مجله علمی پژوهشی رهاورد

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
تربیت اخلاقی در نهج البلاغه- قسمت ۷
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

امام خمینی در مورد فطرت چنین می فرماید: «که عشق به کمال مطلق، که از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و اراده مطلقه و غیر ذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است…»، در تشخیص کمال مطلق مردم متفرق و مختلف شدند. آنچه سبب اختلاف است در تشخیص متعلّق فطرت و مراتب آن تاثیر نموده و ایجاد اختلافات کثیره عظیمه نموده است، نه در اصل آن (امام خمینی،۱۳۶۸ ، صص ۱۸۲-۱۸۴).
تمام اموری که از عشق به کمال مطلق و انزجار از نقص نشأت می گیرد فطریات انسان است شامل: عشق و پرستش، ستایش و نیایش، زیبایی دوستی، حقیقت جویی خیر اخلاقی، خلاقیت و ابداع، دانش دوستی و علم جویی، بیزاری از جهالت و نادانی، آزادی دوستی و آزادگی، عدالت دوستی و عدالت خواهی و انزجار از ظلم و ستمگری، میل به رأفت و رحمت، انزجار از قساوت و خشونت، تنفر از ناپاکی و تباهگری، دوستی، رفق و مدارا، حق گرایی و حق پذیری، انزجار از تحبّر و تکبّر و … است.
حال در این فصل به ویژگی های انسان در ارتباط با خدا از دیدگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه پرداخته شده پیامدهای تربیت اخلاقی مرتبط با آن بیان می گردد.
۱- گرایش به خدا
بر این اساس فطرت توحیدی در آدمی شکل گرفته است و امام علی (ع) بر این حقیقت اشاره دارد که بر فطرت توحید تولد یافته اند.
«… فَإنی وُلدِتُ عَلَی الفِطرَهِ…» (نهج البلاغه: خطبه۵۷)«…که من بر فطرت توحید تولد یافته ام…»
انسان از نظر روان و فطرت خداجوست، و در روانشناسی امروز بعد مذهبی را یکی از ابعاد وجودی روح آدمی پذیرفته اند، اگر موانعی نباشد، انسان از نظر روان و فطرت به خدا گرایش دارد و خدا را در همه جا می جوید (دشتی، ۸۳، ص۲۵).
حال اگر حجابها برداشته شود فطرت حقیقی همان فطرت الله هویدا می شود، همان فطرت حقیقی است که هرچه از او صادر می شود حقیقت است و خود این فطرت مبدأ و منشأ خیرات و سعادت است خود خیر، بلکه خیر است. پس حقیقت فطرت عشق به کمال مطلق است و بستر تربیت اخلاقی آدمی به سوی سعادتش همین بستر است.
انسان به طور فطری و ذاتی با خداوند آشنا بوده است و لذا می توان همچنان امید داشت که بتواند این آشنائی خود را با خالق خویش که فطرتاً به او شباهت دارد حفظ نماید (علوی، ۱۳۸۹، ص ۲۵۸).
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ »(روم: ۳۰) «سپس (تو ای رسول) مستقیم روی بجانب ائین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد…».
امام خمینی می گوید: «باید دانست که از فطرتهای الهی یک فطرت بر اصل وجود مبدأ-تعالی و تقدّس- است، و دیگر فطرت بر توحید است. و دیگر فطرت بر استجماع آن ذات مقدس است جمیع کمالات را» (چهل حدیث، صص ۱۸۲-۱۸۱).
حضرت علی (ع) درباره اشرف فطریات و برترین جلوه فطرت آدمی فرموده است:
« … وَ کَلِمَهُ الإخلاصِ فَإِنَّهَا الفِطرَهُ…» (نهج البلاغه: خطبه۱۱۰).
« … یکتا دانستن پروردگار مقتضای فطرت انسانی است».
پرستش خداوند یکتا بر اساس فطرت الهی انسان می باشد که رسالت همه پیامبران الهی این بوده است. یکی از موانع تربیت اخلاقی که مطرح می شود شرک است امام علی(ع) در مورد پرهیز از شرک می فرماید: « آن صفت ناپسند این است که شریکی برای خداوند در عبادت برگزیند» (نهج البلاغه: خطبه ۱۵۳).
لذا انسان بطور فطری به پرستش گرایش دارد، علت بعثت پیامبران نیز بوده است که انسان را از گمراهی نجات و جهت دهند و بسوی پرستش خدای یکتا نه موجود دیگر.
امام علی در مورد بعثت پیامبران چنین می گوید: «خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند… و با ابلاغ احکام الهی حجّت را بر آنها تمام نمایند…» (نهج البلاغه: خطبه ۱).
انسان به ذات اهل پرستش است و انسان به فطرت اصلی خود عاشق معبود حقیقی و ذات مستجمع جمیع کمالات است.
در جایی دیگر می فرمایند: «إِنَّ أَفضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ المُتَوَسَّلُونَ إِلَی اللهِ سُبحانَهُ وَ تَعالی الإیمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَ الجِهَادُ فِی سَبیله…» (نهج البلاغه: خطبه ۱۱۰).
« همانا بهترین چیزی که انسان ها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر (ص) و جهاد در راه خداست، که جهاد قّله بلند اسلام و یکتا دانستن خدا بر اساس فطرت انسانی است…»
لذا با توجه به گفته ی امام علی(ع) ایمان را در خود تقویت کند که همان ایمان به خدا و پیامبر است که در همین خطبه نیات و اعمالی که باعث نزدیک شدن انسان به خدا و تقویت ایمان می شود را امام این گونه بیان کرده است: به یاد خدا باشید که نیکوترین ذکر است و آنچه پرهیزگاران را وعده دادند آرزو کنید که وعده خدا راست ترین وعده هاست. از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است و رفتارتان را با روش پیامبر(ص) تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روش هاست و قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که بهار دل هاست.. (نهج البلاغه: خطبه۱۱۰).
با توجه به بیانات امام علی(ع)، عواملی که در بحث های تربیت اخلاقی افراد جهت پرستش و نزدیکی به خداوند موثر است که انسان همواره یاد خدا باشد؛ توجه به کردار و رفتار انسان های پرهیزگار و الگو قراردادن آنان بعنوان یک انسان کامل است کسب دانش الهی و عمل به آن است.
امام علی(ع) در این زمینه خودشان را بعنوان یک الگوی کامل ایمان این چنین معرفی می کنند: « و همانا من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ سرزنشی نمی ترسند، کسانی که سیمای آنها سیمای صدیقان، و سخنانشان، سخنان نیکان است، شب زنده داران و روشنی بخشان روزند، به دامن قرآن پناه برده سنت های خدا و رسولش را زنده می کنند، نه تکبر و خودپسندی دارند، و نه بر کسی برتری می جویند، نه خیانتکارند و نه در زمین فساد می کنند، قلب هایشان در بهشت و پیکرهایشان سرگرم اعمال پسندیده است» (نهج البلاغه: خطبه ۱۹۳).
با توجه به آیه میثاق که خداوند می فرماید: «(ای رسول ما) بیاد آر هنگامیکه خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم هم گفتند بلی ما بخدائی تو گواهی دهیم که دیگر در روز قیامت نگوئید ما از این واقعه غافل بودیم» (اعراف: آیه ۱۷۲).
چون انسان به فطرتش طالب کمال است همین منشأ فطرت آدمی بر توحید است و تلاش مربیان الهی بر این بوده است که مردمان را به خود آورند تا حجاب های فطرت را کنار زنند و به حقیقت فطرت توحیدی خود روی کنند که خمیره ذرات وجود آدمی، عشق به معبود حقیقی است (دلشاد تهرانی، ص۸۷).
حضرت علی (ع) با خدا چنین نیایش کرده بود:« اَللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ اَلْوَصْفِ اَلْجَمِیلِ وَ اَلتَّعْدَادِ اَلْکَثِیرِ إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ اَللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لاَ أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ وَ لاَ أُثْنِی بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لاَ أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ اَلْخَیْبَهِ وَ مَوَاضِعِ اَلرِّیبَهِ وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ اَلْآدَمِیِّینَ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَى اَلْمَرْبُوبِینَ اَلْمَخْلُوقِینَ اَللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَیْهِ مَثُوبَهٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَهٌ مِنْ عَطَاءٍ وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلاً عَلَى ذَخَائِرِ اَلرَّحْمَهِ وَ کُنُوزِ اَلْمَغْفِرَهِ اَللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ اَلَّذِی هُوَ لَکَ وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ اَلْمَحَامِدِ وَ اَلْمَمَادِحِ غَیْرَکَ وَ بِی فَاقَهٌ إِلَیْکَ لاَ یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إِلاَّ فَضْلُکَ وَ لاَ یَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّکَ وَ جُودُکَ فَهَبْ لَنَا فِی هَذَا اَلْمَقَامِ رِضَاکَ وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ اَلْأَیْدِی إِلَى سِوَاکَ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» (نهج البلاغه: خطبه۹۱).
«خدایا! تویی سزاوار نیکو ستودن، وبسیار بی شمار ستایشت نمودن. اگر امید به تو بندند بهترین امید بسته ای، و اگر چشم از تو دارند، این چشمداشت را هرچه نیکوتر شایسته ای. خدایا! در نعمت بر من گشادی، و مرا زبانی دادی تا بدان مدح جز تورا نخوانم، و بر کسی غیر تو آفرین نرانم. بدان کسانی را نستایم که نومید کنند یا گمان آن بود که نبخشند، وزبان خود را بازداشتم از ستودن مردمان، و آفریدن راندن بر پروردگان و آفریدگان. بار خدایا! هر ثناگوی را بر ثنا گفته، پاداشی است: جزایی در خورد ثنای آفرین گوینده یا عطایی نیکو – سزاوار بزرگی پاداش دهنده. خدایا! امید به تو بستم تا راهنما باشی به اندوخته های آمرزش و گنجینه های بخشایش. خدایا! این بنده توست که در پیشگاهت برپاست، یگانه ات می خواند و یگانگی خاص تو راست. جز تو کسی را نمی بیند که سزای این ستایشهاست. مرا به درگاه تو نیازیاست که آن نیاز را جز فضل تو به بی نیازی نرساند، و آن درویشی را جز عطا و بخشش تو به توانگری مبدّل نگرداند. خدایا! خشنودی خود را بهره ما فرما، هم در این حال که داریم، و بی نیازمان خشنودی خود را بهره ما فرما، هم در این حال که داریم، و بی نیازمان گردان از اینکه جز به سوی تو دست برداریم، که تو بر هر چیز توانایی».
پس انسان نیازمند نیایش است تا خدای خود را بیابد که در این صورت خود را می یابد و زمینه شکوفایی استعدادهایش فراهم می گردد (دلشاد تهرانی، ۱۳۸۸، ص۸۹).
امام علی در نامه خود به امام حسن (ع) در مورد دعا و نیایش چنین می گوید: «… هرگاه او را بخوانی، ندایت را می شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می داند. پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او بازگوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند» (نهج البلاغه: نامه۳۱).
همچنین امام در مورد اثر تربیتی دعا و نیایش اینگونه می گوید: از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمی تواند عطا کند مانند عمر بیشتر، تندرستی بدن و گشایش در روزی…» (نهج البلاغه: نامه۳۱).
امام علی(ع) همچنین در مورد اجابت دعا چنین می فرماید: « خداوند… که به تو اجازه دعا کردن داد، پس هرگاه می توانی با دعا درهای نعمت خدا را بگشایی، تا باران رحمت الهی بر تو ببارد…» (نهج البلاغه: نامه۳۱).
انسان به فطرت خود عاشق یگانه جمیل است که تنها از او سزاوار پرستش و ستایش و نیایش است و تلاش مربیان الهی در جهت تربیت اخلاقی بشر پیوسته بر این بوده است که آدمیان را متوجه تنها معبود شایسته تقدیس کنند و عامل موثردر ارتباط انسان با خداوند نیایش است که موجب نزدیکی بیشتر به خداوند می شود. راه نیایش را به آنها بیاموزند تا این نیاز فطری انسانها به درستی پاسخ یابد.
۲- گرایش به زیبایی
زیبایی مطلق اوست و او منشاء هر زیبایی است و همه عالم جلوه زیبایی اوست؛ و انسان به فطرت خود اهل زیبایی و زیبایی دوستی است و هرچه در این جهت سیر کند به کمال والاتری دست می یابد. امیرمؤمنان (ع) مردمان را بدین حقیقت متوجه می نماید و پیوسته درسی زیبا شناسی می دهد.
توجه به زیبایی های جهان آفرینش ما را در جهت تربیت اخلاقی صحیح خود ودیگران سوق می دهد.
امام علی(ع) در مورد زیبایی آفرینش چنین می فرماید: «آنچه را آفرید با اندازه گیری دقیق استوار کرد و با لطف و مهربانی نظم شان داد، و به خوبی تدبیر کرد. هر پدیده را برای همان جهت که آفریده شد به حرکت درآورد، چنان که نه از حد و مرز خویش تجاوز نماید و نه در رسیدن به مراحل رشد خود کوتاهی کند. و این حرکت حساب شده را بدون دشواری به سامان رساند، تا بر اساس اراده او زندگی کند. پس چگونه ممکن است سرپیچی کند در حالی که همه موجودات از اراده خدا سرچشمه می گیرند؟ (نهج البلاغه: خطبه۹۱).
امام علی(ع) در مورد زیبایی های زمین نیز این چنین می فرماید: «پس زمین به وسیله باغ های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده، با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشید، هر ببننده ای را به شگفتی واداشت. و با زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بیننده ای را به وجد آورد…» (نهج البلاغه: خطبه۱۹۱).
توجه به حیوانات و پرندگان در دنیا انسان را متحیر می سازد که هر کدام شکل و رنگ متفاوت دارند بطور مثال امام علی(ع) درباره آفرینش شگفت انگیز طاووس می فرماید:
« و شگفت انگیزتر آن پرندگان در آفرینش، طاووس است که آن را در استوارترین هیأت پرداخت، و رنگهای آن را به نیکوترین ترتیب مترب ساخت، با پری که نای استخوانهای آن را به هم در آورد، و دمی که کشش آن را دراز کرد. چون به سوی ماده پیش رود، آن دم در هم پیچیده را وا سازد و بر سر خود برافرازد، که گویی بادبانی است برافراشته و کشتیبان زمان آن را بداشته. به رنگهای خود می نازد، و خرامان خرامان دم خود را بدین سو و آن سو می برد و سوی ماده می تازد».
با توجه به مطالب بیان شده در مورد زیبایی جهان آفرینش انسان را به تفکر در خودش وادار می سازد و که انسان باید در جهت بحث های تربیت اخلاقی خودش از جهان آفرینش درس بگیرد و بتواند همانند جهان آفرینش تواضع، نظم، طاعت و بندگی خداوند را در خود ایجاد کند و این زیبایی را در اخلاق و رفتارش بروز دهد تا بتواند خود را به سمت کمال خودش به پیش رود.
امام علی (ع) در این مورد می فرمایند: «إنَّ الدُّنیا دارُ صِدقٍ لِمَن صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِیَهٍ لِمَن فَهِمَ عَنهَا، وَ دَارُ عِنیً لِمَن تَزَوَّدَ مِنَها وَدَارُ مَوعِظَهٍ لِمَن اتَّعَظَ بِهَا، مَسجِدُ أحِبَّاءِ اللهِ وَ مُصَلّی مَلَائِکَهِ اللهِ وَ مَهبِطُ وَحی اللهِ وَ مَتجَرُ اولیاءِ اللهِ. اکتَسَبِوُا فِیها الرَّحمَهَ وَ رَبِحُوا فِیها الحَبَّه. فَمَن زَایُدُمُّهَا وَ قَد اذنتَ ببینها؟ …» (نهج البلاغه: حکمت ۱۳۱).
« همانا دنیا سرای راستی برای راستگویان، و خانه تندرستی بر دنیا شناسان،و خانه بی نیازی برای توشه گیران، و خانه پند، برای پند آموزان است. دنیا سجدگاه دوستان خدا، جای نماز فرشتگان الهی، فرودگاه وحی خدا، و جایگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آورند، و بهشت را سود بردند. چه کسی دنیا را نکوهش می کند؟»
می توان فهمید که فرد در جهت تربیت اخلاقی خود نباید دنیا را نکوهش کند بلکه از دنیا در جهت تعالی خویش بهره ببرد و برخوردش بادنیا بر اساس صداقت و نگاهش به دنیا زیبا باشد رفتار کند و به اوج کمال خود برسد و امام به شدت توبیخ کردند مردی که دنیا را نکوهش می کرد و چنین فرمودند: ای نکوهش کننده دنیا! که خود به غرور دنیا مغروری و با باطل های آن فریب خوردی! خود فریفته دنیایی و آن را نکوهش می کنی؟ آیا تودر دنیا جرمی مرتکب شده ای؟ یا دنیا به تو جرم کرده است؟ کی دنیا تو را سرگردان کرد؟ و در چه زمانی تو را فریب داد…» (نهج البلاغه: حکمت ۱۳۱).
امام علی(ع) در خطبه همام در ارتباط افراد پرهیزگار با دنیا چنین می فرماید: «امّا پرهیزگاران! در دنیا دارای فضیلت های برترند، سخنانشان راست پوشش آنان میانه روی، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است، چشمان خود را بر آنچه حرام خدا حرام کرده می پوشانند، و کوشش های خود را وقف دانش سودمند کرده اند… در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده، تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند، تجارتی پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده، دنیا می خواست آنها را بفریبد اما عزم دنیا نکردند، و می خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان خود را آزاد ساختند» (نهج البلاغه: خطبه ۱۹۳)
این نشان می دهد که انسان در تربیت خودش، مسئولیت دارد و اگر مرتکب خطا شود خودش مقصر است نه خداوند دنیا. لذا امام علی توجه انسان را در امر تربیت خودش به این توجه داده است که چه اعمال و رفتارهایی زیبا و زشت است که در تربیت اخلاقی فرد موثر است.
لذا فرد باید راستگو باشد، اعتدال داشته باشد، متواضع و فروتن باشد، تسلیم فرمان های الهی باشد، بدنبال کسب دانش الهی و سودمند باشد، صبور باشد، اجازه ندهد ظواهر و زیبایی های دنیا او را فریب دهد، که این چنین فردی قابل ستایش است.
امام علی(ع) می فرماید: «… اگر در تعصب ورزیدن ناچارید، برای اخلاق پسندیده، افعال نیکو و کارهای خوب تعصب داشته باشید، همان افعال و کرداری که انسان های با شخصیت، در آنها از یکدیگر پیشی می گرفتند. یعنی اخلاق پسندیده، بردباری به هنگام خشم فراوان و کردار و رفتار زیبا و درست، و خصلت های نیکو! پس تعصب ورزید در حمایت کردن از پناهندگان، و همسایگان، وفاداری به عهد و پیمان، اطاعت کردن از نیکی ها، سرپیچی از تکبر و خودپسندی ها، تلاش در جود و بخشش، خودداری از ستمکاری، بزرگ شمردن خونریزی، انصاف داشتن بامردم، فرو خوردن خشم، پرهیزاز فساد در زمین تا رستگار شوید» (نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲).
با توجه به این خطبه که نشان می دهد که انسان در جهت تربیت اخلاقی خود باید تلاش کند و تعصب بورزد تا موفق شود، خود را به خالق زیبایی ها نزدیک کند که هدف نهایی تربیت اخلاقی است.
۳- گرایش به خیر اخلاقی
انسان به فطرت خود گرایش به خیر اخلاقی دارد، یعنی گرایش به اموری که فراتراز سودجویی و زیان گریزی است.
هر چه فطرت از حجابهای مرتبه طبیعت پاکتر گردد یعنی انسان وجودش را از صفات ناپسند و رذایل اخلاقی پاکتر کند فضایل و کرامتها در آدمی بیشتر جلوه می یابد در نتیجه تربیت اخلاقی انسان در جهت صحیح پیش می رود، امیرمؤمنان علی(ع) مردمان را به تربیت اخلاقی خودشان و دفع موانع آن فراخوانده و فرموده است: «ای بندگان خدا! آن کس که نسبت به خود خیر خواهی او بیشتر است، در برابر خدا از همه کس فرمانبردارتراست، و آن کس که خویشتن را بیشتر می فریبد، نزد خدا گناه کارترین انسانها است. زیانکار واقعی کسی است که خود را بفریبد. و آنکس مورد غبطه است و بر او در شک می برند که دین او سالم باشد. «سعادتمند کسی است که از زندگی دیگران عبرت آموزد». و شقاوتمند کسی است که فریب هوا و هوس ها را بخورد. آگاه باشید! « ریاکاری و تظاهر، هرچند اندک باشد شرک است» و همنشینی با هواپرستان ایمان را به دست فراموشی می سپارد، و شیطان را حاضر می کند. از دروغ بر کنار باشید که با ایمان فاصله دارد. راستگو در راه نجات و بزرگواری است، اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاکت و خواری است. حسد نورزید که حسد ایمان را «چونان آتشی که هیزم را خاکستر کند نابود می سازد» « با یکدیگر دشمنی و کینه توزی نداشته باشید که نابود کننده هرچیزی است». بدانید که آرزوهای دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. آرزوهای فاروا را دروغ انگارید و که آرزوها فریبنده اند و صاحبش فریب خورده» (نهج البلاغه: خطبه ۱۶).
که در این بیانات امام علی(ع) فرد برای تربیت اخلاقی خود را جهت دهد باید از بسیار کارهایی که با فطرت او سنخیت ندارد دوری کند مثل: نفاق و دروغ، حسد و آرزوهای ناروا و … از خود دور کند و خود را فریب ندهد تا بتواند راه سعادت را طی کند.
لذا آن حضرت نیز مردمان را به خیرهای اخلاقی برانگیخته است و چنین فرموده است: « قَدرُ الرَّجُلِ عَلَی هِمَّتِهِ، وَ صِدقُهُ عَلَی قَدرِ مُرُءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَی قَدرِ أَنفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَی قَدرِ غَیرَتِهِ» (نهج البلاغه: حکمت ۴۷).
« ارزش مرد به اندازه همّت اوست، و راستگویی او به میزان جوانمردی اش و شجاعتت او به قدر ننگی است که احساس می کند، و پاکدامنی او به اندازه غیرت اوست».
و نیز امام علی(ع) می فرماید: ««خدا را اطاعت کنید و از فرمان خدا سرباز مدارید، اگر خیری دیدید برگزینید و اگر شرّ و بدی دیدید از آن دوری کنید».
می توان چنین نتیجه گفت انسانی که اهل معرفت است و خلوص نیت دارد (با توجه به اوصاف متقین در خطبه همام) این انسان در تربیت اخلاقی خویش سعی و تلاش می کند چرا که بطور فطری گرایش به خیر اخلاقی دارد پس تمایل ذاتی به فضیلتها و کرامتها دارد، مانند گرایش به راستی و درستی از آن جهت که راستی و درستی است و انزجار از ناراستی و نادرستی؛ گرایش به پاکی و پاکدامنی و انزجار از ناپاکی و تباهگری، گرایش به پرواپیشگی و انزجار از پرده دری؛ گرایش به احسان و نیکوکاری و انزجار از تنگ نظری و بدکاری؛ گرایش به شجاعت و دلیری و انزجار از بزدلی و خواری پذیری؛ گرایش به دیگر دوستی و فداکاری و انزجار از خودخواهی و خودکامگی دارد» (مطهری، ص۵۳).
۴- گرایش به آزادی
انسان به فطرت خود آزادی دوست است و میل به آزادگی دارد، و این مهمترین گوهر وجود آدمی در جهت اهداف تربیتی اخلاقی است، چنانکه امیرمؤمنان علی (ع) به امام مجتبی (ع) یاد آورد شده است:
« … وَ لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً … » (نهج البلاغه: نامه ۳۱).
« … بنده دیگری مباش که خداوند آزادت آفریده است…»
بر مبنای همین آزادگی فطری است که امام علی (ع) مردمان را به آزادی از سخت ترین موانع تربیت آدمی یعنی دنیای نکوهیده فراخوانده و فرموده است:
« أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَهَ لأَهلِها؟ إِنَّهُ لَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ إِلَّا الجَنَّهَ، فَلَا تَبِیعُوهَا إِلّا بِهَا» (نهج البلاغه: حکمت ۴۵۶).
« آیا آزادمردی نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایی برای شما جز به بهشت نیست به کمتر از آن نفروشید!»
آزادی معنوی انسان در گرو پرواپیشگی و پرهیزگاری اوست و فطرتش او را بدین آزادی فرامی خواند؛ به بیان امیرمؤمنان علی (ع):
«فَإِنَّ تَقوَی اللهِ مِفتاحُ سَدادٍ، وَ ذَخِیرَهُ مَعَادٍ، وَ عِتقٌ مِن کُلِّ مَلَکَهٍ، وَ نَجَاهٌ مِن کُلِّ هَلَکَهٍ» (نهج البلاغه: خطبه ۱۰۳).
« همانا تقوای الهی کلید درستکاری و رستگاری و اندوخته روز بازپسین و آزادی از هر بندگی و رهایی از هرتباهی است».
آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی همه بر مبنای همین آزادی دوستی و آزادی فطری آدمی شکل می گیرد و جزء حقوق ذاتی مردمان شمرده می شود، چنانکه امیرمؤمنان علی (ع) بیعت با خود را متوقف به انتخابی آزادانه کرد و به هیچ وجه اجازه ندارد در بیعت با او اجبار و اکراه راه یابد در این باره فرمودند: « وَ بَا یَعَنی النَّاسُ غَیرَ مُستَکرِهِینَ وَ لَامُجبرینَ، بَل طائِعینَ مُخَیَّرینَ» (نهج البلاغه: نامه۱).

