کاربرد پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا در زمینه رفتار و قضاوتهای جنایی بهعنوان اقدامی مؤثر شناخته می شود. این ابزار در سنجش گرایشهای پرخاشگری، اختلالات شخصیت و گرایش به سوء استفاده از مواد کاربردهای فراوانی را به نمایش گذاشته است و هر چند که برای اولین مرتبه در غربالگری نیروهای پلیس به کار برده میشد ولی امروزه بهعنوان ابزاری معتبر در توصیف و تبیین رفتارهای جنایی به کار برده می شود (وارلا، بوکاسینی، اسکوگین، استومپ و کاپاتو[۱۲]، ۲۰۰۴) و حتی مقیاس دروغسنجی در ابزار فوق از مهمترین ملاکهای گزینش نیروهای پلیس محسوب می شود (ویس، داویس، روستو، کیسمن[۱۳]، ۲۰۰۳).
اولین کاربرد رسمی ابزارهای سنجش شخصیت به استخدام نیروهای نظامی در ارتش ایالات متحده آمریکا معطوف است. رابرت ثراندیک در سال ۱۹۱۷ برای اولین مرتبه از پرسشنامه های شخصیتی در تشخیص آسیبشناسی روانی نیروهای نظامی استفاده نمود. سیاهه اطلاعات شخصی وودورث که با بیش از ۱۲۰ سؤال به اندازه گیری ۵ عامل شخصیت معطوف بود، بهعنوان اولین ابزار سنجش شخصیت در حیطههای آسیبشناسی روانی شناخته می شود. رواننژندی بهعنوان یکی از ۵ عامل یا صفتهای شخصیتی محسوب میگردید که روایی پیشبین مطلوبی را با رواننژندی جنگ نشان میداد (پاشاشریفی، ۱۳۸۱).
سیاهه اطلاعات شخصی وودورث در بیمارستان مینهسوتا توسط مککینلی و هتهوی مورد بازنگری قرار گرفته و توانستند تا نسخه اصلی پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا را تدوین کنند. در سال ۱۹۸۹ نسخه دوم این ابزار با کاربردهای مشاورهای در زمینه گرایش به مواد منتشر شد و در سال ۲۰۰۳ مقیاسهای بالینی آن مورد بازسازی قرار گرفت. فُرم بازسازی شده مجدد پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا که در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است، در زمینه تشخیص آسیبشناسی روانی و گرایش به مواد مخدر از روایی تشخیصی برخوردار است (کامکاری و شُکرزاده، ۱۳۹۲).
مارتین سلیگمن[۱۴]، بهعنوان یکی از پیشروندگان نهضت روانشناسی مثبت نگر، اعتقاد دارد که سنجش روانشناختی در فرایند مشاوره و رواندرمانی، تنها با کاهش و خدمات عوارض روانشناختی[۱۵] همراه نیست، بلکه در مواقع خاص، میتوان با شناسایی نقاط قوت و ضعف شخصیت انسان، رهنمودهای کاربردی را در مسیر رشد برای کاهش نقاط ضعف و افزایش نقاط قوت شخصیت ارائه کند. در این مواقع، هدف مشاوره[۱۶] و رواندرمانی[۱۷]، کاهش اختلالات روانشناختی نیست بلکه رشد شخصیت و کمال انسان مدنظر قرار دارد (شاکرمی، ۱۳۸۶).
ابهامات گوناگونی در زمینه سنجش روانشناسی و به خصوص شخصیت وجود دارد که بهراحتی نمیتوان به بررسی دقیق شخصیت پرداخت. اینگونه ابهامات باعث شده است تا تشخیص اختلالات خُلقی و ارتباط آن با شخصیت و استفاده از ابزارهای مختلف برای تشخیص، پژوهشهای گوناگونی را به خود اختصاص دهد. از اینرو، عنوان می شود که بهراحتی نمیتوان به استفاده از ابزارهای گوناگون در زمینه تشخیص اختلالات خُلقی پرداخت. لازم به ذکر است تا وقتی که نتوان ارتباط بین شخصیت و اختلالات خُلقی را به درستی تشخیص داد، نمیتوان از شیوه های درمانی مناسبی نیز در این زمینه استفاده نمود. اینگونه پیچیدگیها باعث شده است تا در شناسایی و تشخیص شخصیت از ابزارهای خاصی استفاده شود.
