هر نوع گفتار یا رفتار پرخاش جویانه یی که موجب تحقیر، توهین، آزار و اذیت کسی را فراهم کند خشونت روانی است. حتا سکوتی که میتواند موجب ایجاد چنین حالاتی شود، مانند کلام، نوعی خشونت روانی محسوب میشود… و یا هر کنشی که موجب ناراحتی روحی و روانی شخص شود و آثار اخلاقی و عاطفی منفیی به بار آورد خشونت روانی به حساب می آید. شاید همین نداشتن آرامش و امنیت روحی در مواردی خیلی دردناکتر از خشونت فیزیکی باشد، چیزی که بسیاری از زنان در جوامع و فرهنگهای مختلف روزانه تجربه میکنند. گرچه خشونت جسمانی شایع ترین نوع خشونت علیه زنان به نظر می آید اما به گفته تعدادی از کارشناسان موارد خشونت روانی بیشتر از آن است و حدود بیش از نیمی از انواع خشونت را شامل میشود. از جمله یک پژوهش ملی در ایران نشان میدهد که بیش از ۵۰ درصد خشونتی که زنان ایرانی در خانه به آن روبرو اند از نوع خشونت روانی و کلامی است. خشونت فزیکی در درجه دوم قرار دارد. خشونت روانی به دلیل گسترده بودن حوزه آن در صدر خشونتهای خانگی قرار دارد، چون که میتواند هر نوع کنش یا رفتار کلامی و غیرکلامی را که منجر به آزار روانی طرف شود شامل میشود. (همان ۱۳۷۸)
۲-۱-۴- خشونت جنسی:
تماس جنسی اجباری با زن به هر صورت و دلیلی که صورت گیرد تجاوز تلقی شده زیر نام خشونت جنسی جای میگیرد، که باز هم چیزی غیرمعمول نیست. خشونت جنسی هم از جایی که در بسیاری از فرهنگها از جمله فرهنگ ما مردان خود را مالک و صاحب اختیار زنان میدانند امری رایج و شایع است. حتا برخ تفسیرها و تعبیرهای دینی هم چنین چیزیی را یکی از حقوق مردان بر زنان شمرده خشونتش تعبیر نیمکند. بعض مطالعات نشان میدهد که شاید این نوع خشونت زیاد معمول نباشد. اما در بعض فرهنگها و بسیاری قوانین مدنی تماس جنسی اجباری که مرد به عنوان شوهر بر زن تحمیل میکند تجاوز جنسی محسوب میشود چرا که زن مجبور نیست علی رغم تمایلش به خواسته های جنسی شوهرش تمکین کند. دراین کشورها چنین خشونت و تجاوزی پیگرد قانونی دارد. از جمله مطالعه عمومی ملیی که در ایران صورت گرفته خشونت جنسی را آخرین نوع خشونت با آمار پایین ذکر کرده است، اما احتمال میرود که بسیاری از کسانی که در مطالعه شرکت کرده باشند هم به دلیل عدم آگاهی از نوع خشونت جنسی و هم به دلیل شرم شخصیتی و فرهنگی از آن چیزی به میان نیاورده باشند.(همان ،۱۳۷۸)
۲-۱-۵- خشونت اقتصادی:
هر نوع استفاده از دارایی و نیروی جسمی و فکری زن، بدون حق، نوعی خشونت اقتصادی است. این نوع خشونت هم در بر گیرنده مسایل متعددی است از جمله وابسته گی اقتصادی زن به شوهر و عدم اجازه به کار و استقلال مالی است. حتا بها ندادن به کار خانه که اغلب زنها انجام میدهند نیز خشونت اقتصادی است. طرفداران حقوق زنان ادعا میکنند که کاری که زن در خانه انجام میدهد باید به حساب آید و وی در مقابل کارش دستمزد حاصل کند، چیزی که در کمتر جایی معمول و مروج است. زنها در بعض فرهنگها حق کار بیرون از خانه و کسب درآمد مالی و استقلال اقتصادی را ندارند و لذا همیشه وابسته به شوهران هستند که این خود زمینه ساز بسیاری از نابرابریها و خشونتهای دیگر علیه زنان است. محروم کردن زنان یا عدم تخصیص دارایی های خانوده هم نوعی خشونت اقتصادی که زنان به خصوص در کشور ما از آن رنج میبرند و متأثر میشوند. زنان حق برابری در داراییهای خانواده دارند و نباید از این حق محروم شوند. زنان حق دارند که کار کنند و از خود سرمایه داشته باشند و به گونه مستقل و دلخواه از آن استفاده کنند چنان که مردان این کار را میکنند.(روزن باوم،ترجمه مهدوی ،۱۳۶۷)