 

برای
 
 

نظر دهید »
صور خیال در شعر نو در آثار نیما یوشیج ، سهراب سپهری ، مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو ۹۱- قسمت ۲۰
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

چهره خویش به دست دامن (حقوقی: ۲۴۴)
“دست دامن” اضافۀ استعاری و استعارۀ مکنیّه است.
وجه شبه های نو عامل تمایز شعر معاصر از شعر کهن در حوزۀ تشبیه و استعاره:
آنچه شعر نیمایی را از شعر کهن متمایز می سازد، دو چیز است. قالب، وزن و قافیه ودیگری، ذهنیّت ها، و نو بودن صورخیال و فرم و محتوا و مسائلی از این نوع. به بخش نخست یعنی قالب و وزن و قافیه چندان کاری نداریم .امّا بعد اصلی و مقصود و منظور ما بیشتر مسائل در این پایان نامه بخش دوّم است که ذکر شد. یکی از نقاط تمایز شعر نیمایی از شعر کهن، دیدگاه ها و طرز بیان و نو بودن صور خیال است. به عبارت دیگر، شاعر نوپرداز، جهان و پدیده های آن را بگونه ای متمایز از شاعر سنّتی می بیند. از نظرگاه نوپردازان، پدیده های جهان و طبیعت پیرامون ما، با برداشتهای نو و ذهنیّتهای جدید، تعبیرو ارائه می شود. تشبیهات و توصیفات نوپردازان از نمادهای طبیعت، نوو تازه است و این بر می گردد به ذهنیّت و چگونگی برداشت نوپردازان در سرودن شعر نو.
شعر معاصر، دیگر به توصیفات و تشبیهات شاعران کهن، چندان توجّهی ندارد بلکه برای توصیف از “وجه شبه های” نو، مایه و بهره می گیرد و این توجّه به وجه شبه های تازه و طرح صورخیال نو است که شعر معاصر را به جهات گوناگون از شعر کهن متمایز ساخته است.
بحث ما، بحثی پژوهشی و بلاغی است و توجّه و تأکید ما بر وجه شبه و صور خیال نو در شعر معاصر، گویای تمایز شعر نو در عرصه بلاغت و صور خیال است توصیف شعر معاصر از پدیده ها و امور را با چند مثال می توان نشان داد و به اصل موضوع یعنی تمایز شعر نیمایی از شعر کهن در عرصه ی توصیف و صور خیال پی برد. برای نمونه سخن را با بیتی از شیخ اجل پی می گیریم، سعدی می فرماید:
سروبالایی به صحرا می رود رفتنش بین تا چه زیبا می رود
(سعدی، ۱۳۶۰: ۳۳۰)
شاعر یا شاعران پیش از او ، قد و بالای یار را به سرو، تشبیه کرده و براساس آن ترکیب”سروبالا” را ساخته یا بکار برده اند. ذهن و ذوق شاعر کهن با وجه شبه “پیراستگی و آراستگی و همانندی” بین یار و سرو، چنین ترکیبی را ساخته و بکار برده است و از این دست، صدها و هزارها تشبیه و استعاره در شعر کهن موجود است. امّا سهراب سپهری در “صدای پای آب” می گوید:
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد
گفته باشد سرگلدسته سرو (سپهری، ۱۳۸۵: ۴۹)
چنانکه که می بینم در “گلدسته سرو” گلدسته به سرو تشبیه شده است که مشبه یعنی سرو متفاوت و متمایز و وجه شبه هم در تخیّل و فرم درون ذهنی، متفاوت است گرچه بظاهر وجه شبه هردو یعنی ترکیب ” سرو بالا” و “گلدسته سرو” یکی است. سپس سهراب ادامه می دهد:
من نمازم را
پی قد قامت موج
پی تکبیره الاحرام علف می خوانم. (همان: ۴۹)
ترکیب “قدقامت موج” استعاری است و تازگی دارد و “تکبیره الاحرام” علف هم که خیزش و برخاستن و حرکت موجی علفها را به خاطر می آورد، روابط پدیده ها را وسیع تر، پویاتر و بسیار پررمز و رازتر می بیند. ترکیب “قد قامت موج” چنانکه گفته شد، استعاره است و نو و زیباست و تکبیره الاحرام علف نیز استعاره است به حالت دستها به هنگام گفتن تکبیر نماز که همچون پیچ و تاب علفها در وزش باد است.
کشف رابطه های تازه بین نمادهای طبیعت و سایر پدیده ها در واقع با “وجه شبه” های نوین، شکل می گیرد و همین مسئله، شعر معاصر را شنیدنی و لذت بخش می کند و غبار تکرار و کهنگی بر شعر و سخن نمی نشیند. بیان شاعر نوپرداز از جلوه های طبیعت، تازگی و شگفتی دارد و سرزنده است و خواننده را به دنبال خویش می کشاند و به تفکّر وا می دارد و به کشف عناصر خیالی و روابط بین پدیده های طبیعی وامی دارد و طرز بیان شاعر را نو و شگفت می کند.
در شعر معاصر، شاعر ذهن خود را به این محدود نمی کند که یک پدیده را به پدیده ای دیگر مانند کند بلکه روابط عناصر و نهادها و نمادها، بی شمار و پایان ناپذیر است و شاعر معاصر همه اشیاء را جان دار حس می کند. به نمونه هایی از این نمادها در شعر معاصرتوجه کنیم.
در این دهلیزها، انتظاری سرگردان بود
– و گرفتن خورشید را در ترسی شیرین تماشا می کرد. (سپهری، ۱۳۸۲: ۱۴۰)
“سرگردان بودن انتظار” و “شیرین بودن ترس” گریز از هنجارهای تکراری صورخیال است و نیز:
روی علفهای اشک آلود به راه افتادم
خوابی را میان علفها گم کرده ام
دستهایم پر از بیهودگی جست و جوهاست. (همان:۱۴۱)
من شکفتن ها را می شنوم
به آب روان نزدیک می شوم
که پیدایی دوکرانه را زمزمه می کند
زمزمه ها چون انار ترک خورده، نیمه شکفته اند.
…… در ودای لحظه شفّاف! در بیکران تو، زنبوری پر می زند.(همان: ۱۴۲)
ترکیب علفهای اشک آلود، گم کردن خواب، پر بودن دستها از بیهودگی جست و جوها و “شنیدن شکفتن ها” و “زمزمه کردن ناپیدایی دوکرانه” گویای سیر شعر معاصر در جهانی پرراز و رمز و گزارشهای شنیدنی همراه با صور خیال نو است و این خوشه ای است از خرمنی.
نمود صور خیال در تشبیه و استعاره در حوزۀ نمادهای شعر معاصر:
صور خیال در شعر نو همگام با به تصویرکشیدن پدیده هاست. در شعر معاصر، جهان و جزء جزء پدیده های آن، بی نهایت تصویر، ارتباط و سخن دارند که ذهن و خیال شاعران گوشه ای از این جهان شگفت را در شعر بازتاب می دهد و منعکس می کند. هر پدیده ای می تواند با پدیده های بی شماری رابطه و شباهت داشته باشد و اینجاست که نیروی شگفت انگیز تخیّل با احساس و عاطفه دست اندرکار توصیف و گزارش طبیعت سحر‌آمیز شده و تابی نهایت تصویر می سازد و این تصویرها چنانکه گفتیم تمام شدنی نیستند. آیا می توان گفت که روزی روزگاری ساخت فیلم پایان می پذیرد وفیلم نامه نویسها و رمان نویسها چیزی برای گفتن و نوشتن و نشان دادن ندارند؟ هرگز! گزارش ذوقی و تخیّلی از طبیعت نیز همین گونه است. زندگی و حیات هر پدیده یعنی حیات آن ضرب در همه پدیده ها، چرا که هر پدیده روابط تنگاتنگ و مرموزی با سایر پدیده ها دارد که در کوچه تخیّل و ذوق می توان عبور و ارتباط هر پدیده را با سایر نمادهای پیکره جهان هستی دید و حس کرد.
به تصویر کشیدن نهادها و نمادهای گستره طبیعت در شعر نو و بازتاب و انعکاس آن در آثار شاعران معاصر خواندنی و در خور پژوهش و تحقیق است.
برای شروع کار، لازم نیست به ذهن خود فشار بیاوریم و ندانیم که از کجا باید کار را آغاز کرد. فقط کافی است به طبیعت رو کنیم و از طبیعت بپرسیم! طبیعت را از هرجایش می توان شروع کرد و به تصویر کشید. از کوه، از ابر، از صحرا، از سبزه و… از آب هم می توان شروع کرد، آب مایه حیات است،‌همه پدیده های پهنه طبیعت با آب پیوند ناگسستنی دارند، پس از آب شروع می کنیم همین که شروع کنیم و سراغ جویبار برویم، صدای پایش را می شنویم که دارد می آید، آری بسوی ما می آید، صدای پای آب شنیده می شود، سهراب سپهری هم صدای پای آب را شنیده، پس از “صدای پای آب” سهراب سپهری شروع می کنیم و با “صدای پای آب” سهراب سپهری مطلب را پی می گیریم.
سهراب برآمده از کاشان است و کویر؛ و به آب که از عناصر کمیاب و با ارزش اقلیمهای کویری است، توجّه شایانی دارد، هرجا از سبزه و باغ و گیاه می گوید، بعضاً از آب هم سخنی به میان می آورد:
در شعر “صدای پای آب” “از آب می توان چنین رد پا گرفت”:
کعبه ام بر لب آب (سپهری،۱۳۸۵: ۵۰)
…..کعبه من در آستانه معرفت ناب و مقام وصل من،‌لب آب است. تروتازه و زلال سرشار از خنکی و تری، جاری و متحرّک، سرشار از نور و چشمه و تبلور، آشنا با همه چیز،‌رازدار همه چیز و همه، رازدار وحیات بخش گیاهان و حیات بخش اقاقی ها.
“کعبه ام زیر اقاقی هاست (سپهری، ۱۳۸۲: ۵۰)
اقاقی یا اقاقیا: خود از کلمه یونانی AKaKia، درختی است که بلندی آن ده یا پانزده متر است گلهای سفید خوشبو و خوشه ای دارد. در تفکّر یهودیان و مسیحیان، بوته اقاقیا ناپوسیدنی است. گلهای اقاقیا شیری رنگ اند، و نماد خورشید تابان و نهایتاً نور. بنابراین نهاد اقاقیا به تفکّر بودایی و هندسی طیفی از نور است و نور با خورشید و چشمه قرابت و نزدیکی دارد. سهراب “در کتاب آبی” درباره اقاقیا که آب را به خاطر می آورد می گوید:
در خانه ما روبروی اتاق ظرفها، یک درخت اقاقیا بود، اقاقیا لب آب روان بود. (گلریز، ۱۳۶۲: ۱۰۶) بنابراین لحظه هایی که شاعر از آب می گوید، در خاطرش باید لب همین آب و زیر همین اقاقیا، خطور کرده باشد. پس آب را که از دوست داشتنی ترین هاست در پای اقاقیا می یابد و می بیند، پس از حرکت روان و آرام آب می گوید که چونان نسیم می خزد و می رود تا خنکای باغ و دشت، آب همراه نسیم و باد است. سهراب سپس چنین زمزمه می کند:
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر (همان: ۵۱)
براستی اگر آب چونان نسیم و بادبهاری که هوا و فضا را طی می کنند و پشت سر می گذارند؛ خاک را بروانی و نرمی آرام آرام در می نوردد و باغ به باغ پیش می رود. تا همه جا را سیراب کند، تا در دل کویر نخل های تشنه را سیراب سازد و سروصورت کشاورز خسته را بشوید و به او طراوت و خرّمی بخشد و او از ته دل بگوید: به به، عجب آب خنکی و چشمهایش را به آب روان و پرنور و عزیز و دوست داشتنی و آفریده خدا و دوست دار آدمی و حیات، بدوزد. آری، آب می رود تا به همه چیز حیات بخشد، و خستگی و پژمردگی از تن گیاه و حیوان و انسان دور کند.
و باز از آب می گوید امّا به گونه ای دیگر:
حجرالا سود من، روشنی باغچه است. (سپهری،۱۳۸۵: ۵۲)
در همین جا ذهن متوجه تناقض نمایی حجرالاسود و روشنی می شود و به یاد می آورد که نکند پارادوکس اند، آری، همین طور است و در بسیاری جاها نیز پارادوکس را می بینیم و این پارادوکس یکی از پایه های زندگی است. در سختی، راحتی در تاریکی، روشنی و در رنج آسایش است. باغچه نمادی است از باغ. بهترین سرزمین، بهشت خوشبختی، وعده خدا به گروندگان. باغ نماد جان و روح است. در فرهنگ اسلامی، باغ و بهشت نماد و رمز سیروسفر جان اند به ناکجا آباد به ملکوت. باغ و باغچه نماد زندگی و بی مرگی است که گلهای سرخ به معنی بهار ابدی در آنجا کاشته می شوند. ازا ین جهت باغچه از آب، حیات می گیرد و آب روشنی و معرف ناب است،‌باغ و باغچه نیز روشن اند، بنابراین روشنی و شادی روح آدمی از باغ و حجرالاسود که دوست داشتنی ترین سنگ و پدیده در نگاه یک مسلمان است، در نگاه سهراب، همین باغچه است. از آن سنگ سیاه، نور می تابد، نور معنی و باطن، باغچه هم بگونه ای بازتاب و تجلّی گاه نور و در نهایت جانشین آن سنگ سیاه آسمانی است.
مردمان رادیدم/شهرها را دیدم/ دشت ها را، کوهها را دیدم.
آب را دیدم، خاک را دیدم.
نور و ظلمت را دیدم.
و گیاهان را در نور و گیاهان را در ظلمت دیدم.
…. و بشر را در نور و بشر را در ظلمت دیدم. (سپهری، ۱۳۸۵: ۵۵)
اصل شعریّت و تخیّل در استعاره:
تخیّل یکی از عناصر شعر است و فضای هنری شعر را پدید می آورد و باعث انفعال نفسانی و تأثر و لّذت در خواننده می گردد. تخیّل در واقع عنصری است پویا که سخن را بگونه ای سحرآمیز عنوان می کند و مربوط به خلّاقیّت شاعر است و آموختنی نیست. تخیّل نشان دهنده نیروی ذهنی و دید و بینش شاعر است و نخستین کسی که آن را غیر آموختنی معرّفی کرد ارسطو بود.
ذهن شاعر خزانه ای است از خاطره ها و پیوستگی ها و وابستگی ها، قوّه تصوّر و تخیّل نشان عمده و ممتاز شاعر است و از دیرباز شعر را بدون استعاره و استعاره را بدون تخیّل ممکن نمی دانستند. تخیّل در حقیقت ادراکی است ذاتی و مستقیم از شباهتهای بین امور ناهمگون که با بینش شاعر همگون و مربوط می شوند مثلاً خورشید با تشت زرّین در عالم وجود یکی نیستند امّا در نگاه شاعر خورشید مثل تشت زرّین است و تشت زرّین می تواند استعاره باشد از خورشید و شاعر با تخیّل ادّعا می کند که تشت زرّین، خورشید است.
نگرش و دید نوین به طبیعت، آن را با امور ذهنی شاعر ترکیب می کند و نیروی ابداعی ذهن شاعر از این مواد یک پدیده شگفت و مرکّب و نو می سازد چرا که آنچه شاعر می سازد پدیده ای جدید و آفریده ای نوین است. جهانی که شاعر بدین گونه پدید می آ‌ورد، جهانی ابداعی است و این جهان بهتر از دنیای واقعی و ایده آل تر از دنیای واقعی است. موادّ این جهان تخیّلی بوسیله ذهن شاعر از همین جهان واقعی گرفته می شود. شاعر با تخیّل، مواد و اجزای متفاوت را ترکیب می کند و موجودی را که می خواهد می آفریند. در واقع تخیّل عامل همه ادراکات نفسانی است.
شعر بوسیله تخیّل به کمال مطلوب نزدیک می گردد و رسالت خود را به انجام می رساند. حذف تخیّل از شعر، شعر را تا سرحدّ کلام عادی تنزّل می دهد و از هنر دور می کند. این نیروی تخیّل است که زبان را به شعر تبدیل می کند. نیروی عقل می فهمد و می فهماند امّا نمی تواند تصوّر کند. این تخیّل است که به آدمی بطور عموم و شاعر مخصوصاً، نیروی تجسّم می دهد و با پیوستن و مربوط شدن پدیده ها و اجزای آنها در کارگاه خیال، در عالم ظاهر بصورت شعر نمود می یابند. نمونه های زیر تخیّل را بخوبی می شناساند:
توانایی
در بندبند من
از تاب رفته است. (مصّدق، ۱۳۵۰: ۱۵۵)
این جغد شوم سوی عدم بال و پر زند،
در عمق اعتکاف نشیند. (همان: ۸۰)
و دست آرزو،‌
با این سموم سرد تنفّر که می وزد
دیگر شکوفه های عشق و شهامت را
از شاخسار شوق نمی چیند. (مصدق،۰ ۱۳۵: ۱۲۴)
از تاب رفتن توانایی همچون انسان و نچیدن دست آ‌رزو شکوفه عشق و شهامت از شاخسار شوق، خود سه صورت خیال را در خود جمع دارد و بدون تخیّل سرودن چنین شعری امکان ندارد.
استاد زرّین کوب می نویسد: “هیچ چیز چنانکه هست در شعر نمی آید جز آنکه شعر را تباه می کند و فاقد لطف و تأثیر است. (مصدّق، ۱۳۵۰: ۱۲۰)
بنابراین ذهن شاعر در واقعیّت تصرّف می کند و این تصرّف، قدرت و خلق و ابتکار است در ساختن جهان مطلوب. امّا این جهان مطلوب و زیبا را چرا می آفریند؟ او جویای جهانی است که با این جهان که از جهاتی تکراری است، متفاوت است. او در عالم خیال دنیایی می سازد که هر روح گرسنه و ناآرامی برای تقویت و آسایش وتسلّی خود جویای آن است. تصویری که از خلّاقیّت و تخیّل سرچشمه گرفته و در انسان انگیزه حرکت بسوی جهان مطلوب را پدید می آورد. سرنوشت آدمی در تخیّل شاعرانه با پدیده های طبیعت گره می خورد:
پاییز!

