روی آوردهای خانوادههای دارای کودک استثنایی ناتوان
الف)روی آورد مرحلهای به خانواده:
پارهای از خانوادهها در نائل آمدن به واقعیت«پدیده استثنایی» یک توالی پنج مرحلهای را پشت سر می گذارند که عبارتند از:
۱-ضربه
۲-انکار
۳-غم و خشم
۴-موازنه
۵-نظم دوباره و سازش یافتگی
از مزیتهای این روی آورد این است که چون توالی ثابتی دارد میتوان والدین به ویژه والدینی که در مرحله اضطراب متوقف شدهاند را به شکلی وادار کرد که به مرحله خشم و سپس سازش یافتگی دست یابند و از سرمایهگذاری بیش از حد انرژی در یک مرحله خاص اجتناب ورزیده و دست به جابجایی سرمایه بزند و تا حد امکان گذار به مرحله سازش یافتگی هموار گردد.
ب)روی آورد سیستمی به خانواده:
یک رویآوردسیستمی میگوید خانواده یک مجموعه خنثی و بیگرایش نیست بلکه اعضای خانواده به هم وابسته هستند و هر حادثهای میتواند کل نظام خانواده را زیر تاثیر خود بگیرد. در روی آورد سیستمی مداخلههای مبتنی بر بهداشت روانی بر فرد متمرکز نیست بلکه بر خانواده تاکید میورزد. الگوی «ترنبولها» الگوی خاصی در رویآورد سیستمی است که به چهار مولفه زیر اشاره دارد:
۱-ویژگی های خانواده
۲-تعامل خانواده
۳-کنشهای خانواده
۴-چرخه زندگی خانواده(کافمن و هالاهان[۱۹]، ۱۹۹۱).
خود تعامل خانواده به چگونگی درک کنشهای خانواده بستگی دارد. در اینجا دو نکته مهم است یکی میزان «به هم پیوستگی زن و شوهر» و دیگری «درجه سازش یافتگی» آنان است. به هم پیوستگی کم به عدم حمایت از وکودک دارای معلولیت منجر میشود و به هم پیوستگی زیاد به حمایت افراطی از کودک و متعاقباً به عدم تکامل و استقلال او منتهی میشود. سازش یافتگی به انعطاف پذیری و تقبل نقشهای متعدد زن و شوهر به ویژه در غیاب و یا در حال ناتوانی دیگری اشاره دارد. خلاءها و کمبودهای یکدیگر را از طریق نقش پذیریهای فعال و مضاعف عمل کردن در برابر موقعیتهای غیرعادی جبران میکنند (شریفی درآمدی، ۱۳۸۰، ص۱۷۰-۱۶۸).
لئوکانر، روانپزشک معروف کودک، واکنشهای والدین نسبت به کم توانی هوشی کودکشان را به سه نوع تقسیم میکند:
الف)قبول واقعیت و پذیرش کودک دارای معلولیت.
ب)تغییر شکل دادن واقعیت.
ج)انکار کامل وجود هرگونه کم توانی.
کانر[۲۰] تاکید میکند تا زمانی که این نگرشها هم جنبههای مراقبت و اداره کودک کم توان را تحت الشعاع قرار میدهند، وظیفه پزشکان شناسایی نگرش موجود در والدین و معاینه کودک به منظور پذیرش کودک کم توان توسط خانوادهها است. دلایل مختلفی برای اینکه والدین یکی از این عکس العملها را بروز دهند میتواند ارائه شود از جمله طبعیت و خوی فردی والدین، آموزش و فرهنگ والدین، اقتصاد در زمینههای اجتماعی و فلسفه اساسی آنها برای زندگی (سلیمی اشکوری، ۱۳۶۶).
