به مثل بزرقطوناست دل اهل کمال تا درست است دوا، درشکند سم گردد
(لغت نامه، به نقل از تعلیقات دیوان مجیر)
خابیدن: جویدن، به دندان نرم کردن (معین).
جلّاب (به ضم لام): گلاب (معین).
خمیر مایه: قطعه خمیر ترشی که داخل خمیر نان کنند و کنایه از اصل و منشأ چیزی (فرهنگنامه شعری)
این مصرع تمثیل است.
معنی بیت: در دنباله بیت قبل و حقیر شمردن دوا و درد در دنیا میگوید: تخم نبات (بزرقطونا) را ببین که موقع خاییدن، انگار که منشاء زهر است در حالی که عجین گلاب شده است (به عبارت دیگر شاعر میگوید، با وجود اینکه اصل و منشاء دنیا و باطن آن پست و بی مقدار است، ظاهراً پاک و گوارا به نظر میرسد).
۷)بر آشیان جهان خوشدلی مجوی که کس نیافت شهپر عنقا بر آشیان غراب
شهپر: شاه پر، پر اولین بال جانوران پرنده را گویند (برهان).
عنقا: قصیدهی ۱، بیت ۱۱.
در بیت آرایه ردالعجز علی اصدر وجود دارد.
در بیت تشبیه مضمر نیز وجود دارد.
بین شهپر و عنقا و نیز غراب، تناسب وجود دارد.
مصرع دوم تمثیل است.
آشیان جهان: اضافه تشبیهی.
معنی بیت: در این دنیا، انتظار خوشدلی نداشته باش، همانطور که هیچ وقت از آشیانه ی غراب شهپر سیمرغ نتوان یافت.
۸)تو دل بر آتش وحدت بسوز تا نکنند جهان بی نمک از گوشه دل تو کباب
آتش وحدت: اضافه تشبیهی
بین آتش، بسوز، دل و کباب، تناسب و همچنین بین آنها با بی نمک ایهام تناسب وجود دارد.
معنی بیت: اگر میخواهی این دنیای پست و بی وفا، دل تو را نسوزاند و غمگینت نسازد، دلت را در آتش تجرد و یگانگی خداوند بسوزان و از کثرت و تعلق خود را رها و مجرد ساز و خود را در حق فانی ساز.
۹)شکم مشو همه چون کوزه فقاع ز حرص مگر که در خور تریاقها شوی چو سداب
فقاع: معرب فوگان، شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند، آب جو (معین).
فقاع از مشروبهای گاز دار بوده و در کوزههای سنگین نگهداری میشده است و آن را در میان یخ میپروردند تا خنک شود. (فرهنگ لغات و تعبیرات).
تریاق: مأخوذ از یونانی، معجونی است مرکب از داروهایی چند که وقتی آن را دوای مخصوص همه اقسام سموم حیوانی و لاغ افعی میدانستند، از راه لفظ اطبا گویا او را تفسیر نکردهاند، اما معنی او، از روی تفهیم در روزگار ما آنست که هر دارویی که مضرات زهرها را دفع کند او را تریاق تعریف کنند… پادزهر، فادزهر، پازهر. و در بیت زیر که از فخرالدین اسعد گرگانی است به خاصیت پادزهری آن اشاره شده است:
کسی کش مار نیشی بر جگر زد ورا تریاق سازد نی طبر زد
(تعلیقات دیوان مجیر)
سداب: گیاهی باشد دوابی مانند پودنه، به یونانی فیج و در تنکابن و دیلم پیم نامند. و چون داخل نبیذها کنند باعث خوشبویی آن و شدت اسکار و دفع ضرر آن میگردد و دو درهم او جهت ازاله درد گزیدن عقرب و رتیلا مجرب و به دستور جهت گزیدن سگ دیوانه مفید، و نظامی میگوید:
بفرمود کآرند لختی سداب بر آن اژدها زد چو بر آتش آب
(تعلیقات دیوان مجیر)
معنی بیت: همچون کوزه آب، سراپا حریص شکم مباش تا چون سداب که آن را برای خوشبویی و شدت اسکار و دفع ضرر به شراب اضافه میکنند، عجین پادزهر و سزاوار مخلوط شدن با تریاق گردی (حرص را رها کن تا شایسته صعود معنوی و ارتقاء باشی).
۱۰)تو تشنهای و درین مهد خاک چون طفلان به پیش چشم تو یکسان شدست آب و سراب
مهد خاک: گهواره زمین (اضافه تشبیهی).
بین آب و سراب، جناس مطرف یا مزید وجود دارد.
معنی بیت: ای انسان! تو در این جهان خاکی مانند تشنه ای هستی که چون کودکان آب را از سراب تشخیص نمیدهی. (فریفتهی این دنیای غدار شدهای).
۱۱)چو زد پلنگ شب و روزت آب وحدت جوی که زخم خورده او را گریز نیست ز آب
۱۲)به طمع هم نفسی جان مکن که از پی این بس دوید و ندید آفتاب گردون تاب
پلنگ شب و روز: کنایه از روزگار .
آب وحدت: اضافه تشبیهی
بین آب و جوی، ایهام تناسب وجود دارد.
گردون تاب: گردون تابنده، بر گردون تابنده (صفت فاعلی مرکب مرخم).
توضیح: کسی را که سگ هار یا گرگ هار دندان بگیرد هار میشود «و حالت عجیب پیدا میکند» چنانکه گفتهاند که از آب بترسند (فرهنگ اشارات). زخم خورده پلنگ نیز از آب میترسد ولی بالاخره نمی تواند از آب و خوردن آن بگریزد.
معنی بیت: وقتی که روزگار ترا چون پلنگی زخمی کرد در پی آب وحدت و تجرد باش، چرا که زخم خورده پلنگ با اینکه از آب میترسد ولی نمیتواند از آن بگریزد (برای رهایی از شر روزگار به عالم تجرد و وحدت پناه ببر).
معنی بیت: در این دنیا در پی یار یکدل و با وفا و هم نفس نگرد، چنانکه آفتاب گردون تاب در سیر و سفر مداوم خود هم سفری ندارد و همیشه تنها و یگانه است.
۱۳)فلک به شکل حبابست و نیک عهدی او خوش است سخت ولی کم بقاست همچو حباب
صنعت : ردالعجز علی الصدر (با کمی تسامح)
معنی بیت: این فلک گردنده که ظاهری به شکل حباب دارد، اگرچه در آغاز و به ظاهر نیک عهد می نماید ولی نیک عهدی او مانند عمر حباب کم دوام و بی ثبات است.
۱۴)ازان چو گوی و چو دولاب خشک مغزی و تر که پای بستهای از هفت گوی و نُه دولاب
گوی: به معنی تکمه باشد که گوی گریبان است. و مطلق گلوله را نیز گویند عموماً… و گلولهای از چوب سازند و با چوگان بازند خصوصاً. (برهان)
خشک مغز: کنایه از سودایی مزاج، سبکسر، هرزهگو، پریشان، تندخو و کله خشک (فرهنگنامه شعری).
تر: مرطوب، شخص ملوث، فاسق، کنایه از شخصی که به اندک چیزی از جای درآید (معین) ظاهراً در اینجا به همین معنی اخیر به کار رفته است.
پای بسته: پا بسته: آنکه پای وی در قید باشد، محبوس، دربند (معین).
هفت گوی: کنایه از هفت اختر، هفت سیاره (تعلیقات دیوان مجیر).