فرایند سنجش روانشناختی، اقدام پیچیده، ظریف و تخصصی است؛ زیرا به وسیله جمعآوری اطلاعات جامع از ابزارهای اندازه گیری متنوع، به مستندسازی نیازهای مراجعین برای خدمات روانشناختی میپردازند. همچنین، از عوامل گوناگونی تأثیر پذیرفته و انسانهای زیرک، خردمند، با تجربه و متخصص میتوانند با تأکید بر ضرورت ارائه خدمات روانشناختی و رویکرد درمانی – آموزشی به روند رشد شخصیت بپردازند. با توجه به فرایند سنجش روانشناختی باید بتوان اطلاعات مکفی و دقیقی را در زمینه ویژگیهای روانسنجی ابزارهای سنجش شخصیت به دست آورده و توان پیشگیری از بروز اختلالات خُلقی را فراهم ساخت. ضعف در ویژگیهای روانسنجی ابزارهای سنجش اختلالات خُلقی از یک سو و فقدان اطلاعات روانسنجی در زمینه روایی تشخیصی ابزارهای مزبور بهعنوان ابعاد چندجانبه مسأله پژوهش مطرح میگردید.
پژوهش حاضر به روایی تشخیصی ابزار اندازه گیری روانشناختی MMPI-2RF پرداخته است که می تواند اختلالات خُلقی را با تأکید بر سازه[۱۸] هدف و شناسایی نیمرخ شخصیتی[۱۹] و سبکهای زندگی مرتبط در بروز اختلالات خُلقی شناسایی و آشکار سازد. این پرسشنامه صفت مکنون[۲۰] را به نحوی پایا و روا میسنجد و پرسشنامه قابل فهم و قابل اجرا است. روایی تشخیصی این ابزار اندازه گیری توانایی شناسایی و تشخیص یک عارضه، اختلال یا ناتوانی و …. را دارد و لذا معرف میزان قدرت آزمون جهت ایجاد تمایز و تفکیک بین افراد دارای اختلالات خُلقی و افراد عادی میباشد. روایی تشخیصی فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا در زمینه های بالینی مانند روانپزشکی و ارزیابی تستهای تشخیصی و یا آزمونهای غربالگری[۲۱] مورد استفاده قرار میگیرد (در روانپزشکی به منظور ارزیابی موضوع خاص و طبقه بندیهای تشخیصی استفاده می شود). آنچه در تست و تشخیص بالینی مهم است، حساسیت و ویژگی آزمون میباشد. آزمون باید از حساسیت کافی برای تشخیص بیماری (اگر وجود دارد)، برخوردار باشد.
سازندگان این آزمون بر این باورند از طریق آزمون MMPI-2RF میتوان اختلال را تشخیص داد و نگرانیهای عمده روانپزشکان، روانشناسان و دیگر متخصصان سلامت روان رابا اجرای این آزمون برطرف کرد. از اینرو، با توجه به فقدان یافته های تجربی پیرامون پیشینه ویژگیهای روانسنجی نسخه مزبور، میتوان ابهام در شناسایی روایی تشخیصی ابزار مزبور را بهعنوان منبع مسئله در نظر گرفت.در این زمینه منبع مسأله بهعنوان فقدان اطلاعات روانسنجی در ابزارهای سنجش آسیبشناسی روانی با تأکید بر اختلالات خُلقی عنوان می شود.لذا سؤال اصلی و سؤالات فرعی تحقیق بدین ترتیب مطرح می شود: آیا فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در افراد با اختلالات خُلقی دارای روایی تشخیصی است؟
– ضریب حساسیت فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیت چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در راستای تشخیص اختلالات خُلقی به چه میزان است؟
– ضریب وضوحگرایی فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیت چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در راستای تشخیص اختلالات خُلقی به چه میزان است؟
– ضریب صحت فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیت چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در راستای تشخیص اختلالات خُلقی به چه میزان است؟
۳-۱ اهمیت و ضرورت تحقیق
پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا بهعنوان قدیمیترین ابزار روانشناختی در زمینه آسیبشناسی روانی، مشاوره و رواندرمانی شناخته می شود و قدمتی نزدیک به ۷۰ سال دارد. نسخه اول پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا که بهعنوان نسخه اصلی شناخته می شود در سال ۱۹۴۲ به وسیله هتهوی و مککینلی به جهانیان عرضه شد. پس از آن، نسخه دومMMPI در سال ۱۹۸۹ با نظارت بوچر و تیم تخصصی(MMPI-2) در انتشارات دانشگاه مینهسوتا به چاپ رسید. پس از مدتی در سال ۱۹۹۲ پرسشنامه مزبور با تأکید بر دوره نوجوانی و دامنه سنی ۱۳ تا ۱۸ سال بهعنوان پرسشنامه چندوجهی مینهسوتا نوجوانان(MMPI-A) در زمینههای درمانی- پژوهشی منتشر گردید. سپس در سال ۲۰۰۳ تلگن توانست مقیاسهای بالینی را بازسازی و نسخه دوم پرسشنامه چندوجهی مینهسوتا را با مقیاسهای بالینی بازسازی شده (MMPI-2RC) معرفی نماید. در نهایت، تلگن و بنپورات در سال ۲۰۰۸ نسخه دوم پرسشنامه چندوجهی مینهسوتا را که در تمامی مقیاسهای بهداشت روانی مورد بازسازی قرار گرفته بود تحت عنوان فُرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) بهعنوان نسخه طلایی به جهانیان عرضه نمودند (تلگن[۲۲] و بنپورات[۲۳]، ۲۰۰۹).