 
 
 

نظر دهید »
بررسی ساخت صرفی واژه¬های علوم نظامی مصّوب فرهنگستان زبان وادب فارسی۹۳- قسمت ۳
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

۱-۷-۴- واژۀمرکب[۵]‌: کلمۀ مرکب از دو یا چند تکواژ آزاد ساخته شده‌است‌(‌همان‌: ۳۵).
۱-۷-۱- واژۀ درون مرکز[۶]: کلمۀ مرکبی است که معنای‌ کل آن در شمول یکی از کلمات سازنده‌اش‌‌ قرار گیرد‌(طباطبایی‌۱۳۸۲: ۲۴).
۱-۷-۲- واژۀ برون مرکز[۷]: واژۀ مرکبی است که معنای کل آن ‌در شمول هیچ یک از عناصر سازنده‌اش قرار ندارد‌(همان‌: ۲۵).
۱-۷-۵- وندافزایی[۸] : اتصال یا الحاق وند (اعم از پیشوند، پسوند، بیناوند و…) به پایه، برای ساختن واژۀ جدید است‌(شقاقی‌۱۳۸۶‌: ۱۴۴).
۱-۷-۶- پسوند[۹] : تکواژ وابستۀ دستوری که به انتهای کلمۀ پایه متصل ‌می‌شود و واژه یا صورت‌ کلمه می‌سازد(همان: ۱۳۷).
۱-۸- روش تحقیق
تحقیق حاضر با عنوان توصیفی- تحلیلی معرفی می‌‌گردد. شیوه گردآوری داده‌ها به‌صورت اسنادی و کتابخانه‌ای است. این پژوهش با هدف بررسی ساخت صرفی و معنایی، در چارچوب نظریۀ خاصی مطرح نبوده و تنها به عنوان یک الگوی اساسی با تکیه بر کتاب‌ها‌ و مقالات زیر، مورد تجزیه و تحلیل قرارمی‌گیرد: « فعل بسیط فارسی‌ و واژه‌سازی» (طباطبایی۱۳۷۶)،‌ « اسم و صفت مرکب در زبان فارسی» (طباطبایی ۱۳۸۲)، «مبانی صرف» (شقاقی ۱۳۸۶)، «جایگاه هسته در کلمات غیر فعلی فارسی»‌ (خباز ۱۳۸۶)، «اصول و ضوابط واژه‌گزینی از گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب ‌فارسی» (۱۳۸۸)، ‌و « مقایسۀ رده‌شناختی اسم مرکب در فارسی و انگلیسی» (طباطبایی‌۱۳۹۱).
در مرحلۀ اول هزار واژۀ علوم‌ نظامی مصوب فرهنگستان در« فرهنگ هزار واژۀ علوم نظامی» انتخاب شد،
پس از بررسی و تجزیه و تحلیل ساختار صرفی واژه‌ها، نگارنده به این نتیجه رسید که بیش از نیمی از این واژگان را، گروه‌های اسمی و اسامی ‌ بسیط ‌تشکیل داده‌اند و از آنجائیکه موضوع مورد بحث این پایان‌نامه، بررسی ساخت صرفی اسامی مشتق، مشتق – مرکب و مرکب از نظر صرفی و معنایی است؛ ‌ آوردن آن واژه‌ها در بخش تجزیه و تحلیل داده‌ها صرفا به منظور روشن شدن ذهن خواننده‌است. بنابراین در مرحلۀ بعد تنها بخشی از واژه‌ها از نظر ساخت صرفی (مرکب، مشتق، مشتق- مرکب‌)، از نظر‌ معناشناسی (درون مرکز، برون مرکز، متوازن)، از نظر ترتیب اجزای سازندۀ ترکیب (هسته آغاز یا هسته پایان)، ‌و اشتقاقی‌ها نیز از ‌منظر‌ پایگانی یا ناپایگانی بودن، و همینطور میزان بسامد پیشوندها و پسوندهای به کار رفته مورد بررسی و تجزیه و تحلیل ‌قرار گرفتند.
۱-۹ ساختار تحقیق
پژوهش ‌حاضر ‌در ‌پنج ‌فصل ‌تنظیم ‌شده‌‌است:
فصل ‌اول ‌تحت‌ عنوان ‌کلیات تحقیق‌، ‌به ‌بررسی ‌مسائل ‌مربوط ‌به ‌ تحقیق‌‌، موضوع ‌و هدف، پرسش‌‌هایی‌که تحقیق ‌برآن‌ ها ‌استوار ‌است‌ و ‌فرضیه‌‌های ‌مربوطه‌، تعریف‌ کلید ‌واژه‌ها‌،‌ روشی‌ که تحقیق ‌بر ‌پایه‌ی ‌آن‌ انجام ‌‌شده‌ و محدودیت‌‌هایی‌که ‌بر ‌سر ‌راه ‌پژوهشگر ‌وجود ‌داشته‌، ‌می‌پردازد‌.
فصل ‌دوم‌‌ که ‌با ‌عنوان‌ مطالعات نظری ارائه ‌می‌شود‌، ‌در دو ‌بخش ‌تنظیم ‌شده‌‌است‌‌. در‌بخش اول، ‌تحت ‌عنوان ‌مبانی ‌نظری، پس ‌از ‌پرداختن به تاریخچۀ مختصر صرف‌، ‌‌تعاریف‌ مفاهیم ‌مورد ‌نظر این‌ تحقیق ‌شده‌‌است‌. در بخش‌‌ دوم نیز ‌تحت‌ عنوان ‌مبانی ‌عملی‌، ابتدا‌‌ نگاهی کوتاه به تاریخچۀ مطالعات صرفی افکنده، ‌درادامه‌ مطالعات ‌پژوهشگران‌‌ ‌ایرانی ‌و‌ غیر‌‌ایرانی‌ در ‌زمینه‌ی‌ ‌مورد ‌تحلیل ‌قرار‌گرفته‌است.
فصل ‌سوم‌ با ‌عنوان‌ روش‌شناسی تحقیق به بررسی چارچوب عملی تحقیق ‌اختصاص ‌دارد‌.
‌فصل‌ چهارم با عنوان تجزیه و تحلیل داده‌ها، به تحلیل و بررسی ساخت صرفی ‌واژگانی از فرهنگ هزار واژۀ علوم ‌نظامی پرداخته‌‌است.
فصل ‌پنجم‌ این ‌ تحقیق نیز ‌شامل ‌نتایج‌ حاصل ‌از ‌بررسی ‌داده‌‌‌ها ‌و تأیید یا رد ‌‌فرضیه‌ها‌‌ و ‌پاسخ به‌‌ سؤ‌الات تحقیق ‌و پیشنهاد‌هاست.
در ‌انتها ‌نیز ‌فهرست منابع‌، واژه‌نامۀ فارسی- انگلیسی‌ و نیز‌ اصطلاحات انگلیسی- فارسی‌‌ ‌آمده‌‌است.
۱-۱۰- محدودیت‌های تحقیق
محدودیتی در جمع‌ آوری داده‌ها دیده‌‌‌نشد، اما چون تحقیق مورد نظر، برای پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد بوده و باید در محدودۀ زمانی معینی ارائه می‌شد، نگارنده نیاز به زمان بیشتری برای مطالعه و تحقیق داشته‌است. همچنین امید آن می‌رود فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای افرادی که در این زمینه مایل به پژوهش هستند تسهیلاتی قائل شود.