۲-۱-۶- خشونت حقوقی:
نابرابری حقوقی مبتنی بر جنسیت که در جوامع مختلف به گونه آشکار یا پنهان وجود دارد در خانواده هم تجلی یافته حتا گاهی از خانه شروع میشود و در اجتماع عمومی میگردد. در بسیاری از فرهنگها زنان چه به گونه قانونی و شرعی و یا هم به گونه عرفی و فرهنگی از حقوق نابرابر در مقابل مردان برخوردار اند. این حقوق نابرابر خود جلوه یی از فرهنگ مردانه است که زنان را در مقام پایینتری از مردان قرار میدهد و برای آنان مسؤولیت و حقوق کمتری قایل است. نابرابری حقوقی هم در امور اقتصادی وجود دارد و هم در بخشهای حقوق مدنی و عرفی و اخلاقی – ارزشی. عدم مساوات حقوقی و عمل به آن در چارچوب خانواده خشونتی است که میتوان آن را خشونت حقوقی یا خشونت حقوق نابرابر نام نهاد. در فرهنگ و جامعه ما این حقوق هم به دلایل فرهنگی هم به لحاظ قانونی و عرفی امری رایج و شایع است.(همان ،۱۳۶۷)
۲-۱-۷- خشونت فرهنگی – اجتماعی
و بالاخره هر نوع کنش و رفتار و باوری که از عدم مساوات جنسیتی حکایت کند و زنان را به مثابه جنس دوم و پایینتر از مردان در خانواده و اجتماع تلقی کند نوعی خشونت فرهنگی و اجتماعی است که زنان را از داشتن جایگاه و ارزش انسانی شان محروم میسازد. این نوع خشونت هم که در جوامع مختلف به درجه های متفاوت وجود دارد ریشه در فرهنگ و باورها و ارزشهای اجتماعی است که ساخته و پرداخته مردان است و به گونه طبعی زنان در آن جایگاه و ارزش و در نتیجه حقوق ثانوی دارند. اصولاً نفس نابرابری جنسیتی مردان و زنان در امور و فرصتها و حقوق مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… خود نوعی خشونت مبتنی بر جنسیت است و عملی کردن آن در حوزه خانواده که طبعاً با تأثر فرهنگ غالب بر اجتماع صورت میگیرد، خشونت فرهنگی و اجتماعی است که در درون خانه هم متجلی شده است. امروزه زنان نه تنها در کشورهای جهان سوم و فرهنگهای سنتی که در کشورهای توسعه یافته و مدرن هم از نابرابری جنسیتی چه در حوزه خصوصی خانه و چه هم در حوزه عمومی اجتماع رنج میبرند و مبارزه شان هم برای رسیدن به چنین الگوی عدالت و مساوات جنسیتی در خانه و اجتماع است. اما تاریخ مذکر و فرهنگ و جامعه یی که ساخته مردان و برای مردان است کمتر به این ناله ها یا هم سر و صداها بهایی قایل میشود و بیشتر در صدد حفظ و نگهداشت سلطه و برتری مذکر بر مؤنث یا مرد بر زن است و حتا در مجامعی که مجبور به تن دادن به تغییراتی میشود باز هم در باطن با بازسازی ایدئولوژی و نظام مردسالارانه و مردباورانه میپردازد، چیزی که فمینیستها به آن “بازسازی جنسیتی” مینامند. این نوع خشونت که محصول فرهنگ و جامعه و ارزشهای مردانه است به درجه های متفاوت در همه کشورها وجود دارد. البته در کشورهایی که در آن عدم مساوات شدیدتر و حتا قانونی است البته که گستره این نوع خشونت وسیع تر و شدت آن بیشتر است، مثل جامعه و فرهنگ ما. (همان ،۱۳۶۷)
البته پژوهشگران مختلف از انواع خشونتهای دیگری نیز یاد کرده اند که شاید بتوان مسامحتاً زیر همین بخش بندی کلی قرارشان داد.
