مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
طراحی بهینه مقاوم مشارکتی با رویکرد چندهدفی برای حامل فضایی با احتساب عدم قطعیت- قسمت ۶
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

شمای موشک حامل سفیر

 

تقسیم‌بندی موشک‌های حامل
 

موشک‌های حامل در دسته‌ های مختلفی تقسیم‌بندی می‌شوند. همان‌طور که از‏ شکل۱-۲ پیداست، موشک‌های حامل بر اساس نحوه طراحی، نحوه ترکیب ساختاری، تعداد دفعات استفاده، نوع محموله، محدوده کاربرد و کلاس وزنی به دسته‌ های مختلفی تقسیم می‌گردند که هرکدام را به‌اختصار توضیح می‌دهیم.

تقسیم‌بندی موشک حامل[۱۵]

 

کلاس وزنی موشک‌های حامل
 

موشک‌های حامل ازنظر کلاس وزنی به چهار گروه سبک، متوسط، سنگین و فوق سنگین تقسیم می‌شوند. موشک‌های حامل کلاس سبک، موشک‌هایی هستند که قابلیت حمل جرم بار محموله آن‌ ها به مدار ارتفاع پایین زمین (LEO) کمتر از ۱ تن و موشک‌های حامل کلاس متوسط، موشک‌هایی هستند که جرم بار محموله قابلیت حمل جرم بار محموله آن‌ ها به مدار ارتفاع پایین زمین بیشتر از ۱ تن و کمتر از ۱۰ تن و موشک‌های حامل کلاس سنگین، موشک‌هایی هستند که قابلیت حمل جرم بار محموله آن‌ ها به مدار ارتفاع پایین زمین بیشتر از ۱۰ تن و کمتر از ۲۰ تن و موشک­های حامل کلاس فوق سنگین، موشک‌هایی هستند که جرم بار محموله آن‌ ها بیشتر از ۲۰ تن باشد.

 

محدوده کاربردی موشک‌های حامل
 

موشک‌های حامل ازنظر محدوده کاربردی به سه دسته طبقه‌بندی می‌شوند. دسته اول دارای محدوده کاربردی نزدیک زمین، دسته دوم دارای محدوده کاربردی بین سیاره‌ای و دسته سوم نیز دارای محدوده کاربردی خارج منظومه شمسی می‌باشند.

 

بار محموله موشک‌های حامل
 

موشک‌های حامل ازنظر نوع بار محموله به دو دسته سرنشین دار و بدون سرنشین تقسیم‌بندی می‌شوند. موشک‌های حامل سرنشین دار موشک‌هایی هستند که برای حمل سفاین فضایی باسرنشین از آن‌ ها استفاده می‌گردد و در مقابل موشک‌های حامل بدون سرنشین برای حمل انواع محموله‌های فضایی بدون سرنشین مورداستفاده قرار می‌گیرند. معمولاً کلاس این نوع موشک‌ها از نوع سنگین و فوق سنگین می‌باشند.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
 

 

تعداد دفعات مصرف
 

ازنظر تعداد دفعات مصرف موشک‌های حامل به دو دسته یک‌بارمصرف و چند بار مصرف تقسیم‌بندی می‌شوند. معمولاً موشک‌های حامل چند بار مصرف دارای این قابلیت هستند که پس از بازیابی به‌صورت کلی یا جزئی دوباره مورداستفاده قرار گیرند. برای مثال موشک حامل سفیر یک‌بارمصرف و شاتل فضایی چند بار مصرف می‌باشد.

 

نحوه ترکیب ساختاری موشک‌های حامل
 

ترکیب ساختاری موشک‌های حامل به تعداد مراحل، نحوه چیدمان مراحل و ساختار مقاومتی سازه موشک حامل برمی‌گردد.

 

تعداد مراحل
 

موشک‌های حامل امروزی جزء حامل‌های چندمرحله‌ای هستند؛ به‌عبارت‌دیگر تاکنون حداقل مراحل لازم برای رسیدن به‌سرعت و ارتفاع مداری و قرار دادن محموله در مدار، از دو مرحله به بالا بوده است؛ اما تحقیقات برای ساخت حامل‌های تک‌مرحله‌ای انجام‌شده تا شاید بشر بتواند در آینده به فناوری ساخت حامل تک‌مرحله‌ای دست پیدا کند.‏ شکل۱-۳ تأثیر پارامترها بر انتخاب تعداد مراحل حامل فضایی را نشان می‌دهد.

تأثیر پارامترها بر انتخاب تعداد مراحل حامل فضایی
در ‏ شکل۱-۴ شمای مأموریتی یک حامل سه مرحله‌ای را می‌بینید.

بلوک های حامل فضایی ساترن

 

نوع ترکیب موشک‌های حامل
 

ترکیب ساختاری موشک حامل به دو بخش ساختار سری و ساختار خورجینی طبقه‌بندی می‌شود. موشک‌های سبک‌تر ساختار سری دارند. در این نوع ساختار باک‌های پیشران روی یکدیگر قرار می‌گیرند و همین مسئله منجر به افزایش طول حامل می‌گردد که مشکلات سازه‌ای را به همراه خواهد داشت. درعین‌حال سادگی، سبکی و کوچک بودن عملگرهای کنترلی از محاسن ساختار سری می‌باشد. در ساختار خورجینی باک‌های پیشران در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند به همین دلیل طول موشک کوتاه‌تر می‌گردد. اما مشکلات کنترلی و افزایش قطر موشک را در پی خواهد داشت. در‏ شکل۱-۵ دو موشک با ساختار سری و خورجینی مشاهده می‌شود.

ساختار سری و ساختار خورجینی در موشک حامل

 

 صنایع تولید بخش‌های مختلف حامل فضایی
 

با توجه به پیچیدگی و گستردگی طراحی و ساخت یک حامل فضایی، متخصصین و مهندسان زیادی در بخش‌های مختلف عملیات طراحی و ساخت را به عهده می‌گیرند. در ادامه به معرفی تعدادی از این بخش‌ها می‌پردازیم.

 

بخش طراحی و تحقیقات
 

پس از تعیین مأموریت و ارسال سفارش به صنعت از سوی کارفرما، کار طراحی آغاز می‌گردد. در فاز طراحی مهندسان سیستم، با توجه به محدودیت‌ها و قیود موجود، سعی می‌کنند مناسب‌ترین طرح را استخراج کنند. طراحی به دو صورت امکان‌پذیر است. طراحان در حالت اول بر اساس حامل‌های موجود، حامل متناسب با مأموریت را طراحی می‌نمایند و یا در حالت دوم یک طرح جدید را ارائه می‌کنند. البته حالت اول مرسوم‌تر است و بسیاری از حامل‌های موجود، بر اساس حامل‌های سابق طراحی شده‌اند. پس‌ازاین که طراحی مفهومی انجام شد، طرح کلی اولیه به صنایع مرتبط ارسال شده و هر صنعت موظف است طرح دقیق زیرسیستم مربوطه را ارائه نماید. با توجه به اینکه چهارچوب اصلی حامل در فاز طراحی مفهومی شکل می‌گیرد، انتخاب روش طراحی برای دستیابی به بهینه‌ترین طرح بسیار مهم است. بر این اساس طراحان با توجه به آزادی عملی که در این فاز دارند، متناسب باهدف اصلی و مدنظر کارفرما مثل کاهش هزینه، کاهش جرم اولیه حامل و یا افزایش قابلیت اطمینان روش طراحی را انتخاب می‌کنند.

 

صنایع موتور
 

در این بخش با توجه به تراست موردنیاز و ابعاد به‌دست‌آمده از فاز طراحی مفهومی، موتور یا موتورهای متناسب برای حامل طراحی و ساخته می‌شوند و یا از میان موتورهای موجود انتخاب می‌گردند. آنچه در طراحی و یا انتخاب موتورها باید به آن توجه داشت مقدار ضربه ویژه[۲۲] موتور می‌باشد. ضربه ویژه یکی از مشخصات موتور بوده و برابر است با مدت زمانی که یک نیوتون پیشران در موتور مورد نظر بتواند با احتراق خود نیرویی معادل یک نیوتون تولید کند. معمولاً موتورهایی که از پیشران مایع استفاده می‌کنند ضربه ویژه بالاتری نسبت به موتورهای با پیشران جامد دارند.

 

صنایع سازه
 

سازه حامل‌های فضایی باید سبک و درعین‌حال مقاوم باشد. در برخی حامل‌ها با توجه به اینکه باک پیشران دراز بوده و قسمت زیادی از حجم حامل را به خود اختصاص می‌دهد، بدنه باک را طوری می‌سازند که دیگر نیازی به استفاده از پوسته نبوده و پوشش باک همان پوشش خارجی حامل است. البته بدیهی است که ابعاد و ضخامت سازه حامل باید به‌گونه‌ای انتخاب شود که در مقابل تنش‌ها و فشارها و همچنین خیز موشک مقاومت کرده و از هم نپاشد.

 

صنایع پیشران
 

وظیفه صنایع پیشران تولید پیشران متناسب با نوع سیستم پیشرانش می‌باشد. پیشران‌ها به انواع مختلفی تقسیم‌بندی می‌شوند. پیشران‌های جامد، مایع، هیبرید و هیبرید معکوس از نمونه دسته‌بندی پیشران‌ها هستند.

 

صنایع هدایت و کنترل
 

مجموعه قطعات الکتریکی و الکترونیکی و همچنین عملگرهای کنترلی در این قسمت ساخته می‌شوند. کامپیوتر پرواز، ژیروسکوپ‌ها، شتاب سنج‌ها و تجهیزات ناوبری که وظیفه تشخیص موقعیت دقیق موشک را بر عهده دارند، از خروجی‌های این قسمت می‌باشند.

 

صنایع تجهیزات پرتاب
 

کلیه تجهیزات موردنیاز برای حمل، آماده‌سازی و پرتاب حامل در این بخش تهیه می‌شود. طراحی برج سرویس مستقر در سایت پرتاب نیز در این بخش صورت می‌گیرد.

 

طراحی حامل‌های فضایی
 

همان‌طور که گفته شد بخش تحقیقات و طراحی، یکی از بخش‌های اصلی و مهم در صنایع تولید حامل‌های فضایی به شمار می‌رود. این بخش با دریافت یک سفارش به بررسی روش‌های مختلف طراحی حامل فضایی می‌پردازد تا درنهایت به کمک یکی از روش‌های موردبررسی واقع‌شده، طراحی کلی حامل فضایی را انجام دهد. سیکل طراحی و توسعه بیشتر پروژه­ های فضایی دارای پنج فاز زیر می­باشد:

 

 

فاز اول) طراحی مفهومی
 

فاز دوم) طراحی اولیه
 

فاز سوم) طراحی دقیق
 

فاز چهارم) آزمایش
 

فاز پنجم) ساخت نمونه
 

در فاز اول مشخصات کلی حامل از قبیل تعداد مراحل و محدوده‌های تراست، جرم و ابعاد هر مرحله و همچنین ضرایب جرمی انرژیتیک به دست می‌آید. اطلاعات به‌دست‌آمده در این فاز ممکن است با مقادیر نهایی حدود ۲۵ درصد اختلاف داشته باشد. در فاز دوم اطلاعات به‌دست‌آمده در فاز اول برای هر زیرسیستم با دقت بیشتری تحلیل و بررسی می‌شوند و نهایتاً مشخصات جزئی‌تری از حامل به دست می‌آید. در فاز طراحی دقیق، ابعاد دقیق زیرسیستم‌ها و نقشه‌های ساخت آن‌ ها و همچنین جانمایی آن‌ ها در حامل تعیین می‌شود. پس از تست و آزمایش این زیرسیستم‌ها به‌طور جداگانه و باهم و تطبیق عملکرد آن‌ ها در کنار یکدیگر، نمونه اولیه تولید می‌گردد. نهایتاً پس از رضایت از عملکرد نمونه اولیه، تولید تعداد دلخواه از این حامل‌ها آغاز می‌گردد. (‏ شکل۱-۶)

روند طراحی حامل فضایی
در پیوست نیز جهت آشنایی، لیست موشک‌های حامل فعال یا درحال توسعه دنیا به همراه جزئیاتشان در جدول پ۱ و مشخصات حامل­های فضایی جمهوری اسلامی ایران در جدول پ۲ آورده شده است.

 

جمع­بندی
 

با توجه به توضیحاتی که در این فصل آورده شد، در این پایان نامه به دنبال طراحی یک حامل با پیشران مایع و در کلاس متوسط هستیم. محدوده کاربردی حامل برای پرتاب محموله بدون سرنشین به مدار نزدیک به زمین می باشد. حامل از نوع حامل های یک بار مصرف خواهد بود و دومرحله ای می باشد. ساختار حامل مدنظر سری هست و نوع طراحی نیز طراحی جدید می باشد. سطح طراحی نیز در فاز طراحی مفهومی خواهد بود.

 

فصل دوم
 

مبانی و مفاهیم

 

طراحی بهینه چند موضوعی
 

 

مقدمه
 

برای طراحی سیستم‌های بزرگ و پیچیده مانند حامل‌های فضایی، نیاز داریم تا بین اهدافی که مدنظر داریم تعادل ایجاد کنیم. زیرا گاهی برخی اهداف با اهداف دیگر در تعارض هستند و تلاش برای ارضای یک هدف ممکن است به فاصله گرفتن از اهداف دیگر بینجامد. این اهداف می‌توانند بهبود عملکرد، افزایش قابلیت اطمینان، ساده‌سازی طرح و یا کاهش هزینه‌ها باشند.
طراحی مفهومی یک حامل فضایی، پیکربندی و خلاصه‌ای از وضعیت کلی حامل را ارائه می‌دهد. معمولاً این طراحی در جهت رسیدن به عملکرد مناسب (یا به تعبیری کاهش وزن حامل) برای ارضاء شرایط یک مأموریت تعریف‌شده خواهد بود. پیکربندی را می‌توان شامل موارد زیر دانست:

 

 

مشخص کردن تعداد بلوک و مراحل ماهواره‌بر
 

انتخاب نوع فناوری
 
 

نظر دهید »
بررسی رابطه احساس بی هنجاری -آنومی- با امکان کنش ارتباطی- قسمت ۵
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

سیمن از علمای اجتماعی است که کوشیده است ابعاد از خود بیگانگی را تعریف کند. وی بیگانگی اجتماعی را از نظر فرد در رابطه با اجتماع، یعنی از دید روان شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار داده و دراین رابطه پنج متغیر زیر را از هم تمیز می‏دهد.


۱- ناتوانی[۶۵]: به حالتی گفته می شود که فرد قادر به تحت تاثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نباشد.
۲- بی معنایی[۶۶]: احساسی است که شخص تصور کند برای اعمال واعتقادات خود خطوط راهنمایی دراختیار ندارد.
۳- بی هنجاری[۶۷]: حالتی است که فرد احساس می کند برای رسیدن به هدف های ارزنده خود نیاز به وسایل نامشروع دارد.
۴- انزوای اجتماعی[۶۸]: هنگامی است که شخص احساس می کند با ارزش ها و معیارهای جامعه بیگانه شده است.
۵- از خودبیزاری یا جدایی از خویشتن[۶۹]: سیمن میزان و درجه هر رفتاری را براساس پاداش های مورد انتظار آتی می بیند و چون مارکس معتقد است؛ پاداش منحصراً درخود عمل نهفته نیست بلکه نسبت به کار امری خارجی است.
تمامی این تعاریف و این متفکران بی‏هنجاری را در سطحی فردی در قالب احساس بی‏هنجاری یا بی‏هنجاری، عملیاتی و تئوریزه کرده‏اند.
احساس بی‏هنجاری به حالتی ذهنی از بی‏هنجاری اشاره دارد، که احساس بریدگی از اجتماع، ناامیدی، جدایی، بیگانگی از نهادهای اجتماعی و احساس بی‏قدرتی را دربرمی‏گیرد و به واسطه‏ی این حالت فردی، موقعیت ساختار اجتماعی را به مثابه یک کل نشان می­دهد (حیدری، ۱۳۹۱). این احساس فردی که تجلی ساختارهای اجتماعی است واجد سه بعد بی معنایی و بی اعتمادی، بی‏قدرتی و بت وارگی پول است که در سطح فردی عملیاتی می شود (حیدری و دیگران، ۲۰۱۱؛ حیدری و دیگران، ۲۰۱۳).
با این شرح مفهوم احساس بی‏هنجاری به مثابه­ی حالتی فردی که تجلی ساختار اجتماعی است مورد استفاده­ی بسیاری از محققان این حیطه از لئو سرول (۱۹۵۶) تا کائو (۲۰۰۷) قرار گرفته است و بیش از ۱۹ گونه عملیاتی شدن از احساس بی‏هنجاری وجود دارد (خلاصه‏ای از این عملیاتی شدن‏ها را می‏توان در حیدری، ۲۰۱۱) مشاهده کرد.
ب) رویکردهای جامعه­شناختی
قواعد و هنجارها در کنش‏های متقابل انسان‏ها تعیین کننده‏ی رفتار آن‏ها هستند و پیروی از آن‏ها به سامان و توازن جامعه می‏انجامد. مادامی که این هنجارها و قواعد قدرت تنظیم کنندگی خود را داشته باشند و افراد نسبت به آن‏ها بی‏تفاوت نشوند. در غیراین‏صورت جامعه به وضعیت بی‏هنجاری یا آنومیک مبتلا می‏شود(رفیع پور:۱۳۷۸). بی‏هنجاری پدیده‏ای مدرن است و پیامد فرایند مدرنیزاسیون در ابعاد گوناگون. این فرایند سبب می‏شود تا ساختارهای ارزشی اعتبار خود را از دست داده و انسان‏ها در شرایطی دوگانه و فضایی مبهم دچار سرگشتگی شوند.
دورکیم[۷۰] نخستین کسی بود که مفهوم بی‏هنجاری را، در سال ۱۸۹۳ در کتاب خود، تقسیم کار در جامعه، وارد ادبیات جامعه‏شناسی کرد سپس در کتاب دیگر خود به نام خودکشی (۱۸۹۷، ترجمه‏ی اسپالدینگ [۷۱] و سیمپسون[۷۲]، ۱۹۶۶) مفهوم بی‏هنجاری را بسط داد.بعد از طرح بی‏هنجاری از جانب امیل‏ دورکیم، این مفهوم مبدل به یک سنت فکری بسیار غنی در ادبیات جرم شناسی شد به­گونه‏ای که رابرت مرتون در سال‏های ۱۹۳۸ و ۱۹۶۸ مفهوم‏پردازی دیگری از بی‏هنجاری و ریشه‏های اجتماعی آن ارائه داد، و نظریه پردازان دیگر این سنت فکری، هر یک به جنبه‏ه ای مختلفی از بی‏هنجاری پرداختند. تحقیقات میدانی متعددی در این مورد صورت گرفت که هر یک از آن‏ها به گونه‏ای به عملیاتی کردن این سازه پرداختند.
طبق نظر دورکیم جامعه‏ی بی هنجار دیگر در محدود کردن آرزوها و نیازهای ناتمامِ افراد خود در می‏ماند و با توجه به ضعف کارکردِکنترلی جامعه در اثر وضعیت بی‏هنجاری، دیگر افراد جامعه به ساختارهای ارزشی و هنجارهای موجود پایبندی ندارند و چنین پدیده‏ای به جایگزینی رفتارهای نابهنجار و ازهم‏گسیختگی اجتماعی منجر می‏شود(حیدری و دیگران،۲۰۱۱). بر پایه‏ی نظردورکیم، محدوده‏ی متغیر ضروری نیازهای بشر توسط نیروهای نظم دهنده‏ی بیرونی محدود می شود وگرنه توانایی احساس ما به خودی خود سیری ناپذیر و نامحدود است(دورکیم به نقل از کوزر و روزنبرگ،۱۳۷۸: ۴۲۲).
چنین میل بی‏پایان و نامحدودی در مواجهه با منابع و امکانات محدود جامعه در تامین وسائل دستیابی و تحقق آروزهای همه، طبق نظر مرتون، ریشه‏ی بروز بی‏هنجاری در جامعه است(گالتونگ به نقل از رجب زاده و کوثری،۱۳۸۲). این‏ مساله‏‏ برای کشورهای درحال‏توسعه شکل جدی‏تر و بحرانی‏تری به خود می‏گیرد(ستوده،۱۳۸۳: ۱۲۹)، چرا که گذار این جوامع از سنت به مدرنیته و وابستگی فنی و تکنولوژیکی آن ها به کشورهای توسعه یافته، خودبه‏خود بحران‏های شدید اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به‏بار می‏آورد. این بحران‏های محصول فرایند مدرنیزاسیون و جهانی شدن، سبب می شود تا افراد در این گونه جوامع با مواجهه با محصولات رسانه­ای و صنعتی وارداتی دست به مقایسه زده و از آنچه در جامعه‏ی آن‏ها رخ می دهد و جریان دارد سرخورده شده و نسبت به ساختارهای حاکم، اعم از اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژیکی و اجتماعی بی اعتماد شوند- رشد رسانه های بین المللی و توسعه روزافزون بنگاه های اقتصادی بزرگ در دنیای مدرن که مورد اشاره ی هابرماس بود به عنوان عوامل موثر در اختلال در کارکرد حوزه ی عمومی در جوامع مدرن و در حال توسعه- واین بی اعتمادی به ساختارهای ارزشی حاکم در جامعه، منجر به هنجارگسیختگی افراد و نهادینه شدنِ بی‏هنجاری در جوامع در حال توسعه می شود.


