“
بعدها، صفت عمومی نیز به اصطلاح حقوق بین الملل اضافه گردید، که آن نیز از حیث تفکیک از حقوق بین الملل خصوصی بود.
بند دوم: نامگذاری حقوق بین الملل در دوران معاصر
امروزه اصطلاح حقوق بین الملل عمومی عینا در زبانهای مختلف استعمال می شود و تنها آلمانیها هستند که واژه Volkerrecht به معنی حقوق ملل را که یادآور Jus gentium رومی است به کار میبرند و درفرهنگ آلمانی، صرف حقوق بین الملل به معنی حقوق بین الملل خصوصی است[۲۰]. در فرانسه، ژرژ سل به سال ۱۹۳۲، اصطلاح قدیمی حقوق ملل را بار دیگر زنده کرد و کتاب خود را «مختصر حقوق ملل» نامید؛ با این وصف که منظور وی از به کارگیری واژه ملل، معنی لاتین کلمه نبوده، بلکه معنی عادی «افراد» را مستفاد نموده است. عربها واژه قانون را از انگلیسی و واژه دولت را به جای کشور از آلمانی گرفته و اصطلاح «القانون الدولی العام» را ساخته و به جای « حقوق بین الملل» به کار برده اند. [۲۱]
اما این اصطلاح از دانشگاه استانبول به ایران وارد شد و در ادبیات حقوقی فارسی ثبت گردید[۲۲]. وجود حقوق بین الملل یک ضرورت حیاتی و اجتناب ناپذیر در جامعه بینالمللی است.
گفتار چهارم: حقوق بین الملل در دوران باستان
در دوران باستان، حقوق بین الملل به معنی واقعی کلمه وجود نداشته است و آنچه رومیها آن را «حقوق ملل» می نامیده اند، در واقع حقوق بین الملل به مفهوم دقیق و کامل آن نبوده است.
در قرون وسطا، پاپ و کلیسا قدرت مطلقه و حاکم بر سرنوشت کشورهای جدید اروپایی که پس از سقوط امپراطوری عظیم روم و تشکیل روم غربی ایجاد شده بود، گردیدند و از آنجا که مسیحیت آئین مشترک آن ملتها بود، بنابرین در روابط بین خود تابع قوانین الهی مسیح شدند.
از این زمان حقوق بین الملل اروپا جنبه الهی یافت و عنوان «حقوق ملل مسیحی» تأسيس گردید و جامعه مشترک ملل مسیحی شکل گرفت.
بامداقه در حقوق بین الملل مسیحی، به این نکته اساسی برمی خوریم که قسمت اعظم آنچه کلیسا به عنوان حقوق ملل عرضه نمود، در واقع از افکار اربابان کلیسا سرچشمه گرفته بود، نه دستورات الهی مسیح.
الکساندر آلوارز، دانشمند برجسته حقوق بین الملل در کتاب خود به نام «تدوین حقوق بین الملل عمومی» (ص۱۸) در این مورد گفتار جالبی دارد: «دین مسیح که در آغاز خدمات فراوانی به عالم مسیحیت نموده بود، در دست پاپها به حقه و کینه نسبت به غیرمسیحیان- که برای آن ها هیچ حقوقی قایل نبودند- مبدل شده بود اینان جز گرویدن به دین مسیح یا نابود شدن چاره ای نداشتند[۲۳].»
در این دوران اوج گیری اقتدار کلیسا و رژیم ملوک الطوایفی در اروپا (اواخر قرن ششم میلادی) بود که اسلام در شبه جزیره عربستان تجلی نمود و به تدریج تا کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا و هندوستان و ترکستان و قفقاز و حتی تا قلب اروپا پیش رفت.
«ظهور اسلام از دو حیث در تحول حقوق بین الملل مؤثر افتاد: یکی از نظر مقررات بینالمللی که در شریعت اسلام وجود داشت و دیگری از حیث زمان و تاریخ پیدایش اسلام که با زمان وحدت جامعه اروپایی از طریق دین مسیح و به دنبال آن بروز جنگهای صلیبی مصادف بود[۲۴].»
گفتار پنجم: ضمانت اجراهای حقوقی در حقوق بین الملل
مقصود از ضمانت اجراهای حقوقی در حقوق بین الملل ضمانت اجراهایی هستند که جنبه حقوقی داشته و طبق حقوق بین الملل مجاز هستند. این نوع ضمانت اجراها عبارتند از: ضمانت اجرای کیفری، ضمانت اجرای مدنی، ضمانت اجرای اقتصادی، ضمانت اجرای دیپلماتیک یا کنسولی و بالاخره اقدامات متقابل.