پیش از این هم اشاره شد که خشونت خانگی یک پدیده مختص زمان و مکان خاص نیست بلکه فرامرزی و فراتاریخیست و به تعبیر گیدنز در بعض جوامع یک جنبه معمول و متداول ازدواج به حساب می آید. این خشونت امروزه هم در همه فرهنگها و کشورهای جهان به گونه ها و درجه های مختلف وجود دارد و تجربه میگردد. البته در بعض کشورها به دلایل فرهنگی، حقوقی، دینی و سیاسی آمار آن پایینتر یا بالاتر است. در کشورهای توسعه یافته بیشتر به دلیل مبازه طولانی و جدی بیش از یک سده، زنان توانستند به حقوق و مزایای انسانی بهتری به نسبت زنان کشورهای جهان سوم دست یابند و دولتهای خود را نیز به ایجاد قوانین و راه های عملی برای جلوگیری از خشونت علیه زنان وادارند. به همین دلیل آمار خشونتهای خانگی نسبت به جوامع سنتی جهان سوم در آنجا کمتر است. باوجود این فعالان جنبش زنان و دولت نتوانستند این پدیده را به کلی محدود و کنترول کنند. بعض آمار خشونتهای خانگی در کشورهای جهان اول هم سرسام آور و تکان دهنده است. برای این که تصویر بهتری از وضعیت خشونت خانگی در کشورهای مختلف جهان داشته باشیم بهتر است به آمار خشونت خانگی در بعض کشورهای غربی و اسلامی نگاهی بیندازیم. آمار نشان میدهد که “۳۰ تا۳۵ درصد زنان آمریکایی مورد آزار جسمی شوهرانشان قرار میگیرند. همچنین از هر ۱۰ قربانی زن سه نفر توسط شوهر یا سایر مردان کشته شده است. بنا بر تخمین دولت روسیه احتمالاً در سال ۱۹۹۹ حدود ۱۴ هزار زن توسط اقوام خود به قتل رسیده اند. به گفته سازمان عفو بین الملل خشونت در خانواده بیش از ابتلا به سرطان و تصادفات جاده ای عامل مرگ یا معلولیت جسمانی زنان اروپایی در گروه سنی ۱۶ تا ۴۴ سال است. ۴۱ درصد زنان هندی بر اثر آزار جسمی همسران خود دست به خودکشی میزنند . در آفریقای جنوبی تعداد زنانی که در خانه به ضرب گلوله کشته می شوند بیش از آنهایی است که در خارج خانه و توسط فردی غریبه به قتل رسیده اند…” (کرم نوری و همکاران،۱۳۷۲)
با نگاهی گذرا به آمار و وضعیت خشونت خانگی در کشورهای اسلامی میبینیم که خلاف توصیه های مؤکدی که از جانب پیامبر اسلام و شارع شده، خشونت به زیردستان امری شایع و مروج است. در بین کشورهای اسلامی هم به دلایل مختلفی چون فرهنگ و باورهای سنتی و دینی، فقر و مشکلات اقتصادی، جایگاه پایین زنان، عدم وجود یا توانابودن جنبشهای زنان و… آمار خشونت خانگی علیه زنان بیشتر و بالاتر از تعداد کشورهای دیگر است. تعدد فرهنگها و مذاهب و باورها و هنجارها باعث ایجاد و گوناگونی جلوه های متعدد خشونت خانگی در این کشورها شده است. (ملکی،۱۳۸۲)
در پاکستان مثلاً مردان به زنان اغلب به عنوان یک دارایی نگاه میکنند و آمار قتلهای ناموسی و تجاوز به زنان در این کشور خیلی نگران کننده است؛ در بنگلادش پنجاه درصد از قربانیان قتل ها زنانی هستند که به اثر خشونت خانگی جان خود را از است دادند؛ در عربستان سعودی زنان از ابتدایی ترین حقوق مانند حق رأی برخوردار نیستند؛ زنان مصری نه فقط از طرف شوهر و پدر که از طرف برادر و دیگر نزدیکان مورد لت و کوب جسمانی قرار میگیرند؛ زنان ایرانی از ۴۵ نوع خشونت خانگی رنج میبرند که در رأس همه خشونتهای روانی و کلامی است. نظام قضایی اندونزی خشونت علیه زن را مسأله یی خانوادگی تلقی میکند و مایل به دخالت در آن نیست. مردم نیجیریه و ترکیه هم خشونت علیه زنان را توجیه و تأیید میکنند حتا خود زنان به گونه یی این خشونت را حق میدانند…. (کرم نوری و همکاران،۱۳۷۲)