چنانچه روانشناسی دانش پایه بیشتری در مورد اختلال داشته باشد به همان اندازه بهتر خواهد توانست در مقایسه با دیگران، درمانجویان ویژه را ارزیابی[۲۴] کرده و جزئیات مهمی را که ممکن است نتیجه درمان را متأثر سازد بهتر درک نموده و با کفایت خواهد توانست به سؤالات درمانجو در مورد نشانهها[۲۵] و پیشآگهی[۲۶] پاسخ دهد (بخشیپور رودسری و علیلو، ۱۳۸۴).
بنابراین، در دهه گذشته شناخت ابعاد بالینی اختلالات خُلقی رشد گستردهای داشته است (راسموسن[۲۷] و آیزن[۲۸]، ۱۹۹۲). علیرغم تغییراتی که در تعریف و ملاکهای تشخیصی اختلالات خُلقیبوجود آمده است، به لحاظ پدیدارشناسی پژوهشهای گذشته و جدید جنبههای همخوانی را ذکر نمودهاند، چنانچه توصیف بالینی فروید[۲۹]، بلوئر[۳۰]، ژانه[۳۱] و کرپلین[۳۲] به تابلو بالینی کنونی نزدیک است. از نقطه نظر پدیدارشناسی موضوعهایی چون علائم اولیه و علائم ثانویه گزارش شده اند که علائم اولیه در بر گیرنده نشانه هایی همچون عواطف نامناسب، گرایشهای اُتیستیک و … میباشند (اشنایدر، ۱۹۹۲). از آنجایی که نشانههای اسکیزوفرنیکبه علایم فرهنگ وابستهاند، شناسایی انواع نشانههای موجود در افراد اسکیزوفرنیکاز اهمیت بالینی ویژهای برخوردار است. شناخت بهتر اختلالات خُلقیدر بیماران ایرانی تشخیص سریعتر را در پی خواهد داشت و برای تشخیص افتراق و مداخلههای درمانی، استفاده از ابزارهای مناسب در این راستا بسیار مهم و سودمند خواهد بود (نیکخو، آوادیس، نقشبندی، میرهاشمی و غفرانی، ۱۳۸۹).
از اینرو، با توجه به تنوعگرایی علوم روانشناختی، باید بازنگری عمیقتری را در زمینه فرایند سنجش روانشناختی صورت داد و با نگاهی نقادانه، دریافت که چرا در انجمن روانشناختی امریکا، پس از رشتههای روانشناسی عمومی و روانشناسی آزمایشگاهی، سنجش روانشناختی رتبه سوم را در رشتههای تخصصی روانشناسی کاربردی کسب کرده است. بنابراین، به صراحت میتوان مطرح نمود که سنجش روانشناختی از جامعیت فراگیری برخوردار بوده و در بیشتر زمینههای روانشناختی، به خصوص روانشناسی بالینی و مشاوره، اهمیت فزایندهای را به خود اختصاص داده است. با بهره گرفتن از فرایند سنجش روانشناختی، میتوان برخی عوارض روانشناختی از قبیل اضطراب، افسردگی و به خصوص اسکیزوفرنیکرا تشخیص داد، و با قرار دادن اطلاعات کاربردی در راستای شناسایی ویژگیهای شخصیتی و شناختی آزمودنی، مراجع، تصمیمگیریهای منطقی، تجربی و سودمندی را برای درمان به کار گرفت (کامکاری و شُکرزاده، ۱۳۹۰).
بنابراین، هر پژوهشی که بتواند در کاهش آلام و درمان دردهای انسانها مؤثر واقع شود، خالی از اهمیت نخواهد بود (پلاک، ۱۹۹۹). از سویی دیگر، در حال حاضر حدود ۲% مردم به اختلال اسکیزوفرنیکمبتلا هستند (ترنر و بیدل، ۲۰۰۱) و به نظر میرسد که با پیدایش روش های مداخلهای بهتر تعداد بیماران که برای درمان مراجعه میکنند نیز افزایش یابد. بدیهی است کهرفتار افراد اسکزوفرنیک با توجه به نشانگانشان، روابط خانوادگی، اجتماعی و کارآمدهای حرفهای بیمار را مختل میکند و به طور کلی در سازگاری اجتماعی او اثر میگذارد.
نکته مهم دیگری که حائز اهمیت است این است،اختلالات خُلقیدر صورت عدم رسیدگی بموقع تبدیل به یک بیماری مزمن مادام العمر میشود که تمام جنبههای زندگی بیمار را تحت تأثیر قرار میدهد و پیشاگهی خوبی ندارد. بنابراین با توجه به شیوع نسبتاً بالای آن و با توجه به نکات مذکور، شناسایی و تشخیص دقیق و اصولی اختلالات خُلقیو نوع آن و در نهایت، مقابله جدی با این اختلال ضروری به نظر میرسد. بکارگیری ابزارهای دقیق روا و پایا در حیطه تشخیص این اختلال، میتواند تحت نتایج سودمندی، اثربخشی این شیوه نوین را در جمعیت ایران منعکس نماید. شایان ذکر است نظریه شیوع مشکلات روانشناختی بالینی که درصد بالایی از مراجعین به کلینیکها و درمانگاه ها و مطب پزشکان و روانپزشکان را به خود اختصاص میدهد، بدون تردید میتواند اهمیت تدوین اینگونه پژوهشها را توجیه نماید و از سوی دیگر بکارگیری ابزارهای دقیق روانسنجی در کنار درمان از سوی درمانگران علاقمند میتواند آنها را یاری نمایند، تا پس از تشخیص درست و شناسایی اختلالات خُلقی، بتوانند از شیوه های درمانی مناسب استفاده نمایند تا افراد مبتلا، بتوانند بهبود یابند (شُکرزاده و میرقائمی، ۱۳۸۸).
اینک بسیاری از دانشگاه ها و مراکز علمی معتبر جهان، تحقیقات گستردهای در این زمینه به انجام رسانیدهاند اما متأسفانه در سرزمین ما انجام چنین تحقیقاتی بسیار اندک و پژوهشگران ما نیز تاکنون اثری تحقیقی ـ کاربردی در خصوص روایی تشخیصی ابزارهای روانشناختی برای تشخیص اختلالات بالینی و به ویژه اختلالات خُلقیعرضه نکردهاند. بنابراین، با توجه به اینکه امروزه روانسنجی با رویکردهای مختلف و روانشناسی سروکار دارد و روانسنجی با رویکرد بالینی ارتباط تنگاتنگی دارد. سنجش روانشناختی بالینی مورد توجه قرار گرفته است و متخصصین روانسنجی در زمینه های بالینی به بررسی اختلالات پرداختهاند. بنابراین، تحقیق حاضر به «روایی تشخیصی فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در گروه اختلالات خُلقی» پرداخته شده است
۱-۴ اهداف تحقیق
با توجه به موضوع تحقیق حاضر، یک هدف اصلی و سه هدف فرعی به شرح زیر مطرح میشوند:
۱-۴-۱ هدف اصلی
– بررسی روایی تشخیصی فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در اختلالات خُلقی
۲-۴-۱ اهداف فرعی
– بررسی میزان حساسیت فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در افراد دارای اختلالات خُلقی
– بررسی میزان وضوحگرایی فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در افراد دارای اختلالات خُلقی
– بررسی میزان صحت فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در افراد دارای اختلالات خُلقی
۱-۵ فرضیه های تحقیق
با توجه به سؤالهای تحقیق، یک فرضیه اصلی و سه فرضیه فرعی به شرح زیر مطرح میشوند:
۱-۱-۵ فرضیه اصلی
فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در افراد با اختلالات خُلقی دارای روایی تشخیصی است.
۲-۱-۵ فرضیه های فرعی
– فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در راستای تشخیص اختلالات خُلقی، دارای ضریب حساسیت است.
– فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در راستای تشخیص اختلالات خُلقی، دارای ضریب وضوحگرایی است.
– فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF) در راستای تشخیص اختلالات خُلقی، دارای ضریب صحت است.