گفتار ششم: ضمانت اجرای دیپلماتیک و یا کنسولی
حقوق بین الملل برای کلیه کشورها، اعم از قربانیان نقض حقوق بین الملل یا غیره، این حق را شناخته تا در مقابل کشور ناقض حقوق بین الملل، روابط دیپلماتیک و یا کنسولی خود را با آن کشور قطع کنند یا کاهش دهند، مأموران دیپلماتیک و یا کنسولی خود را از کشور متخلف احضار کنند و یا اینکه روانامه رئیس پست کنسولی کشور فرستنده متخلف را لغو نمایند.
گفتار هفتم: تعریف حقوق بین الملل ازدیدگاه اسلام
تعریفی که حقوق دانان و پژوهشگران اسلامی ازحقوق بین الملل می نمایند، به طور عمده با تعریف حقوق عمومی خارجی منطبق است[۲۵].
برخی از نویسندگان برجسته دنیای اسلام، از جمله محمد بن حسن شیبانی (۸۰۴-۷۹۴م) برای اولین بار واژه «سیر» را برای حقوق بین الملل برگزیدند. از این رو، نویسنده مذکور کتابی با عنوان «السیر الکبیر» دارد.
در اصطلاح حقوق دانان اسلامی، سیر(جمع سیره)؛ یعنی رفتار دولت اسلامی در روابط با دیگر جوامع[۲۶]، یا رفتار دولت اسلامی در امور بینالمللی[۲۷]، که البته به لحاظ حقوقی از منابع کتاب و سنت ارزیابی می شود[۲۸].
حقوق بین الملل در اسلام در برگیرنده قواعد حاکم بر روابط بینالمللی و تامین کننده تمامی حقوق انسانها در روابط بینالمللی است. ایجاد چنین قواعد جامع و کاملی، صرفا بر اراده های بشری استوار نیست، بلکه باید خاستگاه اصلی آن را در اراده فرابشری و خداوندی جستجو نمود[۲۹].
به قول پروفسور مارسل بوازار، اسلام شناس مشهور سوئیسی، «اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بین الملل را دگرگونی در روابط ملتها وجلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران، برابری و برادری انسانها بدانیم، باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام(ص) بنیانگذارحقوق بین الملل بوده است[۳۰].»
بند اول: جایگاه حقوق بین الملل در نظام حقوق اسلام
از آنجا که در حقوق اسلام اساسا طبقه بندی حقوق موضوعه به حقوق داخلی و حقوق بین الملل به رسمیت شناخته نشده است، به همین جهت نمی توان جایگاه ویژه و جداگانه ای برای حقوق بین الملل در نظام حقوقی اسلام در نظر گرفت.
نظام حقوقی اسلام، نظامی واحد و دارای نگرشی توحیدی است و قواعد آن ارزش برابر دارند و آن دسته از قواعد اسلامی که اصطلاحا واژه «حقوق بین الملل» بر آن می نهند، جدا از سایر قواعد اسلامی نیست.
قانون اسلام، قانونی است که جنبه عملی و جهانی داشته، کلیه اعمالی بشری را در بر میگیرد. بنابرین چگونه می توان تصور «حقوق بینالمللی» کرد که از قانون کلی اسلام جدا بوده و مبتنی بر منابع مستقل و ضمانت اجراهای خاص باشد؟ با این همه یک سری مقررات اختصاصی با عنوان «سیّر» بسرعت در اسلام گسترش یافته ومنابع اصلی آن قرآن وسنت است[۳۱].
البته این بدان معنی نیست که اسلام اصل تفکیک حقوق بین الملل از حقوق داخلی و یا برتری یکی بر دیگری را پذیرفته باشد.
بنددوم: حقوق دیپلماتیک و کنسولی در اسلام
روابط دیپلماتیک از ابتدای ظهوراسلام وجود داشته و پیامبر(ص) برای تبلیغ دین خود در عربستان و سایر نقاط جهان از آن استفاده کردهاست. این گونه روابط، طی قرون و اعصار توسعه یافته است و بخش اعظمی از روابط بین الملل در اسلام را رقم می زند. در نتیجه مجموعه قواعد اسلامی حاکم بر روابط دیپلماتیک را می توان «حقوق دیپلماتیک در اسلام» قلمداد نمود. [۳۲]
“