آگاهی والدین از نارسایی و معلولیت فرزندشان ممکن است ناگهانی یا تدریجی باشد اما انواع واکنشهای اولیه آنان ثابت است. به تدریج والدین واقعیت معلول بودن فرزندانشان را میپذیرند و این پذیرش، عاملی اساسی و حیاتی در تداوم زندگی است. مولفان مختلف فرایند پذیرش و کنار آمدن با مساله معلولیت ذهنی را از سه مرحله تا ۶ مرحله متغیر میدانند. برای مثال چهار چوب پنج مرحلهای روزن به قرار زیر است:
الف)آگاهی از مساله
وقتی اغلب خانوادهای کودکان کم توان به کلینیک تشخیصی یا روانشناسی میآیند، از اینکه کودکشان به مشکلی دچار است آگاهند، اما ممکن است توجه آنها بیشتر به جنبههای رشد و تحول متمرکز باشد. در زمان مراجعه به کلینیک، معمولاً حداقل یکی از والدین میپذیرد که در مورد رفتار غیرمعمولی کودک به طور جدی نگران است. با وجود این اغلب پدرو مادر، پدر بزرگ یا مادر بزرگ و دیگر اقوام وجود مساله را نفی میکنند. آنها معمولاً ادعا میکنند این حالت کودک خوب خواهد شد.
ب)تشخیص و بازشناسی چیستی مساله
والدینی که خود عقب مانده نیستند، اغلب مشکل کودک را همراه با یک احساس عمیق سردرگمی و شوک درک میکنند، رویاهای آنها در باب آینده کودک میباشد، احساساتشان در باب کفایت کودک به طور جدی آشفته و متزلزل میگردد، بسیاری یک واکنش اندوهبار را طی زمانی که حتی ممکن است از دیگران کنارهگیری کرده تا با غم خود تنها باشند، تجربه میکنند. آرزوی مرگ برای فرزند دلبند کنشی سالم تلقی میشود، این واکنش احتمالاً فرصتی جهت رویارویی با مساله و تلویحات عمیق و صمیمانه آن و نیز ظهور نگرشهای اندیشمندانه فراهم میکند(سولنیت[۲۱] و ستارک[۲۲]، ۱۹۷۱ به نقل از ماهر، ۱۳۷۷).
اغلب والدین جهت درک و فهم اصطلاحات تشخیصی مناسب و حذف برچسبهای نامناسب به کمک نیاز دارند. برخی والدین به ندرت نظر روشنی در باب معنای کلمات کم توانی هوشی دارند، درک و فهم آنها از این اصطلاحات کم است.
ج)جستجوی علت
هنگامی که والدین از میزان کم توانی کودک خود مطلع میشوند، اغلب به جستجوی علت این تراژدی که آنها را به ستوه آورده است، میپردازند. برای این پرسو جو حداقل دو انگیزه وجود دارد. انگیزه اول که خردمندانه تر از دومی است، امید است که با کشف علت شناسی اختلال بتوان راهی جهت بهبود آن یا جلوگیری از رخداد مجدد آن در مورد کودکان آینده پیدا کرد. انگیزه دیگر میتواند ناشی از خواست درونی جهت رهایی از بار سنگین مسئولیت و احساس گناه باشد(کورکس[۲۳]، ۱۹۵۵ به نقل از ماهر، ۱۳۷۷).
د)جستجو شیوهها و تدابیر زمانی
علم پزشکی چنان به سرعت پیش میرود که بسیاری از والدین امید دارند، در صورتی که به متخصص صالح مراجعه کنند، به یک درمان معجزهآسا دست یابند. آنها منابع و وقت گرانبهای خود را صرف معالجه از یک کلنیک به کلینیک دیگر میکنند( رابینسون و رابینسون، ۱۹۷۵ به نقل از ماهر، ۱۳۷۷).
هـ)پذیرش کودک
شاخصهای پذیرش عبارتند از: میزانی که مادر به شیوه معمولی خود عمل کرده و پیوند خود را با دوستان ادامه میدهد و میزانی که هر دو والدین به نیازهای کودکان بهنجار و عقب مانده شان پاسخ میدهند(رابینسون و رابینسون، ۱۹۷۵ به نقل از ماهر، ۱۳۷۷). پذیرش یا طرد بزرگسال عقب مانده در اصل به سازگاری عمومی و هیجانی والدین و تا حدی به گروههای قومی مربوط میباشد(سینگر، ۱۹۷۵ به نقل از ماهر، ۱۳۷۷ ص۶۲۵).
درمان
کم توانی هوشی با انواع اختلالات روانی توام است و معمولاً مستلزم حمایتهای روانی- اجتماعی متعدد است. بهترین درمان کم توانی مدل طب پیشگیری براساس پیشگیری اولیه، ثانویه و ثالث است.
پیشگیری اولیه: به تلاشها و اقدامات انجام شده برای حذف یا کاهش عوامل و شرایطی که به پیدایش اختلالات همراه با کم توانی هوشی منجر میگردد، اطلاق میشود. این اقدامات مشتمل است بر آموزش به منظور بالا بردن سطح معلومات عامه مردم در مورد کم توانی هوشی وضع قوانین برای تامین مراقبت مطلوب برای مادر و کودک است. مشاوره خانوادگی و ژنتیک به کاهش میزان بروز کم توانی هوشی در خانوادههایی که سابقه اختلال ژنتیک با کم توانی هوشی در آنها وجود دارد کمک میکند.
پیشگیری ثانوی و ثالث:
وقتی اختلال یا حالت مربوط به کم توانی هوشی مشخص شد لازم است برای هر چه کوتاهتر ساختن دوره بیماری(پیشگیری ثانوی) و نیز به حداقل رساندن معلولیت ناشی از آن(پیشگیری ثالث) تحت درمان قرارگیرد(کاپلان سادوک ۱۹۹۳ به نقل از پورافکاری، ۱۳۸۲، ص۳۶۳-۳۶۲).
۲-۶ رویکردهای ارزیابی عملکرد و سازگاری خانواده :
واژه های ارزیابی و سنجش به لحاظ تعریف و کاربرد متمایز از هم هستند. ارزیابی به روال توام با قضاوت و به دایره شمول بیشتری اتلاق می شود که شامل مشاهدات ذهنی و براداشتهای حاصله از طریق طی کردن روند سنجش می باشد، معمولا به دنبال سنجش می آید و دال بر نوعی قضاوت دلخواه است که متضمن تجربه و دانش و نیز سوگیری ها، رغبتها ،نظام ارزشی و نقطه نظرهای آزماینده است و سنجش به روال رسمی مصاحبه و اجرای ابزارهای عینی و فرافکنی خاصی اتلاق می شود که مستلزم نمره گذاری است. وی اظهار می دارد که حداقل دو چشم انداز نظری درباره ارزیابی وجود دارد. یکی،که روانشناختی محض است، شامل مکاتب انسان گرایی، شناختی و رفتاری است. در این دیدگاه فرد جایگزین خانواده می باشد و دیگری مبتنی بر استفاده سیستم هاست (مینوچین،۱۹۹۰).
در این دید، هر عضوی در خانواده بر خانواده اثر می گذارد و از دیگران اثر می پذیرد. این دید بر اهمیت مراوده های خانوادگی، صرف نظر از تأثیر فرد تأکید می ورزد و کلیت خانواده را در نظر می گیرد. دید سیستمها، نقش فرد را در کارایی یا کارایی خانوادگی ناکارساز با نقش همه اعضای خانواده هم ارز و یکسان می داند. فرد و خانواده دارای اثرات چند سویه ای می باشند، یعنی بین آنها اثرات چند سویه و مستمر وجود دارد. لذا مدلهای سنجش کارایی خانواده نیز بر همین پیش فرض استوارند (مینوچین،۱۹۹۰).
با ورود نظریه سیتم ها به حوزه خانواده و طرح نظریه سیستمها ی خانواده توسط آکرمن[۲۴](۱۹۳۰) زمینه مساعدی برای رواج نگرش سیستمی به خانواده و تحقیقات مبتنی بر مفاهیم نظری تفکر سیستمی فراهم گردید و ساخت،کارایی و الگوهای تعاملی اعضای خانواده مورد توجه قرار گرفت و با توجه به پیچیدگی مفاهیم سیستمها، برخی محققان بر ساخت و طراحی ابزارهایی بر اساس سنجش کارایی خانواده همچنان اصرار ورزیدند.
والش[۲۵](۱۹۸۲) بازنگری جامعی از مدلهای فرایندهای خانواده سالم(کارساز) به عمل آورد و اذعان نمود که واژه طبیعی یا سالم به گونه های مختلفی قابل تفسیر است. لذا بازنگری خود را بر اساس چهار تعریف از طبیعی (سالم) بودن آغاز کرد که عبارتند از:
سلامت یا فقدان بیماری
دید آرمان گرایانه از خانواده با عملکرد بهینه و ارمانی
متوسط آرمانی
فرایندهای طبیعی
وی سپس چنین نتیجه می کیرد که مدلهای روان درمانی و مدلهای چند نسلی خانواده درمانی، هر دو دارای این فرض آشکار می باشند که ظرفیت والدین برای ایجاد ارتباط با هم و فرزندانشان به شیوه سازشی،برآیند روابط دوران کودکی در خانواده اصلی خودشان است (بهاری،۱۳۷۹).
الف:رویکرد ساختاری
مدل ساختاری عملکرد خانواده توسط مینوچین (۱۹۷۴) در کتاب خانواده و خانواده درمانی توصیف شده. این رویکرد به توصیف شش جنبه از عملکرد خانواده می پردازد که مینوچین پیشنهاد می کند باید از سوی درمانگر ارزیابی شوند و بر اساس آن نوع درمان طرح شود. شش جنبه عبارتند از: ساختار خانواده، انعطاف پذیری، منبع، محیط زندگی، مرحله رشدی و رابطه علائم بیمار با الگوی تعاملی خانواده. این رویکرد شیوه های درک سیستمهای اصلی و فرعی خانواده و مرزهای آن را نیز به درمانگر یادآور می شود. درمانگر ساختی نظام خانوادگی را بدون درگیر شدن با وسعت تحریف واقعیت به هم پیوند می دهد و ساختار آن را با ورود به تعاملات آن تجربه می کند. مرزها به وسیله مشاهده تعاملات خانوادگی و اقدامات طرح شده، مانند تلاش برای ایجاد مرزهای میان سیستمهای فرعی یا فروریختن آن،ی ادداشت و ترسیم می شود (بارکر،۱۳۷۵).
ج:مدل چند مختصاتی
راسل(۱۹۷۹) آنچه را مدل چند مختصاتی ارزیابی خانواده نامیدند توصیف کرد و سپس«نظریه تجدید نظر شده ای» به چاپ رسانیدند.آنها با بازنگری متون فشرده متون، دو جنبه رفتار خانواده، یعنی یکپارچگی و انطباق پذیری را تشخیص دادند و معتقدند که از اهمیت بنیادی برخوردار است.
یکپارچگی شاخصی است برای «نزدیکی عواطف افراد خانواده به یکدیگر». انطباق پذیری خانواده شاخصی است برای تغییر پذیری خانواده و اینکه تا چه حد می توان خانواده را ثابت دانست. عملکرد رضایت بخش زوجین، یا یک گروه خانوادگی بزرگتر به دو عنصر ثبات و تغییرپذیری نیاز دارد. این دو ویژگی به نحو مناسبی با هم توازن پیدا می کند. یکپارچگی نیز باید تقریباً در وسط قرار بگیرد نه در دو انتهای یک پیوستار.
این مؤلفان سه وسیله ارزیابی نیز برای ارزیابی یکپارچگی و انطباق پذیری خانواده تدوین کرده اند. یکی از آنها «مقیاسهای ارزشیابی انطباق پذیری و یکپارچگی خانواده» است. این مقیاس ۳۰ ماده دارد. مدل چند مختصاتی نشان دهنده بعدی از ارتباط خانوادگی نیز هست که «بعد تسهیل کنندگی» نامیده می شود و وجود آن برای تسهیل حرکت زوجها و خانواده در این دو بعد(یکپارچگی و انطباق) حیاتی است (بارکر،۱۳۷۵).
د:مدل بیورز [۲۶]
این مدل را بیورز در سال ۱۹۸۱ معرفی نمود و آنرا در مقایسه با مدل چند مختصاتی دارای مزایای بیشتری می داند. مدل بیورز بر دو محور استوار است: یکی مربوط به “کیفیت سبک تعامل خانواده” که با عناوین “گرایش به مرکز ” و “آمیخته” و دیگری با عنوان “گریز از مرکز ” طبقه بندی شده است. این مدل جز روش های مشاهده ای است (بارکر،۱۳۷۵). در این مدل از چند داور خواسته می شود به مشاهده رفتار ضبط شده هر یک از اعضای خانواده بر اساس ۵ محور و مطابق با انواع عناوین فرعی هر محور بپردازند و سپس نمره گذاری کنند. محورها و زیر عنوانهای مورد نظر عبارتند از:
محور (۱):ساخت خانواده: شامل قدرت آشکار، ائتلافهای والدین، نزدیکی و صمیمیت و ساختار قدرت می باشد.
محور (۲) : اسطوره شناسی (یعنی میزان همخوانی تصور خانواده از خود با ارزیابی داور از رفتار خانواده)
محور (۳): مجادله های هدف دار (اثز بخش بودن مجادله های خانوادگی )
محور (۴): خودمختاری ( شامل:ارتباط بر اساس تصویر از خود، مسئولیت پذیری، مداخله و نفوذپذیری)
محور (۵): عواطف خانوادگی (شامل ابراز عواطف، حال و هوا و روحیه، همدلی و تعارض)
در این مدل که تلاشی برای تلفیق نظریه سیستمها و نظریه تبادلی است، خانواده ها بر اساس کیفیت اسلوبی یا سبک تعامل و میزان کارایی خانوادگی روی یک مقیاس پنج نقطه ای رتبه بندی می شوند. خانواده هایی که کارایی مناسب و بهینه ای دارند، خانواده های با کفایت نامیده می شوند و خانواده هایی که دامنه میانی، مرزی و شدیداً آشفته قرار می گیرند، خانواده هایی هستند که کارایی ضعیف تری دارند.
اعضای خانواده های گریزنده از مرکز تا حد زیادی رضایت از رابطه را در فاصله گرفتن از درون خانواده می دانند و اعضای خانواده های گرونده به مرکز معتقد است که دنیای بیرون خانواده چیزی برای عرضه به آنها که موجب رضایتشان شود ندارد. طبق این مدل هر دوی این خانواده ها از کارایی ضعیفی برخوردارند. مدل بیورز به لحاظ تحلیل مقطعی کارایی فعلی خانواده با مدل چند مختصاتی وجه اشتراک دارد (بارکر،۱۳۷۵).
ث:مدل مک مستر[۲۷] در مورد کارکرد خانواده
این مدل راه مفیدی برای بررسی خانواده ها ارائه می دهد و بر رویکرد نظام دار استوار است. این رویکرد شش جنبه کارکرد خانواده را مدنظر قرار می دهد: ۱٫ حل مساله ۲٫ ارتباط ۳٫ نقش ها ۴٫ پاسخ گویی عاطفی ۵٫ دخالت عاطفی ۶٫ کنترل رفتار. این طرح با کارکرد فعلی خانواده سر و کار دارد نه با رشد قبلی یا مرحله تحولی کنونی آن و شیوه سنجش خانواده در این مدل به سبک مشکل محور است. بارکر معتقد است مزایای زاویه دید مک مستر در عمل نشان داده است او در میان تمام مدلها ،حتی برای سنجش کارایی زوجین و درمان آنها، این مدل را پیشنهاد می کند. در این مدل توجه خاصی به مهارتهای سازشی خانواده که منجر به تکامل و ابقای آن می گردد معطوف شده است (بارکر،۱۳۹۹).
و:مدل فرایند کارکرد خانواده
این مدل نیز نهایتا از طرح طبقات خانوادگی مشتق می شود. همانطور که توسط استین هاور و همکارانش(۱۹۸۴) بیان شده، این مدل کارکرد خانواده را در طول شش بعد بررسی می کند،که همه جز یکی، شبیه به طبقات مدل مک مستراست.آنها عبارتند از:
۱٫انجام وظیفه که شبیه به حل مسئله مدل مک مستر است.
۲٫ایفای نقش
۳٫ارتباط (از جمله ابراز عاطفی)
۴٫دخالت عاطفی
۵٫کنترل
۶٫ارزشها و هنجارها (همان)
دیدگاهها در مورد سازگاری
در دیدگاه زیستی-روانی- اجتماعی
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.