مساله­ی مهم دیگر که منجر به گسترش وضعیت بی‏هنجار در جوامع در حال توسعه است، شرایط سیاسی ویژه‏ی این جوامع می باشد؛ این گونه جوامع معمولاً درگیر کشمکش‏های سیاسی داخلی هستند و از سوی دیگر نظام جهانی هم بر آن ها اعمال فشار می کند و همین عوامل بی ثباتی سیاسی را در این جوامع دامن می زند که خود این بی ثباتی در بی‏ثباتی یا بی‏هنجاری اجتماعی و به تبع آن جاگیر شدنِ احساس بی‏هنجاری در افراد جامعه اثرگذار است(مرجایی: ۱۳۸۲).
آنچه که باید توجه خاصی به آن داشت این است که مفهوم بی‏هنجاری، مفهومی با سطح انتزاع بالا و دارای ابعاد مختلفی است که در سنجش آن باید مدنظر قرار گیرند. یکی از شواهدی که بالا بودن سطح انتزاع این مفهوم را نشان می‏دهد از جانب ابرکرامبی[۷۳]، هیل[۷۴] و ترنر[۷۵] (۱۹۸۸، ترجمه­ی پویان،۱۳۶۷) مطرح می‏شود از نظر این دو نویسنده بی‏هنجاری مفهومی است که درعین‏حال که به ساختار اجتماعی اشاره دارد، حالتی فردی را نیز نشان می‏دهد. به عبارت دیگر در عین حال که بر ساختار دلالت می‏کند بر حالت ذهنی کنشگر نیز دلالت می‏کند. به عبارتی دیگر می‏توان گفت که نظریه‏پردازان بی‏هنجاری خاصه دورکیم و مرتون- دو مفهوم‏پردازی مجزا و در عین حال به هم پیوسته از بی‏هنجاری را پیشنهاد کرده‏اند. مفهوم پردازی اول: بی‏هنجاری به مثابه‏ی ویژگی ساختار اجتماعی و دوم: بی‏هنجاری به مثابه‏ی حالت ذهنی کنشگر. در حالی که برخی از محققین این دو رویکرد به بی‏هنجاری را دو رویکرد مجزا می‏دانند. (فدرستون و دفلم[۷۶]، ۲۰۰۳)؛ برخی دیگر معتقدند که این دو مفهوم‏پردازی را باید یک تئوری چند سطحی دانست که سطوح خرد و کلان را به هم پیوند می‏زند( نگاه کنید به: باومر[۷۷]، ۲۰۰۷)، بدین معنا که ساختار اجتماعی و فرهنگی(سطح کلان) خود را از طریق فضای روحی روانی کنش‏گر نشان می‏دهد. یا به عبارت دقیقتر فضای روحی روانی و حالات ذهنی کنشگر بازنمایی وضعیت ساختاری هستند.
نسخه‏ی جدیدتری از نظریه‏ی بی‏هنجاری را استیون مسنر(Steven Messner) و ریچارد روزنفلد (Richard Rosenfeld) ارائه کرده اند ذیل عنوان نظریه­ی بی‏هنجاری نهادی. گرچه این دیدگاه در سطح کلان و نهادی به تبیین و بررسی پدیده ها می پردازد ولی از وجهی در پیوند است با دیدگاه هابرماس و عواملی که در اختلال در کارکرد حوزه ی عمومی بر می شمرد.
طبق این نظریه جرم و رفتار نابهنجار در جوامعی رخ می‏دهد که توازن نهادهای آن بهم خورده باشد و ارزش های اقتصادی به دیگر حوزه های جامعه رخنه کرده باشند. این چیره گی ارزش‏های اقتصادی بر ارزش‏های حوزه‏های دیگر جامعه از قبیل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همان نکته‏ای است که هابرماس به آن توجه‏می‏دهد. جایی که رشد و گسترش و قدرت‏گرفتنِ روزافزون بنگاه های اقتصادی را در دنیای مدرن یکی از اصلی‏ترین عوامل از کارافتادگی کارکردهای حوزه‏ی عمومی در زمینه‏سازی برای برقراری کنش‏ارتباطی می‏داند. جایی‏که با گسترش و نفوذ ارزش‏های اقتصادی که توسط بنگاه های قدرتمند اقتصادی تبلیغ و ترویج می‏شوند، زمینه ساز استعمار جهان زندگی توسط سیستم می‏شود(نبوی و حیدری :۱۳۹۰).
برمبنای استدلال های اندیشمندانی که در زیر معرفی می شوند، احساس بی هنجاری قابلیت تبیین در سطح فردی را نیز دارا می باشد:
باومر (۲۰۰۷) استدلال می‏کند که تئوری بی هنجاری در دو سطح خرد و کلان قابل بررسی است. در سطح کلان بی هنجاری ویژگی ساختار اجتماعی است اما تجلیات آن در قالب احساس بی هنجاری در سطح فردی مطرح می‏شود که آن را احساس بی‏هنجاری می‏نامند. بدین‏ترتیب بی‏هنجاری یک مولفه‏ی ساختاری است که در سطح فردی به قالب نگرشی و حالتی فردی در می‏آید. همین مسئله را فدرستون و دفلم (۲۰۰۳) در شرح دورکیم و مرتون مطرح می‏کنند و معتقدند مفهوم‏پردازی این دو متفکر در مورد بی‏هنجاری به گونه‏ای تلفیق سطح خرد و کلان است. در این معنا که سطح کلان بی‏هنجاری به مثابه‏ی حالتی ساختاری خود را در سطح خرد در قالب احساس بی‏هنجاری[۷۸] نشان می‏دهد. از نظر ابرکرامبی[۷۹] و دیگران (۱۳۶۷: ۳۴ ) بی‏هنجاری مفهومی است که در عین حال که به ساختاراجتماعی اشاره دارد اما حالتی فردی را نیز نشان می‏دهد. . به عبارتی دیگر در عین حال که بر ساختار دلالت دارد بر کنش‏گر نیز دلالت می‏کند .
در تبیین مسائل جامعه شناختی همواره با یک دوگانگی مواجه هستیم که ساختار را تعیین کننده بدانیم یا کنشگر را (کرایب ۱۳۸۲ ، : ۳۷ )، مطابق نظر آبرکرامبی و دیگران مفهوم بی‏هنجاری با دلالت دوگانه‏ای که دارد این شکاف را پر می‏کند.
و در نهایت در پژوهش حاضر بر محور نظریه‏های بی‏هنجاری از دورکیم تا مسنر و روزنفلد تلاش خواهد شد صورت‏بندی احساس بی‏هنجاری با توجه به تحقیقات داخل و خارج کشور در زیست جهان ایرانیان بررسی شود. در این بین نظریه بی‏هنجاری مرتون و دورکیم و الگو‏های مختلف آن که در برخی پژوهش‌های داخلی به آزمون رفته و صورت‏بندی شده اند (مانند حیدری و دیگران، ۲۰۱۱، ۲۰۱۲، ۲۰۱۳؛ و هم‏چنین رفیع پور، ۱۳۷۸، مرجایی، ۱۳۸۲) بررسی شده و با نظریه کنش ارتباطی هابرماس مقایسه می شوند. در این پژوهش تلاش خواهدشد که علاوه بر برقراری ارتباط تئوریک بین بی‏هنجاری و کنش‏ارتباطی بدین صورت که احساس بی‏هنجاری مانعی است بر سرراه کنش ارتباطی، پژوهش میدانی نیز صورت گیرد تا فرضیات و ادعای نسبت این دو سازه به آزمون گذاشته شود. به نظر می‏رسد وقتی هابرماس از شرائط ایده آل گفتگو سخن می گوید بستری از نظم و قاعده را مفروض می‏گیرد که در بستر بی‏هنجار پیشاپیش محال است. برای مثال وقتی اعتماد مد نظر هابرماس است و یکی از ویژگیهای احساس بی‏هنجاری بی اعتمادی است به نظر می­رسد می توان نسبتی نظری بین این دو سازه برقرار کرد. از دیگر سو محترم شمرده شدن و پذیرش حق و اقتدار مشروع طرف گفتگو شرط دیگری برای گفتگوی ایده آل است و وقتی کنشگر بی‏هنجار از احساس بی‏قدرتی رنج می برد پیشاپیش امکان گفتگو محال است. بدین ترتیب تلاش خواهد شد که موانع کنش ارتباطی از منظر هابرماس در بستر نظریه های بی‏هنجاری قرائت شده و مفروضات حاصل از آن به آزمون تجربی گذاشته شوند.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
 

 

۲-۴- چارچوب نظری
 

در مجموع آنچه که از مرور پیشینه و مباحث نظری حاصل می‏شود گره زدن فهم کارکردگرایانه‏ی نظریه‏پردازان آنومی به فهم انتقادی هابرماس در مورد حوزه‏ی عمومی و زیست جهان است. دغدغه­ی دورکیم، مرتون و نظریه‏پردازان آنومی و هم‏چنین دغدغه‏ی هابرماس به نوعی غلبه‏ی عقلانیت اصالت سودی و ابزاری بر جهان معنایی کنشگران بود. زمانی که دورکیم در کتاب خودکشی و هم‏چنین تقسیم کار اجتماعی از آنومی به عنوان یک بحران سخن می‏گفت مسئله‏ی کلیدیش این بود که آنومی مانع شکل‏گیری پیوندهای اجتماعی و مشارکت و در مجموع شکل‏گیری فردگرایی اخلاقی است. دورکیم در نسبت جامعه و فرد بدین مسئله می‏پرداخت که فروپاشی اخلاقی جامعه مانع تحقق مدنیت و دموکراسی است (حیدری و سرحدی، ۱۳۹۲). همچنین رویکردهای روانشناختی اجتماعی به آنومی مانند رویکردهایی من­جمله سرول (۱۹۵۶) و همچنین شار و مک کلوسکی (۱۹۶۵) و رویکردهای جدیدتری مانند اگنیو (۱۹۹۷-۲۰۰۰) بر وجوه معنایی و روانی آنومی تاکید دارند. این رویکردها نشان می­ دهند که آشفتگی ساختاری به آشفتگی روانی می­انجامد و این آشفتگی روانی معنادهی به کنش را مختل می کند. از این حیث هابرماس وقتی به موانع کنش توجه می­دهد از دو دسته موانع درونی و بیرونی سخن می­گوید. در جایی که هابرماس اندیشه های فروید را جذاب می­یابد بر موانع درونی و روانشناختی کنش ارتباطی تاکید می کند. این موانع درونی قسمی از آنومی درونی و روانی هستند که پدیدارهای وضعیت ساختاری هستند.
مرتون (۱۹۶۸) نیز زمانی که به آنومی می‏پرداخت مسئله‏ی اصلیش این بود که غلبه‏ی کدهای اقتصادی و اصالت سودی در شکل آرزومندی‏های افسارگسیخته و هم‏ارزیش با شکاف‏های طبقاتی موجود در نظام سرمایه‏داری چگونه‏ بحرانی اخلاقی/مدنی را پدید می‏آورد که بستری برای فقدان مشارکت و فردگرایی دموکراتیک است. این نوع نگاه در آرای هابرماس (به عنوان یکی از بزرگترین تلفیق‏گران نظری در نظریه‏پردازی معاصر) در کنار فهمی انتقادی که هابرماس از مکتب فرانکفورت به ارث می‏برد دوباره مسئله‏ی مدنیت، زیست­جهان، دموکراسی و اخلاق مدنی و مشارکت را این­بار در نسبت نظریه‏ی انتقادی و نظریه‏ی کارکردگرایانه پیش می‏کشد. همانطور که در بخش مبانی نشان دادیم هابرماس برخلاف پیشینیان خود در مکتب فرانکفورت (آدورنو، بنیامین و هورکهایمر) به پتانسیل‏های عقل روشن‏گری و دموکراسی ایمان دارد. ایمان او از خوانش نظریه‏های منتسب به تفکر راست آمریکایی (از پارسونز تا مرتون که متأثر از دورکیم هستند)ناشی می‏شود و تلاش می‏کند در فهمی انتقادی لحظه‏ی اخلاق مدنی، دموکراسی و فردگرایی را تاسیس کند. این تلاش نظری حاوی اشاراتی تجربی است که مهمترین آنها برای پژوهش حاضر نسبت وضعیت آنومیک با کنش ارتباطی است. کنش ارتباطی برون­داد تمامی تلاش­ های نظری هابرماس برای دفاع از جامعه مدنی در برابر استعمارهای عقل ابزاری است. مهمترین تجلی عقل ابزاری غلبه­ اخلاقیات سودمدار و اقتصادی است که در رویکرد نظری مرتون و هم‏چنین مسنر و روزنفلد وجود دارد. هم‏چنین آنومی که در رویکردهای روانشناسی اجتماعی بدان پرداختیم و در قالب احساس آنومی تئوریزه می‏شود یکی از زمینه‏های فقدان مشارکت اجتماعی ـ سیاسی به عنوان بروندادهای کنش‏ارتباطی در نظر گرفته شده است. در مجموع چکیده مبانی نظری که مرور شد ادعا دارد که آنومی و کنش ارتباطی با یکدیگر ارتباط معکوس دارند و این ارتباط حاصل خوانش هابرماس از نظریه­پردازان کارکردگرایی است که به آنومی می‏پردازند.
نگرش انتقادی نسبت به دنیای مدرن در بیشتر آثار غیرمارکسیستی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم حضور دارد. از دید آنها در جوامع مدرن صنعتی، مردم افراد تک افتاده یا توده­ای بی شکل تلقی می­شوند، که در آن همه­ی چیزهای خوب مربوط به فردیت از میان رفته­اند. دنیای مدرن نوعی برهوت معنوی تلقی می شود، هر گونه معنایی از زندگی رخت برمی­بندد و مردم در دنیایی که قادر به درک آن نیستند، تهی بوده و روحیه­ی خود را باخته اند و این مضمون ها به شیوه ­های مختلف در آثار بنیانگذاران جامعه ­شناسی دیده می­ شود- در مارکس با عنوان از خود بیگانگی، در دورکیم با عنوان بی هنجاری، و در وبر با عنوان سرخوردگی.(کرایب،۱۳۸۵: ۲۶۶).
به طورویژه و از آن جهت که مدنظر این نوشتار است، این موضوع در اندیشه‏های دورکیم واجد مختصاتی است که با موضوع این پژوهش ارتباط نزدیک‏تری دارد. جامعه‏ی مدرن و تمایزاتی که در دل آن بوجود می‏آید از نظر دورکیم محصول پدیدآیی تمایزات اجتماعی و تغییر ماهیت جهان اجتماعی است. دغدغه‏ی دورکیم قوام و بقای فردگرایی و آرمان‏های دموکراسی در دل جامعه‏ی ارگانیک بود. دورکیم معتقد است که بی‏هنجاری وضعیتی است که مانع شکل‏گیری این شاکله‏ی اخلاقی می‏شود و به جای شکل‏گیری فردیت به خودسری منجرمی‏شود.
هابرماس و فهمی که از حوزه‏ی عمومی تمایزیافته و زیست جهان دارد با دغدغه‏ی دورکیم در مورد انسان اجتماعی و مبتنی بر فردگرایی اخلاقی نسبت دارد. در تمایزگذاری میان نظام و زیست جهان هابرماس فراوان از سنت کارکردباوری هنجارین برداشت می‏کند که نمایندگان اصلی‏اش دورکیم و پارسونزهستند(کرایب،۱۳۸۵: ۴۹۹). اگرچه هابرماس بر دورکیم نقد‏هایی دارد اما خود اعتراف می‏کند که در فهم زیست جهان، دورکیم برای او یک پیش‏رو محسوب می‏شود و خود را به دورکیم مدیون می‏داند چراکه دورکیم مانند هابرماس در پی بازسازی مفهوم آزادی، انسجام و اقتدار اخلاقی در جامعه است (هابرماس، ۱۹۸۱، هم‏چنین بنگرید به پیکرینگ، ۲۰۰۱)
از این حیث فهم هابرماس از زیست‏جهان با فهم دورکیم از جامعه‏ی ارگانیک و وضعیت بی‏هنجار نسبت دارد (ریتزر، ۱۹۹۶: ۵۵۰). مسئله‏ی چیرگی عقل ابزاری بر زیست‏جهان و جداکردن فرد از زیست‏جهان و امتناع کنش ارتباطی محصول چیرگی عقل ابزاریِ مبتنی بر سودمداری است که مسئله‏ی مشترک دورکیم، مرتون (۱۹۶۸) و هابرماس (۱۳۸۴ و ۱۳۸۸)بوده و هم‏چنین در مفهوم از خودبیگانگی در آرای مارکس و ماکس وبر قابل تشخیص می­باشد. مرتون در تئوریزه­کردن بی‏هنجاری معتقد است بت‏وارگی پول یکی از بسترهای رفتارهای مبتنی برخودخواهی است و دورکیم در کتابهای خودکشی و تقسیم کار نیز معتقد است افسارگسیخته شدنِ حرص و ولع انسان در وضعیت بی‏هنجار بستری است که مانع شکل‏گیری فردگرایی اخلاقی و انسجام اجتماعی در دنیای مدرن است و مانع شکل‏گیری اخلاق مسئولیت در انسان مدرن می‏شود که خطری است برای حفظ انسجام جامعه. غلبه‏ی عقلانیت ابزاری به اشکال مختلف مورد انتقاد متفکران کارکردگرایی آمریکایی از پارسونز تا مسنر و روزنفلد (۲۰۰۰) نیز بوده است. از نظر مسنر و روزنفلد چیرگی خرده نظام اقتصادی بر سایر خرده نظام‏های جامعه در عمل انسجام اجتماعی را از میان می‏برد. آنها این وضعیت را بی‏هنجاری نهادی می‏نامند. لذا بی‏هنجاری وضعیتی است که در آن کنشگر از زیست‏جهان و حوزه‏ی عمومی می‏بُرد چرا که در این وضعیت در حالتی خودسر و خودخواه قرار گرفته و مطابق ادبیات هابرماس از کنش ارتباطی می‏گریزد.
هابرماس در تئوری کنش ارتباطی (۱۹۸۴)و هم‏چنین دانش و علایق بشری (۱۹۷۲) بر دو دسته از موانع درونی و بیرونی تاکید می‏کند. ویژگی مشترک این دو دسته از موانع, تحریف نظام‏مند ارتباط و وارون جلوه دادن حقیقت ارتباطی است. موانع بیرونی مانند ایدئولوژی، سوژه‏ای ارتباط‏گریز را برمی‏سازد که گزاره‏های ایدئولوژیک را حقیقت محض می‏داند و بیرون از این گزاره‏ها امکان گفتگوی رهایی بخش و آزاد ندارد. موانع درونی نیز سندروم‏ها و حالات روانشناختی ناخودآگاه است که البته تجلیات ساختار در حالات روانی فرد است. تحریف نظام‏مند مفهومی است که هابرماس از فروید به عاریت می‏گیرد. کاری که موانع درونی و بیرونی با ارتباط می‏کنند، علاوه بر تحریف نظام‏مندِ ارتباط، خودفریبی نیز هست. خودفریبی در قالب رابطه‏ی ایده‏آل گفتگویی که هابرماس رابطه روانکاو و درمانجو را چنین رابطه‏ای می‏بیند قابل رفع است (هابرماس، ۱۹۷۲: ۲۱۹). به همان نسبت که فرد می‏تواند اسیر تکانش‏ها و وسواس‏های درونی باشد، موانع بیرونی که بر سر سوژه آوار می‏شوند نیز می­توانند مانع گفتگو و رهایی شوند. عدم رهایی از چنین موانعی از منظر هابرماس نمودی از ناپختگی است، چنانکه کانت می­پندارد، و گفتگو راه رهایی است. تاکید بر گفتگو در حوزه عمومی در واقع دفاع از حقوق بشر است.
هابرماس چنین دفاعی را در قالب ارتباط‏گرایی[۸۰]مطرح می‏کند و آن را در مواجهه‏ی بین دولت و جامعه‎ی مدنی می‏بیند. از نظر هابرماس «ارتباط‏گرایی دفاع از حقوق بشر نیز هست، و در عین حال بر نقش دولت صحه گذاشته و حتی این نقش را لازم می‏داند، یعنی تعهد دولت به مداخله در فرایند هویت‏یابی و حفظ آن. چنین مداخله‏ای حتی ضروری نیز هست، خصوصا در برهه‏هایی که بقای اقلیت‏های مذهبی، فرهنگی، اخلاقی و ملی در معرض خطر قرار می‏گیرند» (هابرماس، ۱۹۹۵: ۸۵۰). بدین ترتیب عمده‏ترین دغدغه‏ی هابرماس خودمختاری و رهایی بشر است، رهایی‏ای که در قالب عقل روشنگری امکان آن بوجود می‏آید. از این حیث دغدغه‏ی او همچنان دغدغه‏ی مدرنیته و پتانسیل‏های آن است. اگرچه هابرماس را از متفکران مکتب فرانکفورت می‏دانند اما نقطه‏ی اشتراک او با پیشینیانش در این مکتب تنها در نقد عقل ابزاری است. هابرماس همچنان روشن‏گری را دارای قابلیت برای رهایی می‏بیند و برخلاف استادش آدورنو که راه رهایی را تنها در عبور از کاپیتالیسم می‏دید- چیزی که برای آدورنو محال به نظر می‏رسید- برخلاف آدورنو و هورکهایمر (۱۳۸۹) که عقل روشن گری را در بازگشت به اسطوره تحلیل می­کردند نگاه هابرماس نسبت به عقل روشن گری مثبت است و آن را رو به پیشرفت می‏بیند. چیزی که او را از متفکران و فلاسفه‏ی قرن نوزدهم و خصوصا کانت جدا می‏کند این است که هابرماس رد این خرد را نه در پتانسیل‏های درونی سوژه، بلکه در دل تاریخ و جامعه می‏بیند. لذا هابرماس از جامعه دفاع می‏کند تا حقوق فرد را در دل جامعه تحقق بخشد. از این حیث شاید با دورکیم هم قرابت‏هایی داشته باشد(دورکیم، ۲۰۰۳). یعنی فردیت مد نظر هابرماس جز در درون جامعه­ای عقلانی ممکن نیست. از این حیث نگاه هابرماس به جامعه و نسبتش با فرد ورای دوگانه‏های رایج فرد/ جامعه، و عاملیت/ساختار قرار می‏گیرد. هابرماس مدافع جامعه و حوزه‏ی عمومی است و عقلانیت رهایی بخش را – در آثار دانش و علایق بشری و نظریه‏ی کنش ارتباطی- در دل جامعه و زیست جهان و در بستر تاریخی‏اش در نظر می‏گیرد، عقلانیتی که حاصل مدرنیته و روشنگری است. بدین منظور او نظریه‌ای در مورد علائق برسازنده‏ی شناخت[۸۱] مطرح می‏کند تا بین شناخت و رهایی ارتباط برقرار کند. علایق معطوف به چیرگی بر طبیعت در قالب کنش استراتژیک در پی منقاد کردن طبیعت و انقیاد انسان نیز هستند. این وجهی از عقل روشنگری است که مورد تاکید پیشینیان مکتب فرانکفورت نیز بود و همان عقل ابزاریِ وام گرفته از وبر است. آنچه که دغدغه‏ی هابرماس است علایق ارتباطی و رهایی‏بخش است.
تجلی­گاه این علایق رهایی­بخش در دل حوزه‏ی عمومی است. حوزه‏ی عمومی قلمرویی از زندگی اجتماعی است که در آن چیزی همچون %
 