فصل دوم:
مطالعات نظری
۲-۱- مقدمه
این فصل که مروری بر پیشینۀ‌ تحقیق دارد‌، ‌‌در‌دو‌ بخش ‌ارائه می‌گردد. ‌‌‌در‌ بخش اول ‌تحت‌ عنوان ‌مبانی‌ نظری‌، ‌پس ‌از بررسی تاریخچۀ مختصر صرف، ‌به گزیده‌ای‌ از ‌تعاریف‌ مفاهیم ‌اساسیِ‌ ‌صرف اشاره‌ ‌می‌شود. مطالب‌ این بخش‌ مبانی چارچوب نظری لازم برای بررسی ساخت‌ صرفی واژه‌های علوم‌ نظامی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است‌.‌
‌در بخش‌ دوم ‌این ‌فصل ‌نیز ‌تحت‌ عنوان ‌مبانی ‌عملی‌،‌ پس‌ از ‌اشارۀ ‌مختصری ‌به‌ تاریخچۀ‌‌ ‌مطالعات صرفی در ایران‌،‌‌ مطالعات ‌پژوهشگران ‌ایرانی ‌و ‌غیر‌ایرانی ‌‌در این ‌‌زمینه‌ ‌‌‌ارائه شده‌‌است. ‌‌ ‌
۲-۲- مبانی نظری تحقیق
۲-۲-۱- تاریخچۀ مختصر صرف
‌شقاقی(‌۱۳۸۶: ۹‌) معتقد است:‌”‌صرف[۱۰] شاخه‌‍‍‍‌ای از زبان‌شناسی است که به مطالعۀ ساختمان درونی واژه‌ها و روابط حاکم بر آن می‌پردازد. هدف نهایی مطالعات‌ صرفی، دست یافتن به نظریه‌ای است که دو منظور را برآورده‌سازد. نخست اینکه بتوان به کمک این نظریه، ساختمان واژه در زبان را توصیف کرد و ابزاری برای شناسایی انواع واژۀ غیر‌بسیط و همچنین قواعد ساخت واژه را فراهم آورد. علاوه بر این، چنین نظریه‌ای باید بتواند موارد استثنایی و شرایط حاکم بر ساخت‌ها را نیز توصیف کند. به عبارتی دیگر ساختمان درونی واژه در زبان مورد نظر را بتواند با صراحت و دقتی منطبق بر شم‌ زبانی گویشور بومی توصیف و تبیین‌کرده و قدرت شناسایی ناواژه‌ها و همچنین واژه‌های بیگانه‌ای را داشته‌باشد که از قواعد و هنجارهای رایج در زبان مورد مطالعه تبعیت نمی‌کنند. ‌دیگر اینکه هدف صرفیون یا کسانی‌که به‌ طور اخص به مطالعۀ صرف می‌پردازند دست یافتن به‌ نظریه‌ای است که قدرت توصیف و تبیین حوزۀ صرف دستور هسته‌ای یا جهانی را داشته‌باشد. یعنی بتوان بر مبنای آن ساختارهای صرفی زبان‌ها و وجوه اشتراک‌‌ و افتراق آن‌ ها‌ و انواع گوناگونی‌‌های‌ ‌صرفی را بیان کرد. مطالعات صرفی زبان‌های مختلف دنیا منجر به درک این واقعیت گشته‌که زبان‌ها در حوزۀ صرفی از تنوع و‌گوناگونی بی‌نظیری برخوردارند”.
مطالعۀ صرف در‌غرب از سوفسطائیان قرن پنجم‌‌ پیش از میلاد شروع شد و یکی از این جماعت پروتاگوراس[۱۱] بود. او مقولۀ جنس را که از مقولات اسم در زبان یونانی است طرح و بررسی کرد. افزون بر‌ این، ‌جمله را نیز به انواع مختلفی تقسیم نمود، و در این تقسیم‌بندی هر نقش معنائی عامی را با ساخت‌ معینی ارتباط داد، و مراد او از نقش‌ معناییِ عام، چیزهائی از شمار سؤال و بیان و امر و آرزو و جز این‌هاست. بعد از پروتاگوراس، افلاطون و ارسطو هر دو به طور پراکنده از صرف و نحو، سخن به میان آوردند. افلاطون نخستین کسی بوده که هر جمله را به دو بخش تقسیم کرده، یکی بخش اسمی و دیگری بخش فعلی، وی بخش اسمی را اونوما[۱۲] و بخش فعلی را ریما[۱۳] نام نهاد، و این تقسیم‌بندی از آن زمان به بعد در تمام توصیف‌های زبانشناختی به مثابۀ تمایزی بسیار بنیادین بر جای ماند و حکم یک زیر بنای اساسی برای تحلیل نحوی و همچنین برای طبقه‌بندی واژه‌ها را پیدا کرد(روبینز[۱۴] ۱۳۷۰: ۶۷-۶۸). ارسطو این تمایز افلاطونی را نگاه داشت‌، اما‌ طبقه‌ای تازه نیز از عناصر نحوی را به آن اضافه کرد، و آن را سیندسموی[۱۵] نامید. طبقۀ سیندسموی همۀ عناصری را در خود جای می‌داد که قرار بود بعدها از هم باز شناخته و به نام‌های حروف ربط و احتمالاً حروف اضافه، حروف تعریف و ضمائر خوانده شوند. علاوه بر این ارسطو، تعریفی صورت بنیاد نیز از واژه، به عنوان یک واحد زبانی، ارائه داد،‌ که آن تعریف چنین بود: “واژه، هر جزء سازندۀ جمله است که معنائی از آنِ خود داشته‌باشد ولی دیگر قابل تجزیه به واحدهای معنی‌دار کوچکتر نباشد”(همان: ۶۹).
ارسطو بخش فعلی جمله، یا همان ریما را به عنوان بخشی تعریف کرد که، علاوه بر آنچه گفته شد، (بر خلاف بخش اسمی جمله یا همان اونوما)، به زمان اشاره دارد، و نمایانندۀ خبر یا گزارۀ جمله هم هست و این بخش دومی از ‌‌تعریف ارسطو به او اجازه داد تا همچون افلاطون، ‌صفت را‌ با فعل در یک طبقه قرار دهد و آن طبقه ‌‌را بخش‌های فعلی نام گذارد، و بخش‌های فعلی را به یونانی ریماتا[۱۶] می‌خواندند‌‌(‌همان:۷۰).
‌فیلسوفان رواقی طی نسل‌های متوالی باعث پیشرفت‌های چشمگیری در زمینۀ دستور زبان شدند. رواقیان نظام ارسطوئی دستور زبان را مورد بررسی عمیق‌تر قرار دادند، و این بررسی در‌ راستای دو خط متفاوت پیش رفت، و حاصل یکی آن شد که بر شمار انواع کلمه افزوده گردد، و‌‌حاصل دیگری آن شد که، از یک سو، برای مقولات دستوری موجود تعریف‌های دقیق‌تری ارائه‌ شود، و از سوی دیگر، مقولات دستوری بیشتری فر‌اهم ‌شود تا از طریق آن بتوان هم‌ ساخت صرفی‌ انواع کلمه و هم بخشی از مسائل نحوی را بهتر ‌ توصیف کرد. به نظر می‌رسد که‌ رواقیان ‌‌کار گسترش انواع کلمه را در سه مرحلۀ متمایز انجام داده‌باشند، نخست اینکه، طبقۀ ارسطوئی‌ سیندسموی را به دو طبقه تقسیم کردند، یکی آن طبقه که اعضای آن تصریف‌ می‌شدند و بنابراین ‌صورت‌های آن‌ ها تغییر می‌کردند، و دیگری آن طبقه که اعضای آن تصریف نمی‌شدند و در نتیجه صورت‌های آن تغییر نمی‌کردند، رواقیان آن طبقۀ تصریف‌پذیر را آرثرا[۱۷] نامیدند و اصطلاح سیندسموی را فقط به‌ طبقۀ تصریف‌ناپذیر اختصاص دادند. دوم این که طبقۀ ارسطوئی اونوما را نیز به دو طبقۀ اسم خاص و اسم عام تقسیم کردند، و اصطلاح اونوما را فقط به طبقۀ اولی اختصاص دادند، و طبقۀ دومی را به نام پروسی‌گوریا[۱۸] نامیدند‌، و سوم اینکه از درون همین طبقۀ اسم عام، طبقۀ ‌قیدها را استخراج کردند و آن ‌را مه‌سوتیس[۱۹]‌ نام نهادند(‌همان: ۷۲-۷۴).
اسکندریان با رواقیان فرق داشتند چرا که اینان به مطالعۀ زبان به عنوان بخشی از بررسی‌های ادبی دل بسته بودند، اما به لحاظ نظری نیز به ‌‌سامانگرایان پایبند بودند، بنیانگذار پژوهش‌های علمی در زمینۀ آثار هومری یکی از بلند آوازه‌ترین کسان از نحلۀ اسکندرانی بود، و این شخص اریستارخوس[۲۰] نام‌ داشت. او معلم دیونیسیوس تراخس[۲۱] بود. اثر تراخس «فن دستور زبان» نام دارد، و بر پانزده صفحه بالغ می‌شود، و بیست و پنج باب دارد و حاوی شرحی فشرده از ساختار زبان یونانی است و تنها چیزی که کم دارد هر گونه اظهارنظری در باب نحو این زبان است. خود تراخس در این زمینه می‌نویسد که‌ “‌دستور زبان دانش تجربی است و مقصود از آن این است که ببینیم استعمال‌های عام شاعران و نثر‌نویسان در زمینۀ زبان کدام است. و دستور زبان شش بخش دارد، بخش نخست، قرائت درست آثار مکتوب، بخش دوم، توضیح عبارات ادبی پیشینیان، بخش سوم، تهیه و تدوین، بخش چهارم، کشف و شناخت ریشۀ لغات‌‌، بخش پنجم، بازشناسی ‌نظم و آرایه‌های قیاس‌پذیر آثار است و بخش ششم، درک آثار ادبی و لذت بردن از آنها‌ست”‌ (همان: ۸۱). نگرش تراخس، نگرش مشاهده‌ بنیاد است. تراخس، برای کلمه به وجود هشت طبقه پی برد. آنچه پس از تراخس در زمینۀ دستور زبان یونانی اتفاق افتاد توسط آپولونیوس دیسکولوس[۲۲] در باب نحو بود، پریسکیانوس، قریب سه قرن بعد از او به عنوان بزرگ‌ترین صاحب نظر در عرصۀ دستور زبان نام برد. آپولونیوس، کار را را با بررسی مواردی دنبال کرد که در فن دستور فراهم آمده‌بود، او نیز از همان مجموعۀ هشتگانۀ طبقات کلمه استفاده‌کرد که در فن دستور آمده‌بود. اما برخی از آن طبقات را دوباره تعریف کرد، به‌ویژه بدان مقصود تا در تعاریف از اصطلاحات فلسفی استفادۀ بیشتری کند و برای هر طبقه از کلمات معنائی عام تدارک ببیند که بتواند معنای طبقاتی همان طبقه محسوب شود. در تعریف ضمیر، چنین آورده است:” که بس نیست که بگوئیم جانشین اسم می‌شود، و این تعریفی بود که تراخس بدان دست داده‌بود. بخش عمده‌ای از مباحثی که آپولونیوس در باب مسائل دستوری ‌مطرح می‌کند، متوجه این است که بکوشد تا تبیین‌هائی چند برای ویژگی‌هائی پیدا کند که مختص ساختارهای زبان یونانیند.
‌‌هردویانوس[۲۳] فرزند آپولونیوس بود، و آثار او بیشتر در باب تکیه‌پردازی و نقطه‌گذاری در زبان یونانی بود، و عمدۀ ‌‌آوازه‌اش نیز به همین سبب بود، و کارهای او در این زمینه همۀ عناصری را در خود فرا می‌گرفت که دیونیسیوس تراخس از آن‌ ها به نام عناصر هموندی یاد کرده‌بود. عناصر هموندی را مَدرَسیانِ ادوارِ بعدی به طرزی گسترده‌تر و مشروح‌تر توصیف کردند، و سرانجام عناصر فراوانی ذیل این مقوله قرار گرفت، و از جملۀ آن عناصر، یکی سطوح متفاوت و تمایزدهندۀ زیروبمی بود، و سطوح مزبور را در صورت مکتوب کلمات با علائم تکیه باز می‌نمودند، دیگری بلندی و کوتاهی در مورد واکه‌ها بود همراه با عامل کمیت در مورد هجاها‌ و همینطور دمیدگی و نادمیدگی آغازۀ کلماتی بود که با واکه آغاز می‌شدند و آن‌ ها را تنفس ‌نرم و تنفس ‌خشن می‌نامیدند، و چهارم پدیده‌های مربوط به درنگ بود، از نوع حذف واکه، و تغییرات در زیر و بمی که‌ به هنگام ساختن کلمات مرکب پیش می‌آید و نشانه‌هایی که مرز کلمات را باز می‌نمایانند‌(‌همان: ۹۹).
کاتامبا‌[۲۴] (‌۳:۱۹۹۳) از صرف به قرار زیر سخن می‌گوید: ‌مطالعۀ صرف تا قرن نوزدهم به منزلۀ شاخۀ مستقلی از مطالعات زبانی مطرح شده‌بود. در اوایل قرن نوزدهم بازسازی زبان هندواروپایی در کانون توجه پژوهشگران قرارداشت و فرانتس پوپ[۲۵] در‌١٨١۶‌ نتایج تحقیق خود را دربارۀ مقایسۀ پایانه‌های دستوری واژه‌ها در زبان سانسکریت، لاتین‌، ژرمانی، و فارسی منتشر و ادعای سر ویلیام جونز[۲۶] را در مورد جد مشترک این زبان‌ها تأیید کرد. در قرن بیستم زبانشناسان ساختگرا صرف را روالی توصیفی و تحلیلی تلقی می‌کردند‌ و می‌کوشیدند تا با مطالعۀ سطوح زبانی به صورت مجزا و بدون استفاده از اطلاعات سطوح دیگر به تحلیل زبان بپردازند‌‌ ساختگرایان واژه‌‌ها را به عناصری کوچک‌تر ‌از واژه ‌تجزیه ‌کردند که دارای معنی و نقش دستوری بودند و ‌‌تکواژ[۲۷] نامیده می‌شدند. ‌‌به نظر آن‌ ها «صرف» به مطالعۀ تکواژها و ترتیب کنار هم قرارگرفتن آنها برای ساختن واژه اختصاص‌‌ ‌‌داشت‌.
۲-۲-۲- واژه چیست؟
اینکه واژه چیست و حد و مرز آن را چگونه می‌توان مشخص‌کرد پرسشی است که هنوز پاسخی دقیق‌ به آن داده‌نشده‌است. اصطلاح واژه در معانی مختلفی به‌کار می‌رود. آیا منظور از واژه دقیقاً آن صورتی است که در زبان به کاررفته یا بایستی آن را واحدی انتزاعی در نظر گرفت که صورت‌های به کاررفته در زبان، تظاهرهای‌ آن است.
در نیمۀ قرن بیستم زبان‌شناسان ساختگرا به این حقیقت پی بردند که تعریف‌‌های ارائه‌ شده از واژه ‌کمکی به شناخت آن از دیگر عناصر زبانی نمی‌کند. در تمام دستورهای سنتی واژه را واحد ساختاری‌ جمله، و جمله را متشکل از واژه تعریف کرده‌اند، در حالیکه بعضی از جملات فقط از یک واژه تشکیل‌ می‌شوند و بعضی از چند جمله. در مثال‌های زیر جملۀ (۱) فقط از یک واژه تشکیل شده، اما جملۀ (۲) متشکل از سه جمله است وجملۀ سادۀ «چه کنم» در جملۀ (۳) نقش یک واژه را بر عهده دارد و در نقش صفت به همراه اسمِ کاسه به کار رفته‌است‌:
۱) بشین.
۲) رفتم دانشکده‌ و به دوستانم شیرینی دادم، چون در امتحان ورودی کارشناسی ‌ارشد قبول شده‌بودم.
۳) حالا چرا کاسۀ چه کنم دستت گرفتی؟
از این رو ساختگرایان از توصیف واژه صرف نظر‌کردند و به جای آن به توصیف تکواژ پرداختند. درحوزۀ مطالعات‌، متیوس[۲۸] (۱۹۷۴: ۱۹۹۱) از جمله صاحب ‌نظرانی است که کوشیده‌‌ واژه را تو‌صیف کند. او واژه ‌را با سه دیدگاه متفاوت توصیف می‌کند:
الف) وی صورت انتزاعی را که در ذهن گویشوران هر زبان ذخیره شده‌است واژه می‌نامد. واژه واحدی انتزاعی است که در تولید اولیه و دستوری زبان به کار می‌رود و مبنای طبقه‌بندی نحوی و معنایی است. واژه واحدی واژگانی است که به منزلۀ عنصر اصلی واژگان زبان (یا مجموعه واژه‌های ذهنی) در فرهنگ لغت وارد می‌شود و از آوا و معنا تشکیل شده‌است.
ب) هر گاه گویشوری این مفهوم ذهنی را به زبان بیاورد یا بنویسد، در واقع با صورت کلمه مواجهیم وآن‌ ها
را به ترتیب، صورت گفتاری یا نوشتاری می‌نامیم. صورت ‌گفتاری کلمه از هجاها که از واج‌ها ساخته‌شده‌اند، تشکیل شده‌است. صورت نوشتاری کلمه از کنار هم گذاشتن حرف‌ها ساخته‌می‌شود. از طرف دیگر این واحدهای‌گفتاری‌ و نوشتاری، حامل معنا یا نقش دستوری نیز هستند.
ج) دو اصطلاح «واژه» و «کلمه» هم‌ معنی هستند.
‌در هر زبان تعداد‌ معدودی واژه موسوم به «نام آوا[۲۹]» یافت‌ می‌شوند، ‌که تقلید صدای طبیعت‌اند. برای نمونه، فارسی‌زبانان کلمه‌های «قارقار»‌ و «تق‌تق» را‌، برای صدای کلاغ و برخورد دو شیء غیر‌فلزی می‌شنوند. بعضی بر این عقیده‌اند که میان آواهای به کاررفته در هر واژه و معنای آن نوعی ارتباط طبیعی وجود دارد و این دیدگاه را نمادگرایی و این قبیل واژه‌ها را «نام‌آوا‌« می‌نامند. صرف با ساخت درونی واژ‌ه‌های ‌مرکب سرو کار دارد‌(شقاقی ۱۳۸۶‌: ۱۹-۲۱).
مطابق اگرادی‌[۳۰](‌۱۳۸۰: ۱۵۰-۱۵۱‌) واژه‌های هر زبانی را می‌توان به دو مقولۀ وسیعِ بسته و باز تقسیم کرد، که از این دو، فقط دومی به صرف مربوط می‌شود. مقولات بسته، واژه‌های نقش‌نما هستند‌: ضمایر مانند « تو و او»‌؛ حروف ربط مانند «و، اگر ، زیرا» معرف‌ها مانند: «the و a »‌. واژه‌های قرضی و نوساخته را نمی‌توان به این مقولات افزود و به همین دلیل است که این مقوله را مقولۀ بسته می‌خوانیم‌. مقولات واژه‌های باز، مقولات واژگان اصلی هستند، شامل اسم ‌(N‌)‌، فعل (V)، صفت (‌Adj)‌، ‌قید (Adv)، به این مقولات می‌توان واژه‌های جدیدی را افزود. چون مسألۀ اصلی صرف این است که مردم چگونه واژه‌هایی را می‌سازند و می‌فهمند که از قبل با آن مواجه نشده‌اند، این بخش از دستور صرفاً با مقولات اصلی سرو‌کار دار‌د. همچون هر حوزۀ دیگر از نظریۀ زبانی، باید میان نظریۀ صرفی ‌عام که شامل همۀ زبان‌ها می‌شود و صرف یک زبانِ خاص تمایز قائل باشیم. نظریۀ صرفی عام با تعیین دقیق حد و مرز انواع قواعد صرفی سرو کار دارد که می‌توان در زبان‌های طبیعی یافت. اما صرفِ یک زبان خاص، مجموعه قواعدی است ‌با دو نقش جداگانه‌:
الف)‌ این قواعد مسئول واژه‌سازی، یعنی ساختن کلمات جدیدند.
ب) این قواعد نشان می‌دهند گویشوران از ساخت درونی کلماتی که از قبل در زبانشان وجود دارد چه دانش ناهشیاری دارند‌(همان:‌ ۳۷۷-۳۷۹).
واژه و تکواژ هر دو مقولات زبانی معتبر جهانی‌اند، اما طرق ترکیب تکواژها برای ساختن ‌واژه، در زبان‌‌های
منفرد با هم تفاوت‌هایی نظام‌مند دارند. چهار نوع نظام معمولاً از یکدیگر باز شناخته می‌شود، اگرچه هیچ زبانی نیست که به طور کامل با یکی از این انواع مطابقت کند:
۱- زبان‌های گسسته‌: اگر تعداد زیادی از واژه‌های یک زبان فقط از یک تکواژ تشکیل شده‌باشند، آن زبان از نوع گسسته یا تحلیلی است. زبان‌هایی که عمدتاً گسسته‌اند، عبارتند از: کانتونی[۳۱]، ویتنامی،‌ لائوسی و کامبوجی.
۲- زبان‌های پیوندی: در زبان‌های ‌پیوندی از واژه‌های دو یا چند تکواژی (یک ریشه و‌ یک یا چند وند‌) به وفور استفاده می‌شود، مانند: زبان ترکی.
۳- زبان‌های ترکیبی‌: در زبان‌های‌ ترکیبی ‌یا صرفی نیز واژه‌ها مرکبند‌. اما، برخلاف نظام‌های پیوندی، وندهای ترکیبی، اغلب به طور هم‌زمان نشان‌دهندۀ چندین مقولۀ دستوری‌اند، مانند‌ زبان روسی.
‌۴- زبان‌های چند ترکیبی: در یک زبان چند ترکیبی، زنجیره‌های طولانی وندها یا صورت‌های ‌مقید در واژۀ واحدی جای می‌گیرند؛ چنین واژه‌هایی‌ را در ‌انگلیسی می‌توان به صورت یک جملۀ کامل ترجمه ‌‌‌کرد. ‌ساختارهای ‌ترکیبی را می‌توان در بسیاری ‌از زبان‌های بومی آمریکای شمالی؛ ازجمله‌»‌اینو‌‌کتیتوت[۳۲]»، «کریایی[۳۳]» ‌‌ و «سارسی[۳۴]» یافت.
‌۲-۲-‌۳-تکواژ و انواع آن‌:
شقاقی‌(۱۳۸۶: ۹) آن شاخه از علم زبان‌شناسی را که به مطالعۀ اجزای سازندۀ واژه‌ها و قواعد حاکم‌ بر ساخت آنها می‌پردازد صرف ‌ ‌می‌نامد. در این شاخه اجزای تشکیل دهندۀ واژه، تکواژ نام دارند.
وی تکواژ را، کوچک‌ترین واحد انتزاعی زبان می‌داند که معنا یا نقش دستوری یا هر دو را دارد که بدون از دست دادن این معنا یا نقش، قابل تجزیه به عناصر کوچک‌تر نیست. برای مثال، در واژۀ نابینا « نا‌« یک تکواژ محسوب می‌شود، چون بدون آن هر چه باقی می‌ماند دارای معنی است اما در واژه‌ای مثل نابغه نمی‌توان « نا- » را یک تکواژ دانست چون در زبان فارسی، « بغه‌» هیچ معنایی ندارد و در واژه‌های دیگری نیز به این صورت دیده نشده‌است‌‌(‌همان:‌۶۰)‌.
‌ کاتامبا‌ (۱۹۹۳:‌۲۰) از جمله ویژگی‌هایی که برای تکواژ بر می‌شمار‌د،‌ ویژگی تکرار[۳۵]‌ است. به‌ اعتقاد وی اغلب تکواژها از این ویژگی برخوردارند، هر‌چند،‌ گاه دیده‌‌می‌شود که یک تکواژ تنها با چند واژه همراه می‌شود. در این مورد حتی ادعا شده‌است که یک تکواژ می‌تواند تنها در یک واژه نیز وجود داشته‌باشد. البته این ادعا مورد قبول همۀ زبان‌شناسان نیست.
‌ با توجه به این مطالب به نظر می‌رسد که در شناسایی تکواژها علاوه بر معیار معنی، باید به نقش ‌دستوری نیز توجه ‌شود‌(همان: ۲۳).
در ادامه، اشاره به دو اصطلاح مرتبط با تکواژ یعنی واژ[۳۶]و تکواژگونه[۳۷] ضروری به نظر می‌رسد. واژ تجلی فیزیکی تکواژ است. حال اگر چندین واژ تجلی یک تکواژ واحد باشند، با تکواژگونگی روبرو خواهیم بود (همان: ۲۶). به عبارت ساده‌تر اَشکال مختلف یک تکواژ «‌تکواژگونه‌« نامیده‌ می‌شوند. به عنوان مثال گفته‌ می‌شود که تکواژ جمع در زبان‌ فارسی دارای تکواژ‌گونه‌های‌»ان‌، ها‌، ات، ‌‌‌ین‌» است.
۲-۲-۳-۱- تکواژ‌های آزاد و مقید(وابسته)
تکواژ را بر این اساس که آیا می‌تواند به تنهایی و مستقل به کار رود یا نه، به دو نوع تکواژآزاد[۳۸] و مقید[۳۹] تقسیم ‌می‌کنند. برطبق این تعریف، تکواژهایی مانند‌، پسر و کتاب را تکواژهای‌ آزاد می‌نامند. اما مواردی چون «‌مند» در واژۀ هنرمند‌ و «کده‌« در دانشکده، ‌تکواژهای مقید نام دارند.
۲-۲-۳-۲- تکواژهای دستوری و قاموسی
‌تکواژها چه آزاد، چه مقید، به دو نوع دستوری[۴۰] و قاموسی[۴۱] قابل تقسیم‌اند. تکواژی را که حاوی ‌‌اطلاعات ‌دستوری است‌، تکواژ‌ دستوری نام نهاده‌اند. در مقابل‌، تکواژ قاموسی به تکواژی گفته می‌شود که حامل بخش اعظم محتوی معنایی[۴۲] باشد(‌کاتامبا ۱۹۹۳: ۴۲‌).
تکواژ آزاد‌ یا قاموسی، تکواژی است که‌ می‌توان از آن به تنهایی یعنی بدون اتصال به تکواژ دیگری استفاده‌ ‌‌کرد و تکواژ دستوری، تکواژی است که بخودی ‌خود معنا ندارد و به مصداقی در جهان خارج دلالت نمی‌کند ‌‌ (شقاقی۱۳۸۶: ۶۵-۶۶).
۲-۲-۳-۲-۱- ویژگی تکواژهای دستوری
حضور تکواژ دستوری را، دستور زبان تعیین می‌کند‌. این ویژگی به عنوان اصلی‌ترین ویژگی تکواژ دستوری، خود سه ویژگی زیر را به همراه دارد:
الف) انتزاعی بودن[۴۳] : تکواژ دستوری بیانگر معانی نسبتاً انتزاعی است که با دستور زبان در ارتباط‌اند. مانند: « اگر، اما ».

 
 
 

نظر دهید »
امکان سنجی بکارگیری مربی گری (Coaching) در فعالیت های آموزش و بهسازی منابع انسانی مدیران مدارس آموزش و پرورش شهرستان رباط کریم- قسمت ۱۵
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

کدام گزینه برای شما جالب تر از همه است؟
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
 

کدام گزینه بیش تر از سایر گزینه ها به شما کمک می کند به هدف تان برسید؟
 

به چه حمایت هایی نیاز دارید؟
 

چه کسی لازم است از برنامه شما باخبر باشد؟
 

معیار و شاخص های شما برای موفقیت چیست؟ (سلطانی، ۱۳۸۹).
 

مدل CLEAR
این الگو در سال ۱۹۸۰ توسط هاوکین[۱۰۰] ارائه شده است. اجزای این الگو عبارتند از:
قرارداد[۱۰۱]: صحبت پیرامون مباحثی که آموزش در پی دارد و نتایج و پیامدهای حاصل از آن.
گوش دادن[۱۰۲]: از طریق گوش دادن فعال به فراگیر کمک کنیم تا درکش را از موقعیت حاضر بیان کند.
کشف و شناسایی[۱۰۳]: به فراگیر کمک کنیم تا امکانات و قابلیت هایی که منجر به بهبود و تقویت شرایط می‌شود را شناسایی کند.
فعالیت[۱۰۴]: حمایت های لازم را به فراگیر در جهت انتخاب راه و مسیرش ارائه کنیم.
مرور[۱۰۵]: این فرصتی است برای مربی در جهت ارائه بازخوردی در مورد مزایای این فرایند برای افراد (بوکلی ، کاپل ، ۲۰۰۹ ).
مدل ACHIEVE
مدل رشد و بالندگی (Grow Model) به عنوان سرآغاز و نقطه شروعی برای توسعه مدل دستیابی (Achieve) بکار گرفته شد. این مدل در سال ۲۰۰۳ توسط سابینه دمکوفسکی و فیوناالدریج[۱۰۶] ارائه گردیده است. آن ها فعالیت هایی که بهترین مربیان انجام می دادند را مورد مشاهده قرار داده و از آن ها مصاحبه بعمل می آوردند. آن ها فعالیت هایی که بهترین مربیان انجام می دادند را مورد مشاهده قرار داده و از آن ها مصاحبه بعمل می آوردند. آن ها در مصاحبه های خود این سوال را از مربیان می پرسیدند: مربیان بزرگ و عالی جهت رسیدن به نتایجی مطلوب و برجسته چه کاری انجام می دهند؟
نتایج این مطالعات حاکی از آن بود که پنج مهارت اصلی برای مربی گری وجود دارد که عبارتند از:

 

 

ایجاد سازگاری و توافق
 

با دقت گوش دادن
 

پرسیدن سوالات باز و خلاقانه
 

ارائه بازخورد واضح و روشن
 

بهره گیری از قوه کشف و شهود
 

این یک مدل بصری است و به فراگیران کمک می کند تا در فرایند مربی گری به شفافیت و وضوح دست پیدا کنند. این مدل اعتماد و اطمینان را بالا می برد و پایه ای برای توسعه و استقرار معیار کیفیت در مربی گری است. مطالعات این پژوهشگران حاکی از آن بود که مربیانی که بهترین نتایج و موفقیت را داشته اند، کسانی هستند که خواسته یا ناخواسته یک فرایند هفت مرحله را در مربی گری دنبال می کنند (الدریج و دمبوسکی ،۲۰۰۴ ) .

گام اول: ارزیابی وضعیت موجود[۱۰۷]
در این مرحله مربی با بهره گرفتن از سوالات باز گفت و گو را با کارآموز آغاز می کند. در این مرحله کارآموز نسبت به وضعیت فعلی خودآگاهی می یابد و از الگوهای رفتاری که زمینه ساز موفقیت اوست، مطلع می‌شود. مهارت های اصلی و کلیدی این مرحله عبارتند از :

 

 

زیرک و تیزهوش بودن
 

تفاهم و سازگاری ایجاد کردن
 

گوش دادن
 

پرسیدن سوالات خوب
 

گام دوم: طوفان ذهنی خلاق گزینه های وضعیت جاری[۱۰۸]
چندبار احساس کردید که در وضعیتی گیر افتاده اید و هیچ راه حل به ذهنتان نمی رسد؟ در چنین موقعیت‌هایی استرس به شدت افزایش می یابد. راه حل گذر از این مرحله آن است که مربی با طرح سوالاتی غیرمنتظره باعث شود که فرد از آن وضعیت خارج شود. طوفان ذهنی بایستی تا حد امکان عاری از هرگونه فشار و محدودیتی در طرح سوالات و ارائه راه حل ها باشد. مهارت های اصلی و کلیدی این مرحله عبارتند از:

 

 

حفظ تفاهم و سازگاری
 

ایجاد محیطی آرام و عاری از هرگونه عامل تهدید آمیز
 

گوش دادن
 

پرسیدن سوالات خوب
 

ارائه بارخورد (الدریج و دمبوسکی ،۲۰۰۴ ) .
 

گام سوم: هدف گذاری[۱۰۹]
همه ما هدف گذاری و تنظیم آن را تجربه کرده ایم. تلاش کنید که اهداف شما ویژگی اهداف اسمارت[۱۱۰] (خاص و ویژه بودن، قابل اندازه گیری بودن، قابل تحقق بودن، مرتبط بودن و دارای محدوده زمانی بودن) را داشته باشد. هم چنین برای آنکه یک هدف واقعاً قابل کاربرد باشد، بایستی برای افراد معنی دار و ملموس باشد. مربیان خوب و عالی زمان زیادی را صرف روشن سازی و شفاف سازی اهداف برای کارآموزان می‌کنند. مهارت های مهم و کلیدی این مرحله عبارتند از:

 

 

حفظ تفاهم و سازگاری
 

گوش دادن
 

پرسیدن سوالات خوب
 

کمک در تنظیم اهداف
 

ارائه بازخورد
 

گام چهارم: ایجاد انتخاب ها و گزینه ها[۱۱۱]

 

 

مربیان مبتدی و تازه کار خیلی زود می خواهند از این مرحله عبور کنند به مرحله ارائه راه حل برسند. دادن راه حل به افراد بسیار ساده و آسان است. اما این کار مربی نیست. مربیان خوب زمانی را صرف پرسیدن سوالات خوب از فرد می کنند و به او فرصت می دهند تا شقوق و گزینه های مختلف و متنوعی را جهت اقدام و رفتار خود بوجود آورند. تنها زمانی تعهد واقعی و حقیقی نسبت به اقدام و عمل و تغییر ایجاد می گردد که کارآموز در تدوین و ایجاد گزینه ها مشارکت فعال داشته باشد. شاید یکی از بزرگ ترین مهارت هایی که مربی در این مرحله داشته باشد این است که بداند چه موقع ساکت و منتظر بماند. مهارت های مهم و کلیدی این مرحله عبارتند از:
 

حفظ تفاهم و سازگاری
 

گوش دادن
 

پرسیدن سوالات خوب
 

ارائه بازخورد
 

تشویق و به چالش کشاندن (الدریج و دمبوسکی ،۲۰۰۴ ) .
 

گام پنجم: ارزیابی گزینه ها[۱۱۲]

 

 

در این مرحله مربی و کارآموز معیارهایی را برای ارزیابی گزینه های مختلف تدوین می کنند. بعنوان مثال، چه نوع سرمایه گذاری و منابعی (همچون پول، زمان و انرژی) برای به اجرا گذاشتن یک برنامه نیاز است؟ نوشتن معیارهای هریک از گزینه ها روی کاغذ به ایجاد یک درک بصری کمک می کند. مهارت های مهم و کلیدی این مرحله عبارتند از:
 

حفظ تفاهم و سازگاری
 

گوش دادن
 

پرسیدن سوالات خوب
 

ارائه بازخورد
 

گام ششم: طراحی برنامه عمل معتبر[۱۱۳]
این مرحله همانند ساختن یک پل است. مربیان بزرگ به کارآموزان کمک می کنند تا پلی را میان وضعیتی که در آن قرار دارند (وضعیت موجود) و وضعیتی که می خواهند باشند (وضعیت مطلوب)، ایجاد نمایند. مربی برای آنکه این مرحله با موفقیت انجام گیرد. بایستی کمی سخت گیر و جدی باشد تا فرد را نسبت به کار و عمل متعهد سازد. تا زمانی که فرد اولین قدم حرکت را برندارد هیچ اتفاقی نمی افتد و تنها برنامه روی کاغذ باقی می ماند. هم چنین در این مرحله بایستی مشخص کرد که اهداف موردنظر ما چه زمانی محقق خواهند شد. مهارت های مهم و کلیدی این مرحله عبارتند از:
 
 

نظر دهید »
سیمای زن در سروده های زنانه ی معاصر با تکیه بر آثار برگزیده‌ی عالم تاج(ژاله) قائم مقامی فراهانی، پروین دولت‌آبادی، توران شهریاری، پروانه نجاتی و ژاله اصفهانی- قسمت ۱۱
ارسال شده در 26 فروردین 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

( همان : ۴۱)
ژاله در زیر، زنان را عاشق عشق و خواهان آن، نامیده و گفته زنان، زندگی بدون عشق را پوچ و بی ارزش می دانند. او بر این باور است که زنان در وهله نخست، از طرف و شریک زندگی شان عشق می خواهند نه هیچ چیز دیگر. اما با همه این تفاسیر، ایشان در بعضی از اشعار خود، نا رضایتیش را از بیان عشق راستین در خانواده و در جامعه آورده و نسبت به آن بسیار بد بین شده، تا جایی که از دید او، عشق در زندگی مشترک، جای خود را با تن فروشی بدل کرده است. شاید هم بتوان گفت این طرز تفکر ناشی از زندگی خصوصی خود شاعر بوده است که آن را به همه ی زنان، تعمیم داده و گفته که همه زنان از عشق محروم هستند و در این زمینه، به یأس و نا امیدی رسیده اند.
عشق با جان باختن آید بدست ای دوست لیک
بیـنوا زن را بجــز تن بــاخـتن در دست چیست
( همان : ۲۹)
نقش مادری زن :
فراهانی اگر چه در اکثر ابیات دیوان خود، به زن تاخته و او را بازیچه دست مردان دانسته و از آنان به عنوان ضعیفه، نام برده و شاید بتوان گفت در بیشتر مواقع برای آنان ارزشی قائل نبوده (به استثنای چند بیت شعر)، ولی در عوض برای نقش مادری یک زن، ارزشی غیر قابل توصیف بکار برده است. او مادران را فرشتگان روی زمین نامیده که حاضر هستند دست از جان خود بشویند اما فرزندان شان کمترین گزند و آسیبی نبینند. از نظر ایشان، از آن جا که مادران خود شان را مسئول ایجاد فرزندان خود، می دانند، از این رو حاضرند که جان شان را نیز فدای آنان کنند و نگذارند کمترین آسیبی به آن ها برسد چون آنان بر این عقیده اند که فرزندان در این متولد شدن ها، هیچ گونه نقشی نداشته و بی تقصیراند.
ما جنـایت پــیــشگان مــسئول ایـجاد توأیم ای جهان نا دیده طفل ای بـی گـنه فرزند من
دوستت دارم نه دشمن ؟ نه، خدا را چون کنم با چه خرسندی پذیرد طبـع نــا خرسند من
نی غلط گفتم که از جـان دوسـتتر دارم تـو را ور که بگشــاینــد با شمـشیر بـند از بند من
(قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۱۶)
از نظر ژاله، مهر مادری چیزی نیست که با عوامل ظاهری و مشکلات و سختی ها از بین برود. آن مهری نهادینه در دل، جان و هستی یک زن است که نمی شود آن را از یک مادر واقعی جدا ساخت. ایشان مادر واقعی را زنی دانسته است که فرزندش را با مهر و محبت و شیره جان پرورش داده و حاضر نیست که به هیچ قیمتی، یک لحظهی فرزندش را با دنیایی عوض کند.
انــدیــشــه مــهــر مــادری را زان جـو که نشاط دل در آن یافت
نـی ز آنـکه بــه کمــترین گرانی از همسـر و کــودکان کـران یافت
(همان : ۴۰)
از نظر ژاله، مظلومیت مادر تا جاییست که گفته، کاش اصلاً در ابتدای خلقت دختر به دنیا نمی آمد که بخواهد روزی مادر شود و سختی های بچه داری و مادر شدن را بر دوش بکشد. از نظر او مادر شدن مسئولیتی بسیار مهم است که اگر یک زن نتواند آن را به طور درست و شایسته انجام دهد چه بسا نتایج بدی به بار آرد که حتی فکر آن را هم نتوان کرد و آن نتیجه ی نا مساعد دامن گیر خانواده و جامعه خواهد شد.
ای بــه دنیـــای مــا نیــامـدگــان گــر نــمی آمــدیــد خــوشتـر بود
خاصــه آنــرا کــــه در کتــاب ازل ســر نــوشتـــی بــنام مــادر بــود
تــا کــه خــالی شـدی ز شـرِ بـشر ایــن زمـین کش نه شور و نه شر بود
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۹۵)
فراهانی در ابیات زیر، شب زنده داری ها و بی خوابی های که یک مادر برای آسایش فرزندشتحمل می کند را، طی غزلی این گونه به تصویر کشیده و بیان داشته که مادران فرشتگان قدسی هستند که حاضرند تمام سختی های دنیا را تحمل کند، تنها و تنها برای آسایش و راحتی فرزند و شیره ی وجود و هستی شان بدون هیچ گونه چشم داشتی.
بـر بــام کهــن ســرای امــروز گهــواره شـکسته ای ســـیه پوش
بــر پیـــکر خشــک او نشسته از گــردش روز و شــب غـــبـاری
هــر ذره ای از غبــار او داشـت ز ایــام گــذشــتـــه یــادگــاری
مــی گفــت که این سرای ماتم ســر مــنزل عـشق و بی غمی بود
وز نــغمه نــازنیــن عــروسـی آکنــده ز شــور و خــرمـی بــود
می گفت کــه روزی آن فـرشته مادر شد و شد به خوشـدلی جفـت
تا خــنده نــزد ســپیده آن گل بیـدار نـشست و غنچه اش خـفـت
شبــها چـو فــرشتــگان قدسی می خـــوانـــد نــوای مــادرانـــه
تـا خــســرو او در آشـــیانگــاه شـــیریــن خُســِبَد بــدان تـرانـه
(همان: ۱۶)
از نظر ژاله فراهانی، عشق و محبت مادر، عشقی خدایی است که فقط کسی می تواند آن را درک کند که خودش مادر باشد و به این عشق راستین و حقیقی رسیده باشد. از دید او، زبان از توصیف و بیان عشق مادرانه، عاجز و ناتوان است. ژاله می گوید کسی که مجرّد است یا هنوز مادر نشده نمی تواند احساس یک مادر را درک کند و بفهمد.
زبــــان مـــوج دریــــا را نــــدانــد جــز آنــکش بــا محبت آشنائی است
صفــای مــادران از مــــادران پــرس که عـــشق مادران عشقی خدایی است
نـــیارد جـــز زبــانی آســـمــانـــی سـتـــودن آســمــانــی گـــوهــران
خــدایــا عـــمر عـــزت بیــشتر کـن گـــرامـــی مـــــادران را مــادران را
(همان: ۱۰۹)
بد بختی زن (پس از تشکیل زندگی) :
ژاله گفته بیچارگی و مظلومیت زن در زمانی که شوهرش را از دست بدهد یا با اصطلاح بیوه گردد، بسیار بسیار بدتر از زمانیست که با شوهر یا در خانه ی پدریش بوده است. از دید او، در آن زمان نهایت بیچارگی یک زن آشکار می گردد زیرا از نظر ژاله، این زن، دیگر نمی تواند همانند زنان دیگر، زندگی کند و به زندگی عادی خود بپردازد. او گفته بد بینی نسبت به زن بیوه در جامعه ی ما تا جایی است که اگر یک زن بیوه حتی برای مخارج اولیه ی زندگی خود، به بیرون از خانه و شهر برود یا اگر ذره ای به ظاهر خودش برسد یا لباس نویی بپوشد، همه اطرافیانش با یک دید منفی به او می نگرند و می گویند که این زن هرزه است و دنبال شوهر دیگریمیگردد. ژاله قائم مقامی فراهانی بر اساس تجربۀ ی زندگی شخصی خودش، این مقوله را بدین گونه بیان کرده و گفته، بد بختی و گرفتاری زن بیوه در صورتی که آن زن جوان و زیبا و به طور کلی دارای بر و رویی باشد، دو چندان است.
راستـی را که زن بیوه چه بد بخـت زنی است
خاصـه آن زن کــه بــری دارد و روئـی دارد
هــمه کــس ترسند از او گر چه بود خواهر او
کــایــن بــود بــیوه و آن مزبله شـوئـی دارد
خــواهشی بیــند مرموز به هر گردش چشم
گــویـد ایــن زن به نـگــه راز مــگویـی دارد
ور بپرسی که چـرا شـوی تـرا مـیـل بدوسـت
خاصـه شـویـی که چنـیـن جفـت نکویـی دارد
سـر بـجـنـبـانـد و بـا فـلـسـفـه بـافی گـویـد
هـر گـلی رنـگی و هـر غـالـیـه بوئـی دارد
مست شـد شـوی مـن از دیـدن این ژنـده کـه او
در نگه جـامـی و در خـنـده سبـوئـی دارد
هسـت او مـرغـی آزاد و در انـدیـشـه ی اوسـت
گـر خـروسـی به دهـی، قوقول قوئـی دارد
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۵۴)

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
 

۴-۱-۹- نگاه به زن از بُعد اجتماعی در اشعار ژاله قائم مقامی فراهانی

 

شاید بتوان گفت که اکثر شاعران زن هر کدام در هر دوره ای به نوعی از بی عدالتی ها و یکسان نبودن حق و حقوق شان نسبت به مرد، اشعاری را سروده و چنین موضوعی را فریاد زده اند و وقتی دیدند که راهی به جایی ندارند، خود شان دیگر هم باور شان شده و پذیرفته اند که نسبت به مردان حقیر و کم ارزش اند و موجوداتی هستند که باید به آن ها ترحم و محبت کرد تا احساس وجود کنند و یا در اجتماع نامی از آن ها برده شود. امّا از نظر آن ها، متقابلا زنان دیگری هم بوده اند که در اجتماع خوش درخشیده اند چه با تحصیل علم و دانش و رسیدن به بالا ترین مرتبه و درجه ها و چه با کارهایی که در اجتماع انجام داده اند، همانند کمک در جبهه های حق علیه باطل و یا فرستادن بچه های خود در خط مقدم جبهه و با این کار، نامی نیکو برای خود شان به جای گذاشتند.
ژاله فراهانی نیز یکی از زنان شاعری بوده که هم جنسانش را از این منظر مورد خطاب قرار داده و گفته که قدر خود شان را بدانند و تلاش نمایند که از این عقب ماندگی ها که گاهی اوقات جامعه و در بعضی مواقع خود زنان، باعث و بانی آن بودند، نجات یابند. او از لحاظ فرهنگی و اجتماعی زنان مملکت مان را هشدار داده که ارزش اجتماعی آن ها بیشتر از آن چیزی است که در حال حاضر برای آن ها وجود داشته و در آن بسر می برند. ژاله بر این باور بوده، کهزنان در ایران نسبت به زنان غربی، از ارج و قرب قابل توجهی برخوردار نیستند. بنا بر این از آن ها خواسته که بیشتر در اجتماعات ظاهر شوند و تلاش و کوشش نمایند و خودی نشان دهند تا به احقاق حق و حقوق شان بینجامد.
فرق زن و مرد در اجتماع :
از نظر عالم تاج (ژاله) قائم مقامی فراهانی، زن و مرد تفاوت های فراوانی با هم دارند. به گونه ی که یک مرد می تواند هر جور که دلش خواست، بپوشد، هر کاری که اراده کند انجام دهد و یا هر طوری که خواست راه برود، کسی به او کاری ندارند ولی از برای یک زن، قانون و مقررات خاصی نهاده شده و در صورتی که خلاف آن انجام شود، آن زن طرد گردیده و مورد نفرت همگان قرار می گیرد و او را به بد نامی یاد می کنند. فراهانی تا جایی این مقوله را قبول داشته و حساسیت نشان داده که عفت و حجاب زنانه را نیز یک نوع قید و بند برای زنان دانسته و گفته اگر این حجاب یک قید و بند نیست پس چرا فقط برای زن باید باشد و برای مرد نیست و به این دلیل دادش در آمده و گفته مگر نه این که همه ی ما از لحاظ آفرینش یکسان هستیم و در آفرینش از لحاظ زن و مرد فرقی نیست و خداوند در قران بارها و بارها این نکته را نیز یاد آور شده و بر آن تأکید فراوان داشته مثلاً در آیه اول سوره نساء فرموده : « یا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مْن نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْهاو زَوْجَها وَ بَثَ مِنهُما رجالاً کثیراًو نساءً و اتَّقُوااللهً » یعنی ای مردم بترسید از پروردگار خود آن خدایی که همه شما را از یک تن آفرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن برانگیخت. ( طه : ۱۳۷۶)
و یا در سوره نحل آیه ۷۲ آورده « وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ من اَنْفُسِکُمْ اَزواجاً و جَعَلَ َلکُمْ من اَزْواجِکُمْ بینَ و حَفَدهً و رَزَقَکُمْ مِنَ الطَیِبّاتِ » یعنی خداوند از جنس خودتان برای شما جفت آفرید. زنان را برای آسایش و آرامش مردان آفرید و از آن جفت ها، پسران و دختران و دامادان و نوادگان بر شما خلق فرمود و از نعمت های پاکیزه و لذیذ روزی داد.
و یا در سوره روم آیه ۲۱ نیز چنین مضمونی را آورده شده که یکی از آیات الهی این است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته با هم انس گیرید و میان شما رفعت و مهربانی برقرار کرد و در این امر برای مردم با فکرت اَدلّه علم و حکمت حق آشکار است.کهشاید ژاله باتوجه به چنین آیاتی بوده که در این باره این گونه سروده :
خواهرم پرسیده فرق مرد و زن در چیست گفتم گویمت این قصه را با نکته ای سر بسته اما
در دکان آفرینش جنس ما و اوسـت یکـــسان عمر ما طی می شـود در کیسه سر بسته امّا
بر فراز کاخ هستی او بــه پرواز اسـت و ما هم جــنبشی داریـم در کنج قفس پر بسته امّا
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۴ )
و یا:
قید عفت، قید سنت، قید شرع و قیـد عـرف زینت پـای زن اسـت از بـهر پای مرد نیست
(همان: ۵)
فرق زن و مرد از دیدگاه ژاله قائم فراهانی تا جایی است که، یک مرد می تواند بر حسب مرد بودنش، گفتار ائمه و پیامبران را با توجه به رأی و نظر خود، تبیین، تفسیر کند و ارائه دهد ولی زن هیچ گونه حق و حقوقی در این زمینه نداشته و نمی تواند داشته باشد. او می گوید دلیل این امر هم واضح و آشکار است و آن چیزی نیست مگر زن بودن یک زن که در جامعه آن روز چندان بهایی به آن داده نمی شد. او بر این اساس، زن را ضعیفه ای می داند که جایش باید همیشه در کنج قفس خانه باشد و مانند یک برده در دست شوهر، در صورتی که مرد از چنین خفت ها و خواری ها به دور بوده است. در ابیات زیر، ژاله بحث نا برابری حقوق زن و مرد را این گونه بیان کرده و گفته :
مرد اگـر مجنــون شـود از شور عشق زن رواست
ز آنکه او مرد است و کارش برتر از چون و چراست
لیــک اگر انــدک هــوایی در ســر زن راه یافـت
قتــل او شــرعاً هــم ار جــایز نشد عرفاً رواست
بـر بـرادر، بر پـدر، بر شوسـت رجـم او از آنـک
عشـق دختـر، عشق زن بر مرد نا محرم خطاست
همسر یـاران رهـا کـــن، زن بــرادر زن پـــدر

 
 
 

 

 
 
 

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 189
  • 190
  • 191
  • ...
  • 192
  • ...
  • 193
  • 194
  • 195
  • ...
  • 196
  • ...
  • 197
  • 198
  • 199
  • ...
  • 315
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مجله علمی پژوهشی رهاورد

 آموزش برنامه نویسی
 اسباب بازی طوطی برزیلی
 محتوا آسمان خراش
 رشد فروشگاه آنلاین
 درآمد تضمینی پرریسک
 طراحی منابع آموزشی
 جلوگیری از احساسات منفی
 سوالات قبل ازدواج
 تفاوت عشق و وابستگی
 افزایش وفاداری مشتری
 خرید و فروش دامنه
 ادغام بازاریابی سنتی
 ترس از تغییر در رابطه
 علت سرفه سگدانی
 فروشگاه آنلاین درآمدزا
 نشانه علاقه مردان
 بی اشتهایی سگ
 فروش لوازم الکترونیک دست دوم
 آموزش میجرنی کاربردی
 رشد فروش عکس دیجیتال
 مراقبت توله سگ بی مادر
 سرمایه گذاری طلا و سکه
 اشتباهات روابط عاطفی
 کپشن اینستاگرام جذاب
 عفونت ادراری گربه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

آخرین مطالب

  • عنوان بررسی جلوه های رومانتیسیسم در شعر فاروق جویده- قسمت ۵
  • مطالب درباره بررسی تأثیر سیستم مدیریت برند بر میزان رقابت پذیری بانک- فایل 25
  • معناشناسی واژگان قرآن در روایات اهل بیت- قسمت ۵
  • مسئولیت کیفری و عوامل رافع مسئولیت کیفری- قسمت ۵
  • بررسی و تحلیلی در پهنه بندی کاربری اراضی، پیشنهادی طرح ...
  • طراحی مدل انتخاب تجهیزات کنترل آلودگی هوا با رویکرد فازی- قسمت ۳
  • راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : فردی کردن مجازاتها در حقوق ایران- فایل ۵
  • " مقاله-پروژه و پایان نامه | مجموعه قوانین ومقررات خدمات اقتصادی بازرگانی – 4 "
  • بررسی تأثیر عدم تقارن اطلاعاتی و مالکیت صندوق های سرمایه گذاری بر مدیریت سود در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران- قسمت ۷- قسمت 2
  • تحقيق بررسي رابطه بين کيفيت زندگي کاري و فرسودگي شغلي در کارکنان دانشگاه آزاد اسلامي واحد اسلامشهر- قسمت 5
  • راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره مقایسه تطبیقی عوامل تاثیرگذار بر خرید ناگهانی و برنامه ریزی ...
  • بررسی و مقایسه اومانیسم در اشعار صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه- قسمت ۸
  • بررسی ارتباط سبک زندگی مادران در دوران بارداری با کم وزنی بدو تولد نوزادان ترم در مراکز بهداشتی – درمانی شهر رشت در سال ۱۳۸۹- قسمت ۴
  • بررسی تاثیر شبکه‌های ارتباطی محیط کاری آنلاین و آفلاین بر عملکرد شغلی کارکنان- قسمت ۱۲- قسمت 3
  • راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : پایان نامه حسابداری ۴- فایل ۳
  • اجرای تحریم‌های یکجانبه علیه ایران از دیدگاه حقوق بین‌الملل- قسمت ۴
  • بررسی رابطه مولفه¬های سبک¬های یادگیری، آمادگی یادگیری خود راهبری و تفکر انتقادی با عملکرد تحصیلی دانشجویان
  • نظام حقوقی حاکم بر روابط شهرداری و شورای شهر- قسمت ۸
  • مطالب با موضوع ارایه مدلی برای تعمیرات پیشگویانه تجهیزات درکارخانه های نفتی با ...
  • تاثیر دوره های آموزشی بر سطح توانایی کارکنان شرکت آب و خاک سیستان- قسمت ۱۳
  • پیشگیری از جرم در اسلام و تطبیق آن با دانش جرم شناسی- قسمت ۶- قسمت 2
  • بررسی میزان فعالیت جسمانی و عوامل مرتبط با آن بر اساس مدل مراحل تغییر در سالمندان عضو کانون بازنشستگان شهر رشت در سال ۱۳۹۱- قسمت ۸
  • راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره اثرتنش گرمایی آخر فصل ناشی از تاریخ کاشت ...
  • تعيين مؤلفه هاي ترویج بازاریابی گل و گیاه زینتی در شهرستان کرج- قسمت 25
  • بررسی تأثیر حفاظت از حقوق مالکیت بر سرمایه گذاری خصوصی در ایران طی دوره ی زمانی 1388- 1350- قسمت 33
  • منابع پایان نامه درباره :بررسی مقایسه ای آمادگی دستگاه های اجرایی ستادی استان سیستان ...
  • بررسی نقش مربی در تربیت از نظر اسلام- قسمت ۱۳
  • علل-و-عوامل-سرقت-در-استان-قم-و-راهکارهای-پیشگیرانه-آن- قسمت ۴
  • رابطه خلاقیت سازمانی و ویژگی¬های جمعیت¬شناختی با بهره¬وری وظایف سازمانی کارکنان اداره کل آموزش و پرورش استان فارس۹۳- قسمت ۶
  • بررسی رابطه بین اخلاق حرفه ای و هوش معنوی در مدیران دبیرستان های شهرستان مشهد- قسمت ۱۷

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان