اختیار (که بدون آن اصول اخلاقی ناممکن است). این سه شرط بنیادین رستگاری فرد یعنی خدا، جاودانگی، اختیار- فقط هنگامی قابل تصورند که جهان نمود صرف باشد و حقیقت نباشد(یعنی صرفاً مایا و نه آتمن) و به طور غیر قابل جبرانی بایستی این واقعیت تجربی، جایی که زندگی میکنیم، که اینگونه فهمیده شده که مفهوم حقیقی چیزها را تشکیل میدهد، را درهم شکنند.
وجود خدا، جلوی بیکرانگی فضا را میگیرد و بنابراین اذعان می کند به اینکه چیزی خارج از آن وجود ندارد و چیزی که از درون آن را پر کند(یعنی ماده) موجود نیست (قانع کنندهترین تعریف از ماده این است: “آنچه که فضا را پر می کند”).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
جاودانگی جلوی شرایط زمان را میگیرد، در نتیجه زمان هستی ما که دیر یا زود با بارداری و تولد آغاز می شود، دیر یا زود هم با مرگ پایان میگیرد و این پایان مطلق است، همانگونه که آغاز مطلق بود.
اختیار، که جلوی اعتبار جهانی قانون علیّت را میگیرد، همانگونه که با تجربه هم نشان داده است، برای اینکه هر معلولی و نیز هر عمل انسانی نتیجه لازم علتی است که قبل از عمل واقع شده است و بنابراین در لحظه فعلی عمل و نه در هنگام آن تحت کنترل ما هستند.
این مسئله همان گونه که به خدا، جاودانگی و اختیار مربوط است، شرایط به کلی متفاوت خواهد داشت کل این واقعیت تجربی، که فضا و زمان را اشغال کرده و تحت حاکمیت قوانین علیّ است، صرفاً نمود است و نه یک جور جهت گیری از “اشیا فی نفسه”، که کانت این کلمات را استفاده کرده است؛ یا همچون تعلیم اوپهنیشد، صرفاً مایا است و آتمن یعنی، “خود” اشیا نیست. زیرا در این صورت جایی برای نظام برتری از امور عالم باز می شود که در معرض قوانین فضا، زمان و علیّت نیست و دقیقاً همین نظام برتر امور است که در مقابل واقعیت تجربه قرار میگیرد، و از علم پیدا کردن به آن بواسطه سرشت عقلانی مان محروم میشویم، و دین بواسطه آموزههای مرتبط با خدا، جاودانگی و اختیار این نظام را در قالب ایمان فرا میگیرد. بنابراین همه ادیان ناخود آگاهانه به باورهای بنیادین فلسفه کانت وابستهاند، فلسفهای که پیش از این با وضوح کمتری در اوپهنیشدها نهفته شده بود. بنابراین این سه تای آخر خصلتهای بنیادینشان به صورت طبیعی در بن و بنیاد تمام تلقیهای دینی از وجود نهفته است.
به علاوه از دیگر سو، در اصل این ارزششان برای دین آنها را دارای یک ارتباط مخصوص و قابل توجه با مسیحیت کرده است، که ما نمیتوانیم به اجمال و به روشنی با تکرار در فرقههای حاضری که این اندیشه ها در آنها بنیادین شده، هر آنچه که قبلاً راجع به این موضوع گفته شده است را بیان کنیم. همانگونه که متذکر شدیم اوپهنیشدها، برای ودهها به منزله عهد جدید برای کتاب مقدس هستند. و این قیاس تمثیلی صرفاً خارجی و اتفاقی نیست، بلکه بنیاد و اساس آن بر پایه قانون همگانی توسعه زندگی دینی استوار است که در هر دو به رسمیت شناخته شده است. دین در دوره کودکی انسان احکام و محرمات را وضع کرده و آنها را با وعدههای پاداش و مجازات تأکید می کند؛ دین به مصلحت شخصی خود که اصل و اساسی ماهیت انسانی پنداشته شده و فراتر از آن نمیرود، می پردازد.
مرتبه عالی آگاهی دینی با شناخت همه اعمالی کسب شده است که مبتنی بر انگیزه امید و ترس و نه ارزش برای سرنوشت نهایی بشر هستند؛ خویشکاریهای متعالی وجود که به برآوردن مصلحت شخصی وابسته نیست، آزادانه آن را پنهان میسازد، و در اینجا نخست حقیقت الوهی واقعی مان از طریق خود شخصی به مثابه پوسته خارجی خود را آشکار ساخته است. دیدگاه نخستین درستکاری در کتاب مقدس توسط احکام عهد قدیم توضیح داده شده است. این دیدگاه مطابق با آن چیزی است که متألهان هندی آن را در وده کرمه کاندَ[۴۲۳] (بخشی از اعمال{هر قسمت مشخص از اعمال و مراسم یک قربانی}) مینامند. براساس آن نام تمامی سرودهای ادبی و براهمنه؛ البته به استثنای قسمت های اضافه شده در اینجا و آن جا درون روح اوپهنیشدها، شکل گرفته است. هم عهد قدیم و هم کرمه کاند وده احکامی را اعلام کرده و برای مراعات آنها پاداش و برای تخطی از آنها مجازاتی را مطرح می کنند. و اگر این نظریه هندی نتیجه ای مبنی بر به تأخیر انداختن مجازات را در پیداشته باشد به این وسیله میتوان ایرادهای وارد بر نظریه عهد عتیق مبنی بر مجازات محدود به این جهان را از میان برد. از طرف دیگر، این نظریه هندی با قانون ویژه درستکاری در کتاب مقدس متمایز است؛ قانون هایی که کمتر به رهنمودهای مناسکی[متون فقهی] توجه کرده و به جای آن تأکید بیشتری بر زندگی بدون گناه دارد. این دستاوردها برای جامعه انسانی امتیاز بسیار بزرگی است. هر چند به خودی خود و تا جایی که به ارزشهای اخلاقی عمل ربط داده می شود تفاوتی ندارد که انسان خود را به خدمت خدایان خیالی و یا به خدمت هم نوعانش در آورد.
تا وقتی که سعادت انسان به عنوان هدف نهایی در مقابل او قرار گیرد، و این وسیلهای برای رسیدن به این هدف خودخواهانه است، و از این رو، مانند خود هدف، از نقطه نظر اخلاقی به مثابه چیزی بیارزش کنار گذاشته می شود. تصدیق این گفته در بی فایدهگی همه اعمال حتی اعمال خوب در آموزه عهد جدید دیده شده است، و مطابق با آموزه اوپهنیشد است که همه اعمال را نفی می کند. هم عهد جدید و هم اوپهنیشد نشان می دهند که سعادت وابسته به انجام یا ترک چیزی نیست بلکه تغییر کلی ذات اشخاص به مثابه یک کل است؛ و نیز هر دو این تغییر را به مثابه رهایی از بند این حقایق تجربی فراگیر که ریشه در خودستایی دارد، تلقی می کنند. پس چرا احتیاج به رهایی از این وجود داریم؟ در کتاب مقدس اینگونه جواب داده شده است: “به این دلیل که وجود عرصه گناه است”. جواب وده هم اینگونه است: “به خاطر این که وجود عرصه نادانی و جهل است”. جواب کتاب مقدس را در گمراهی اراده و اختیار و جواب وده را در جنبه عقلانی ماهیت انسانی میبینیم. کتاب مقدس خواستار تغییر در اراده و وده خواستار فهمیدن می شود. اگر مردمان دارای اراده صرف یا عقل صرف باشند، مجبوریم که برای یکی یا دیگری جایگزینی تعیین کنیم. اما هنگامی که او موجودی است که هم اختیار و هم آگاهی دارد تغییر بزرگی است، که چنین تغییری مبتنی بر دیدگاه کتاب مقدس درباره نرم کردن قلبی است که با خودشیفتگی طبیعی سخت شده و ترغیب این قلب سخت شده به انجام اعمال درست، محبت و خویشتنداری است. در وهله دوم و دوشادوش با این موضوع پرتویی از حقیقت عقلانی عظیم بر ما مکشوف می شود که اوپهنیشدها آن را قبل از کانت آموزش دادهاند، و آن حقیقت این است که همه این کیهان با روابطش در فضا پیامد چندلایگی و وابستگی بر ذهنی است که آن را درک می کند و به تنهای در برابر وهم (مایا) از پای در میآید، مایایی که به دلیل محدودیتهای عقل ما برای ما طبیعی است.
و اینکه در حقیقت یک موجود یگانه، جاودان، متعالی و ورای زمان و مکان، متکثر و متغیر، خود را در همه اشکال طبیعت آشکار می کند و توسط منی که خودم نیز یکی هستم و تقسیم نشدم و در درون محقق شده و بسان خود من هم آتمن وجود دارد. هر چند به طور قطع تعلیم مهم شوپنهاور این است، اراده و نه عقل در کانون سرشت آدمی است. بدون شک بایستی این تعلیم به مسیحیت نسبت داده شود، به این معنی که مسیحیت خواستار تجدید اراده ای شده که بسیار مهم و اساسی است. اما به طور قطع شخص دارای اراده صرف نیست بلکه علاوه برآن نیروی عقلانی هم دارد، به طور قطع تجدید اراده مسیحی خود را از طرف دیگر به عنوان تجدید شناخت و معرفت نشان میدهد. دقیقاً همانگونه که اوپهنیشدها آموزش میدهد. “تو باید همسایهات را مانند خودت دوست بداری” این درخواست کتاب مقدس است. این درخواست بر چه مبنایی استوار است، زمانی که این احساس در من به تنهایی وجود دارد و در دیگری نیست؟ “زیرا” وده در اینجا این توضیح را میافزاید که: “همسایه تو درحقیقت همان خود توست، و آنچه که تو را از او جدا می کند خیال است”. همانگونه در این مورد صادق است به همان گونه نیز در هر نقطهای از این نظام نیز به همینگونه است. عهد جدید و اوپهنیشدها، دو تعلیم ناب از آگاهی دینی بشر را عرضه می کنند که در هنگام کاوش معانی ژرف و عمیق شان هیچ کجا تناقض و ناسازگاری نیافتهایم، بلکه به گونه ای بسیار جالب یکدیگر را توضیح داده و تکمیل می کنند. بایستی تعالیم اوپهنیشد را برای تکوین کامل آگاهیمان از مسیحیت نشان دهیم. مسیحیت اینگونه به ما میآموزد که انسان به معنای دقیق کلمه مستعد گنهکاری است یعنی اعمال خودخواهانه (رومیان ۷-۱۸) و تمام خوبیها چه خوبیهای هدفمند و چه خوبیهای کسب شده، فقط به وسیله خدا می تواند در ما مؤثر باشد(فیلیپیان ۲-۱۳) این آموزه برای کسانی که بصیرت دارند به صورت مجزا بیان نشده است بلکه به صورت همگانی آمده است. با این وجود در تمام دوران مایه خشنودی کلیسا نبوده است. کلیسا همواره در جستجوی فرصتی بوده تا اقدامات و راه حلهای ناقص خود را هماهنگ و جایی برای مشارکت انسانی باقی بگذارد. دلیل این امر این است که کلیسا در پشت تنها قدرتی مؤثری است که خدا را می سازد، منبع تمام خوبی-ها مانند شبح خوفناک هیولایی وحشتناک ایستاده است. در واقع مفهوم خدای یگانه عامل در مسیحیت به همان ژرفایی که حقیقت دارد را با واقع گرایی یهودی برگرفته از عهد عتیق که خدا و انسان را به عنوان دو موجود منحصر به فرد مقابل روی هم قرار میدهد، مرتبط کنیم این امر خود را به عنوان نتیجه اجتناب ناپذیری نشان میدهد. در این تاریکی نوری از شرق به سوی ما میآید. درست است که پولس هم به نوعی به یکی شدن با خدا اشاره می کند(اول قرنتیان۱۵-۴۷) اما کانت هم در تئوری اش «انسان به مثابه یک واقعیت قوانین را به انسان به مثابه یک پدیده می دهد» سعی می کند پدیده شگفت انگیز مطلق درون ما را توضیح دهد. اما اهمیت این نوشتههای ضعیف و مبهم در مقایسه با مفاهیم عمیق و بنیادی ودانته که همه جا در اوپهنیشدها خود را نشان میدهد بسیار ضعیف و ناچیز است. جایی که خدا تنها خالق تمام خوبیها در ما مانند آنچه که در عهد عتیق آمده است موجودی در تقابل و جدای از ما نیست بلکه بدون اینکه خصومت مطلقش با خود محروم از تجربه کاستی یابد – خود متافیزیک ما خود الهی ما با تمام انحرافات طبیعت انسانی در پاکی روشن خود باقی مانده است و سعادت ابدی و در یک کلمه آتمن ما. این مطلب و نیز چیزهای بیشتری را از اوپهنیشدها میآموزیم و اگر مشتاقیم که آخرین اصلاحات را بر آگاهی مسیحی وارد کنیم و آن را از همه نظر محکم و کامل نماییم باید از آن درس بگیریم.
منظومه اوپه نیشدها
مقدمه
از طریق این منظومه تداعی اندیشههایی را میفهمیم که روی همرفته به هسته محوری و کانونی بیهمتا و یگانه تعلق داشته و به آن وابسته هستند. از اینرو که همیشه یک منظومه نویسنده خاص داشته می توان پرسید که آیا نویسنده خودش پدید آورنده مجموع اندیشهها در منظومه بوده یا فقط این اندیشه را با هم تطبیق داده و آنها را در یک کلیت یکپارچه با هم یکی کرده و اندیشه های ناقص را از آن خارج کرده است. به عبارت دقیقتر «منظومه اوپهنیشد» به این مفهوم نمی باشد. چون این رسالهها حاصل تألیف یک نابغه به تنهایی نبوده است؛ بلکه کل دستاورد فلسفی همه دورهها که از زمان درویشان دره گنگ تا پدید آمدن آیین بودا یا تقریبا از ۱۰۰۰ یا ۸۰۰ قبل از میلاد تا ۵۰۰ قبل از میلاد گسترش یافته است؛ و شاید بیش از این محدوده زمانی طول کشیده است. بنابراین دراوپهنیشدها تنوع فراوان مفاهیمی را مییابیم که جلوی چشمانمان شکل داده شده اند؛ مفاهیمی که به ندرت با یکدیگر ناسازگاری دارند. هرچند، همه این مفاهیم که پیرامون یک مرکزیت عام جمع آمدهاند، و به طور کلی با اندیشه روح واقعی آتمن رواج داده شده اند، همشان به عنوان جنبه های متعدد بر روح واقعی آتمن و همان مضمون که گاهی اوقات به صورت خلاصه یا با تفصیل بیشتر از نقطه شروع آگاهی تجربی و در تناقض غیر منتظره به آن طرح شده است، معرفی میشوند. بنابراین آن مفهوم اساسی همه تفاوتهای شخصی را تحتالشعاع خود قرار میدهد. این درست است که در اوپهنیشد شرحی از این مفهوم اساسی نداریم اما با این وجود قادریم که توسعه تدریجی این نظام را شرح دهیم. در اصل شرح توسعه تدریجی این مفاهیم مبتنی بر ادغام کامل و روز افزون اساس تفکر ایده آلیستی با ملزومات آگاهی تجربی مبتنی بر واقعیات است که تأثیراتشان را بیشتر و بیشتر درک میکنیم. و این موضوع را در طول جریان تفسیرمان آشکار خواهیم کرد. این تمایلات که به طور کلی نقطه اوجشان نخست در زمان ماقبل ودهیی و همزمان در دستگاه الهیاتی و فلسفی بدست آمده در دستان بادریانه و شارح او شنکره شکل گرفته و در گزارشات کامل از تقاضای هردویشان از ایدهالیسم و رئالیسم(با تمایز گذاشتن میان شناخت فروتر و فراتر) نوشته شده است. همانگونه که نظام ودانته در هند تبدیل به مبنای ایمان و شناخت شده و تا به امروز هم برجای مانده است؛ این اندیشه هم از هر طرف توسعه ای عظیم را متحمل شده است. طبیعتاً این اندیشه به چهار بخش اصلی تقسیم شده است که به شرح زیر می باشند:
الهیات: آموزه برهمن به عنوان اصل نخستین همه چیزها.
کیهانشناسی: آموزه تحول این اصل به شکل کیهان.
روانشناسی: آموزه ورود برهمن به مثابه روح در کیهان که از برهمن شکل گرفته است.
آخرتشناسی و اصول اخلاقی: آموزه سرنوشت روح بعد از مرگ و روش زندگی که براین اساس به آن نیاز داریم.
هم چنین رشد سیستم ودانته به آن صورت که در اوپهنیشدها به ما نشان داده شده است بایستی با ویژگیهای مشابه تحت عنوان این چهار راس اصلی و زیر بخشهای آن بحث شود؛ این زیر بخشها با محتوای موضوع پیشنهاد میگردد. در نظر داریم که تحت هر عنوان همه عبارات مناسب اوپهنیشدها را که از ودانته متأخر شناسایی و توسعه خود اندیشه را در آنها مطرح و جمع آوری کنیم؛ بایستی برای مشخص کردن تاریخ ترتیب متون در مقایسه با رسالههای متقدم و متأخر شبیه آنها مثال های بسیاری را با دلایل موجه بیان کنیم. از این رو زبانشناسی برای تنظیم اصلی قطعی برای تاریخ نگاری متون اوپهنیشد مطابق با دوره زمانی متناسبشان مفید خواهد بود. در حالی که طبق جنبه فلسفی، بایستی انتظار شناختی عمیق را از قابل توجهترین و پربارترین دستاوردهای فکری داشته باشیم که دنیا از آن برخوردار شده است.
بخش اول از منظومه اوپهنیشد
الهیات یا آموزه برهمن
درباره امکان شناخت برهمن آیا ودهها خاستگاه شناخت برهمن است؟
بادرینه[۴۲۴]رساله پژوهشی در روح مجسم[۴۲۵] که در آن کهنترین چکیده نظاممند آموزههای ودانته آمده است را با چهار سوتره[۴۲۶] زیر آغاز می کند:
” آنچه که بعداً جستجوی برهمن نامیده شده است”.[۴۲۷]
“برهمن چیزی است که عالم از او پدید آمده است”، و به عبارت دیگر او خالق، حافظ و نابود کننده عالم است.[۴۲۸]
” گزارش پدید آمدن برهمن از متون مقدس[۴۲۹]، (به عبارت دیگر مطابق با یک تفسیر، همانگونه که از پیش مشخص شده بود متون مقدس خاستگاه شناخت برهمن است. این مطلب بیان شد[چون] ایراد وارد می شد که متنون مقدس تبیین کننده شناخت نیستند، بلکه مبین عبادی هستند.
اگر صرفاً اعمال برایشان اهمیت داشت، تاکید بر احترام قائلشدن برای برهمن غیر ضروری و یا حتی غیر ممکن میبود؛ و آنچه که به اثبات رسیده است مورد توافق همه متون ودانته در تاکید بر احترام به برهمن که منظور و هدف تمامی آثار بادریانه و شنکره است.[۴۳۰] در اصل برای آنها سراسر وده منشأ ماورائی دارد و القاء برهمن است، (مطابق عبارتی که مورد بحث قرار گرفته بود) و بنابراین مصون از خطا میباشند. پیروان ودانته تمامی آموزههایشان را برطبق این مطلب پیریزی کرده و تنها در مواردی که در متون ودانته ابهاماتی وجود داشت برای تعیین رای نهایی دست به دامان تجربههای عرفانی خود میشدند.
این سوال مطرح می شود که: آموزههای اوپهنیشد که خاستگاه شناخت برهمن میباشند چه هستند؟
[بدیهی است] کهنترین متون اوپهنیشد اندوختهای غنی از آثار ادبی به شمار میآیند(البته فقط به صورت شفاهی منتقل شده اند). به طور مثال در بریهد اوپهنیشد ۱۰٫۴٫۲ گفته شده است: “همانطور که از آتشی که در هیزم مرطوب افتاده باشد دود بر میخیزد همانگونه نیز ریگ وده، سامه وده یعنی سرودهای اتهرونه[۴۳۱] و انگیرسها[۴۳۲] و داستان و افسانه و علوم و تعلیمات عرفانی (اوپهنیشدها)و اشعار و ضرب المثلها و تمثیلها و تفاسیر همگی از این هستی بزرگ به وجود میآیند”. این عبارت بسیار آموزنده و قابل توجه است. نکته اولی که از آن میفهمیم این است که در ابتدا فقط سه ودا وجود داشت،[۴۳۳] و اینکه سرودهای اتهرون ها و انگیرسها تا آن زمان به عنوان وده ها شناخته نشده نبودند. شاید اولین نشانه در تأیید این حرف در بریهد ۱۳٫۵ باشد در آنجا به ضمیمه از اوکتم[۴۳۴] ، یجوس[۴۳۵] و سامن[۴۳۶] و چهارمین از کشتریه[۴۳۷] نام برده شده است؛ چه بسا این می تواند نشانه این باشد که اتهروهوده رابطه تنگاتنگی با طبقه جنگآوران داشته و به ویژه برای دفع بداقبالی استفاده میشده است، ([دفاع کردن[۴۳۸]]به عنوان کشتریه در ریشهشناسی توضیح داده شده است)؛ همانند این مفهوم در بریهد ۱۳٫۴٫۶ نیز آمده است : پسری که بتواند یک یا دو یا سه وده را مطالعه کند از کسی که همه ودهها یا به عبارت دیگر شاید هر چهار وده را میشناسد متمایز شده است. نخست اتهرونه در چاندوگیه[۴۳۹]۲٫۱٫۷٫ به عنوان چهارمین ودهها معرفی شده است؛ و بعد با نام اتهروه وده[۴۴۰] در موندوکیه ۱٫۱٫۵ دیده شده اند؛ بنابراین برای نخستین بار دومین نام(اتهروه وده) در اتهروه اوپهنیشدها[۴۴۱] دیده شده است.
هر چند عبارت پیشین از بریهد ۱۰٫۴٫۲ یکسری از آثار را نام میبرد[۴۴۲] که گاه معانیشان مبهم و نامشخص است، و ممکن است تا حدودی در براهمنهها گنجانده شده باشند و تا حدودی هم حکایت از سرآغازهای این حماسه متأخر دارند. به هرحال، این نکته قابل توجه است که “تعالیم عرفانی” متعلق به (اوپهنیشدها) به عنوان هشتمین مرحله و بعد از ایتیهاسهه[۴۴۳]، پورانَ[۴۴۴]، ویدیا[۴۴۵] آمده و بنابراین به هیچ روی جزء وده ها محسوب نشده اند. همچنین این آثار جز منابع ودانته نشدند؛ بنابراین اگر در نهایت معلمان بعدی ودانته این باورشان را که تمامی وده ها الهام و اقاء برهمن است و در نتیجه مصون از خطاست را که در این عبارت یافته اند، بر دیگر آثار بر شمرده شده تعمیم دهند، مطمئناً نادرست است. زیرا، در اصل این عبارت بر این نکته تاکید می کند که ، دستاورد های ذهنی نیز همچون پدیدههای طبیعی در سراسر گیتی از برهمن مشتق شده اند.[۴۴۶] دقیقاً بار دیگر در بریهد ۲٫۱٫۴همانند این مجموعه آثار ادبی، البته با کمی اضافات، توسط یجنَوَلکهیه[۴۴۷]یک به یک نام برده و ” کلام[۴۴۸]” توضیح داده و روشن شده است که نباید برای درک شناخت برهمن به اینها بسنده کرد. در نتیجه در حول و حوش این گفتگو، جناکه[۴۴۹]، “هر چند که روحش را با تعلیمات عرفانی آراسته بود”؛ ” تمامی وده ها را مطالعه کرده و به آموزههای عرفانی گوش فرا داده بود” اما در عین حال از ارائه هرگونه شرح و توصیف از فرجام روح پس از مرگ عاجز و ناتوان بود. بنابراین از این نکته روشن می شود که آنچه از تعلیمات اوپهنیشد فهمیده می شود الزاماً توضیح و جواب بالاترین سوالهای راجع به فرجام روح را در بر نمیگیرد. دقیقاً، در واقع همانگونه که در چاندوگیه ۵٫۸٫۸ این آموزه نادرست که وجود ذاتی و ماهوی آدمی قائم بر بدن است با واژه سنسکریت اسورانام اوپه نیشد [۴۵۰]توصیف شده است.
به روشنی و بیش از همه در چاندوگیه بخش ۷ بند ۱ به ناکافی بودن بررسی کتب ودایی، و نیز به طور کلی معرفت موجود در آن پرداخته شده است: در این بند از چاندوگیه نارده[۴۵۱]در جواب سنت کماره[۴۵۲]میگوید: “آن گاه به او گفت: سرور بزرگوار! من ریگ وده و یجور وده و سامه وده و اتهروه وده را میدانم که چهارمین است حماسه و اشعار اسطورهای را نیز که پنجمین باشد میدانم. هم چنین دستور زبان، آمار متوفیات، ریاضیات، فالگیری، تاریخ شناسی، احتجاج، سیاست، حکمت الهی، نیایش، جادوگری، هنر جنگ، ستاره شناسی، علم افسون مار و هنرهای زیبا را مطالعه کردهام؛ سرور بزرگوار، متون مقدس را جد فرا گرفته ام اما درباره روح چیزی نیاموختم. بزرگوارا! از آنانکه مانند شما هستند شنیدهام کسیکه روح را بشناسد بر اندوه چیره می شود. اما سرور بزرگوار، من به هر حال متحیر شدم”. دلیل دیگری که مطالعه ودهها ارتباطی با مهمترین پرسشهای مندرج در متون بزرگ تناسخ ندارد، مطالبی است که در بخشهای سهگانه چاندوگیه ۵٫ ۱۰-۳ ، بریهد ۶٫ ۲، و به صورت قابل توجهی در کوشا ۱ به جامانده است. در هر سه مورد، شوتاکتو[۴۵۳] مدعی است که توسط پدرش ارونی[۴۵۴]همه تعلیم یافته است. اما با این وجود موفق نمی شود به سوالهای مربوط به فرجام شناسی که توسط شاه پرواهنه[۴۵۵] مطرح شد پاسخ دهد. (در کوشا[۴۵۶]به جای نام پرواهنه چیتر[۴۵۷] ذکر شده است) و با عصبانیت پیش پدر باز میگردد و او را مورد سرزنش قرار میدهد: “اینکه شما قبلاً گفته بودید آموزش من کامل شده، غیر واقعی (خیالی) بود”. ” نزد پدرش آمد و گفت: شما بارها به من گفتید که من تعلیم دیده هستم”. همین اندیشه نیز در چاندوگیه ۱٫۶ بیان شده است، (البته تا حدودی با مطالب قبلی تفاوت دارد) آنجا که پدر شوتاکتو، ارونی، او را برای مطالعه و بررسی درباره برهمن (به عبارت دیگر همان وده ها) از خانه بیرون فرستاد، شوتاکتو بعد از دوازده سال مطالعه تمام و کمال وده ها (یعنی از سمهیتاها فقط یجوس، ریگ و سامن مطابق بند ۶٫۷٫۲) سرشار از غرور و نخوت در حالی که خود را فرزانهای میپنداشت به خانه بازگشت اما با این حال نتوانست به سوالهای پدرش راجع به امر واحد، یعنی وجود خود که با شناخت آن هرچیزی شناخته می شود، پاسخ دهد –”بیگمان معلمان روحانی من خودشان هم این را نمیدانستند، اگر آنها این را میدانستند پس چرا به من نگفتند؟” پس از آن ارونی تعلیمات کامل را به او منتقل کرد. هم چنین این دیدگاه در تیتریه[۴۵۸]اوپهنیشد هم آمده است، هنگام تعلیم این موضوع که ذهن آتمن(منو مایا[۴۵۹] از ذهن[ منس][۴۶۰] تشکیل شده است) از یجوس، ریگ، سامن، تعلیم[۴۶۱] (شاید همان براهمنه[۴۶۲]) و سرودهای اتهروه و انگیرسها تشکیل شده است و بیان می کند که آتمن کلی ذهن، همچون پوستهای صرف است که برای پی بردن به کنه حقیقت آدمی یا طبیعت باید آن را شکافت. عقیدهای که در این مثالها بیان شده، همچنین به صراحت در دوره ابتدایی بیان شده است: – “سپس آنگاه بعد از اینکه براهمن[۴۶۳] تعلیم را رد کرده بودند، او در دوران کودکی میماند”؛ “او نبایستی در پی شناخت متونی برآید که تنها موجب ایجاد کلمات بدون هیچ غایتی می شود” ؛ “در برابر او کلمات و اندیشه کنار می روند، او را پیدا نمی کنند”؛ “آتمن با آموزش و تعلیم، با هوش و دانش بسیاری که از کتابها بدست آمده، حاصل نمی شود” هم چنین در موندکیه ۵٫۱٫۱ از وده های چهارگانه و همراه با آنها از شش دانش ودهیی[۴۶۴] به عنوان معرفت درجه دو[۴۶۵] نام برده میشوند و [از این رو دانش درجه دو هستند] چون از طریق آنها هستی جاودانه شناخته نمی شود.
این نگرش بی تفاوتی نسبت به دانش ودهایی، نخست به تدریج و به طور عام تغییر یافت و به عنوان متون اوپهنیشدها از ثبات بهره مند شده و به ودانته تبدیل گشت و از آن به بعد اوپهنیشدها و ودهها همراه با اوپهنیشدها به عنوان عالیترین منابع شناخت تلقی شدند. اولین نشانه از این دگرگونی در بریهد ۳٫۹٫۲۶٫ نشان داده شده است، آنجایی که یجنولکهیه جویای آموزه پروشه[۴۶۶] از اوپهنیشد می شود؛ این موضوع برای شاکلیه[۴۶۷] شناخته شده نبوده و در نتیجه او به شکست اقرار می کند. در ادامه در چاندوگیه ۴٫۵٫۳٫ بیان شده است که ودهها عصاره هستند، اوپهنیشدها، عصاره عصاره[۴۶۸] (لب الباب)هستند. در کنه اوپهنیشد بند ۳۳ هم اوپهنیشدها به ودهها ضمیمه شده یا به طور دقیقتر چکیدهای مختصر از تعالیم اصلی و یکپارچه مندرج در ودهها میباشند زیرا توضیح داده شده که ودهها “مجموع همه اجزا”[۴۶۹]هستند، “تعالیم باطنی برهمن”[۴۷۰] (در مقایسه با دیگر اوپهنیشدهای ناشناخته همانند اسورانام که پیش تر به آن اشاره کردیم). با انتخاب نام ودانته برای اوپهنیشدها فهمیده می شود که آنها کاملاً جزیی از ودهها هستند. این اصطلاح ودانته نخست در شوتا اوپهنیشد ۲۲٫۶ ذکر شده است: ” از آن زمانهای کهن ژرفترین راز که در ودانته آشکار شده است”. این انتقال ودانته به دوران باستان[۴۷۱] به نظر نشان دهنده این است که نویسنده از بریهد، چاندوگیه و دیگر اوپهنیشدها در یک فاصله زمانی مشخص استفاده برده است. هر چند، این به عنوان بیانی صرف از ارزش والایی که به آنها اضافه شده است، فهمیده می شود؛ ارزشی که با گذشت زمان بیشتر شده بود. متون ودانته ظاهر شده در مراحل بعدی کاملاً به عنوان منابع شناخت برهمن پایه ریزی شدند، که هر کدام از طریق تفاسیری که آنها اظهار کردند به دست آورده شدند. در بندی از موندکیه اوپهنیشد ۶٫۲٫۳٫ آمده است: – آنان به طور صحیح مفهوم شناخت ودانته را دریافت کرده اند[۴۷۲] و این فراز مطابق با این بند از موندکیه ۲٫۲٫ ۳-۴ است، جایی که اوپهنیشد و هجای “اوم”[۴۷۳] اصلیترین عناصر هستند و به کمانی تشبیه شده اند که شخص توسط آن تیری را به سوی برهما که هدف است پرتاب می کند. هر چند این مطلب به گونه ای دیگر در موندکیه ۵٫۱٫۱٫ در جایی که وده های چهارگانه رد شده نیز آمده است. بنابراین به نظر میرسد که عبارت سوم متعلق به دوره قدیمیتر باشد.
معانی مقدماتی نیل به شناخت برهمن
در دوره های بعدی نوعی از ادای احترام[۴۷۴] در آشرمههای[۴۷۵] چهارگانه( یا مراحل زندگی) پدید آمده بود، که مطابق با آن هر براهمن هندی[۴۷۶] موظف بود که زندگی خود را در ابتدا همچون یک برهما چارین[۴۷۷] به مطالعه وده ها اختصاص دهد، پس از آن هم چون گریهستهه[۴۷۸] وظایف قربانی و دیگر کارهای نیک را انجام دهد؛ بعد از آن همچون وانه پرستهه[۴۷۹] به تمرین زهد و ریاضت درجنگل پرداخته و درنهایت، هنگامی که به پایان زندگی خود نزدیک شد، همچون درویش آواره[۴۸۰] (زاهد[۴۸۱]،گدایی کنند[۴۸۲]) سرگردان وخانه به دوش بدون داشتن مایملک و خانه در انتظار این باشد که روحش پاک گشته و با آن آتمن متعالی یکی شود. همانطور که در آغاز پی بردیم ما این آشرمههای سهگانه را در بریهد ۲۲٫۴٫۴ مییابیم: -“براهمنها تلاش می کنند که به واسطه مطالعه ودهها(برهماچارین)، با قربانی و خیرات (گریهستهه)، با توبه و روزه داری(وانه پرستهه) او را بشناسد، هنگامی که اورا بشناسد یک مونی[۴۸۳](مرد مقدس حکیم) شود؛ زائران به سوی او سفر می کنند، هنگامی که آرزوی منزل داشته باشند”؛ در اینجا به نظر میرسد، ارزشی خاص به عنوان روش مقدماتی نیل به شناخت برهمن با انجام آشرمههای متاخر ودایی(یعنی مطالعه وده ها، قربانی، زهد و ریاضت)حاصل می شود. در چاندوگیه ۱٫۲۳٫۲این مطلب با وضوح بیشتری بیان شده است: “وظیفه سه بخش دارد، قربانی با مطالعه ودهها و انفاق اولین آنهاست(گریهستهه)؛ ریاضت دومین آنهاست(وانه پرستهه)؛ شاگردی (برهماچارین)[۴۸۴] یعنی کسی که در خانه آموزگارش زندگی می کند، مشروط بر این که همیشه در خانه آموزگار بماند، سومین آن است؛ همه اینها پاداش عوالم الوهی را با خود دارند در صورتی که او به هر حال مصمم در برهمن بماند، به جاودانگی دست می یابد”؛ این عبارت فقط آشرمههای سه گانه را نام میبرد، ارزش آشرمههای سهگانه را به رسمیت میشناسد، در حالی که با هر سه قسمت “مصمم در برهمن بماند” را بیان می کند و این عبارت آخر ، بعدها به عنوان چهارمین آشرمه شکل گرفت. چاندوگیه ۸٫۵ سعی می کند که با مجموعه ای از دلایل ریشه شناسی روشن و صریح ثابت کند که قربانی، آرامش، روزه و زندگی در جنگل (به عبارت دیگر در طلب گریهستهه و وانه پرستهه) و در اصل برهما چارین هستند. اصطلاحی که باید اینطور فهمیده شود که نه فقط در برگیرنده دوران تعلیم و دانش آموزی شخص است بلکه در یک مفهوم کلیتر و همانطور که ارجاعات مکرر به آن نشان میدهد کل مسیر زندگی یک براهمن را به مثابه راهی در نظر بگیرد که به آتمن رهنمون می شود. در همه این [عبارات] به نظر می رسد که ملزومات هدف شامل ارزشهای ویژه نظارت بر آشرمهها باشد، که به نظر میرسد مفهوم کلی این عبارت همین باشد. به طور حتم در کنه اوپه نیشد ۳۳ ریاضت[۴۸۵]، خویشتن داری[۴۸۶] و قربانی[۴۸۷] به عنوان شروط اولیه (بنیان و اساس)[۴۸۸] براهمی اوپهنیشد[۴۸۹] توصیف شده است، یعنی شروط اولیه تعالیم حقیقی و باطنی که برهمن را آشکار می کند، و در کته اوپهنیشد ۱۵٫۲ همه وده ها، همه اعمال ریاضت[۴۹۰] و آموزش و تعلیم به عنوان وسیلهای تعریف میشوند که با آن هجای “اوم” بایستی به مثابه هدف نهایی جستجو شود. (در اینجا معادل شناخت برهمن). هم چنین آیینها و رسوم آشرمه در موندکیه ۷٫۱٫۲٫ بیان میشوند تا به آنجا که این صفات (ریاضت[۴۹۱]، ایمان[۴۹۲]، حقیقت[۴۹۳]، پرهیزگاری[۴۹۴]، قانون[۴۹۵]) در اینجا به مثابه آفرینش برهمن در نظر گرفته میشوند. با توجه به این آشرمههای خاص، (مطالعه وده که پیشتر راجع به آن بحث شد) ما در اینجا صرفاً خلاصه مهمترین تعالیم اوپهنیشد را راجع به قربانی و زهد و ریاضت پی میگیریم.
قربانی
اوپهنیشدهای کهن تر کاملاً از ویژگی ناسازگار کل نظام آیینی براهمنهها که میتوانستند آنها را تا حدی به رسمیت بشناسند، آگاه بودند. این مطلب حقیقت دارد که حملههای صریح و آشکار به ندرت در متون موجود یافت می شود. با این همه، تفاسیر متعارض از آیینهای قربانی بارها و بارها هم از طریق تفاسیر تمثیلی و نمادین و یا از طریق جایگزین کردن تفسیرهای دیگر و اغلب نظریه های روانشناختی در جای خود ارائه شده بود. در اینجا مطلبی تقریبا تمسخرآمیز از بریهد ۱٫۴٫۱۰ آورده می شود، در آنجا گفته شده است: – “او خدای دیگری را میپرستد (در مقایسه با آتمن)، و میگوید: “او یکی است و من دیگری هستم “، او خردمند نیست، بلکه او شبیه سگ بارگاه خدایان است. بنابراین همان طور که بسیاری از سگهای نگهبان خانه برای صاحبانشان مفیدند، هر فرد هم برای خدایان مفید است. اکنون فقط دزدی یک سگ نگهبان خانه ناخوشایند است، چه مقدار بیش از بسیار؟ بنابراین برای آنها ناخوشایند است، که آن مردان این را نداند.
هم چنین این سخن یَجنَوَلکهیه، در بریهد ۳٫۹٫۶ به نظر میرسد همین لحن تحقیرآمیز را دارد: «قربانی چیست؟»، «حیوانات زبان بسته!»، هم چنین مطلبی که در بریهد ۳٫۹٫۲۱ هم آمده دست کمی از آن ندارد، جایی که گفته می شود که «یمه»[۴۹۶] (خدای مردگان) در قربانی سکونت دارد، اما قربانی در انعام(دستمزد).
اشارههای جسورانه شبیه اینها را نمیتوانیم در چاندوگیه بیابیم، مگر این مطلب در «سرود سگ» در چاندوگیه ۱٫۱۲، که به نظر میرسد در اصل هجونامه ای بر تمایلات تکدّیگرایانه از روی حرص و طمع روحانیان است، که بعدها به آن تفاسیر نمادین داده شده است. هم چنین در چاندوگیه۱۰-۱۱٫ ۱ اغلب این داستان که عاری از تمایلات مغرضانه هم نیست نقل شده است، که چگونه سه روحانی در مراسم قربانی گرد هم آمدند و به واسطه درویش دورهگردی دچار سر درگمی شدند؛ و در چاندوگیه ۳- ۱٫ ۴ جانشروتی[۴۹۷]” با ایمان، گشاده دست و بخشنده”[۴۹۸] وادار شد که به صورتی تحقیرآمیز در پی تعلیم از یک فقیر بی خانمان شود.
مطابق با دیدگاهی کلی، قربانی و کارهای نیک تنها اجازه ورود به “راه نیاکان” را میدهند، راهی که بعد از اقامت زودگذر در ماه به زندگانی جدید زمینی برگردانده میشوند. از همان ابتدا در بریهد۱٫۵٫۱۶ نقل شده است که: «بواسطه قربانی میتوان عالم نیاکان را بدست آورد و بواسطه شناخت عالم خدایان را». و عبارات دیگری که راه نیاکان را شرح می دهند و افراد دوباره به زمین بر میگردند” به مثابه سرنوشت کسانی است که در روستا کلمات، قربانی و اعمال نیک پیشکش می کنند»، « کسانی که بواسطه قربانی، صدقه و ریاضت عوالم را بدست میآورند»، «کسانی که با کلمات، قربانی و ریاضت عبادت می کنند»؛ «کسانی که قربانی و اعمال را به مثابه برترین خیر در نظر میگیرند، آنها بهتر نیستند و در اشتباهند». بارها معنای متناسب برای آموزه جدید آیینهای قربانی موجود فهمیده می شود. برای مثال در بریهد ۱٫۴٫۶ ، پنج هدیه روزانه[۴۹۹] به عنوان قربانی برای آتمن تفسیر شده اند و در چاندوگیه ۱۱-۱۴ .۴ سه آتش قربانی به مثابه اشکالی از تجلیات آتمن توضیح داده شده اند.[۵۰۰]
با این وجود اغلب، شرایط آتمن آنگونه که در جهان طبیعی یا جهان بشری تجسم پیدا کرده، جانشین جشنهای آیینی شده بود. در بریهد ۳٫۱ به جای چهار راهب که به مثابه اندامهای خدایاناند، کلام، چشم، نفس و ذهن[۵۰۱] به مثابه اندامهای آتمن دیده میشوند. در چاندوگیه ۴٫۱۶ نفس یا باد به عنوان ماهیت قربانی توضیح داده شده، ذهن و کلام هم به عنوان ماهیت روحانیون مخصوص مراسم قربانی بیان شده اند. در آیتریه، آریانکه ۳٫۲٫۶ ، بریهد ۱٫۵٫۲۳ و کوشا ۲٫۵ ، عبارت «آگنی هوترم»[۵۰۲] جایگزین نفس و کلام شده است و این اندیشه هم چنین براساس چاندوگیه ۱۱-۲۴۵ . در نظریه «پرانا اگنی هوترم»[۵۰۳] بسط داده شده است، که بحث مفصلتر آن در ادامه خواهد آمد. هم چنین جایگزینی برای قربانی انسانی، اندامهای او و خویشکاریهای جسمانی، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. به طور مثال، در چاندوگیه ۳٫۱۶ دوره های سهگانه زندگی به جای عصاره گیری سهگانه سومه، در چاندوگیه ۳٫۱۷ فعالیتهای آدمی به جای کارهای مختلف مراسم سومه و در مهانار[۵۰۴] ۶۴ اندامهای جسمانی به جای ابزارهای قربانی قرار گرفتهاند. این اندیشه آخر با حداکثر جزئیات در پرانه آگنی هوتر. اوپه نیشد بندهای ۳-۴ بیان شده است. همچنین این بند از تیتریه ۲٫۵ از آنجا که به طور صحیح ترجمه شده است متعلق به این قسمت است و تاکید دارد که« او شناخت را به مثابه قربانی و به مثابه کارش معرفی می کند». این نخستین باری است که در اوپهنیشدهای متأخر با طرز تلقی مثبتتر نسبت به آیین قربانی روبه رو میشویم. در کته اوپهنیشد ۱٫۱۷، به طور کلی در شیوهای بیش از حد افراطی و مغایر با روح اوپهنیشد، وعده داده شده است که با اجرا مراسم قطعی و اعمال «فراتر از تولد و مرگ» قرار گرفته و «وارد در آرامش جاودانی» می شود؛ و نیز در کته اوپهنیشد۲٫۳ ، آتش نچکیتا[۵۰۵] به مثابه پلی است که قربانیکنندگان برای برهمن جاودانه و متعالی را نگه می دارد تا به «ساحل اطمینان» برسند. هر چند ما در اینجا میتوانیم گزافهگویی بیان منظوم و شاعرانه را در نظر بگیریم که حداقل همکاری با این آیین و مناسک (قربانی) به منظور نیل به رهایی مورد تاکید قرار گرفته است. در شوتاشوتره ۷-۶ . ۲مراحل بیشتری نسبت به پیش خاطر نشان شده است: “آنجا که اگنی از تراشههای چوب به بیرون میجهد، آنجا که همچنین وایو آشکار می شود، آنجا که سومه به آسانی جریان می یابد، آنجا منس بواسطه سویتر [۵۰۶]پدیدار می شود، به مثابه تمایل ، عبادت قدیم مایه شعف خود تو است، اگر بتوانی آن را از خود کنی، اعمال گذشته دیگر تو را آلوده نخواهد کرد”. تعبیری که در این جا استفاده شده است«عبادت قدیم مایه شعف خود تو است»[۵۰۷] نشان میدهد که اعمال پیشین دوباره احیا شده و با افتخار باقی میماند. نقطه اوج این بازگشت در میترایَنیه اوپهنیشد[۵۰۸] است؛ و در ابتدا بیان میشود که«روشن کردن آتش برای نیاکان» در حقیقت «قربانی برای برهمن»[۵۰۹] است؛ و در چهارمین پرَپاتهَکَ[۵۱۰] این اندیشه با جرئت بیان شده که بدون مطالعه وده ها، بدون به جای آوردن وظایف مخصوص هر طبقه و پیروی از شیوه زندگی مقرر و تعیین شده مطابق با آشرمه، رهایی از آتمن ذات و اتحاد و پیوستن دوباره به آتمن متعالی غیرممکن میباشد. کلید حل این مشکل هم از طریق گفتگوی بر علیه بدعتگزاران یافت می شود که در میترایَنیه بند ۱۰-۸ . ۷ دیده می شود. با توجه به نتیجهای که در اوپهنیشدهای اولیه گرفته می شود، آیین برهمن به جایگاه اصلی خود که در انحصار آیین بودا و جلوههای همانند آن بود، باز میگردد.
۴٫ ریاضت و زهد (تپس)[۵۱۱]