 

نظر دهید »
نقش هیجانات در رفتارهای مرتبط با سلامت- قسمت ۹
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

* رازداری و کنترل گفتار
* عدم خودپسندی
* برداشت واقع بینانه از جهان، توجه به نشانه های خداوند و پند گرفتن از تاریخ و تجارب خود و دیگران (حسینی، ۱۳۷۷).
تعریف بهداشت روانی و سه سطح پیشگیری
بهداشت روانی عبارتند از مجموعه عواملی که در پیشگیری از ایجاد و یا پیشرفت روند و حالت اختلالات شناختی، احساسی و رفتاری در انسان نقش موثر دارند. در سال ۱۹۶۴ میلادی جرالد کپلن[۴۲] بر آن شد که بر اساس طبقه بندی سطوح بهداشت عمومی که در سال ۱۹۵۳ توسط هیولیدن و گورنی کلارک صورت گرفته بود، بهداشت روانی را نیز در سه سطح مورد بررسی قرار دهد که عبارتند از: پیشگیری اولیه، پیشگیری ثانویه و پیشگیری ثالثیه. پلکن پیشگیری اولیه یا نوع اول در بهداشت روانی را چنین تعریف می کند: «کاهش در مقدار بروز موارد اختلال روانی در یک جامعه، به وسیله مقابله کردن با شرایط آسیب زا قبل از اینکه ایجاد شوند. هدف آن پیشگیری از بیمار شدن یک فرد خاص نیست. در مقابل، کوشش می‌کند که خطر ابتلاء به اختلالات را در کل جامعه مورد نظر کاهش دهد.»
تأکید اساسی در این بخش از پیشگیری، بر رویکرد به جامعه و جمعیت مورد نظر است که در آن فعالیت های پیشگیری متوجه جمعیت «سالم» است، با این هدف که زمینه های رشد و تحول و تکامل سالم روانی را در جامعه به وجود آورد. بر اساس این رویکرد، مفهوم پیشگیری در کودکان و نوجوانان جاذبه ویژه ای برای متخصصان بهداشت روانی به ویژه روان شناسان داشته است.
پیشگیری اولیه
اشاره دارد به کاربرد روشها و ابزاری که در جلوگیری از ظهور بیماری موثر هستند و رفتارهای مثبت را تقویت می کنند. هدف مداخله در مرحله پیشگیری اولیه جلوگیری از شروع بیماری یا اختلال است، به نحوی که احتمال وقوع آن را در مقطع زمانی خاص کاهش دهد. این هدف زمانی به دست می آید که عوامل سبب زا را از بین ببریم، از انتقال و شیوع بیماری جلوگیری کنیم، عوامل خطرزا را کاهش دهیم، مقاومت را بالا بریم و سلامتی را از طریق ایجاد شرایط محیطی مناسب افزایش دهیم.
در اساس، پیشگیری اولیه را می توان در دو دسته از فعالیت های عمده خلاصه کرد:
۱- فعالیت هایی که از ایجاد بیماریها یا اختلالات روانی جلوگیری می کنند (منظور مراقبت های ویژه است).
۲- مداخله های تحقیقی برای تقویت و تحکیم سلامتی جسمی و روانی.
پیشگیری ثانویه
عبارت است از مداخله زودهنگام در شناخت و درمان سریع نشانگان یک بیماری یا اختلال با این هدف که از شیوع و گسترش آن (از نظر تعداد مورد) توسط کوتاه کردن مدت آن کاسته شود. بنابراین هدف شامل مراحل زیر می گردد: ۱- کاهش علائم اختلال (کم کردن درد و رنج) ۲- محدود کردن ادامه اختلال و رساندن آن به کمترین میزان شیوع. بر اساس نظر یکی از محققان پیشگیری به نام کاون، دو روش اساسی در پیشگیری ثانویه وجود دارد: ۱- شناسایی زودهنگام و سریع هر گونه علائم اختلال به منظور مداخله و درمان تخصصی و جلوگیری از عواقب تداوم اختلال ۲- شناسایی نشانه های اختلال در تاریخچه رشد و تکامل فرد به منظور تأمین کوتاه ترین و موثرترین روش درمان و پیشگیری.
پیشگیری ثالثیه
عبارت است از کاستن از گسترش عوارض جنبی که در حاشیه یک بیماری یا اختلال اصلی وجود دارد (که اغلب ماهیت مزمن دارد). این بخش اشاره دارد به فعالیت های توان بخشی که افرادی را که قبلاً به بیماریهای مزمن روانی طولانی مدت هستند، قادر می سازد که با حداکثر توانایی های جسمانی و روانی و اجتماعی خود فعالیت کنند. در این راستا آموزش مهارتهای شغلی و اجتماعی بسیار مفید واقع می‌شود.

در سال ۱۹۸۲ جورج البی[۴۳] ، یکی از پیشکسوتان بهداشت روانی در دنیا کوشید تا مفاهیم پیشگیری از شیوع بیماری جسمی را در مورد اختلالات روانی به کار برد. او معادله ای را که در زیر مشاهده می‌شود ارائه داد که بر اساس آن می توان نقش های جامعه، متخصصان و افراد را دستیابی به روش های پیشگیری از شیوع و گسترش بیماری یا اختلال روانی تعریف کرد. البی معتقد است که کاستن از شیوع اختلالات روانی و نابهنجاری های رفتاری را می توان با کم کردن صورت و یا ازدیاد مخرج در معادله ای که او داده است، میسر کرد. به نظر او کاستن از استدلال و افزایش سه عامل مهارت سازگاری، عزت نفس و گروه های حمایت کننده منجر به کاهش شیوع اختلال روانی می گردد. این امر به ویژه در مورد کودکان و نوجوانان مصداق بیشتری دارد. (دهقانی آرانی، ۱۳۷۴)
معادله جورج آلبی
عوامل ارگانیک + استرس / مهارت سازگاری + عزت نفس + گروه های حمایت کننده – درجه شیوع
در سال ۱۹۸۳ ، روان پزشک کانادایی به نام تومی ری گرانت متخصص کودکان و نوجوانان، سطوح مختلفی را که این روش های چندگانه پیشگیری می توانند ایجاد کنند، شناسایی کرد. مهمترین بخش از روش این متخصص، گسترده کردن شمول روش های مداخله پیشگیرانه در سطوح خانواده، اجتماعی – فرهنگی و اجتماعی – سیاسی بود. این روش فرصت بیشتری برای مداخله درمانی و پیشگیری به متخصص می دهد. بی توجهی به شرایط قانونی، حقوقی و اقتصادی در پیشگیری همه جانبه، نشانه بی توجهی به شرایط و ابزار و رویکردهای موجود در جامعه است. این گونه تحقیقات اگر طرح مناسبی داشته باشند و صحیح اجرا شوند و به درستی ارزیابی گردند، می توانند پاسخگوی پرسش های متعددی مانند آنچه در پایین می آید، باشند:

۱- سبب شناسی و بیماری شناسی ریشه ای اختلال موجود.
۲- شناسایی کلی، کجا، چه وقت، چگونگی مداخله پیشگیرانه.
۳- عناصر اصلی مداخله، نقش نسبی عناصر جداگانه مداخله، و اهمیت زمان بندی، دفعات و مدت و شدت مداخله.
۴- نقش و کنش متغیرهای میانجی در تحول اختلال یا تداوم آن، یا قطع کردن رشد و تحول سالم و تجلی رفتار بیمارگونه به جای آن.
۵- روابط متقابل متغیرهای فردی، متغیرهای میانجی و متغیرهای به دست آمده از نتایج مداخله.
بنابراین عناصر اصلی برای یک طرح مداخله پیشگیرانه شامل شناسایی عوامل زیر است:
۱- تعریف گروهی از جامعه که در معرض خطر اختلال قرار دارند.
۲- اختلال کاملاً تعریف شده ای که در جامعه وجود دارد و سبب ایجاد ناراحتی کلی در سطح جامعه می شود.
۳- نظریه کاملاً تعریف شده ای درباره سبب شناسی و علل بیمارگونه اختلال (تعریف روشن فرایندهای زیربنایی پاتوفیزلوژی و پیکوپاتالوژی).
۴- مداخله پیشگیرانه کاملاً مستدلی که هر سه عوامل بالا را در نظر می گیرد.
چنین رویکردی به ما اجازه می دهد که طیف وسیعی از روش های مداخله پیشگیرانه را در حالی آزمایش کنیم که: ۱- شرایط خاص ۲- با گروه های خاص ۳- و بیماریهای خاص موجود باشد. ولی غالباً روشن نیست که این معیارها (یا عناصر اصلی) تا کنون کاملاً و با دقت مورد پژوهش های بسیار اساسی و کنترل شده قرار گرفته اند (سیلورمن[۴۴] ، ۱۹۹۶ ؛ به نقل از: سپهریان آذر، ۱۳۸۵)
اصول بهداشت روانی
چنانکه قبلاً ذکر شد، هدف اصلی بهداشت روانی، پیشگیری است و این منظور به وسیله ایجاد محیط فردی و اجتماعی مناسب حاصل می‌گردد.
اصول اساسی بهداشت روانی عبارت است از:
۱- احترام فرد به شخصیت خود و دیگران.
۲- دانستن این حقیقت که رفتار انسان معلول عواملی است.
۳- دانستن این حقیقت که رفتار انسان معلول عواملی است.
۴- آشنایی به اینکه رفتار هر فرد تابع تمامیت وجود اوست.
۵- شناسایی نیازها و محرکهایی که سبب ایجاد رفتار و اعمال انسان می شود.
دیدگاه ها و نظریه ها در سلامت روانی

از نظر تاریخی کلیه دیدگاه ها و نظریه های ارائه شده در مورد سلامت روانی را می توان در سه گروه کلی جای داد. نخست دیدگاه‌هایی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر مدل پزشکی که ذکر آن رفت قرار داشته و دارند. این دسته از نظریات را می توان تحت عنوان کلی «دیدگاه گروهی» مطرح کرد. دوم نظریاتی که تحت تأثیر رویکرد انسان گرایی مطرح شده اند و اصولاً بر فردیت انسان تأکید می ورزند. این دسته از نظریات را می توان تحت عنوان کلی «دیدگاه فردی» مورد بررسی قرار داد. و سوم، نظریه هایی که کلاً جامعه و معضلات اجتماعی را مورد بررسی قرار داده اند و تحت عنوان کلی «دیدگاه اجتماعی» قابل تجزیه و تحلیل هستند.
دیدگاه گروهی شامل هسته اصلی نظریات مطرح را روان شناسی و روان پزشکی سنتی می شود. نظریه پردازهای سنتی درباره شخصیت، روان تحلیل گری و روش های سنجش، در این گروه قرار می گیرند. برخی از پیش فرض های عمده دیدگاه گروهی را می توان در چند مورد خلاصه کرد:
۱- اینکه فرد بیمار ناتوان است و درمان بدون مداخله مستقیم وی امکان پذیر است.
۲- اینکه بیماریهای روانی و به طور کلی اکثر خصوصیات رفتاری و روان شناختی انسانی مشخصاً قابل طبقه بندی است و در نتیجه بیماریها و افراد مبتلا به بیماری را می توان در گروه های شخصی قرار داد.
۳- چون که افراد را می توان در طبقات و دسته های مشترکی قرار داد پس روش هایی که برای درمان یک بیماری خاص کاربرد دارد، برای افراد مبتلا به آن بیماری نیز مشترک است.
۴- هر چند ابعاد وجودی انسان به چند بعد جسمانی روانی و اجتماعی تقسیم می شود ولی تأکید اساسی بر بعد جسمانی است.
دیدگاه فردی در اصل به مخالفت دیدگاه گروهی برخاسته است. دانشمندان چون مازلو و راجرز در پنجاه سال گذشته بر فردیت انسان و نقشی که خصوصیات منحصر به فرد انسان در شکل گیری معنای بیماری روانی ایفا می کنند تأکید ورزیده اند. این محققین اصرار دارند که اولاً انسان موجود ناتوانی نیست و قدرت تصمیم گیری و حق انتخاب در وی وجود دارد. اختلالات روانی به دلیل وجود ناتوانی یا ضعف در فرد نیست، بلکه به دلیل نیازهای ارضا نشده به وجود می‌آیند. ثانیاً پیروان دیدگاه فردی انسان را موجودی پویا و زندگی را هدفمند می بیند و اعتقاد دارند بیماری روانی واکنش فرد در مقابل بازداشته شدن از روند طبیعی رشد روانی و معنوی است. این در حالی است که تجربیات هر انسانی منحصر به فرد است و طبقه بندی افراد بر حسب نوع بیماری ساده انگاری و نادیده گرفتن پیچیدگی ماهیت بشر محسوب می شود. در نتیجه باید تأکید بر تجربیات منحصر به فرد انسان باشد و با توجه به نیازهای فردی برنامه ریزی شود.
دیدگاه گروهی درباره تشخیص و درمان بیماری نمونه ای از فلسفه تأثیر بیولوژیک است. فلسفهای که کاهش گرایی و در نتیجه مدل پزشکی از مشخصات و ویژگیهای آن هستند. معتقدین این دیدگاه عوامل فیزیکی و بیولوژیکی را پایه هستی بشر می دانند و معتقدند که کلیه حالات ذهنی و فکری بشر زیر بنای ملکولی و سلولی دارد.
پیروان دیدگاه اجتماعی مانند لینگ تحت تأثیر نهفت های ضد روان پزشکی با دیدگاه گروهی چنان شدید به مخالفت برخاسته اند که اصلاً بیماری روانی را یک نابهنجاری قلمداد نمی کنند و جامعه را بیمار و نابهنجار می بینند. این محققین بیشتر طرفدار فلسفه تأثیر فرهنگی هستند، فلسفه ای علمی یا سیاسی که تفکر تأثیرات فیزیکی در بیماری روانی را رد می کند و بیماری را تنها یک برچسب اجتماعی قبول دارد. فوکالت برای مثال، اسکینر و فرنی را یک بیماری با ماهیت مستقل در فرد نمی انگارد و بلکه آن را یک تعریف اجتماعی فرهنگی یا حتی سیاسی قلمداد می کند. لینگ[۴۵] روان پزشک اسکاتلندی در کتاب خویشتن از هم گسیخته نیز اسیکنر و فرنی را مجموعه ای از واکنش های طبیعی انسان نسبت به جامعه ای متعارض و بیمار می پندارد.
پژوهش های انجام شده در زمینه رابطه هوش هیجانی یا سلامت روانی:

تیره گری (۱۳۸۴)، در پژوهش به آموزش هوش هیجانی به منظور بررسی اثرات آن بر سازگاری زناشویی پرداخت. هدف این تحقیق تصریح نقش هوش هیجانی در حوزه روابط بین فردی و زناشویی در قالب رویکردها، راهبردهای و برنامه های آموزش روانی، به منظور مداخله در رفع یا تخفیف مسائل همسران ناسازگار بود. تحلیل نتایج و یافته ها نشان داد که نمره کلی هوش هیجانی و مولفه های آن بین گروه های همسران ناسازگار و سازگار تفاوت معنادار به نفع همسران سازگار دیده می شود.
در مورد اثربخشی برنامه آموزشی هوش هیجانی این یافته به دست آمد که در ارزیابی پس آزمودن نمرات گروه ها در مورد نمره کلی EQ_i تفاوت معنادار وجود دارد (این پژوهش به این منظور آورده شده است که یکی از مسائل پیش روی نوجوانان و جوانان مبحث ازدواج و آینده خانوادگی آنان می باشد و این پژوهش نشان می‌دهد که آموزش هوش هیجانی می تواند در سلامت روانی خانوادگی افراد مهم باشد.
پژوهش با عنوان «هوش هیجانی رابطه بین استرس و سلامت روانی را تعدیل می کند» (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۲، به نقل از نوری، ۱۳۸۳) در دانشگاه ولونگونگ استرالیا بر تعداد ۳۰۲ نفر از دانشجویان این دانشگاه در یک مطالعه مقطعی شامل ارزیابی استرس زندگی، هوش هیجانی خود گزارش دهی و هوش هیجانی عینی و سلامت روانی می شد، انجام شد. تحلیل رگرسیون مشخص کرد که استرس با این موارد در ارتباط است:
۱- گزارش افسردگی بیشتر، ناامیدی و انکار خودکشی در افرادی که در مقایسه با سایرین از ادراک هیجانی بالاتری برخوردار بودند.
۲- گزارش افکار خودکشی بیشتر در بین آنهایی که در اداره، تنظیم و ادراک هیجانات دیگران ضعیف بودند. اسپنش[۴۶] و دیگران (۲۰۰۳)، به منظور بررسی این که هوش هیجانی و خود یکپارچه سازی پیش بینی کنند، مهمی در بهزیستی هیجانی است، پژوهش را در استرالیا انجام دادند. به این منظور آزمون هوش هیجانی و آزمون خود یکپارچه سازی بر روی ۹۵ دانش آموز توسط میزان پاسخ هایشان برای ۸ تلاش شخصی انجام شد. وی چنین فرض کرد که تأثیر خود یکپارچه سازی هدف و صنعت هوش هیجانی در حس بهزیستی افراد موثر است. تحلیل همبستگی نشان داد افرادی که سطح بالایی از هوش هیجانی را گزارش کرده اند در مفهوم نظام های خود یکپارچه شده اهداف شخص بیشتر سازگار بودند و خرده مقیاس تنظیم خلق در هوش هیجانی و تنظیم هویت در خود یکپارچه سازی اهداف می تواند پیش بینی کننده بهزیستی هیجانی باشد، این نتایج نشان می دهد که تجارب هیجانی که تجارب هیجانی که توانایی تنظیم هیجانات را دارند به واسطه جایگزین کردن تلاشهایی که متناسب است با ارزشها و عقاید اصلی شخص، در بهزیستی هیجانی تأثیرگذار هستند.
فارنهام[۴۷] (۲۰۰۳)، برای بررسی هوش هیجانی و شادکامی تحقیقی را در انگلستان انجام داد. به این منظور تعداد ۸۸ شرکت کننده مرد و زن با میانگین سنی ۸۹/۱۹ ساله مورد مطالعه قرار گرفتند. بر این افراد آزمونهایی مربوط به هوش هیجانی، شادکامی، شخصیت و قابلیت های شناختی انجام شد. نتایج تحقیقات نشان داد که رابطه قوی بین شخصیت و شادکامی به ویژه در مقیاس های نوروزگرایی و برونگرایی شخصیت وجود دارد. همچنین رابطه قوی هوش هیجانی و شادکامی بیشتر از ۵۰% کل واریانس در شادکامی را تبیین کرد. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند اعتقاد دارند که با هیجاناتشان مرتبط هستند و این که می توانند هیجاناتشان را کنترل کنند و راه های ترقی و بهزیستی را افزایش دهند تا این که بتوانند از سطح بالای شادکامی بهره مند و از زندگی لذت ببرند. سپس این نتیجه نیز بدست آمد که هوش هیجانی می تواند پیش بینی کننده مثبتی از شادکامی باشد، البته به صورت تجربی رابطه بین هوش هیجانی و شادکامی مشخص شده است.
براکت[۴۸] و دیگران (۲۰۰۴) ، در یک پژوهش بر روی ۳۳۰ نفر از دانشجویان دانشگاه رابطه بین هوش هیجانی و رفتارهای زندگی را بررسی کردند. آزمون هوش هیجانی برای دریافت اطلاعاتی در ۵ صفت بزرگ شخصیتی روی مقیاس‌های دامنه زندگی با عناوین رفتارهای خود مراقبتی، روابط درون شخصی، فعالیت های دانشگاهی و سرگرمی های اوقات فراغت اجرا شد. در این پژوهش و با این جامعه آماری نمره زنان در هوش هیجانی به طور معناداری از مردان بالاتر بود. هوش هیجانی پایین مردان اصولاً برای عواطف ادراکی و استفاده از عواطف برای تسهیل تفکر در مردان ناتوان بود و با برون داده های منفی وابسته بود، که شامل سوء استفاده از داروهای غیرمجاز و الکل، انحراف رفتاری، ارتباط اندک با دوستان می شد. در این پژوهش و در این نمونه هوش هیجانی به طور معناداری با ناسازگاری و رفتارهای منفی برای مردان دانشجو نیست به زنان همبستگی معنادار را نشان داد.
کافتسیوس[۴۹] (۲۰۰۳)، در پژوهش جهت بررسی قابلیت های هیجانی و دلبستگی در مسیر زندگی آزمون هایی را بر روی ۲۳۹ بزرگسال بین سنین ۱۹ تا ۶۶ ساله انجام داد. در این مطالعه رابطه بین ادراک و تشخیص دلبستگی و هوش هیجانی به آزمون گذاشته شده است، از قبیل مجموعه توانایی های مدیریت، ادراک، تسهیل، درک و فهم هیجانات.
پس از تحلیل نتایج مشخص شد که دلبستگی رابطه مثبتی با همه خرده مقیاس های هوش هیجانی (به جز ادراک هیجانی) و نمره کلی هوش هیجانی داشت. هم چنین در این پژوهش مشخص شد که افزایش سن موجب افزایش سطوح قابلیت‌های هوش هیجانی می شود و همچنین زنان در سطوح ادراک هیجانی از مردان بالاتر بودند.
انجلبرگ[۵۰] و دیگران (۲۰۰۳) ، به منظور بررسی بین هوش هیجانی، شدت عاطفه و قضاوت اجتماعی پژوهشی را روی ۲۸۲ نفر پاسخ دهنده پسر و دختر دانشگاه اقتصاد با میانگین سنی ۵/۲۰ سال انجام داد. در این پژوهش ادراک هیجانی که به صورت قضاوت صحیح از دیگران در شرایط احساسی معمولی و شدید عملیاتی سازی شده بود نقش مهمی داشت، یک تشخیص صحیح و درست از احساسات دیگران بایستی از طرفی با واکنش بسیار شدید به محرکهای محیطی و از طرف دیگر به قضاوت اجتماعی ارتباط داشته باشد، تحلیل نتایج این پژوهش نشان داد که ادراک هیجانی (که مولفه هم هوش هیجانی است) با دقت بیشتر در ارزیابی خلقیاتی که توسط دیگران تجربه می شود ارتباط دارد. یافته های دیگر این پژوهش نیز نشان داد که موفقیت در قضاوت صحیح اجتماعی با دقت ادراکی بیشتر در تغییر خلقیات دیگران رابطه دارد و این نظریه مهم که ادراک هیجانی که عامل بالقوه ای برای سازگاری در سطوح اجتماعی است، شدت و قوت پیدا می کند. بر اساس این مطالعه مشخص شد که هوش هیجانی موجب ارزیابی دقیق‌تری از خلقیات دیگران می گردد. توانایی در ارزیابی خلقی دیگران که شامل دقت بیشتر در ادراک خلقیات دیگران می باشد، قطعاً وابسته به توانایی هیجانی است که باهوش هیجانی رابطه دارد.
پارکر[۵۱] و دیگران (۲۰۰۴)، در پژوهشی بر روی ۳۷۲ دانشجوی سال اولی ارتباط بین هوش هیجانی و دستیابی به دانشگاه را مورد بررسی قرار داد. بر اساس یافته های این پژوهش مشخص شد که ابعاد مختلف هوش هیجانی رابطه قوی با موفقیت در دانشگاه دارد. دانشجویان سال اول دانشگاه به دلیل این که با فشارهای روانی زیادی برخورد می کنند و این که همه آنها در برابر این عوامل استرس زا، چهره های متفاوتی به خود می گیرند. بعضی روابط جدیدی را به وجود می آورند، بعضی اصلاحاتی را در روابط شان با خانواده و اطرافیان به وجود می آورند و بعضی عادتهای مطالعاتی جدیدی را برای محیط دانشگاهی فرا می‌گیرند و به علاوه این که آنها بیشتر این نکته را می آموزند که چگونه از بزرگسالان خود مستقل باشند. نمرات پایین آنها در هوش هیجانی در اختلاف ارزیابی درست و دقیق از بیان و اظهار هیجان در تنظیم موثر و سودبخش تجارب هیجانی و قابلیت استفاده از احساسات در هدایت رفتار تشریح شد. موفقیت در دانشگاه با ابعاد هوش هیجانی (قابلیت های درون فردی، قابلیت های سازگاری و قابلیت مدیریت استرس) که در سال اول ورود به دانشگاه ارزیابی شده بود، رابطه قوی داشت. در مجموع این موضوع دریافت شده بود که این متغیرها پیش بینی کننده قوی در تشخیص دو موضوع موفقیت تحصیلی در دانشگاه ۸۲% و ناموفق بودن در دانشگاه ۹۱% در سال اول دانشگاه می‌باشد. نتایج این پژوهش ارتباط کاملاً قوی قابلیت های درون فردی، مدیریت استرس و سازگاری که عوامل مهمی در انتقال موفق از دبیرستان به دانشگاه و در دانشگاه نیز می باشد را پیشنهاد می کند.
هانت[۵۲] و اوانس[۵۳] (۲۰۰۴) ، پژوهشی را انجام دادند بر روی ۴۱۴ شرکت کننده مرد و زن با میانگین سنی ۳۶ سال که رویدادهای استرس‌زایی را تجربه کرده بودند، به منظور بررسی این که آیا هوش هیجانی می تواند پیش بینی کننده چگونگی پاسخ افراد به تجارب استرس زا باشد. نتایج این پژوهش نشان داد که شرکت کنندگان با نمرات بالا در مقیاس تأثیر واقعه (در حوادث تأثیر زیادی می پذیرند) نشانه های روان شناختی کمتری را درباره تجربه آسیب زا خودشان گزارش کردند. این افراد (خود نظاره گر) در نمرات مقیاس تأثیر واقعه از افراد بی تفاوت نمرات بالاتری را داشتند. در این پژوهش نیز مشاهده شد که رویدادهای آسیب زا تأثیری بیشتر در زنان دارد تا مردان و اینکه مردان در هوش هیجانی بالاتر از زنان هستند. با توجه به یافته های پژوهش، هوش هیجانی می تواند پیش بینی کننده خوبی برای افرادی که ممکن است استرس های آسیب زایی را تجربه کننده باشد.
اسلاسکی[۵۴] و کارت رایت[۵۵] (۲۰۰۳)، پژوهشی را به منظور بررسی تأثیر آموزش هوش هیجانی و رابطه آن با استرس و عملکرد، بر روی ۶۰ نفر از مدیران انگلستان انجام دادند. پس از آموزش هوش هیجانی به مدیران و تحلیل یافته های پژوهش مشخص شد که آموزشهایی که سبب افزایش هوش هیجانی می شود، موجب بهبود بخشیدن سلامتی و بهزیستی می شود. هدف پژوهش این بود که آیا هوش هیجانی می‌تواند موجب تحول و رشد در مدیریت شود و اینکه اگر هوش هیجانی افزایش یابد تأثیر سودمندی بر بهزیستی، سلامتی و عملکرد دارد؟ به طور خلاصه از پیوند بین هوش هیجانی و استرس این نظر بدست آمد که هیجانات منفی و استرس نتیجه بعضی روابط مختل بین مفاهیم خود و محیط است و این قابلیت هوش هیجانی در درک و مدیریت هیجانات در خود و دیگران تعدیل کننده این فرایند می باشد.
گوهم[۵۶] (۲۰۰۳)، در رابطه با تنظیم خلقیات و هوش هیجانی و تفاوتهای فردی، سه تحقیق را بر روی ۵۶۹ نفر (۸۳ ، ۲۵۰ ، ۲۳۶) در سه مولفه هیجانی (وضوح، توجه، شدت) که به تشخیص چهار نوع اختلاف منتهی می شد، انجام داد. تحلیل نتایج نشان داد که سطوح بالای هوش هیجانی موجب می شود که افراد بیشتر بتوانند خلقیات و هیجاناتشان را تحت کنترل درآورند. افرادی که هیجاناتشان را تحت کنترل درآورده بودند اطلاعات بحرانی و رفتارهای بحرانی را نشان نمی دادند. این پژوهش افراد را به چهار گروه تقسیم کرد: ۱- گروهی که خلقیاتشان را تنظیم می کردند،۲- گروهی که به موقعیت های هیجانی بیشتر از دیگران واکنش نشان می دادند، ۳- گروهی که خلقیاتشان را بیشتر از دیگران نظم بخشی می کردند و ۴- گروهی که نسبت به هیجانات بی تفاوت بودند. (تحت کنترل درآورده – داغ و پرشور، مغزی، سرد و بی تفاوت).
لی آیوا[۵۷] و دیگران (۲۰۰۳)، پژوهشی را بر روی ۲۰۳ دانش آموز مقطع دبیرستان به منظور بررسی تأثیر هوش هیجانی بر مشکلات رفتاری در دانش آموزان دبیرستانی مالزی انجام دادند. در این پژوهش استفاده شده است که هوش هیجانی می تواند با درونی و بیرونی ساختن مشکلات مختلف ارتباط داشته باشد. برای مثال دیده شده است که سطوح پایین هوش هیجانی با سطوح پایین همدلی و عدم توانایی در مدیریت خلق رابطه دارد. در نشانه های بروز رفتارها، سطوح پایین هوش هیجانی با پیشرفت دانشگاهی و سطوح بالای مشکلات جنسی رابطه دارد. در مطالعه اخیر سطوح بالای هوش هیجانی ارتباط مستقیمی با سطوح پایین بروز مشکلات رفتاری از قبیل اضطراب تحصیلی، افسردگی، شکایات جسمی، استرس، پرخاشگری جسمی، استرس، پرخاشگری و بزهکاری دارد. در این پژوهش نیز بررسی شده است که آیا سطوح پایین هوش هیجانی ممکن است یک عامل خطرپذیر مهم باشد که رابطه بین نظارت والدین و آشکار ساختن مشکلات رفتاری را تعدیل کند. در بررسی این رابطه پژوهشگران نیز همچنین پیشنهاد کرده اند که نیاز شناخت عامل های بین خطرپذیری و عامل حمایتی و حفاظتی در پیش بینی کردن مشکلات رفتاری وجود دارد و نقش هوش هیجانی در عوامل خطرپذیری بالقوه این چنین رفتارهایی را نشان می دهد. طبق یافته های این پژوهش هوش هیجانی رابطه منفی معناداری با استرس، افسردگی، شکایات جسمانی و بزهکاری و رابطه مثبتی با نظارت والدین داشت.
استین (۲۰۰۵)، در پژوهشی بر روی ۷۰۴ آزمودنی در مقطع قبل از دانشگاه به منظور بررسی همبسترهای شخصیتی، بهزیستی و سلامتی هوش هیجانی، شخصیت، رضایتمندی از زندگی، حمایت اجتماعی و سلامتی در گروه های کانادایی (۵۰۰۱ نفر) و اسکاتلندی (۲۰۴نفر) بررسی شد. با توجه به تحلیل داده ها این نتایج بدست آمد که هوش هیجانی رابطه منفی با آلکسی تالیمیا و مصرف الکل دارد و رابطه مثبتی با رضایتمندی از زندگی و اندازه و کیفیت شبکه اجتماعی دارد. با توجه به نتایج رگرسیون رابطه قوی هوش هیجانی و شخصیت از پیش بینی کننده های مربوط به سلامت بدست آمد. هوش هیجانی با اندازه شبکه اجتماعی در مقایسه با رابطه شخصیت با اندازه شبکه اجتماعی قوی تر بود. پالمر و دیگران (۲۰۰۲) پژوهشی را برای بررسی رابطه بین هوش هیجانی و مدیریت موثر انجام دادند. این پژوهش بر روی ۴۳ مدیر انجام شد. یافته های این پژوهش نشان داد که هوش هیجانی چگونه تأثیر خودش را بر مدیریت نشان می دهد و یا به پذیرش به وجود آمدن احساساتی در حین کار پاسخ مناسب می دهد. مدیرانی که هوش هیجانی بالاتری را از خود نشان دادند به لحاظ بروز احساسات و افکار خیلی بهتر عمل می کردند و خود کنترلی بیشتری بر هیجانات و احساساتشان داشتند.
تریلند و دیگران (۲۰۰۴) در پژوهشی ارتباط حمایتی هوش هیجانی با عوامل روان شناختی خطرپذیری سیگار کشیدن را در نوجوانان بررسی کردند. این پژوهش بر روی ۴۱۶ دانش آموز دوره راهنمایی اجرا شد که میانگین سن آنها ۳/۱۱ سال بود. نتایج نشان داد که هوش هیجانی بالا عاملی حمایتی برای عوامل خطرپذیری سیگار کشیدن در نوجوانان است. همچنین هوش هیجانی بالا با ادراکات بیشتری از پیامدهای اجتماعی منفی سیگار کشیدن و با کارآمدی و بازدهی بیشتری در امتناع و خودداری از قول پیشنهاد برای کشیدن سیگار رابطه دارد. همچنین تحلیل نتایج آشکار کرد که هوش هیجانی بالا یا احتمال گرایش پیدا کردن به سیگار کشیدن در سنین اولیه رابطه دارد.
نوجوانانی که هوش هیجانی بالاتری دارند احتمالاً می توانند سود و منفعت بیشتری از برنامه های پیشگیری موثر اجتماعی ببرند و هوش هیجانی بالا با افزایش درک پیامدهای اجتماعی سیگار کشیدن رابطه دارد. این افراد به این آگاهی می رسند که با دوستانی که سیگار می‌کشند نبایستی رابطه داشته باشند.
در پژوهش که توسط بار – ان[۵۸] (۲۰۰۰) انجام شد. تحلیل نمرات هوش هیجانی بیش از ۷۷۰۰ نفر از مردم آشکار کرد، در حالی که مردان و زنان تفاوتی در هوش هیجانی کلی ندارند، مردان نمرات بالاتری در تحمل استرس، تکانش و سازگاری، مثبت بودن و خودشکوفایی و زنان نمرات بالاتری در همدلی، ارتباطات میان فردی و مسئولیت اجتماعی به دست آوردند. آنان دریافتند که هوش هیجانی یک مجموعه‌ی دارای عوامل چندگانه و مرتبطی، متشکل از توانایی های عاطفی، شخصی و اجتماعی می باشد که به ما کمک می کند با ضرورت‌های روزمره مقابله نماییم. او این توانایی ها را که ساختار عاملی این مفهوم نظری را تشکیل می دهند، به این قرار دانست: عزت نفس، خودآگاهی عاطفی، ابراز وجود، تحمل فشار روانی، کنترل واکنش‌های نهایی، انعطاف پذیری، حل مسأله، همدلی، رابطه‌ی میان فردی، خوش بینی، خودشکوفایی، استدلال و مسئولیت اجتماعی.
محرابیان[۵۹] (۲۰۰۰)طی پژوهش خصوصیات افراد دارای هوش هیجانی بالا را چنین عنوان می کند: عزت نفس بالاتر، خوش بینی بیشتر، اضطراب و افسردگی پایین تر، افکار هیجانی کمتر، اهداف بزرگتر و موفق تر، جهت گیری منظم تر اهداف، توانایی مقبولیت، معاشرت و دوستی بیشتر، صلاحیت اجتماعی بالاتر، خودشکوفایی و هوش عمومی بالاتر، او همچنین موارد زیر را از اجرای هوش هیجانی می داند: همدلی عاطفی، توجه به هیجان و تشخیص آن، شناسایی درست خلق خود و دیگران، کنترل خلق یا هیجانات شدید، پاسخگویی مطابق با هیجانات، رفتار کردن مطابق با موقعیت های گوناگون زندگی مخصوصاً در مواقع استرس، تأمل کردن در کسب مهارتهای خوب اجتماعی و ارتباطی.

 

برای
 
 

نظر دهید »
رابطه بین درک شنیداری و به کارگیری راهبردهای فراشناختی، شناختی و اجتماعی- عاطفی بر اساس عملکرد فارسی آموزان غیرایرانی- قسمت ۴
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

پیچیده­ای را پشت سر بگذرانند. به­ندرت پیش می ­آید بین دانشی که زبان­آموزان دارند و داده ­های شنیداری که در معرض آن قرار می­گیرند، همخوانی کاملی وجود داشته باشد؛ زبان­آموزان برای پُر کردن خلأهای موجود در فرایند درک باید دست به تلاش­ های ویژه­ای بزنند تا بتوانند به نحوی معنا را استخراج کنند و فرایند یادگیری را برای خود آسان سازند. فرایندهای ذهنی که با هدف درک اطلاعات جدید، یادگیری یا حفظ این اطلاعات فعال می­شوند، راهبردهای یادگیری نام دارند. از مشخصه­های بارزِ راهبردهای یادگیری این است که با تقویت درک، یادگیری یا حفظ اطلاعات، خودآگاهانه به­کارگرفته می­شوند (اومالی[۱۱] و همکاران، ۴۱۸:۱۹۸۹).
بررسی و پژوهش درباره راهبردها محور مطالعات شناختی است. اومالی و شاموت[۱۲] (۱۹۹۰) به راهبردهای زبان­آموزی به مثابه مهارت­ هایی نگاه می­ کنند که در بدو امر به صورت دانش بیانی[۱۳] کسب
می­شوند و در نتیجه­ تمرین بسیار به دانش فرایندی[۱۴] بدل می­گردند. مفهوم دانش بیانی از نظریه شناختیِ اندرسن[۱۵] درباره یادگیری اقتباس شد. اندرسن در سال­های ۱۹۷۶ و ۱۹۸۳ نظریه شناختی خود را درباره یادگیری ارائه کرد. در چارچوبِ نظریه او، دانش بیانی یعنی آگاهی یافتن از اجزای زبان، اما عدم آگاهی از چگونگیِ به­ کارگیری موفقیت­آمیزِ آن؛ دانش فرایندی یعنی آگاهی از چگونگیِ به­ کارگیریِ
موفقیت­آمیز دانشِ بیانی. برای مثال، ممکن است زبان­آموزان ظرف چند روز مقوله زمان را یاد بگیرند، اما مدت زمانی لازم است تا بتوانند دانش کسب شده را در گفتارِ طبیعی خود به­کار بگیرند. گذر از دانش بیانی به سوی دانش فرایندی در سه مرحله صورت می­پذیرد: مرحله شناختی[۱۶] شامل توصیف اجزای زبان، مرحله ارتباطی[۱۷] شامل روش­هایی برای به­ کارگیری دانشِ کسب شده و مرحله خودکفایی[۱۸]، مرحله­ ای که در آن مهارتِ مزبور هرچه خودکارتر می­ شود.
آکسفورد[۱۹] (۱۹۹۰) بیش­تر به عملکردِ ذهنیِ[۲۰] راهبردها علاقه­مند است و راهبردها را اعمال ویژه­ای
می­داند که زبان­آموز انجام می­دهد تا یادگیری را برای خود آسان­تر، سریع­تر، لذت­بخش­تر، مؤثرتر و خودمدارانه­تر سازد و بدین ترتیب انتقال یادگیری به موقعیت­های پیش ­بینی نشده میسر شود.
درک شنیداری مجموعه ­ای از مهارت­ های عالیِ درهم ادغام شده است که همگی نقش مهمی در فرایند یادگیری زبان و مهارت­ های زبانیِ مرتبط دارند. بنابراین، آگاهی از راهبردهای شنیداری و لحاظ کردن آن­ها در امر آموزش به زبان­آموزان کمک می­ کند حداکثرِ درون­دادِ زبانی را که در معرض آن قرار می­گیرند درک کنند. البته به­ کارگیری صرف راهبردها مؤثر نمی­افتد، بلکه نوع راهبردها و کاربردِ تلفیقی و منعطفِ راهبردهای فراشناختی و شناختی در افزایش درک شنیداری تأثیر دارد.
شنونده ماهر شنونده­ای است که به­گونه­ای سامان­یافته میان به­ کارگیری راهبردهای فراشناختی و شناختی هماهنگی ایجاد کند تا به بازنمایی منسجم ذهنی دست یابد(وندرگریفت، ۴۷۵:۲۰۰۳a). وندرگریفت (۳:۲۰۰۴) خاطرنشان می­سازد امروزه با تغییر نگرش به مقوله یادگیری، به­جای تمرکز بر محصول شنیدن (شنیدن برای یادگیری) بر فرایند شنیدن (یادگیری شنیدن) تأکید می­ شود. به عقیده وی، رویکرد راهبرد- بنیاد در آموزش شنیدن در مراحل اولیه یادگیری زبان دوم موجب ایجاد اعتماد و بالا رفتن آگاهی درباره فرایندهای دخیل در شنیدن می­ شود و کمک می­ کند زبان­آموزان به­ کارگیری تلفیقی راهبردهای فراشناختی و شناختی را فراگیرند. هرچه دانشی زبانیِ زبان­آموزان کم­تر باشد، ظرفیتِ حافظه کارکردی برای فعال کردنِ دانش طرحواره­ای کم­تر است و زبان­آموزان بیش­تر به پردازش پایین­به­بالا روی می­آورند. در تقابل، هرچه دانش زبانی بالاتر باشد، مانند دانش زبانیِ سخنگویانِ بومی و زبان­آموزان ماهر زبانِ دوم، فرایندهای پردازشی رمزگشایی خودکارتر می­ شود، ظرفیت حافظه کارکردی بیش­تر
می­ شود و زبان­آموزان می­توانند به سرنخ­های گفتمانی اتکاء کنند. وندرگریفت (۲۳:۲۰۰۴)، بیان
می­دارد می­توان زبان­آموزان را طوری آموزش داد که در مهارت شنیدن و در فرایند درک شنیداری بسته به نوعِ هدف یادگیری و سطح زبانیِ خود به­گونه­ای انعطاف­پذیر هم از فرایندهای پردازشی بالابه­پایین و هم پایین­به­بالا استفاده کنند.
هدف پژوهش حاضر نیز بررسی تأثیر به­ کارگیریِ راهبردهای فراشناختی، شناختی و
اجتماعی – عاطفی در ارتقاء درک شنیداریِ فارسی­آموزان غیرایرانی است.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
 

-۱-۳ شیوه ­های سنجش راهبردهای زبان­آموزی
 

پژوهشگران بر مبنای گزارش فردی زبان­آموزان، راهبردهایی را که آنان در مهارت­ های گوناگون زبانی به­کار می­گیرند شناسایی می­ کنند و توصیف خود را ارائه می­دهند. به این منظور، از شیوه ­های متفاوتی استفاده می­ شود، اما راهبردهای یادگیری خود، فرایندهای ذهنی و درونی هستند و از این رو بخش عمده­ای از آن­ها غیرقابل مشاهده می­باشند. در بیش­ترِ بافت­های آموزشی تنها راه برای کشف این نکته که زبان­آموزان از راهبردهای زبان­آموزی استفاده می­ کنند، سئوال کردن از آن­ها است. با راهکار مشاهده نمی­توان به فرایندهای ذهنی و درونی زبان­آموز دست یافت. اغلبِ پژوهشگران ازطریق
روش­های مبتنی گذشته[۲۱]، مانند مصاحبه­ها، پرسشنامه ­ها، روزنگاری­ها و راهکار بلند فکر کردن[۲۲]، اطلاعاتِ مربوط به­ کارگیریِ راهبردها را استخراج می­ کنند. البته هر کدام از این روش­ها محدودیت­هایی دارد، اما به­هرحال همه آن­ها به نحوی درباره راهبردهای زبان­آموزی که ذهنی و غیرقابل مشاهده هستند، اطلاعات سودمندی در اختیار پژوهشگر قرار می­دهد (کلمنت، ۲۰۰۷:۳).

 

-۱-۴ طبقه ­بندیِ راهبردهای زبان­آموزی
 

در طبقه ­بندیِ راهبردهای زبان­آموزی، از جمله راهبردهای شنیداری، نیز اجماع نظر وجود ندارد و پژوهشگران بر مبنای حیطه پژوهشی خود طبقه ­بندیِ خاص خود را ارائه داده­اند. آکسفورد (۱۹۹۰) و اومالی و شاموت (۱۹۹۰) نیز با تمرکز بر ویژگی­های زبان­آموزان، هر کدام طبقه ­بندی­های پیچیده­ای از راهبردها به دست داده­اند. البته همه پژوهشگران درباره تعریف دقیق راهبردها توافق نظر ندارند.
آکسفورد (۱۹۹۰)، راهبردها را به دو طبقه کلیِ مستقیم و غیرمستقیم تقسیم می­ کند؛ هر طبقه دارای سه زیرطبقه است. در راهبردهای مستقیم که شامل راهبردهای شناختی[۲۳] ، راهبردهای حافظه[۲۴] و راهبردهای جبرانی[۲۵] هستند، زبان­آموز به­ طور مستقیم با زبان مقصد در تعامل است. در راهبردهای غیرمستقیم،
زبان­آموز بی­آن­که ضرورتاً و به­ طور مستقیم درگیرِ زبانِ مقصد شود، از این راهبردها برای تقویت فرایند زبان­آموزی کمک می­گیرد. این راهبردها شامل راهبردهای فراشناختی[۲۶] و اجتماعی – عاطفی[۲۷] هستند. وندرگریفت، پژوهشگری که درباره شنیدن، درک شنیداری و رابطه بین درک شنیداری و به­ کارگیری راهبردها پژوهش­های متعدد و حائز اهمیتی انجام داده است، در سال ۱۹۹۷ بر اساس طبقه ­بندی سه­گانه اومالی و شاموت، طبقه ­بندی ویژه­ای برای راهبردهای شنیداری ارائه داد که چارچوب عمده پژوهش حاضر نیز بر مبنای آن است:
راهبردهای فراشناختی: این راهبردها مهم­ترین نوع راهبردها هستند، زیرا به فرایند زبان­آموزی جهت
می­بخشند و بر آن نظارت دارند. زبان­آموز از این راهبردها برای تقویت درک شنیداری زبان دوم و به یادسپاریِ آن بهره می­برد. طرح­ریزی و نظارت از جمله این راهبردها هستند.
راهبردهای شناختی: زبان­آموزان از این راهبردها برای تحلیل و درک مطالب درسی زبان دوم یا
به­کاربردن فنون خاصی مانند استدلال درباره مطلب درسی استفاده می­ کنند. توضیح[۲۸] و استنتاج[۲۹] از انواع این راهبردها هستند.
راهبردهای اجتماعی- عاطفی: زبان­آموزان از این راهبردها برای هم­یاری با هم­کلاسی­ها و سئوال پرسیدن از معلم برای رفع ابهام استفاده می­ کنند یا روش­های ویژه­ای را به­کار می­برند که از میزان تنش و اضطراب خود بکاهند.

 

-۱-۵ اهمیت مسئله
 

گرچه اهمیت مهارت شنیدن در رشد توانش زبانی روشن شده است، درباره سازوکار درک شنیداری پژوهش­های زیادی انجام نشده است. در حالی که پژوهش­ها درباره راهبردهای یادگیری زبان دوم توجه زیادی را به خود جلب کرده است، تعداد پژوهش­ها درباره درک شنیداری هنوز محدود است و پژوهش­ها درباره به­ کارگیری راهبردهای شنیداری از آن هم محدودتر است.
در زمینه رابطه بین درک شنیداری و به­ کارگیری راهبردهای شنیداری در زبان فارسی به­عنوان زبان دوم تا کنون پژوهشی انجام نشده است. اهمیت مسئله، چنانچه گفته شد، پیش از هر چیز در اهمیت مهارت شنیدن در فراگیری زبان­های دوم از جمله زبان فارسی است. منظور از مهارت شنیدن، درک شنیداری است و این­که بسندگی شنیداری[۳۰] تأثیر زیادی در دست­یابی به بسندگی کلیِ زبانی[۳۱] دارد و این مسیر را هموار می­سازد. موضوع مهم دیگر، اهمیت راهبردهای شنیداری در تقویت درک شنیداری و در پی آن افزایش درک شنیداری است. اگر چنین نتیجه گرفته شود که به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی موجب ارتقا در درک شنیداری فارسی­آموزان می­ شود، یعنی فارسی­آموزانی که در مهارت شنیدن کارآمدتر هستند، همان­هایی هستند که بیش­تر و بهتر از راهبردهای شنیداری استفاده می­ کنند، به یافته مهمی دست خواهیم یافت و می­توانیم آموزش راهبردهای شنیداری را در برنامه آموزشی فارسی­آموزان بگنجانیم تا فارسی­آموزان کم­مهارت هم با راهبردی عمل کردن در مهارت شنیدن به موفقیت دست یابند.

 

-۱-۶ اهداف پژوهش
 

این پژوهش می ­تواند به غنای مطالعات مربوط به فرایند درک و راهبردهای شنیداری بیفزاید و امکانِ بررسی مبسوطِ به­ کارگیری و آموزش راهبردها و لحاظ کردن آن­ها در تهیه و تدوین مطالب درسی برای فارسی­آموزان خارجی را فراهم آورد. بنابراین، پیامدهای پژوهش ارزش کاربردی پیدا خواهند کرد و از این رهگذر می­توان همگام با رویکردهای علمی نوین در زمینه آموزش زبان دوم به آموزش زبان فارسی پرداخت و هرچه بیش­تر موجبات گسترش زبان فارسی را که گام اول آن آموزش کارآمد است، فراهم آورد. چنان­که گفته شد، نگارنده بر این باور است که مهارت شنیدن و راهبردهای مربوط به آن باید از نظر اهمیت و تأکید علمی در آموزش در اولویت قرار بگیرد. همچنین پژوهش در این زمینه می ­تواند میان زبان فارسی و روند پژوهشی به­روز در سراسر دنیا رابطه برقرار کند و دستاوردهای آن به گسترش دانش نظری در زمینه­ رابطه میان راهبردهای شنیداری و درک شنیداری زبان دوم و لزوم آموزش آن­ها بیفزاید.

 

-۱-۷ متغیرهای پژوهش
 

متغیرهای مستقل پژوهش عبارتند از به­ کارگیری راهبردهای شنیداری، ملیت و جنسیت آزمودنی­ها که تأثیرگذاری آن­ها بر درک شنیداری بررسی می­ شود. متغیرهای وابسته پژوهش درک شنیداری و به­ کارگیری راهبردها هستند. به­ کارگیری راهبردها از نظر تأثیرگذاری بر درک شنیداری متغیر مستقل محسوب می­ شود اما در رابطه با ملیت و جنسیت آزمودنی­ها، متغیر وابسته خواهدبود.

 

-۱-۸ پرسش­ها و فرضیه ­های پژوهش
 

در این پژوهش با پنج پرسش روبه­رو هستیم:
۱ . آیا فارسی­آموزان از انواع راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی به میزان­های متفاوت استفاده می­ کنند؟
۲٫ آیا به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی منجر به درک
بالاتر شنیداریِ فارسی­آموزان می­گردد؟
۳٫ آیا میزان تأثیرگذاریِ راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی در بالا
رفتن درک شنیداری فارسی­آموزان متفاوت است؟
۴٫ آیا در نحوه به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فارسی­آموزان زن و مرد تفاوت وجود دارد؟
۵٫ آیا در نحوه به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فاسی­آموزان با ملیت­های مختلف، تفاوت وجود دارد؟
پیرو پرسش­های فوق، فرضیه ­های زیر مطرح می­گردد:
۱ . فارسی­آموزان از انواع راهبردهای شنیدرایِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی به
میزان­های متفاوت استفاده می­ کنند.
۲٫ به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی به ارتقاء درک
شنیداری فارسی­آموزان منجر می­ شود.
۳٫ میزان تأثیرگذاری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی-عاطفی در ارتقاء درک
شنیداری متفاوت است.
۴٫ در نحوه به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فارسی­آموزان زن و مرد تفاوت وجود دارد.
۵٫ در نحوه به­ کارگیری راهبردهای شنیداریِ فراشناختی، شناختی و اجتماعی – عاطفی بین
فارسی­آموزان با ملیت­های مختلف تفاوت وجود دارد.

 

 
 

 

-۱-۹ جامعه مورد مطالعه
 

جامعه مورد مطالعه این پژوهش از میان فارسی­آموزان غیرایرانی که در ایران به یادگیری زبان فارسی مشغول هستند، انتخاب می­ شود. آزمودنی­ها از دو مرکز دانشگاه بین ­المللی امام خمینی و مرکز بین ­المللی آموزش زبان فارسی دهخدا انتخاب خواهند شد.

 

-۱-۱۰ مفاهیم و اصطلاحات تخصصی
 

درک شنیداری[۳۲]: درک شنیداری فعالیتی پیچیده است که به کوشش ذهنی بنیادی نیاز دارد و سازوکاری کاملاً پویاست. درک شنیداری در یادگیری و آموزش زبان مؤلفه یا مهارتی جداگانه محسوب می­ شود (وندرگریفت، ۱۹۹۹ ، ۲۰۰۴ و هولدن، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴).
راهبردهای زبان­آموزی: اعمال ویژه­ای که زبان­آموز انجام می­دهد تا یادگیری را برای خود آسان­تر، سریع­تر، لذت­بخش­تر، مؤثرتر و خودمدارانه­تر سازد و به این طریق انتقال یادگیری به موقعیت­های پیش­بینی­نشده میسر شود (آکسفورد، ۱۹۹۰).
راهبردهای فراشناختی: مهم­ترین نوعِ راهبردها هستند، زیرا به فرایند زبان­آموزی جهت می­بخشند و بر آن نظارت دارند. زبان­آموز از این راهبردها برای تقویت درک شنیداری زبان دوم و به­یادسپاری آن بهره می­برد. این راهبردها شامل طرح­ریزی، کنترل، ارزیابی[۳۳] و حل مسئله می­شوند (وندرگریفت، ۱۹۹۷، ۲۰۰۴، ۲۰۰۶).
راهبردهای شناختی: زبان­آموزان از این راهبردها برای تحلیل و درک مطالب درسی زبان دوم یا به­کار بردن فنونی خاص، مانند استدلال درباره مطالب درسی استفاده می­ کنند (وندرگریفت، ۲۰۰۴، ۲۰۰۶).
راهبردهای اجتماعی – عاطفی: فعالیت­هایی مانند سئوال پرسیدن، گفتگو با دیگران هستند که
زبان­آموز به­منظور کاستن از اضطراب خود و احساس آرامش بیش­تر در روند زبان­آموزی انجام می­دهد (آکسفورد، ۱۹۹۰)

 

فصل ۲
 

 

مبانی نظری و پیشینه پژوهش
 

 

-۲-۱ مبانی نظری
 

 

-۲-۱-۱ مقدمه
 

در این بخش بیش از همه به مهارت شنیدن و مؤلفه‌های مرتبط به آن از منظرهای گوناگون می‌پردازیم تا بستر مناسب برای روشن‌تر شدن اهمیت مهارت شنیدن و پیامدهای اولویت قائل شدن برای این مهارت فراهم شود.

 

-۲-۱-۲ فراگیری مهارت‌های زبان دوم از دیدگاه شناختی
 

از سال‌های ۱۹۹۰، نظریه‌های روان‌شناختی در کانون توجه پژوهشگران زبان دوم قرار گرفته است. برخی از این نظریه‌ها از استعاره رایانه برای بازنمایی فعالیت‌های ذهنی آدمی استفاده کرده‌اند و فراگیری زبان را با ظرفیت‌های رایانه در ذخیره‌، ادغام و بازخوانی اطلاعات مقایسه می‌کنند. گرایش‌هایی نیز در برخی نظریه‌ها به تحلیل‌های عصبی‌شناختی مغز وجود دارد که در پی پیوند برقرار کردن بین رفتارهای قابل مشاهده انسان با کارکردها و نواحی مختلف مغز است. همان طور که روان­شناسیِ شناختی در مورد فراگیری زبان اول بر این باور است که نیازی نیست در مغز انسان حوزه خاصی برای زبان‌آموزی وجود داشته باشد، درباره زبان دوم نیز این رویکرد مطرح است که «فراگیری» و «یادگیری» اصولاً فرایندهای متمایزی نیستند و یادگیری زبان دوم نیز بر اساس رشد تدریجی قابل تبیین و توصیف است. (لایت باون و اسپادا[۳۴]، ۴۱:۲۰۰۶) برخی زبان‌شناسی (وایت،[۳۵] ۲۰۰۳ و کوک[۳۶]،۲۰۰۳، به نقل از لایت باون و اسپادا،۴۵:۲۰۰۶) نیز به این نتیجه رسیده‌اند که گرچه دستور جهانی[۳۷] درباره فراگیری زبان اول تببین‌های ارزشمندی ارائه می‌دهد، لیکن برای توصیف و تبیین فراگیری زبان دوم از کارآیی کافی برخوردار نیست.
بر اساس روان‌شناسی شناختی و الگوی ‌پردازش اطلاعات، فراگیری زبان دوم به مثابه دست‌یابی مرحله به مرحله به دانش زبانی است تا این دانش در مرحله آخر منجر به درک خودکار شود. از این دیدگاه، انسان‌ها پردازشگرهایی با ظرفیت محدود هستند (فیلد[۳۸] ، ۲۱:۲۰۰۶). زبان‌آموزان باید به همه جنبه‌های زبانی که در صدد درک یا تولید آن هستند توجه کنند. توجه کردن یعنی استفاده از منابع شناختی برای پردازش اطلاعات و تمرین این درونداد تا رسیدن به مرحله خودکارشدگی. باید توجه داشت که تمرین محدود به تولید زبان نمی‌شود و در معرض زبان قرار گرفتن و درک مشخصه‌ های یک زبان نیز تمرین محسوب می‌شود. تمرین فعالیتی شناختی است که در سطح ناخودآگاه زبان‌آموز به وقوع می‌پیوندد (لایت باون و اسپادا، ۳۹:۲۰۰۶).
 
 

نظر دهید »
بررسی وضعیت تحصیلی دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی شهید بهشتی رشت و عوامل مرتبط با آن در سال تحصیلی ۹۱-۱۳۹۰- قسمت ۴
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

ارزشیابی عملکرد تحصیلی دانشجویان علوم پزشکی از اهمیت ویژ ه ای (تعیین وضعیت موجود و نقاط قوت و ضعف) برخوردار است(۵).
 

محدودیت‌ های پژوهش
برخی هیجانات درونی و وضعیت روحی نمونه ها در هنگام تکمیل پرسشنامه که می تواند بر نحوه پاسخگویی به سؤالات پرسشنامه تأثیر بگذارد، جزء محدودیت های خارج از اختیار پژوهشگر بوده است. همچنین عدم بررسی برنامه درسی به علت زیاد شدن تعداد سوالات پرسش نامه و احتمال عدم پاسخگویی دانشجویان به دلیل وقت گیر بودن آن از محدودیت های دیگر این پژوهش به شمار می رود.
چهارچوب پژوهش

چهارچوب این پژوهش پنداشتی و بر اساس مفهوم ارزشیابی با تاکید بر عملکرد تحصیلی و ارزشیابی آن استوار میباشد، در همین راستا ارزشیابی، انواع ارزشیابی، عملکرد تحصیلی، ارزشیابی عملکرد تحصیلی و عوامل مرتبط با آن مورد بحث قرار میگیرند.
با افزایش تقاضا برای تحصیل در آموزش عالی و گسترش روز افزون دانشگاه ها در سطح جهان، کیفیت آموزش عالی، موضوعی بوده که از سوی صاحبنظران مورد سوال واقع شده است. اما از آنجا که تعریف کیفیت در آموزش عالی مبهم می باشد و در میان صاحبنظران اختلاف بسیاری بر سر تعریف آن وجود دارد لذا قضاوت در باره کیفیت بسیار مشکل است(۲). یونسکو، کیفیت در آموزش عالی را مفهومی چند بعدی می داند که به وضعیت نظام دانشگاهی، رسالت آن و یا به شرایط استانداردهای رشته دانشگاهی بستگی دارد. به طور کلی می توان گفت که کیفیت در یک نظام دانشگاهی با خدمات تخصصی در زمینه های مرتبط با اهداف دانشگاه، نتایج پژوهش های انجام شده و عملکرد شغلی دانش آموختگان ارتباط مستقیم دارد(۱). در این راستا ارزشیابی که قضاوت در مورد کیفیت را ممکن و ساختارمند نموده و مستند بودن کیفیت را مقدور می سازد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است(۲). همچنین تدوین و اجرای طرح ها و برنامه های مناسب جهت تحقق اهداف نظام آموزش عالی، کسب اطلاعات از حاصل کار و میزان دستیابی به اهدا ف با بهره گرفتن از ارزشیابی امکان پذیر می باشد(۱، ۳۱) .
ارزشیابی عبارت از تعیین ارزش چیزی یا قضاوت درباره ارزش و اهمیت کیفیت یک پدیده می باشد. این واژه در آموزش طبیعاتاً درصدد قضاوت در مورد میزان مطلوب بودن و ارزش پدیده های آموزشی مانند دانشجو، معلم، نظام آموزشی، برنامه درسی و غیره می باشد. وجه مشترک همه این تعاریف تصمیم گیری است. در واقع ارزشیابی فرایندی است که با ایجاد ملاک های قضاوت، مسئولان و تصمیم گیران را در شقوق مختلف تصمیم گیری ها یاری می دهد(۴۹). در حال حاضر ارزشیابی به عنوان یک فعالیت تخصصی در نظر گرفته می شود که مبنای تصمیم گیری عالمانه در نظام آموزشی و انجام تغییرات ضروری و مبنایی برای اعتبار گذاری موسسات آموزشی می باشد. ارزشیابی یک شیوه شناخته شده برای برنامه ریزان آموزشی می باشد که معمولاً از تمام قسمت های برنامه و پس از اجرای برنامه انجام می شود. هدف این نوع ارزشیابی مشخص ساختن جنبه های قوت و ضعف برنامه های آموزشی اجرا شده به منظور ترمیم بخشی از برنامه یا ارائه برنامه جایگزین و یا تداوم برنامه اجرا شده می باشد(۱). با توجه به اهمیت آموزش و نقش آن در پیشرفت جامعه بایستی برنامه های آموزشی را از نظر میزان دستیابی به اهداف به دقت مورد بررسی قرار داد. دانشگاه ها می توانند با ارزشیابی وضعیت آموزشی، نقاط ضعف و قوت خود را تعیین کرده و راهکارهای مناسب را برای ارتقا کیفیت آموزش انتخاب نمایند(۱). با این حال، تعریف جامع تر از ارزشیابی بدین صورت است که ارزشیابی یک فرایند نظامدار برا ی جمع آوری، تحلیل و تفسیر اطلاعات است به این منظور که تعیین شود آیا اهداف مورد نظر تحقق یافته اند یا در حال تحقق هستند و در صورت تحقق، به چه میزان تحقق یافته اند؟(۵۰). ارزشیابی در آموزش عالی عبارت از گردآوری اطلاعات درباره ویژگی های نظام آموزش عالی به منظور قضاوت در مورد آنها و تصمیم گیری و ارائه راه حل در مورد بهبود و ارتقاء کارایی، اثربخشی و کیفیت آنها است. ورتن[۱۶] و سندرز[۱۷] معتقدند ارزشیابی در آموزش به یک فعالیت رسمی گفته می شود که برای تعیین کیفیت، اثربخشی، یا ارزش یک برنامه، فرآورده، پروژه، فرایند، هدف یا برنامه درسی به اجرا در آید(۵۱). به طور کلی در ارزشیابی آموزشی، کیفیت به صورت تناسب داشتن موضوع مورد ارزشیابی با اهداف مورد نظر تعریف می شود(۴۹).
شناخته شده ترین و مرسوم ترین نقش ارزشیابی آموزشی عبارتند از :

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
 

 

ارزشیابی نتایج عملکرد دانشجویان در همه زمینه ها
 

ارزشیابی برنامه های درسی از جهات مختلف
 

ارزشیابی مقررات، مدیریت ساختار و تشکیلات سیستم های آموزشی
 

نیتکو[۱۸] کیفیت را در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی به عنوان دانش، مهارت و توانایی هایی که از دانشجویان پس از آموزش انتظار می رود، تعریف کرده است.(۵۲) علاوه بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان، ارزشیابی آموزشی با موضوع های دیگری نیز سروکار دارد. از جمله آنها می توان عملکرد معلمان و مدیران، روش های آموزشی، برنامه های درسی، دوره های آموزشی، مواد آموزشی، پروژه های آموزشی، گروه های آموزشی و سازمان های آموزشی را نام برد. این گونه ارزشیابی های آموزشی از ارزشیابی پیشرفت تحصیلی که در آن صرفاً موفقیت ها و دستاوردهای یادگیری دانش آموزان و دانشجویان مد نظر است معنی گسترده تری دارند. ارزشیابی پیشرفت تحصیلی مفهومی بسیار نزدیک به مفهوم سنجش یادگیری است اما ارزشیابی آموزشی در مفهوم کلی آن معنایی بسیار وسیع دارد. از این لحاظ ارزشیابی آموزشی را می توان در گروه های مختلف زیر قرار داد.
– ارزشیابی از دانش آموزان و دانشجویان: منظور از ارزشیابی از دانشجویان و دانش آموزان عمدتاً ارزشیابی از پیشرفت تحصیلی یا ارزشیابی از میزان یادگیری[۱۹] آنان است. استفاده از نتایج ارزشیابی دانشجویی و دانش آموزی به ویژه نتایج ارزشیابی پیشرفت تحصیلی نه تنها برای قضاوت درباره عملکرد یادگیرندگان بلکه برای داوری درباره اثربخشی کیفیت آموزش و روش ها و مواد آموزشی نیز مفید می باشد. عمده ترین ملاک قضاوت در ارزشیابی آموزشی هدف های آموزشی از پیش تعیین شده هستند. بنابراین ارزشیابی پیشرفت تحصیلی مهم ترین نوع ارزشیابی آموزشی است که تعیین می کند دانشجویان و دانش آموزان تا چه میزانی به هدف های آموزشی از پیش تعیین شده رسیده اند(۴۹).
– ارزشیابی از برنامه های درسی و مواد آموزشی: ارزشیابی آموزشی گاهی به منظور تعیین اثربخشی برنامه درسی[۲۰] یا مواد آموزشی[۲۱] انجام می شود و شامل ارزشیابی از عواملی مانند روش های آموزشی، کتاب های درسی، مواد دیداری- شنیداری و تدارکات فیزیکی و سازمانی است.(۵۰) در ارزشیابی از برنامه های درسی و مواد آموزشی نیز عمده ترین ملاک، پیشرفت تحصیلی یا میزان یادگیری دانش آموزان و دانشجویان است(۴۹).
– ارزشیابی از پروژه ها و برنامه های آموزشی: علاوه بر برنامه های درسی و مواد آموزشی، پروژه ها[۲۲] و برنامه های[۲۳] آموزشی ویژه نیز مورد ارزشیابی واقع می شوند(۵۰).
– ارزشیابی از دانشگاه: منظور از ارزشیابی از دانشگاه[۲۴] این است ک تعیین شود هدف های پیش بینی شده برای دانشگاه به چه میزانی تحقق یافته اند و نقاط قوت و ضعف آنها کدام اند. یکی از جنبه های مهم ارزشیابی از دانشگاه، برنامه آزمون دانشگاه است. هرچه این برنامه، جامع تر و کامل تر باشد اطلاعات بدست آمده نیز به همان نسبت قابل اعتماد تر و با ارزش تر است. در ارزشیابی از دانشگاه پیشرفت تحصیلی دانشجویان و دانش آموزان مهم ترین بخش برنامه آزمون و منبع کسب اطلاعات است. زیرا هدف عمده هر دانشگاهی، ارتقا پیشرفت تحصیلی دانشجویان و دانش آموزان آن است، همچنین علاوه بر آزمون های متداول پیشرفت تحصیلی و متغیرهای شخصیتی، کاربرد پرسش نامه های مختلف، مصاحبه و مشاهده که از طریق آنها اطلاعات لازم از همه افراد و کارکنان دانشگاه بدست می آیند، ضروری هستند(۴۹).
– ارزشیابی از کارکنان دانشگاه: مقصود از ارزشیابی از کارکنان دانشگاه ارزشیابی از همه کسانی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم مسئول بازده های آموزشی موسسه آموزشی هستند. این ارزشیابی بیشتر به منظور تعیین میزان اثربخشی یا کارآمدی هیات آموزشی یا اساتید به کار می رود. لذا مهم ترین نوع ارزشیابی از کارکنان دانشگاه، ارزشیابی اساتید است. همچنین سایر افرادی که در بالا بردن سطح یادگیری و سایر جنبه های موفقیت تحصیلی نیز موثرند، مشمول این نوع ارزشیابی هستند.
به طور کلی، ارزشیابی در عرصه تعلیم و تربیت و تدریس به دلایل مختلف واجد اهمیت است. اهمیت ارزشیابی از یکسو ناشی از فوایدی است که برای دانشجویان، اساتید، نظام برنامه درسی، نظام آموزشی عالی و جامعه در بر دارد و از سوی دیگر، به الزام های آموزشی مربوط می شود که ارزشیابی از عملکرد تحصیلی دانشجویان را ضروری می سازد(۵). وضعیت تحصیلی از آن جهت مورد توجه محققان قرار گرفته است که آنچه می تواند یک فرد، خانواده و در نهایت یک کشور را در مسیر پیشرفت قرار دهد، بهره مندی از افرادی است که نه تنها دارای سلامت روانی مناسبی هستند بلکه در سیستم آموزشی، مدرسه و در سطح دانشگاه، تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر گذاشته اند(۴۵).

ارزشیابی عملکرد تحصیلی در آموزش عالی دارای اهدافی است که برخی از این اهداف عبارتند از ارائه بازخورد به دانشجویان برای بهبود یادگیری، ترغیب و تشویق دانشجویان، تشخیص نقاط ضعف و قوت یادگیری دانشجویان، کمک به دانشجویان برای توسعه مهارت های خود ارزیابی، ارائه تصویری از آنچه که دانشجو آموخته است تصمیم گیری درباره ارتقا یا عدم ارتقا دانشجو، رتبه بندی دانشجویان، ارائه گواهی به دانشجویان جهت ادامه تحصیل، اعطای مجوز انتخاب درس های بعدی، فراهم کردن بازخورد برای اعضای هیئت علمی، بهبود و بهسازی کیفیت تدریس و شناسایی نقاط ضعف و قوت دوره آموزشی(۵۳). کن[۲۵] و نیوبل[۲۶] معتقدند، اهداف ارزشیابی از عملکرد تحصیلی دانشجویان عبارتند از داوری درباره تسلط بر دانش و مهارتهای بنیادی، تشخیص مشکلات وی، فراهم کردن بازخورد برای دانشجویان، ارزشیابی اثربخشی درس و ایجاد انگیزه مطالعه در آنها و اندازه گیری پیشرفت و موفقیت دانشجو در طی زمان(۳).
همانطور که گفته شد موفقیت و پیشرفت تحصیلی دانشجویان از اهداف اساسی برنامه های آموزشی است(۳۱). از اینرو یکی از انواع مهم ارزشیابی آموزشی، ارزشیابی پیشرفت تحصیلی است(۵۴). پیشرفت تحصیلی مفهومی قابل اندازه گیری است و با ابزاری به نام آزمون اندازه گیری می شود(۶). ارزشیابی پیشرفت تحصیلی، فرایندی منظم برای تعیین و تشخیص میزان پیشرفت یادگیرندگان در رسیدن به اهداف آموزشی است(۵). یکی از اقدامات ضروری در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی سنجش و اندازه گیری عملکرد فراگیران است که جهت انجام این اقدام، نمرات حاصله از آزمون های مختلف به عنوان معیار قابل استفاده می باشند(۷). با فرض روایی قابل قبول امتحانات در سنجش توانایی دانشجویان، نمرات دروس یا دوره های تحصیلی به عنوان معیار تعیین کننده پیشرفت تحصیلی مدنظر قرار خوا هد گرفت(۶، ۷ ، ۸).
در مقابل موفقیت تحصیلی، اغلب اصطلاح افت یا اتلاف نیز مطرح می گردد(۹). در مورد افت تحصیلی تعابیر و تعاریف متفاوتی ارائه شده که وجه مشترک همه آنها، ناتوانی و شکست در انجام و اتمام موفقیت آمیز دوره تحصیلات رسمی است و شامل جنبه های مختلف شکست تحصیلی[۲۷] می باشد(۱۰) که با معیارهای مختلفی نظیر مشروطی، تکرار درس، طولانی شدن مدت تحصیل، اخراج، انصراف، ترک تحصیل و غیره قابل بررسی است(۱۱). افت تحصیلی شامل جنبه های مختلف شکست تحصیلی چون غیبت مکرر از کلاس، ترک تحصیل قبل از موعد مقرر، تکرار پایه تحصیلی، کیفیت نازل تحصیلات و کسب محفوظات به جای معلومات است(۵۵). برخی دیگر، اتلاف در نظام آموزشی را در قالب اتلاف هزینه های جاری، اتلاف سرمایه گذاری های ثابت و اتلاف ناشی از هزینه های تحمیل شده به خانواده ها توضیح می دهند(۵۶). سازمان یونسکو، مفهوم افت تحصیلی را به تکرار پایه، ترک تحصیل زودرس و کاهش کیفیت آموزشی و تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان نسبت می دهد. افت تحصیلی به صورت یکی از مشکلات عمده ی مراکز آموزش عالی کشور در آمده است(۱۹) که نه تنها ممکن است دانشجویان را از نظر روحی دچار مشکل نماید بلکه از نظر پیشرفت تحصیلی آن ها را در معرض خطر محرومیت از تحصیل نیز قرار می دهد، به گونه ای که ممکن است شرایط جبران این مشکل آموزشی برای دانشجو امکان پذیر نشده و نیز موجب خلل در بهره برداری بهینه از اصول علمی برای تربیت نیروی انسانی، منابع انسانی و مالی و همچنین موجب نارضایتی اجتماعی شود. شناخت علل عدم پیشرفت تحصیلی و اتخاذ راهکارهای پیشگیرانه و مداخله ای می تواند کمکی مؤثر در کاهش افت تحصیلی و در نتیجه بهبود وضعیت جسمی، روانی و آموزشی دانشجویان باشد(۲۳).

با وجود اینکه عملکرد تحصیلی و ارزشیابی آن یکی از رویکرد های مهم نظام آموزشی است، اما ضعف هایی در رویه های فعلی آن به چشم می خورد که مراکز آموزش عالی و دانشگاه ها نیز از این ضعف ها مبرا نیستند و محققان به میزان گسترده ای بر شناسایی عوامل پیش بینی کننده وضعیت تحصیلی تاکید می کنند(۳۰).
به طور کلی عملکرد تحصیلی دانشجویان، به عنوان فرایند پیچیده ای در نظر گرفته می شود، که تحت تاثیر متقابل عواملی است که هم در ارتباط با نهاد آموزشی بوده و هم مربوط به فردیت دانشجو است(۲۶). بر همین اساس متخصصین تعلیم و تربیت عوامل مرتبط با عملکرد تحصیلی را به دو دسته عوامل بیرونی (محیطی) مانند: موقعیت یادگیری، جو اجتماعی مدرسه، جو عاطفی کلاس، تاثیر گروه همسالان و غیره و عوامل درونی (فردی) مانند: انگیزه[۲۸] علاقه، نیاز به پیشرفت، کسب موفقیت و غیره تقسیم کرده اند(۲۷). در این مطالعه، ۳ دسته از عوامل مرتبط با وضعیت تحصیلی از قبیل عوامل فردی، عوامل خانوادگی و عوامل آموزشی مورد بررسی قرار خواهد گرفت(شکل ۲-۱).
نگاهی به ادبیات مرتبط با وضعیت تحصیلی دانشجویان، نشان می دهد که عملکرد تحصیلی افراد متأثر از عوامل مختلفی است که یکی از این عوامل، عوامل فردی است(۸). عوامل فردی، عواملی است که مربوط به خود دانشجوست و به شرایط جسمی، ذهنی و رفتاری وی باز می گردد. مانند سن، جنس، وضعیت تاهل، داشتن انگیزه، سلامت جسم و روان، توانایی در مدیریت زمان، انتخاب گروه دوستان و غیره(۲۸). همچنین عواملی هستند که به مشخصات فردی و روانی یک فرد مربوط می شود که شامل ویژگی های فردی افراد است. ویژگی های فردی، مجموعه ای از حالات، کیفیات و مشخصات به خصوصی است که یک فرد را از افراد دیگر متمایز می کند(۴۷). منظور محقق از عوامل فردی در این مطالعه عواملی مانند؛ سن، جنس، وضعیت تاهل، رتبه تولد، تعداد افراد خانواده، نوع دیپلم، معدل کتبی دیپلم، رتبه کشوری در کنکور ورودی، نوع سهمیه قبولی در کنکور ورودی، فاصله اخذ مدرک پیش دانشگاهی تا ورود به دانشگاه، رشته تحصیلی، ترم شاغل به تحصیل، علاقه مندی به رشته تحصیلی، محل سکونت در زمان تحصیل، وضعیت بومی بودن، ابتلا به بیماری، اشتغال به کار حین تحصیل، تعداد ساعات اشتغال به کار در هفته، مسئولیت تامین مالی خانواده، درگیری با مسا ئل عاطفی و روانی در طول تحصیل، داشتن مکان مناسب برای مطالعه، داشتن برنامه منظم جهت مطالعه، سابقه مردودی، تعداد دفعات مردودی، سابقه مشروطی، تعداد دفعات مشروطی و ترم تحصیلی مشروط می باشد. عوامل فردی مرتبط با عملکرد تحصیلی که در اینجا به آن پرداخته شده است به ترتیب شامل؛ جنسیت، عوامل جسمانی، شرایط عاطفی- روانی، برنامه ریزی جهت مطالعه و علاقه به رشته تحصیلی می باشد.

 

 

جنسیت : برخی مطالعات نشان داده اند که دختران نسبت به پسران دارای توانایی تحصیلی بهتری هستند. همچنان که برخی گزارش ها موید این مسئله است که میزان مردودی و تکرار پایه در پسران بیش از دختران است. با این حال نکته مهم در این زمینه آن است که جنسیت به خودی خود به عنوان یک متغیر نمی تواند باعث افت و شکست تحصیلی گردد(۵۷).
 

عوامل جسمانی: دانش آموز یا دانشجویی که دارای قوای جسمانی ضعیف باشند از سلامت عمومی خاص برخوردار نبوده، ممکن است نتوانند به اندازه کافی کوشش و فعالیت داشته باشند. از این رو این دسته از افراد ممکن است به دلیل دارا بودن استعداد ابتلا به انواع بیماری ها از پیشرفت تحصیلی باز بمانند(۵۸).
 

شرایط عاطفی- روانی: این شرایط را می توان به عنوان اصلی ترین عامل پیشرفت و یا افت تحصیلی دانست. بسیاری از دانش آموزان یا دانشجویان با اینکه از بهره هوشی بالاتر از متوسط و ظرفیت یادگیری قابل ملاحظه ای برخوردارند، اما صرفاً به دلایلی از قبیل فقر عاطفی، انگیزه ناکافی، عدم پشتکار، فقدان اعتماد به نفس، عدم کفایت در ابراز وجود، کم بودن احساس خود ارزشمندی، کم رویی، نداشتن نگرش مثبت و قوی برای زندگی و تعارض روانی و … دچار بی رغبتی تحصیلی شده و نمی توانند وضعیت تحصیلی مطلوبی داشته باشند. این قبیل افراد نیازمند تقویت اعتماد به نفس، بالا بردن انگیزه و شناخت و درمان هستند تا آنجا که در حوزه شناختی آنها نگرش مثبت نسبت به خود و محیط اطراف به وجود آید و انگیزه غنی برای تلاش بیشتر و ظاهر ساختن استعدادهای بالقوه در آنها ایجاد شود(۵۹).
 

برنامه ریزی جهت مطالعه: هر فردی در زندگی برای انجام کوچکترین فعالیت، نیازمند یک برنامه منظم است. برنامه ریزی معین، طبقه بندی کردن، نظم دادن، به ترتیب انجام دادن، مطالعه و تحقیق، شناخت و آگاهی، بررسی موانع و محدودیت ها، پیش بینی و احتمالات، میزان موفقیت یا شکست، تهیه طرح و نقشه و غیره، داشتن هدف و رعایت ملاک و معیارهای انسانی در متن یک برنامه قرار دارد که به فرد در رسیدن به موفقیت کمک می کند. یکی از دلایل عمده شکست و عدم موفقیت انسان ها در رسیدن به ایده آل ها و اهداف خود در زندگی، عدم برنامه ریزی صحیح است. مراحل برنامه ریزی شامل تعیین وضع موجود، هدف، انتخاب روش، اجرای آزمایشی، اجرا و ارزشیابی است(۵۷). برنامه ریزی حرکتی گام به گام، هوشمندانه و منطقی برای رسیدن به سکوی موفقیت است. برنامه ریزی در افزایش میزان درک و یادگیری بسیار موثر است، به طوری که باعث ایجاد علاقه می شود در حالی که بی برنامگی با روی هم انباشته شدن دروس باعث می شود درس های جدید، خوب آموخته نشده و به مرور زمان احساس عقب ماندگی، ضعیف بودن، بی حوصلگی، تنفر از درس و دلهره و شکست را در فرد ایجاد کند. علاوه بر آن برنامه ریزی، تمرکز حواس را آسان تر کرده، ذهن را برای یادگیری بهتر آماده می کند. مهمتر از طرح برنامه، این است که با شدت و قدرت هر چه تمام تر به آنچه تصمیم گرفته شده و برنامه ریزی شده است، عمل شود و با اشتیاق و علاقه در برابر مزاحمت ها، کشمکش ها و احساسات زودگذر مقاومت کرده و از هر لحظه به خوبی بهره برداری شود. با این حال تهیه برنامه مناسب در وهله اول بدون خطا و اشتباه نخواهد بود و از همین رو به تمرین و آزمایش نیاز دارد. اگر اولین برنامه، عملی نباشد باید در حد امکان تغییر داده شود و با توجه به توانایی های فرد دوباره تهیه شود که در این راستا می توان از معلمان، اساتید، دوستان و والدین نیز یاری خواست. با این حال باید در نظر داشت که آنچه فرد را در اجرای برنامه پیروز می کند، ایمان به اهداف است. اگر در اجرای برنامه با سستی و ضعف برخورد شود، مرور مجدد و عمیق اهداف می تواند کمک کننده باشد به گونه ای که هر اندازه ایمان به هدف و میل به پیشرفت بیشتر باشد، به همان اندازه از برنامه بیشتر سود برده می شود(۵۹).
 

علاقه به رشته ی تحصیلی از جمله عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی است. بی علاقگی به رشته ی تحصیلی، ممکن است انگیزه ی پیشرفت تحصیلی را کاهش داده و یا از بین ببرد. در نتیجه، افت تحصیلی، پدیده ی مردودی و ترک تحصیل که از مشکلات و آفات هر نظام آموزشی است، بروز می کند(۵۶).
 

دومین عامل مرتبط با عملکرد تحصیلی، عوامل خانوادگی است(۱۰). خانواده چیزی بیش از مجموعه افرادی است که در یک فضای مادی و روانی بسر می برند(۳۴). خانواده یک نظام اجتماعی و طبیعی است که ویژگی های خاص خود را دارد و نهاد اولیه هر جامعه ای به شمار می رود که کانون ظهور عواطف انسانی و روابط صمیمانه میان افراد است و می توان گفت عملکرد خانواده تاثیر مستقیم و بسزایی بر عملکرد جامعه دارد(۶۰). روانشناسان معتقدند که شخصیت افراد در پنج سال اول زندگی شکل می گیرد. بنابراین خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی می تواند نقش بارزی در عملکرد تحصیلی افراد داشته باشد. در دو دهه اخیر، موضوع تاثیر والدین و خانواده بر وضعیت تحصیلی، انگیزشی، عاطفی و اجتماعی دانشجویان مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته و نتایج حاکی از تاثیر گسترده خانواده در جنبه های مختلف زندگی دانشجویان است(۳۶). بطوریکه یکی از مهمترین عوامل پیش بینی کننده چگونگی سازگاری دانشجویان با محیطهای جدید به خصوص دانشگاه، مولفه های مرتبط با خانواده دانشجویان و ارتباط های خانوادگی است(۳۴). یکی از جنبه های کارآمدی خانواده در عملکرد تحصیلی فرزندان پدیدار می شود. موفقیت یا شکست در وضعیت تحصیلی می تواند ناشی از کارکردهای سالم یا ناسالم خانواده باشد(۳۰). فقر مالی، پایین بودن سطح فرهنگ خانواده، اختلاف و کشمکش در خانواده، میزان کنترل فرد توسط والدین، آداب و رسوم حاکم بر خانواده از عوامل خانوادگی هستند که بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر وضعیت تحصیلی اثر می گذارند. والدینی که به آموزش و پرورش، سواد، حسن رفتار و معاشرت اجتماعی و یا هر نوع پیشرفت اجتماعی بی توجه هستند، مسلماً در موفقیت تحصیلی فرزند خود تاثیر منفی خواهند داشت. الگو و نمونه بودن والدین یعنی آنچه واقعاً هستند، نه آنچه تصور می کنند، بیش از هر چیز دیگر در کودکان موثر است(۶۱). برخی تحقیقات به رابطه بین وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده و وضعیت تحصیلی اشاره کرده اند(۶۲). از اینرو می توان نقش خانواده را در زمینه های اقتصادی، فرهنگی و عاطفی مورد توجه قرار داد(شکل ۲-۱).

لی می نویسد: دو بعد حمایت خانواده، پیوستگی خانواده و درگیری والدین در فعالیت های دانشگاهی در وضعیت تحصیلی و سازگاری دانشجویان مؤثر است. دانشجویانی که والدینشان را در علایق و نگرانی های مربوط به مسائل دانشگاهی شریک کرده اند از لحاظ تحصیلی، عملکرد بهتری نسبت به سایرین داشته اند و رفتارهای مداخله ای والدین به طور معناداری بر عملکرد تحصیلی و اجتماعی فرزندان تاثیر گذار است. یافته ها و نتایج پژوهشی حاکی از آن است که تسهیل ارتباط بیشتر، گرمتر و مستقیم دانشجویان با خانواده و والدین خود تأثیرات مهم و معناداری بر بهبود وضعیت تحصیلی، رفتار اجتماعی دانشجویان دارد(۳۶). به طور کلی عوامل خانوادگی عواملی هستند که معرف وضع اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی خانواده دانشجو است(۲۸). منظور محقق از عوامل خانوادگی در این مطالعه نیز عواملی مانند وضعیت تاهل والدین، سطح تحصیلات والدین، شغل والدین، میزان درآمد خانواده، وضعیت مسکن، محل سکونت والدین، بیماری والدین، درگیری با مسائل و مشکلات خانوادگی و فوت یکی از بستگان درجه اول در طول تحصیل می باشد.
از دیگر عوامل مرتبط با وضعیت تحصیلی، عوامل آموزشی است(۸). منابع موجود نشان می دهند که آموزش تحت تاثیر پنج عامل فراگیر، فراده، برنامه ، تجهیزات و محیط آموزشی است که هر یک از عوامل مذکور دارای ویژگی هایی هستند که برحسب شرایط می توانند در موفقیت و شکست تحصیلی دانشجویان تأثیرات متفاوتی داشته باشند(۳۱). از ارکان اصلی مؤثر در کیفیت آموزش عالی نیز سه عامل عمده استاد، دانشجو و نظام آموزشی می باشند. بدیهی است این سه عامل جدا از یکدیگر و جدا از کلّ جامعه نیستند، بنابراین باید در ارتباط با یکدیگر در نظر گرفته شوند. هر کدام از این عوامل بر دیگری تأثیر گذاشته و از دیگری تأثیر می پذیرند(۶۳). خودارزیابی دانشجویان اطلاعات ارزشمندی را در مورد مجموعه برنامه ها و اقدامات انجام شده در راستای اهداف آموزشی در اختیار برنامه ریزان قرار داده و مشکلات و کاستی های برنامه را مشخص می کند(۶۴). نتایج طرح تحقیقی سازمان یونسکو در رابطه با عملکرد تحصیلی، نشان داد عواملی چون محیط آموزش، ویژگی های فراده و نیز فراگیر در وضعیت تحصیلی نقش دارد که هر یک از این عوامل تابع شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه می باشد(۴۰)(شکل ۲-۱).
یکی از مهمترین عوامل آموزشی، مربوط به فراگیر است که در حیطه های خودکارآمدی تحصیلی، توجه و تمرکز حواس، غیبت از کلاس های درسی، اضطراب امتحان و تقویم و ساعات آموزشی به آن اشاره می کنیم.:

 

 

خودکارآمدی تحصیلی : خودکارآمدی[۲۹] یکی از مفاهیم کاربردی در نظریه یادگیری شناختی – اجتماعی بندورا [۳۰]می باشد. بندورا واژه خودکارآمدی را به عنوان عقاید یک شخص در مورد توانایی خویش برای سازگاری با موقعیت های خاص تعریف کرده است. طبق نظریه وی، افراد با باور کافی به کارآمدی خود، بهتر قادر به سازگاری با نیازهای موقعیت خاص می باشند، در حالی که افرادی که از خودکارآمدی کافی برخودار نیستند، در ارائه فعالیت های خاص با مشکل روبرو می شوند(۶۵). خود کارآمدی تحصیلی به قضاوت فرد راجع به توانایی اش برای سازمان و انجام انواع تکالیف آموزشی طرح شده، گفته می شود. افراد با خودکارآمدی تحصیلی بالا در مقایسه با دانشجویان با خودکارآمدی تحصیلی پایین تر، اطمینان بیشتری دارند که بتوانند تکالیف آموزشی را انجام دهند. سطوح بالای خودکارآمدی تحصیلی، منجر به میانگین نمرات بالاتر و و پایداری برای تکمیل تکالیف می شود. دانشجویان با کارآمدی تحصیلی بالا، عملکرد و سازگاری تحصیلی بهتری نیز دارند(۶۴). افراد با احساس بالایی از خودکارآمدی نسبت به یک هدف یا وظیفه، احساس و عملکرد متفاوتی از سایر افرادی که خود را ناکارآمد می بینند، دارند(۶۶). افراد با خودکارآمدی بالا با احتمال بیشتری موفقیت و شکست را متفاوت از سایرین درک می کنند. آنها تمایل دارند که شکست را به تلاش ناکافی نسبت دهند و در نتیجه انرژی و تعهد خود را برای تلاش برای غلبه بر آن و رسیدن به هدف بیشتر می کنند، در حالیکه افراد با خودکارآمدی پایین، بیشتر بر شکست ها و شک هایشان تمرکز کرده و مانع متعهد باقی ماندن برای رسیدن به اهدافشان می شوند(۶۷). مولتون[۳۱] نشان داده که خودکارآمدی به عنوان یک ساختار استوار در توضیح و پیش بینی کارآیی تحصیلی دانشجویان می تواند بکار رود(۶۸). علاوه بر آن، خودکارآمدی به همراه سایر خصوصیات شخصیتی نظیر اعتماد به نفس بالا با رضایتمندی شغلی و کارآیی شغلی نیز مرتبط است(۶۹). اگرچه خودکارآمدی، اغلب در پرستاری مورد تاکید قرار گرفته است، اما مطالعات اندکی نقش آن را در وضعیت تحصیلی مورد مطالعه قرار داده اند(۷۰). لاچینگر[۳۲] معتقد است هنگام مواجه شدن با مشکل در برنامه تحصیلی، دانشجویان با خودکارآمدی بالا می توانند با تلاش بیشتر بر موانع غلبه کنند(۷۱). در همین رابطه، هاروی[۳۳] و مک موری[۳۴] یافتند که دانشجویان با خودکارآمدی تحصیلی پایین تر نسبت به دانشجویان با خودکارآمدی تحصیلی بالاتر با احتمال بیشتری دوره پرستاری را رها می کنند(۷۲).
 

توجه و تمرکز حواس: برای یادگیری و به خاطر سپردن هر مطلبی اولین شرط توجه به آن مطلب است که اگر دانش آموز یا دانشجو از هوش بالایی هم برخوردار باشد اما به مطلب یا موضوع توجه نکند، نمی تواند آن را فرا بگیرد. علت افت و شکست تحصیلی برخی از دانش آموزان یا دانشجویان ناشی از عدم توجه به معلم یا استاد و دروس تدریس شده و نیز عدم تمرکز حواس، هنگام مطالعه و انجام تمرینات درسی است. اگرچه برخی از دانش آموزان و دانشجویان از ضعف حافظه خود شکایت دارند، اما مطالعات در مورد آنها نشان داده است که بر خلاف ادعای خود از حافظه خوبی برخوردار هستند. بنابراین بنظر می رسد اشکال در آنجا باشد که در هنگام فراگیری به مطالب مطرح شده توجه کافی نداشته اند. در واقع اشکال از ضعف توجه و تمرکز است تا ضعف حافظه. بدیهی است تا به موضوع یا محرکی توجه نشود آن موضوع یا محرک وارد حافظه نخواهد شد و تا چیزی نیز وارد حافظه نشده باشد، امکان بازیابی و به خاطر آوردن آن وجود ندارد. هر چه بیشتر و دقیق تر به چیزی توجه کنیم از مجموعه حواس بیشتر استفاده شده، درک و فهم و بازیابی آن از حافظه آسان تر خواهد شد. جهت افزایش و جلب توجه و تمرکز دانش آموزان و دانشجویان، معلمان و اساتید می توانند از روش هایی نظیر استفاده از تصاویر، محرک های شنیداری، رنگ ها، تکرار مطالب و … استفاده کنند(۵۶).
 

غیبت از کلاس های درسی: گاهی علت کاهش عملکرد تحصیلی، غیبت از کلاس های درسی است. غیبت باعث می شود دانش آموز یا دانشجو از توضیح بسیاری از دروس محروم مانده، نتواند به صورت خودخوان آنها را جبران نماید و علاوه بر آن باعث ایجاد نگرش منفی و نامطلوب در معلم یا استاد شده که می تواند باعث افت عملکرد تحصیلی گردد(۵۸).
 

اضطراب امتحان: اضطراب به معنی دلهره و نگرانی از وجود یا عدم وجود چیزی، روی دادن حادثه یا اتفاقی ناخوشایند، ترس از شکست، عدم موفقیت و ناکامی در امتحان، نرسیدن به هدف و مقصود و هر عامل دیگری که باعث نگرانی فرد گردد. یکی از عمده ترین مسائلی که باعث اضطراب دانش آموزان و دانشجویان در زمینه درس و تکالیف می شود، انباشته شدن مطالب و دروس در شب امتحان می باشد. طبیعی است فردی که در طول سال تحصیلی، مطالعه نداشته باشد و همه مطالب را برای شب امتحان نگه دارد مسلماً از عهده آن بر نیامده و دچار یک فشار عصبی شدید و اضطراب می شود که باعث عدم تمرکز فکر و حواس شده و یادگیری حاصل نمی شود. با این حال در شکل مطلوب، امتحان و یا ارزشیابی ناظر بر جمع آوری اطلاعات به منظور اتخاذ تصمیمات درست و واقع بینانه در فرایند یاددهی و یادگیری است، اما عملاً آنچه که در صحنه نظام آموزشی و در روند فعالیت های یاددهی-یادگیری ملاحظه می شود، تبدیل جریان امتحان و ارزشیابی به فعالیتی نتیجه گرا، کمیت مدار و بالطبع اضطراب زا و ناخوشایند برای فراگیران است(۷۳). پژوهشگران معتقدند نگرانی می تواند باعث افت بیشتر در عملکرد و پیشرفت تحصیلی شود(۵۶).
 

تقویم و ساعات آموزشی: یکی از عوامل مرتبط با وضعیت تحصیلی، میزان ساعاتی است که دانش آموز یا دانشجو در کلاس درس حضور دارد. ساعات مفید اختصاص یافته به این امر که متناسب با علایق و روند رشد دانش آموزان یا دانشجویان باشد، توفیق بیشتری را در عملکرد تحصیلی و نیز موفقیت آنان به همراه دارد(۷۴).
 

دومین حیطه عوامل آموزشی مربوط به معلمین و اساتید است که از مهمترین عوامل مرتبط با عملکرد تحصیلی محسوب شده و می تواند عامل مهم در موفقیت یا افت تحصیلی نیز به حساب آید(شکل ۲-۱).

 

 

معلمان و اساتید و رابطه بین معلم و دانش آموز یا استاد و دانشجو: ویژگی های حرفه ای معلمان و اساتید نقش اصلی و تعیین کننده در اصلاحات آموزشی دارد. لذا هر گونه اصلاح و پیشرفت در کیفیت آموزشی دانش آموزان و دانشجویان به طور مستقیم به کیفیت آموزشی معلمان و اساتید وابسته است. ارتباط صحیح با معلم یا استاد می تواند دانش آموز یا دانشجو را نسبت به درس علاقه مند کرده و وی را در موفقیت درسی یاری رساند(۵۶).
 

روش های آموزشی: انتخاب شیوه های نامناسب تدریس توسط معلمان یا اساتید از مهمترین علل کاهش عملکرد تحصیلی است. در اکثر کلاس ها تنها به شیوه سخنرانی و یادگیری از رونویسی اکتفا می شود. با این حال می توان با بهره گرفتن از وسایل و تجهیزات کمک آموزشی که به سرعت در حال تغییر است، باعث بهبود وضعیت تحصیلی دانش آموزان و یا دانشجویان شد(۵۸).
 

ارزشیابی: نحوه ارزشیابی دانش آموزان یا دانشجویان توسط امتحانات به معلمین و اساتید این امکان را می دهد که در حین دوره آموزش یا پس از پایان آن، آموخته های دانش آموزان و دانشجویان را ارزیابی کنند. با این حال عدم توجه به پاره ای از اصول در امتحانات هم از سوی معلمین و اساتید و هم از سوی دانش آموزان و دانشجویان می تواند وسیله تهدید کننده ای شود که منجر به اضطراب گردد که نه تنها هدف از ارزشیابی را مختل می کند، بلکه باعث افت کمی و کیفی تحصیلی نیز شود(۵۹).
 

دسته دیگری از عوامل که می توانند نقش به سزایی در عملکرد تحصیلی دانش آموزان یا دانشجویان داشته باشند، عوامل مربوط به محیط تحصیل است(شکل ۲-۱).

 

 

فضا، امکانات و تجهیزات: محیط به نحو چشمگیری در میزان یادگیری دانش آموزان و دانشجویان تاثیر دارد. عوامل فیزیکی مربوط به امکانات آموزشی و جاذب بودن کلاس دوازده شاخص است که در شش قسمت به شرح ذیل دسته‌بندی و تبیین شده است. پنج مورد اول مربوط به جاذب بودن کلاس و مورد ششم مربوط به امکانات آموزشی کلاس است(۷۵).
 

 نور و عوامل مربوط به آن مانند میزان و شدت نور، نوع نور(طبیعی یا مصنوعی)
 ابعاد ظاهری کلاس شامل دیوار، درب و کف کلاس، سرانه مساحت و سرانه فضا
 حرارت و تهویه کلاس
 صدا و عوامل مربوط به آن
 سازماندهی و آرایش کلاس
 تجهیزات آموزشی شامل تخته سیاه و رسانه‌های آموزشی
زمان مناسب جهت تدریس از ضروریات یک کلاس است. همچنین نور کافی یا اینکه تابلوی کلاس طوری نصب شده باشد که همه به راحتی بتوانند از آن استفاده نمایند، از دیگر موارد است. مهمترین و کیفی ترین برنامه های درسی و آموزشی نیازمند وجود امکانات و تجهیزات لازم برای اجرا می باشد. تراکم جمعیت در کلاس، فشردگی برنامه های درسی، کمبود کتب درسی و کمک آموزشی و بعضاً دایر نبودن رشته های تحصیلی مورد علاقه، دوری زیاد محل تحصیل از محل سکونت، حتی رفت و آمد و بسیاری از مسایل دیگر می تواند زمینه ساز عدم موفقیت تحصیلی باشد(۷۵). یافته های مطالعه لوگان[۳۵] نشان داده است که وجود تجهیزات و امکانات رفاهی مناسب تاثیر مثبتی بر عملکرد تحصیلی دانشجویان دارد(۷۶). همچنین در هر نظام آموزشی، عوامل بسیاری با یکدیگر عمل می‌کنند تا یادگیری و پیشرفت تحصیلی برای دانشجویان حاصل گردد. هر قسمت از این نظام باید به گونه‌ای آماده شود که دسترسی به بازده مطلوب و اهداف مورد نظر میسر شود، زیرا اگر جزئی از نظام از کار باز بایستد، کارآیی اجزای دیگر نظام، کاهش یافته و صدمه خواهد دید. با در نظر گرفتن و تجزیه و تحلیل درون‌ دادهایی از قبیل متغیرهای فیزیکی، می‌توان با آگاهی بیشتری اقدام به برنامه‌ریزی نمود.

شکل ۲-۱ عوامل مرتبط با عملکرد تحصیلی (۶۲)
به طور کلی محققین عوامل مختلفی را در وضعیت تحصیلی دانشجویان دخیل دانسته اند. بنابراین بررسی این عوامل و میزان سهم هر یک از آنها در عملکرد تحصیلی دانشجویان می تواند به تعیین راهکارهایی در راستای بالا بردن کارایی نظام آموزشی منجر شده و برنامه ریزان نظام دانشگاهی را برای اهداف دانشگاه که همانا پرورش نیروی انسانی متخصص است، یاری دهد(۴۳). باید خاطر نشان ساخت که آموزش علوم پزشکی بخشی از نظام آموزش عالی است که با حیات انسان ها سر و کار دارد و توجه به جنبه های کمی و کیفی آن از اهمیت ویژه ای برخودار است. بنابرین، اگر سلامت جامعه را در گرو کیفیت خدمات، پیشگیری، آموزش بهداشت و درمان بدانیم و به نقش مهم مراقبان بهداشتی، پزشکان، پرستاران، ماماها و … توجه نماییم و آنان را به عنوان عضوی مؤثر در ارائه خدمات اجتماعی بشناسیم، در این صورت وجود نظامی علمی و حرفه ای در دانشگاه به عنوان بستر واقعی تربیت این نیروی انسانی غیر قابل انکار است. قابلیت دانشجویان علوم پزشکی، بازتابی از عملکرد آموزش پزشکی را در روند آموزش و یادگیری فراهم می کند و سنجش آن می تواند وضعیت دانشجویان در حال تحصیل را از نظر صلاحیت های عمومی کسب شده روشن کند. مشخص شدن موارد مثبت و نقاط ضعف دانشجویان می تواند شواهدی را برای بازنگری در فرایند اجرای برنامه آموزش علوم پزشکی فراهم نماید(۴۴). در این بین پرستاری و مامایی از حرف پیچیده و زیر شاخه علوم پزشکی است که با بهره گرفتن از علوم و مهارتهای خاص خود در جهت ارتقا بهبودی بیماران از نظر جسمی و روحی و اجتماعی گام بر می دارد(۴۵). از اینرو دست اندرکاران آموزش پرستاری و مامایی باید عوامل موثر بر کیفیت و کمیت آموزشی را شناسایی نموده و عوامل منفی یا بازدارنده آموزشی را تحت عنوان مشکلات آموزش معرفی نمایند. همچنین اگر برنامه های آموزشی به درستی طراحی و اجرا نشوند و نتوانند به اهداف مورد نظر دست یابند، می توانند خسارت های جبران ناپذیر و اثرات زیان بار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی بر جامعه دانش آموختگان و اعتبار علمی دانشگاه وارد آورند. زیرا اگر این دانشجویان دارای تحصیلات خوبی نباشند به خاطر حساسیت شغلی و ارتباط آن با سلامت افراد جامعه این مشکل به صورت حیاتی خود را نشان خواهد داد. به گونه ای که این دانشجویان متعاقب افت تحصیلی، در بیمارستان و مراکز بهداشتی نیز عملکرد ضعیفی را از خود نشان خواهند داد که بعضاً این عملکرد ضعیف غیر قابل جبران خواهد بود(۴۴). بنابراین، حفظ سطح مطلوب خدمات آموزشی بدون ارزشیابی و کنترل دقیق و منظم امکان پذیر نمی باشد(۴۰).
مروری بر مطالعات انجام شده
عملکرد تحصیلی دانشجویان و عوامل مرتبط با آن موضوعی است که همواره توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است. در همین راستا، گوردون و همکاران[۳۶] در یک مطالعه عوامل مرتبط با عملکرد تحصیلی دانشجویان فیزیوتراپی را مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه توصیفی گذشته نگر، پرونده های کلیه دانشجویان یک دانشکده فیزیوتراپی در جامائیکا در یک دوره ۲۰ ساله مورد بررسی قرار گرفت که حدود ۲۵۰ دانشجو تخمین زده شد. متغیرهای مستقل عبارت از سن، جنس، وضعیت تأهل، نمره های امتحانات ورود به دانشگاه و سابقه کار قبلی بود و متغیر وابسته عبارت از نتایج امتحانات نهایی، درصد دانشجویانی که سال اول دوره را با موفقیت گذرانده بودند، طولانی شدن مدت تحصیل و ترک تحصیل بود. اطلاعات وارد نرم افزار SPSS شده و توسط آمار توصیفی(درصد و میانگین) و آمار استنباطی(آزمون مجذور کای و t – testو ANOVA) تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان داد که سن زمان پذیرش دانشجو بین ۱۷ تا ۴۰ سال و با میانگین و انحراف معیار ۲۷/۳ ± ۹/۲۰ بود. ۴/۹۳% دانشجویان مجرد بودند. ۸/۲۶% سابقه کار قبلی داشته و ۴/۱۲% نیز سابقه تحصیل دانشگاهی پیش از ورود به این دوره را داشتند. میانگین تعداد عناوین دروسی که دانشجویان گذرانده بودند طی سال های اول، دوم و سال آخر به ترتیب ۲/۱۰ مورد(حداکثر ۱۵)، ۱۱ مورد(حداکثر ۱۶) و ۶/۵ مورد(حداکثر ۸) بود. در طول سه سال تحصیل، دانشجویان طی یکبار برگزاری آزمون، ۹۲% از تمام دوره ها را گذرانده بودند. در حالیکه ۶/۲۱% دانشجویان با طولانی شدن مدت تحصیل مواجه بوده و ۸/۱۶% نیز ترک تحصیل کرده بودند. رابطه بین عملکرد تحصیلی و سن نشان داد که دانشجویان جوان در مقایسه با دانشجویان مسن‌تر کمتر ترک تحصیل کرده بودند(P<0.01) و درصد بالاتری از دروس را در بار اول با موفقیت گذرانده بودند(P<0.05). از نظر طولانی شدن مدت تحصیل تفاوت معنی داری بین دو گروه وجود نداشت. همچنین دانشجویانی که سابقه کار قبلی داشتند به میزان معنی داری با درصد کمتری دروس را در اولین بار گذرانده بودند(P<0.05) و طول مدت تحصیل طولانی‌تر داشتند(۳/۲۳% در مقابل ۲۶% در دانشجویان بدون سابقه کار). رابطه بین وضعیت تأهل و عملکرد تحصیلی نیز نشان داد که وضعیت تأهل به میزان معنی داری با ترک تحصیل رابطه دارد(P<0.01). 44% از دانشجویان متأهل ترک تحصیل کرده بودند در حالیکه میزان ترک تحصیل در دانشجویان مجرد ۱/۱۴% بود. در نهایت نتیجه گیری شد که دانشجویان با آمادگی تحصیلی بهتر قبلی، عملکرد تحصیلی بهتری در دوره های تکمیلی نیز داشتند(۷۷).
 
 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 200
  • 201
  • 202
  • ...
  • 203
  • ...
  • 204
  • 205
  • 206
  • ...
  • 207
  • ...
  • 208
  • 209
  • 210
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • صیانت و پیشگیری از جرم و گناه از منظر قرآن کریم و راهکار های نهادینه کردن آن در بین کارکنان ناجا- قسمت ۱۳
  • احکام بردگی در فقه امامیه با نگاهی به حقوق بشر معاصر- قسمت ۴
  • ارزیابی ضرورت و خلاء های موجود در آموزش مهارت‌های زندگی دانش آموزان مقطع متوسطه شهر اصفهان- قسمت ۵
  • " فایل های مقالات و پروژه ها – ۳ ـ ۸ ـ ۶ ـ نقش آفرینی عرف در تشخیص موضوع: – 9 "
  • طراحی صندوق سرمایه گذاری مشترک کالا متناسب با بازار سرمایه ایران- قسمت ۱۷
  • احکام بردگی در فقه امامیه با نگاهی به حقوق بشر معاصر- قسمت ۶
  • معامله اعضاء بدن انسان در حقوق ایران و فقه امامیه با مطالعه تطبیقی در حقوق انگلستان- قسمت ۶
  • بررسی تطبیقی مجازات حدود در قانون جدید و قدیم مجازات اسلامی۹۳- قسمت ۴
  • سیاست جنایی ایران و آمریکا در قبال جرایم و تخلفات صنعت زنبورداری۹۳- قسمت ۳
  • تعیین رابطه ی بین نرخ مالیات و نسبت بدهی در شرکتهای ...
  • آداب دعا از منظر قرآن و سنّت- قسمت ۳
  • رابطه ی هوش معنوی با رهبری موثق مدیران و کارکنان فدراسیون ورزش های جانبازان و معلولین جمهوری اسلامی ایران- قسمت ۱۴
  • بررسی موانع خصوصی سازی و مشارکت بخش خصوصی درشرکت آب و فاضلاب روستایی استان گیلان- قسمت ۳
  • ارائه مدلی برای تعیین ارزش مسافران در بستر الکترونیکی در صنعت حمل¬ونقل هوایی- قسمت ۱۱
  • بررسی عوامل مؤثر بر مقبولیت و اعتبار گزارشهای قضایی مامورین انتظامی در مقام ضابط دادگستری شهر ایلام در سال۱۳۹۲- قسمت ۶
  • فایل های پایان نامه درباره احکام بردگی در فقه امامیه با نگاهی به حقوق بشر معاصر- فایل ۲
  • نگارش پایان نامه درباره پیشتغلیظ واندازه گیری داروی پنتوپرازول سدیم سسکوهیدرات در نمونه ...
  • موازنه سازی آمریکا در مقابل چین- قسمت ۴
  • بهبود امکان¬سنجی شیوه¬نامه¬ای بر پایه امکان¬سنجی ریاضی- منطقی- قسمت ۹- قسمت 2
  • موجبات جواز سقط جنین- قسمت ۴
  • بررسی عوامل اجتماعی – جمعیتی و اقتصادی موثر برسلامت سالمندان در شهرستان خرم آباد- قسمت ۹
  • بررسی رابطه بین بهنگام بودن اعلام سود و بازده سرمایه گذاری در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران- قسمت ۷
  • شعر کودک و دفاع مقدّس- فایل ۳۱
  • تاثیر کاربرد تکنولوژ‍ی اطلاعات بر عملکرد سازمان تامین اجتماعی (مورد مطالعه شعبه دو قم در سال ۹۲ -۹۱)- قسمت ۲۷
  • آسیب شناسی روابط دولت و نهادهای مدنی در منطقه خلیج فارس ...
  • تاثیر مهارت های مدیریتی بر سطح تفکر استراتژیک مدیران شهرداری کاشان- قسمت ۶
  • پایان نامه های کارشناسی ارشد درباره :بررسی راهکارها و چالش‌های تغییر رویکرد از مالیات ستانی سنتی ...
  • پایان نامه :بررسی نقش گروههای چریکی و مسلمان در پیروزی انقلاب ایران۹۳- ...
  • بررسی تاثیر دورکاری بر عملکرد سازمانی با توجه به نقش فرسودگی شغلی و کیفیت زندگی( مورد مطالعه سازمان‌های دولتی شهرستان یزد)- قسمت ۴
  • بررسی زوال ورق های غیرایزوتروپیک TWB تحت فرآیند هیدروفرمینگ- قسمت ۴

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان