزان اختصاص ندارد، چنانکه ویژهی مفسّران امامیه نیست، بلکه دیگران نیز از آن طرفی بستهاند و آنچه احمدبنتیمیّه در تفسیر سورهی «اخلاص» نگاشته است و برخی متأخران از آن نقل کردهاند،[۲۷۱] گسترش بحث یاد شده را تأیید میکند.
۳-۵-۴-۲-برخی آراء دربارهی معنای «تأویل»[۲۷۲]
«تأویل» از «أوْل» به معنای رجوع است؛ امّا ارجاع لفظ به معنا، عام به خاص، مطلق به مقید، منسوخ به ناسخ، ذوالقرینه به قرینه، یا تطبیق مفهوم به مصداق نیست، زیرا این موارد همگی در قلمرو لفظ و مفهوماند و «تأویل» از نوع پیوند مثال با ممثّل است.
تطبیق مفهوم بر مصداق، غیر از تأویل قول، فعل یا رؤیاست، زیرا موجود خارجی که مورد تأویل امور یاد شده است هرگز مصداق چیزی نیست که بر آن به یکی از انحای دلالتهای مطابقه، تضمّن و التزام دلالت کند؛ مثلاً یازده فرزند حضرت یعقوب هرگز مصداق یازده ستاره نبودند و پدر و مادر آنان مصداق شمس و قمر نبودند و خضوع آنها برابر تخت وزارت یوسف هیچگاه مصداق سجدهی کوکبها نبوده است. غرض آنکه ریشهی تأویل و فروع برخاسته از آن اصل، کاملاً از جریان تطبیق مفهوم خاص بر مصداق خارجی خود جداست.
قرآن کریم فقط ممثّل را نشان نمیدهد، بلکه خود نیز مراد است و تنها با فهم خوب مثال است که میتوان به ممثّل راه یافت.
خدای سبحان قرآن را برای هدایت مردم فرستاد و به تدبّر در آن فراخواند و این همان مرحلهی تفسیر است که بسیاری از دانشمندان را بدان دسترسی بوده و هست؛ امّا «تأویل» که تنها برای خدا یا برای خدا و راسخان در علم شدنی است، مرحلهی وجود خارجی است و راه رسیدن به آن نیز ادراک معانی آیات است، از این رو محکماتْ تأویل متشابهات نیستند، بلکه مفسّر آنهایند و تأویل تنها برای متشابهات نیست، بلکه تمامی قرآن کریم «تأویل» دارد.
ایشان در ادامه به بیان دیدگاه علاّمه طباطبایی دربارهی معنای تأویل میپردازد. و در انتها مینویسد: پس «تأویل» قرآن کریم از سنخ تفسیر نیست و با درس و مدرسه به دست نمیآید. آگاهی از تأویل، پیوند تنگاتنگ با اهلبیت عصمت و طهارت را میخواهد که راسخان در علماند.
۳-۵-۴-۳-انواع تأویل[۲۷۳]
تأویل در عین اشتراک مفهوم ذهنی جامع چند نوع است:
۱٫ تأویل رؤیای صادق: گاهی حقایق در عالم رؤیا با قالبی خاص (صورت مثالی)، برای کسی ظاهر میشود که آن حقایق تأویل این رؤیاست؛ مانند خواب حضرت یوسف: (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ )(یوسف/۴) آن حضرت در خواب یازده ستاره را دید که همراه مهر و ماه بر او سجده کردند و آنگاه که به سلطنت رسید و یازده برادر همراه پدر و مادرش برای او خضوع کردند، چنین گفت که این تأویل همان رؤیا و حقیقت عینی همان صورتی است که از پیش در خواب دیده بودم: (…یَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا… )(یوسف/۱۰۰).
۲٫ تأویل کار مأموران به باطن: کار کسانی که مأمور به باطن هستند و بر اساس ولایت کار میکنند، «تأویل» (یعنی راز) دارد و علل و انگیزهها و مقاصد نهایی آن کارها تأویل آنهاست؛ مانند عمل حضرت خضر یا حضرت حجّت. داستان حضرت موسای کلیم و حضرت خضر در بیداری بود؛ امّا هدف نهایی کارهای خضر بر موسی پوشیده بود، از این رو هنگام جدایی ضمن بیان علل و انگیزهی کارهایش به حضرت موسی فرمود که این تأویلِ همان کارهایی است که تو را توان تحمّل آن نبود: (…ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا) (کهف/۸۲) و (…سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا )(کهف/۷۸).