۶-۱ متغیرهای تحقیق
با توجه به اینکه روش تحقیق حاضر روانسنجی بوده و در حیطه تحقیقات روششناختی جای میگیرد و هدف تحقیق حاضر نیز به روایی تشخیصی معطوف میباشد، از اینرو، متغیرهای مورد بررسی در تحقیق حاضر با تأکید بر نوع متغیرهای روانسنجی، روایی تشخیصی و شاخص های ضریب حساسیت، ضریب وضوحگرایی و ضریب دقت میباشد که به ذکر تعریف نظری و عملیاتی آنها پرداخته می شود:
روایی تشخیصی
تعریف نظری:روایی تشخیصی معرف میزان قدرت آزمون جهت ایجاد تمایز و تفکیک بین افراد سالم و افراد بیمار میباشد. روایی تشخیصی در زمینههای بالینی مانند روانپزشکی و ارزیابی تستهای تشخیصی و یا آزمونهای غربالگری مورد استفاده قرار میگیرد (در روانپزشکی به منظور ارزیابی موضوع خاص و طبقهبندیهای تشخیصی استفاده میشود). آنچه در تست و تشخیص بالینی مهم است (حساسیت و ویژگی آزمون میباشد) آزمون باید از حساسیت کافی برای تشخیص بیماری (اگر وجود دارد) برخودار باشد همانطور که کندلر (۲۰۰۶) تاکید میکند که ملاک روایی به اندازه کافی باید حساس باشد. برای محاسبه این نوع روایی، خطای معیار هر کدام از مقیاسها محاسبه میشود و با مقایسه تفاوت بین هرکدام از مقیاسها با نمره تراز تعیین میگردد که تفاوت بدست آمده از لحاظ آماری بالینی معنیدار میباشد یا خیر؟ روش بررسی تفاوت معنیدار آماری بالینی برای مقیاسها پس از محاسبه خطای معیار اندازه گیری هر مقیاس و خطای معیار اندازه گیری نمرات تراز نیز بدست آمده و پس از آن ریشه دوم مجموع دو خطای معیار محاسبه گردیده و رقم مزبور با تاکید بر سطح آلفای ۰۵/۰ در رقم ۹۶/۱ ضرب گردیده و نقطه بحرانی تفاوت بدست میآید.
همچنین، با توجه به بررسی مقیاسهای فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینهسوتا-۲ (MMPI-2RF)، با تاکید بر روش فاصله اطمینان و نقطه برش، یک انحراف معیار کمتر از میانگین در نظر گرفته میشود تا از این طریق بتوان روایی تشخیصی را تعیین نمود.
تعریف عملیاتی: روایی تشخیصی در این تحقیق از طریق منحنی ROC به منظور ایجاد یک گزارش کامل از حساسیت و ویژگی و صحت و دقت آزمون بین دو گروه افراد سالم و افراد دارای اختلال وسواس توسط نرمافزار SPSS دست میآیدو نمره ایی،نمری مناسب است که ضمن بالا نگه داشتن حساسیت و ویژگی در بیشترین مقدار خود،مقدار ارزش اخباری منفی را در کمترین حد خود نگه دارد.
صحت: یک شاخص عمومی در مقیاس عملکرد تشخیصی آزمون میباشد که یک آزمون ، آزمودنیها را به درستی طبقه بندی کرده است( به این معنا که افراد بیمار را بهعنوان بیمار و افراد سالم را به عنوان افراد سالم دسته بندی کرده) و بر مبنای طیف گسترده دوارزشی معطوف است.با توجه به فرایند روایی تشخیصی،صحت نشان دهندهی نزدیکی نتایج ابزار اندازهگیری به ارزش واقعی و تشخیص درست معطوف است و از طریق تقسیم تعداد موارد مثبت درست و منفی درست در تعداد کل آزمودنی ها محاسبه میشود، که فرمول آن به شرح زیر میباشد:
حساسیت: یکی دیگر از ویژگیهای سیستم اندازهگیری میباشد که نشان میدهد ، یک آزمون به وجود یک اختلال چقدر حساس است و مربوط می شود به توانایی تست برای شناسایی نتایج مثبت ، افرادی که در واقعیت بیمار هستند توسط ابزار هم به درستی به عنوان بیمار شناسایی شده. و از طریق تقسیم تعداد مثبت درست به تعداد کل موارد دارای اختلال محاسبه میشود و فرمول آن به شرح زیر میباشد:
ویژگی (وضوحگرایی): به عنوان یکی از ویژگیهای سیستم اندازهگیری محسوب میشود و مربوط به توانایی تست برای شناسایی نتایج منفی ( افرادی که در واقعیت سالم هستند توسط ابزار هم به درستی سالم شناسایی شده) و از طریق تقسیم تعداد منفیهای درست به تعداد کل آزمودنیهای بدون اختلال محاسبه میشود و فرمول آن به شرح زیر میباشد:
فصل دوم
(ادبیات تحقیق)
۱-۲ درآمدی بر اختلالات شخصیت
همه انسانها شخصیت دارند. میتوان شخصیت را اینگونه توصیف کرد: ویژگیهای دایمی که تعیین می کنند فرد به رویدادها و تجربههای زندگی چگونه واکنش نشان میدهد. شخصیت ابزاری است برای دیگران که فرد را با آن شناسایی کنند و طبق آن واکنش نشان دهند.بنابراین، شخصیت عبارت است از یک اصطلاح کلی که میگویند فرد چگونه با انواع رویدادهای زندگی مقابله می کند، شکستها، فرصتها، موفقیتها و سرخوردگیها. شخصیت چیزی است که آن را در درون تجربه میکنیم و از بیرون به دیگران نشان میدهیم. ویژگیهای اصلی شخصیت نسبتاً دایمی و ثابت هستند، اما اکثر مردم بر اساس تجربههای خود متحول میشوند، برای واکنش نشان دادن در مقابل رویدادهای زندگی رفتارهای جدید و مؤثرتری یاد میگیرند و این یادگیریها به آنها اجازه میدهد که با موفقیت بیشتری با الزامهای زندگی سازگار شوند. در مقابل، بعضی مردم، برای مقابله با چالشهای زندگی، روشی انعطافناپذیر و سختگیرانه پیش میگیرند. آنها به ندرت رفتار خود در واکنش به رویدادها را تغییر می دهند یا رفتارهای جدیدی یاد میگیرند. روش آنها برای مقابله با رویدادهای زندگی ثابت و نامتغیر است و این موضع برای آنها پیامدهای دردسرساز به همراه میآورد. افراد انعطافناپذیر در زندگی دیگران مشکل به وجود میآورند و به طور دایم خود و اطرافیانشان را از لحاظ روحی و روانی زجر میدهند. این ویژگیها معمولاً در کسانی دیده می شود که به اختلالات شخصیت[۳۳] مبتلا هستند. اختلالات شخصیت مجموعه ای از انواع فرعی مشکلات شخصیتی هستند که در آنها ویژگیهای مشترک زیر مشاهده می شود:
۱- یک روند رفتاری ثابت و دایم که از انتظارات جامعه فاصله زیادی دارد.
۲- روشهای غیرعادی در تفسیر رویدادها، نوسانات روحی غیرقابل پیش بینی یا رفتارهای بیپروا، ناگهانی و بدون تفکر قبلی (رفتارهای ایمپالسیو)
۳- نقص در عملکرد اجتماعی و شغلی
۴- روندهای رفتاری ثابت که ریشه آنها به نوجوانی یا اوایل بزرگسالی بر میگردد.
DSM-5اختلال شخصیت را اینگونه تعریف می کند: مجموعه ای بادوام از تجربههای درونی و رفتارها که با آنچه از فرهنگ و جامعه فرد انتظار میرود بسیار تفاوت دارد، فراگیر و انعطافناپذیر است، در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع شده است، در طول زمان ثبات دارد و به رنج یا نابسامانی منجر می شود (گنجی، ۱۳۹۲).
دو مورد از شناخته شدهترین انواع اختلالات، اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند. ویژگیهای اصلی اختلال شخصیت مرزی عبارتند از تغییرات خُلقی شدید و مرتب، اعمال بیفکرانه و بیپروا، انفجارهای عصبی و عقاید متغیر درباره خود. خصوصیات اصلی اختلال شخصیت ضداجتماعی عبارتند از بی تفاوتی دایمی در مقابل احساسات و حقوق دیگران، عدم پشیمانی، اعمال بیفکرانه و بیپروا، تلاش برای رسیدن به اهداف خود به هر قیمتی که هست. مبتلایان به اختلال شخصیت ضداجتماعی، گاهی سوسیوپات[۳۴] یا سایکوپات[۳۵] نامیده میشوند (کارسون[۳۶]، ۲۰۰۹).
افراد مبتلا به اختلالات شخصیت همیشه انکار می کنند که مشکل روانی دارند، متوجه نیستند که رفتارشان خلاف هنجارهای اجتماعی و فرهنگی است و مشکلات روانی را به روشهای فکری و رفتاری انعطافناپذیر خود مربوط نمیدانند. در نتیجه، درمان این اختلالات بسیار دشوار است؛ زیرا در آنها روشهای فکری و رفتاری بسیار ثابت و انعطافپذیر وجود دارد.
بسیاری از اختلالات شخصیت با اعتماد به نفس ضعیف یا ناپایدار ارتباط دارند و با بعضی اختلالات روانی، به ویژه افسردگی و اختلالات اضطرابی، کاموربیدیتی زیادی نشان میدهند. علاوه بر آن، کاموربیدیتی بعضی اختلالات روانی یا اختلالات شخصیت باعث می شود که درمان آنها بسیار دشوارتر شود.
برخلاف بسیاری از اختلالات روانی که افراد ابتدا سالم هستند ولی بعداً به بیماری روانی مبتلا میشوند و میتوان آنها را به طور موفقیتآمیز درمان کرد (یا حداقل تحت کنترل درآورد)، اختلالات شخصیت معمولاً از کودکی آغاز میشوند و در مقابل رواندرمانی مقاومت می کنند. این موضوع باعث شده است که بعضی نظریهپردازان اعتقاد داشته باشند که اختلالات شخصیت اختلالاتی گسسته و جداگانه نیستند، بلکه ابعاد افراطی شخصیت عادی، یعنی افراطیترین حالت شخصیت عادی، را نشان میدهند. افراطیترین حالات شخصیت گاهی در اطرافیان خود ما نیز دیده می شود، افرادی که در بعضی شرایط صفاتی نشان می دهند که میتوان آنها را به اختلالات شخصیت ربط داد (مثل نوسانات خُلقی، رفتارهای بیفکر و بیپروا (ایمپالسیو)، رفتارهای پارانوئیدی، فقدان شغور اجتماعی). این پدیده نشان میدهد که اختلالات شخصیت ممکن است اختلال نباشند، بلکه صرفاً نشاندهنده ابعاد افراطی خصوصیات شخصیتی عادی باشند. مشکل دیگر این است که در اکثر اختلالات شخصیت خصوصیات مشترکی وجود دارد که تا حدی همپوشانی نشان می دهند (مثل رفتارهای ایمپالسیو، اعتماد به نفس ضعیف) و توصیه می شود که روانشناسان بالینی در هر درمانجو فقط یک اختلال شخصیت دیاگنوز کنند (او را مبتلا به بیش از یک اختلال شخصیت اعلام نکنند) (گنجی، ۱۳۹۲).
۲-۲ شیوع اختلالات شخصیت
نوع شیوع اختلالات شخصیت در جامعه حدود ۱۳ تا ۱۴ درصد است. بنابراین، اختلالات شخصیت یکی از رایجترین اختلالات روانی به حساب میآید. اختلال شخصیت وسواسی- اجباری رایجترین اختلال شخصیت است. در نرخهای شیوع تفاوتهای جنسیتی دیده می شود. ۷۵ درصد مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی زنان هستند و خطر ابتلا به اختلال شخصیت اجتنابی نیز در زنان بسیار بیشتر از مردان است.
در مورد اختلالات شخصیت، چند عامل خطر وجود دارد: ۱- طبقه اجتماعی- اقتصادی پایین، ۲- زندگی در محلههای فقیر، ۳- جوان بودن و ۴- طلاق گرفتن، جدا شدن، بیوه یا مجرد بودن (در کل متأهل نبودن). بدرفتاری فیزیکی و کلامی و سوء استفاده جنسی در کودکی نیز عامل خطر است و می تواند علت اختلالات شخصیت باشد ولی در مورد سایر عوامل خطر ، هنوز معلوم نیست که این عوامل علت به وجود آمدن اختلالات شخصیت هستند یا صرفاً «معلول» ابتلا به آنها.
مطالعه افراد مبتلا به بیماریهای روانی نشان میدهد که یکی از گروههایی که بیشتر از بقیه به متخصصان بهداشت روانی مراجعه می کنند، مبتلا به اختلالات شخصیت هستند. حدود یک سوم این افراد، حداقل یک اختلال روانی دیگر نیز دارند. این مشاهده در موازات این واقعیت است که اختلالات شخصیت با سایر بیماریهای روانی، به ویژه با اختلالات خُلقی و اضطرابی، بسیار کاموربید هستند. بنابراین، میتوان گفت که افراد مبتلا به اختلالات شخصیت، رفتار خود را بسیار عادی میدانند اما آنچه آنها را به رواندرمانی میکشاند عواقب مشخص و رنجآور رفتار آنهاست مثل روابط میانفردی نااستوار و پر از کشمکش، اختلالات جنسی، سوء مصرف مواد، اختلالات خورد و خوراک، اختلالات اضطرابی، اختلالات خُلقی، خودآسیبرسانی عمدی و اقدام به خودکشی.