وجود و شیوع خشونت خانگی در جامعه افغانی چیزی نیست که نیاز به آمار و استدلال داشته باشد بلکه هر فرد افغان به گونه مستقیم و غیر مستقیم در زندگی هر روزینه خود به آن موجه بوده؛ یا مردی بوده که بر زیردستانش خشونت روا داشته یا هم زنی که قربانی این خشونت بوده و چاره یی غیر از تحمل آن نداشته است. این ارتکاب یا پذیرش خشونت خانگی چیزی جز فرهنگ و تجربه هرروزینه ما شده است. اما این که این خشونت از چه نوعی است و چرا ما که از خشونت و بیرحمی دنیای خارج به تنگ می آییم و به محیط خانه پناه میبریم آنجا را هم از خشونت خود متأثر میسازیم و بر زیردستان خود خشونت روا میداریم، چیزیست که باید مورد مطالعه عمیق و همه جانبه اجتماعی قرار گیرد. متأسفانه باوجود سرمایه گذاریها زیاد در مورد تحقیقات خشونت خانه گی و راه های مقابله با آن، به دلایل مختلف به نتایج درستی نرسیدیم. بیشترین پژوهشهایی که در افغانستان صورت میگیرد اساس علمی و نظری درستی ندارد و از روش های علمی مورد قبول هم استفاده نمیشود. یک مشکل اساسی شاید نداشتن محققان و پژوهشگران متخصص در این زمینه باشد؛ مشکل دیگر شاید نبود برنامه و نظام درست برای جهت دادن درست این پژوهشهاست تا به نتایج درست و قابل اطمینانی دست یابیم برای برنامه ریزی درست جهت مقابله با خشونت خانگی. از جایی که موفقیت هر نوع برنامه ریزی و سیاست گذاری دولتی یا غیردولتی برای کنترول یا مقابله با خشونت علیه زنان یا خشونت خانگی وابسته به شناختی است که ما از نوع، و عوامل خشونت خانگی در کشور داریم، انجام درست این مطالعات و شناخت علمی چیستی و چرایی خشونت خانگی قدم اول مبارزه با این پدیده است. (کرم نوری و همکاران،۱۳۷۲)
نگاهی گذرا به صفحه حوادث روزنامه ها نشان می دهد که کشور ما با پدیده قتل های خانوادگی مواجه است و اخبار برخی از آنها روزانه در رسانه ها منتشر می گردد. این موضوع حکایت از یک مسئله اجتماعی در جامعه دارد که محل وقوع آن خانواده است که به عنوان رکن اساسی یک جامعه محسوب می شود.با توجه به آمار های موجود در خصوص قتل های خانوادگی باید پذیرفت قتل های خانوادگی، نمادی از افزایش بحران در خانواده ها و اختلال در کارکرد های آن است.امروزه این قبیل قتل ها به عنوان یک معضل اجتماعی شناخته می شوند و آنچه این پدیده را در کانون توجه قرار می دهد، عبارت پارادوکسیکال قتل خانوادگی است؛ با این توضیح که در این نوع قتل، ماهیت و کارکرد خانواده در جامعه با قتل که شدیدترین نوع خشونت است آمیخته شده و ترکیب قتل خانوادگی را به وجود آورده است.این در حالی است که خانواده می بایست به عنوان یک محیط امن و آرام برای اعضای یک جامعه شناخته شود و محلی برای کاهش تنش ها و آموزش های لازم برای یک زندگی سالم باشد.اما ما امروز شاهد افزایش وقوع قتل های خانوادگی هستیم که نشان از وقوع یک دگرگونی در زمینه عملکرد و جایگاه خانواده در جامعه دارد.
۲-۱-۸- پیشینه خشونت خانوادگى
خشونت خانوادگى عمرى به درازى خانواده دارد. در اولین خانواده بشرى خشونت خانوادگى به اشکال مختلف آن بروز و ظهور پیدا کرد. در این خانواده که آدم و حوا به عنوان والدین شناخته مىشوند و هابیل و قابیل به عنوان فرزندان، خشونت میان فرزندان رخ مىدهد و قابیل، هابیل را مىکشد:
«فطوّعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین» (مائده/ ۳۰)[۱۴]
«نفس سرکش کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد. او را کشت و از زیانکاران شد.»
بر اساس آیات وحى خشونت خانوادگى در دیگر خانوادهها نیز ادامه یافت و برخى اعضاى خانواده خشونت گرا و شمارى دیگر قربانى خشونت شدند. در خانواده یعقوبعلیه السلام شمارى از فرزندان خشونت گرا هستند و بر برادر کوچک خویش خشونت مىکنند. این گروه که در آغاز از بدترین شکل خشونت علیه برادر خویش سخن مىگفتند، در نهایت با پیشنهاد یکى دیگر از برادران به افکندن یوسف در چاه رضایت دادند و برادر خویش را به چاه افکندند:
«اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضاً یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوماً صالحین. قال قائل منهم لا تقتلوا یوسف و القوه فى غیابت الجبّ یلتقطه بعض السّیاره إن کنتم فاعلین»(یوسف/ ۱۰-۹)[۱۵]
«یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دور دستى بیفکنید تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن (از گناه خود توبه مىکنید؛ و) افراد صالحى خواهید بود!» یکى از آنها گفت: یوسف را نکشید! و اگر مىخواهید کارى انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید، تا بعضى از قافلهها او را بگیرند.»
در قصه موسىعلیه السلام نیز شکل خفیفترى از خشونت دیده مىشود. حضرت موسىعلیه السلام وقتى از میعادگاه بازگشت و امت خویش را گوساله پرست دید بر برادر خود خشم گرفت و سر او را با عصبانیت به سوى خویش کشاند:
«و لمّا رجع موسى إلى قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلفتمونى من بعدى أعجلتم امر ربّکم و ألقى الالواح و اخذ براس اخیه یجرّه إلیه قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى فلا تُشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظّالمین» (اعراف/ ۱۵۰)[۱۶]
«و هنگامى که موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانى برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید) آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدت میعاد او) عجله نمودید و (زود قضاوت کردید؟!) سپس الواح را افکند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوى خود کشید؛ او گفت: فرزند مادرم این گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند، و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
در خانواده حضرت ابراهیمعلیه السلام وقتى هاجر بچهدار شد ساره بر ایشان خشونت کرد و خواهان هجرت او شد.
۲-۱-۹- خشونت والدین بر یکدیگر
در آیات وحى هر دو شکل خشونت والدین بر یکدیگر وجود دارد. در خانواده نوح و لوطعلیهما السلام زن خانواده خشونت مىکند و در خانواده فرعون مرد خانواده خشونت گرا است. در خانواده لوط و نوحعلیهما السلام نوع خشونت روحى و روانى است و همسر نوحعلیه السلام با مجنون خواندن آن حضرت و همسر لوطعلیه السلام با خبر دادن آمدن مهمانان لوط به قوم لوط همسران خویش را آزار مىدهند و در خانواده فرعون خشونت، جسمى و روحى و روانى است و آسیه همسر فرعون قربانى هر دو شکل خشونت مىشود و در عصر جاهلى برخى مردان بر زنان خانواده خویش خشونت داشتند به این امید که ارث ایشان را در اختیار گیرند و قسمتى از مال ایشان را تصاحب کنند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذین کفروا أمرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً» (تحریم/ ۱۰)[۱۷]
«خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودى به حالشان نداشت.»
«اذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنّه و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین» (تحریم/ ۱۱)
«در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانهاى براى من نزد خودت در بهشت ساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!»
فخر رازى در تفسیر آیه نخست مىنویسد:
«فامرأه نوح قالت قومه انّه لمجنون و امرأه لوط کانت تدل على نزول ضیف ابراهیم»[۱۸]
همو در تفسیر آیه دوم مىگوید:
«فرعون همسر خویش را از آن جهت که ایمان آورده بود شکنجه بسیار مىداد. از ابوهریره روایت شده که فرعون او را به چهار میخ کشید و روبروى آفتاب قرار داد و سنگى عظیم بر وى قرار داده بود.»[۱۹]
۲-۱-۱۰- خشونت والدین بر فرزندان
این شکل از خشونت در عصر جاهلى رواج بسیار داشت و والدین و به خصوص مرد خانواده بیشترین خشونت را علیه فرزندان خویش داشت.
فقر و تهیدستى عرب جاهلى وجدان و عواطف او را نسبت به فرزندان از میان مىبرد و او که خویشتن را روزى دهنده فرزندان مىپنداشت و فرزند را عامل فقر و نادارى مىشناخت با کشتن فرزندان گناهى عظیم انجام مىداد:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیه إملاق نحن نرزقهم و ایّاکم و إنّ قتلهم کان خطأ کبیرا» (اسراء/ ۳۱)[۲۰]
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى مىدهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است.»
در عصر جاهلى پدران، خشونت اقتصادى بر دختران خویش داشتند و ایشان را سهمى از ارث نمىدادند فخر رازى در تفسیر آیه شریفه «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذّکر مثل حظّ الانثیین» (نساء /۱۱) مىنویسد:
«اعلم ان اهل الجاهلیه کانوا یتوارثون بشیئین: احدهما: النسب و الآخر العهد، اما النسب فهم ما کانوا یورثون الصغار و لا الاناث»[۲۱]
«بدان که عرب در جاهلیت با دو عامل از همدیگر ارث مىبردند: یکى نسب و دیگر پیمان. امّا در نسب کودکان و زنان را ارث نمىدادند.»
۲-۱-۱۱- خشونت فرزندان بر والدین
نشانههایى از وجود این نوع خشونت نیز در آیات وحى دیده مىشود. براى نمونه در قصه نوحعلیه السلام فرزند آن حضرت بر پدر خشونت روحى و روانى دارد، به پند و اندرز پدر وقعى نمىنهد و آن گاه که حضرت نوحعلیه السلام به او مىگوید: «ارکب معنا» او در پاسخ پدر مىگوید: «سآوى الى جبل یعصمنى من الماء» (هود/ ۴۳) و در قصه یعقوبعلیه السلام نیز فرزندان پدر را گمراه مىخوانند و با افکندن حضرت یوسفعلیه السلام به چاه بر پدر خویش خشونت مىکنند؛ به گونهاى که آن حضرت بینایى خویش را از دست مىدهد و فرزندان نگران حال پدر مىشوند:
«و ابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیم. قالوا تاللَّه تفتئوا تذکر یوسف حتى تکون حرضاً او تکون من الهالکین» (یوسف/ ۸۵-۸۴)
«و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز کفران نمىکرد) گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف مىکنى تا در آستانه مرگ قرارگیرى، یا هلاک گردى!»
«إنّ ابانا لفى ضلالٍ مبین» (یوسف/ ۸)
«مسلماً پدر ما در گمراهى آشکارى است.»
۲-۱-۱۲- خشونت فرزندان بر یکدیگر
این شکل از خشونت چنان که پیش از این گفته آمد، در داستان آدمعلیه السلام و یوسفعلیه السلام رخ داده است. در داستان آدمعلیه السلام، هابیل قربانى خشونت شد و برادرش قابیل بر او خشونت کرد:
«فطّوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین» (مائده/ ۳۰)
«نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ (سرانجام) او را کشت؛ و از زیانکاران شد.»
و در داستان یوسفعلیه السلام نیز گروهى از برادران بر یوسفعلیه السلام خشونت مىکنند و او را پس از اذیّت و آزار به چاه مىافکنند:
«فلمّا ذهبوا به و اجمعوا أن یجعلوه فى غیابت الجُبّ» (یوسف/ ۱۵)
«هنگامى که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند وى را در مخفىگاه چاه قرار دهند.»
۲-۱-۱۳- انواع خشونت
خشونت خانوادگى شکلهاى متفاوتى دارد.
الف: خشونت جسمى
در این خشونت جسم قربانى آسیب مىبیند. خشونت جسمى خود به دو نوع تقسیم مىشود:
الف: خشونتى که به مرگ خشونت دیده مىانجامد.
ب: خشونتى که قربانى خشونت را مجروح و یا مصدوم مىسازد و یا خشونت دیده احساس درد مىکند، هر چند این درد خفیف باشد.
نظر داشت آیات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم علیه السلام، یوسفعلیه السلام و… دارد. در خانواده آدمعلیه السلام قابیل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و این خشونت به قتل هابیل انجامید. در خانواده فرعون نیز، آسیه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا که آسیه از شدت خشونتهاى فرعون آرزوى شهادت داشت: «و نجّنى من فرعون»
خشونت خانوادگى در عصر جاهلى نیز به شدیدترین شکل آن وجود داشت و عرب جاهلى بر زن و فرزندان خود خشونت مىکرد: «و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق» (اسراء/ ۳۱)
ب: خشونت روحى و روانى
در این شکل، قربانى خشونت از جهت روح و روان اذیت و آزار مىشود. بر اساس این نوع از خشونت اگر همسر و فرزندان از دیدار آشنایان و اقوام بازداشته شوند و یا ارتباطات ایشان محدود گردد، ایشان قربانى خشونت روحى و روانى شدهاند.
خشونت روحى و روانى نیز در شمارى از آیات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده نوحعلیه السلام و یوسفعلیه السلام، حضرت نوحعلیه السلام و یوسفعلیه السلام قربانى خشونت روحى و روانى گشتند. برادران یوسفعلیه السلام وقتى در مصر توقیف شدند و یوسفعلیه السلام پیمانه را از بار برادرش بنیامین بیرون آورد، آنها غافل از آن که مخاطب ایشان یوسفعلیه السلام است، بنیامین را مانند یوسف دزد خواندند و با این سخن یوسفعلیه السلام را بسیار آزار دادند، اما یوسف علیه السلام ناراحتى خود را پنهان داشت:
«قالوا إن یسرقفقد سرق اخله منقبل فأسرّها یوسففىنفسه و لم یبدها لهم» (یوسف/۷۷)
«برادران گفتند: «اگر او دزدى کند، (جاى تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد! یوسف (سخت ناراحت شد و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد.»