۳٫ تأویل کارهای انسان: کار انسان نیز تأویل دارد؛ یعنی اصلی دارد که به آن بازمیگردد؛ مثلاً میفرماید که هنگام خرید و فروش کم نگذارید؛ اگر با رعایت کیل و وزن به عدل رفتار کنید، این کار تأویل شایستهای دارد: (وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً )(اسراء/۳۵). این آیه رعایت عدلِ در کیل و وزن را دارای تأویل میداند؛ امّا تأویل به این مورد اختصاص ندارد و همهی کارهای انسان تأویل دارد. پیامبر گرامی اسلام فرمود که مردم در دنیا در خواباند؛ کارهایی که در این حال انجام میدهند تأویلی دارد که در بیداری آن را خواهند دید و سرآغاز این بیداری مرگ است: «النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا.»[۲۷۴] آری تنها کسانی پیش از مرگ بیدارند که با آگاهی زندگی کنند.
۴٫ تأویل قرآن حکیم.
۳-۵-۴-۴-معنای ظهور تأویل قرآن در قیامت[۲۷۵]
خدای سبحان قیامت را ظرف ظهور قرآن کریم میداند: (وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ… )(اعراف/۵۲-۵۳)، دربارهی کمّ و کیف ظهور قرآن کریم در قیامت، چهار نظریه هست:
۱٫ ظهور احکام مربوط به قیامت، مانند بهشت و جهنّم و شفاعت و حساب و صراط و میزان و غیره: پیآمداین پندار آن است که تنها آیاتی از قرآن که دربردارندهی برخی اوصاف الهی و معاد است، تأویل دارد و آیات دیگر، مانند انشائیات و اخلاقیاتی که دلیل خود را به همراه دارند، مانند «قبح ظلم» و «حسن عدل»، تأویل ندارند.
۲٫ ظهور تأویل تمامی قرآن در قیامت: طبق ظاهر آیهی ۵۳ سورهی «اعراف» که کلّ قرآن را دارای تأویل میشمرد، ظهور آیات «مبدأ» در قیامت به صورت ظهور اسمای حسنای خدای سبحان است: (یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ )(نور/۲۵)، پس بر همگان روشن خواهد شد که او نور آسمانها و زمین است: (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…) (نور/۳۵) و آیات معاد نیز با آشکار شدن حقیقت جهنم، حساب، صراط، میزان و مانند آنها تأویل خواهند شد و احکام شریعت نیز که پیرو مصالح و حقایقی برگرفته از آنهایند، با ظهور آن مصالح و حقایق، تأویل میشوند و قصص انبیاء هم پیش از قیامت تأویل شدهاند.
۳٫ عدم اختصاص «تأویل» به ظواهر آیات قرآنی و تأویل داشتن فعل خارجی: (وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً )(اسراء/۳۵)، استاد علاّمه طباطبایی،[۲۷۶] وصف آیات قرآنی «به داشتن تأویل» را، «اسناد الی غیر ما هو له» یا «وصف به حال متعلّق موصوف» میداند و میفرماید: وجودهای خارجی، تأویل دارند نه الفاظ آیات.
۴٫ با دقّت در معنای «تنزیل» و بررسی موارد آن در قرآن کریم، روشن میشود که هم اطلاق «تنزیل» بر قرآن، از قبیل «اسناد إلی ما هو له» و «وصف به حال خود موصوف» است و هم کاربرد «تأویل».
قرآن کریم میفرماید: (تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ )(واقعه/۸۰)، (حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ )(زخرف/۱-۴)، آیات لفظی کتاب خدا که در دسترس بشر است، مرحلهی نازل قرآن کریم و مربوط به نشئهی طبیعت و عالم اعتبار است. این الفاظ عربی در (أُمِّ الْکِتَابِ) حضور ندارند و محتوای (أُمِّ الْکِتَابِ) نیز به صورت تجلّی نازل شده است؛ نه تجافی و مانند نزول باران، زیرا آنجا حرکت و انتقال نیست.
بر این اساس، اطلاق «تنزیل» بر قرآن کریم، از آن جهت «اسناد الی ما هو له» و حقیقت است که رابطهی این صورت لفظی و آن وجود عینی و حقیقی که در (أُمِّ الْکِتَابِ) است، «حقیقت» و «رقیقت» است؛ یعنی آنچه در عالم طبیعت است، رقیقهی آن حقیقت است و همین پیوند میتواند مصحّح حمل یکی بر دیگری باشد؛ مانند اینکه انسان مطلبی را در اندیشهاش میپروراند و سپس همان را با زبان یا بَنان بیان میکند. او همان مطلب علمی ذهنی خود را منتقل کرده است؛ ولی آن مطلب، همچنان در ذهن او هست و تنها صورتی لفظی پدید آمده است که رقیقهی آن وجود حقیقی است.
دربارهی قرآن کریم نیز میتوان گفت که خدای سبحان محتوای اُمّ الکتاب را فروفرستاد و این قرآن، (تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ )(واقعه/۸۰) است، بنابراین همانگونه که اطلاق «تنزیل» بر قرآن صحیح و «اسناد الی ما هو له» است، اطلاق «دارای تأویل بودن» نیز بر قرآن صحیح است و به دیگر سخن، قرآن دارای تأویل است، زیرا معانی قرآن و آنچه حاکی از قرآن است، «تأویل» دارد.
از جهت اشتمال قرآن حکیم بر معارف ژرف که ریشهی آن (أُمِّ الْکِتَابِ) و (عَلِیٌّ حَکِیمٌ) بودن قرآن است میتوان گفت با اینکه تفسیرهای فراوانی بر قرآن کریم نوشته شده است، روز قیامت بِکْر میآید، زیرا تأویل قرآن در قیامت ظهور میکند.
۳-۵-۴-۵-تفاوت تعبیر خواب و تأویل
«تعبیر رؤیا به عالم الفاظ و مفاهیم ارتباط دارد و معبّر با بهره گرفتن از آنها بینندهی رؤیا را از صورت منامیّه میگذراند و به حقیقت آن میرساند، زیرا آنچه انسانْ نخست در خواب میبیند، اگر اضغاث احلام نباشد، حق است؛ ولی قوهی متخیّله صورتهایی را بر آن میافزاید؛ یا از آن میکاهد و پس از بیدارشدن، آخرین صورت را که به یاد دارد برای معبّر نقل میکند و معبّر باید از این صورتها بگذرد و به صورت نخستین برسد که حق است. او اگر دارای چنین قدرتی باشد، دانای به تعبیر است، وگرنه تعبیر به رأی کرده است.
تأویل رؤیا محقق شدن آن در بیرون است، پس «تأویل»، وجود خارجی رؤیاست و «تعبیر»، صورت مفهومی آن، هر چند قرآن کریم، گاهی «تأویل» را مرادفِ «تعبیر» هم به کار برده است؛ دو نمونه:
۱٫ در شرح زندانی شدن یوسف: دو زندانی از وی تأویل رؤیای خود را خواستند و حضرت فرمود که پیش از آنکه طعامی برای شما بیاورند، تأویل رؤیای شما را میگویم: (…نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَقَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ… )(یوسف/۳۶-۳۷)؛ آنگاه پس از دعوت آنان به «توحید» فرمود که یکی از شما دو نفر آزاد و ساقی دربار میگردد و آن دیگری به دار آویخته خواهد شد. این بیان در حقیقت، «تعبیر» است که «تأویل» نامیده شده است، زیرا جریان آن دو زندانی هنوز در مرحلهی الفاظ و صور ذهنی بوده و در خارج رخ نداده است.
۲٫ در داستان شاه مصر: (قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِینَ )(یوسف/۴۴)، پس «تأویل» که حقیقت خارجی و عینی است، گاهی مرادف «تعبیر» آمده است که از مقولهی الفاظ و مفاهیم ذهنی است. بر این اساس، وقتی گفته میشود که کلّ قرآن «تأویل» دارد، میتواند معانی ذهنی (تعبیر) یا وجود حقایق خارجی (تأویل) مراد باشد که قرآن در ظرف آن ظهور میکند و در بعضی آیات هم که آمده است در قیامت تأویل قرآن روشن میشود،[۲۷۷] لزوماً وجود خارجی آن مراد نیست، زیرا به مفهوم ذهنی آن هم «تأویل»گفته شده است و این دو اصطلاح (تأویل و تعبیر)، مثبتین هستند. البته اگر بهطور حصر در یکی از دو معنای مزبور به کار رود، جمع هر دو پذیرفته نیست.
تأویل چنانچه با روایتی تأیید شود، یا شاهد قرآنی داشته باشد یا لطایف عقلی آن را همراهی کند و نیز مخالف با ظواهر دینی و برهان عقلی نباشد، پذیرفتنی و معتبر است، وگرنه اعتبار ندارد.»[۲۷۸]
«تأویل در قرآن کریم، هم به تعبیر که از مقولهی الفاظ و مفاهیم ذهنی است، اطلاق شده و هم برای عین خارجی که متن تحقّق و واقعیّت است، استفاده شده و بر این اساس، وقتی گفته میشود که همهی قرآن تأویل دارد، این تأویلْ ممکن است هم یک سلسله معانی ذهنی باشد که مفاهیم قرآن به آن ها برمیگردد، و هم وجودی عینی و خارجی باشد که قرآن کریم در قیامت در آن حقیقتْ ظهور میکند؛ این دو معنای تأویل قابل جمعند و یکدیگر را نفی نمیکنند. پس تأویل که از «اَوْل» و رجوع است، میتواند به معنای ارجاع مفهوم به مفهوم دیگر باشد و هم به معنای ارجاع مفهوم به عین خارجی و نیز ارجاع مثال به مُمثّل باشد.
تأویل، خواه به معنای مصدری و خواه به معنای مؤول الیه باشد، سه قسم است: قسم اوّل آن که به مبدأ غیبی ارجاع شود و چون کلمات الهی از مقام غیب ذاتی نشأت میگیرند، تأویل آن را غیر از خداوندْ کسی نمیداند. قسم دوم آنکه به مقام ظهور و مشیئت ارجاع شود. بر این پایه، تأویل آن را غیر از خداوند کسانی که به مقام مشیئت الهی نائل آمدهاند، چونان عترت طاهرین عالماند. قسم سوم از قسم دوم نازلتر است که بر آن اساس، علم به تأویل قرآن نصیب خواصّ از پیروان اهلبیت خواهد شد و به همهی این اقسام در روایتها اشارت شده است.»[۲۷۹]
۳-۵-۴-۶-فرق تفسیر و تأویل[۲۸۰]
خداوند قرآن را به «حکیم» بودن میستاید: (یس وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ )(یس/۱-۲)، و از آن به «قول ثقیل» یاد میکند: (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا )(مزمل/۵) و معنای یسیر بودن آن: (وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ… )(قمر/۱۷ و۲۲ و۳۲ و۴۰)، ساده و سبک بودن نیست؛ بنابراین کتاب حکیم و وزین (ثقیل)، حتماً نیازمند تفسیر مفسران قرآنپژوه است و هیچ آیهای نیست که تأملپذیر نباشد، مگر در حدّ ترجمه بیان شود که از سنخ تفسیر نیست.
تفسیر با تأویل فرق دارد: در تفسیر از مدلول لفظ و مقتضای تعبیر بحث میشود؛ خواه مقتضای تعبیر به لحاظ قواعد ادبی باشد یا به جهت پایبندیهای عرفی و عقلی؛ ولی در تأویل سخن از تعیین مرجع معنای لفظ و مشخص کردن مراد و مقصود است، زیرا هرگاه مراد مخفی باشد و ظاهر لفظ هیچ بر آن دلالت نکند، به آگاهی از مقصود نیاز است که جز خدا و راسخان در علم، آن را نمیدانند.[۲۸۱]
«تفسیر» به ظاهر یا باطن نیز هر اندازه امتداد یابد، از «تأویل» جداست. امام صادق در تفسیر آیهی (فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ )(عبس/۲۴)، فرمود: «علمه الّذی یأخذه، عمّن یأخذ»؛[۲۸۲] یعنی انسان باید بنگرد که دانشش را از چه کسی میگیرد. این بیان لطیف، بیان معنا و تفسیر آیه است نه تأویل آن، چون علم و نان هر دو مصداق طعاماند؛ طعام بودن نانْ محسوس است و با دقت نظر طعام بودن علم را هم میتوان از آیه برداشت کرد؛ امّا هرگز از آیهی (…وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ… )(یوسف/۷۹)، نمیتوان فهمید که «خوبی فرقههای دیگر از ماست»؛ حال آنکه ائمّه چنین سخنی را فرمودهاند.[۲۸۳]
در تأویل گاهی لفظ نیست؛ مانند (…هَـذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ… )(یوسف/۱۰۰) و گاهی لفظ و مفهوم هست؛ ولی از لفظ نمیتوان آن ممثّل را استفاده کرد؛ مانند گفتار حضرت یوسف در تأویل رؤیای زندانیان.[۲۸۴] تأویل در هر دو صورت، به کلّی با «تفسیر» تفاوت دارد.
حقایقی که قرآن کریم از آن نشئت گرفته است و در قیامت بدان بازمیگردد، «تأویل» قرآن است که تنها عترت طاهره بدان آگاهاند، زیرا تنها آنان به مقام (أُمّ الکِتَاب)، (کِتابٍ مَکنون)، (لَوحٍ مَحفوظ)، (عِندَ الله) و (لَدَی الله) باریافتهاند. اگر «تأویل» به معنای «تفسیر» باشد، علم آن به عترت طاهره اختصاص ندارد و هر کسی میتواند با تحصیل مبادی و مبانی بدان دست یابد، زیرا قرآن کریم برای هدایت مردم است و همگان را به تدبّر[۲۸۵] در آیات خویش فرامیخواند. افزون بر این، اگر دسترسی به قرآن کریم برای همگان شدنی نبود، ائمّه نمیفرمودند که روایات ما را بر آن عرضه کنید.[۲۸۶]
قرآن کریم علاوه بر اینکه تمامی علوم و معارف را دربر دارد و از دیدگاه تفسیری و الفاظ و مفاهیم، از آن استفادهی ادبی و اصولی و فقهی و کلامی و فلسفی و عرفانی میشود، دارای «تأویل» نیز هست که هرگز با لغت و ادبیات و فقه و اصول و مانند اینها به دست نمیآید.