همچنین، باید به فرهنگ و جامعهای که فرد در آن زندگی می کند نیز توجه کنیم. در بعضی کشورها هنجار این است که مردان، پرخاشگر، مرکز توجه و زورگو باشند و زنان رفتار منفعل و وابسته داسته باشند. بنابراین، ممکن است انتظار داشته باشیم که در این کشورها رفتارهای مربوط به اختلالات شخصیت ضداجتماعی یا خودشیفته در مردان کمتر دیده شود و در زنان نیز اختلالات شخصیت اجتنابی کمتر مشاهده شود؛ زیرا این رفتارها نسبتاً قابل قبولتر هستند. با این حال، هنوز شواهد کافی وجود ندارد که بر اساس آنها بتوان نرخ شیوع اختلالات شخصیت را به تفاوتهای فرهنگی نیست داد. بنابراین به مطالعات فرهنگی بیشتری نیاز است. همچنین، در بعضی فرهنگها و جوامع، رفتارهایی عجیب و غریب در بین بسیاری از مردم رواج دارد حتی با این که مورد تأیید دین و مذهب رایج در آن کشورها نیست و جزو خرافات محسوب می شود.
بعضی مطالعات نشان می دهند که قومیت در شیوع اختلالات شخصیت تأثیر دارد. برای مثال، در آمریکاییهای لاتینیتبار در مقایسه با سفیدپوستان و سیاهپوستان آمریکا، اختلال شخصیت مرزی بیشتری دیده می شود و در سیاهپوستان آمریکا، نسبت به سفیدپوستان، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال بیشتر مشاهده می شود. در این مورد نیز تحقیقات کافی وجود ندارد و اینکه چگونه قومیت در اختلالات شخصیت تأثیر میگذارد، هنوز معلوم نیست (گنجی، ۱۳۹۲).
۳-۲ معیارهای کلی DSM-5برای اختلال شخصیت
– الگو (مجموعهای) پایدار از تجربههای درونی و رفتارها که با آنچه از فرهنگ فرد انتظار میرود بسیار متفاوت است. این مجموعه یا الگوی تجربهها و رفتارها در دو حوزه (یا بیشتر) از موارد زیر مشاهده می شود:
۱- شناخت[۳۷] (روشهای ادراک خود، دیگران و رویدادها)
۲- عاطفی[۳۸] (دامنه، شدت، تغییر و به جا بودن واکنش هیجانی)
۳- عملکرد میانفردی[۳۹]
۴- کنترل امیال[۴۰]
– این الگوی پایدار غیرقابل انعطاف است و دامنه وسیعی از موقعیتهای شخصی و اجتماعی را در بر میگیرد.
– این الگو پایدار به رنج شخصی یا نابسامانی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینه های مهم زندگی منجر می شود.
– این الگو ثبات دارد، به مدت طولانی ادامه مییابد و شروع آن در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی بوده است.
– این الگو پایدار را نمیتوان به صورت تجلی (تظاهر) یا پیامد یک اختلال روانی دیگر بهتر توضیح داد.
– این الگوی پایدار را نمیتوان به آثار فیزیولوژیک یک ماده (مثلاً مواد سوء مصرفی یا داروهای تجویزی) یا یک عارضه پزشکی دیگر نسبت داد (گنجی، ۱۳۹۲).
۴-۲ انواع اختلالات شخصیت
DSM-5، بر اساس شباهتهای توصیفی اختلالات شخصیت آنها را به سه گروه تقسیم می کند. افراد مبتلا به اختلالات گروه A (اختلالات شخصیت پارانوئید، اسکیزوئید و اسکیزوتایپال) معمولاً عجیب و غریب به نظر میرسند. افراد مبتلا به اختلالات گروه B (اختلالات شخصیت آنتیسوشال (ضداجتماعی)، بوردرلاین (مرزی)، هیستریونیک (هنرپیشه) و نارسیستیک (خودشیفته)) معمولاً دراماتیک، هیجانی یا غیرقابل پیش بینی به نظر میرسند. گروه C شامل اختلالات شخصیت اجتنابگر، وابسته و وسواسی- اجباری است. وجه اشتراک این اختلالات ترس و اضطراب است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.